نمایشنامه نماز
متن سند:
نمایشنامه نماز
نماز عمود دین است و معراج انسانهای مؤمن بر اوج بندگی و عبودیت، که اگر مورد قبول حضرت احدیت قرار بگیرد، تمامی دیگر اعمال انسانهای مؤمن به دین مبین اسلام نیز مقبول است و اگر خدای ناکرده، رد شود، دیگر اعمال هم، هکذا.
اولین نمازی که پس از ندای بلند و ابدی توحید: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» در بیتالله الحرام برپا داشته شد، دارای جمعیتی سه نفره بود. منادی ندای توحید، که جان عالمی به فدایش و درود پروردگار عالم و انبیا و اولیای الهی و جن و انس، بر او باد، امام جماعت بود و اولین زن گرونده به اسلام، حضرت خدیجه سلامالله علیها، امّالمؤمنین، که هستی رهینِ کوثر اوست. یکی از اقتداکنندگان و اولین مردِ عالم اسلام، حضرت علیبنابیطالب علیهالسلام، دیگر اقتداکنندهی این نماز باشکوه بود. نمازی که باید آن را برپا داشت که اگر برپا داشته شود، فحشا و منکری باقی نخواهد ماند.
حضرت امام خمینی (ره) در اهمیت نماز میفرمایند:
«اسلام نماز دارد، بُنیالاسلام علیالصلوۀ، نماز دارد، فقط دنیا نیست و زندگی حیوانی، تا تو بگویی وقتی زندگیام درست شد، دیگر نماز را میخواهم چه کنم، دیگر دعا را میخواهم چه کنم. اگر ماعَدایِ این عالم را کسی انکار بکند، حق با اوست، وقتی ماعدایش نباشد، اصلاً هیچ یک از این مسایل دیگر نباید باشد. اما وقتی یک ماعدایی هست، وقتی برهان قائم هست، ادیان همه قائلند. برهان قائم است بر اینکه عالم دیگری ماورای این عالم طبیعت هست ... ماعدای اینجا، یک زندگی ابدی هست، آنجا هم یک ابزاری دارد، زندگی آنجا هم یک ابزاری دارد، یک چیزهایی دارد برای زندگی آنجا، این را انبیا آوردهاند. دعا و ذکر و قرآن و نماز و همۀ اینها، ابزار آنجاست.» 1
در بهمن ماه سال 1356 شمسی ساواک خراسان، در شهر مقدس مشهد، اوراقی را به دست آورد که دارای عنوان «نمایشنامه نماز» بود. این طرح ابتکاری، حساسیت آنها را برانگیخت و همین مسأله باعث شد تا موضوع برای بررسی بیشتر به اداره کل سوم ساواک ارسال شود.
این طرح به شرح زیر است:
سند شماره (19)
نمایشنامه نماز
این مقاله کوتاه (نمایشنامه نماز) مخفیانه در یکی از ویترینهای دانشکده کشاورزی، دانشگاه پهلوی شیراز زده شده بود. نیمه شب ساواک با کامیونی به آنجا آمده و به خاطر ایجاد نشدن سروصدا در اثر شکستن شیشه ویترین، ویترین را در کامیونی گذاشته و با خود میبرند. ساعت 4 صبح همان روز عمال ساواک به اتاقهای خوابگاه حمله کرده و به جستجو میپردازند. پس از مدتی چرکنویس این مقاله را در اتاق یکی از دانشجویان پیدا کرده و او را دستگیر میکنند.
ساعت اجراء (....)
بازیگران:
الله (فرمانده)
پیامبر (پیامآور)
امام (سرجوخه)
مؤمن (مجاهد ملی)
ایمان (اسلحه)
قرآن (دستور کار مبارزات)
مسجد (پایگاه تعلیماتی)
صحنه: مجاهد ما در حالی که چهرهاش را پوشانیده و اسلحه را در دست میفشارد با نگرانی اطراف را مییابد منتظر شنیدن پیام رمز از فرماندهی است. بالاخره انتظار به پایان میرسد و پیام رمز (اذان) را دریافت میدارد و سراپا شوق به سوی پایگاه تعلیماتی (مسجد) میرود. قبل از آن که به پایگاه برسد یک بار دیگر دستش را روی اسلحهاش (ایمان) میگذارد تا مطمئن شود که هست و میبیند هست! از راه رسیده است سرتاپا غرق در غبار مسیر، باید سرورویی تازه کرده چگونه؟ در پایگاه به دنبال چیزی برای شستشوی همه غبارها از صورت و سیرت میگردد. آب! آری آب را میبایست انتخاب کرد. چرا که همه چیز را روان و ساده میشوید. از کجا بایستی شروع کرد؟ دستها! بله ابتدا باید دستها را شست زیرا که با دستهای آلوده! نمیتوان تعلیم داد و تعلیم گرفت. سپس صورتش – غبار چهرهاش – آری در راه مبارزه باید بینا بود. به همین خاطر است که مجاهد ما صورت میشوید، چشمهایش بیناتر میشود و بهتر میتواند اطراف را بیابد. خب حالا نوبت دست راستیهاست! آنها را باید تصفیه کرد به این خاطر است که مشتی آب بر دست راستش میریزد! اما چرا از آرنج! .... زیرا اینجا محل شکستن و تا شدن است. از اینجا که حساستر است باید شروع کرد. خب خیالمان از دستراستیها که راحت شد. حالا چه باید کرد – یک گروه مزاحم هم مانده است. دستچپیها! مقداری آب هم کار این یکی را خواهد ساخت. برای همین است که انقلابی «مؤمن» ما دست چپش را هم میشوید. اما چرا اول باید از دست راستیها آغاز کرد؟ زیرا که آنها در درونند و ضربه ایشان بیشتر کارگر است.
آخر باید مجاهد، اول از خودیها مطمئن باشد! از درون تشکیلات؛ خب خیالمان از خودیها و از دیگران راحت شد، دیگر چه مانده است؟ خدایا! دیر شد باید به بچهها پیوست ... نه ... هنوز دو کار مانده است. سر؛ آنجا را باید پاک کرد. دستی هم به آنجا میکشم، باز هم چیزی مانده است که نکردیم ... بله! پاها – دستی هم باید به آنجا کشید؛ پا دیگر چرا؟ آخر ستون کار ماست. باید از آنها هم مطمئن شد. صدای سرجوخه را میشنود. در قلب اردوگاه همه بچهها شروع به تعلیمات کردهاند... خدایا! دیر شد باید رفت. مجاهد ما میرود به انتهای صف صفی که چون او مجاهدند خود را میرساند و با صدای بلند ورودش را به گروه اعلام میدارد ... فرمانده برتر است «الله اکبر» یعنی که هستم. من هم آمدم. یک بار، فقط برخلاف دیگر تعلیمات که باید دوبار انجام بدهند، این یکی را باید یک بار انجام دهند. چرا؟ - هدف – مقصد یکی است. یک بار – آری تنها یک بار مجاهد ما تصمیم میگیرد. چرا که مطمئن است، اسلحهاش «ایمان» از همه چیز مطمئنش ساخته است. این است که بدون شک و شبهه تصمیم میگیرد. برای چی تمرین. برای مبارزه فردا، فردا همین مبارزه را باید در مقابل دشمن کرد. اگر امروز، اینجا خوب یاد نگیری فردا دیگر دیر است. آنجا که دشمن شلیک میکند، دیگر فرصتی برای تمرین نیست! ... تصمیم میگیرند همه بچهها با هم. تعلیمات شروع میشود. «الحمد» برای چه کسی؟ بزرگ فرمانده «الله» او شایسته همه سپاسهاست. چرا که ... را او ریخته است. به کمک اوست که همه این تشکیلات شکل گرفته است. حالا نوبت این است که سرجوخه «امام» از طرف همه انقلابیون وفاداری را به فرمانده اعلام کند ... ایاک نعبد .... و ایاک نستعین ... اما چگونه میشود به فرماندهی که نمیشناسی اعلام وفاداری کنی؟ این مرحله سوم تعلیمات است، سرجوخه شروع میکند ... قل هوالله احد» آری فرمانده ما تنها برتر است در همه چیز، در قدرت، در رهبری، تنها او فرمانده است و کس دیگری نمیتواند در لاک فرماندهی برود. با این ... به همه بچهها اعلام میدارد فریب نخورید ... فرمانده یکی است. شناسایی فرمانده هم پایان برد حالا باید تمرین وفاداری کرد. یک مرحله برای جانبازی «رکوع» یک قدم به مرگ «زمین» نزدیک میشوند ... نه ... هنوز چیزی باقی مانده است. نهایت از جان گذشتگی، همه میمیرند و به زمین میافتند ... «سجود» ... باز هم کافی نیست، چرا که ممکن است اولی تصادفی باشد. لذا برای بار دوم به فرمانده ثابت میکنند که هنوز آماده فداکاریند ... دوباره میمیرند «سجود» اکنون همگی مبارز و موحد بپا میخیزند. برای بار دوم تعلیمات را باید تکرار کرد. چرا که فردا فرصت هیچگونه کاری نیست. بار دوم عملیات تکرار میشود ... نه ... مثل اینکه این بار بچهها خوبند، آمادهاند حالا نوبت شعار و سلام انقلاب است. اکنون زمان سوگند یاد کردن است به اینکه تنها او فرمانده است تنها دستورات او را اجرا خواهیم کرد ... اشهد ان لا اله ... ما وفاداریم به پیامآور که از جانب فرمانده فرامین را آورده است ... اشهد ان محمد ... اکنون تعلیمات پایان یافته است و سلام آغاز میگردد ... سلام بر پیامآور بزرگ ... السلام علیک ایهاالنبی ... سلام بر ما ... سلام بر مجاهدان ... السلام علینا ... و سلام بر شما ... سلام بر شما پیوستگانی که بر ما میپیوندید ... السلام علیکم ... تعلیم پایان مییابد.... یک کار دیگر مانده است ... شلیک ... اسلحهها را یک بار ... نه ... دو بار ... نه برای سومین بار شلیک میکنند. درود بر تو پیامآور بزرگ و درود بر رهروانت (اللهم صلّ ....) بچهها دستهای یکدیگر را میفشارند ... چرا که از یک مبارزه تعلیماتی موفق بیرون آمدهاند. همگی در حالی که دستور کار مبارزات انقلابی (قرآن) را در دست دارند به سنگرهای خود بازمیگردند، تا فردا اسلحههای پر از باروت و نفرت را بر روی دشمن شلیک کنند.
شلیک !...! شلیک !...!
سند شماره (191)
به: مدیریت کل اداره سوم شماره: 1343/ه 1
از: 312 تاریخ: 24 /11 /36
درباره: پخش اعلامیه
سازمان اطلاعات و امنیت خراسان
بدینوسیله یک برگ فتوکپی اعلامیه مضره ای تحت عنوان (نمایشنامه نماز) که به منزلی واقع در خیابان شاهرخ مشهد انداخته شده به پیوست ایفاد میگردد.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت خراسان. شیخان
آقای مجتبوی
عامل شناسایی شود
توضیحات سند:
1. صحیفه امام(ره)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ج 3، ص 228
منبع:
کتاب
اتفاقات تاریخی به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 343