قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبلِکُمْ سُنَنٌ فَسیروُا فىالارضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ المُکَذِّبین.
سوره آلعمران آیه 137
جامعهشناسى سیاسى در کاوش براى دریافت سیر تطور جامعه ایرانى به مسئله حکومت و دولتمدارى توجهى ویژه معطوف مىدارد. تاریخ معاصر ایران در دو بعد «آشکار» و «پنهان» قابل بررسى است. عموما به دلیل عدم دسترسى به بعد پنهان تاریخ، پژوهشگران و محققین در تجزیه و تحلیل بعد آشکار آن دچار مشکل شده و نظریات مختلفى را ارائه دادهاند که بعضا با واقعیات منطبق نیست، زیرا که بعد آشکار در تحولات سیاسى و اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى نمایان است ولى بعد پنهان که ترسیم کننده اصلى حوادث و دگرگونیها مىباشد، بدون شناخت «تاریخ سرّى» و «پس پرده» شناخت واقعى تاریخ معاصر ایران و بررسى سیر تاریخى روند شکوهمند انقلاب اسلامى امکانپذیر نیست. بنابراین، همانگونه که شناخت عوامل گوناگون فرهنگى و سیاسى و اجتماعى و اقتصادى در تاریخ ما ضرورى است، بازبینى آن از بعد پنهان نیز یک ضرورت انکارناپذیر است و کلید رهگشایى براى شناخت سایر ابعاد بدست مىدهد.
در دوران پهلوى، با توجه به فقر فرهنگ سیاسى و اطلاعاتى مردم و فساد و بىشخصیتى «رجال» و «نخبگان» سیاسى ایران، نقش سرویس اطلاعاتى انگلیس جایگاهى برجسته و گاه افسانهاى یافت. با فروپاشى امپراتورى استعمارى بریتانیا و ورود امپریالیسم جوان و ثروتمند امریکا به صحنه سیاست ایران در سالهاى پس از جنگ دوم جهانى، تغییر چندانى در حاکمیت این «کاست اطلاعاتى» پدید نساخت و صرفنظر از تلاطمها و تنازعات و افت و خیزهاى سیاسى و جابجائى نسلها، ساخت اصلى حکومتگران ایران در دوران سلطنت محمد رضا را «همان خانواده سلطنتى» تشکیل مىداد.
اکنون که پس از سپرى شدن مبارزهاى طولانى بین حق و باطل، حق در اولین قدم پیروز گشته و خورشید انقلاب اسلامى در نقطهاى از جهان طلوع کرده، بر ماست که با تشریح واقعیتها و حوادث گذشته و خصوصا آنچه در «بعد پنهان» تاریخ معاصر روى داده است، چراغى فروزان، فرا راه تحلیلگران حق جوى تاریخ قرار دهیم.
تسلط سیاسى، اقتصادى، نظامى و بطور کلى استعمارى انگلیس و فرانسه و امریکا و شوروى سابق در کشورهاى اسلامى ناشى از کنار گذاشتن مبانى فکرى و ایدئولوژیکى اسلامى بوده است. از آنجایى که «موثّرترین ضربههایى که دشمنان یک ملت به آنان وارد مىآورند، بدین گونه است که با تحقیر و استهزاء و تخفیف سعى مىکنند افراد جامعه را نسبت به مبانى فرهنگى و ارزشهاى مکتبىشان بىتفاوت بار بیاورند»،[1] امپریالیسم همواره سعى نموده جهان اسلام را از اصالت خویش دور کرده و آن را از فرهنگ اصیل خود بیگانه ساخته و همزمان سایه شوم حاکمیت سیاسى و اقتصادى و نظامى خود را استقرار بخشد.
در سالهاى 48-1347 تحولاتى در دولتهاى امریکا و انگلیس رخ داد که در تأمین یک پایگاه استوار در مراکز قدرت غرب براى محمد رضا، که سلطنت او صرفا بر آن اتکا داشت، به شدت موثر بود. در سال 1347 ریچاردنیکسون دوست قدیمى شاه که داراى پیوندهاى دیرینه با صهیونیزم جهانى بود به ریاست جمهورى امریکا رسید و مدت کوتاهى بعد، در سال 1348، دولت محافظهکار ادوارد هیث در انگلستان به قدرت رسید.
تقارن دولتهاى نیکسون و هیث در امریکا و انگلیس منجر به بروز پدیده جدیدى در خاورمیانه شد که با نقش ژاندارمى شاه در منطقه و اوج دیکتاتورى مطلقه او در ایران مشخص مىگردد.
در زمینه اطلاعاتى، ایران به قلب جاسوسى غرب در منطقه بدل شد و ایستگاههاى منطقهاى سرویسهاى جاسوسى باختر، از جمله ایستگاه منطقهاى «سیا» در قبرس به تهران منتقل گردید.
امپریالیسم غرب [2] براى سلطه کامل سیاسى، نظامى، اقتصادى و اجتماعى بر ایران، فرهنگ را نشانه گرفت، زیرا که فرهنگ یک ملّت نقش اصلى و مهمى را در ساختار آن ملت دارد. اگر فرهنگ دستخوش تغییر و تحول شود، جامعه نیز به مقتضاى این تغییر باتمامى ارزشهایش متحول مىشود.
لذا انگلستان از طریق فعال کردن «دفتر ویژه اطلاعات» و شوراى عالى هماهنگى و تأسیس شوراى هماهنگى رده دو، مرکز اطلاعات رژیم پهلوى به ریاست حسین فردوست را در سیستم امنیتى و اطلاعاتى کشور به شاه دیکته کرد.
ارتشبد فردوست که ریاست این دفتر را به عهده داشت و به همین منظور دورههاى ویژه اطلاعاتى را در انگلیس جهت تشکیل آن گذرانده بود، به عنوان مهرهاى شاخص در جهت اهداف انگلیس در ایران فعالیت مىکرد.
با کمک چنین مرکزى کشور استعمارگر انگلیس مىتوانست در ابعاد مختلف سیاسى، اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى و نظامى حکومت ایران را تحت کنترل داشته و در راستاى پیاده کردن اهداف استعمارگرانه خود روى افکار عمومى مردم ایران تأثیرات جدى بگذارد.
از این رو، در بعد فرهنگى نیاز به ایجاد نشریاتى را احساس مىکردند تا شاید بدین وسیله بتوانند نیّات پلید استعمارگرانه خویش را بین مردم فرهنگ دوست و فرهنگپرور ایران تلقین کنند. غافل از آنکه مردم هشیار و فهیم ایران هرگز تحت تأثیر چنین القائاتى قرار نگرفته و توطئه اجانب را به خودشان برخواهند گرداند.
از آنجا که مطبوعات و نشریات، بعلت در دسترس همگان بودن و حجم گسترده مخاطبان و ارزان تمام شدن، همواره کانون توجه طراحان فرصت طلب ایجاد جنگ روانى در کشور ما بوده است؛ بهترین روش براى از بین بردن اصالت فرهنگى و تلقین ارزشهاى فرهنگى بیگانه، انتشار کتابهاى تاریخى و نشریات سیاسى، اجتماعى بوده که این هر دو مهم در طول تاریخ پنجاه ساله پهلوى به صورتى منسجم و با حرکتى آرام و تدریجى به وسیله مزدوران قلم بدست ایادى بیگانه انجام مىشده است.
بنابراین یکى از فعالیتهاى فرهنگى که با هدایت و خط دهى اداره کل سوم ساواک و تحت نظر «دفتر ویژه اطلاعات» انجام مىشد، کمک به انتشار روزنامهها و مجلات دست نشانده با تعیین سردبیران و مدیرانى در رأس آنها بود.
لذا ارزیابى علمى و تحلیل محتوا و بررسى اسناد مربوط به جراید و مطبوعات کشور در دوران حکومت پهلوى، تلاشهاى استعمارگران براى ترویج ارزشهاى خود به عنوان ارزشهاى جهانى را بطور واقع و مستند نمایان مىسازد. زیرا که از مؤلّفههاى مهم در عرصه دشمنى غرب با کشورهاى اسلامى تخلیه و تحقیر و حذف اندیشهها، ایدئولوژیها و سنتهاى حاکم بر دولتهاى اسلامى مىباشد که غرب درصدد توسعه و گسترش آن بوده است. بطور کلى استراتژى دشمن در این دوران به دو بخش تقسیم مىشده است، بخش اول بصورت ترویج ابتذال اخلاقى در قالبهاى مختلف که جنبه صورى و ظاهرى داشته و عمدتا به صورت تظاهرات ضد اخلاقى ظهور مىنموده است، بخش دوم همانند تردید افکنى در مبانى دینى و ارزشى و تخطئه آئین و سنت دینى، جنبه محتوایى و فکرى داشته است و از آنجا که مورد دوم دیریاب، نامحسوس و پیچیده و مخرب مىباشد، ضرورت اولویت بیشترى براى بررسى و مطالعه پیدا مىکند.
شاهد ادعاى ما، انتشار مجله «رنگین کمان نو» در آخرین دهه قبل از انقلاب مىباشد که به درخواست میمندىنژاد مدیر مسئول و سردبیر مجله هفتگى «دنیاى علم» با روش علمى، فنى ادبى به وى امتیاز مجله هفتگى رنگین کماننو با روش سیاسى، اجتماعى، تاریخى، ادبى و اقتصادى داده مىشود.
در این رابطه توجه به این نکته ضرورى است که مجله مزبور زیر نظر مستقیم و همکارى اداره کل سوم ساواک فعالیت داشته است. این اداره کل محلى بوده است که امریکائیها از همان آغاز کار که ساواک را ایجاد کردند، خواستند کلیه سازمانهاى سیاسى و غیرسیاسى و سازمانهاى بینالمللى را که در ایران شعبه دارند، در آنجا بررسى شوند. این نظر آنها هم شامل فراماسونرى مىشد و هم شامل بهائیت. یک امریکائى مستشار اداره کل سوم، روى این امر بررسى و نظارت مىکرد و در واقع اطلاعات دست اول را خودش به «سیا» انتقال مىداد. [3] لذا مشخص است که انتشار این مجله در واقع حربه فرهنگى استعمار غرب علیه اسلام و خصوصا فرهنگ تشیع و در جهت اهداف استعمارگران غرب و ترویج بهائیت و فراماسونرى در ایران مىباشد.
اسناد حاضر گواه این مدعاست که مردم حق جو و مبارز ایران با روشنگریهاى روحانیت آگاه، متوجه اهداف شوم چنین نشریهاى مىشدند و با حربه نخریدن و نخواندن مجله، خط بطلان به مقاصد شوم استعمارگران مىکشیدند و از این طریق بنیه مالى موسسه رنگین کمان نو را تضیعف مىکردند. هر چند که ساواک بنیه مالى آن را تقویت کرده و تسهیلاتى جهت فروش مجله فراهم مىکرده است.
مجموعه حاضر شامل اسنادى است نمایانگر چگونگى ارتباط ساواک با یک نشریّه باصطلاح سیاسى و اجتماعى و پیش درآمدى است بر مطالعه علمى و تحلیل محتواى مطبوعات در زمان حکومت پنجاه ساله پهلوى در ایران و هدف اصلى آن ارائه نمایى واقعى و تحلیلى مستند و نظاممند از دیدگاهها و فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى استعمار غرب در ایران به وسیله ایادى مطبوعاتى مزدور داخلى ایشان مىباشد.
اسناد مربوط به پرونده مجله رنگین کمان نو در پنج بخش بررسى مىشود:
1ـ خلاصهاى از سوابق دکتر محمد حسین میمندىنژاد صاحب امتیاز
2ـ مبارزه با مبانى اصولى دین در نشریه
3ـ القاء افکار استعمار توسط نشریه.
4ـ مبارزات منفى مردمى در جهت براندازى نشریه و در مقابل، حمایتهاى ساواک از آن
5 ـ نامههاى دکتر محمدحسین میمندىنژاد
1ـ خلاصهاى از سوابق دکتر محمد حسین میمندىنژاد.[4]
دکتر میمندىنژاد در سال 1289 شمسى در کرمان چشم به جهان گشود. تحصیلات مقدماتى را در کرمان به پایان رسانید و براى ادامه تحصیل به تهران رفت. وى جزو محصلینى که در زمان رضاشاه براى ادامه تحصیل به اروپا فرستاده مىشدند، به فرانسه رفت و در آنجا موفق به اخذ دکتراى دامپزشکى شد. دکتر میمندىنژاد همیشه از این نظر خود را مدیون مىدانست و عقیده داشت باید دین خود را ادا کند. او پس از بازگشت به ایران در سمتهایى چون استادى دانشکده کشاورزى، استاد دانشگاه و رئیس دانشکده دامپزشکى مشغول شد و مدتى هم مدیر و سردبیر مجله دانشکده دامپزشکى بود.
ساواک وى را فردى صحیحالعمل، دانشمند و با پشتکار معرفى مىکند که حدود یکصد جلد کتاب برشته تحریر درآورده[5] (که اکثرا کتابهایش را مجانى توزیع مىکرده است) و به زبانهاى فرانسه، انگلیسى، آلمانى، عربى و ترکى آشنایى دارد. در عین حال وى را فردى عصبانى، بىاعتناء به شخصیّت و حیثیّت اشخاص و خودخواه و هوچى مىداند.[6] از نظر سیاسى نیز ساواک او را طرفدار سیاست غرب و رژیم مشروطه سلطنتى معرفى مىکند.
او که با کد اصلى 13 / 1 / 130 و کد فرعى 9080 در اختیار ساواک قرار داشته و مورد توجه «دفتر ویژه اطلاعات» بوده است، در آبان ماه سال 1346 به عنوان مدیر مسئول و سردبیر مجله دنیاى علم به صاحب امتیازى دکتر جلال مصطفوى از مؤسّسین لژ فراماسونرى کاوه[7]، فعالیت داشته است.
میمندىنژاد از جمله افراد جریان روشنفکرى بود که به فراخوان امپریالیستى پاسخ مثبت داده و بعد از حوادث شهریور 1320، مانند اکثر تحصیلکردههاى آن زمان وارد سیاست شده و با تمام وجود تلاش در راه تحقق اهداف استعمارى غرب را آغاز کرد. کتابهاى او که با حمایتهاى ساواک بطور رایگان در ایران منتشر مىشد و مقالات عدیده او در مجلهاش، همه و همه نشان از همسویى و همگامى اش با قدرتهاى بیگانه داشت. در این راستا فرهنگ غنى دین اسلام را بنحوى مخدوش جلوه مىداد، که هرگز فلاسفه و متفکران صاحبنظر غربى حاضر به قلمزدن در آن نشده بودند.[8] او در راستاى مأموریت خود بعضا هم بر علیه مهرههاى مختلف رژیم پهلوى موضعگیرى مىکرد. با این وجود به دلیل وابستگى و همکارى نزدیک او با ساواک هرگز هیچ گونه آسیبى متوجهش نشد و از دایره ملاطفت رژیم بیرون نمانده و مورد خشم و غضب قرار نگرفت.
او که مدت 6 سال در فرانسه تحصیل کرده و سفرهایى نیز به کشورهاى انگلستان، امریکا، آلمان، اسپانیا و ایتالیا داشته است، بعد از ورود به ایران کوشید نشریهاى براى خود دست و پا کند تا از این طریق به اهدافى که در اثر القائات بیگانگان در سر مىپروراند، دست یابد. خودش مدعى است در سایه لطف و عنایت شاهنشاه آریامهر و خوبان درگاهش و دوستان شاهدوست که در همه حال مواظب حال بودهاند،[9] چنین موقعیتى یافته است.
دکتر میمندىنژاد، کار جدى مطبوعاتى را با روزنامه «مرد امروز» شروع کرد و مقالات متعددى در آن نوشت. پس از انتشار مجله «سپید و سیاه»، با نوشتن پاورقى، همکارى خود را با آن آغاز کرد. مجله «سپید و سیاه» تقریبا در اختیار او بود، ولى او مجلهاى مىخواست که «مال خودش» باشد و در آن بتواند به هر کسى که دلش خواست حمله کند و به هر کشور و سازمان ناسزا بگوید. وى هر کسى را که مخالف او فکر مىکرد فاسد، خائن و عامل اجنبى مىدانست و به شدت مورد حمله قرار مىداد و چون در نظر او ـ تقریبا ـ همه فاسد و خائن و عامل اجنبى بودند، پس در مقالاتش به همه حمله مىکرد.[10]
به گفته یکى از سران ارتش در نامهاى که در تاریخ 20 / 4 / 57 براى نشریات مختلف ارسال داشته و سند آن نیز موجود است،[11] در رابطه با سابقه وى چنین آمده است:
«در اولین اقدامش پس از ورود به ایران مىتوان به مقاله «در سر طویلههاى ارتش» چاپ شده در روزنامه «مرد امروز» اشاره کرد، که در آن به نوامیس ارتش حمله کرده و متعاقبا تحت تعقیب قرار گرفت و به دو سال حبس محکوم شد، که بعدا با همکارى «رزمآرا» از چنگال دو سال کیفر رهایى یافت، او (میمندىنژاد)، زیر لواى نوشتن زندگینامه رضاخان در نشریهاش از بزرگى و عظمت و اقتدار بریتانیا سخن مىگفت تا از این طریق بتواند به اهداف خود که چیزى جز جیرهخوارى و سرسپردگى نبود، دست یابد. میمندىنژاد در عین بىاعتقادى به شعائر مقدس اسلام و مذهب اثنىعشرى از اسلام دم مىزد و به تمامى اندیشمندان و فضلا و مردان وطنپرست و فرهنگپرور انواع اهانت را روا مىداشت» این افسر بلند پایه ارتش همچنین ادامه مىدهد : نگارنده بدون آنکه قصد روشن ساختن سوابق خانوادگى این قبیل هندوزادهها را داشته باشد، تنها به این نکته اشاره مىکند که هیچ موجودى را ندیده و نشناختهام که مورد تأیید میمندىنژاد باشد و طبیعى است که عکس این واقعیت نیز مصداق دارد و هیچ موجودى را ندیده و نشناختهام که براى این عنصر هزار چهره مستغرق در آلودگى و تباهى و کینهتوزى کوچکترین احترامى قائل باشد.» [12]
میمندىنژاد که یکى از عناصر حزب توده بوده مانند سایر اعضاء، بعد از انحلال این حزب، به منظور اثبات سرسپردگى خود به رژیم سعى کرده بود تا نهایت فعالیت و همکارى با ساواک را داشته باشد. تا جائى که ساواک رضایت خود را از او چنین ابراز مىدارد:
«مىتوان گفت روشى که این مجله در پیش گرفته تا کنون در هیچ یک از روزنامهها و مجلات مشاهده نگردیده»[13]
او با دستور و اراده ساواک پا به صحنه بازیهاى استعمارى گذارد، بدین جهت تهاجمى وسیع و همه جانبه را با نوشتن کتب مختلف علیه بنیادهاى فکرى مردم آغاز نمود. کینهتوزى و دشمنى او با مردم و اعتقادات مذهبى آنان تا حدى بود که ایجاب مىکرد که به این حد نیز قناعت نکند و تا آنجا که ممکن است پیش بتازد.
بنابراین، وقتى به وى پیشنهاد انتشار یک مجله در راستاى اهداف استعمار با حمایت ساواک داده شد، بلافاصله تقاضاى خود را جهت گرفتن امتیاز نشریه رنگین کمان نو «با روش سیاسى، اجتماعى، تاریخى، ادبى و اقتصادى) نوشته و با حکم ریاست ساواک مبنى بر صدور امتیاز مجله، قلمفرسایى در جهت اهداف استعمار در ایران را شروع کرد و در این راه از هیچ کوششى دریغ ننمود. در مقابل، رژیم پهلوى نیز با تأسیس مجله رنگین کمان نو او را زیر چتر حمایتى خود گرفته و مزایاى عالى برایش برقرار کرد.
بدین منظور وى با تبانى ساواک، ساختمانى را که در اجاره مجله دنیاى علم بود، علیرغم میل باطنى صاحب ملک، به انتشار مجله رنگین کمان نو اختصاص داد. و اکبر معاونى «مدیر داخلى» مجله سپید و سیاه، مدیر مجله رنگین کماننو شد، و چون هنوز امتیاز مجله رنگین کمان نو صادر نشده بود، از امتیاز مجله «دنیاى علم» دکتر جلال مصطفوى براى انتشار استفاده کردند. بدین ترتیب اولین شماره مجله رنگین کمان نو به تاریخ 7 اردیبهشت 1347، مسلسل 22 بوده است. یعنى بعد از انتشار 21 شماره مجله دنیاى علم بطور مسلسل و در ادامه دنیاى علم، مجله رنگین کمان نو انتشار یافته است.
از آنجا که استعمارگران، تاریخنگارى ملتها را در انحصار مهرههاى سرسپرده و وابسته به جهانخواران و زورمداران قرار داده و همواره در راه شکستن قلمهاى آزاد کوشیدهاند، بزرگترین افتخار مهره سرسپردهاى چون میمندىنژاد این است که تمام همّ او در طول 44 سال نویسندگى، با صرف وقت و مطالعه مستمر و 18 ساعت کار مداوم شبانهروزى و جمعآورى و ترجمه اسناد و مدارک گذشته و مطالعه تمام نوشتهها و انتشار بیش از پنجاه جلد کتاب، بطور رایگان و هزاران مقاله در جراید مختلف، در خدمت به شاهنشاه آریامهر بوده است.[14] او مردم ایران را ملّتى اغوا شده مىپندارد که حدود یک قرن و نیم گمراهش کردهاند* و چون خود را فردى مىداند که همواره براى خدمت به شاه و حفظ خانه و خانوادهاش مجاهدت کرده است،*[15] براى آشنا ساختن مردم با این واقعیات! خواندن مطالبى از مجله (که با خصلت هوچپگرى خویش داستانسرایى کرده است) را براى اغوا شدگان!! لازم مىداند.* در این رابطه مىتوان به سلسله مقالاتى چون «اعجاز رضاخان» و «رضاخان از نظر دیگران» اشاره کرد که به گفته میمندىنژاد بیش از 32 صفحات مجله رنگین کمان را به درج آن اختصاص داده است. وى با اظهار این که همواره کوشیده تا براى استحکام پایههاى سلطنت پهلوى براى رضاشاه شخصیتپردازى کند، اعتراف مىکند که: «به همین جهت است که از طرف تمام کسانیکه در انحراف دادن افکار عمومى، در تلقین مغزها سهمى داشتند و نسبت به مقام رضاشاه بزرگ و بعد از شهریور ماه نسبت به مقام پدر ملت ایران اسائه ادب کردند و هنوز هم از راه شایعهسازى و شایعه پراکنى و کاغذنویسى به کار خود ادامه مىدهند، به شدیدترین وجه در مضیقه قرار گرفتم.»[16]
او بعنوان مبارزه با ارتجاع سیاه افرادى چون «شهید مدرّس» را آلت فعل استعمار معرفى مىکند و مترصد فرصتى است که به نحوى چهره ایشان را در نظر مردم مخدوش جلوه دهد و با هدف متزلزل کردن اعتقادات مذهبى مردم، و حفظ مصالح نظام شاهنشاهى، حملات متعددى در نوشتههایش به روحانیون مبارز زمان خود مىکند. چرا که این از شگردهاى دست پروردههاى استکبار جهانى است که براى «شکستن وحدت اسلامى و کوبیدن قرآن کریم و روحانیت در ایران که مهد تربیت اهل بیت عصمت و طهارت است... ناگزیرند مذهب مقدس تشیع و روحانیت را که پاسدار آن است به هر وسیله تضعیف کنند و بکوبند.» [17]
میمندىنژاد بارها به علت نشر دروغپردازىها و مطالب خلاف شعائر مقدس مردم ایران، به علت اینکه با مبانى امنیت ملى، تعارض داشت ـ نه به واسطه دلسوزى سردمداران حکومت طاغوت نسبت به دین ـ مجلهاش توقیف شد ولى به علت الطاف خاص رئیس ساواک و بخصوص ارتشبد فردوست رفع ممنوعیت شده و تسهیلات ویژهاى برایش فراهم مىشده است. طورى که وى در نامهاى که براى فردوست و خطاب به وزیر اطلاعات و جهانگردى نوشته با صحّه گذاشتن بر مطالب خود در مجلهاش از وزیر اطلاعات خواسته که حافظ منافع مجله او باشد نه وکیل مدافع اشخاص!! و مىگوید : «آقاى وزیر اطلاعات، جواب دادهاید، نوشتههاى مجله رنگین کمان سر و صداى همه را در آورده است، شما حافظ و حامى مطبوعات مىباشید نه وکیل مدافع اشخاص»! [18]
بالاخره در سال 1357 مقارن با اوجگیرى حرکت انقلابى مردم مسلمان ایران در جهت براندازى رژیم پهلوى، روزگارى که شاه براى استوارى تاج و تخت خود، برخى از مهرهها و مزدوران خود را قربانى مىکرد، پس از انتشار مقالهاى درباره واهى بودن اعتقاد شیعیان به ظهور امام زمان (عج) و نیز مقاله دیگرى مبنى بر استفاده سیاستهاى استعمارى از وجود جاسوسان و ابلیس زدگان در کسوت معلم و روحانى در کشورهاى عقب افتاده (با ذکر اسامى روحانیون جلیلالقدر در آن) در مجله رنگین کمان مورخه 23 / 6 / 57، میمندىنژاد تحت تعقیب قرار گرفت. این شماره مجله به خواست یکى از نمایندگان مجلس از وزیر اطلاعات و دستور شریف امامى نخستوزیر وقت بعلت مطالب خلاف شعائر مذهبى توقیف شد. هر چند میمندىنژاد در نامهاى براى شریف امامى فریاد «آزادى قلم!!» را سر داده: مىگوید در برنامه دولت جنابعالى صحبت از آزادى بیان و قلم شده است و در مصاحبهها فرمودهاید سانسور برچیده شده است!!
از طرف دیگر، در این زمان میمندىنژاد که مانند ارباب خود صداى انقلاب مردم را شنیده و مىفهمد آنچه از دین مقدس اسلام و روحانیت عالى مقام آن در ذهن مىپرورانده و یک دهه زحمت کشیده است تا آنها را به اندیشه و افکار مردم مسلمان ایران تلقین کند و هرگز موفق به انجام آن نشده است، خیالات واهى بیش نبوده است، براى رهایى خود از عقوبتى که در انتظار اوست عاجزانه مىگوید: خداوند در قرآن کریم فرموده است : بگو دین من براى من و دین شما براى شما. و در جاى دیگر فریاد برمىآورد که «در داشتن دین کراهتى نیست.» و اذعان مىدارد که نمىتوان به توقیف مجله رنگین کمان نو فقط به بهانه درج مطالب خلاف شعائر مذهبى، صحّه گذارد. قابل توجه است که رژیم شاه با آنکه ظاهرا به جهت آرام کردن ملت بپا خاسته و خشمگین و براى تحبیب و جلب رضایت روحانیون درصدد تعقیب و کشاندن میمندىنژاد به دادگاه برآمد، ولى در پس پرده براى پیشگیرى از هر گونه خطر ناگهانى براى او سفارشهاى لازم را مىکرد. در نامه ساواک مورخ 31 / 6 / 57 آمده است: «به دستور ارتشبد فردوست براى حفاظت از وى توجه لازم به شهربانى داده شد و ضمنا با دادگسترى نیز مذاکره خواهد شد که او را دائما به کاخ دادگسترى احضار نکنند و از زمانهاى احضار او دیگران اطلاعى نداشته باشند چون خود وى به عرض تیمسار فردوست رسانیده که ممکن است وضع کسروى درباره او تکرار شود.[19]
بهرحال پس از ارجاع پرونده به دادگسترى، بازپرس مربوط به صدور قرار 000 / 2000 ریال وجهالضّمان میمندىنژاد را آزاد ساخت و پرونده را جهت رسیدگى به دادگاه عالى جنائى احاله داد. در این رابطه میمندىنژاد تقاضا کرد قبل از تاریخ دادگاه با ریاست ساواک ملاقاتى داشته باشد که با این تقاضاى وى موافقت شد.[20]
وى در آخرین دوره عمرش که نزدیک 14 سال طول کشید، نه به دیدن کسى رفت و نه کسى را به خانه پذیرفت. در سال 1371 در مجلس ترحیم او عده زیادى از دوستان، شاگردان و آشنایان و خویشاوندانش حاضر بودند و چیزى که بیش از همه دربارهاش بحث مىشد. سالهاى آخر عمر او بود که هیچ کس نمىدانست در کجا و چگونه گذشت...» [21]
2ـ مبارزه با مبانى اصولى دین در مجله[22]
رژیم دست نشانده پهلوى براى مبارزه با اسلام مأموریت ویژهاى داشت. او که سلطنت و حکومت را براى اجراى این مأموریت، به چنگ آورده بود، در جنگ با اسلام و از بین بردن مظاهر دین از هیچ کوششى فروگذار نمىکرد. رژیم که از طریق اربابان خود دریافته بود که با پویائى مکتب انقلابى اسلام و توانمندى عالمان فرهیخته و روحانیت وارسته در کشور، سلطه بر سرزمین و ملت ایران ناشدنى است، از این رو تصمیم داشت در اعتقادات اسلامى مردم خدشه پدید آورد و علما و روحانیون را از سر راه خود کنار زند تا راه را براى تاخت و تاز خود در ایران هموار سازد.
از طرفى رژیم سست پایه محمد رضا شاه که توان این را نداشت تا شمشیر را بر ضدّ اسلام از رو ببندد و نیز از دوران رضا خانى آموخته بود که هر گونه برخورد و رویارویى با اسلام ؛ مایه گرایش بیشتر مردم به اصول اسلامى خواهد شد بر آن شد تا با ماسک دین باورى و اسلام خواهى در راه ستیز با آئین خداوندى گام بردارد و توطئه اسلام زدایى را دنبال کند. لذا، در این رابطه افرادى چون میمندىنژاد را در کنار خود داشت تابانیش خامه خود، شدت و شتاب بیشترى به این روند اسلامزدایى او بدهند.
مجله رنگین کمان مىکوشید تا با دم زدن از اسلام در میان مردم ایران، پایگاه و جایگاهى بدست آورد و با نام اسلام، ستیز خود را در راه ریشه کن ساختن و یا وارونه نمایاندن آئین اسلامى پىگیرى کند. لذاست که مىبینیم ترجمه و تفسیر قرآن، آنگونهاى که استعمار مىپسندد، یکى از مقولههاى مندرج در مجله است.
از طرف دیگر، پویائى و حرکت و حیات اسلام در پیوند با فعالیت روحانیون متعهّد بوده است، بنابراین ضدیت اسلام با رژیم سلطه و بهرهگیرى از ظرفیت ظلم ستیزى و کمک به پیرایش اسلام و تحریفات تاریخى و شناخت اسلام و ارائه آن به مسلمین، در گرو فعالیت روحانیون بوده است که همیشه پرچمدار اسلام بودهاند. و در این راستا و از این زاویه مىتوان فهمید که چرا مجله رنگین کمان نو براى اثبات سر سپردگىاش باید بیش از هر چیز روحانیت را در معرض تهمت و فشار و تضعیف و تحریف و جوسازى قرار مىداد.
علاوه بر آن وجود روحیه حماسى شیعیان و ظلمستیزى ایشان همواره مایه هراس رژیمهاى خودکامه از واژگونى حکومتشان بوده است. بنابراین یکى دیگر از مأموریتهاى مجله رنگین کماننو ایجاد شبهه و تشکیک در عقاید شیعیان بوده تا از این طریق ایشان را از صحنه سیاست دو رنگه دارد. اینست که به اشاره ساواک، میمندىنژاد در مقالات مختلف به اعتقادات شیعه حملهور مىشود تا جائى که حتّى گاهى خود ساواک مجبور مىشود او را به سکوت وادارد، مبادا که مطالب مستهجن مجله باعث شورش عمومى شود.
مطالب مندرج در مجله به قدرى سخیف و نارواست که ایجاد رعب و وحشت در دل مسئولین رژیم مىکند که از حرکت مردم در مقابل این چنین تهمتهایى هراسیده و بناچار براى جلوگیرى از چنین برخوردهاى آشکار علیه مذهب که موجب تحریک سریع احساسات مردم مىشود اینطور نظر مىدهند که:
«نظر به اینکه مندرجات نشریه مذکور در گذشته در زمینه مذهبى ناراحتىهایى را در بین روحانیون بوجود آورده بود، لذا در اجراى اوامر مقام مدیریت کل (ابلاغ از طریق بخش 312) به محمد حسین میمندىنژاد صاحب امتیاز نشریه توجه داده شد تا از وارد شدن در بحث و تفسیرهاى مذهبى خوددارى نماید.»
از دیگر مقدسات مذهبى مسلمین که نیش قلم میمندىنژاد بدان حملهور مىشود کتاب مقدس نهجالبلاغه است که بعد از قرآن مهمترین کتاب مسلمانان است او چون احساس مىکند نمىتوان بطور مستقیم مقابل قرآن قرار گرفت، با حمله به نهجالبلاغه حضرت على (ع) راه را براى زدودن دین از افکار مردم مىگشاید. در سند مورخه 9 / 8 / 51 در گزارش خبرى ساواک مىخوانیم:
«مجله رنگین کمان در شماره هفته گذشته مقالهاى بر علیه نهجالبلاغه نوشته که موجب تأسف و تحریک پیروان مولاى متقیان شده است»
میمندىنژاد مقاله بر علیه شخصیّتى نوشته است که پیامبر اکرم (ص) در موردش فرمودهاند: «یا على: سَنُقاتِلُکَ الفِئَةُ الباغِیَةُ و اَنتَ عَلَى الحقِّ فَمَن لَمْ یَنْصُرْکَ یَوْمَئذٍ فَلَیْسَ منّى» «اى على! بزودى گروه طغیانگر با تو مبارزه خواهند کرد امّا تو بر حقّى، آن کس که یاریت نکند از من نیست.[23]
طبق اسناد موجود ؛ میمندىنژاد از سال 1352 به اصلىترین بعد اعتقادى شیعیان یعنى مسئله ولایت حملهور شده و با تفسیر به رأى آیات قرآن کریم سعى در خدشه وارد کردن در ذهنیات مردم در مورد مسئله ولایت مىکند.
در یکى از گزارشهاى ساواک[24] مىخوانیم:
«مجله رنگین کمان نو در شماره مورخ 18 / 1 / 52 تحت عنوان «این توضیح است یا تکفیر» ضمن بحث پیرامون یکى از تفاسیر قرآن مجید یادآور گردیده که در ترجمه و تفسیر آیه شریفه «اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولىالامر منکم» نوشته است که «اولى الامر» یعنى دانایان و علما یا زمامداران معنوى و علمى نه زمامداران سیاسى.» و بدین ترتیب اطاعت از دولت را که مردان سیاسى هستند جدا کرده است.
«اینک محمد حسین میمندىنژاد صاحب امتیاز مجله مذکور تلفنى اظهار مىدارد که بدنبال درج مطالب مزبور درصدد تحقیق برآمده و پس از بدست آوردن مدرکى که طى آن حضرت امام رضا (ع) حکومت مأمون را قبول کرده آنرا در مجله مزبور که هم اکنون در دست چاپ است درج نموده و در ضمن آن نوشته است که وقتى امامان، حکومت زمامداران سیاسى را قبول دارند چرا چنین تفسیرى درباره آیه شریفه مذکور شده است؟ لذا به همین علت وزارت اطلاعات و جهانگردى از ادامه چاپ مجله در تاریخ 23 / 1 / 52 جلوگیرى و تعویض مطلب یاد شده را متذکر شده است. مراتب استحضارا معروض گردید.»
البته این تعجبى ندارد که زورمداران و سلطهگران در تمامى ادوار تاریخ دیدهاند که شیعه با تعلق خاطرش به اصل ولایت فقیه، همواره در صحنههاى مبارزات بزرگ، نقشى عمیقتر و جدّیتر ایفا کرده است. شیعهاى که همه جا را با خون خود رنگین ساخته و همیشه فریاد او دعوت به حکومت معصوم و مدعاى او مبارزه با ظلم و بیدادگرى بوده است. مجله رنگین کماننو نیک مىداند که حضور مردمى با این اعتقادات باعث سرنگونى تاج و تخت شاهنشاهى ارباب او خواهد شد، لذا سعى مىکند با نفوذ در دنیاى اعتقادات ایشان، موذیانه تیشه بر ریشه باورمندیهایشان بزند. از اینرو با واژگونه جلوه دادن معنى «اولىالامر» سعى مىکند حضور اعتقادى و اجتماعى و تشکیلات سیاسى و نظامى، مردم را از صحنه تاریخ دور نگاه دارد تا بتواند چند صباحى بیشتر به ابقاء سلطنت در ایران کمک کند. در حالیکه حکومت اسلام با توجه به آیه فوق[25] حکومت اسلامى، سلطنتى هم نیست تا چه رسد به شاهنشاهى و امپراتورى، که مجله رنگین کماننو سعى مىکند چنین القاء کند که منظور از «اولىالامر» حکام پهلوى هستند. در حالى که شیعه معتقد است «یگانه حکم و قانونى که براى مردم متبع و لازمالاجراست همان حکم و قانون خداست. تبعیت از رسول اکرم(ص) هم به حکم خداست که میفرماید «اطیعوالرسول» «از پیامبر پیروى کنید» پیروى از متصدیان حکومت (اسلامى) یا اولىالامر نیز به حکم الهى است آنجا که میفرماید : «اطیعواللّه واطیعوالرسول و اولىالامر منکم» و رأى اشخاص حتى رأى رسول اکرم (ص) در حکومت و قانون الهى هیچ گونه دخالتى ندارد. همه تابع اراده الهى هستند.» [26]
این حمله به اعتقادات شیعه در مجله ادامه مىیابد تا مىبینیم در سند ص 13 همین کتاب مربوط به مقالات مندرج در مجله در شمارههاى نیمه اول شهریور و نیمه دوم مهرماه 1353 یکى از منابع ساواک از قول شیخ بهاءالدین نورى که از دوستداران و مؤیّدان رژیم طاغوت بوده است اظهار مىدارد: «معتقدات مذهبى اسلامى پایه معنوى کشور شاهنشاهى است که نباید مورد اهانت قرار گیرد. متأسفانه در مجله رنگین کمان شمارههاى نیمه اول شهریور و نیمه دوم مهرماه 1353 (صفحات 16 به بعد) مقالاتى دائر به جعلى بودن واقعه غدیر خم و اهانت به مقدّسات شیعه درج شده است. استدعا مىکنم مقرّر فرمائید از درج اینگونه مقالات جلوگیرى بعمل آید.»
او واقعهاى را جعلى مىخواند که از مسلّمترین مسائل تاریخ اسلام است و صدها دانشمند مانند ابوریحان بیرونى، خواجه نصیرالدین طوسى از آن یاد کردهاند، و فیلسوف معروف فارابى نیز بر همین اساس به تحلیل فلسفه امامت پرداخته است. ابن سینا نیز به موضوع نصّ (حدیث صریح غدیر) در کتاب «شفا» اهمیت داده است و آن را بهترین راه براى تعیین جانشین دانسته است. همینطور بسیارى دیگر از علماى بزرگ شیعه. گذشته از علماى بزرگ شیعه، دهها و دهها دانشمند و محدث و مورخ و مفسّر از اهل سنّت نیز، حدیث غدیر و واقعه آن را نقل کردهاند مانند طبرى، ابن اثیر و احمد حنبل. در عصر ما نیز حضرت علامه امینى در کتاب عظیم «الغدیر» این حقیقت را بیش از پیش روشن کرده و براى واقعه غدیر بیش از 360 سند از کتابهاى معتبر عالمان سنّى گرد آورده است.
بدنبال دستورات ساواک به نوشتن مطالبى علیه مذهب در مجله رنگین کمان نو، با وخیم شدن اوضاع و توصیه روحانیون دربارى، این مجله را از ادامه نوشتن مطالب موهن علیه مذهب باز مىدارند. بنابراین، میمندىنژاد عامل سرسپرده استعار پیر تصمیم مىگیرد که نوع حملات خود را بر علیه مذهب تشیع به شکل دیگرى تغییر دهد و از در دیگرى وارد میشود. به این ترتیب که پیامبر و قرآن را به زعم خود از هم جدا کرده و شیعیان را پیرو قرآن و اهل سنت را پیرو سنتهاى رسول خدا معرفى مىکند!! و با بیشرمى تمام قرآن و پیامبر را دو قطب جداى از هم معرفى کرده و موذیانه تشیع و تسنن رادر مقابل یکدیگر قرار مىدهد. در حالى که، اعتقادات و احکام و برنامههاى اسلام و دیگر دانشهاى وابسته به آن، ریشههایش در قرآن و شرح و توضیحات و تفصیلات به نمونههاى عملى و شکل یافتهاش در سنت (گفتار و کردار) پیامبر(ص) است و به همین جهت خداى متعال در کتاب آسمانیش فرمانبردارى از رسول را با اطاعت از خویش همراه آورده است. در سند مورخ 18 / 9 / 53 مىخوانیم. «اخیرا مجله رنگین کمان که صاحب امتیاز و سردبیر آن دکتر میمندىنژاد مىباشد و مقالاتى در زمینه اسلام و شیعه و سنى نوشته و در مورخ 12 / 8 / 53 عنوان داشته :...پیروان على علیهالسلام میگویند ما شیعه هستیم و خرج خود را از دیگر مسلمانان جدا کردهاند و در مقابل سنىها هم خود را از شیعه جدا مىدانند و شیعه را کافر حساب مىآورند.» و به این ترتیب چراغ سبزى نیز به اربابان خود نشان مىدهد تا استعمارگران را به کانالهاى نفوذ و ایجاد تفرقه بین مسلمین بیش از پیش آشنا سازد!
سند بعدى موجود مربوط به یک سال بعد یعنى مرداد 54 است. یادآور مىشود که آنچه براى رژیم سلطنتى هرگز باور کردنى نبود بینش والاى سیاسى تودهها و پایگاه ژرف مردمى روحانیت متعهد و مجاهد بود. در این سند هم مىبینیم که ساواک از طریق میمندىنژاد و مجلهاش قصد القائاتى مبنى بر نفى جانشینى حضرت على (ع) و جدائى دین از سیاست بین مردم متعهد و مسلمان کشورمان دارد که موضوع با مخالفت و برخورد روحانیت متعهد و آگاه روبرو مىشود.
تئوریسینهاى رژیم بدرستى دریافته بودند که الهام مردم مسلمان از رهبران تشیع پویا چه بسا مایه رویاروئى برگشتناپذیر آنان با لیبرالیستها، ملىگراها و دیگر پیروان فرهنگ بیگانه مىگردد و با تکیه بر اصول و رهنمودهاى زنده و سازنده مجتهدین آگاه به شرایط زمان، به نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهى خاتمه بخشیده و ایدئولوژى وارداتى فرهنگ غربى را به زبالهدان تاریخ روانه خواهند ساخت. لذا چنین تفسیرهایى از واژههاى قرآنى (اولىالامر) را از طریق این ننگین نامه شایع مىکنند. غافل از آنکه ملت ایران هرگز از جنجال چند نفر غربزده و سرسپرده نوکرهاى استعمار هراسى به خود راه نمىدهند. زیرا معتقدند که «این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علماى اسلام در امور اجتماعى و سیاسى دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کردهاند. این را بىدینها مىگویند مگر زمان پیغمبر اکرم (ص) سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره، عدهاى روحانى بودند و عده دیگر سیاستمدار و زمامدار؟! مگر زمان خلفاى حق یا ناحق، زمان خلافت حضرت امیر (ع) سیاست از دیانت جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ این حرفها را استعمارگران و عمال سیاسى آنها درست کردهاند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان برکنار سازند و ضمنا علماى اسلام را از مردم و مبارزین راه آزادى و استقلال جدا کنند. در این صورت مىتوانند بر مردم مسلط شده و ثروتهاى ما را غارت کنند. منظور آنها همین است.» [27]
با توجه به آگاهى بخشى روحانیون و شعور سیاسى تودههاى مردم و برخورد با مقالات مجله از طریق نوشتن نامههاى مختلف؛ ساواک براى خاموش کردن آتش شعلهور شده خشم مردم هر چند براى مدتى کوتاه، باز دستور مىدهد که از نشر اینگونه اکاذیب خوددارى شود: «به مسئولین مجله رنگین کمان توجه داده شود از درج اینگونه مطالب خوددارى نماید.»
میمندىنژاد که با توجه به اسناد حاضر؛ بارها در مجله خود وقیحانه مسئله انتظار و ظهور حضرت مهدى (عج) را نفى کرده است؛ در بحبوحه مبارزات مردمى علیه رژیم شاهنشاهى تلاش خود را به کار مىبندد تا اعتصاب چراغانى نیمه شعبان را به نفع شاه بشکند. لذا یکمرتبه متدین شده و فریاد وا اسلاما سر مىدهد. لذا طبق سند مورخ 16 / 5 / 57 میمندىنژاد مدعى شده است که مردم نباید به سادگى در مورد تعطیل جشنى که جزو معتقدات و باور ایشان شده است به اسم عزادارى، آنهم براى یک قتل سیاسى تبعیت کنند.» آرى، او بخوبى مىدانست که علت تحریم چراغانى نیمه شعبان، کشتار مردم بیگناه در تظاهرات علیه رژیم بوده است ولى با به سخره گرفتن روحیه انقلابى مسلمین، ایشان را جاسوسانى معرفى مىکند که به نام حفظ قانون اساسى و برقرار ساختن حکومت اسلامى به نفع اربابان خود فعالیت دارند. اما برخلاف ادعاى مجله رنگین کمان مبنى بر چراغانى نیمه شعبان، این مجله سیر زدودن و بىرنگ کردن اسلام را با نشانه گرفتن لبه تیز شمشیرش به سوى مسئله انتظار، ادامه مىدهد : در سند مورخ 23 / 6 / 57 آمده است: «تحت عنوان وصیت حضرت على (ع) بعد از ضربت خوردن، پیرامون واهى بودن انتظار شیعیان براى ظهور امام زمان مطالبى درج نموده است.»
میمندىنژاد با تمسّک به اینکه مرگ، امر طبیعى است و امکان آنکه بشرى با جسم خاکى قرنها زنده بماند وجود ندارد، منکر خیلى از واقعیات تاریخ مىشود.
و در ادامه سند آمده است: «یهودیان در انتظار پیغمبرى بودند، این پیغمبر حضرت عیسى بود که آمد ولى یهودیان به دستور الهى که عیسى مبلغ آن بود گوش ندادند و منتظر نجات دهنده خود ماندهاند. مسیحیان نیز که از رهبریهاى اصلى حضرت عیسى منحرف گردیدهاند در انتظار هستند. فرقههاى شیعه که بالغ بر 23 مىباشند هر یک در انتظار مهدى موعود مىباشند که سراسر جعل مىباشد.»
توضیح (منبع ساواک) :نویسنده مطلب مذکور محمد حسین میمندىنژاد صاحب امتیاز مجله یاد شده مىباشد که تا کنون چند مقاله درباره نادرست بودن اعتقاد به امام زمان عج در این مجله منتشر ساخته و مخالفت شیعیان را با خود برانگیخته است.»
آرى، رژیم که مىدانست مقاومت در برابر ستم و ستمگرى او، در حوزه اهل ایمان، یک نهاد اعتقادى و یک اصل تکلیفى است، و یکى از ارکان عمده توحید عملى نفى حکومت طاغوتى او مىباشد و مىفهمید که منتظران مهدىاند که با آفریدن حماسههاى بزرگ همواره در برابر او ایستادهاند، اینست که سعى مىکرد از طریق عناصرى چون میمندىنژاد پایه عقیدتى مسلمانان را در حوزه اعتقادى و اقدامى مذهب با نوشتن مقالات در مجلهاش سست نماید و به این ترتیب مسلمین را از صحنه سیاست کنار زده و جان و مال و ناموس همه را در اختیار خود بگیرد و قدرت فرهنگى را از دین و دینداران سلب کند. بدین ترتیب که ذهنیت کودکان و نوجوانان را تحت نفوذ فرهنگى که سعى در حاکمیتش دارند، قرار داده تا بتدریج فرهنگ دینى و روحیه استعمارستیزى و هرگونه مبارزه با ظلم و جور حاکم را منزوى کند. مجله رنگین کمان نو با چنین مقالاتى همواره به صور مختلف این تفکر کفرآمیز را شیوع مىداد که خدا بر فرد حاکمیت دارد اما بر جمع ندارد و جامعه را باید سیاستمداران اداره کنند چه بر طبق مقررات و احکام خدا و چه بر خلاف آن. و این همان جدایى دین از سیاست است که بطور مستقیم یا از وراى مقالات مختلف در مجله به خوانندگان القا مىشد و با توجه به اسناد در مىیابیم که هر گاه با مخالفت روحانیون و یا مردم آگاه و همیشه در صحنه روبرو مىشدند؛ ساواک که خودش دستور نشر چنین اکاذیبى را میداد ؛ از میمندىنژاد مىخواست که باز مدتى دست نگاهدارد تا بتواند جلو خشم انقلابى مردم را نسبت به توهین به مقدساتشان را بگیرد و بتواند اوضاع را تحت کنترل خود در آورد.
3ـ القاء افکار استعمار[28]
از دیگر اهداف نشریه رنگین کمان نو که تحت نظارت مستقیم ساواک فعالیت مىکرده است، القاءاهداف استعمارگران در افکار مردم ایران بوده است.
در سند ص 05 آمده است «با توجه به سلسله مقالات مربوط به فعالیتهاى فراماسونرى مندرج در روزنامه رنگین کمان خواهشمند است دستور فرمائید تعیین و اعلام فرمایند که درج مقالات مربوط به فعالیتهاى فراماسونرى در مجله موصوف با مخالفت چه کسانى روبرو گردیده است؟» اصولاً مجله رنگین کمان نو تقیّد داشت که تاریخ کشور ما را به یکى از روشها و منشهاى فراماسونرى یا ناسیونالیستى به افکار عمومى بنمایاند و بویژه در تحلیلهایش تعمدا نقش عالمان اسلامى را در صحنه مبارزات، بىرنگ جلوه داده و حتّى پا را فراتر گذاشته و به دستور اربابان خود با حربه پیرایه وانگ و برچسب، ایشان را از صحنه خارج کرده و مىکوشید که با یک سلسله سمپاشى و پیرایه تراشى چهره مخالفان و مبارزان علیه رژیم را آلوده نشان دهد و از توان مردمى آنان بکاهد. بهمین دلیل از اصطلاحاتى چون «عوامل بیگانه» «هندوزاده» «حقوق بگیران انگلیس»، «مرتجعین سیاه» و...در مورد پیشوایان روحانى استفاده مىکرد.
میمندىنژادکه مىدانست آشنایى ملت به حرکتها و جنبشهاى اسلامى و نقش عالمان وارسته و متعهد به مبارزه با استعمار و استبداد خصوصا در صد ساله اخیر راه و روش مبارزه آزادیخواهانه و استقلال طلبانه را بر همگان روشن خواهد ساخت و موج حرکت اسلامى، پایههاى نظام سلطنت را معدوم خواهد کرد، سعى مىکرد مکتب اسلام را بزرگترین سدّ راه خیزش و جنبش مردمى بنمایاند و چهره عالمان مبارز و رهبران سترگ اسلامى را با پیرایهها و دروغ بافىهائى خدشهدار کرده و زیر سؤال ببرد.
از این رو از وظایف مهم میمندىنژاد که از اعضاء کانون نویسندگان و روشنفکر ماسونى بوده است؛ در طول یک دهه انتشار مجله این بود که اولاً روحانیون و پیشوایان مبارز و ضدّ استعمارى بخصوص حضرت امام خمینى (ره) را با برچسبهاى ناچسب مورد تاخت قرار دهد و از سوى دیگر با نوشتن تاریخ ایران به سبک و سیاق فراماسونها اولاً به خیال باطل خود از ایجاد و خیرش انقلاب اسلامى جلوگیرى کرده و ثانیا با به ریشخند گرفتن و زیر سؤال بردن بسیارى از احکام اسلام و باورمندیهاى مذهبى مانند امامت، وجود امام زمان(عج)، مرجعیت، تقلید و... ملت مسلمان ایران و خصوصا نسل جوان را به پوچى، نومیدى، سرخوردگى، خودباختگى، غربباورى و القاء این اندیشه شیطانى که «از ما کارى ساخته نیست و همه حرکتها و جریانها و رویدادها بدست بیگانگان است» سوق دهد. لیکن برخلاف تصورات واهى او، علما و روحانیون و به تبع آنها مردم متعهد و مسلمان در یک جنبش فرهنگى اسلامى به افشاگرى علیه مقالات مجله مىپرداختند.
میمندىنژاد با حمله به ساحت مقدس روحانیت و پدید آوردن شکاف و جدائى میان روحانیت و مردم و دور کردن مردم از ایشان، رواج دادن فرهنگ و اندیشههاى غربى و فراخواندن مردم به غربگرایى و القاء اندیشه استعمارى «جدائى دین از سیاست» همراه با جمله همیشگىاش یعنى «سیاست بىپدر و مادر» یا واژههایى مشابه آن، راه اسلاف ماسونى خود را مىپیمود. او بر این باور بود که مردم به راستى درک سیاسى و اجتماعى ندارند و خدمات و جانفشانیهاى علما براى اسلام و مردم مسلمان ایران و جهان را نمىبینند و زندگى فقیرانه و بىآلایش آنانرا از نزدیک شاهد نیستند و او مىتواند با ورق پارههاى ننگین و زهرآلودش مردم مسلمان را از علمایشان جدا سازد و استعمار جهانخوار و رژیم دست نشاندهاش را از توفانى که روحانیت مسلمان بر ضد آنان پدید آوردهاند، رهایى بخشد.
گویا میمندىنژاد بر این باور بوده است که آنچه را رژیم شاه با بسیج دستگاههاى تبلیغاتى و رسانههاى گروهى، همراه با نگارش «ملوکانه» نتوانسته است به بار بنشاند، او با نیرنگ بازى و پشت هم اندازى و زیر عنوان «پژوهش تاریخى» با کمک هم پالکىهاى ماسونى خود مىتواند به انجام رساند.
پنج سال پس از انتشار اولین شماره رنگین کمان نو، زمان آن فرا رسیده بود که میمندىنژاد رسالتى را که جهت انجام آن از سوى استعمار و به دستور رژیم پهلوى و ساواک، برانگیخته شده بود، به انجام رساند. در شماره دهم مجله، آذرماه سال 1350 آورده است: «مدتهاست که از هندىزادهاى براى ما آیتالله ساختند. زحمت کشیدند در ایران و بدست او و پلیدانى که هم پالکیش بودند و بعضى افراد اغوا شده اوضاع مملکت را دگرگون سازند. میلیونها تومان در این راه خرج کردند.»
مىتوان گفت انگیزه اصلى او از انتشار نشریه، جا انداختن دروغها و تهمتهایى است که رژیم قصد داشت نسبت به روحانیت معظم و بخصوص حضرت امام خمینى (ره) وارد آورد. میمندىنژاد با پیرایهها، ناسزاگوئیها و دروغپردازیها بر ضدّ علما و رأس ایشان حضرت امام خمینى بر آن بوده است که زمینه کوبیدن راه، خط و اندیشه امام را فراهم سازد. او مىپنداشته است که با این حربه مىتواند مرجع تقلید و زعیم عالیقدر جهان تشیع را زیر سؤال برده و از موج توفنده حکومت اسلامى جلوگیرى بعمل آورد.
این زمان بود که کاسه صبر طلاب حوزه علمیه قم لبریز شده و با توجه به جوّ خفقان حاکم بر آن دوران به نام «دانشجویان روشنفکر حوزه علمیه قم» در رابطه با چاپ مطالب کذب و خلاف اخلاق و توهینآمیز علیه امام خمینى (ره) نامهاى تهدیدآمیز براى دکتر میمندىنژاد فرستادند. این نامه تاثیر بسزایى در روحیه این مزدور قلم بدست گذارد، طوریکه با پناه بردن به دامان ارباب خود و چارهجوئى؛ ساواک را به تکاپوى گستردهاى در جهت کشف نگارنده نامه واداشت. علیرغم تحقیقات گسترده و فعالیت زیاد براى شناسایى، پس از مدتها ساواک راه به جائى نبرد. ولى براى تطمیع مزدور قلم بدست خویش که به شدت متوحش و هراسناک شده بود، مبلغ 500 تومان مزد او را افزایش داده و از آن پس کمکهاى ساواک به مجلهاش به ماهیانه پانزده هزار ریال رسید و این در حالى بود که امکانات مالى فراوانى نیز در اختیار او گذارده بود و بطور کامل وى را زیر چتر حمایتى خود قرار داد.
موضعگیرى دیگر مجله در ارتباط با فضلا و ادیبان ایرانى است. که هر گاه ساواک کوچکترین مخالفتى از ایشان احساس مىکرده است، از طریق نوشتن مقالاتى بر علیه آنها در مجله رنگین کماننو هشدار لازمه را به آنها مىداده است. در سند صفحه 63 آمده است: «براى اولین بار تعدادى مجله رنگین کمان از طریق وزارت امور خارجه شاهنشاهى ارسال شده بود که بین دوستداران ادب و فرهنگ ایران توزیع شود. در این نشریه محیط طباطبائى[29] را مخبط زوارهاى و سیدجمالالدین اسدآبادى را جاسوس انگلستان معرفى کرده بودند.»
باید توجه داشت یکى از شگردهاى استعمار در تاریخ اخیر ایران این بوده است که هر گاه چهرهاى انقلابى و اسلامى در صحنه سیاسى ایران ظاهر شده تا نهضتى را بر ضدّ زورمداران و جهانخواران رهبرى کند بىدرنگ سمپاشى و پیرایهسازى خود را بر ضد سید جمالالدین اسدآبادى آغاز کرده و نوشتههایى درباره او پراکندهاند. زیرا که سید جمال نخستین کسى بود که احساس کرد اگر بخواهد در مسلمانان جنبش و حرکتى ایجاد کند باید به آنها بفهماند که سیاست از دین جدا نیست، این بود که او این مسأله را به شدت در میان مسلمین مطرح کرد. بعدها استعمارگران تلاش زیادى کردند تا در کشورهاى مسلمان رابطه دین و سیاست را قطع کنند.
ساواک نیز از طریق مجله رنگین کمان نو اقدام به سخن پراکنى و شایعهسازى بر علیه سید جمالالدین اسدآبادى مىکند تا به اصطلاح بطور ریشهاى سدّى در برابر نهضت امام خمینى ایجاد کند. زیرا آنها از ترس مردم جرأت بدگویى و پیرایه بستن بر ضدّ امام را نداشتند. از این رو تازیانه پیرایه را بر پیکر سید جمالالدین مىنواختند تا به شکل غیر مستقیم امام و روحانیون انقلابى را زیر سؤال ببرند.
نکات دیگرى که در این بخش جلب توجه مىکند کنترل و نظارت ساواک بر روى کلیه مطالب مندرج در مجله مىباشد تا بتواند به اهداف خود از انتشار آن دست یابد. در این رابطه سندهاى صفحات 62 تا 64 باید مورد دقت قرار گیرند.
4ـ حمایتهاى ساواک از نشریه رنگین کمان نو و
عدم حمایتهاى مردمى از آن[30] از آنجا که قصد آن داریم فقط خود اسناد را که گویاى تاریخند، به قضاوت بگذاریم، در این قسمت؛ اسناد را فقط دستهبندى کرده و در چند بخش توجه خوانندگان و خصوصا محقیقین را به آنها جلب مىکنیم،
1ـ اسناد صفحه 67 مربوط به دستور مستقیم ساواک مرکز به ساواکهاى استانها براى بفروش رساندن مجله تحت نظارت ساواکهاى استانها و جوابیههاى ایشان است. این اسناد شامل دو سرى مىباشد:
الف ـ سرى اول اسناد صفحات 65 تا 73 متعلق به سال 1347 یعنى دومین سال انتشار مجله رنگین کماننو است و در نهایت جمعبندى ساواک را پس از تحقیق و شناسایى علل و عواملى که باعث عدم فروش مجله مىباشد؛ ملاحظه مىکنید. در سند صفحه 73 آمده است؛ «در اجراى اوامر تیمسار مدیریت کل شرحى را بر حمایت و ایجاد تسهیلات لازم در جهت ازدیاد تیراژ مجله رنگین کمان نو، هم چنین تحقیق و شناسایى علل و عواملى که در امر توزیع و فروش مجله مذکور موجد کارشکنى و اشکالتراشى مىشوند تهیه و به کلیه ساواکها ارسال گردید. اینک پاسخ واصله حاکى است هیچگونه مورد اشکالتراشى و کارشکنى مشاهده نگردیده است. لکن تنها در نامه ساواک کرمان آمده که فقط نمایندگى اطلاعات در این باره اقدامات مخالفى انجام مىداد، لذا بطور غیر محسوس از مخالفت وى جلوگیرى بعمل آمد.
برابر گزارش ساواکها عدم استقبال مردم از مجله مذکور بعلت مطالب مندرجه آن مىباشد»
ب ـ سرى دوم اسناد صفحات 81 تا 106 در رابطه با تحقیقات ساواک در مورد علت عدم استقبال مردم از این نشریه در سومین سال انتشار آن یعنى سال 1348 مىباشد و در سندهاى 107 تا 108 جمعبندى نهایى ساواک از تحقیق مورد نظر چنین آمده است: «در اجراى اوامر صادره و اقدام پاسخ واصله از نقاط مختلف حاکى است که چون مجله یاد شده در شهرستانها از طرف مردم استقبال نمىشود، لذا براى فروشندگان نفعى نداشته و در نتیجه از نمایندگى آن انصراف حاصل نمودهاند.» سپس ساواک مرکز علل عدم فروش مجله را چنین بر مىشمرد: مطابقت نداشتن مندرجات مجله با سطح معلومات عمومى، عدم امکان مالى مردم براى خرید و بالاخره اینکه بعلت حمله به مقدسات مذهبى مردم نسبت به مجله واکنش نشان داده و معتقدند که این مجله از نشریات فرقه ضاله بهائیت مىباشد.
2ـ اسناد صفحات 74 تا 79 در رابطه با دستور ساواک مرکز به ساواکهاى استانها براى پخش نشریه و یا رایگان قرار دادن آن در دانشگاههاى کشور مىباشد. هر چند که دانشگاهیان هم مانند سایر قشرهاى جامعه نسبت به مندرجات خلاف دین و اخلاق مجله واکنش نشان داده و از خواندن و استفاده از مجله خوددارى مىکنند. طبق گزارشات ساواک آقاى دکتر نهاوندى ریاست وقت دانشگاه شیراز اعلام مىکند مجلات ارسالى را کسى نمىخواند و از آن استفاده نمىشود و از صاحب امتیاز مجله مىخواهد که تعداد مجلات را کمتر بفرستند و یا در سندى دیگر دکتر معتمدى از دانشگاه اصفهان اظهار مىدارد که گویا چند ماه است این مجلهها بفروش نرسیده که به دانشگاهیان تحمیل شدهاند و مدیر مجله خواسته آنها را به پول نزدیک نماید. دکتر معتمدى با مطالعه مجلههاى مزبور به این نتیجه رسیده است که از نظر دانشگاهیان مطالب مندرج در مجله، مورد استفادهاى ندارد که استادها و یا دانشجویان آبونمان شوند.
3 ـ اسناد مربوط به درخواستهاى دکتر میمندىنژاد از ساواک از اسناد صفحات 117 تا 120 در ارتباط با حفظ نشریهاش و پاسخهاى ساواک به وى و هم چنین اقدامات ساواک براى حفظ و تداوم این مجله و تسهیلاتى که برایش در نظر گرفته مىباشد. در یکى از این اسناد هم آمده است که از آبانماه 47 ماهیانه مبلغ ده هزار ریال بصورت مستمرى از طرف ساواک به وى پرداخت مىشد (براى کمک به حفظ نشریه رنگین کمان) که این مبلغ از سال 50 به پانزده هزار ریال افزایش یافته است. در سند صفحه 110 نتیجه تحقیقات ساواک پس از شکوائیه میمندىنژاد مبنى بر کار شکنى و نخریدن مجله چنین اعلام شده است که بعضى نمایندگیهاى مطبوعات به علت اینکه مجله مزبور از نشریات فرقه ضاله بهائى مىباشد از قبول آن امتناع ورزیدهاند.
5 ـ نامههاى دکتر محمدحسین میمندىنژاد
به علت درج مطالب ضد مذهبى که در نشریه رنگین کمان منتشر مىشد و باعث تحریک احساسات دینى و اخلاقى جامعه و مردم را به واکنش علیه نظام برمىانگیخت؛ وزارت اطلاعات و جهانگردى، که در نظام جمهورى اسلامى به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى تغییر نام داده است، مجبور مىشد از انتشار مجله براى مدتى جلوگیرى کند و یا حداقل از دادن آگهىهاى دولتى به آن خوددارى کند، دکتر میمندىنژاد نیز که هرگز فکر نمىکرد مردم چنین مصمم و استوار در برابر یاوهگوئیهاى وى بایستند که علیرغم میل باطنى ساواک ؛ بتوانند بطور غیر مستقیم باعث جلوگیرى از انتشار مجلهاش شوند، با نوشتن نامههایى براى مقامات رژیم، خدمات خویش به شاه و اربابانش را یادآور شده و خواستار عدم برخورد قانونى با او و مجلهاش بوده است.
لذا به منظور حفظ امانت و طلب قضاوت صحیح تاریخ، ما این نامهها را در فصلى جداگانه آوردهایم.
پینوشتها:
[1]-کتاب اندیشههاى امام خمینى ص 298
[2]-منظور امریکا و انگلیس
[3]-کتاب خاطرات ارتشبد فردوست، «ظهور و سقوط سلطنت پهلوى» جلد اول، ص 372 ـ 373
[4]- اسناد صفحه 1 تا 24 همین کتاب
[5]- هر چند او در همه رشتهها از جمله زبان گلها کتاب تألیف کرده لیکن اکثر این کتابها با حمایتهاى مالى استعمار و با هدف تغییر ذائقه فرهنگى مردم چاپ مىشدهاند چرا که «در آن زمان حقوق استادهاى دانشگاه خیلى کم بود و زندگى یک خانواده را تأمین نمىکرد، چه رسد به آنکه استاد مقدارى از آن را هم صرف چاپ کتاب مجانى کند، آن هم چند جلد در هر سال...» نقل از کتاب شبه خاطره، دکتر على بهزادى برخى کتابهایش عبارتند از : امکان آلوده کردن آبهاى مشروب بوسیله میکربها، به سوى او، بیماریهاى دستگاه عصبى و کلاف سر در گم.
[6]- سند صفحه 6 همین کتاب
[7]- دکتر جلال مصطفوى کاشانى:
دکتر مصطفوى متولد 1287 تهران است. او در سال 14 ـ 1313 موفق به اخذ درجه دکترى در طب از دانشکده پزشکى تهران شده و در سال 1315 وارد خدمات دولتى شده است. ابتدا 6 ماه در بهدارى کامپاکس، دو سال در وزارت بهدارى، 20 سال در وزارت فرهنگ و در سال 1339 مجددا به وزارت بهدارى رفته و به عنوان ریاست اداره دارویى و معاون بهدارى اداره کل استان مرکزى مشغول شده است. از سال 1344 استاد دانشگاه براى تدریس کرسى طب ابنسینا بوده است. در سال 48 که در لژ فراماسونرى سعدى عضویت داشته، مدیر مجله دنیاى علم بوده است. نام وى در ردیف 17 لیست اسامى موسسین لژ فراماسونرى کاوه نیز آمده است. در سال 1354 در لیست سالاران لژ به عنوان کارشناس اول لژ و در 1355 به عنوان نگهبان دوم لژ معرفى شده است. در حالیکه در سال 1353 دبیر لژ سعدى بوده است.
[8]- اسناد صفحه 26 تا 48 همین کتاب
[9]-نامه میمندىنژاد به رئیس سازمان امنیت، در فصل پنجم همین کتاب
[10]- کتاب «شبه خاطره» دکتر على بهزادى
[11]- سند صفحه 16 و 17 همین کتاب
[12]- همان سند
[13]- سند صفحه 13 همین کتاب
[14]- نامه دکتر میمندىنژاد به رئیس سازمان امنیت، فصل پنجم همین کتاب
[15]- همان سند
* جملاتى که با ستاره مشخص شدهاند، عینا از نامههاى میمندىنژاد اسناد فصل پنجم آورده شده است.
[16]- همان سند
[17]- به نقل از کتاب نهضت امام خمینى ص 256
[18]- نامه دکتر میمندىنژاد به ارتشبد فردوست، در فصل پنجم همین کتاب
[19]-سند صفحه 20 همین کتاب
[20]- سند صفحه 22 همین کتاب
[21]- از کتاب شبه خاطرات دکتر على بهزادى
[22]- اسناد از ص 26 تا 48
[23]- حدیث در جزء 6 کتاب «کنزالعمال» مىباشد، به نقل از کتاب «رهبرى امام على در قرآن و سنّت» ص 306 و 307
[24]- سند ص 28 همین مجموعه اسناد
[25]- آیه شریفه «اطیعواللّه و اطیعوالرسول و اولى امر منکم»
[26]-نقل از کتاب حکومت اسلامى امام خمینى ره
[27]-از کتاب حکومت اسلامى امام خمینى ره
[28]- اسناد ص 50 تا 64 همین کتاب
[29]- محیط طباطبائى متولد 1280 در زواره اردستان داراى تحصیلات متوسطه ادبى و سابقه پنجاه ساله در تاریخ و ادبیات ایران داشته است وى رایزن فرهنگى ایران در بغداد، دمشق و بیروت بوده است. و در سال 1348 نشان چهارم تاج را دریافت داشته و از تالیفاتش مىتوان به جغرافى کلاسیک، تاریخ اعزام محصل به اروپا و تطور نثر فارسى در متون اشاره کرد.
[30]- اسناد شماره 60 تا 129