تاریخ سند: 24 اسفند 1336
موضوع: فعالیت های انفرادی منزل (اسداله رشیدیان)
متن سند:
شماره: 2 ـ 3 ـ 5064
قبل از ظهر روز مذکور عده ای در حدود پنجاه نفر از طبقات مختلف منجمله
دکتر رستگار پزشک بیمه ـ حسن یزدانی (افسر سابق شهربانی) ـ مرندی و کارگر
فنی سازمان برنامه ـ شهابی ـ دکتر ماجدی ـ حاجی ابطحی پیشکار آیت اله
بهبهانی1 ـ ثقفی ـ سرتیپ خلعتبری رئیس اداره مستشاری شهربانی ـ پیامی
مدیر روزنامه ـ عباس شاهنده مدیر روزنامه فرمان ـ سرتیپ قریب نصراله
منتظری ـ لسانی رئیس یکی از برزنهای شهرداری ـ حسین رجبی خبرنگار
روزنامه پست تهران ـ دکتر محمد شیدوش احمد تفرشی و علیرضا رضایی نیا در
منزل اسداله رشیدیان حضور یافته اند.
در این جلسه در مورد اوضاع عمومی کشور صحبت شده و دکتر رستگار اظهار
داشته انگلیس ها مانع از آبادانی کشور ایران می باشند و رشیدیان اظهارات
نامبرده را تکذیب نموده است ـ سرتیپ خلعتبری ـ سرتیپ قریب و عباس
شاهنده هر یک جداگانه در طبقه فوقانی منزل رشیدیان مدتی به طور خصوصی
با مشارالیه مذاکره نموده اند و پس از خروج سرتیپ خلعتبری از منزل رشیدیان
منتظری با ایشان صحبت و سپس به یکی از دوستان خود اظهار داشته که چون
سرتیپ خلعتبری مورد توجه و عنایت اعلیحضرت همایون شاهنشاه می باشند
قرار است بسمت شهردار تهران انتخاب شود.
در اطراف جدایی اعلیحضرت
همایون شاهنشاه و علیاحضرت ملکه ثریا صحبت
شده و رشیدیان اظهار داشته شاهنشاه از این امر بسیار ناراحت و لیکن برای
حفظ مصالح کشور با آن موافقت فرموده اند.
رشیدیان اضافه نموده که به نظر وی بهتر است شاهنشاه برای خود یکی دو نفر زن
را صیغه فرمایند و پس از آنکه اطمینان حاصل گردید که اولاددار شدند مراسم
ازدواج و عقد را عملی سازند چون در شأن مقام سلطنت نیست که هر روز
ازدواج بفرمایند.
سپس در مورد تعیین ولایتعهد صحبت شده و رشیدیان
اظهارنظر کرده که والاحضرت شاهپور عبدالرضا2 شایسته تر از والاحضرت
شاهپور غلامرضا3 برای عهده داری این مقام می باشند ولی انتخاب والاحضرت
شاهپور عبدالرضا به ولایتعهدی موجب ایجاد کدورت و دو دستگی و اختلاف
بین اعضای خاندان جلیل سلطنتی خواهد شد.
در اطراف انحلال مجلسین بحث شده و رشیدیان گفته است بعید به نظر می رسد
که مجلس منحل شود و در مورد تشکیل احزاب صحبت شده و نامبرده تشکیل
هر دو حزب اقلیت و اکثریت اظهار مخالفت کرده و گفته است که به آقای دکتر
اقبال نخست وزیر نیز تذکر داده که از تشکیل حزب به این صورت هیچ نفعی عاید
ایشان نخواهد شد.
مهندس انزلچی پیشکار رشیدیان به طور خصوصی اظهار می نمود که موضوع
بحرین امری خاتمه یافته تلقی می شود و دولتین انگلیس و آمریکا برای تقویت
اتحاد عراق ـ اردن و عربستان سعودی در برابر جمال عبدالناصر4 جزایر بحرین
را در اختیار کشورهای فوق الذکر قرار خواهند داد و دولت شوروی هم در این
جریان اقدامی به نفع ایران به عمل نخواهد آورد و به طور کلی هیچ یک از دول
جهان در این مورد از کشور ایران حمایت و پشتیبانی نمی کنند.
مهندس انزلچی
اضافه نموده که اگر مرحوم قوام السلطنه زنده بود امکان بازگشت بحرین به ایران
وجود داشت و اکنون نیز بین رجال ایران جز تیمسار سپهبد زاهدی و سید
ضیاءالدین طباطبایی شخص دیگری نمی تواند به این ماجرا پایان دهد.
دایره 5
فیش و پرونده ای تنظیم نمایند به عنوان شایعات درباره ولیعهد
1ـ رونوشت در پرونده ها
2ـ اصل در پرونده اسداله رشیدیان
7833 ـ 28 /12 /36
توضیحات سند:
1ـ آیت الله سید محمد بهبهانی
فرزند سید عبداللّه در سال 1250
شمسی در تهران متولد شد.
پس
از انجام تحصیلات مقدماتی و
سطح به خواندن فقه و اصول
پرداخت و مدت 6 سال نیز فلسفه
و معقول را نزد میرزا ابوالحسن
جلوه فرا گرفت.
وی 7 سال هم در
محضر علامه آشتیانی به تحصیل
خارج فقه و اصول همت گمارد.
در
نجف اشرف از محضر مرحوم
آخوند خراسانی و فقهای معاصر
بهره مند گردید و به درجه اجتهاد
رسید.
پس از بازگشت به ایران،
ضمن تدریس در حوزه علمیه
تهران در کنار مرحوم والا، برای
حکومت قانون و تشکیل مجلس
تلاشهای زیادی نمود.
او که از
آزادیخواهان تندرو به حساب
می آمد، در دوره دوم وکیل
مجلس شد.
وی نزد عموم
سیاستمداران کشور از احترام
خاصی برخوردار بود و برخی
پیامهای خصوصی حضرت
آیت الله بروجردی توسط ایشان
به مقامات بالای دولتی ابلاغ
می شد.
بعضی از علمای مرکز، در
کارها و رویدادها، بدون مشورت
با او کار نمی کردند.
وی یکی از
روحانیون مشهور و از سران
مشروطه بود و در کمیسیونی که
از طرف مشروطه خواهان تشکیل
شد، به همراه 27 نفر دیگر برای
اداره امور کشور تعیین شد.
این
کمیسیون محمدعلی شاه را از
سلطنت خلع و احمدشاه را به
نیابت وی انتخاب کرد.
از دیگر
کارهای سیاسی او، بسیج عده ای
از مردم جنوب تهران به نفع شاه و
حضور در برابر کاخ شاه و منع وی
از مسافرت به خارج در واقعه نهم
اسفند 1331 بود.
شهرت علمی و
جایگاه معنوی او سبب شد که
تدریجا در تهران ملجأ و
مرجع مؤمنان و نیازمندان شود.
وی حدود چهل سال در تهران به
تدریس خارج فقه و اصول و
ترویج دین پرداخت.
آیت الله
بهبهانی در جریان نهضت امام
خمینی در آخرین ماههای عمر
خود به حمایت از امام برخاست و
از همین رو مورد غضب رژیم
واقع شد و در تنگنا قرار گرفت.
وی در 20 آبان ماه سال 1342 در
سن 92 سالگی دارفانی را وداع
گفت و پس از تشییع باشکوهی در
تهران، جنازه اش به نجف اشرف
منتقل و در آنجا به خاک سپرده
شد.
(ر.ک : محمد شریف رازی،
گنجینه دانشمندان، ج 4، ص
401.)
باقر عاقلی، روزشمار تاریخ
ایران، ج 2، ص 165.
خاطرات حجت الاسلام فلسفی،
ص 162.
2ـ عبدالرضا پهلوی اولین
فرزند رضاخان از
عصمت الملوک دولتشاهی بود
که در سال 1303 در تهران
متولد شد.
وی بعد از گذراندن
دوره تعلیمات ابتدایی در ایران
با برادرش محمدرضا به مدرسه
له روزه سوئیس رفت و به
تحصیل خود ادامه داد و در
بازگشت به ایران در سال 1315
در دبیرستان نظام متعاقب آن در
دانشکده افسری مشغول به
تحصیل شد.
پایان تحصیلات
نظامی وی مصادف با حمله
متفقین و اشغال ایران بود.
وی
همراه با پدرش به تبعیدی
ناخواسته به موریس تن داد، بعد
از مرگ رضاخان به سال 1323
برای ادامه تحصیل به دانشگاه
هاروارد آمریکا رفت، و
فارغ التحصیل رشته اقتصاد از آن
دانشگاه شد و در سال 1326
به ایران بازگشت وی از افراد
باسواد خانواده پهلوی محسوب
می شد.
همین امر موجب شده بود
که شاه روی حسادت چندان
روی خوشی به وی نشان ندهد.
عبدالرضا از جمله کسانی بود که
نامش بعد از اشغال ایران در
شهریور 1320 به عنوان جانشین
رضاخان مطرح شد هر چند برخی
بر این عقیده اند آن شایعه تنها
ساخته و پرداخته دولت انگلیس
بود که با ترساندن محمدرضا
پهلوی وی را تحت کنترل و
اختیار داشته باشد.
با پایان یافتن
تحصیلات عبدالرضا در آمریکا و
بازگشت او چنین پیش بینی
می شد که وی در رأس یکی از
مشاغل مهم منصوب شود ولی
شاه که چندان مایل نبود هیچ یک
از اعضای خاندان پهلوی در
جامعه سرشناس شوند به این امر
توجهی نکرد و تنها ریاست
افتخاری سازمان برنامه هفت
ساله دولت را به وی سپرد و
عبدالرضا بدون توجه به جنبه
تشریفاتی مسئولیتش پا از گلیم
خود فراتر نهاد و به دنبال آن بود
که هر چه خودش می خواهد در
سازمان برنامه اجرا شود ولی
ابوالحسن ابتهاج رئیس سازمان
برنامه مانع او شد.
عبدالرضا
پهلوی تنها عضو از خانواده
پهلوی است که تنها یک بار در
سال 1329 ازدواج کرد و تا آخر
به همسرش وفادار ماند، همسر
وی پری سیما زند فرزند ابراهیم
زند بود.
پری سیما زند از همان
ابتدای زندگی به علت شخصیت
جاه طلبی که داشت مدعی سلطنت
شوهرش به جای محمدرضا شد و
علنا همه جا این سخن را به زبان
می آورد.
نامبرده برای
امرارمعاش خود علاوه بر
مستمری ای که از دربار دریافت
می کرد مالک زمینهای وسیعی
در مازندران و به خصوص
ساری بود.
از املاک واگذاری
نزدیک به 3700 هکتار در
اختیار وی گذارده شده بود که در
آن با روش مکانیزه به کشت و
زرع می پرداخت.
وی در این
مزرعه گندم بذری تهیه می کرد و
به وزارت کشاورزی می فروخت
و از این راه منفعت سرشاری
می برد.
وی علاوه بر کارهای
کشاورزی، از سهامداران گروه
کارخانه های نورد آلومینیوم و
شرکت ماشین آلات کشاورزی
جاندیر و مالک شرکت شکار
ایران بود.
او که به این درآمدها
اکتفا نمی کرد مانند سایر اعضای
خانواده پهلوی دست به معاملات
غیرقانونی و گرفتن حق و حساب
از شرکتهای خارجی برای بستن
قراردادهای هنگفت در ایران
می زد.
از جمله این اقدامات
قرارداد احداث کارخانه
کاغذسازی در شمال ایران
توسط یک شرکت کانادایی است
شرکت کانادایی در این میان
حدود دوازده میلیون به حساب
عبدالرضا ریخت.
عبدالرضا پهلوی با شروع طوفان
انقلاب اسلامی به خارج از کشور
متواری شد و محل دقیق سکونت
وی مشخص نمی باشد.
پهلوی ها، جلد 2، ص 471 الی
489
3ـ غلامرضا پهلوی پنجمین
فرزند رضاشاه از توران امیر
سلیمانی در سال 1302 درتهران
متولد شد.
اندکی بعد از تولد
وی، مادرش از رضاشاه جدا
می شود.
از همان زمان غلامرضا
با مادرش درخانه ای که رضاخان
برایشان تهیه کرده بود زندگی
می کرد.
وی تحصیلات ابتدایی
را در ایران گذراند.
در سال
1313 همراه سه برادر دیگرش،
برای ادامه تحصیلات به سوئیس
مدرسه لوروزه فرستاده می شود
و در سال 1315 همگی برادرها
به اتفاق محمدرضا به تهران بر
می گردند.
و در دبیرستان نظام مشغول به
تحصیل می شوند.
نامبرده سپس
برای تحصیلات عالیه به آمریکا
سفر کرده و در دانشکده پرنیستن
به تحصیل پرداخته است و مجددا
به تهران مراجعت نمود.
غلامرضا
سپس وارد دانشکده افسری شده
و در مهر 1327 دانشکده نظام را
به پایان می برد، و در اسفند
1350 به درجه سرتیپی می رسد.
نامبرده به عنوان یک مقام رسمی
نظامی به شمار می رفت و در
ضیافتهای خارجی و داخلی به
جای شاه حاضر می شد.
اهم مشاغل وی عبارت بود از
ریاست کمیته المپیک، ریاست
باشگاه سوارکاران، آجودان ویژه
شاه، ریاست عالی بازرسی ویژه
ستاد فرماندهی عالی، عضو
شورای نیابت سلطنت.
غلامرضا پهلوی در سال 1326
با هما اعلم، دختر امیر اعلم
پزشک رضاشاه ازدواج کرد.
دومین ازدواج غلامرضا با منیژه
جهانبانی دختر سرلشگر منصور
جهانبانی بود نامبرده مدتی
مسوول امور جوانان و ورزش
کشور بوده است.
در مهرماه سال
57 سرویس اطلاعاتی فرانسه
اطلاع داده است که یکی از
اعضای خاندان پهلوی با
سرویس اطلاعاتی شوروی
همکاری دارد که پس از
بررسیهای لازم، مشخص شده که
به احتمال زیاد این فرد غلامرضا
پهلوی بوده است.
در میان اعضای خاندان پهلوی،
غلامرضا به عنوان فردی
فاقد شخصیت و پول دوست و
خسیس شهره است.
به عنوان
نمونه هنگامی که یک نفر به او
گفته بود که به فراماسونهایی که
بعد از انقلاب به خارج آمده اند
ماهی صد دلار کمک مالی
می شود، و عجبا که او به این در و
آن در زده بود که این پول واهی
را وصول کند و ظاهرا بعد از
مراجعه به او گفته بودند که سر به
سرش گذاشته اند.
از نحوه فعالیت
و شیوه ورود غلامرضا پهلوی در
فراماسونری اطلاع کاملی در
دست نیست ولی قدر مسلم آن
است که وی از فعالین
فراماسونری در ایران بوده است.
ر.ک: خاندان پهلوی به روایت
اسناد، مؤسسه مطالعات تاریخ
معاصر ایران ـ پرونده انفرادی
ساواک، ص 11 تا 16
4ـ جمال عبدالناصر رهبر پیشین
مصر در 15 ژانویه 1918
میلادی در اسکندریه مصر به
دنیا آمد.
او در قاهره از آکادمی
علوم نظامی فارغ التحصیل شد.
از 1942 که افسر ارتش مصر
بود، با همکاری افسران
همدوره ای خود قصد سرنگونی
حکومت ملک فاروق را داشت.
وی معتقد بود که این اصلاحات
در زمان حیات این رژیم قابل
انجام نیست.
او در جنگ 1948
اعراب علیه اسرائیل شرکت
داشت.
پس از شکست اعراب در
جنگ، ناصر جنبش افسران آزاد
را پی ریزی کرد و ژنرال محمد
نجیب به عنوان رهبر این جنبش
برگزیده شد.
جنگ 1948 اعراب
و اسرائیل سبب بدبین شدن مردم
نسبت به لیاقت ملک فاروق شد
و این امر پایه های حکومت
فاروق در مصر را به شدت
متزلزل ساخت.
در ژوئیه 1952
جنبش افسران آزاد در یک کودتا
به حکومت فاروق خاتمه داد.
رهبری این کودتا به عهده ژنرال
محمد نجیب و دستیار وی جمال
عبدالناصر بود.
فاروق به ناچار
در 26 ژوئیه 1952 از مقام خود
استعفا کرد و رهبران کودتا احمد
فوأد پسر خردسال فاروق را به
عنوان فاروق دوم به سلطنت
رساندند اما در 18 ژوئن 1953
در مصر اعلام جمهوری شد و
فاروق و خانواده اش تبعید شدند
اولین رئیس جمهور مصر ژنرال
محمد نجیب بود که در 1954
توسط سرهنگ جمال عبدالناصر
برکنار شد.
ناصر که معتقد به
انترناسیونالیسم عربی و اتحاد
میان آن کشورها بود تا زمان
مرگش یعنی تقریبا 16 سال
رئیس جمهور مصر باقی ماند.
وی سیاست جدایی از کشورهای
غربی و نزدیکی به بلوک شرق
خصوصا شوروی سابق را در
پیش گرفت و اقدام به خرید
اسلحه از این کشور نمود.
شوروی سابق نیز وی را در
تأمین اسلحه و سایر نیازها و
همچنین ساختن سد عظیم آسوان
بر رود نیل که غربیها از احداث
آن خودداری کرده بودند کمک
نمودند و این همکاری تا زمان به
قدرت رسیدن سادات ادامه
داشت.
ناصر در ژوئیه 1956 کانال
سوئز را ملی اعلام کرد و یک
سازمان مصری را برای اداره آن
تأسیس کرد.
به دنبال این عمل
دولت اسرائیل همراه با قوای
انگلیس و فرانسه در اکتبر 1956
به خاک مصر در شبه جزیره سینا
حمله بردند تا خلیج عقبه را روی
کشتیهای اسرائیلی باز کنند.
این
جنگ سرانجام با تهدید شوروی
سابق به دخالت نظامی در مارس
1957 پایان پذیرفت، اما در این
سال جمال عبدالناصر تمام
داراییهای دولتهای غربی در
مصر را ملی اعلام کرد و کانال
سوئز نیز در آوریل همان سال
بازگشایی شد.
در 1958 سه کشور مصر، سوریه
و یمن تحت عنوان جمهوری
متحده عرب با یکدیگر متحد
شدند و در یک همه پرسی جمال
عبدالناصر به ریاست جمهوری
آن برگزیده شد.
این اتحاد دیری
نپایید و بر اثر بروز اختلافاتی در
1961 از هم گسیخت و سه کشور
از یکدیگر جدا شدند.
جمال
عبدالناصر در 1967 ـ 1962
دهها هزار تن از نیروهایش را
برای کمک به جمهوری خواهان
یمن بدان سرزمین اعزام داشت و
این امر باعث بروز اختلافاتی با
عربستان سعودی شد.
ناصر در
سومین جنگ اعراب و اسرائیل
یعنی نبرد ژوئن 1967 که با حمله
غافلگیرانه هواپیماهای اسرائیلی
به فرودگاههای قاهره و دمشق
آغاز شد صحرای سینا، تمام طول
شرقی کانال سوئز و رقم عظیمی
از هواپیماهای خود را از دست
داد.
جمال عبدالناصر سرانجام در
28 سپتامبر 1970 در سن 52
سالگی بر اثر سکته قلبی در
گذشت.
بعضی از مفسران سیاسی
مرگ ناصر را ناشی از یک
توطئه می دانند توطئه ای که قصد
داشت سادات معاون ناصر را که
به لزوم دوستی با غرب و
صهیونیستها معتقد بود به قدرت
برساند.
مشاهیر سیاسی قرن بیستم، احمد
ساجدی ص 294
منبع:
کتاب
رشیدیانها به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 101