صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

تاریخ سند: 20 آبان 1343


متن سند:

حضرت آیت الله آقای نجفی مرعشی دامت برکاته.
امروز خبر بسیار ناگوار رسید که حضرت آقای آیت الله خمینی مدظله العالی را به خارج از کشور تبعید نموده اند.
عجبا نسبت به معظم الیه که یکی از مراجع تقلید و مصونیت قانونی دارند و از شخصیتهای بزرگ اسلامی می باشند.
تهمتهای ناروائی می زنند و بی احترامی می نمایند.
اولیاء اینگونه امور بدانند ایشان تنها نیستند بلکه لسان ناطق همه مجامع روحانی و دینی هستند.
و گفته ایشان کلام حق و حقیقت است.
خواهشمندم از تصمیمات خود مستحضرم فرمایید.
از حضرت احدیت در پناه حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء رفع مزاحمت از حضرت معظم الیه را مسئلت می نمایم.
(مشهد) سید محمدهادی الحسینی المیلانی جواب مشهد مقدس)) حضرت آیت الله آقای میلانی دام ظله.
رونوشت تلگراف مورخه 13 /8 /42 واصل.
نسبت به گرفتاری و تبعید حضرت آیت الله خمینی دامت افاضاته که یکی از مراجع تقلید و مصونیت قانونی دارند.
اظهار تأسف و تأثر فرموده بودید.
واقعا جای تأسف است.
در مملکتی که طبق قانون مراجع وقت مصونیت دارند.
به جهت اعتراض به بعضی از لوایح غیر شرعی به خارج از کشور تبعید می شوند.
و مورد تهمت های ناروا قرار می گیرند.
و آقازاده معظم له را که در منزل حقیر بود.
از دیوار بام به منزل ریخته.
با وضع اسفناکی دستگیر می کنند.
1 همه می دانند که عالم روحانیت و مراجع عظام اولین حامی و پشتیبان مبانی دین و استقلال و تمامیت ارضی مملکت بوده.
و در ادوار حساس مملکت اسلامی و شیعه ایران را از ورطه سقوط و افتادن به دست بیگانگان نجات داده اند.
واقعا خنده آور است که در مجلسین عوض این که به فکر بیچارگی مردم باشند.
زبان به هتاکی یکی از شخصیت های بزرگ اسلامی و مراجع دین و عالم روحانیت می گشایند.
و بعضی مطالب اظهار می کنند که به مضار آن توجه ندارند.
(البته) ملت مسلمان ایران کاملاً قضاوت می کنند و حق را از باطل تشخیص می دهند.
از ساحت مقدس حضرت ولی عصر عجل اللّه تعالی فرجه الشریف استمداد می کنیم که ما را در حفظ حریم مقدس اسلامی و رفع اکاذیب و مفتریات ایادی بیگانه علیه اسلام و حفظ شئون مراجع عالیمقام و روحانیت یاری فرماید.
(لا زلتم منصورین و مؤیدین).
در خاتمه عظمت اسلام و مسلمین و استخلاص حضرت آیت الله خمینی دامت برکاته را از خداوند سبحان مسئلت می نمایم.
والسلام علیکم و الرحمته شهاب الدین الحسینی المرعشی النجفی 5054 سری ه ـ 444554

توضیحات سند:

1ـ قساوت دژخیمان رژیم پهلوی در هجوم به خانه آیت الله مرعشی نجفی و شکستن حرمت مرجعیت و قداست وی، خاطره ای شوم در ذهن آزادی خواهان برجا گذاشت.
کماندوهای زیادی برای جستجو به خانه آیت الله مرعشی نجفی هجوم بردند.
و آقا در خانه بود، اما آنها کاری به او نداشتند و برای مأموریتی دیگر به خانه اش آمده بودند.
فرمانده کماندوها پشت در بود و از این که درِ خانه را به رویش باز نکرده بودند، خشمگین به نظر می رسید.
دائم گوشه لبهایش را می جوید و غر می زد.
انگار اهل خانه بیرونی آقا از لگدهای رعب آور او که به در خورده بود ترسی نداشتند.
کماندوهای تحت فرمانش از پشت بام، به بیرونی خانه آقا هجوم بردند و یکی از آنها به داخل حیاط پرید.
درِ خانه به آرامی باز شد و ناله خفیفی سر داد.
فرمانده کماندوها با چند کماندوی قد بلند و سبیل از بنا گوش دررفته که همراهش بودند، به داخل خانه یورش بردند.
چند طلبه که در اتاق های بیرونی خانه بودند، همه چیز را فهمیده بودند.
دَوْر تا دَوْر پشت بام پر از کماندوها و مأموران ساواک بود.
کماندوها توی حیاط که زیاد شده بودند.
هاج و واج درهم می لولیدند.
ناگهان درِ یکی از اتاقها باز شد و چند طلبه سراسیمه بیرون دویدند.
فرمانده فریاد زد: «ایست! ایست!» یکی از طلبه ها که جوان نیز بود فریاد زد: «کماندوها، کماندوها» کماندوهای توی حیاط او را دوره کردند.
فرمانده که شقیقه هایش از ترس و خشم یک بند می زد، با عصبانیت داد زد: «کو ...
کجاست؟» او تمام اتاقها را گشت.
بعد انگار که چیزی را به یاد آورده باشد، نگاهش به اندرونی خانه افتاد.
بی معطلی، یک راست به طرف در رفت و لگد محکمی به آن زد.
در باز شد، خانه کوچک اندرونی گودتر و پایین تر از خانه بیرونی بود.
چند پله سنگین پشت در بود که به حیاط خانه منتهی می شد.
فرمانده و چند کماندو از پله ها پایین دویدند.
پسر بزرگ آقا جلویشان ایستاد و گفت: «کجا می روید؟» فرمانده که عصبانی بود، فریاد کشید: «پسر خمینی کجاست؟» بعد او را به کناری هل داد و با عجله به طرف اتاق آقا دوید و در را باز کرد.
آقا مهمان او در اتاق نشسته بودند، فرمانده نعره خشم آلودی سر داد.
آنها با تعجب نگاهش کردند، مهاجمان با پوتین به داخل اتاق اندرونی رفتند.
فرمانده بازوی مهمان آقا را گرفت و کشید.
آقا که دلش به جوش آمده بود ایستاد و با خشم روی دست فرمانده زد و گفت: «ایشان مهمان من است.
» فرمانده عربده ای کشید و گفت: «و باید با ما بیاید.
» آقا همچنان ایستاد و اعتراض کرد.
مهمان آقا راه افتاد و با متانت گفت: «من با شما می آیم، با آقا کاری نداشته باشید!» کماندوها دستهای او را گرفتند.
ناگهان آقا جلو رفت و دست فرمانده را کشید.
فرمانده با غیظ برگشت و دو دستی به سینه آقا زد.
آقا به وسط اتاق پرتاب شد.
کماندوها با دلهره دست های حاج آقا مصطفی خمینی را گرفتند و او را به بیرونی خانه بردند.
سروصدای اهل خانه بلند شد.
کماندوها به سرعت حاج آقا مصطفی را از خانه بیرون بردند و او را تحویل مأموران ساواک دادند.
فریاد و شیون اهل خانه و طلبه ها که در محاصره کماندوها بودند، بیشتر شد.
آقا حال دیگری داشت.
ماشینی که بیرون از خانه توقف کرده بود، راه افتاد و کماندوها هم مثل گرگ های فراری، خانه را خالی کردند، آن روز حاج آقا مصطفی خمینی برای گفتگوی مخفیانه درباره مبارزه و انقلاب خدمت آقا رسیده بود.
ر.ک : مجید ملامحمدی، آیت الله مرعشی نجفی، صص : 4 /52

منبع:

کتاب آیت‌الله العظمی سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 368

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.