صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

[موضوع:] شیخ عبدالرسول قائمی

تاریخ سند: 18 مهر 1352


[موضوع:] شیخ عبدالرسول قائمی


متن سند:

[از:] ساواک خوزستان [تاریخ:]18 /7 /1352
[به:]مدیریت کل اداره سوم 312 [شماره:] 36954/ﻫ1
[موضوع:] شیخ عبدالرسول قائمی
پیرو شماره:25922/ﻫ 3 ـ 13 /7 /52

شهربانی آبادان گزارش نموده از نامبرده بالا جهت شرکت در مراسم دعا و نیایش که به منظور خنثی شدن سوء قصد خائنانه و رفع خطر از وجود اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر و علیاحضرت شهبانو فرح1و والاحضرت همایون ولایتعهد2در مسجد لاری‌های مقیم آبادان با حضور عده‌ای از رؤسا و مقامات محلی و کلیه طبقات برگزار شده بود دعوت به عمل آمد لکن مشارالیه به عذر کمردرد از حضور در مجلس مزبور خودداری نموده است.
صبح روز بعد نیز به وی پیشنهاد شده با در نظرگرفتن موضوع شب گذشته به عذر بیماری در مجلس مورد بحث شرکت نکرده‌اید لذا مراتب تنفر و انزجار خود را با مخابره تلگرافی به پیشگاه ملوکانه تقدیم نمائید که ایشان از اقدامات خائنانه توطئه‌کنندگان شفاهاً ابراز تنفر نموده و اضافه نموده من در مجالس دعا تاکنون شرکت ننموده‌ام و علت عدم شرکت در مجلس شب گذشته نیز کمردرد بوده است که به وی توجه داده می‌شود در صورت امتناع از مخابره تلگراف موصوف سوء تعبیرهائی پیش خواهد آمد. مشارالیه پاسخ داده هر طور که می‌خواهند تصور کنند کاری بکار من نداشته باشید خودم بهتر می‌دانم چه بکنم. بنابراین اگر از حوزه‌های علمیه قم و مشهد در این مورد تلگراف بشود من مطلع خواهیم شد و سپس به طریقی که شخصاً صلاح می‌دانم اقدام خواهم نمود. ضمناً در وضع فعلی چنانچه حسب‌الدستور حاج سید ابوالحسن3 مجبور نبودم که در آبادان اقامت کنم یک ساعت هم در این شهرستان نمی‌ماندم.
نظریه: اینکه با توجه به مراتب فوق:
1ـ وضع مزاجی یادشده خوب بوده و همه‌روزه برای ادای نماز جماعت به مسجد و مدرسه علمیه می‌رود. می‌توانست در مجلس دعا و نیایش به مسجد لاری برود.
2ـ ابراز تنفر و انزجار وی بطور شفاهی نزد معاون و رئیس اطلاعات شهربانی بوده و برای اغفال آنان صورت گرفته است.
3ـ درباره خروج از آبادان نیز خلاف حقیقت را بیان داشته زیرا کلیه منافع او در آبادان است و در تابستان سال جاری به مدت دو ماه و هشت روز به مسافرت و ییلاق رفته و خوش گذرانده است.
4ـ چنانچه نامبرده از اعمال خائنین متنفر بوده لزومی نداشت منتظر اقدامات حوزه علمیه قم و مشهد باشد می‌توانست شخصاً اقدام نماید و به همین علت است که تعداد زیادی از مریدان او گفته‌اند تا قائمی تنفر نامه مذکور را امضاء نکند ما هم امضاء نمی‌کنیم.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت استان خوزستان.
شاهین 18 /7

توضیحات سند:

1. فرح دیبا (پهلوى): در مهرماه سال 1317 ﻫ ش در یک خانواده متوسط، از پدری آذربایجانى به نام سهراب و مادری گیلانى به نام فریده قطبى گیلانى، در بخارست، پایتخت رومانى، به دنیا آمد. پدر فرح، سهراب دیبا افسر ارتش بود که هنگام تولد فرح براى انجام مأموریتى در رومانى، که در آن زمان رژیم سلطنتى داشت، به سر مى‌برد. فرح در کودکى پدر را از دست داد و با مادرش راهى تهران شد. در تهران تحت سرپرستى مادر با مراقبت و حمایت دایی‌اش بزرگ شد.
تحصیلات خود را در تهران، ابتدا در مدرسه‌ی ایتالیایی‌ها (مدرسه‌ی خواهران کاتولیک) و سپس مدرسه‌ی ژاندارک و دبیرستان رازى به انجام رساند و براى ادامه‌ی تحصیل به فرانسه اعزام و در رشته‌ی معمارى مشغول تحصیل شد. ضمن تحصیل، با گروه‌هاى دانشجویان ایرانى مقیم فرانسه، که در آن زمان بیشتر گرایش‌هاى چپى داشتند، آشنا شد. پسردایى او رضا قطبى هم در میان این دانشجویان بود و روابط نزدیک بین آن دو، بالطبع در گرایش و کشش او به سمت این فعالیت‌ها بى‌تأثیر نبود.
فرح هنگام تحصیل در پاریس، از نظر تأمین هزینه‌ی تحصیل و اقامت خود در پاریس در مضیقه بود و تحت تأثیر شرایط محیط زندگى خود و رواج افکار و عقاید کمونیستى در فرانسه‌ آن روز گرایش‌هاى چپى پیدا کرد، به طورى که احسان طبرى ـ از رهبران حزب توده بعدها در کتاب «کژراهه» خود نوشت: « در حوزه‌هاى حزب توده در پاریس نیز حضور مى‌یافت. دوستان او نیز همه گرایش‌هاى چپى داشتند و پسردایى فرح، رضا قطبى، که او هم در پاریس تحصیل مى‌کرد به گروههاى چپ پیوسته بود. فرح اولین ملاقات خود را با شاه در یک مجلس پذیرایى که از طرف سفارت ایران در پاریس ترتیب داده شده بود خوب به خاطر مى‌آورد.... دو ماه بعد از این ملاقات، فرح براى گذراندن تعطیلات تابستانى به تهران آمد و عمویش اسفندیار دیبا که در آن موقع در دربار کار مى‌کرد، او را براى گرفتن یک بورس تحصیلى به اردشیر زاهدى معرفى کرد. اردشیر زاهدى که در آن موقع داماد رضا شاه بود، دفترى در دربار داشت و ضمن سایر کارها به امور دانشجویان ایرانى در خارج هم رسیدگى مى‌کرد. اردشیر زاهدى از قیافه و هیکل متناسب و طرز صحبت این دختر خیلى خوشش آمد و او را براى همسرى شاه مناسب تشخیص داد. فرداى همان روز شهناز دختر رضا شاه و همسر اردشیر زاهدى هم فرح را دید و پسندید و تمام داستان از همین‌جا آغاز شد. و طى یک ضیافتى که شهناز و اردشیر زاهدى برپا کردند، وسیله‌اى به دست آمد تا با هم بیشتر آشنا شوند و با یکدیگر به گفتگو پرداختند... مراسم ازدواج بعدازظهر دوشنبه 29 آذرماه 1338 برگزار و در همان شب مجلس شام و ضیافت باشکوهى در کاخ گلستان منعقد گردید.»
فرح بعد از مرگ شاه هرگز درباره‌ی میزان ثروت و ارثیه‌اى که به او رسید سخنى بر زبان نیاورد، ولى با کمترین تخمین، دارایى او به ده‌ها میلیون دلار بالغ مى‌شود. وى در یک خانه‌ی مجلل در شرق آمریکا زندگى مى‌کند و ویلایى نیز در جنوب فرانسه دارد، ولى غالبا در آمریکا به سر می‌برد و سالى یکى دوبار هم براى گردش و تفریح و خرید به فرانسه مى‌آید. پسر کوچک فرح علیرضا و دخترش، لیلا، خودکشی کرده‌اند و فرحناز با وی زندگی می‌کند. او با پسر بزرگش رضا پهلوى رفت و آمد زیادى ندارد.
رک: زنان دربار به روایت اسناد، فرح پهلوی،3 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
2. رضا پهلوی: پسر محمدرضا، در 9 آبان 1339 ﻫ ش از همسر سوم او ـ فرح دیبا ـ زاده شد. دوران تحصیل ابتدایى را در مدرسه مخصوصى که در کاخ نیاوران تشکیل مى‌شد، به پایان برد و دوره دوم تحصیلات مقدماتى او در دبیرستان ویژه رضا پهلوى که دانش‌آموزان معدود آن از میان فرزندان و نزدیکان به دربار برگزیده شده بودند، به انتها نرسیده بود که با اوج‌گیرى انقلاب اسلامى ایران همراه دیگر اعضاى خانواده سلطنتى به خارج از کشور فرستاده شد. پس از فرار شاه و اقامت او در مصر، رضا نیز به همراهان شاه پیوست و با فرح از معدود تشییع‌کنندگان جنازه شاه در قاهره بود.
پس از مرگ شاه، رضا به آمریکا رفت و ضمن اخذ تابعیت آن کشو،ر سرپرستى ثروت افسانه‌اى شاه را که از کشور خارج کرده بود، با مشاوران ایرانى و آمریکایی‌اش به عهده گرفت و چند سال نیز با اشاره سیا اقداماتى تبلیغاتى را علیه جمهورى اسلامى ایران سامان داد و خود را شاهنشاه دموکرات ایران خواند. رضا پهلوى هم اکنون دفاترى را در لندن، پاریس و نیویورک براى انجام امور تجارى در اختیار دارد.
گوشه‌هایى از زندگى خصوصى او که نحوه حیف و میل اموال به سرقت رفته مردم ایران را در کاباره‌ها و مراکز فساد اروپا و آمریکا نشان مى‌دهد، توسط احمدعلى مسعود انصارى ـ یکى از مشاوران اقتصادی‌اش ـ در کتاب «پس از سقوط» روایت شده است.
3. منظور آیت‌الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی می‌باشد.

منبع:

کتاب آیت‌الله عبدالرسول قائمی به روایت اسناد ساواک صفحه 322


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.