تاریخ سند: 13 اردیبهشت 1344
حضور محترم دانشمند معظم جناب آقای سید مرتضی جزائری دام مجده
متن سند:
ایران
تهران
خیابان ژاله - کوچه خیر
حضور محترم دانشمند معظم جناب آقای سید مرتضی جزائری دام مجده
بسمه تعالی
0213
برادر عزیز و ارجمندم سلام بر شما از خدای متعال میخواهم که همواره خود و خانواده محترم در کمال تندرستی و کامیابی باشید. پس از دوری و مهجوری امروز به زیارت دستخط آن برادر عزیز نائل شدم خاطره انس دیرینه را در دل و جانم زنده میکرد. یکی از دلخوشیهای من در آمدن جبری از قم به تهران این بود که برای انس و دیدارت فرصت بیشتری خواهم داشت. نمیدانم به چه حساب تعبیر کنم که به محض استقرار من در تهران جزائری عزیز روانه گوشه انزوا شد، و تا او از گوشه انزوا در آمد و داشت از مراسم دید و بازدید این حادثه ناگوار فراغت مییافت من به ناحیه دوری کشانیده شدم و به هرحال با گذشتن بیش از شانزده ماه از بودن من و او در تهران قطعه شانزده بار هم نتوانستیم با هم باشیم و یک بار هم نشد فارغ از قیل و قال روز بتوانیم درباره مسائل اساسی دیگر گفتگو کنیم. شرح ماجرای اینجا قسمتی در نامه حضرت آقای والد و قسمتی در نامه آقایان اخوان کرام مرقوم رفته و مطالعه خواهید فرمود. درباره مسجد هنوز مطلب از مرحله حرف و مذاکره خارج نشده و به مرحله عمل در نیامده است و تا به مرحله عمل نرسیم نمیتوانیم مطلب به دردبخوری عرض کنم. در مورد کارهای اساسی دیگر میزان پیشرفت بد نیست، از عمق تدریجی که کار بخود گرفته راضیام. این آقایان بازاریها اینجا هم از قماش همان سوقیین آنجا هستند با این تفاوت که به قول صریح بعضی از خود آنها اینها که اینجا هستند غالباً از همه جا مانده و از همه راه راندههای ایرانند که به امید یافتن یک زندگی بخور و نمیر به اینجا آمدهاند و بعضی از آنها نه در غربت دلشان شاد است و نه رویی در وطن دارند. اما جوانان ما بر روی هم عناصر بدرد بخوری در آنها دیده میشود. در مسلمانان غیر ایرانی هم جوانان به درد بخور چند تا یافتهام. از مسلمانهای آلمانی، دو نفر یکی جوان که خلاصه وضع او را در نامه آقا صادق نوشتهام و یکی مسنتر و در حدود چهل سال که در حدود بیست و دو سال است مسلمان شده افرادی بدرد خور بنظر میرسند و قرار است با این آقایان و دوستان دیگر آلمانی آنها دو هفته یک بار جلسه جداگانه داشته باشیم. با همه این احوال از نظر من که قیافههای گوناگون اجتماعات خودمان را دیدهام همه اینها باید مورد مطالعه و بررسی آزمایش بیشتری قرار گیرد و با این دیدههای فعلی نمیخواهم قانع باشم. امکان نفوذ در دانشگاه و قسمت اسلام شناسی اینجا کم و بیش هست با این حال رئیس مؤسسه اسلام شناسی اینجا فعلاً بغداد است و تا او نیاید و او را نیز نبینم نمیتوانم بدرستی حدود این قسمت را هم پیش بینی کنم. مطالب نوشتنی درباره خود شهر هامبورگ فراوان هست ولی آنها را به فرصتهای بعدی وا میگذارم و میروم سر مطالبی که در نامه مرقوم فرموده بودید. راجع به محمدرضا انشاءالله اینجا تحت نظر پزشک متخصص هر چه مناسب بود، عمل میکنیم. راجع به پول، من در حدود شرایط عادی پول گذارده بودم و در عین حال به یکی از دوستان بازاری خودم سپرده بودم که اینها هر وقت هر قدر پول خواستند ولو دو یا سه هزار تومان در اختیارشان بگذارد. این رفیق عزیز اصولاً در تهران طرف حساب من بود و با هم نزدیک هستیم ولی وقتی به عراق آمدم دیدم او هم به عراق آمده است و چنین معلوم شد که مسافرت او مدتی طول خواهد کشید البته ... جنابعالی یا حاج آقا که هر دو یک نور واحدید در جای خود محفوظ بود و تذکر هم داده بودم که آقای آقا مرتضی برادر عزیز مناند و هر مطلبی پیش آمد حتی خودتان خدمت ایشان تلفن کنید ولی چون ممکن بود حرفی رودربایستی مورد ملاحظه خانم باشد که من درک نکرده باشم این بود که به آقای درخشان هم نوشتم پول در اختیارشان بگذارند و بمن اطلاع دهند تا برایشان بفرستم. این هم به پیشنهاد و اصرار خود آقای درخشان و اظهار محبتی که میکنند پاسخ دوستانهیی بود و هم برای من که الان در دسترس خانوادهام نیستم دریچه اطمینان بیشتری در مورد رودربایستیهای احتمالی که عرض کردم. به هرحال آنچه خود من میدانم این است که برادر عزیز من و حضرت آقای والد ماجد و اخوان مکرم آنقدر لطف و محبت دارند که از نظر خود من مسأله نگرانی از کارهای تهران منتفی است. به هرحال مایلم در غیاب مخلص آنها از نظر مالی خود را در سعه کامل حس کنند و دستشان باز باشد.
نسبت به اثاثیه و فرشها همان طور که مرقوم فرمودهاید به خانم نوشته بودم عمل کنند.
فرشهای فعلی منزل قواره اینجا نیست و باید عوض شود و به آقای درخشان که خودشان در کار فرش هستند نوشتم قوارههای متناسب با اینجا تهیه کنند و فرشهای موجود را بفروشند. کتابها هنوز نرسیده و از لطف جنابعالی و آقای شریعت ممنونم. خواهشمندم سلام و تشکر مرا خدمت ایشان ابلاغ فرمائید. آقای درخشان باید یک نسخه از بارنامه را برای من فرستاده باشند. شاید فرستادهاند. هنوز به دست من نرسیده است. در مورد مدرسه اگر خاطر شریف باشد آن روز تهران در آن فرصت بسیار کوتاه که در منزل سرکار خدمت حاج آقا بودیم صحبت شد که چون آقای مشکینی عازم حج هستند به این ترتیب که قرار شد عمل شود و معنی این ترتیب هم دخالت دادن آقای رشیدپور نبوده، چون ایشان واسطهای بیش نبودهاند، واسطهای که آقای حائری و آقای حقانی هر دو بتوانند به او مراجعه کنند. همان طور که خدمتتان آنجا عرض کردم تا کنون رویه این بوده که حقوق مدرسین را جناب آقای حائری میپرداختهاند و حقوق خادم را گاه ایشان و گاه آقای حقانی، و پول برق و لباس شوئی و هزینههای دیگر را آقای حقانی میپرداختهاند. هر وقت در یکی از دو قسمت زیاد و کمی میشد من احساس میکردم طرف دیگر ناراحت شده و ناراحتی خود را به صورتی نشان میدهد. اگر آقای مشکینی تشریف داشتند مطلب حل بود. آقای منتظری هم اصولاً رسماً در کار دخالت نداشتهاند و نمیکنند و به اصطلاح عضو این هیأت چهار نفری نبودهاند و حتی از این که این مبلغ چقدر است و از کجا میآید اطلاعی نداشتند فقط از نظر درسی و معنوی و حیثیتی خواهش کرده بودیم ایشان در مدرسه بیشتر بیایند و اگر نظری دارند بدهند و یک امتحان هفتگی هم از طلاب بکنند. به این ترتیب وارد کردن ایشان هم به این صورت مطرح نبود. نگرانی رفقا از آقای رشیدپور در مورد هزار تومانی که خواسته بودند هم کاملاً بی مورد بوده است چون ایشان اصولاً بنده خدا وارد این جریان نیست به ایشان از بیروت نوشته بودم که مبلغی از تهران به نام شما میرسد اگر همه هزار و هشتصد تومان هم مورد احتیاج آقایان بود بدهید و پول کلاسهای شب را از محل حساب خود من بپردازید. افزایش هزینه هر ماه هم در همین حدود سیصد و چهار صد تومان بود، مگر چند ماه اول که یک ماه در حدود سه هزار تومان خرج شد چون مقداری لوازم و اثاثیه خواستند. با آقایان این صحبت شده بود که به افراد ممتاز امتحان بعد از ماه رمضان هر نفری بیست تومان داده شود و من گمان نمیکردم این مبلغ به هزار تومان برسد تا قبلاً ترتیب آن را بدهم. متأسفانه من برای آقای حائری هم تا دو سه روز پیش نتوانسته بودم نامه بنویسم و مشروح جریان تصمیم تهران را به ایشان اطلاع دهم. به هرحال بهتر است عرض کنم رفقا همه تقصیر را متوجه مخلص بدانند و بی جهت میان خودشان گلهگذاری نباشد. آخر آقای رشید پور چه خبر از ذخیره مدرسه داشته است؟ از مجموع دریافتی یازده ماهه سال پیش، از آبان تا شهریور، مبلغی پسانداز شده بود. در شروع سال جاری این پسانداز میان جان ما رسید و همان طور که عرض کردم در بعضی ماهها تا حدود هزار تومان یا هزار و پانصد تومان اضافه مخارج بود که از محل این پسانداز داده شد. از این پسانداز مبلغی در حدود سه هزار تومان باقی است که یکی در آخر سال مورد احتیاج است. به این معنی که سال گذشته برای تشویق طلاب در آخر سال، اول تابستان، به هر یک مبلغ بیست تومان و یک پارچه قبایی در حدود یازده تومان داده شد. پارسال در حدود سی و چند نفر بودند.
امسال عده آنها در حدود نود نفر است و اگر آقایان رفقا بخواهند مثل پارسال عمل کنند باید در حدود سه هزار تومان پول داشته باشند این مذاکرات با رفقا شده بود. و به همین جهت این پسانداز را برای این مصرف نگه داشته بودیم و در نامه مفصلی که دو سه روز پیش به آقای حائری نوشتم همین نکته را یاد آور شده بودم. مقدار تحقیقی مبلغ را الان نمیدانم چون دفتر محاسبات مدرسه گویا در میان کتابهایی است که فرستادهاند و یک صورت مخارج از آقای حقانی و یک صورت حقوق از آقای حائری هم که در آخرین سفر من به قم آقایان دادهاند هنوز در دفتر وارد نشده است. چون فکر میکردم برای آوردن خانواده در اوائل خرداد خودم میآیم و بر میگردم فکر کرده بودم که تا آن موقع که من بر میگردم کار امتحان مدرسه هم تمام شده و حسابها را همان جا تسویه میکنم و دفتر را به آقایان میسپارم و بر میگردم ولی با این وضع که آمدن مخلص به ایران در این نزدیکی میسر نیست اصلح همین است که به محض رسیدن دفتر و وارد کردن آن در قسمت حساب مقدار تحقیقی پسانداز را که به احتمال قوی بیش از سه هزار و شاید تا حدود چهار هزار تومان است تعیین کنم و به هر ترتیب که جنابعالی و حاج آقا، صلاح دانستید در اختیار رفقا گذارده شود. شاید هم زودتر از آن مبلغی از آن را خدمتتان بیاورند که اگر مصرفی هست فوراً تأمین شود تا بعد. اگر آقای مشکینی مراجعت فرمودهاند بهتر همان است که مبلغ مزبور خدمت ایشان داده شود و ماهانه مبلغ یکهزار و پانصد تومان هم خدمت ایشان فرستاده شود. آن ماهی سیصد تومان مربوط به شبها را که نوشتهام آقای رشید پور تا آخر ذیحجه را حساب کنند و بپردازند خدمت خودتان باشد تا حضورتان خواهم نوشت که چطور عمل کنیم. ضمناً برای سال آینده این کلاسها هم فکری داشتم که تا وضع درست روشن نشود نمیتوانم درباره آن تصمیم بگیرم. به هرحال فعلاً آقایان آنجا حاضر هستید و مخلص غایب و یرى الشاهد ما لا یرى الغائب رعایت سوابق دوستی و لطف محبت دوست عزیز ما آقای........ لازم است رعایت نکات مربوط به کارهای دسته جمعی هم لازم و این کاری است که خود شما بخوبی میتوانید حل بفرمایید. از موضوع شدت کسالت آن رفیق عزیزمان خیلی ناراحت شدم. خیلی خیلی، نمیدانم درست که منشأ کسالت ایشان چیست شما که آن وقتها مژده دادید آن سرطانی که احتمال میرفت در کار نبوده و طبیب معالج اظهار اطمینان کرده بود پس چه علت دیگر ایشان را ناراحت کرده؟ من که بیدرنگ دست دعا بر درگاه کبریا دراز کردم و از خدای قهار علاج کار را خواستم. امیدوارم که در نامه بعدی خبر بهبود کامل ایشان را بنویسید و خبرهای خوش درباره ایشان و دیگران داشته باشید. نامهای بسیار طولانی شد و ساعت در حدود ۳ بعد از دوازده یعنی تقریباً ۲ بعد از ظهر و مخلص هنوز به سراغ آبگوشتی که پختهام نرفتهام بلکه نامه تمام شود. خدمت حضرت علیه خانم سلام برسانید. علی آقا را سلام برسانید. نور چشمان را دیده بوس فرمایید. خدمت آقایان رفقای عزیز جناب آقای مطهری، جناب آقای تربتی، آقای..، دکتر مقنیه، آقای موسوی، آقای قائنی، آقای مهندس موسوی، آقای دکتر موسوی، آقای مولائی، آقای شیرازی، آقای آقا ضیاء الدین جزائری و عموم دوستان بعرض سلام مصدعم. آقای آقا قوام الدین شریعتمداری، و اخوی مکرم ایشان را ابلاغ سلام بفرمائید. خدمت آقای مطهری هنوز نامه ننوشتهام و مایه خجلت من است. انشاءالله در همین هفته خواهم نوشت، لطفا آدرس دقیق ایشان را برایم بفرستید که به مدرسه مروی نرود و چند روز هم آنجا بیات نشود آقای همدانی و آقای مهندس چند روز است به شهرهای دیگر آلمان به دنبال کارهای خود رفتهاند و خبری از آقایان ندارم فقط آقای مهندس یکی دو بار تلفن کردهاند و حالشان خوب است.
زیاده ایام سعادت مستدام باد.
محمد حسینی بهشتی
۱۳/۲/۴۴
آدرس جدید مخلص:
توضیحات سند:
۱- اشاره به زندانی شدن آقای جزایری در سال ۴۲ و آزادی وی در سال ۴۳ دارد. مشروح این حادثه در زندگینامه او و در جای خود آمده است.
منبع:
کتاب
شهید آیتالله دکتر سید محمد حسینی بهشتی صفحه 407


