تاریخ سند: 20 دی 1350
امروز 8/10/50 ساعت 1000 همانطور که دیروز اعلام گردید، دانشجویان در تالار تاجگذاری اجتماع کردند
متن سند:
از: 7/ ﻫ تاریخ:20 /10 /1350
به: 353 شماره: 16036/ ﻫ
امروز 8 /10 /50 ساعت 1000 همانطور که دیروز اعلام گردید، دانشجویان در تالار تاجگذاری اجتماع کردند. امروز جمعاً هفت دانشجو صحبت کردند که سخنان آنها نسبت به روزهای قبل واضحتر و حاکی از نیات پلید درونی آنها بود. در این روز هر کس آنچه را که میخواست گفت. راه چگونگی ورود به قشر تودهها و ادامه راه کشتهشدگان، رسیدن به شهادت، از همان راه هائی بود که پیشنهاد شد. چون شب 8 /10 /50 من تا چهار صبح بیدار ماندم تا در صورتی که اعلامیهای نصب کردند آن را بردارم و عوامل را شناسایی کنم، لذا در این روز با قیافهای خوابآلود در جلسات شرکت میکردم و به همین دلیل است که ترتیب سخنرانان از دستم در رفته، ولی تا آنجا که امکان داشته باشد سعی خواهد شد که به ترتیب نوشته شود.
به هر حال یکی از سخنرانان امروز توکلی بود که گفت «در روزنامهها از احمدی و محمودیان به نام دانشجویان اخراجی نام برده شده، در صورتی که همه میدانیم که دروغ است» و سپس این قطعه از روزنامه کیهان را خواند « اطاقی که در آن انفجار روی داده، مربوط به حاج شفیعا و دانشجوی دیگری نام جلال سردکیشهای بوده که از چند روز قبل اطاق مذکور را ترک گفته است و دو دانشجوی دیگری که در جریان انفجار کشته شدهاند، ساکن اطاق مذکور نبودهاند؛ یکی از این دو دانشجو به نام محمدرضا احمدی از دانشجویان اخراجی دانشگاه بوده که به علت اخلالگری و عدم موفقیت در تحصیل از دانشگاه اخراج شده است و معلوم نیست که چگونه توانسته بود به کوی دانشجویان راه یابد.» توکلی گفت «اولاً آنها کارت دانشجویی داشتهاند و به وسیله این کارت توانستهاند وارد خوابگاه بشوند و دیگر اینکه آنها دانشجوی اخراجی نبودهاند و ما به این وسیله خبر مربوطه را تکذیب میکنیم.»
همانطور که در گزارش قبلی از شخصی با مشخصات قد کوتاه و کسی که تازه ریش در آورده بود ذکر شد، همین شخص امروز خود بیشتری نشان داد و این نشانه آن است که وی خیلی کارها نمی[می]خواسته انجام بدهد ولی میترسیده و اکنون نیز تحت اثر محیطی، خود را باز کرده، بیخبر از آنکه کسانی نیز هستند که یک چنین محیطهایی به روی آنها [بی]تأثیر است. این شخص یک طرح سه مادهای پیشنهاد کرد که ماده اول به سه حالت الف و ب و ج و یک تبصره تجزیه میگردید. وی گفت برای اینکه سطح فکر دانشجویان بالا برود میبایست کتابهای مضره را بخوانند، اگرچه پیدا کردن این کتابها آسان نیست. همچنین گفت دانشجویان میبایست به طبقه تودهها وارد شوند و با آنها مدام در تماس باشند و به طور خلاصه و روشن، منظور وی از گفتههای بالا این بود که دانشجویان چطور میتوانند کمونیست شوند.
شخص دیگری قطعهای بیان داشت که در[از] مهرههای شطرنج الهام گرفته بود؛ البته یک قسمت الهامش از روی شعری که گویا سلمان فارسی در کتاب پنجم طبیعی و ریاضی دبیرستان نوشته است « پیلان شب و روز... » اقتباس شده بود. به هر حال وی گفت اگر پیادههای مهرههای سفید در نبرد با پیادههای مهرههای سیاه از بین نیز بروند، در مقابل مات شدن شاه سیاه چیز مهمی نیست و خوشحال آن پیادهای که با از بین رفتن خودش، باعث مات شدن سیاه میشود و اگر پیاده سفید بتواند تا قلب زمین مهره سیاه نفوذ کند و خود را به آخرین نقطه از زمین حریف برساند، ارتفاع درجه پیدا کرده و وزیر میشود و...» به هر حال درد این شخص نیز معلوم بود و منظورش از پیادههای سفید، همانا دانشجویان بود و بقیه را خودتان حدس بزنید.
سپس یک شخصی که بلوز زرد به تن داشت و قدی متوسط به بالا، قطعهای را بیان کرد که در آن صحبتهای خیالی وی با احمدی و محمودیان و شفیعا بود و خلاصه مطلب اینکه این سه تن به وی گفتند شما نباید[ما را]مرده بپندارید زیرا که ما نمرده ایم و از کاری که شده خوشحالیم و در آخر وی گفت «بعد از خداحافظی، من آن سه تن را میبینم که در حالی که به سوی آسمان پرواز میکنند راه سفید را در پشت سر خود نگاه میکنند؛ یعنی این راه ماست، این راه را بگیر و بیا » و روشنتر اینکه شما نیز بمب درست کنید و به ما بپیوندید؛ این معنی گفتههای این شخص است.
شخص دیگری نیز قطعهای بیان داشت و در آن گفت این سه تن محبت ندید[ند]، همش ستم دیدند و... بالاخره یک شخصی که دیروز نیز صحبت کرد و قدی بلند لاغراندام و یک بارانی کاپشن به تن داشت صحبت کرد و در طی سخنان خود گفت که « آنها ثابت کردند که در شورهزار نیز سنبل میروید...»
و در آخر میرسیم به شخصی که دل خونی از سازمان امنیت و مأمورین آنها داشت. وی گفت « به عکس یکی از دوستان که گفت زندگی آنها همش شعر بود؛ من معتقدم که زندگی آنها شعر نبود، بلکه عمل بود؛ همچنانکه عمل کردند و کشته شدند. من مثل سایر دوستان بلد نیستم شعر بگویم و فقط آنچه را که دیدم و چیزهایی را که این سه تن به من گفتند میخواهم به شما بگویم و....» و در یک قسمت مطالب، خطاب به مأمورین امنیتی در بین دانشجویان گفت « بروید و به اربابان خود، به کسانی که با ریختن خون این افراد شادند بگویید.»
در پایان قرار شد که ساعت تشکیل اجتماع بعدازظهر را مشخص کنند که اختلافی روی داد و قرار شد که ساعت مربوطه را در خوابگاهها اعلام دارند و در پایان، هنگامی که دانشجویان از تالار خارج میشوند[شدند] از دانشجویان خواسته شد که در تالار بمانند تا اختلافات موجود برطرف گردد و بالاخره هنگامی که به خوابگاه رسیدیم، دیدم در آنجا اعلام کردهاند که تشکیل اجتماع بعدازظهر در ساعت 3 میباشد.
بعدازظهر روز 8 /10 /50 بعد از ختم قرآن، اعلام شد که قرار است آقای دکتر فرهنگ مهر به تالار تاجگذاری بیایند؛ ولی پس از مدتی که گذشت و از ایشان خبری نشد، قرار شد عدهای از دانشجویان برای آوردن به دنبال ایشان بروند. عدهای تعیین شدند و رفتند، اما دست خالی برگشتند. قبل از اینکه این عده برگردند، یک دانشجوی کشاورزی که قدی کوتاه و لباس مشکی به تن داشت، از دانشجویان خواست در صورت آمدن رئیس، انضباط را رعایت کنند و تحمل و بردباری داشته باشند و بگذارید ایشان همه حرفهایش را بزند و جواب دادن نیز به عهده ما باشد و همان وضعی را که موقعی که نهاوندی به اینجا آمد، پیش آمده بود پیش نیاورید، که البته رئیس نیامد و نقشهها را نقش بر آب کرد و چه اگر ایشان میآمدند، بدون شک مورد حملات و انتقادهای شدید دانشجویان قرار میگرفتند و در این میان نیز مجبور به دادن قولهایی میشدند.
بالاخره توکلی اعلام داشت تا وقتی که دانشجویان جنازه سه دانشجو را تشییع نکنند، به کلاس نخواهند رفت. سپس همان دانشجوی کشاورزی اعلام داشت چون فردا صبح ساعت 0820 هواپیمایی، پدران دانشجویان متوفی را به شیراز میآورد، لذا از دانشجویان خواسته شد در رأس ساعت 0900 صبح حضور بهمرسانند. البته در تعیین ساعت برای فردا صبح اختلافاتی بروز کرد که بالاخره همان ساعت 9 صبح مقرر گردید.
در مورد جنازهها یکی از دانشجویان گفت از کجا معلوم است که تاکنون آنها را جابجا نکرده باشند؛ که پاسخ داده شد هر کجا که باشند فردا همان جا تشییع خواهیم کرد. اما نامبرده گفت از کجا که آنها را از شیراز خارج نکرده باشند؛ که همان دانشجوی کشاورزی جواب داد این احتمال بسیار کم است.
یکی دیگر از دانشجویان گفت رئیس را بیاورید و از او التزامی در مورد ثابت ماندن جنازهها تا فردا از وی بگیرید.
همچنین یکی از دانشجویان گفت چطور ممکن است یک هواپیما از مشهد و قزوین و بندرلنگه، اولیای دانشجو را به اینجا بیاورد؟ که دانشجوی کشاورزی گفت یکی از اقوام دانشجویان در اینجا است و باقی میآیند که اولیایی که در مشهد و قزوین هستند آنها نیز با هواپیما میآید[آیند] که یکی گفت پول از کجا میآورند.
در سلف سرویس پزشکی بر روی کاغذی در جایی که ژتونها را میگیرند چنین نوشته شده بود «ساعت 5 /6 امروز در سخنرانی آقای تقی جعفری1 در مجلسی که توسط برادران دانشآموز برپا شده، حضور یابید. آدرس خیابان زند کوی دژبان»
به هر حال در صورتی که فردا دانشجویان بتوانند اجساد سه دانشجو را خود تشییع کنند، باید منتظر شعارهایی بود که در حین تشییع از طرف عدهای فرصت طلب گفته شود. به هر حال بهتر است به هر وسیلهای که امکان دارد از این کار جلوگیری بشود.
نظریه یکشنبه . خبر صحت دارد. مراتب به موقع گزارش شده. 2. سخنرانان منصور علی جانی زمانی، داریوش بهین آیین، اسفندیار طالبی، فرود فرهمند، احمد توکلی، محمدابراهیم خسروی، علی اکبر صابری زفرقندی بودهاند و دانشجویی که به ساواک اهانت نموده، قدرت اله ربیع زادگان بوده است.
نظریه چهارشنبه . نظریه یکشنبه مورد تأیید است.
نظریه 7/ ﻫ . نظریه چهارشنبه مورد تأیید است.
رونوشت جهت ضبط در پرونده نامبردگان تهیه گردد. 3 /11 /50
در مورد توکلی، زمانی، بهین آیین، فرهمند، خسروی، ظفرقندی، ربیعزادگان 7 نسخه رونوشت برداشته شد و به پرونده آنان ضمیمه گشت. 3 /11 /50
توضیحات سند:
1. علامه محمدتقى جعفرى، فرزند حاج کریم آقا در مرداد 1304 در محله شتربان ـ خیابان شمس تبریزى کنونى ـ تبریز دیده به جهان گشود. وی تحصیلات ابتدایى را در دبستان اعتماد آغاز کرد، اما قبل از کلاس ششم ابتدایى به دلیل فقر مالى دبستان را رها و در مدرسه طالبیه تبریز مقدمات علوم دینى را فرا گرفت و پس از چندى در سال 1321 جهت ادامه تحصیل عازم تهران شد. وی از استادانى چون مرحوم میرزا مهدى آشتیانى و آیتالله محمدرضا تنکابنى بهرههاى بسیار برد. دو سال بعد به حوزه قم رفت، ولى در آنجا بیش از یکسال نماند و به علت فوت مادرش به تبریز بازگشت. در تبریز با اصرار و تشویق آیتالله میرزا فتاح شهیدى به نجف اشرف رهسپار شد و به مدت 12 سال در آنجا ماند که در این فاصله اولین اثر خود را که تقریراتى از درس آیتالله خویى بود به نام «الامر بین الامرین» انتشار داد و پس از آن رساله «الرضاع» که تقریرات درسهاى آیتالله سید عبدالهادى شیرازى بود را منتشر کرد.
از جمله استادان علامه جعفرى در نجف اشرف مىتوان از مرحوم شیخ مرتضى طالقانى، مرحوم آیتالله شیخ محمدکاظم شیرازى و آیتالله حسن یزدى ... نام برد. استاد در حدود سال 1336 به ایران مراجعت کرد و پس از مدتی در 1337 به نجف بازگشت، وی پس از بازگشت مجدد به ایران در تهران، با دانشگاهیان ارتباط برقرار کرد و همزمان با شخصیتهایى چون استاد مطهرى و دکتر محمد ابراهیم آیتى به ایراد سخنرانى در دانشگاهها پرداخت. علامه جعفرى با تحقیق و تألیف و ایراد سخنرانى، همواره در جهت تربیت جوانان پرشور و مستعد تلاش مىکرد که نتیجه آن تلاشها و مجاهدتها تالیف بیش از 50 کتاب و رساله منتشر شده و دهها کتاب و رساله منتشر نشده مىباشد. استاد علامه در سال 1377 به تشخیص پزشکان همراه پسر ارشد خود ابتدا به نروژ و سپس به انگلستان اعزام و بسترى شد، اما پس از یک عمل جراحى دچار سکته مغزى شد و در تاریخ 25 /8 /77 دار فانى را وداع گفت و به عالم بقا شتافت و سه روز بعد به مشهد مقدس انتقال یافت و در محل «دار الزهد مبارکه» پیش روى ضریح حضرت رضا(ع) و در همسایگى شیخ بهایى دفن شد. از آثار علامه مىتوان به «شرح 15 جلدى مثنوى؛ تفسیر 27 جلدى نهج البلاغه؛ جبر و اختیار؛ مولوى و جهان بینىها؛ وجدان و ... اشاره داشت.
یاران امام به روایت اسناد ساواک، استاد علامه محمدتقی جعفری، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1377.
منبع:
کتاب
دکتر فرهنگ مهر به روایت اسناد ساواک صفحه 310


