تاریخ سند: 4 بهمن 1350
موضوع: جلسه انتقاد (2)
متن سند:
از: 23 ﻫ تاریخ:4 /11 /1350
به: 312 شماره: 4321 /23 ﻫ
موضوع: جلسه انتقاد (2)
پیرو 4320 /23 ﻫ – 4 /11 /50
در مورخه 1 /11 /50 از ساعت 15:00 جلسهای با شرکت کاظمی(محصل هنرستان صنعتی قزوین) محمود میزبان(طلبه در قم) یعقوب باروتی. اسماعیل وثوقیان. جلال فشندی1. جواد برادران. احمد خانبان. قاسم زاده (در داروخانه اسعدی در قزوین کار میکند) در منزل اسماعیل وثوقیان واقع در خیابان عبید زاکانی. میدان صالح کوچه 21 پلاک 49 تشکیل گردید و محمود میزبان ضمن اظهار خوشوقتی از شرکت دو نفر جوان تازه وارد در این جلسات شروع به صحبت کرده و درباره زد و خوردی که بین طلاب و مأمورین انتظامی در قم پیش آمده مطالبی را عنوان و افزود ما آزاد نیستیم و آزاد زندگی نمیکنیم در آمریکا احزاب آزادانه میتوانند حرفهایشان را بزنند و نماینده آنها در هر کجا حرف خود را میزند و کسی نمیتواند جلوی آنها را بگیرد و بگوید که چرا میگوئی نیکسون را ترور کرد ولی ما اگر در چهار راه مولوی یک چهار پایه بگذاریم و فقط در بالای آن به مردم بگویم ای مردم بیایید اینجا ببینید که من چه میگویم 6 ماه زندانی و اگر بگویید چه ظلمی به شما میکنند و ثروت شما را از شما میگیرند 10 یا 20 سال زندانی و اگر بیشتر از این بگویید سرتان را زیر آب میکنند. زیرا این گروه خائن و شاه خائن مملکت از گفته ما پشتشان میلرزد ولی ما برای طبقه جوان کشورمان حرفمان را میگوییم و آنها را بیدار میکنیم و آنان به خاطر مبارزه با ما یک عده شما را به سینما و یک عده را به جملات کثیف یک عده را به ترانه و صحنه سرتان را گرم میکنند تا پی به خیانت آنها نبرید آنگاه به شرح زندگی ناصر رئیس جمهور پیشین مصر پرداخته و افزود او با آن که مرض قند داشت و اطباء به او میگفتند که باید 7 ماه در بستر بخوابی و استراحت نمائی ولی او میگفت که چطور من در بستر باشم و ملتم در جنگ. ناصر جان خود را در این راه گذاشت ولی رئیس مملکت ما چه کاری برای ملت خود کرده آیا واقعاً این خائن را میتوان شاه و رئیس مملکت گفت؟ ناصر با آن که دهانه قلبش بزرگ شده بود معهذا در کنفرانس سران عرب شرکت کرد و هر چه دکترها به او میگفتند
که استراحت کن نکرد تا وفات یافت. در این موقع محمود میزبان به صحبتهای خود پایان داده و گفته قصد دارد به منزل رضا یزدان پناه برود و پس از خداحافظی با حاضران مجلس را ترک کرد و احمد خانبان ضبط صوتی را که همراه آورده بود روشن و سخنرانی آقای فلسفی را که روی نوار ضبط شده بود روی دستگاه گذارد. در این نوار سخنرانی فلسفی درباره محکوم کردن آقای علم2وزیر دربار شاهنشاهی و مجلس سنا3 بود و میگفت که چرا به آقای خمینی توهین کردهاید و در مقایسه مسائل روز و بیرون کردن ایرانیان از عراق کتک زدن طلاب وسیله پاسبانهای عراقی و کشتن و زدن طلاب وسیله پاسبانهای ایرانی مطالبی را عنوان مینمود و در ساعت 17:00 که نوار پایان یافت محمود میزبان مجدداً با همراه آوردن یوسف باروتی مسعود رشوند. ابراهیمی. حمید کاسهچی. علی تاب و اصغر یزدی پور به جلسه آمد و اظهار نمود که من تمام پیامهای آقای خمینی را که برای شما میفرستم آنها را قبلاً آقای خوئینی (خئینی) تحویل میگیرد و باعث سخنرانی آقای فلسفی بالای منبر هم آقای خوئینی شد. آنگاه در مورد پخش اعلامیهای بین آنها وسیله پست بحث شد که چندان مفهوم نبود. سپس در مورد عید قربان بحث گردید و قرار شد در عید قربان نمایشنامهای توسط چند نفر از اعضاء جلسه در یکی از منازل اجرا شود این جلسه در ساعت 21:00 پایان یافت.
نظریه شنبه. شنبه نظری ندارد.
نظریه یکشنبه و سه شنبه. با توجه به این که گزارش دیگری در این مورد دریافت شده خبر تایید میگردد ضمناً احتمال دارد خوئینی مورد اشاره میزبان سید محمد خوئینی فرزند سید حسین که خلاصه پرونده وی طی شماره 2635 /23 ﻫ- 3 /6 /50 به بخش 331 ایفاد گردیده باشد علیهذا با توجه به مفاد نامه تقدیمی شماره 3788 /23 ﻫ – 28 /9 /50 به نظر میرسد چنانچه وی از طریق ساواک قم دقیقاً مورد مراقبت قرار گیرد اطلاعات مفیدی جمع آوری گردد. آسمانی
نظریه 23 ﻫ – در مرخصی هستند.
توضیحات سند:
1. جلال فشندی، فرزند غلامعلی قبل از انقلاب به عکاسی و خطاطی اشتغال داشت. ساواک قزوین در 25 /5 /1355 در مورد وی نوشت:" برابر سوابق موجود نامبرده از تاریخ 1 /12 /1351 استخدام و با این سازمان رسماً همکاری داشت و متعاقب این جریان در سال 1353 به علت اعزام به خدمت سربازی و عدم دسترسی به هدف مربوطه جهت وی پایان کار تنظیم و با موافقت ستاد به کار وی پایان داده شده است". وی در سال 1355 به دلایل نامعلومی دستگیر و به کمیته مشترک ضد خرابکاری در تهران اعزام شد.
(اسناد ساواک- پرونده انفرادی)
2. اسدالله علم در سال 1298 ﻫ ش در بیرجند متولد شد. پدرش محمد ابراهیم علم معروف به شوکتالملک بود که این لقب و امیرى قائنات را در زمان سلطنت مظفرالدین شاه، از برادر بزرگترش امیراسماعیل خان علم به ارث برده بود. شوکتالملک علم مانند برادر ارشد و اجدادش با انگلیسیها، که نسبت به ثبات و امنیت منطقه سیستان و بلوچستان در مجاورت افغانستان و هند حساسیت زیادى نشان مىدادند، روابط نزدیک داشت و در جریان جنگ جهانى نیز با نیروهاى انگلیسى که بخش مهمى از خاک ایران را تحت اشغال خود داشتند همکارى مىکرد. اسدالله علم به توصیه پدرش، در سال 1318، در سن 20 سالگى با ملک تاج دومین دختر قوامالملک شیرازى ازدواج کرد و از این ازدواج پسرى متولد نشد که بر مسند پدر جاى گیرد و علم تنها داراى دو دختر شد. اسدالله علم در سال 1321 از دانشکده کشاورزى کرج فارغالتحصیل شد و چون وضع تهران آشفته و تحت اشغال نیروهاى بیگانه بود، عازم بیرجند شد. شوکتالملک که قبل از پسرش به بیرجند رفته بود در سال 1323 در همانجا درگذشت و علم اداره امور املاک وسیع پدرش را بهعهده گرفت. در اواخر سال 1324 علم ضمن مسافرتى به تهران به ملاقات قوامالسلطنه نخستوزیر رفت، که تازه از سفر مسکو به تهران بازگشته بود. قوامالسلطنه این جوان 26 ساله را ظاهرا به واسطه سابقه دوستى و آشنایى با شوکتالملک و شاید هم به توصیه انگلیسیها که در آن زمان نقش حساسى در سیاست ایران داشتند، براى فرماندارى کل سیستان و بلوچستان در نظر گرفت. اسدالله علم که در سىام تیر ماه سال 1341 به نخستوزیرى برگزیده شد، اول کارى که کرد یاران گرمابه و گلستان خویش از قبیل «دکتر محمد باهرى»، «پرویز ناتل خانلرى»، «متقى» و «رسول پرویزى» را گرد خود جمع کرد. او نه کارى به احزاب موافق و مخالف و گروههاى سیاسى داشت و نه آدمى بود که به طور حاد در کارهاى سیاسى دخالت مستقیم نماید فقط و فقط مجرى اوامر ملوکانه بود. اسدالله علم بسیار زود به وزارت رسید و نخستین بار در سن 29 سالگى در کابینه دوم محمد ساعد (آبان 1327 ـ فروردین 1329) وزیر کشاورزى شد. او در کابینه على منصور (فروردین ـ تیر 1329) نیز این سمت را حفظ کرد و پس از آن در دولت رزمآرا (تیر ـ اسفند 1329) وزیر کار شد. در همین زمان بود که هنگامى که به اتفاق رزمآرا وارد مسجد شاه مىشد، نخستوزیر مقتدر و چهره آیندهدار استعمار غرب، مورد اصابت گلوله استاد خلیل طهماسبى قرار گرفت و معدوم شد. در سالهاى 1329 تا 1339، علم از نزدیکترین یاران محمدرضا پهلوى بود و در ماجراى 28 ـ 25 مرداد 1332 نقش فعالى ایفا کرد. علم وسیعترین باند را در کشور ایجاد کرد و در همه استانها داراى مهرهها و عوامل خود بود که آنها را به وکالت و یا مقامات عالى مىرساند. مهمترین پایگاه علم در خراسان و شرق کشور فارس بود؛ در خراسان و سیستان و بلوچستان به علت اینکه پایگاه اصلى خانوادهاش بود و در فارس بهعلت وصلت با خانواده قوام شیرازى که آنها هم وابسته به سیاست انگلیس بودند.. علم پیش از انقلاب در 15 فروردین 1357 به مرض سرطان در آمریکا درگذشت و روزهاى انقلاب را ندید. او در وزارت دربار 4 معاون داشت که یکى از آنها قائممقام و جانشین او محسوب مىشد و در غیاب علم وظایف او را انجام مىداد. این اولین بار بود که چنین سمتى در وزارت دربار ایجاد شد.
(ر. ک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، جلد اول خاطرات حسین فردوست ص 258، تاریخ معاصر ایران از کودتاى 28 مرداد تا اصلاحات ارضى نوشته پیتر آورى، ترجمه محمد رفیعى مهرآبادى ص 9، بازیگران عصر پهلوى، ج اول، ص 643، از سید ضیاء تا بازرگان نویسنده ناصر نجمى ج 1 و 2 ج دوم از کودتاى سوم اسفند 1299 تا آذر 1358 ص 1570، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، صص 238 و 255)
3. علم رئیس مجلس سنا نبوده است.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان قزوین، کتاب 1 صفحه 415