تاریخ سند: 7 مرداد 1332
وزارت دفاع ملی
متن سند:
رونوشت گزارش آقای انوری پور بازرس اداره بازرسی کل کشور و صورت پیوست آن برای
اطلاع ارسال می گردد دستور فرمائید کلیه مأمورین خاطی و مسامحه کننده در انجام وظیفه را
مورد تعقیب قانونی قرار داده و نتیجه را اطلاع دهند.
معاون نخست وزیر دکتر علی آبادی
عینا برای بررسی و [ناخوانا] و اقدام قانونی و نتیجه [ناخوانا]
شعبه 13 [ناخوانا] گرفته و اینجانب [ناخوانا] رمز
10 /5
رونوشت از ضمیمه گزارش مربوط به دزفول ـ گزارش دهنده، انوری پور بازپرس کل
کشورمأمورینی که طرفدار حزب بوده و هنوز سرکار هستند:
(1) سروان «اکتیر» رئیس سابق شهربانی دزفول که خطیبی از طرف دکتر بقائی مأمور ملاقات
تیمسار فقید افشار طوس، برای ابقاء وی کرده است و متاسفانه نه تنها تحت تعقیب واقع نشد
بلکه امروز با نیل به مقام ریاست کلانتری 16 تهران ارتقا حاصل کرده است.
(2) «خدارسان» پاسبان، که احمد ناسقا یکی از متهمین لغایت 27 /1 /32 را فراری داده است.
(3) «اسلامی» مأمور آگاهی که صورت مجالس مجعول برای پرونده سازی علیه خوانین تهیه
کرده است.
(4) «بروجردی» عضو دفتر دادگاه بخش دزفول.
(5) سروان «بیطرف» رئیس کلانتری دزفول
(6) سرهنگ «شهروز» فرمانده سابق هنگ دزفول
(7) سرگرد «احسانی» فرمانده گردان دزفول
(8) سروان فرمانده نظامی های اعزامی به شهر در روز واقعه.
انوری پور
رونوشت برابر با اصل است.
رونوشت گزارش آقای انوری پور علل واقعه قتل و غارت 27 /1 /32 دزفول مختصری از تاریخچه
اختلاف و دودستگی.
قسمت اول: از دو سال قبل از واقعه ننگین 27 /1 /32، تا قبل از سال 1330 و تشکیل حزب
زحمتکشان در دزفول، خوانین و مالکین بزرگ و بستگان و اطرافیان آنها با نفوذ کامل زندگی
می کرده اند مورد حمایت و تائید مأمورین دولت بوده و منافع مادی و معنوی آنها حفظ می شده
است.
چون این دسته از اهالی و ساکنین دزفول به اتکاء ثروت و حمایت مأمورین، توجه زیادی
به شهر دزفول و وضع سایر طبقات مردم نداشته اند طبعا عده ای از اهالی محل که حائز اکثریت
هم بوده اند، از این امتیاز و برتری، ناراضی و ناراحت بودند ولی چون قدرت مادی و معنوی در
دست خوانین بوده است چاره ای جز تحمل و انتظار به دست آوردن فرصت نداشته، دکتر
گوشه گیر که یکی از افراد این دسته و در عین حال از منسوبین خوانین و سادات شاه رکنی
می باشد (سادات شاه رکنی یکی از طوایفی است که وابستگی کامل به خوانین دارد) پس از اتمام
دوره تحصیل و ورود به خدمت در بهداری دزفول با خوانین و حتی کسان خود فاصله می گیرد و
با اطلاعی که از روحیه دسته دوم مردم داشته است به فکر می افتد که از عدم رضایت دسته
اکثریت، استفاده کند و زمینه نمایندگی خود را فراهم سازد.
در اجرای این نقشه عده ای را دور
خود جمع می کند و جمعیت هائی به اسامی مختلف تشکیل می دهد و شروع به فعالیت می کند
ولی چون در بادی امر متکی به مبدأ و قدرتی نبوده است در انجام مقصود، توفیق حاصل
نمی کند ناچار به فکر وابستن با منبع قدرتی که موثر در پیشرفت منظورش باشد، می افتد در این
موقع اطلاع حاصل می کند که به رهبری دکتر بقائی حزبی به نام حزب زحمتکشان در مرکز
تشکیل شده و با سرعت تحصیل قدرت می کند، دکتر گوشه گیر هم در استفاده از فرصت با دکتر
بقائی و حزب زحمتکشان مرکزی تماس حاصل می کند و علاقمندی خود را به تشکیل شعبه
حزب در دزفول اعلام می دارد.
دکتر بقائی و حزب او که خود را حامی طبقات کارگر و زحمتکش معرفی نموده بود و مطلع
می شود که دکتر گوشه گیر قبلا عده ای از افراد افراطی و ناراضی را دور خود جمع کرده و قادر به
تشکیل شعبه حزب می باشد تقاضای او را می پذیرد و به این کیفیت، شعبه حزب زحمتکشان
دزفول تشکیل می شود.
وقتی که دکتر گوشه گیر مقدمات اجرای نقشه خود را فراهم می بیند
برای تقویت حزب و بدست آوردن حداکثر قدرت و کشیدن آن به رخ خوانین و سادات شاه رکنی،
کمی بعد از افتتاح رسمی حزب از دکتر بقائی رهبر کل دعوت می کند برای سرکشی به وضع
شعبه و دادن افتخار به اعضاء حزب، به دزفول مسافرت نماید، چون این دعوت مورد اجابت واقع
می شود دکتر گوشه گیر رهبر شعبه در دزفول که در بادی امر توانسته بود عده معدودی از مردم
ناراضی را دور خود جمع کند برای اینکه حداکثر استفاده را برای تکثیر جمعیت حزب از
مسافرت دکتر بقائی (رهبر کل حزب زحمتکشان و نماینده ملی مردم تهران و کرمان در مجلس
شورای ملی و پرچمدار نهضت ملی) به نماید تشریفات مفصلی برای استقبال تهیه می کند و
چنان تظاهر و تبلیغ می کند که علاوه بر فرماندهی هنگ و فرماندار و روسای ادارات و سایر
طبقات و دستجات مردم، هم، خواه از نظر ابراز احساسات نسبت به یک نفر نماینده مجلس و
عضو موثر جبهه ملی و خواه به رعایت موقعیت و مقام در استقبال از دکتر بقائی شرکت می کنند
تا آنجا که خوانین یا دسته مخالف حزب هم تا 13 کیلومتری شهر به استقبال می روند.
ورود
دکتر بقائی با این کیفیت به دزفول شهرت حزب زحمتکشان را در آن محل زیاد کرده و عده
کثیری از مردم را متوجه آن می کند، اشخاصی هم که از سابق، خورده حسابهائی با خوانین و
سادات شاه رکنی داشته اند بهترین راه را برای تصفیه حساب، نزدیکی به حزب زحمتکشان و
استفاده از قدرت آن علیه مخالفین خود تشخیص می دهند.
بالنتیجه جمعیت و قدرت حزب
قابل توجه می شود.
بعد از مراجعت دکتر بقائی از دزفول، دکتر موسی گوشه گیر و سایر اعضاء
موسس حزب که اغلب از کسبه و افراد عامی و در عین حال افراطی بودند برای اجرای دستورات
کمیته مرکزی، در نیل به چهار هدف زیر با استفاده از موقعیت، به شدت فعالیت می کنند:
1ـ متمایل نمودن دستگاههای دولتی به خود و استفاده از قدرت مأمورین دولت به نفع حزب.
2ـ افزایش افراد حزب با هر وسیله که ممکن باشد.
3ـ تضعیف و تخفیف و ارعاب خوانین و وابستگان بدانها حتی در صورت امکان اخراج آنها از شهر
دزفول.
4ـ استفاده مادی (اعم از مشروع یا نامشروع) برای تامین مخارج حزب دزفول و کمک بحزب
مرکزی.
هدف اول یعنی استفاده از نفوذ و قدرت مأمورین دولت به نفع حزب و در اختیار گرفتن
دستگاههای دولتی، با مسافرت دکتر بقائی به دزفول و تزید قدرت و نفوذ مشارالیه، حزب
زحمتکشان در مرکز به آسانی بدست آمد، بدوا سرهنگ شهروز فرمانده وقت هنگ دزفول خود
را بدون هیچ قید و شرط در اختیار دکتر بقائی و شعبه حزب زحمتکشان دزفول قرارداد تا آنجا
که اوامر دکتر بقائی و حزب را مقدم بر دستورات و اوامر فرماندهی لشکر و ستاد ارتش اجرا
می نمود و در تعرض بین وظیفه و اوامر حزب، دومی را مقدم می داشت و بطوری در این امر
تظاهر می کرد که تصور می رفت این افسر ارشد و فرمانده هنگ از سران افراطی یا رهبران حزب
شده است تا آنجا که معروف است اغلب نقشه ها و تدابیر لازم برای پیشرفت مقاصد حزب را
شخصا طرح و دستور اجرا می داد و تمام قدرت هنگ را برای انجام نظریات و تمایلات حزب
مذکور تخصیص داده بود.
بالنتیجه نه تنها به شکایات مردم از تعدیات افراد حزب ترتیب اثر
نمی داد و در دستگاههای دیگر دولتی هم به نفع آنها اعمال نفوذ و قدرت می کرد، بلکه هر روز
برای مخالفین حزب، اسباب زحمت و گرفتاری فراهم می ساخت.
مأمورین دیگر دزفول، هم که
تمایل و تقویت فرمانده هنگ با قدرت و همه کاره دزفول را از حزب زحمتکشان تا این حد
ملاحظه می کردند، تبعیت از سرهنگ شهروز و یا برای حفظ موقعیت و مقام، خود را در اختیار
سران حزب گذاشتند حتی دستگاه شهربانی هم که بایستی برای امکان انجام وظیفه مثل دوایر
دادگستری بکلی بیطرف بوده باشد تحت ریاست سروان اکتیر در بست در اختیار حزب قرار
گرفت و بالنتیجه دست حزبی ها برای انجام هر عملی ولو جنایت باز باشد و هر کس را که حاضر
به قبول عضویت حزب نمی شد به طرق مختلف مزاحم شده و حتی صدمه می زدند تا آنجا که
کسانی که عضو حزب نشده بودند اعم از طبقه مالکین و سادات یا کاسب و کارگر به هیچ وجه
امنیت و آزادی زندگی نداشتند.
خوشبختانه تنها دستگاهی که با تمام این کیفیات، تسلیم
سران حزب و نظر آنها و سرهنگ شهروز نشد، دادگاه بخش دزفول بود و به همین جهت در
دوران دو سال گذشته چه در محل و چه در مرکز روزنامه های منتسب به حزب زحمتکشان این
دستگاه را شدیدا مورد انتقاد قرار داده و روسای دادگاه را به باد فحش و تهمت و افترا گرفته و در
راه انجام وظیفه آنها ایجاد مشکلات و موانع می کردند و حتی به وسیله افراد حزبی به انواع
مختلف، قضات را تهدید و آزار می نمودند، ولی قضات دادگاه با ابراز کمال شهامت و وظیفه
دوستی، تحت تأثیر واقع نشدند وبا بی طرفی و بی نظری کامل، آماده انجام وظیفه بودند اما
چون مأمورین انتظامی بخصوص رئیس و افراد شهربانی، حاضر به قبول شکایات از تعدیات
افراد حزبی و حتی انجام اوامر قانونی دادگاه برای رسیدگی به شکایات علیه افراد حزب نبودند
لذا موجبات رفع ظلم و تامین رفاه حال دسته مخالف و بی طرف فراهم نبود، بالنتیجه هدف اول
به بهترین وجهی تامین شد.
هدف دوم یا افزایش افراد حزب نیز به شرح زیر به سرعت تامین گردید.
همین که حزب
قوت گرفت و به کمک هنگ و شهربانی و سایر مأمورین دولتی از طرف افراد آن نسبت به مردم
اعمال قدرت شد و مردم دیدند که کسی به شکایات آنها از تعدیات و تجاوزات افراد حزبی
نمی رسد، اولاً اشخاص ناراضی از مالکین برای استفاده از قدرت حزب و تصفیه
حسابهای گذشته و ثانیا افراد بی طرف به منظور مصونیت از تعدیات افراد حزب، عضویت حزب
را پذیرفتند ولی چون این عده با توجه به جمعیت 75 الی 80 هزار نفری شهرستان دزفول قابل
توجه نبوده است، رهبران حزب، بعد از تقویت بنیه مالی و تحصیل درآمد مکفی، عده ای از
اشرار محلی را اجیر و با پرداخت حقوق ماهیانه، آنها را مأمور اجرای اوامر حزب و کمیته مرکزی
کردند و چون به طوری که تشریح شد، دستگاه شهربانی و دژبانی و پادگان هم در اختیار حزب
قرار گرفته بود هیچگونه مانعی برای شرارت و اعمال خلاف انسانیت و قانون افراد حزب به
خصوص گروه اخیر وجود نداشت، لذا با زجر و آزار و تهدید به طوری مردم را مرعوب کردند که
همه مردم برای حفظ منافع خود و رفع شر بالاجبار و اکراه، حاضر به ثبت نام در دفتر حزب
شدند و به این کیفیت، اکثر افراد دزفول عضویت یا وابستگی حزب را پذیرفتند.
هدف سوم که تخفیف و تضعیف خوانین معروف به «آقاواتی ها» و سادات شاه رکنی و
دستجات منتسب یا متمایل به آنها بوده است نیز پس از در اختیار قرار گرفتن فرمانده هنگ و
رئیس شهربانی و سایر روسای ادارات دولتی و استخدام اجامر و اوباش و چاقوکشان محلی به
سهولت انجام شد تا آنجا که وقتی خوانین و سادات، چند نوبت مورد تخفیف و تهدید و حتی
چاقوکشی و ضرب و جرح علنی در شهر واقع شدند و کسی به داد آنها نرسید، چنان مرعوب و
هراسناک شدند که چاره[ای] جز ترک شهر و خانه و زندگی و پناهنده شدن به تهران و اهواز و
شهرهای دیگر ندیدند چنانچه از این دسته، آنها که قدرت مالی داشتند بدون معطلی مهاجرت
کردند و بقیه که چنین استعدادی نداشته، در محله معروف به «صحرا بدر مشرقی» که تقریبا یک
ششم شهر دزفول و مسکن قسمت عمده از افراد دسته مخالف مذکور می باشد متمرکز شدند و
از ترس جان و آبرو و حیثیت، با شهر قطع رابطه نمودند حتی کودکان آنها هم قادر نبودند از هیچ
یک از خیابانهای شهر عبور کنند.
این فشار و رعب از طرف حزبی ها نسبت به خوانین و سادات
باقی در دزفول، به جائی رسیده بود که اگر یکی از آنها می خواست از شهر خارج شود جرات
نمی کرد که از خیابان عبور کرده و از پل ورودی که تنها راه شهر به خارج می باشد استفاده کند،
ناچار مثلا برای رفتن به اندیمشک (11 کیلومتری دزفول از راه پل مذکور) به شوشتر و اهواز و
سپس اندیمشک یعنی پس از طی تقریبا 300 کیلومتر به جای 11 کیلومتر می رفت زیرا هر یک
از این افراد در یکی از خیابانها یا کوچه های شهر دیده می شد در حضور پاسبان و سایر قوای
انتظامی و مأمورین دولتی مثل جهودها که در زمان قاجاریه، گیر مسلمانها می افتادند به نام
«هت» (اسمی است که حزبی هابرای تخفیف خوانین، معمول داشته بودند) خوانده شده و
بلافاصله مورد اهانت و ضرب و جرح زن و بچه مرد حزبی یا وابسته به حزب قرارمی گرفت که
ناچار با زحمتی، خود را نجات داده و از معرکه و مهلکه فرار می کرد، این فشار و تهدید و تخفیف
در این اواخر بی نهایت به شدت رسیده بود، البته علت موقعیت حزبی ها در این وحشی گری، آن
بود که مأمورین هیچ یک از قوای انتظامی، از عملیات خلاف قانون و انسانیت آنها نسبت به
خوانین و سادات، جلوگیری نمی کردند و حتی شکوائیه و تظلم آنها را هم نمی پذیرفتند.
هدف چهارم یا تحصیل درآمد برای حزب نیز به این کیفیت تأمین شد، دکتر گوشه گیر و
اعوان و انصار او بعد از اینکه کاملاً در شهر مسلط شدند و قدرت را در دست گرفتند و کلیه موانع را
از سر راه خود برطرف ساختند به چندین طریق شروع به تحصیل درآمد کردند به شرح زیر:
1ـ اخذ حداقل ماهی ده ریال از همه مردم، خواه آنها که رسما عضو حزب شده بودند یا آنها
که از ترس، خود را متمایل به حزب جلوه می دادند.
این حق عضویت به طوری که در محل شایع
است در ماه از یکصد و پنجاه هزار ریال متجاوز بوده است که قسمتی از آن را صرف هزینه حزب
می کردند و قسمت بیشتر آن را جهت تقویت بنیه مالی حزب مرکزی برای دکتر بقائی
می فرستادند.
2ـ چون تقریبا اکثر کسبه بازار عضو یا متمایل به حزب شده بودند، تقریبا تجارت دزفول هم
در انحصار حزب قرار گرفته بود و کوچکترین عمل تجاری یا اقتصادی، بدون اطلاع و نظر کمیته
و رهبران حزب انجام نمی شد، معاملات پرشور به افراد حزبی اختصاص یافته بود و از این راه هم
درآمد سرشاری نصیب تجار حزبی و حزب می شد.
به دلیل آنکه اگر به سرمایه دو سال قبل و
ثروت فعلی دکترگوشه گیر و کسبه و افراد نزدیک به وی رسیدگی شود معلوم می شود که دارائی و
سرمایه اینها در این دو سال به قدری زیاد شده که از راه مشروع و فعالیت در ظرف چندین سال
هم غیر ممکن است.
3ـ چون در مقابل حزب زحمتکشان هم مأموری مانع یا قادر به مخالفت و ابراز وجود نبود
لذا به عمل قاچاق گندم و چای و اشیاء ممنوع الورود نیز دست زده و از این طریق هم درآمد
سرشاری تحصیل می کردند و به طوری که شایع است بعد از شروع به اینکار به تقویت بنیه مالی
حزب مرکزی کمک های موثری می کردند به طوری که می توان گفت قسمت اعظم بودجه حزب
زحمتکشان در مرکز را، شعبه حزب دزفول تأمین می کرده است.
خلاصه نتیجه دو سال فعالیت
حزب زحمتکشان در دزفول عبارت بوده است:
1ـ بیرون راندن خوانین و متنفذین، از شهر و محبوس و محصور نمودن افراد و وابستگان
آنها در محله صحرا مشرقی بدر.
2ـ حکومت مطلق در شهر یا تحت تأثیر قراردادن و در اختیار گرفتن هنگ و شهربانی و اکثر
مأمورین دیگر و استفاده از نفوذ و قدرت و دستگاههای دولتی.
3ـ چند نوبت غارت و قتل، بدون تحت تعقیب واقع شدن که سوابق آنها در شهربانی و دادگاه
بخش دزفول کم و بیش منعکس است.
4ـ رواج بازار تعدی به افراد و قاچاق و بالاخره ایجاد بلوا و قتل و غارت 27 /1 /32 که منجر به قتل
4 نفر و مجروح و مضروب شدن قریب هفتاد نفر و غارت چندین دکان و خانه شده است.
قسمت دوم چگونگی ایجاد حادثه ننگین 27 /1 /32:
بطوری که در مقدمه اشاره شد در اثر نفوذ و کسب قدرت فوق العاده دکتر گوشه گیر و حزب
زحمتکشان و همکاری و پشتیبانی صمیمانه و بی قید و شرط سرهنگ شهروز، فرمانده هنگ و
افسران پادگان به تبعیت از فرمانده خود و سروان اکتیر رئیس شهربانی دزفول و مأمورین او و
سایر کارمندان دولت با حزب و مرعوب و متواری و مخفی شدن دسته خوانین و سادات
شاه رکنی، سران و مؤثرین این دسته که به آقاواتی ها یا آقاوات معروف هستند، از سلب آزادی و
امنیت خود و کسانشان بوسیله افراد حزب زحمتکشان و عدم توجه مأمورین انتظامی و هنگ به
شکایات آنها به طرفداری از حزب به تنگ آمده و هر آن مترصد بدست آوردن راه نجات بودند و
یا اینکه از بحبوحه قدرت دکتر بقائی و حزب زحمتکشان، جمعی از آنها از دزفول خارج و بقیه
هم در محله اختصاصی خود بنام صحرا بدر مشرقی متمرکز و پناهنده شده بودند و باب
معاشرت و رفت و آمد را با تمام شهر اجبارا به روی خود بسته بودند لکن آنها که صاحب املاک و
زراعت بودند، طبعا نمی تواستند بطور کلی و برای همیشه از شهرستان دزفول چشم بپوشند
فلذا مترصد بودند که از هر پیش آمد مناسب استفاده کرده از شر حزبی ها نجات یافته و آزادی از
دست رفته را باز ستانند و یا لااقل شرائطی بدست آورند که بتوانند در دزفول آزادانه زندگی
کنند.
این فرصت مناسب را وقتی درک می کنند که می فهمند دکتر بقائی با مرکز قدرت حزب
زحمتکشان، از فراکسیون نهضت ملی کناره گیری کرده و با دکتر مصدق نخست وزیر و پیشوای
ملی، مخالفت آغاز نموده است.
بعد کشف می شود که متهم به معاونت در قتل تیمسار فقید
افشار طوس هم می باشد و بالنتیجه
وجهه خود را در افکارعمومی از دست داده و مأمورین دولت هم در ادامه رویه طرفداری و
اطاعت از حزب مذکور مردد شده اند و همینکه اطلاع حاصل می کنند که در تهران و
شهرستانهای دیگر، مردم در تایید دکتر مصدق و پشتیبانی از فراکسیون نهضت ملی قصد
متینگ و تقاضای تصویب طرح هشت نفری را از مجلس شورای ملی در روز 27 /1 /32 دارند آنها
هم خود را آماده می کنند که در روز موعود به منظور ابراز احساسات و پشتیبانی از دولت ملی
میتینگ بدهند و ضمنا راه آزادی زندگی خود را در شهر در مقابل افراد میتدی حزب
زحمتکشان دکتر بقائی باز کنند به این منظور که روز قبل چند نفر از طرفداران خود را به
نمایندگی به تلگرافخانه می فرستند که متحصن شده و به نام آنها تصویب طرح هیئت هشت
نفری را از مجلس بخواهند و روز 26 /1 /32 هم قصد خود را برای دادن میتینگ به طرفداران از
دولت ملی کتبا به فرمانداری و شهربانی اعلام می دارند.
دکتر گوشه گیر و زعمای حزب
زحمتکشان هم که به دقت ناظر اوضاع بوده اند، در عین حال که از حزب مرکزی دستور داشتند
که دیگر تظاهری به نفع دولت ملی جناب آقای دکتر مصدق نکنند چون به هیچ وجه
نمی خواستند که خوانین از محیط رعب و وحشت خارج شده و مزاحم آنهاگردند همین که از
تصمیم برگذاری میتینگ از طرف خوانین مستحضر می شوند، بلادرنگ به شهربانی و
فرمانداری مراجعه و اعلام می دارند حزب زحمتکشان هم قصد دارند در روز میتینگ خوانین
(27 /1 /32) برای حمایت از شاه میتنگ بدهد.
رئیس شهربانی جدید که دو روز قبل وارد شده
بود(سروان اکتیر رئیس سابق به سمت معاونت رئیس جدید منصوب شده است) و فرماندار که با
استحضار از اختلاف و دو دستگی تماس بین این دو دسته و وقوع حوادث ناگوار را پیش بینی
کرده بودند کمیسیون امنیت را تشکیل می دهند و با طرح تقاضای طرفین تصمیم می گیرند که
از برگزاری متینگ هر دو دسته جلوگیری شود، در تعقیب این تصمیم، نمایندگان هر دو دسته
به شهربانی احضار می شوند.
از طرف حزب زحمتکشان دکتر گوشه گیر و از طرف آقاواتها[ی]
خوانین، غلامحسین مستوفی، محمود فخرائی و علی محمد گلچین حاضر می شوند و تصمیم
کمیسیون امنیت دایر به منع برگزاری متینگ به آنها ابلاغ می شود.
نمایندگان خوانین که در
تلگرافخانه متحصن بودند تصمیم کمیسیون امنیت را به مرکز و فراکسیون نهضت ملی تلگرافی
اطلاع می دهند و از طرف دولت به لشگر 10 خوزستان دستور داده می شود که مانع میتینگ
مردم به نفع حکومت ملی نشوند فرمانده لشگر هم دستور مرکز را وسیله تلفن به فرمانده هنگ
دزفول و بالاخره به خوانین ابلاغ می کنند(توضیح آنکه سرهنگ شهروز حامی حزب
زحمتکشان چندی قبل عوض شده ولی افسران همکار او در هنگ، کماکان بر سر کار خود
هستند و «سرهنگ تائیدی» فرمانده هنگ است) خوانین، افراد خود را جمع آوری و برای شرکت
در میتینگ آماده می کنند.
کمیته حزب زحمتکشان هم برای بهم زدن میتینگ خوانین و از
میدان خارج کردن آنهاتصمیمات شدیدی اتخاذ می کنند و برنامه ای به شرح زیر ترتیب و با
تمام قوا خود را آماده اجرای آن می نمایند.
1ـ برای ایجاد رعب و وحشت در مردم بوسیله دستگاه تبلیغاتی خود در شهر شایع می کند
که فردا آقاواتی ها(خوانین) و عده ای از عشایر خارج شهر به شهر می ریزند و قتل و غارت
می کنند، مردم باید خود را برای مقابله و دفاع آماده نماید.
2ـ افراد تحت اختیار خود به خصوص دسته سیاه پوشان را برای جلوگیری از میتینگ و وارد
آوردن آخرین حربه نابود کننده به خوانین و طرفداران آنها دسته به دسته تحت فرماندهی
افراد جنگیده، یا همان اوباش و چاقوکشهای استخدام شده، مجهز و آماده کارزار می نمایند.
3ـ دستور می دهند که روی پشت بامهای مشرف به خیابانها و کوچه های مسیر میتینگ
دهندگان، سنگ فراوان جمع کرده و بوسیله زنان و بچه ها، شرکت کنندگان در میتینگ را سنگ
باران کنند و در همین موقع دسته های حمله و غارت، با صورتهای بسته و مسلح به چوب و
چماق و شمشیر و چاقو حمله کنند و پس از بهم زدن میتینگ و تارو مار کردن خوانین به تعاقب
آنها پرداخته خانه و دکاکین مربوط به آنها را غارت کنند و مخالفین را به قتل برسانند.
با این
نقشه وحشیانه و خطرناک افراد حزب آماده می شوند.
در ساعت 7 صبح روز 27 /1 /32 خوانین، در محله مخصوص به خود (صحرا بدرمشرقی)
نزدیک به محوطه جلو «می کند گلچین» اجتماع می کنند، شعارها و پرچمهای ملی را به دست
می گیرند و برای تکثیر عده میتینگ دهنده عده ای اطفال خود را هم همراه می برند(مثلاً قطب
یکی از خوانین، دو فرزند خود را همراه داشته که آنها هم مجروح شده اند) در ساعت 8 صبح،
صفوف خود را منظم کرده قریب چهل تا پنجاه سوار در جلو و بقیه پیاده در عقب به راه می افتند.
ابتدا از خیابان معروف به دست پاچه، شروع و مصمم می شوند که بعد از عبور از خیابانهای
شماره 2 و3، به تلگرافخانه بروند و به پشتیبانی از متحصنین، مستدعیات خود را به مرکز
بگویند و بعد به میتنیگ خاتمه بدهند اما همینکه میتینگ دهندگان از خیابان دست پاچه وارد
خیابان شماره 2 می شوند، طبق برنامه حزب زحمتکشان، اول از پشت بامهای مشرف به
خیابان به شدت به طرف آنها سنگ اندازی شروع می شود که در اثر آن عده ای مجروح می شوند
و ضمنا دسته های چند نفری سر و صورت بسته و مسلح به چوب، چماق، شمشیر، چاقو و غیره
که هر لحظه بر عده آنها افزوده می شد به میتینگ دهندگان حمله می کنند، در این موقع
مأمورین انتظامی مثل مجسمه ایستاده بودند ولی کوچکترین اقدامی برای جلوگیری از زد و
خورد و رفع غائله و خطر نمی کردند.
میتینگ دهندگان که عده مهاجمین را زیادتر و خود را
غافلگیر شده و در خطر حتمی می بینند به ناچار از ادامه میتینگ منصرف شده و سواره ها و
پیاده ها بر می گردند و پا به فرار می گذارند و به سرعت به طرف خانه های خود می روند، ولی در
اثر پرتاب سنگ از پشت بام ها و حمله حزبی های مجهز و سر و رو بسته، قریب 30 نفر از خوانین
در حال فرار به شدت مجروح می شوند.
حمله کنندگان که مخالفین خود را شکست خورده و در
حال فرار می بینند، آنها را تعاقب کرده و به منظور اجرای دستور اخیر یعنی غارت و قتل، به
خانه ها و دکاکین متعلق به خوانین و بستگان آنها و به کوچه های محله صحرا بدر مشرقی حمله
و نفوذ می کنند، در این موقع صدای تیر بلند می شود و یک نفر از حمله کنندگان به قتل می رسد.
ظاهرا خوانین بعد از فرار چون در اثر تعاقب حمله کننگان جان و مال و ناموس خود را در معرض
خطر می بینند و [از ]استمداد هنگ و قوای انتظامی مایوس می شوند، به ناچار روی پشت بامها
را سنگر کرده و به طرف غارتگران تیراندازی می کنند.
در این موقع از طرفی هجوم به خانه ها و
دکاکین از طرف حزبی ها و از طرف دیگر از پشت بام خانه های خوانین که مورد حمله [و ]غارت
واقع میشد تیراندازی شروع می شود ضمنا از پشت بامهای مجاور محله خوانین هم به طرف آنها
شلیک و سنگ پرانی می شود، حمله کنندگان در کوچه های شمالی خیابان شماره 3 به سمت
کوچه های جنوبی و محله صحرابدر مشرقی یا مسکن خوانین، هجوم می آورند، بالنتیجه در هر
کوچه ای که تیراندازی می شد غارتگران، موفق به چپاول و غارت خانه ها و دکاکین نمی شوند و با
دادن سه نفر کشته و 28 نفر زخمی(با گلوله ساچمه ای) از آن کوچه ها دور می شوند.
در مقابل در
کوچه های دیگر محله خوانین که تیراندازی نمی شد در جلو چشم مأمورین نظامی که مثل
مجسمه ایستاده و فقط ناظر جنایات غارتگران بودند سه باب خانه و چهار باب دکان متعلق به
خوانین را غارت می کنند (دو دکان سقط فروشی و دو دکان بزازی) و تا غروب به این عملیات
عجیب ادامه می دهند و علاوه بر غارت مذکور چند نفر این جریان اسف آور چند نکته از لحاظ
کیفیت عمل و استحضار از درجه شقاوت غارتگران و تشخیص مسئولین واقعی این واقعه
شرم آور شایان توجه است:
1ـ قتل «رحیم کوکو» معروف به شیربرنج فروش از دسته خوانین
2ـ ربودن چند نفر از افراد منتسب خوانین و مضروب و مجروح کردن آنها
3ـ غارت منزل علی محمدی و برادران، از دسته خوانین به طرز وحشیانه و مضروب و
مجروح کردن اهل خانه
4ـ هیچ خانه یا دکانی متعلق به افراد حزب زحمتکشان بقائی و وابستگان آنها در این بلوای
عجیب دست نخورده است.
5 ـ در محوطه فرمانداری و دادگاه که تحت حفاظت مأمورین ژاندارمری بوده هیچ اتفاقی
نیفتاده است.
الف ـ کیفیت قتل فجیع رحیم کوکو:
در حوالی ساعت 9 /10 عده ای از افراد شرور و چاقوکش حزبی به سردستگی «علی حرب»نام
که متاسفانه هنوز دستگیر نشده و از اشرار بنام و سرشناس محل و چاقوکش استخدام شده
حزب زحمتکشان بوده است به خانه رحیم کوکو واقع در خیابان شماره 3 وارد می شوند، علی
حرب به طبقه فوقانی منزل رفته وارد اطاق رحیم می شود.
رحیم در اطاق نزد عیال و فرزند
شیرخوارش نشسته بود علی حرب او را صدا می کند و می گوید بلند شو از خانه خارج شویم
رحیم که متوجه وضع غیر عادی بوده و خطر را احساس می نماید شروع بالتماس می کند و
چهارهزار ریال وجهی که در جیب داشته در آورده به علی حرب می دهد و می گوید این پول را
بگیر و مرا رها کن، علی حرب شقی پول را می گیرد و رحیم را هم به زور و با کمک چند نفر دیگر از
اطاق خارج و به شدت مضروب می کند و گوش بالتماس و ضجه و ناله عیالش نمی دهد، او را از
بالای بام به پشت بام دیگری که مجاور بوده پرت می کنند و از پشت بام دوم به وسط کوچه
می افکنند و در کوچه هم دستهای این مضروب مشرف به موت را بسته و در حضور جمعیت
زیادی که در کوچه جمع بوده و عموما از افراد حزب زحمتکشان بوده اند کشان کشان از کوچه ها
عبور می دهد و در حالی که خود و همراهانش بدن نیمه جان رحیم را با چوب و چاقو و سنگ
نوازش می دادند به طرف خارج شهر می برند.
طفل 12 ساله رحیم را هم که به دنبال پدر شیون
می کند مضروب و مجروح کرده و وادار به مراجعت می کنند.
عیال رحیم متوسل به مأمورین
انتظامی و پاسبان برای نجات شوهرش می شود، آن بی رحمهای وظیفه نشناس هم که از
روسای خائن خود اجازه جلوگیری از عملیات وحشیانه جانی ها و غارتگرهای حزب بقائی را
نداشتند بجای نجات رحیم و دستگیری مجرمین، جواب می دهند طوری نیست او را کاری
نمی کنند تو برو منزل او هم مراجعت خواهد کرد.
خلاصه بدن مجروح و جسم نیمه جان رحیم
را آنقدر می زنند و می کشند تا جان بجان آفرین تسلیم می کند.
در این موقع یکی از اقوام رحیم
که از جریان مطلع شده و سرجنازه رحیم می رسد و به حال زار شهید، می گرید گرفتار جانی ها
می شود، او را هم مضروب و وادار می کنند که جنازه رحیم را به کول گرفته و به بیرون شهر ببرد و
در بیابان بیندازد.
ب ـ موضوع ربودن اشخاص افراد حزبی:
چهار یا پنج نفر از بستگان خوانین را با زور می ربایند چشم های آنها را می بندند و به خانه های
مربوط به حزب برده و زجر و آزار می دهند.
یکی از آنها را به خانه دکترگوشه گیر برده بودند.
یکی
از اقوام این اسیر، جریان را به فرمانده هنگ اطلاع می دهد فرمانده هنگ به فرمانده گروهان
دستور تحقیق می دهد این افسر به خانه گوشه گیر می رود می بیند که عده زیادی جمع شده اند،
در می زند و داخل منزل می شود و اسیر مجروح را از چنگال دکترگوشه گیر و افراد جنایت کارش
نجات داده و به شهربانی تسلیم می کند.
ج ـ جریان غارت منزل علی محمدی و برادران:
عده ای قریب پانصد نفر از مهاجمین به خانه علی و برادران حمله می کنند چون در منزل محکم
بوده است چند نفر از دیوار روی پشت بام می روند، تمام آجرهای حره بام را به داخل خانه پرتاب
کرده کلیه در و پنجره ها را می شکنند و از راه پله، وارد حیاط می شوند.
در حیاط را باز می کنند
بقیه مهاجمین هم وارد می شوند، چهار نفر مرد و پنج نفر زن ساکن خانه را که یکی از آنها 80
ساله بوده به شدت مضروب و مجروح می کنند و بعد کلیه اثاثیه و اموال را غارت می نمایند و آنچه
را هم که قابل حمل نبوده می شکنند و از حیزانتفاع ساقط می کنند.
د ـ در این جریانات اسف انگیز حتی یک خانه یا دکان افراد حزب زحمتکشان بقائی یا
بستگان آنهانه تنها غارت نمی شود، حتی مورد حمله هم قرار نمی گیرد و این بهترین دلیل است
که دسته متینگ دهندگان یا خوانین نه تنها به هیچ وجه قصد حمله و غارت و ارتکاب جرم را
نداشته و تنها نظر آنهابرگزاری میتینگ و علی رغم حزب زحمتکشان مخالف دولت ابراز
احساسات و پشتیبانی از دولت ملی جناب آقای دکتر مصدق بوده است بلکه حتی بعد از آنکه
مورد حمله و غارت و قتل هم واقع شده اند درصدد تلافی و مقابله به مثل برنیامده اند.
به یقین
اگر خوانین با سنگربندی پشت بامها و تیراندازی به طرف مهاجمین و غارتگران در مقام دفاع از
جان و مال خود برنمی آمدند این جمعیت غارتگر وحشی اکثر خانه های آنها را خراب و غارت
کرده و عده کثیری از آنها را اعم از زن و مرد و بچه به قتل می رساندند و نیز اگر مأمورین انتظامی و
به خصوص افراد نظامی به وظیفه خود عمل می کرده و مانع از وحشیگری و چپاول مهاجمین
می شدند مسلم نه تیراندازی و نه هیچ کس کشته و نه هیچ خانه و دکانی غارت می شد چون
مأموریتی در تشخیص و معرفی مأمورین خاطی و مسئول این واقعه اسفناک نداشتم در این
قسمت اقدامی نکرده و عرضی ندارم.
بازپرس ابتدا که مستحضر از حقیقت واقعه نبوده است
ضمن بازداشت 9 نفر از مهاجمین، متهمین به قتل و غارت از دسته زحمتکشان و دستور
دستگیری و بازداشت دکتر گوشه گیر که فرار کرده بوده است 17 نفر از دسته خوانین را هم به
اتهام تیراندازی و قتل، با صدور قرار بازداشت موقت، زندانی می کند ولی بعد از مسافرت اخیر به
دزفول و انجام تحقیقات ممکن و کافی برای روشن شدن حقیقت، در مراجعت به تاریخ 2 /4 /32
اظهار نظر می کند که با توجه به تحقیقاتی که اخیرا در محل انجام گرفته و توجه دقیق به اوضاع و
احوال قضیه و وضعیت متهمین زندانی در محل و کیفیت حمله به متینگ دهندگان که کاملاً در
پرونده روشن شده است و تخریب و غارت محل و مالکیت خانه ها و دکاکین غارت شده و قتل
رحیم کوکو و ربوده شدن چهار نفر از اهالی صحرابدرمشرقی و علت و نحوه تیراندازی و سایر
اوضاع و احوال واقعه 27 /1 /32 ادامه بازداشت سه نفر:
1ـ دکتر گوشه گیر 2ـ غلامحسین شاه مراد 3ـ عبدالمحمد عنایتی را که بنا به اعتراف دکتر
گوشه گیر و نتیجه تحقیقات انجام شده از عمال مؤثر حزب زحمتکشان دزفول و فرمانده
جمعیتی که متهم به غارت می باشند هستند لازم دانسته و نسبت به بقیه متهمین زندانی فعلی
عقیده به فک قرار و تبدیل تأمین و اخذ کفیل دارم.
آقای دادستان در تاریخ 4 /4 /32 مثل اینکه
نتوانسته یا نخواسته پی به حقیقت واقعه ببرد و توجه کند که اتهام زندانیان از دسته خوانین به
تیراندازی و قتل مهاجمین به فرض صحت، دفاع مشمول ماده قانون مجازات عمومی محسوب
است یا فک قرار بازداشت کمالی و علی محمد گلچین و سید اشرف کاظمینی از دسته خوانین و
غلامحسین گاراژدار از دسته حزبی ها مخالفت کرده است در حالی که خوانین بعد از قرار و
تعاقب از طرف مهاجمین، تصمیم به قتل و غارت و پناهنده شدن به منازل خود، چاره[ای] جز
دفاع از جان و مال و حتی ناموس نداشتند و به طوری که قبلا اشاره شد مسلما اگر سنگر
نمی گرفتند و تیراندازی نمی کردند و سه نفر از مهاجمین، کشته نمی شدند بطور حتم جان و
مال و مسکن اکثر آنها مورد قتل و چپاول و غارت واقع می شد.
پرونده برای حل اختلاف بین...
به
دادگاه جنحه شهرستان ارسال شد و آقای مرتضوی رئیس دادگاه های شهرستان...
خلاف را
مورد رسیدگی قرار داده و عقیده بازپرس را تائید کردند.
انوری.
رکن دوم ـ شعبه 7
منبع:
کتاب
مظفر بقایی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 139