تاریخ سند: 14 دی 1357
درباره : سخنرانی آیت الله طالقانی
متن سند:
به : 312 و فرماندار نظامی
از : 20 ه شماره : 97752 /20 ه
برابر اطلاع قرار است امشب (14 /10 /57) بعد از نماز مغرب در مسجد
استانبول آیت الله طالقانی سخنرانی نمایند تا ساعت 1700 حدود /2000 نفر در
مسجد مذکور جمع نموده است.
آیت الله طالقانی 52941 ش
در بولتن درج گردد
روحانی 16 /10 /57
مراتب در ساعت 1800 به عرض مقام مدیریت کل رسید
ش 14 /10
توضیحات سند:
* به نوشته روزنامه کیهان روز
جمعه از سخنرانی آیت الله
طالقانی در مسجد هدایت
جلوگیری شد.
«گروه کثیری از
مردم که برای شنیدن سخنرانی
ایشان به مسجد آمده بودند،
هنگامی که به محل رسیده،
متوجه شدند که مأموران
حکومت نظامی مسجد را
محاصره کرده اند و اجازه ورود
به مسجد نمی دهند.
» (ش
10605، ص 3) همین منبع خبر
از مصاحبه آقای طالقانی با
روزنامه لوموند داد که در
شماره امروز (15 /10 /57) آن
به چاپ رسیده است.
آقای
طالقانی در این مصاحبه هیچ
شانسی را برای شاپور بختیار
در به دستگیری قدرت قائل
نشده بود.
ایشان گفتند که امام
خمینی و مردم این دولت را
نخواهند پذیرفت چرا که مادام
که رژیم استبداد در این کشور
حاکم است هیچ دولتی پایدار
نخواهد ماند.
(ش 10606، ص
8).
این آخرین سند به دست
آمده از مسجد هدایت است.
ولی به گزارش روزنامه کیهان
آیت الله طالقانی در تاریخ
28 /10 /57 مصادف با شب
اربعین (19 صفر 1399 ق) در
مسجد هدایت سخنان مبسوطی
ایراد نمود که نظر به اهمیت آن
متن نسبتا کامل آن ذیلاً درج
می گردد.
حضرت آیت الله العظمی
سیدمحمود طالقانی در شب
اربعین 99 در مسجد خطاب به
انبوه جمعیتی که برای سخنرانی
ایشان اجتماع کرده بودند ضمن
تشریح عدالت اسلامی به
بسیاری از مسایل روز نهضت
پاسخ گفتند.
ما این سخنرانی را
عینا در دو شماره روزنامه
کیهان چاپ میکنیم.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدللّه القاصم الجبارین،
مبیرالظالمین، مدرک الهاربین،
نکال الظالمین، صریخ
المستصرخین، موضع حاجات
الطالبین، الصلوۀ والسلام علی
جمیع الانبیاء والمرسلین،
المحدثین، سیما خاتم النبیین
ابی القاسم محمد (صلوات)
بسم اللّه الرحمن الرحیم:
ولقدارسلنا رسلنا بالبینات و
انزلنا معهم الکتاب والمیزان
لیقومالناس بالقسط و انزلنا
الحدید فیه باس شدید و
منافعللناس ولیعلم اللّه من ینصره
و رسله بالغیب واللّه قوی عزیز.
در این مدتی که بنای اجتماع این
مسجد، چندین سال پایه گذاری
شد برمبنای روشنگری جوانها و
قرآن و اسلام اصیل، در هر
شرایطی که بودم در این کشور
مواج در شرایط آرام، طوفانی،
توفانهای بعد از آرامش،
آرامش های بعد از طوفان.
همیشه سعی داشتم طبقه جوان را
با سرچشمه دین و منبع دین و
اصل دین.
قرآن و سنت پیامبر
خدا و ائمه هدی و نشان دادن
مجتمع عدل اسلامی همیشه بحث
کنم.
مهم ترین مسأله همین است.
تا جامعه ما با این منابع اصیل
فکری و سرچشمه های پرمایه
فرهنگی و استعدادها و قوایی که
در مغزهای مردم ما خفته است.
مسأله مهم همین آگاهی ها است تا
تارهای عنکبوتی و اوهام و
خرافاتی دنیایی چهارده قرن
است و موجش دائما پیش می رود
با همه دشمنی ها، با همه ضدیت ها
باز هم پیش خواهد رفت که و
عده ای است قاطع و صریح در
قرآن کریم، «انانحن نزلناالذکر و
اناله لحافظون» این وعده هم
تحقق پیدا کرده و سعی این که
اسلام دارای چه هدفهایی است و
چه مجتمعی خواسته چگونه
انسانی را خواسته است بسازد.
اکنون هم که در یک مرحله
حساس تاریخی به سر می بریم،
که چشم دنیا و نظرها و مغزها از
شرق و غرب متوجه این نهضت
عمیقی است که یک باره در این
کشوری که گمان می کردند.
همه
مردمش تسلیم.
سر به زیر و تن به
بندگی و استثمار و استعمار
داخلی و خارجی و استبداد قهار
داخلی با همه فریبهایش، با همه
قدرتهایش، با همه امکاناتش، با
همه آنچه استخدام کرده از
نیروهای خارج و داخل، با همه
پولها و ثروتهایی که از این ملت
به دست گرفته هیچ باور
نمی کردند که این ملت این طور
یک باره بندها را بگسلد و از
خواب غفلت و بی هوشی بیدار و
هوشیار و آگاه بشود.
بارها گفته ام مسأله مسأله یک
ملت و محدوده یک مرز نیست.
مسأله ای است که سرنوشت
خاورمیانه و دنیایی را تغییر
خواهد داد با همت و آگاهی ملت
ما و هوشیاری همه جانبه فرد فرد
زن و مردم و بزرگ و کوچک ما
تا این نهضت مثل موجی جلو
برود و امیدواریم یک منطق
جدیدی و مکتب نوینی از جنبه
دنیا برای دنیای سرخورده از هر
مکتب و از هر نظامی باز کند.
باز
این آیه ای که چند جلسه ای در
پیرامون لغات و کلمات و
ترکیبات و معنا و مفهوم آن بحث
کردم، امشب هم با نداشتن مجال
و حال تکمیل همان بحث است...
ولقد ارسلنا بالبینات...
ما
رسولان خودمان را با نیروی
«بینات» یعنی آنچه مردم را آشنا
کند شناخت دهد و مسایل مشکل
انسان و زندگی او را تبیین کند.
با
آنها فرستادیم و کتاب و میزان
فرستادیم...
و انزلنامعهم الکتاب
والمیزان لیقوم الناس بالقسط...
تا این که بشر، و هر انسانی به
خود بیاید و «قیام» به «قسط»
کند.
«قیام» به «قسط» برای همه
انسانها است.
محدود به یک گروه یک مرز و
مردمی که دارای یک مذهب و
آراء و نظریات خاصی باشند.
نیست رسالت انبیا برای انسانها
است.
همه انسانها، همه
انسانهایی که در بندهای
گوناگون شرک و جاهلیت
گرفتارند.
همه باید «قیام» به «قسط» کنند.
قسط به همان معنایی که بارها
بیان شد، هر انسانی با
استعدادهای خاص و امکاناتی که
دارد در محل و موقع متناسب و
شایسته خویش قرار گیرد و حقی
که در این باره زمین و سفره
گسترده طبیعت و در این گهواره
آفرینش برای هر انسانی شناخته
شده است.
اداء و یا آن را به دست
آورد.
این قسط و به این معنا
هم آهنگ با نظام آفرینش است.
نظام آفرینش بیانگر همین قسط
است که هر ذره ای و هر کره ای و
هر عنصری به جای خود و در
مسیر خود است و همین گواه
قدرتی است که این عالم را به هم
پیوسته است یا عالمی است که
مظهر قدرت و علم فوق اراده
انسانها است «...
شهداللّه انه لااله
الا هوو الملائکه و اولوالعلم قائما
بالقسط...
.
» «قسط» ی است که
هدف همه انبیاء بوده...
«ولکل امۀ
رسول، فاذاجاء رسولهم یقضی
بینهم و هم لایظلمون...
» «قسط»ی
که اقامه آن بر فرد فرد کسانی که
مؤمن به این حقیقت اند واجب شده
است.
«و یا ایهاالذین آمنوا
کونواقوامین بالقسط،
شهداءللّه ...
» در آیه دیگر با اندک
تغییری ...
» یا ایهاالذین آمنوا
کونوا شَهداء بالقسط
قوامینللّه ...
» ولی آیا هدف انبیاء
همین بوده که نظام قسط برپا
کنند.
یعنی نظام عادلانه ای که در
بعد زندگی مادی و استفاده آزاد
از منابع و سفره طبیعت محدود و
منحصر است یا مسأله دیگری که
بالاتر و مهمتر از این می باشد
منظور ایشان است؟ انبیاء از کجا
شروع می کنند؟ آیا شعار آنان در
آغاز قیامشان فقط قسط است؟
یا مسأله ای است برتر که ضامن
اجرا و تحقق بخشنده «قسط»
است و آن چیست؟ توحید.
توحید
در مقابل چه؟ در مقابل شرک
اول، شرک زادیی از محیط
جوامع بشری و مهمتر از همه از
محیط ذهن و نفسانیات و
روحیات انسانها بتهای ظاهر،
پرستشهای ظاهر یک منشاء
بت سازی دارد که ذهن انسانهای
به بند کشیده و بت زده است.
سنگ و چوب و جواهراتی که از
آن بت می سازند.
مظهر
مال پرستی و قدرت پرستی است.
بتها یا از جواهرات قیمتی بوده اند
در سراسر دنیا، یا مجسمه
قدرتمندانی بودند.
به حق یا به
باطل و یا مظهر اندیشه های
مردمی بودند که به صورت انواع
بتها تجلی می کرده از ابراهیم
خلیل تا خاتم انبیاء نخستین
کارشان این بود که بتها را از
ذهنها بزدایند.
وقتی که بت از
ذهن و اندیشه بشر زدود شد و
توحید خالص جای آن را گرفت،
بتهای بیرونی و مظهرها چه ماه
باشد و چه آفتاب چه شاه باشد و
چه قهرمانها.
همه از میان خواهند
رفت اگر شما مردم بت شکنی
کردید در این یکی دو روزه برای
این بود که قدمی به جلو رفتید،
بت های فکری و ذهنی را
شکستید.
بتهایی که سالها به
معجزات او، اندیشه او، خلاقیت
او و ربانیت او لافها زدند و
گزافه ها گفتند، دنیا را پر صدا
کردند.
وقتی که این بت و بتها از
اندیشه ها زدوده شدند.
مجسمه های سنگی و غیرسنگی
خود به خود زائل خواهند شد.
ولی آیا ما هنوز از شرک رها
شده ایم؟ مسأله بت تراشی و
بت پرستی تنها مجسمه پرستی و
شخص پرستی نیست،
مکتب پرستی یک نوع بت است.
همان طور که شهرت پرستی و
مظاهر شهوات بتهایی هستند
مال پرستی، شکم پرستی،
شهوت پرستی در سطحی بالاتر،
علم پرستی، اگر علم حجاب انسان
گردیده و آتش غرور افزود.
غرور علمی که ماوراء اندیشه ها
و فرمولها و دریافتهایش را
ندید.
و وسیله ای، پله ای در
نردبان تکامل نبود.
همان بت
است که امروز دنیا به آن گرفتار
شده، دنیای غرب مغرور به علم و
اکتشافات و اختراعات است.
احزاب مترقی ما گرفتار شرکند.
چون مکتب شان را می پرستند و
آماده نیستند که جز در چهارچوبه
محدوده مکتب شان ماوراء آن را
ببیند و به واقعیات انسان و
زندگی و حیات آشنا بشوند.
اینها
هم یک نوع بت پرستی است،
شرک است.
انبیاء آمدند تا انسان
را از همه شرکها، از همه بندها، از
همه محدودیت ها، از همه یک
جهت بینی ها، یک بعدبینی ها، در
یک بُعد بودنها آزاد کنند و
برگردانند به انسان مستعقل و
عاقل فطری.
امروز این نهضت،
این نهضت عظیم که در کشور ما
مشاهده می شود نتیجه کار افراد،
اشخاص و مکتب معین نبوده.
قهرمان پرستی ها نبوده، حزب ها
نبوده، نتیجه یک آزادی است
برای همه مردم، احساس به
حقارت، یعنی احساس به
شرک زدگی، احساس به
بندکشیدگی، این مسیر انبیاء است،
مبارزه با شرک یعنی آزادی
انسانها پس مرحله نخستین که
انبیاء اقدام کردند و رسالتشان را
اعلام کردند توحید، یعنی آزادی
بشر و غیر توحید یعنی شرک و کفر.
البته شرک منحط و شرک مترقی که
عده ای از تحصیل کرده های ما و
روشنفکران امروزی ما دچار شرک
مترقی اند و همین موضوع منشاء
درگیریها و اختلافات در جامعه ما
می باشند.
این گروه حاضر نیستند
از دید محدود شرک آمیز خود به
مردم، انسانها، استعدادها،
انگیزهای این حرکت و این
فداکاریها و این قربانی دادنها
درست بنگرند.
این مسأله اصلی
انبیاء و مساله اصلی ما است.
انبیاء
بالاتر از قسط بالاتر از مسایل
اقتصاد، مساله آزادی بشر را مطرح
کردند.
«...
یا ایهاالناس انا خلقناکم
من ذکروانثی و جعلناکم شعوباو
قبائل لتعارفوا...
» خطاب به«ناس»
است، «ناس» در بند کشیده «یا
ایهاالناس اعبدوا ربکم الذی
خلقکم من نفس واحده و خلق
منهازوجها...
» «یا ایهاالناس
اعبدواربکم الذی خلقکم من نفس
واحده و خلق منهازوجها...
» «یا
ایهاالناس اعبدواربکم الذی
خلقکم والذین من قبلکم لعلکم
تفلحون الذی جعل لکم الارض
فراشا...
» عبادت و بندگی خدا
یعنی رستن از هر بندگی ها شرکها
وگرنه خدا، بندی ندارد که مردم
را به بند خود بکشد.
این افراد
بشر و مکتب ها هستند که با مرید
و مراد بازی ها سعی می کنند.
فکر و اندیشه مردم را در بندهای
خود محدود نگهدارند.
شخص پرستی ها است که
می خواهند مردم را به بند بکشند.
همه اینها شرکند.
قرآن می گوید.
خدا را عبادت کنید.
تا از بندگی
هر بنده ای، هر پدیده ای و هر
قدرتی آزاد شوید.
اصل آزادی است مکتب هایی هم
که در دنیا پیش آمد.
انقلابات
پیش از مساله اقتصاد و مساله
توزیع ثروت مساله آزادی بود.
آزادی به ضمیمه «قسط» یعنی
توزیع عادلانه.
انقلاب فرانسه
برای همین بود جنگ های بشر
برای آزادی است نه برای این که
شکمش بیشتر و بهتر تأمین بشود.
انسان به حسب غریزه آزادی
می خواهد.
اگر آب و نان مطرح
باشد، اگر دانه و آشیانه مطرح
باشد.
طیوری که به قفس
می اندازند آب و دانه و
آشیانه شان.
مأمنشان بهتر از آزاد
بود نشان است.
آب و دانه حاضر
نزدیکشان، ولی می بنید دائما
نوک می زند که این میله های
قفس را از میان برادرد.
آزادی
می خواهد حیوان آزادی
می خواهد.
یک گربه گرسنه را
شما در اتاقی نگهدارید و گوشت
لخم را هم جلویش بگذارید در
عین این که می خواهد گوشت را
بخورد.
نگاه می کند که سلب
آزادیش نشود تا دید درها بسته
شد، گوشت را راها می کند پنجه
به در دیوار می زند.
یک فرد
انسانی، که تحقیر نشده گرسنه
است.
به منزلتان دعوت کنید
بهترین غذا را برایش فراهم کنید.
ولی ضمنا او را مورد اهانت قرار
دهید آیا حاضر است این غذا را
بخورد.
این اشتباه است که انسان
را یک موجود اقتصادی بدانیم،
بعد هم ساختن مکتب های
اقتصادی، متأسفانه بعد از این
همه انقلابها و این همه
خون ریزیها که در دنیا شد.
انقلاب فرانسه انقلاب اکتبر.
انقلاباتی که در گوشه و کنار دنیا
پدید آمد.
مسأله آزادی مطرح
بود.
و در ضمن آزادی و همراه
آزادی مساله اقتصاد ولی چندی
نگذشت که اقتصاد چیره بر آزادی
شد چه در کشورهای
سرمایه داری به صورت آزادی و
دمکراسی قدرت به دست
سرمایه دارها، سرمایه پرستها
افتاد.
چه در کشورهای کمونیست
که مادر کمونیسم است ما
مشاهده می کنیم.
آزادی های
فردی توسط قدرت حزب سلب
شد و اقتصاد را فوق آزادی قرار
داد.
کارگر به تو.
مزد خوب
می دهم زندگی ات را اداره
می کنم فرهنگ هم خوب، بچه ات
را هم می برم در جاهایی مانند
پرورشگاهها درست تربیت
می کنم.
ماشین هم داری همه چیز
داری.
خوب دیگر مرض ات
چیست؟ می گوید نه اینها نیست.
نارضایتی در این کشورها
چیست می گوید: «من آزادی
می خواهم.
من انسانم من با دادن
امتیازات که این کارخانه مال تو
است.
این ثروت مال تو است.
تو
باید حقوقت زیاد بشود.
مزایایت
زیاد بشود.
مرا نمی توانی
بفریبی، اگر هم بفریبی چند روزی
بیشتر نیست.
» مگر در این چند
سال به کارگرهای ما کم امتیاز
دادند که به دنیا نشان بدهند؟
کارگر وضعش از عموم
بازاری هایی که در سطح پایین
هستند.
بهتر بود، از عموم ادارات
بهتر بود.
اما کارگر فقط نان
می خواهد؟ یا آزادی می خواهد.
وقتی یک سازمان امنیتی چند تا
دست نشانده بالا سرش توی
کامیون بنشیند.
حرکت کنید.
شعار
بدهید، جاوید، جاوید این بود که
کارگر ما را به حرکت آورد نه
مسأله استثمار، استثمار مرحله
دوم است.
یعنی رفع استثمار.
برادران ما، فرزندان ما که گرایش
مکتب چپی دارند.
چشمشان را
باز کنند.
این ملت آزادی
می خواهد.
مکتب چپ تکیه اش
به اقتصاد است.
در جهت اقتصاد
ممکن است ما اختلافاتی نداشته
باشیم.
ولی در این جهت که
حزب، گروه، جمعیت، دو قلدر
دیکتاتوری درباری را می بیند،
این ملت نفی می کند و کمونیسم
در دنیا این جور نشان داده شده
درست می فهمید؟ می فهمید
حرف من چیست؟ هی پشت سر
هم می نویسند، روزنامه،
روزنامه سرگشاده، نامه
خصوصی که آقا به ما اجازه
نمی دهند، ما هم داد بزنیم.
فریاد
بزنیم، اساسا مطلب این است که
می توانند خودشان را هماهنگ
کنند؟ مسئله دیگر در عین این که
من در زندان و بیرون زندان به
فداکاری این جوان های چپ گرا
که به نظر من اندیشه و وجدان و
محرکشان همان آزادی بوده، به
علل و عوامل داخلی و دیگر علل
بین المللی به چپ کشیده شده اند،
جان داده اند، فداکاری کرده اند،
خون داده اند، ما به آنها احترام
می گذاریم.
چون این اندیشه از
فطرت و وجدانشان برخاسته،
چون انسان برای این که اگر
بخواهد مکتبی فکر کند، من
خودم را به کشتن بدهم، زجر
بکشم، زیر شکنجه های مخوف و
جانگداز جان بدهم، برای این که
کارگران برای پنجاه سال دیگر
بتوانند کارخانه های خودشان را
به دست آورند...
آیا این عقل
است؟ نیست.
مطابق مکتب
است؟ نیست.
ولی مطابق وجدان
است.
وجدانشان اینها را
برانگیخته، یک دین مشخص
روش محرک ندیده اند، و این
اوهام و خرافات، آنها را منحرف
و ناراضی کرد.
ناراضی از آزاد نبودن را هم
احساس می کردند.
خوب کجا
بودند؟ همین آقایان افسرهای
توده ای در زندان خودشان بارها
می گفتند: ما مکتبی ندیده ایم،
وسیله ای برای فریاد نداشتیم، به
حزب توده پیوستیم.
این مسئله را
بازهم بگویم، من بالشخصه به
این جور مردم فداکار و مقاوم که
کشته دادند، بیست و پنج سال،
سی سال در زندان بوده اند، از
جهت انسانیت، نه از جهت مکتب
و وابستگی به مکتب خاص، به
آنها احترام می گذارم، ولی
جوان های ما، فرزندان من،
دانشگاهیها، اساتیدی که به من
نامه می نویسند! آخر این مسئله
کمونیسم هم تجربه بدی نشان
داده، می توانیم منکر بشویم؟ تو
می گویی من نیستم، او بود، کی
بود؟ کی بود؟ من نبودم، اما خوب
ما دیدیم، این تجربه را در تاریخ
زندگی مان، در تاریخ کشورهای
اسلامی، همیشه در موقع
حساس، ضربه شان را زدند، من
نمی گویم اینها کمونیست اصیل
بودند، ولی عامل، آلت که شدند.
نهضت ملی شدن نفت دیدی که
وقتی که رفتند رفقا و دوستان ما
برای خلع ید، سال های درازی،
کارگرها، سر به زیر، تو سری
خور، در مقابل عوامل داخلی و
استعمار که انگلیسی ها بالای
سرشان بودند، صدایشان در
نیامد، همین قدر که مسئله ملی
شدن نفت، مرحوم دکتر مصدق هم
گفت اقتصاد منهای نفت، ما هم
همین الان اعلام می کنیم که تا
خاطر استعمارگران جمع باشد و
مردم همه دچار زندگی سخت
شدند، مردانه مقاومت کردند،
نفت بسته شد، حقوق کارگران هم
داده می شد، شاید مزایا هم داده
می شد، ولی هر روز میتنیگ راه
انداختند ما مزایا و اضافه حقوق
می خواهیم، ما بیمه می خواهیم،
ما جا می خواهیم، ما مسکن
می خواهیم، تا اخلال کردند.
آیا
این را کسی منکر است؟
این تاریخ مشهود ماست و بعد
هم آن قدر نهضت ملی را کوبیدند
تا وقتی دکتر مصدق ساقط شد و
این دیو سیرت مجددا برگشت،
همه ما را کوبیدند، هم از ما
کشت، هم از آنها کشت، حالا
می خواهند باز تاریخ تجدید
بشود؟ این تجربه بدی است که
ملت ما دارد والا از جهت فکر ـ
لااکراه فی الدین ـ من اعلام
نمی کنم، حضرت آیت الله خمینی
اعلام می کند، قرآن که ما شاگرد
مکتب این کتاب هستیم، اعلام
می کند، «لااکراه فی الدین قدتبین
الرشد من الغی» هر که هر چه
می خواهد بگوید، هر مسلکی،
آنهایی که می ترسند از این که
دیگران در مقابل اندیشه هایشان،
حرفی نزنند کاری نکنند، یا
آزادی نمی دهند برای این است
که از نارسایی مکتب شان
می ترسند.
اسلامی که می گوید
«قدتبین الرشد من الغی» دیگر
برای چه وحشت داشته باشیم،
برو هر چه می خواهی تحقیق کن،
یهودی هستی، مادی هستی،
آزادی در فکر کردن، کسی جلوی
آزادی را گرفته؟...
مگر همیشه ما را با این چماق
نکوبیده اند؟ چماق خطر
کمونیسم، 28 مرداد هم ما را با
این چماق کوبیدند، همین مسجد،
در همین جا تفسیرم را گفتم.
من
در 28 مرداد در ده بودم، آنجا
وسیله روزنامه، رادیو و اینها،
آن وقت نبود.
شنیدم که کودتا
شده و دکتر مصدق سقوط کرده و
دولتش سقوط کرد.
به سرعت آمدم تهران، وقتی
آمدم در همین محراب و همین
مسجد، همین جا ابراهیم خودمان
(خادم مسجد هدایت) که آن وقت
مشهدی ابراهیم بود و حالا حاجی
ابراهیم شده، آن وقت جوان تر
بود، از توی قفسه پاکت ها شاید
چهل تا، پنجاه تا، صد تا برای من
آورد و دیدم همه اش تزها و
شعارهای کمونیستی است.
همین
حرف های خلق، کارگر،
دموکراتیک، و اگر شما مخالفت
کردید به دارتان می زنیم.
خانه تان را آتش می زنیم، زن و
بچه تان را از بین می بریم، چنین و
چنان می کنیم، من در ابتدا یک
مقداری احساس کردم عجب
خطری پیش آمده بوده است.
این
دکتر مصدق، این مملکت را کجا
می خواسته ببرد؟ و بعد فهمیدم نه
برای من، برای تمام مراجع دین،
برای مرحوم آیت الله بروجردی،
آن قدر نامه های تهدیدآمیز
نوشته اند، ولی خوب می دانیم،
نمی خواهم بگویم اینها مال اینها
بوده است، مال آقایان
کمونیست ها بوده است، بعد هم
فهمیدم منشأش از کجاست ولی
به این اسم، هم روحانیت و هم
توده مردم را ترساندند.
یعنی
کمونیست ضد خدا، ضد دین، ضد
نبوت، ضد وحی، می خواهد
بیایید دین شما را از بین ببرد،
استعمارگران را ترساندند که این
کشور می رود ضمیمه می شود به
کشورهای کمونیست و منافع شما
از بین می رود.
در این میان یک
مشت اوباش را راه انداختند با
یک مشت قزاق ها و قلدرهایی
که الان هم هنوز ته مانده اش
هستند و سر و صدا می کنند.
این
جور مردم را کوبیدند.
و این
نهضت را [در]هم شکستند و بعد
از آن چقدر کشته دادیم؟ چقدر
شهید دادیم؟ چقدر زجر کشیدیم؟
ما این حرف ها را می زنیم،
نمی گوییم شما آزاد نیستید،
درست متوجه باشید و همین
جواب من است.
در نامه هایی که
بعضی از اساتید دانشگاه در
روزنامه نوشتند، به من و
دانشجویان نوشتند.
ما هیچ وقت، هیچ کس را طرد
نمی کنیم ولی می گوییم این
تجربه تلخ را داریم و ملت ایران
این تجربه را دارد و در این
مدت، همیشه توی سر ما زدند،
حتی مرا محکوم کردند.
روز
اولی که مرا به کمیته بردند،
کمیته چی ها گفتند، این یک
آخوند کمونیست است.
پس
معلوم می شود با این شعار
می خواهند هر نهضتی را بکوبند.
من فقط تقاضایی که دارم، دیگر
نگذارید از این شعار و از این
مسئله سوءاستفاده بشود و دشمن
در میان شما نفوذ بکند.
شما
جوانانی که هر مسلکی که دارید
فطرتتان پاک است، ایرانی
هستید، ایرانی اصیل هستید،
دردمند هستید، از دین رمیده
هستید، همه اینها را من می دانم،
بهتر از خودت می دانم.
سال ها با
تو بوده ام، ای جوان مذهبی،
کمونیست! می دانم دردت
چیست، ولی مسئله اینجاست،
این مسئله در این مرحله حساس
تاریخی و سرنوشت[ساز]، این
ملت دنبال مکتب نیست، دنبال
آزادی است و هر روز نگران
است که یک ضربه ای به او وارد
بشود و دو مرتبه همان اوضاع و
همان قلدر و قلدرها و همان
دارودسته های چپاولگر فاسد
کثیف، بتوانند باز درباری درست
کنند و شب نشینی ها و چپاول ها و
فساد و فحشا تا آن قدری که
شماها بیشتر از من می دانید.
من
نگران از این قضیه ام، من عذر
می خواهم، می دانید حالم مساعد
نیست، از این جهت از فرزندان
در هر مسلکی، در هر مکتبی که
هستند می خواهم، هوشیار باشند،
هوشیار که اینها، دسیسه ها، هنوز
دنباله های طاغوت قطع نشده،
خودش رفته، سرش رفته، ولی
دمش اینجا می جنبد، هنوز که
یک روزی دم علم کند، به دست
همان چماق به دست ها، با همان
قزاق ها و وارث های قزاق های
محمدعلی شاه و استعمار هم
کاملاً در کمین نشسته، تقاضای
من این است که همه شما شعار
واحد، هدف واحد داشته باشید،
آزادی مردم را بخواهید، علیه
استعمار و استثمار باشید، از
شعارهایی که تفرقه انگیز است
دوری کنید، موضع نگیرید، من
از شماها استدعا می کنم، خواهش
می کنم.
این مرحله، حساس است،
این ملت کشته داده، در خیابان ها
و بالای چوبه های دار و در همه
جا هنوز خونش دارد می جوشد و
بر روی زمین هست، بگذارید
این مرحله تاریخی را بگذرانیم،
شما را به هر چه که دوست دارید،
اگر مسلمانید، شما را به خدا،
پیغمبر و نبوت و وحی و امامت،
اگر به دین اعتقاد ندارید، شما را
به کتاب و شرافت انسانی و
حقیقت انسانی سوگند می دهم که
بیایید یک آهنگ باشیم، در آنچه
مشترک بین همه است، آزادی
ملتی که مالش، ثروتش،
هستی اش، حیاتش و استعدادش
به سرقت برده شده، باید
برگردانده شود به دستش، این
ملت می داند، با سرنوشت آینده
خودش.
من و امثال من هم شاید
چند روزی بیشتر توی شماها
نباشیم یا می رویم یا اگر این ملت
به راه و اوضاعش و شرایطش
مساعد شد، خودش خواهد
توانست راهش را پیش بگیرد.
هیچ مکتب، هیچ حزبی، هیچ
جمعیتی نمی خواهد، خودشان
راهشان را پیش می برند،
همان طور که می بینیم تا به حال
همین طور بوده است.
ان شاءاللّه
آینده هم همین طور خواهد بود.
و این سفارش ها و وصیت های
من است...
بگذارید صدای ما به
همه جا برسد، صدای ما آزادی
انسان ها و زدودن استبداد و
استعمار و دنباله ها و عوارض و
آنچه ناشی از آن شده،
می باشد...
» (رک: روزنامه
کیهان شماره 10619 صفحه اول
مورخ 2 /11 /57 و تاریخ
شفاهی مسجد هدایت، صفحات
184 تا 189)
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد هدایت به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 486