تاریخ سند: 9 اردیبهشت 1348
موضوع: سخنرانی علی حجتی کرمانی در مسجد هدایت
متن سند:
به: 316
از: 20 ه 3 شماره: 12754 /20 ه 3
نامبرده بالا در تاریخ 3 /2 در مسجد هدایت به منبر رفت و در مورد دین آغاز
سخن نمود و گفت قوانین الهی باید همیشه بدون کم و کاست و دست نخورده به
مورد اجرا درآید همان طوری که از ابتدای خلقت تا به امروز فرمول آب همان
H2O بود و اگر آلوده شود
موجب نابودی بشر
می گردد.
قوانین الهی هم
مثل همان فرمول آب با
خاصیت می باشد بنابراین
دست بردن در قوانین دین
نیز خواص الوهیت آن را از
بین می برد.
یک نویسنده
مجرب خواست میان لنین
بنیان گذار کمونیست و نیچه
آشتی بدهد، لنین گفت دین
افیون و تریاک ملت هاست
در صورتی که نیچه1 دین را
به منزله چراغ راهنمای بشر
می دانست، لنین از آن جهت
دین را افیون ملت ها
می دانست که دارودسته کلیسا و فرمول های بی اساس آن را دیده بود و این عقیده
را داشت ولی اسلام روش متعادل دارد نه زیاد در عالم بحث و روح فرو می رود و
نه زیاد از سرمایه دوری می کند کمااین که دنیای کمونیست هم اکنون به فکر
جمع آوری سرمایه افتاده است.
عده ای در زمان متوکل2 گول ظاهر را
می خوردند و تصور می کردند که واقعا دستگاه حاکمه نسبت به دین خوشبین
است و قوانین مذهبی را اجرا می کند در صورتی که می دیدند همه گونه اعمال زور
نسبت به همین مردم روا می داشت.
خیام
توضیحات سند:
1ـ فردریش ویلهلم نیچه در 15
اکتبر سال 1844 در روکن واقع
در لایپزیک پروس به دنیا آمد.
به
دلیل مقارنت این روز با روز
تولد فدریش ویلهلم چهارم که
پادشاه وقت پروس بود، پدر او که
معلم چند تن از اعضای خاندان
سلطنت بود، به ذوق وطن خواهی
از این تصادف خوشحال گردید و
نام کوچک پادشاه را به فرزند
خود نهاد.
خود او بعدها که بزرگ
شد در یکی از کتابهایش گفته:
«این مقارنت به هر حال به نفع من
بود؛ زیرا در سراسر ایام کودکی
روز تولد من با جشنی عمومی
همراه بود.
» پدر فردریش از
کشیشان لوتری بود و اجداد
مادری او نیز همگی کشیش
بودند.
فریدریش نیچه اولین ثمره
ازدواج آنها بود.
آنها دو فرزند
دیگر نیز به دنیا می آورند:
الیزابت و ژوزف.
وقتی نیچه پنج
سال داشت، پدرش بر اثر
شکستگی جمجه درگذشت و او به
همراه مادر، خواهر، مادر بزرگ و
دو عمه اش زندگی کرد.
این
محیط زنانه و دیندارانه بعدها
تأثیر عمیقی بر نیچه گذاشت.
از
کودکان شریر همسایه که لانه
مرغان را خراب می کردند و
باغچه ها را ضایع می ساختند و
مشق سربازی می نمودند و دروغ
می گفتند متنفر بود.
همدرسان او
به وی «کشیش کوچک» خطاب
می کردند و یکی از آنان وی را
«عیسی در محراب» نامید.
لذت
او در این بود که در گوشه ای
بنشیند و انجیل بخواند و گاهی آن
را چنان با رقت و احساس بر
دیگران می خواند که اشک از
دیدگانشان می آورد.
او پس از
عید پاک 1865 تحصیل در رشته
الهیات را (در نتیجه از دست دادن
ایمانش به مسیحیت) رها
می کند.
نیچه در یکی از آثارش با
عنوان «آنارشیست» می نویسد:
«در حقیقت تنها یک مسیحی
واقعی وجود داشته است که او نیز
بر بالای صلیب کشته شد.
» در 17
اوت 65، بن را ترک گفته رهسپار
لایپزیش می شود تا تحت نظر
ریتشل به مطالعه واژه شناسی
بپردازد.
او در دانشگاه لایپزیش با
فلسفه یونانی آشنا گردید.
در پایان
7 اکتبر یا شروع نوامبر یک نسخه
از اثر آرتور شوپنهاور با عنوان
«جهان با مثابه اراده و باز نمود» را
از یک کتاب فروشی کتابهای دست
دوم، بدون نیت قبلی خریداری
می کند؛ او که تا آن زمان از وجود
این کتاب بی خبر بود، به زودی به
دوستانش اعلام می کند که او یک
«شوپنهاوری» شده است.
در 23 سالگی به خدمت نظام برای
جنگ فرانسه و پروس فرا خوانده
شد، در سربازخانه به عنوان یک
سوار کار ماهر شناخته می شود.
در ماه مارس 1868 به دلیل
مجروحیت، تربیت نظامیش پایان
یافت و در نتیجه به عنوان پرستار
در پشت جبهه گماشته شد.
نیچه از بیست و چهار سالگی
(یعنی در سال 1869 تا 1879 به
مدت ده سال) به استادی کرسی
واژه شناسی Philology
کلایسک در دانشگاه بازل و به
عنوان آموزگار زبان یونانی در
دبیرستان منصوب می شود.
در 23
مارس مدرک دکتری را بدون
امتحان از جانب دانشگاه لایپزیک
دریافت می کند.
با رسیدن به اواخر دهه 1870 به
تنویر افکار فرانسه مشتاق شد و
این در حالی بود که بسیاری از
تفکرات و عقاید او در آلمان جای
خود را در میان فیلسوفان و
نویسندگان پیدا کرده بود.
در سال
1869 نیچه شهروندی «پروسی»
خود را ملغی کرد و تا پایان عمرش
بی سرزمین ماند.
او در حالی که در
آلمان، سوئیس، و ایتالیا سرگردان
بود و در پانسیون زندگی می کرد
بخش عمده ای از آثار معروف خود
را آفرید.
نیچه به مسیحصت
خالص و پاک که به زعم او «در
تمام دوران» امکان ظهور دارد
احترام فراوان می گذارد.
سرانجام در سال 1889 به دلیل
ضعف سلامت و سردردهای
شدیدیش مجبور به استعفا از
دانشگاه و رها کردن کرسی استادی
شد و بالاخره در 25 اوت سال
1900 در وایمار و پس از تحمل
یک دوره طولانی بیماری براثر
سکته مغزی چشم از جهان
فروبست.
برخی از آثار او عبارت است از:
زایش تراژدی، انسانی بیش از حد
انسانی، فراسوی نیک و بد، چنین
گفت زرتشت: کتابی برای همه و
هیچ کس، اینک انسان (به لاتین
Homo Ecce)
(رک: نیچه در برابر واگنر : مترجم
فانوس بهادروند، به کوشش
منیرالسادات آخوندزاده 1388،
غروب بتها، نیچه، ترجمه داریوش
آشوری، نشر آگه 1382 تهران،
فراسوی نیک و بد، نیچه، ترجمه
داریوش آشوری انتشارات
خوارزمی، 1379، تهران.
فردریش ویلهلم نیجه، چنین گفت
زرتشت، ترجمه داریوش آشوری،
چاپ بیست و دوم، انتشارات
آگاه، تهران، بهار 1384.)
2ـ متوکل عباسی که نام اصلیش
جعفر بود، دهمین خلیفه عباسی
است.
در روزگار وی اوضاع
عباسیان با گذشته تفاوت بسیار
کرد.
یکی از این تفاوتها نفوذ
غلامان ترک در دستگاه خلافت بود
که از زمان معتصم آغاز شده بود.
غلامان ترک که به صورت اسیر و
برده کار خدمتگذاری دربار را
انجام می دادند، اندک اندک
قدرتی یافته و در تصمیمات
سیاسی دربار وارد شدند.
می توان
گفت که آنها به نوعی جای
ایرانیانی را که روزگاری در
دوران هارون و مأمون کار
مشاورت و مصاحبت خلفای
عباسی را عهده دار بودند، گرفتند
گرچه ایرانیان بیشتر شخصیت
فکری داشتند و ترکان شخصیت
نظامی، اما به هر روی نقش مهمی
در تحولات جاری این دوره
داشتند.
اشناس نام ترک از طرف
معتصم حکومت مصر یافت و
آن چنان قدرتی داشت که نام وی
در کنار نام خلیفه در خطبه نماز
جمعه و نیز بر روی سکه ها می آمد.
شاید دست کم یکی از دلایل نفوذ
ترکان در این دوره آن بود که مادر
خود معتصم که نامش مارده بود، در
اصل ترکی از اهالی سغد بود.
معتصم که با اعتراض مردم بغداد
نسبت به رفتار بد ترکان مواجه
بود، شهر سامرا یا به تعبیر
درست تر سّر من رأی (هر کسی آن
را ببیند مسرور شود) را تأسیس
کرد و آن را مرکز خلافت خود قرار
داد.
خلفای پس از وی هم تا سال
280 هجری در سامرا استقرار
داشتند.
پس از تأسیس بغداد
توسط منصور، این دومین شهری
بود که عباسیان در عراق بنا کردند.
بیش از آنها، حجاج شهر واسط را
تأسیس کرده بود.
متوکل از جهت
دیگری هم با سه خلیفه پیش از خود
متفاوت و با آنها سخت دشمنی
داشت.
مأمون، برادرش متعصم و
واثق به اندیشه های معتزلی
علاقه مند بودند.
از میان آنها
مأمون کمابیش علائق شیعی هم
داشت.
اما متوکل تحت تأثیر سنیان
افراطی بود و در روزگاری وی
اهل حدیث که سنیان متعصبی
بودند کاملاً بر وی چیره شدند.
شاید همین امر سبب شد تا متوکل
در سال 136 به تخریب مرقد امام
حسین (ع) دست یازد.
رئیس
پلیس وی اعلام کرد که پس از سه
روز، هرکس را بر سر قبر امام
یافتند دستگیر و زندانی خواهند
کرد.
سپس، آن ناحیه را آب
انداخته و کشت کردند.
وی
آشکارا در مجالس لهو و لعب خود
به امام علی (ع) توهین می کرد.
همنشینان متوکل برخی از سنیان
ناصبی مانند علی بن جهم، عمر بن
فرح و عبداللّه بن محمد هاشمی
بودند.
آنها او را از دوستی با
علویان پرهیز داده، علیه آنان
تحریک می کردند.
یک بار
شاعری که اشعاری در مذمت
شیعه سروده و حقانیت عباسیان را
در برابر علویان در جانشینی
پیامبر (ص) در اشعارش آورده
بود، حکم امارت بحرین و یمامه
را همراه با هدایای بسیاری
دریافت کرد.
وی نسبت به مسأله
خلق قرآن که عقیده به آن را
مأمون و معتصم الزامی کرده
بودند، موضع گیری کرد و جانب
علمایی چون احمدبن حنبل را که
رئیس طایفه اهل حدیث بود
گرفت.
شگفت آن که وی به رغم
رفتار بد با مردم، علویان و به ویژه
دشمنی اش با علی بن ابی طالب
(ع) و تخریب مرقد امام حسین
(ع)، تنها به آن دلیل که از اهل
حدیث دفاع کرده، مورد ستایش
واقع شده است.
وی در مجالس
لهو و لعب و شرب مسکرات هم
گوی سبقت را از دیگران ربوده
بود.
از حوادث مهم دوران متوکل
طوفان سخت بود که بر بغداد و
بصره و کوفه و دیگر شهرهای
عراق وزید و کشت و چهارپایان
را از بین برد و خواربار از
بازارهای بغداد برافتاد و
قحطی شد و تعداد بسیاری از
مردم از بین رفتند.
و همچنین در دوران وی
رومیان ضعف عباسیان را
فرصت شمردند و دست اندازی
به قلمروشان را آغاز کردند و
شهر دمیاط را گرفتند و مردم را
کشتند و خانه ها را سوزاندند و
کیلکیه را در آسیای صغیر
گرفتند.
متوکل به سال 247 هجری به
دست شماری از ترکانی که در
دربارش بودند به قتل رسید و
فرزندش منتصر به جای وی
نشست.
ترکان که در این زمان
بیشترین قدرت را داشتند، با
تحریک منتصر عباسی، دو
فرزند دیگر متوکل، معتز و مؤید
را از ولایت عهدی خلع کردند.
این زمان اوج قدرت ترکان در
دربار عباسی است.
به همین
دلیل این دوران از خلافت
عباسی را عصر ترکی می نامند.
(رک: از پیدایش اسلام تا ایران
اسلامی، رسول جعفریان)
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد هدایت به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 13