صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

اینجانب به‌اتفاق یک نفر مأمور دیگر پس از آموزش جناب سرگرد خزائی در ساعت 17:30 جهت مشاهدات به بازار بزرگ مأمور و اعزام شدم.

تاریخ سند: 18 خرداد 1342


اینجانب به‌اتفاق یک نفر مأمور دیگر پس از آموزش جناب سرگرد خزائی در ساعت 17:30 جهت مشاهدات به بازار بزرگ مأمور و اعزام شدم.


متن سند:

شماره: 808 تاریخ:18 /3 /1342
اطلاعیه شماره 155

اینجانب به‌اتفاق یک نفر مأمور دیگر پس از آموزش جناب سرگرد خزائی در ساعت 17:30 جهت مشاهدات به بازار بزرگ مأمور و اعزام شدم. در ساعت 20 وارد مسجد صدیقی‌ها گردیدم. ناگهان چشمم به شخصی[افتاد] که اسم آن را نمی‌دانم و مشخصاتش طوری است که اگر او را ببینم می‌شناسم، مشغول صحبت کردن با آقای (محدث) بود. از اینکه می‌خواستم به اینجانب مظنون نشوند مشغول وضو گرفتن شده و جهت به خاطر سپردن بقیه حرف‌های او به نماز ایستادم. ضمن اینکه شخص گوینده اظهار می‌داشت این‌ها که دین و مذهب درستی ندارند و همچنین راجع به باز کردن و بستن دکاکین بحث می‌کرد، ناگهان رفیقم متوجه شد که یک نفر جوان که در کنار من نشسته من را به آن دو نفر نشان داد و قرار بر این شد حرف‌ها عوض شود و به‌طوری‌که می‌شنیدم از آن ساعت به بعد کلیه حرف‌های آن شخص به نفع ارتش ذکر می‌شد ولی چون دستور جلب نداشتم فوری با رفیقم به محل تجمع رفته و گزارش فوق را بدین‌وسیله به سرپرست مأمورین معروض داشتم.
808 ـ 18 /3 /42

منبع:

کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی- 02 صفحه 220

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.