مشهد مقدس به دلیل وجود مرقد نورانی حضرت ثامنالحجج صلواتاللهعلیه، از دیرباز کانون شیفتگان خاندان رسالت و مأوای علمای بزرگ و از مراکز عمده حوزههای علمیه شیعه بوده است. قیام مرجعیت شیعه به رهبری آیتاللهالعظمی حاجآقا حسین طباطبایی قمی علیه قانون کشف حجاب رضاخان در سال 1314ش. بار دیگر شوری در حوزه علمیه این شهر در ابتدای قرن حاضر برانگیخت و انگیزههای علما و مراجع شهر برای نهی از منکر و جلوگیری از انحرافات حُکّام از مبانی شرع مقدس اسلام را به نمایش گذاشت.
پس از تبعید و وفات آن مرجع مجاهد، فرزندش آیتالله سید حسن طباطبایی قمی و همچنین مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیتاللهالعظمی سید محمدهادی میلانی در دهه سی و چهل شمسی پرچم صیانت از دین و مقدسات را در حوزه علمیه مشهد برافراشتند و با آنکه با کودتای آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332، فعالیتهای سیاسی در کشور افول کرده بود، به یمن حضور و تلاش این دو بزرگمرد، فعالیتهای پراکنده سیاسی در قالب انجمنها و کانونهای دینی ـ فرهنگی نمود یافت.
با ایستادگی یکپارچه علمای شیعه در برابر لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در پاییز سال 1341 ـ که با ایستادگی مراجع بزرگ شیعه و بهویژه امام خمینی رحمتالله علیهم اجمعین به شکست انجامید ـ و سپس لوایح ششگانه شاهانه، علما و مراجع داخل و خارج کشور متفقاً در برابر رژیم ایستادند و وحدتی بینظیر از سوی علمای شیعه در یک موضوع سیاسی که رهبری بلامنازع امام خمینی را نیز به دنبال داشت، به نمایش درآمد. مردم نیز در پاسخ به دعوت علمای بزرگ به صحنه آمدند و عرصه را بر دولت تنگ کردند. رژیم بر مواضع ضد دینی خود اصرار میکرد. در آستانه نوروز 1342، امام خمینی(ره) و سپس آیتالله شریعتمداری و آیتالله میلانی، اعلام کردند که روحانیت و مردم ایران به دلیل تجاوز هیئت حاکمه به احکام مقدسه اسلام و قرآن و تصویبنامههای خلاف شرع و قانون اساسی، عید ندارند.[1]
به دنبال آن؛ وقایع حمله به تجمع مردم تهران در بازار و فاجعه حمله کماندوهای رژیم طاغوت به مدرسه فیضیه قم و مدرسه طالبیه تبریز در دوم فروردین پیش آمد. فردای آن روز، سوم فروردین، مردم مشهد نیز با تجمع در منزل آیتالله قمی و استماع سخنرانیهای پرشور ایشان و خطبای دیگر، دست به قیام و تظاهرات زدند و بیش از 5000 نفر در مقابل منزل ایشان و بازار اطراف مسجد گوهرشاد فریاد «وا اسلاما» و «وا قرآنا» سر دادند.[2]
رژیم پهلوی که روز قبل، قیام طلاب حوزه علمیه قم و تبریز را بهشدت سرکوب کرده بود، با آمادگی کامل، منطقه را به محاصره درآورد. وقتیکه مردم با بیانات مهیج مرحوم آیتالله عباس واعظ طبسی به وجد آمده و آماده تظاهرات و حرکت بهطرف بازار بودند، رژیم «بلافاصله بهوسیله قوای انتظامی شهربانی و لشکر و ژاندارمری» که ساواک آنها را سازماندهی کرده بود، این اجتماع را کنترل نمود.[3] در تهاجم مأمورین «مردمی که سرتاسر روی زمین نشسته بودند، موردحمله قرارگرفته بودند. صدها نفر بزرگ و کوچک لگدمال و زیردست افراد مسلح کوبیده میشدند.»[4]
پس ازآن، ساواک با شناسایی عوامل پخش اعلامیههای علما و مشوقین مردم به ایستادگی و تظاهرات، به دستگیری آنان پرداخت. ساواک خراسان اعلام کرد:
«محرکین این اعمال قمی و میلانی بوده و تا دوشنبه مجلس روضهخوانی صبح و عصر در منزل هر دو نفر دایر و در صورت ادامه جریان، پیشبینی میشود آرامش منطقه دستخوش تحریکات آنان گردد.»[5]
طرح ساواک برای کنترل علما و حوزه علمیه مشهد
به دنبال جدیت حوزه علمیه مشهد و بهویژه آیات عظام میلانی و قمی، همگام با امام خمینی(ره) و علمای بزرگ کشور در فعالیت علیه اقدامات ضد دینی دولت اسدالله علم، ساواک از ناحیه علما و مراجع مشهد احساس خطر کرد. چنین فعالیتهایی تاکنون در مشهد سابقه نداشت. ازاینرو ساواک خراسان مأمور شد تا طرحی برای کنترل و خنثیسازی اقدامات علمای مشهد تهیه کند. سرتیپ فردوست، قائممقام ساواک، در بیستم بهمن سال 1341 از هاشمی، مدیر ساواک مشهد خواست طرحی را که قبلاً درباره آن صحبت شده، در اسرع وقت تهیه و به تهران بفرستد تا به اطلاع اسدالله علم، نخستوزیر وقت برسد.[6] این طرح با دقت تهیه شد اما ساواک نگران آن بود که استاندار[7] و همچنین رئیس شهربانی استان که ساواک وی را افسری متعصب و متدین و درعینحال متأثر از استاندار توصیف میکرد، با این طرح مخالفت و آن را خنثی کنند.[8] طرح مزبور که ساواک نام آن را «بتشکن» نهاده بود، با طبقهبندی «بهکلی سری» در 20 بهمن 1341 تهیه شد، لیکن اجرای آن به دلیل پیچیدگی و حساسیت به بعد موکول گردید.
هدف از اجرای این طرح «دور نگهداشتن حوزه علمیه مشهد از دخالت در سیاست بهمنظور جلوگیری از تحریک مردم نسبت به اجرای برنامههای اصلاحی» اعلام شده بود.[9] ساواک قصد داشت دو روحانی مؤثر و بزرگ مشهد یعنی آیتالله العظمی میلانی و آیتالله قمی را از مشهد بیرون کند. بدین منظور باید ارتباط اطرافیان متنفذ آن دو عالم بزرگ با آنها قطع و بهموازات آن، دو نفر از روحانیون مطرح دیگر که با رژیم پهلوی میانه خوبی داشتند، تقویت میشدند. همچنین چند نفر از وعاظ که با ساواک مرتبط بودند میبایست با هدایت ساواک، آقایان میلانی و قمی را از مخالفت با رژیم برحذر داشته و در اجرای این برنامه، ساواک را یاری رسانند. یکی از خوانین محلی که نماینده مشهد در مجلس شورای ملی بوده و ساواک وی را «از نوکران شاهنشاه و فوقالعاده مورد اعتماد» معرفی نموده، نیز وظیفه داشت اهالی چند روستای اطراف مشهد را که از رعایای وی بودند تحریک نموده و به مقابل منازل آیات فوق ببرد و با تحصن و شعار و بیحرمتی، زمینه خروج آن دو را از مشهد فراهم آورد.[10]
ساواک در نظر داشت با اجیر کردن دو نفر از وعاظ که بنا بود خود را طرفدار آیتالله میلانی و قمی معرفی کنند، در دهات موقوفه نزدیک شهر به اهالی تلقین نمایند: «آیات الله فوقالذکر فتوی دادهاند که چنانچه املاک آستان قدس و موقوفهها به اجاره رعایا داده شود نماز و روزه در املاک مزبور حرام خواهد بود.» برخی از رعایا نیز که قبلاً توسط ایادی ساواک علیه علما تحریک شدهاند، «نسبت به وعاظ مزبور بیاحترامی نموده و دستهجمعی با تظاهر به شهر وارد و درب خانه دو نفر آیاتالله رفته و به آنان تکلیف خواهند نمود یا به لوایح شاهنشاهی فتوی صادر و منتشر و یا باید شهر را ترک بگویند.» در ابتدای این طرح نیز باید فرزند آیتالله میلانی که مشاور پدرش و مخالف رژیم بود، به عراق تبعید میگردید.[11]
طرح فوق که توسط ساواک خراسان تهیه شده بود، موردپسند رئیس وقت ساواک قرار گرفت و درباره آن نوشت:
«به نظرم طرح خوبی است و قابلاجرا میباشد. به سرهنگ هاشمی اطلاع دهید که مورد تصویب اینجانب است. تدریجاً اجرا کند تا به عرض اعلیحضرت همایون شاهنشاه برسد و دستور قطعی صادر فرمایند.»[12]
این طرح اما مورد انتقاد اداره بررسیهای اداره کل سوم ساواک قرار گرفت. کارشناسان این اداره نوشتند:
«هرچند ظاهراً یک عده دهقان و زارع عوامل اجرایی طرح میباشند ولی ضمن عمل... مردم متوجه خواهند شد که این عمل بهوسیله دولت انجام گرفته است... و چنانچه طرفداران آیتالله میلانی عکسالعملی به خرج دهند ممکن است منجر به خونریزی و آشوبی گردیده و درنتیجه اشکالات مهمتری برای دولت فراهم شود.»[13]
در گزارش اداره مزبور ابراز نگرانی شده بود که ممکن است به دلیل عدم هماهنگی دستگاههای اجرایی و انتظامی، این طرح اختلافات تازهای به وجود آورد و عکسالعملهایی را در مناطق دیگر مانند آذربایجان، شیراز، قم و عراق ایجاد کند. اداره کل سوم ساواک نهایتاً با قطع ارتباط اطرافیان آقایان قمی و میلانی و تقویت مخالفان آنها موافقت نموده بود.
پسازاین گزارش، پاکروان، رئیس ساواک چنین نوشت:
«رویهمرفته طرح جالب و قابلاجرا به نظر میرسد چنانچه مورد تصویب قرار گیرد، دستور اجرا صادر خواهد شد.»
پینوشتهای ذیل سند حاکی است ساواک مشهد همچنان در اجرای «طرح بتشکن» اصرار داشته است، بااینحال در آن مقطع زمانی ساواک مرکز از تصویب طرح ساواک مشهد صرفنظر کرده و به این ساواک دستور میدهد:
«تا دستور ثانوی قرار است فعلاً با روحانیون کاری نداشته باشیم، پس اجرای این طرح فعلاً لازم نیست.»[14]
از آنجا که فعالیت حوزه علمیۀ مشهد و بهویژه دو مجتهد بزرگ و انقلابی آن مرتباً تشدید میشد و گزارشهای ساواک خراسان، ساواک مرکز را متوحش مینمود، در تاریخ 22 /1 /1342 پاکروان بار دیگر دستور داد:
«برای خنثی نمودن هر نوع فعالیت مضره آقایان میلانی و قمی دستور فرمایید از طرف آن ساواک یک سلسله اقدامات و عملیات اساسی بدون تظاهرات صورت گیرد که بهتدریج طرفداران یا پیروان دو نفر فوق از اطراف آنان پراکنده شوند. برای این منظور باید قبلاً طرحی تهیه نمایید و عملیات را طبق طرح مزبور بهطور دقیق اجرا کنید.»[15]
تشدید فعالیت علمای مشهد
باوجود تلاشهای ساواک و دستور مرکز به ساواک خراسان جهت کنترل شدید علمای مشهد، بهویژه آیات قمی و میلانی، این دو عالم بزرگ همگام با فعالیتهای امام خمینی (ره) و علمای قم، فعالیتهای مبارزاتی خود را تشدید میکردند و اعلامیههای امام و دیگر مراجع بزرگ و روحانیون مرکز، در مشهد بهطور مرتب تکثیر و پخش میشد. در گزارشی که ساواک مرکز تهیه کرده، آمده است:
«اطلاعاتی که از مشهد به جراید واصل گردیده حاکی است شدت تبلیغات مخالفین که در رأس آنان مراجع روحانی قرار دارند در شهر مشهد از تمام نقاط ایران و حتی از قم نیز بیشتر شده است و غیر از آیتالله سبزواری و آیتالله کفایی که هر دو متهم بهطرفداری از دولت میباشند کلیه روحانیون علیه دولت و اقدامات انجام شده، متفقالکلمه گردیدهاند. هماکنون موجی از خشم و عصبانیت بر ضد دولت به تحریک روحانیون مقیم این شهر، سراسر شهر مذهبی مزبور را فراگرفته و هرلحظه احتمال بروز حوادثی میرود.»[16]
دانشجویان، طلاب و جوانان انقلابی که در پی فعالیتهای مبارزاتی اوایل سال 42 به زندان افتاده بودند عمدتاً با تلاش دو عالم بزرگ انقلابی مشهد آزاد شدند. گزارشهای زیادی درباره تشویق و دلجویی علما از آنان با اهدای شهریه ویژه، عبا، کتاب و اجناس و آذوقه به خانوادههایشان داده شده است.[17]
مبارزات سیاسی آیتالله قمی
فعالیتهای مبارزاتی و اقدامات پراکنده آیتالله قمی علیه دولت و بهویژه مظاهر بدحجابی، پخش موسیقی از رادیو و... از قبل وجود داشت اما او از زمان طرح لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بهطورجدی وارد مبارزات سیاسی شد و چنانکه در جلد اول از این مجموعه گذشت، منزل آیتالله قمی کانون فعالیتها و سخنرانیهای داغ سیاسی ایشان و واعظین مشهور مشهد بود.
فعالیتها و اعتراضهای یکپارچه علمای سراسر کشور به رهبری امام خمینی (ره) منجر به تحریم عید نوروز سال 1342 و سپس سرکوب اجتماعات مذهبی و سیاسی در مدرسه فیضیه قم و مدرسه طالبیه تبریز در دوم فروردین سال 42 و تهاجم به مجلسی که در سوم فروردین در منزل آیتالله قمی در مشهد برپا گردیده بود، توسط رژیم شد. این اتفاقات بهویژه فاجعه خونین مدرسه فیضیه، موجی از خشم و اعتراض علما و مردم سراسر کشور را برانگیخت.
امام (ره) در پاسخ نامه و تلگراف علمای کشور در تسلیت فاجعه فیضیه در تاریخ سیزدهم فروردین 42، پیامی با عنوان «پیام به علمای تهران ـ استیضاح اسدالله علم» صادر و با حمله به شاه و دولت، مردم را به مبارزه و رویارویی با دولت فراخواند و «تقیه» در مبارزه با دولت را حرام اعلام کرد. در بخشی از این پیام آمده است:
«... اینان با شعار شاهدوستی به مقدسات مذهبی اهانت میکنند. شاهدوستی یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین و تجاوز به مراکز علم و دانش. شاهدوستی یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانههای اسلام و محو آثار اسلامیت، شاهدوستی یعنی کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت. حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است؛ با این احتمال تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب، و لو بلغ ما بلغ!»[18]
مبارزات مردم مشهد که از پاییز سال قبل در ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی شروع شده بود، از فروردینماه تشدید شد و اخبار تجمعات و سخنرانیهای انقلابی علما و مردم مشهد بهزودی در سطح کشور پیچید. پاکروان، رئیس ساواک، از ترس گسترش این حرکتها، به ساواک مشهد دستور داد:
«درباره روحانیون و مراکز مذهبی هیچگونه مطلبی در جراید محلی درج نشود.»[19]
محرم؛ ماه قیام و حماسه
محرم، ماه خون ، قیام و شهادت، کمکم از راه میرسید. اول محرم 1383ق. مصادف با سوم خرداد 1342ش. بود. چنانکه از اسناد این کتاب پیداست، در فروردین و اردیبهشت این سال، مجالس مذهبی و سیاسی، مرتباً در مشهد برقرار بود و مردم از مخالفت رژیم با خواستههای علما خشمگین بودند. ساواک، التزامنامهای برای روحانیون و وعاظ سراسر کشور تنظیم کرده بود که هر کس میخواست منبر برود باید آن را امضا میکرد و تعهد میداد که مطالب سیاسی نگوید، از آیتالله خمینی و مدرسه فیضیه سخنی نگوید، از لوایح ششگانه سخنی به میان نیاورد و از بیان مطالبی که خلاف مصلحت مملکت بوده و نظم را مختل سازد پرهیز نماید. روحانیون بزرگ، وعاظ مشهور و بانیان مجالس مذهبی و مسئولین حسینیهها و تکایا و مساجد نیز به ساواک احضار و از همه برای رعایت مطالب بالا تعهد اخذ میشد.[20] در مشهد نیز ساواک 25 نفر از وعاظ طراز اول را بهصرف شیرینی دعوت کرد:
«ضمن اظهار محبت کافی [!] به آنها تفهیم گردید که اگر ذرهای برعلیه مصالح کشور قدم بردارند بهشدت با آنان رفتار خواهد شد.»[21]
امام خمینی (ره) با درک شرایط، برای استفاده مناسب از ماه محرم برنامهریزی کرده بود. ساواک خراسان طی نامهای به شهربانی استان اعلام کرد:
«طبق اطلاع واصله، به دستور آیتالله خمینی قرار است عدهای طلاب از قم به شهرستانها حرکت نموده و در شهرها و دهات شروع به تبلیغ و تحریک مردم برعلیه دولت بنمایند.»[22]
سپس خواسته بود ضمن جلوگیری از پخش اعلامیههای امام (ره)، عاملین و مبلغین را دستگیر و به ساواک معرفی نمایند. اما امام خمینی برای شکستن جو رعب و وحشتی که ساواک ساخته بود، نامهای خطاب به مبلغین و خطبا صادر و از آنان خواست بدون توجه به تهدیدات رژیم به وظایف خود عمل کنند. در بخشهایی از این نامه آمده است:
«در این ایام که دستگاه جبار از خوف آنکه مبادا در منابر و مجامع مسلمین، شرح مظالم و اعمال خلاف انسانی و ضد دینی و وطنی آنها داده شود، دست به رسوایی دیگری زده و درصدد گرفتن التزام و تعهد از مبلغین محترم و سران هیئات عزادار است که از مظالم دم نزنند و دستگاه جبار را به خودسری واگذارند، لازم است تذکر دهم که این التزامات، علاوه بر آنکه ارزش قانونی نداشته و مخالفت با آن هیچ اثری ندارد، التزام گیرندگان مجرم و قابلتعقیب هستند.... حضرات مبلغین عظام، هیئات محترم و سران دستههای عزادار متذکر شوند که لازم است فریضه دینی خود را در این ایام در اجتماعات مسلمین ادا کنند و از سید مظلومان، فداکاری درراه احیای شریعت را فراگیرند و از توهم چند روز حبس و زجر نترسند.... آقایان بدانند که خطر امروز بر اسلام کمتر از خطر بنیامیه نیست. دستگاه جبار با تمام قوا به اسرائیل و عمال آنها (فرقه ضال و مضله) همراهی میکند. دستگاه تبلیغات را به آنها سپرده و در دربار، دست آنها باز است. در ارتش و سایر وزارتخانهها برای آنها جا باز نموده و شغلهای حساس به آنها دادهاند. خطر اسرائیل و عمال آن را به مردم تذکر دهید. در نوحههای سینهزنی از مصیبتهای وارده بر اسلام و مراکز فقه و دیانت و انصار شریعت یادآور شوید.... سکوت در این ایام، تأیید دستگاه جبار و کمک به دشمنان اسلام است. از عواقب این امر بترسید، از سخط خدای تعالی بهراسید. اگر بهواسطه سکوت شماها به اسلام لطمهای وارد آید نزد خدای تعالی و ملت مسلمان مسئول هستید.»[23]
در مشهد، منازل آیتالله میلانی و آیتالله قمی کانون فعالیت و مبارزه علیه رژیم پهلوی بود اما آیتالله قمی بسیار پرشورتر و با صراحت، رژیم و شخص شاه را زیر سؤال میبرد و آشکارا با وی مخالفت و مبارزه میکرد. او در تاریخ 30 /2 /42 حدود هزار نفر از طلاب و منبریها را به منزل خود دعوت کرد و با اشاره به محرم، طی سخنانی گفت:
«آقایان! اوقات امربهمعروف و نهی از منکر فرارسیده، هرکدام از شما وظیفه دارید و بایستی اداء وظیفه نمایید. اولاً بدانید که با ائمه سلامالله علیهم چه کردند. من کفن خود را تهیه کردهام و افتخار من زمانی است که بر چوبه دار تکیه زنم.... این شاه نادان، این دستگاه فرسوده چه کرده؟ شما بگویید و بگذارید هرچه میخواهند بکنند.»[24]
او همچنین با حرام اعلام کردن تقیّه گفت:
«من تاکنون گمان میکردم شاید دولت جابر دست از این کارهای کثافتکاری بر خواهد داشت، اما میبینم که هنوز مشغول فعالیت و انجام عقاید خود میباشد. من تقیه را حرام کردم و از امروز، روز تقیه نیست و باید هر فردی حقایق را بیان کند و هیچ بیم و هراسی نداشته باشد. من خودم را بر سر دار میبینم.»[25]
یکی از منابع ساواک به نام خراسانی گزارش داده که:
«آیتالله قمی در روزهای 29 و 30 اردیبهشت، وعاظ و منبریها را... احضار و صریحاً به آنها گفته است شرایط زمان و مکان اجازه نمیدهد که دیگر، مسلمانان تقیه کنند و آقایان وظیفه دارند در ماههای محرم و صفر... بر فراز منبر علناً و رسماً و خیلی رک و صریح با نظام موجود مبارزه کنند.
یکی از وعاظ گفته است اگر این کار را بکنیم ما را میگیرند و زندانی میکنند. آیتالله گفته است آقایان هم کشته شوند شهید راه حق میشوند. زندانی و بازداشت هیچ مانعی ندارد، باید شما خودتان را برای مبارزه عمیق آماده کنید.»[26]
هماهنگی آیتالله قمی با امام خمینی (ره) در مبارزه و مشی سیاسی
بهطوریکه ملاحظه میشود علما در اقدامی هماهنگ و همراه، کاملاً یکصدا به مبارزه با دینستیزی شاه پرداخته و موضعگیری هماهنگی داشتند. پس از اینکه امام (ره) تقیه را حرام نمود سایر علما و ازجمله آیتالله قمی نیز قاطعانه تقیه را حرام اعلام کردند. در بسیاری از موارد دیگر بهویژه در موضعگیریهای محرم سال 42 نیز شاهد این هماهنگی در مبارزه با طاغوت هستیم.
امام (ره) در آستانه محرم در تاریخ 29 /2 /42 در دیدار چند تن از اهالی لرستان فرموده بودند:
«ما میگوییم چرا کارهایی را که برخلاف دین اسلام است انجام میدهد. شاه میخواهد مثل پدرش بیدینی را رواج دهد. چقدر ما نصیحت کردیم که این کارها نتیجه خوبی ندارد، کسی گوش نداد. اکنونکه به گفته ما گوش نمیدهند، ما هم باید به یاری خدا مخالفین دین را سرنگون کنیم، حالا هر مقامی میخواهد باشد، خواه شاه مملکت، خواه دولت. ما میخواهیم جلو فحشا را بگیریم ... در این مبارزه یا کشته میشویم و مظلومیت ما ثابت میشود و آنوقت مردم شورش میکنند و مخالفین را خواهند کشت و یا بیدینی را از بین میبریم. ما دیگر از توپ و تفنگ و سرنیزه ترس و واهمه نداریم. ما مبلّغ به شهرستانها، دهات و قصبهها فرستادهایم تا به مردم حقیقت را بگویند و آنها را آماده کنند.»[27]
آیتالله قمی نیز در اجتماع طلاب و مبلغین، شاه و دولت را تهدید و همه را تشویق به مبارزه و باک نداشتن از کشته شدن و اسارت میکند:
«من خودم را پای دار دیدهام[که] این حرفها را میزنم. چرا نمیزنید توی دهن نخستوزیر و غیره؟ اینها را از مملکت بیرون نمایید. شاه نادان و جاهل است، مزدور یهودی و خارجی است. شما هم بگویید زباناً و قلماً، نترسید از کشته شدن و زندان رفتن و از اسیر شدن بچههایتان؛ قیام کنید، تقیه برداشته شده است، به همه شما واجب است، من میگویم قیام کنید.»[28]
یک روز پس از جلسه آیتالله قمی با طلاب و منبریها، جامعه اهل منبر خراسان تلگرافی به امام خمینی (ره) ارسال کردند که در بخشی از این تلگراف آمده:
«بار دیگر جامعه اهل منبر خراسان، پشتیبانی کامل خود را از رهبران عالیمقام و آیات عظام و مراجع تقلید گرام در راه حمایت از احکام مقدسه قرآن و حفظ حوزههای علمیه نجف، قم، مشهد، و سایر بلاد اعلام میداریم.»[29]
ساواک مشهد طی تلگراف تاریخ 1 /3 /42 به هماهنگی آیتالله قمی با قم اشاره میکند:
«گرچه آیتالله قمی وعده اطاعت داده بود، شاید به علت ورود فرستادگان حوزه قم، دیروز صبح شخصاً در خانهاش به منبر رفته، مردم را به امربهمعروف و مقاومت در برابر تصمیمات دولت تشویق نموده.»[30]
ساواک در مورخه 8 /3 /42 نیز در گزارشی آورده است:
«آقای قمی... طبق اطلاع آماده راهنمایی و دستور آقای خمینی است. آقای قمی به توزیع عکس آقای خمینی و اعلامیههای خود و رونوشت اعلامیههای خمینی کماکان در خفا ادامه میدهد.»[31]
به گزارش شهربانی خراسان، آیتالله قمی همچنین در سخنرانی 12 /3 /42 در منزل خود که مستمعین حدود سه هزار نفر گزارش شدهاند، به مردم گفته است:
«مردم مسلمان اگر اعلامیه علما را در دکان داشتند و کسی چون و چرا نمود، او را با زبان ساکت کنید. هنوز دستور مبارزه به ما ندادهاند، با کسی جنگ نکنید.»[32]
همچنین در گزارشی دیگر آمده است که در محرم امسال در اقدامی بیسابقه عکس آیتالله خمینی را بر روی پرچمهای سیاه محرم نصب کردهاند و تعداد زیادی عکس نیز از ایشان در روزهای محرم در مشهد توزیع شده است[33] و طرفداران آقای قمی مردم را وادار به فرستادن صلوات جهت سلامتی آقای خمینی مینمایند.[34]
امنیتی شدن فضای مشهد
چنانکه گذشت، آیتالله قمی در آستانه ماه محرم با حرام اعلام کردن تقیه، مردم را به مبارزه صریح و علنی با نظام طاغوت به دلیل دشمنی آن با اسلام و وضع قوانین ضد اسلامی دعوت نمود. چنانکه در اسناد این مجلد میبینید ایشان هر روز در سخنرانیهای منزل خود این لحن بیان را تکرار و آمادگی خود را برای شهادت و بردار شدن اعلام میکرد. اینگونه اقدامات و سخنان آقای قمی موجب وحشت رژیم شده بود بهطوریکه یکی از مزدوران رژیم به نام اردکانیان، که با هدایت شهربانی و ساواک تعدادی هیئت عزاداری به راه انداخته بود، آقای قمی را به قتل تهدید نمود.[35] کمیته امنیتی استان از بیم عملی شدن اقدامات آقای قمی و شورش و خروج مردم، پیشنهاد نمود که برگزاری مجالس روضه در خانههای علما و مردم ممنوع و آقای قمی وادار به خروج از مشهد گردد و در صورت عدم تمکین بازداشت شود. سپهبد امیرعزیزی، استاندار جدید هم معتقد به توقیف آقای قمی و کلیه افراد مشکوک و حتی اعلام حکومتنظامی بود، اما ساواک با حکومتنظامی و تبعید علما مخالفت کرد.[36]
آیتالله میلانی نیز هرچند سعی در آرام کردن فضا و پرهیز از درگیری داشت،[37] اما در آستانه محرم نامهای به امام خمینی(ره) نوشته و با تشکر از تلاشهای ایشان برای مصالح دین، از حال مجروحین حادثه دوم فروردین فیضیه استفسار و با انتقاد شدید از فساد هیأت حاکمه و حمله به مراکز علمی کشور، ارتباط رژیم با اسرائیل را بهشدت زیر سؤال برد. در ادامه نامه ایشان آمده بود:
«[در شرایط فعلی] این وظیفه حقیر و جنابعالی و دیگر زعمای دینی است که بحولالله تعالی و قوته مقاومت کرده، از ناموس اسلام و حریم مملکت اسلامی دفاع نماییم. البته خصم در این فکر خواهد بود که احیاناً سلامت و امنیت فردی مثل حضرت مستطاب عالی و دیگر آقایان را مورد تجاوز و خطر قرار دهد و مثلاً در تصور ابلهانه خود پروندهسازی کند، ولی از کنار مرقد حضرت ثامنالحجج علیهمالسلام اعلام میکنم که تنها نیستید و البته بر هر مسلمانی که با حمیّت است هرچه در قدرت دارد، در حمایت پیشروان این هدف مقدس دینی خواهد به کار برد.»[38]
آیتالله میلانی سپس با یادآوری هماهنگی رژیم پهلوی با اسرائیل و برنامهریزی برای طرح قرارداد نظامی و غیرنظامی با آن رژیم غاصب نوشته بود:
«این خطر، خطری نیست که احدی در مقابل آن سکوت کند و یا از انجاموظیفه تقاعد نماید... باید بهوسیله مبلغین دانشمند و وعاظ محترم مذهبی در ایام عاشورا و قیام حسینی، اذهان مردم مسلمان را روشن کرد و از فلسفه قیام حسینی آگاهشان نمود، حقایق را بیپرده آشکار ساخت... این وظیفه جامعه مبلغین مذهبی در ایام عاشورای حسینی است که هرکس جز این عمل کند بر سر سفره حسینی نان و نمک خورده و نمکدان شکسته است.»[39]
با توجه به بحرانی شدن وضعیت مشهد، ساواک معتقد بود آیتالله قمی از عقیده خود عدول نخواهد کرد و باید بهموقع شدت عمل نشان داده شود[40] و اصرار بر دو سال تبعید آقای قمی داشت،[41] ولی سرتیپ امیرعزیزی، استاندار خراسان، که قول داده بود دستور تبعید ایشان را بدهد، به دلیل اینکه با پیشنهاد اعلام حکومتنظامی وی موافقت نشد، عقبنشینی نمود و اعلام کرد «تصمیم نهایی درباره روحانیون با ساواک است.»[42]
ساواک مرکز نیز اعلام نمود:
«اگر آقای قمی اطمینان داده که اقدام برعلیه مصالح کشور و امنیت منطقه انجام نخواهد داد، استفاده[از]روش مسالمت[آمیز] بهتر است.»[43]
بااینحال، در ایام محرم؛ مخالفت با رژیم روزبهروز بیشتر میشد. روز دهم خردادماه، ساواک به مرکز اعلام کرد که فعالیتهای آیتالله قمی و اطرافیانش در خفا چندین برابر شده و از طرف آیتالله میلانی هم برخی اقدامات انجام میشود.[44] روز بعد یکی از منبریهای نزدیک به آقای قمی با دعوت مردم به قیام، از آنان خواست عکس علما را به درودیوار بزنند و حق ازدسترفته خود را بگیرند ولو به قیمت جانشان باشد. وی گفته بود:
«باید قیام کنیم و بر طبق دستور علمای خود، حق خود را طبق احکام قرآن و اسلام بگیریم.»[45]
ساواک در نظر داشت با تقویت هیئتهای مذهبی موافق رژیم از آنها در مقابل هیئتهای اصیل و علمای مخالف رژیم استفاده کند.[46]
دولت همچنین با افزایش کنترلهای پلیسی، تعداد قابلتوجهی از مردم را دستگیر نمود. تندرویهای رژیم مردم را به خشم آورده بود. در پاسخ به این سختگیریها در روز 10 /3 /42 یکی از مغازهداران اطراف حرم مطهر امام رضا علیهالسلام با حمله به یک گروهبان شهربانی که یکی از اطلاعیههای علما را کنده بود، وی را از پا درآورد.[47]
فردای آن روز در تاریخ 11 /3 /42 کمیته اطلاعاتی استان در حضور استاندار تصمیم گرفت اعلامیهای تهیه و به امضای علمای مشهد برساند که همه اعلام نمایند خواستار برقراری نظم بوده و عملی برخلاف مصلحت مملکت انجام نخواهند داد. پیشبینی هم شده بود هر کس این اعلامیه را امضا نکرد باید دستگیر شود. همچنین اگر تشخیص داده میشد اوضاع نامساعد است، باید حکومتنظامی اعلام میگردید.[48] آیتالله قمی این اعلامیه را امضاء نکرد ولی آیتالله میلانی و سایر علما امضا نمودند و اوضاع کمی آرام شد.[49]
آیتالله قمی آن شب هم در منزل خود منبر رفت و در سخنان تندی گفت:
«ما ملت ایران توقع داشتیم که شاه مملکت ما و نخستوزیر و هیئت حاکمه ایران پشتیبان عالم تشیع در تمام دنیا باشند، ولی متأسفانه پشتیبان که نبود، پشت پا به آئین قرآن و دین اسلام زدند، میخواستند زنها را در امور اجتماع آزاد سازند. خوشبختانه قیام روحانیت دماغ آنها را به خاک مالید... این دولت، نمیدانم خودش فاسد است یا تحت تأثیر دولتهای کثیف و بیگانه قرارگرفته و این کار را کرده و در قانون قرآن تغییر دادند... من به شما ملت مسلمان دستور میدهم که قیام کنید، ولی نه قیام مسلحانه. هیچکس حقی ندارد به کسی سیلی بزند یا با حربهای به کسی جریحه وارد نماید... افسران ارتش به من مراجعه نموده و اجازه قیام مسلحانه خواستهاند ولی من اجازه ندادهام. اما اگر خداینخواسته روزی بشود که وظیفهمان ایجاب نماید که مسلحانه قیام نماییم، از هیچکس نترسیده و قیام میکنیم و من خودم جلو بوده و اول سینه من هدف تیر دشمنان دین قرار میگیرد.»[50]
به گزارش شهربانی از همین مجلس، آقای قمی گفته بود:
«اگر کسی چونوچرا نمود او را با زبان ساکت کنید، هنوز دستور مبارزه به ما ندادهاند، با کسی جنگ نکنید.»[51]
ساواک مشهد روز بعد، یعنی 12 /3 /42 اعلام نمود سرانجام با تلاشهای زیاد استاندار و ساواک، آیتالله میلانی و آیتالله قمی هریک اعلامیه جداگانهای داده و از طرف خود و جامعه روحانیت از خونریزی و حوادثی نظیر قتل پاسبان، اعلام انزجار نمودند که روزنامهها اعلامیه آقای قمی را چاپ کردند.[52] از این دو اعلامیه که ساواک خبر آن را به مرکز فرستاده، سابقهای در اسناد دیده نمیشود. از سوی دیگر یکی از محققین، از اعلامیهای جعلی به نام آیتالله میلانی و آیتالله قمی در روزنامههای تهران در 15 خرداد 42 خبر میدهد که شاید مرتبط با همین خبر ساواک باشد. مؤلف کتاب «نهضت امام خمینی» نوشته است:
«روزنامههای عصر تهران در روز 15 خرداد با تیتر درشت اعلامیهای را که به نام آقای میلانی و آقای قمی جعل شده بود منتشر ساختند! عنوان درشت «حضرت آیتالله میلانی و آیتالله طباطبایی قمی مردم را به آرامش و رعایت نظم دعوت کردهاند» در بالای صفحه اول روزنامههای عصر تهران جلب نظر میکرد... [رژیم] از طرفی آقای قمی را دستگیر و به زندان گسیل میداشت و از طرف دیگر به نام او و آقای میلانی اعلامیه جعل میکرد تا از نفوذ آنان برای فریب و اغفال مردم سوءاستفاده کند.»[53]
باوجود اینکه ساواک گزارش اعلامیه انزجار آیتالله قمی را از برخی حوادث به مرکز ارسال نمود ولی با اینحال نگران اخبار غیر موثقی بود که خبر میداد آقای قمی در روزهای تاسوعا یا عاشورا کفنپوشان به شهر آمده و مردم را به قیام دعوت خواهد کرد. در پایان همین گزارش، ساواک به این نتیجه رسیده بود که:
«آقای قمی بهصورت یک هسته اصلی و مرکز مخالفت با دولت و شخص اول مملکت شناخته شده، آشتیپذیر هم به نظر نمیرسد... لذا در اولین فرصت مناسب باید به فکر طرد همیشگی نامبرده از این راه افتاد.»[54]
روزهای تاسوعا و عاشورا، مجالس باشکوهی در منزل آقای قمی دایر بود. شب عاشورا حدود بیست هزار نفر[55] و روز عاشورا نیز جمعیتی در حدود ده الی پانزده هزار نفر در منزل او و منازل و کوچههای اطراف حاضر شده و به عزاداری پرداختند.[56] وی در این مجالس، افسران، سربازان و پاسبانان را به تمرد از دستورهای فرماندهان دعوت و از آنان خواست اگر برخلاف دستورات دین، دستوری به آنها داده شد انجام ندهند و برادران مسلمان خود را نکشند، حتی اگر خودشان کشته شوند.[57] ایشان همچنین اقشار و اصناف مختلف را به قیام غیرمسلحانه دعوت نمود[58] و شاه را فاسق خواند و گفت شخص فاسق نمیتواند اصلاحات کند.[59] همچنین با زیر سؤال بردن روابط شاه با اسرائیل گفت:
«دولتی که میگوید مسلمانم با دولت اسرائیل چهکار دارد؟ اگر به کشتن من تمام شود، نخواهم گذاشت این دستورات جامه عمل به خود بپوشد.»[60]
رژیم فاسد پهلوی عزم خود را جزم کرده بود تا نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) را خاموش کند. مردم در محرم سال 1342 در کنار عزاداریهای حسینی، مجالس سیاسی بزرگی برپا کرده و هماهنگ با مراجع بزرگ تقلید و بهویژه امام خمینی (ره) قدرت سیاسی بزرگی را به نمایش گذاشته بودند که رژیم را به هراس انداخته بود و کتاب حاضر نیز بخشی از این تلاشهای مردم و مرجعیت را بهوضوح نشان میدهد. ازاینرو در 15 خرداد، رژیم اقدام به دستگیری وسیع علمای مبارز و در رأس آنان امام خمینی (ره) نمود. آیتالله قمی نیز هنگام برگشت از اقامه نماز جماعت ظهر و عصر در مسجد گوهرشاد، توسط تیمی از اعضاء ساواک، ارتش، ژاندارمری و شهربانی، در نزدیکی منزلش پس از شلیک چند تیر هوایی، دستگیر و با آمبولانس لشکر خراسان به فرودگاه منتقل شد ولی به دلیل نامساعد بودن هوا و نبودن پرواز، عصر آن روز با اتومبیل به تهران منتقل گردید.[61]
پس از دستگیری آیتالله قمی تعدادی از مردم در استانداری تجمع نموده و خواستار آزادی ایشان شدند[62] که عدهای از آن افراد توسط ساواک دستگیر و بقیه توسط شهربانی پراکنده شدند. نیروهای نظامی و انتظامی با ایجاد جو پلیسی سنگین و اختناق در مشهد در روزهای بعد، اجازه تجمع به مردم را ندادند.
آیتاللهالعظمی میلانی و ادامه نهضت امام خمینی پس از 15خرداد
با دستگیری و انتقال آیتالله قمی به تهران، کانون مبارزات انقلابی و مجالس وعظ سیاسی به منزل آیتاللهالعظمی میلانی منتقل شد و بهطور مرتب در آنجا برگزار میگردید. آیتالله میلانی خود نیز 16 خردادماه، یک روز بعد از بازداشت امام خمینی؛ آیتالله قمی و آیتالله محلاتی، به همراه پسرش عازم تهران شد. بلیت هواپیما به نام خودشان نبود و ساواک دیر متوجه شد و نتوانست مانع حرکت آنان شود ولی رئیس ساواک خراسان با هماهنگی استاندار و فرمانده ارتش خراسان به فرودگاه رفته و با تماس با سرلشکر خادمی، مدیر شرکت هواپیمایی هما، هواپیما را که از شاهرود هم گذشته بود به مشهد بازگرداندند. ساواک درباره علت بازگرداندن ایشان نوشته است:
«در غیر این صورت هم مرکز را دچار اشکالات بیشمار میکرد و هم احتمال آن داشت که عدم حضور ایشان در اینجا (مشهد) بینظمیهایی به وجود آورد.»[63]
آیتالله میلانی در تاریخ 20 /3 /42 تلگرافی برای امام (ره)، آیتالله قمی و آیتالله محلاتی با عنوان «تهران ـ زندان» نوشت که در بخشی از آن آورده است:
«خواستم به تهران آیم و از نزدیک، پشتیبانی و همآهنگی خود را اعلام کنم و بگویم آنچه شما گفتهاید گفته همه روحانیون بلکه گفته اولیاء خدا و ائمه اطهار علیهمالسلام است، هواپیما را از بین راه برگردانیدند. اکنون در همین زندان خانه به چارهجویی پرداختهام و درراه استخلاص آقایان با همه قوا به حول و قوه الهی میکوشم و تا وسیله آسایش و رفع گرفتاری آقایان نشود و اولیاء امور از تصمیم غیر مشروع خود دست برندارند ساکت نخواهم نشست و بر همه مسلمانان لازم است به وظیفه ارادتمندی عمل نمایند و یاری و پشتیبانی کنند و همآهنگی خود را اظهار بدارند تا با تأیید خداوندی، قرآن و دین و آئین از مخاطرات مصون گردد. گویا اولیاء امور میخواهند این مملکت جعفری را به خاک و خون کشیده با کشتن جوانان غیور باایمان، کشور را به دست دشمنان اسلام و قرآن بسپارند وَلاَ تَحْسَبَنَّ اللّهَ غَافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ»[64]
در روضه منزل آیتالله میلانی در تاریخ 17 /3 /42 پسرش که روی منبر بود از مردم خواست «بسیار بسیار در حفظ نظم و آرامش بکوشید.» و نیز از مردم خواست:
«نسبت به استخلاص آقایان خمینی و قمی وسیله استانداری و تلگرافی از اولیای امور تقاضای خود را بنمایند.»[65]
در تاریخ 24 /3 /42 در مجلس روضهای که در منزل آیتالله میلانی منعقد شده بود جزوه قرآن گذاشته بودند که مردم برای کشتهشدگان 15 خرداد و بعدازآن بخوانند. پسرش نیز در منبر گفت:
«آقایانی در تهران زندانی هستند، آقا هم در اینجا در زندان میباشند. آقایم میگویند اگر آنها را مرخص نکنند من هم حرکت میکنم و میروم و در اینجا نمیمانم، بدانید.»[66]
عملیات روانی رژیم پس از قیام 15خرداد و تلاشهای ساواک مشهد
رژیم پس از قیام مردم در 15 خرداد به عملیات روانی و تخریب وجهه علما و بهویژه امام خمینی (ره) روی آورد و تلاش کرد این قیام عمومی را ناچیز جلوه دهد. شاه شخصاً در روز 17 خرداد سخنرانی کرد و دروغهایی شاهانه! گفت. او در ادعاهایی مضحک گفت کسانی که در روز 15 خرداد دستگیر شدهاند، گفتند:
«به ما 25 ریال پول داده بودند و میگفتند در کوچهها بروید بگویید زندهباد فلانی»[67]
محمدرضا پهلوی با ادعای اینکه حزب توده هم از امام (ره) به دلیل رهبری این نهضت تجلیل کرده، تلاش کرد که امام (ره) را با حزب توده مرتبط کند و اعلام کرد:
«رادیوهای آوارگان بیوطن حزب سابق توده ... از این شخص [امام خمینی (ره)] بهکرات با عنوان آیتالله تجلیل کردند و مقام او را بهاصطلاح معروف به عرش رسانیدند ولو اینکه احیاناً تحریکات این شخص از جای دیگری آب میخورد ... بلوای 15 خرداد 42 بهترین نمونه اتحاد نامقدس دو جناح سیاه و قوای مخرب سرخ بود که با پول دستهای از ملاکین که مشمول قانون اصلاحات ارضی شده بودند انجام گرفت.»[68]
پس از تلاش شاه برای انتساب این حرکت اصیل اسلامی به حزب توده و نیز فئودالها، مطبوعات هم به دستور ساواک تلاش کردند، عاملی خارجی پیدا کنند. مطبوعات روز 26 خردادماه 42 نوشتند در تاریخ 11 خردادماه شخصی به نام عبدالقیس جوجو از لبنان وارد فرودگاه مهرآباد شده و چون مأمورین به او مظنون شدند، او را بازرسی نموده و مبلغ یکمیلیون تومان از وی بهدستآمده که خودش اعتراف کرده مبلغ مزبور را از طرف جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر، برای افراد معینی در ایران آورده است.[69] این اتهامات، عجولانه و بسیار مضحک ساخته شده بود و نتوانست مردم را قانع نماید و دیگر از سوی رژیم پیگیری نشد.[70]
ساواک مشهد هم نگران عواقب این اتهامات دروغین بود ازاینرو طی نامهای به مرکز نوشت:
«نظر به اینکه فرمایشات اعلیحضرت همایونی در مورد حوادث اخیر و عنوان وابستگی روحانیون مخالف با عوامل خارجی بین مردم حسن اثر داشته و عدهای از متعصبین و مخالفین پس از استماع این مطلب از عملیات روحانیون مخالف متنفر و منزجر شده، لکن هنوز به این موضوع و صحت آن ایمان کافی ندارند و در حالت شک و تردید به سر میبرند...»
در پایان از ساواک مرکز خواسته شده مدارک موجود را به مشهد ارسال کنند تا با کمک آن مدارک ـ که البته وجود خارجی نداشتند ـ اعلامیهها و مقالاتی بدون امضا تهیه و در جراید محلی منتشر سازند.[71] ساواک مرکز با درک این نگرانی به مشهد دلداری داده که «از این موضوع ناراحت نباشید. مطلب کاملاً روشن و با دلایل قاطع گفته خواهد شد.»[72] موضوعی که بعداً به فراموشی سپرده شد.
همچنین در گزارش دیگری، کارشناس ساواک مشهد که نگران اوضاع بوده، اقداماتی را برای ایجاد جو روانی و دروغسازی برای افکار عمومی و برخی از اشخاص، پیشنهاد مینماید. وی نوشته است:
«در مشهد... فعلاً اوضاع آرام است لکن هنوز بیم آن میرود که عوامل مخرب و آشوبطلب از موقعیت استفاده نموده مجدداً با تحریک مردم موجبات اخلال نظم و آرامش را در این منطقه فراهم آورند. لذا به نظر میرسد که برای جلوگیری و خنثی کردن اعمال احتمالی این گروه، تبلیغات و اقداماتی مطابق طرح زیر ضرورت داشته باشد، البته منوط به رأی عالی است.
1. با اداره انتشارات و رادیو بهطور غیر محسوس تماس گرفته و با مذاکره با متصدیان امر موجباتی فراهم آورده شود که مقالات مستدل و منطقی با ذکر دلایل کافی در مورد عملیات خلاف مخالفین دولت تهیه و از رادیو خراسان پخش گردد.
2. از ساواک مرکز مدارک لازم در مورد وابستگی روحانیون مخالف با عوامل خارجی استعلام و در این زمینه اعلامیههای ماشین شدهای تهیه و با پست برای اشخاص ارسال و تعدادی از آن نیز به طرق مختلف بهطور غیر محسوس بین مردم توزیع شود.
3. خلاصه اخبار و تفسیر رادیوهای خارجی در مورد حوادث اخیر ایران تهیه و نسخی از آن تایپ و بهطور غیرمستقیم بین مردم توزیع شود.
4. مقالاتی در این مورد تهیه و در اختیار جراید محلی گذارده شود. (بهطور غیر محسوس)»[73]
آنگونه که در سندی دیگر منعکس شده، ساواک مشهد درصدد بوده اقداماتی را به انجام رساند که آیتالله میلانی ناچار به مهاجرت و ترک مشهد شود.[74]
جالب آن است که رژیم طاغوت و ساواک هرگز نتوانستند مدرکی دال بر وابستگی نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی (ره) ارائه کنند و این ادعای دروغین به فراموشی سپرده شد.
تعطیلی نمازهای جماعت
یکی از اقدامات علمای مشهد از روز 15 خرداد به بعد تعطیلی نمازهای جماعت بود که با تعطیلی و بستن درهای مسجد گوهرشاد از سوی رژیم شروع شد.[75] اعتصاب ائمه جماعات و خودداری از اقامه نماز جماعت ادامه داشت تا در تاریخ 15 /4 /42 از طرف آیتالله میلانی اعلام شد که نمازهای جماعت را از سر بگیرید.[76] نهایتاً از 17 /4 /42 برخی ائمه جماعت اقدام به برپایی نمازهای جماعت نمودند.[77]
تلگراف رئیس دانشگاه الازهر مصر به آیتالله میلانی
در تاریخ 14 /4 /42 تلگرافی از شیخ محمود شلتوت، رئیس دانشگاه الازهر برای آیتالله میلانی رسید که از افتادن مملکت در آغوش ستمگران اظهار تأسف نموده و پشتیبانی اساتید دانشگاه الازهر را در این جهاد مقدس اعلام کرده و برای ایشان آرزوی موفقیت نموده بود. ساواک نوشته است چون متن این تلگراف به زبان انگلیسی نوشته شده بود تلگرافچی متوجه نشده و آن را به منزل آیتالله میلانی تحویل داده است.[78]
مهاجرت آیتالله میلانی و گروهی از علما به تهران
پسازآنکه هواپیمای آیتالله میلانی در تاریخ شانزدهم خرداد از آسمان شاهرود به مشهد برگردانده شد، او همواره مترصد فرصتی بود تا خود را به تهران برساند تا با همفکری سایر علمای کشور برای آزادی امام (ره) و سایر علما که بازداشت شده بودند اقدام نمایند. بهمرورزمان و با آرام شدن اوضاع، استاندار خراسان نیز موافقت خود را با رفتن آیتالله میلانی به تهران اعلام کرد.[79] روز نهم تیرماه آیتالله میلانی به تهران وارد شد و بسیاری از علما ازجمله آیتالله شریعتمداری، آیتالله سید محمد بهبهانی؛ عالم بزرگ و مشهور تهران، آیتالله محمد صدوقی از یزد، سید محمدحسین علوی داماد آیتالله بروجردی، آیتالله ضیابری از رشت، حاجآقا حسین پسر مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، آیتالله حاج میرزا خلیل کمرهای و بسیاری دیگر از علمای بزرگ کشور، به دیدار ایشان رفتند.[80] بسیاری از بازرگانان تهران نیز به دیدار ایشان آمده و ضمن حمایت از امام خمینی که در زندان بود، پشتیبانی خود از جامعه روحانیت را به اطلاع آیتالله میلانی رساندند. آقای میلانی به بازرگانان گفت:
«مردم خراسان نیز مانند شما آماده هرگونه فداکاری هستند و من خوشوقتم که امروز در بین عموم مردم و روحانیت وحدتنظرکامل وجود دارد. آرامشی که از راه کشتار دستهجمعی مردم و زندانی کردن آنان در کشور به وجود میآید به درد نمیخورد. تا روزی که حکومت قانون در ایران برقرار نشود نمیتوان اطمینان به کار و زندگی در ایران داشت.»[81]
علمای شهرستانها ابتدا جلسهای در منزل محل اقامت آیتالله میلانی و سپس در تاریخ 12 /4 /42 در مسجد حاج افضلی شهرری برگزار و درباره وقایع جاری مشورت نمودند. در این جلسه که آیات عظام میلانی، شریعتمداری، مرعشی نجفی، شیخ مرتضی حائری، سید احمد خوانساری، محمدتقی آملی و بسیاری از علمای شهرستانها حضور داشتند، پیشنهاد آیتالله خوانساری مبنی بر مذاکره با دولت اسدالله علم مطرح و بهاتفاق رد شد. سپس با تأکید بر حفظ اتفاق و اتحاد بیسابقهای که بین علما ایجاد شده بود، تصمیم گرفته شد با توجه بهسختی اجتماع همه علما در جلسات آتی، پس از مشورت با آیتالله بهبهانی، چهار نفر از علما ازجمله آیتالله میلانی، شریعتمداری و مرعشی نجفی در جلسه بعدی که بنا بود با حضور نمایندگان علمای کشور برگزار شود، انتخاب شوند تا تصمیمگیری کنند.[82]
با اینحال آیتالله میلانی در تاریخ 16 /4 /42 اعلام نمود آمدن من به تهران جنبه سیاسی ندارد، خیال دارم جهت آزادی آقای خمینی و سایر روحانیون وساطت نمایم بلکه این آقایان آزاد شوند.[83] در همین روز در بازار تهران، مردم اعتراضنامههایی در خصوص بازداشت علما نوشته و رونوشت آن را به آیتالله میلانی میدادند.[84] آیتالله میلانی این نامهها و بیانیههای علما را جمع میکرد تا نشان دهد همه علما و مراجع و مردم «علیه ستم و بیدینی و تنها بهمنظور اجرای قانون اساسی قیام کردهاند و تا جان در بدن دارند از تعقیب و اجرای هدف مقدس خود منصرف نخواهند شد.»[85]
با توجه به ازدحام مردم در مقابل محل اقامت آیتالله میلانی و توقعی که در کشور از ایشان بهعنوان سخنگوی علمای کشور در غیاب امام خمینی (ره) ایجاد شده بود، سرانجام ایشان در تاریخ 14 /4 /42 اطلاعیهی مهمی داده و به شدت علیه رژیم موضع گرفت. او اعلام کرد:
«پسازآنکه از حوادث خونین تهران و شیراز و قم و سایر شهرستانها و تجاوز و کشتارهای سوم عاشورای حسینی و توقیف حضرت حجتالاسلاموالمسلمین حضرت آیتالله خمینی دامتبرکاته و آیتالله قمی و آیتالله محلاتی و دیگر حججاسلام و وعاظ و مبلغین دینی مطلع شدم، فوراً برای پشتیبانی و اعلام همقدمی با شما مردم مسلمان ایران به سمت تهران حرکت کردم. مسلماً مطلع شدهاید که هواپیما را از وسط راه برگرداندند، مجدداً روز یکشنبه هشتم صفر به سمت تهران آمدم. آنچه مرا به این حرکت وادار میکند این است که میبینم در این مملکت اسلامی که تقریباً بیست میلیون جمعیت دارد، افرادی زمام حکومت را در دست گرفتهاند که بههیچوجه صلاحیت عقلی و اخلاقی در آنها نیست، به هر گناه فردی و اجتماعی دست میزنند و آنچه برای آنها ارزش ندارد مصالح افراد و اجتماع است. اموال مسلمین و بیتالمال ملت درراه اغراض خصوصی صرف میشود و قدرتهایی که برای دفاع از حقوق مردم و صیانت مرز این آبوخاک است، بدون در نظر گرفتن اصول انسانیت درراه مقاصد شخصی به کار میرود، حرف حق گفتن جرم شناخته شده و مقاومت در مقابل ظلم، گناه نابخشودنی تعبیر میگردد.» [86]
آیتالله میلانی هدف خود اینگونه اعلام نمود:
«به جد خود حضرت سیدالشهدا علیهالسلام تأسی کرده از جوار امن ثامنالحجج علیهالسلام به تهران آمدم. آمدهام تا به دنیا اعلام کنم این قیام و نهضت بههیچوجه صورت ارتجاعی ندارد بلکه نهضتی است که ملتی مسلمان برای مقابله با حکومتهای جائرانه با پیشوائی مقامات عالیه روحانی، تعقیب میکند. هدف ملت مسلمان ایران این است که بیش از این به مصالح دنیایی و دینی آنان تجاوز نشود. باید حکومت مردم را به مردم سپرد، حق مردم را باید به خودشان واگذار کرد، قانون باید حکومت کند نه فرد.»[87]
در تاریخ 20 /4 /42 ساواک گزارش داد،اعلامیهای به امضای علمای تهران و شهرستانها تهیه شده که در آن تذکر دادهاند مادام که حکومت به همین نحو عمل کند و علیه قانون اساسی اقدام نماید، علما از فعالیت و مبارزه دست بر نخواهند داشت. همچنین قرار است از این به بعد هفتهای دو جلسه عمومی با شرکت کلیه علما تشکیل شود. ضمناً اسدالله علم درخواست ملاقات با آقای میلانی نموده و ایشان رد کردهاند. سپس پاکروان، ریاست ساواک، آمده و از علت عدم ملاقات ایشان با علم سؤال کردهاند. آیتالله میلانی فرمودهاند:
«ایشان برعلیه قانون اساسی قیام کرده است. باید بداند که علمای این مملکت سالها مبارزه کردهاند و حتی کشته دادند تا حکومت مشروطه و قانون اساسی تنظیم شد و حالا ایشان برعلیه قانون اساسی و برای محو آن قیام کردهاند و من با ایشان اختلاف اصولی دارم نه شخصی و مادام که این وضع باشد ما به مبارزه خود ادامه خواهیم داد.»[88]
در گزارشی دیگر از همین جلسه درج شده است که دکتر علی امینی و امامجمعه تهران هم در آن شرکت داشتهاند و آیتالله میلانی گفته است:
«فعلاً حرف ما بر سر این است که این دولت فاسد برود و دولت صالحی جانشین آن شود. بعد ما وارد مذاکره خواهیم شد. سپس آقای میلانی افزوده است که بازداشت خود ما هم نمیتواند تصمیم ما را تغییر دهد و در مذاکراتی که میشود نظرات آیتالله خمینی هم باید رعایت شود.»[89]
نامه دیگری در تاریخ 27 /4 /1342 از سوی علمای مهاجر که از شهرهای مختلف برای پیگیری آزادی امام خمینی و همراهان ایشان به تهران آمده بودند، خطاب به علمای بازداشتشده ـ امام خمینی، آیتالله قمی و آیتالله محلاتی رحمتالله علیهم ـ نوشته شده و ضمن ابراز تأثر از پیشآمدهای ناگوار برای مقام شامخ روحانیت و مرجعیت، تأکید شده بود:
«برای اظهار همدردی و پشتیبانی از هدف مقدس روحانیت، از شهرستانها حرکت نموده، استخلاص حضرتعالی و کلیه محبوسین حوادث اخیر و موفقیت شما را برای اعلاء کلمه اسلام از خداوند متعال خواستاریم.»[90]
در اواخر تیرماه 42 اعلامیهای نیز از مرحوم آیتاللهالعظمی خویی در مشهد پخش شد که طی آن آمده بود:
«نظر به اینکه دولت ایران برای پیشرفت مقاصد شوم خود که مخالف مقررات دین اسلام است از هرگونه تعدی و ظلم، از زدن و کشتن و زندان بردن آقایان علما اعلام و طلاب علوم دینیه و سایر طبقات مؤمنین مضایقه ندارد، بر هر فردی از افراد مسلمان در هر لباس و هر مقامی که باشند واجب است که از همکاری با این دولت خائن خودداری نمایند.»[91]
این نامه در محرم سال 1342 شمسی نوشته شده و مشخص نیست که قبل از 15 خرداد بوده یا پس از آن.
درخصوص آیتاللهالعظمی میلانی قابل ذکر است که آن بزرگ مرد، فردی عالم و آگاه به زمان و علوم روز بود و دردهای مسلمین را بهخوبی درک میکرد و علاج این دردها را در اتفاق و یکپارچگی مسلمین و مبارزهای مسالمتآمیز و با تکیه بر سیره پیامبر گرامی اسلام و ائمه اطهار علیهمالسلام میدید و هرگاه فرصتی دست میداد، در دیدار با مسئولین کشور و مدیران ساواک آنها را نصیحت مینمود و خواهان آرامش و مسالمت در اجرای برنامهها بود. این مسئله موجب شده است که گاهی ساواک تصور کند میتواند با آن مرحوم سازش نماید. ازاینرو در برخی از اسناد مشاهده میشود درباره ایشان با ملاکهای ظاهری رایج در میان دولتمردان آن روزگار صحبت میکنند و ایشان را وابسته به جبهه ملی معرفی مینمایند یا طالب قدرت و ریاست جلوه میدهند. اما روش و منش زندگی و مبارزات ایشان به روشنی بیانگر سیرۀ مردی از تبار آل رسولالله صلواتالله علیه و آله و عالمان متقین شیعه است که به اقتضای شرایط زمانه به وظیفۀ فقهای اهلبیت علیهمالسلام عمل نموده است. نامهای که در آستانۀ ماه محرم در سال 1342 به امام (ره) نوشته، کاملاً گویای فداکاری آن بزرگوار در راه انجام وظیفه است.
مرحوم آیتالله میلانی پس از بازداشت امام خمینی به تهران مهاجرت نمود و در غیاب امام، رهبری علمای کشور را که به تهران مهاجرت کرده و برای آزادی امام به مشورت و چارهجویی پرداخته بودند، بر عهده گرفت و بهخوبی از عهده آن برآمد. ساواک در ارزیابی مهاجرت ایشان به تهران چنین نوشته است:
«مسافرت آیتالله میلانی در دنبال مسافرت آیتالله شریعتمداری و نجفی مرعشی به تهران در روحیه طرفداران روحانیت کاملاً مؤثر واقع شده و فعالیت طرفداران جبهه ملی و طرفداران مصدق را کاملاً تحتالشعاع قرار داده است.»[92]
بنابراین با ملاحظه این اسناد و مطالعه مجلدات این مجموعه، به خوبی به بطلان تحلیلهای ساواک درباره ایشان پیخواهیم برد. ماجرای علمای مهاجر به تهران را انشاءالله در مجلد آتی نیز پیخواهیم گرفت.
دستگیری مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای
یکی از اتفاقاتی که در این مجلد منعکس شده، دستگیری مقام معظم رهبری در بیرجند است که اولین دستگیری ایشان در دوران مبارزه است. معظم له درحالیکه بیست و چهارمین بهار عمر پربار خود را سپری میکردند، برای تبلیغ در دوم محرم سال 1342 به شهر بیرجند رفتند. پس از حوادث خونین مدرسه فیضیه در دوم فروردین سال 42 و در آستانه ماه محرم، امام خمینی (ره) به علمای شهرستانها نامه نوشته و از آنها دعوت کردند تا در قیام علیه رژیم طاغوت شرکت کنند. به برخی از علما نیز توسط افراد ثقه و معتمد خود، شفاهاً پیام میدادند. در آن سال آیتالله خامنهای از سوی حضرت امام مأموریت یافته بود قبل از عزیمت به بیرجند، پیام ایشان را به آیتالله میلانی و آیتالله قمی برسانند.
مقام معظم رهبری در خاطرات خود میگوید:
«امام از من خواستند که به مشهد بروم و یک پیام برای آقای میلانی و قمی و پیام دیگری برای علمای مشهد ببرم. پیام امام به علمای مشهد این بود که آماده باشید برای مبارزه، صهیونیسم دارد بر اوضاع کشور مسلط میشود، اسرائیل بر همه امور سلطه پیدا کرده است، امور اقتصادی کشور دست اوست و سیاست ایران را در مشت خود دارد. پیامی که برای آقای میلانی و قمی دادند این بود که به منبریها بگویند که از روز هفتم محرم در منابر، روضه فیضیه بخوانند و از روز نهم، همه دستههای سینهزنی و هیئتها، این برنامه را اجرا کنند.»[93]
ایشان پس از ابلاغ پیام امام به علمای مشهد به بیرجند رفتند. آن سال با توجه به وقایعی که پیش آمده بود، دستگاههای امنیتی بهشدت مراقب فعالیت علما و روحانیت در ماه محرم بودند. پاکروان، رئیس ساواک دستور داده بود:
«نظر به اینکه از طرف [آیتالله] خمینی به عموم طلاب و وعاظ که برای محرم از قم عازم شهرستانها میشوند، دستور شدید برای تبلیغ و تحریک داده شده، لازم است در کلیه شهرستانها و قراء مراقبت کامل بشود و عنداللزوم عناصر محرک ... دستگیر و از پخش هرگونه اعلامیه خمینی جداً جلوگیری شود.»[94]
معظمله باوجود مراقبتهای ساواک و شهربانی تا هفتم محرم در خانهها، مساجد و حسینیههای بیرجند سخنرانی کردند. سرانجام در روز موعود که هفتم محرم بود در «مسجد مصلا» به منبر رفتند و فاجعه مدرسه فیضیه را با بیانی حماسی برای مردم بیان کردند. این سخنرانی تأثیر زیادی بر مردم گذاشت چنانکه بهشدت گریه کردند و غوغایی شد.[95]
صبح روز بعد، یعنی هشتم محرم، در منزل آقای سادسی در بیرجند به منبر رفتند و مشابه آنچه در مسجد مصلا گفته بودند، بیان کردند. شب تاسوعا هم در حسینیه راغبی بیرجند که عده زیادی از وابستگان اسدالله علم، نخستوزیر وقت نیز در آنجا بودند، منبر رفته و سخنان مشابهی بیان فرمودند. به گزارش شهربانی بیرجند ایشان در آن مجلس گفته بودند:
«علت فقر و بیچارگی مردم این است که شما مردم، حتی رادیو و تبلیغات و جراید و مطبوعات، همه در اختیار عدهای است که حقوق مردم را خورده و آنان را به سواری و باربری عادت دادهاند. اگر میترسید بگوئید، من که از خیلی آرزوها گذشتهام میگویم و بحث من دنباله دارد.»[96]
صبح فردای آن روز، روز تاسوعای محرم 1383/ دوازدهم خرداد 1342، شهربانی بیرجند ایشان را جلب نمود. پس از بازجویی، از ایشان خواستند تعهد بدهد که دیگر از این حرفها نزند ولی او گفت که نمیتواند چنین قولی بدهد و باید این حرفها را بگوید و مردم را از فجایعی که در فیضیه روی داده آگاه کند و درراه این مأموریت الهی، خود را برای اعدام هم آماده کرده است.[97]
آیتالله خامنهای آن شب را در کلانتری ماند. فردای آن روز با وساطت آقای سادسی، از محترمین شهر بیرجند و همان کسی که در منزلش سخنرانی کرده بود، شهربانی او را آزاد کرد، به شرطی که به منبر نرود. ایشان چند روز دیگر هم در بیرجند ماند ولی به احترام تعهد آقای سادسی، منبر نرفت و سخنرانی نکرد.
سرانجام روز بیستم خرداد بار دیگر به دستور رئیس شهربانی استان خراسان، دستگیر شد. ایشان خاطره دستگیری آن روز را چنین نقل کردهاند:
«وقتی خواستند مرا از در مدرسه بیاورند بیرون ... تمام علمای بیرجند ، غیر از آقای تهامی که پسرش را فرستاده بود ... آمده بودند ... بدرقه من. توی حیاط مدرسه مردم زیادی جمع شده بودند و ... خیلی ناراحت و منقلب از اینکه مرا میبرند. و من هم ... با گردنی برافراشته، با چهره بی تأثر، از بین اینها خارج شدم، خداحافظی کردم، سوار ماشین شدم و رفتم.»[98]
معظم له توسط ژاندارمری بیرجند به مشهد اعزام و با دستور ساواک در زندان لشکر 12 خراسان بازداشت گردیدند.[99] پس از چند روز سرانجام در روز 25 خردادماه، همه زندانیان آزاد شدند و ایشان نیز بدون قید و شرط آزاد گردیدند.[100]
در آخرین سندی که در این مجلد آمده، بیان شده است که جانبداری و حمایت اقشار مختلف مردم کشور از مراجع و روحانیت چنان زیاد بوده که موجب اعجاب مراجع مذهبی شده است.[101]
[1]. روحانی،سید حمید،نهضت امام خمینی، نشر بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی، دفتر اول، چاپ نوزدهم، بیتا، ص346.
[2]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک؛ استان خراسان رضوی، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، کتاب اول، چاپ اول، زمستان 1393، ص349.
[3]. همان، پاورقی.
[4]. همان، ص350.
[5]. همان، ص 354.
[6]. همان، ص 262.
[7]. استاندار خراسان در این ایام سیدجلالالدین تهرانی بود. وی که با شاه نیز سابقه دوستی داشت و شدیداً به وی علاقهمند بود، با علمای مشهد نیز ارتباط نسبتاً خوبی داشت. تهرانی سابقه طلبگی داشت و از ابتدای نهضت اسلامی تصور مینمود میتواند بین شاه و علما آشتی ایجاد کند و به این مناسبت با ساواک ـ که خواستار شدت عمل با انقلابیون بود ـ میانهای نداشت. کشمکش بین وی و ساواک ادامه داشت تا اینکه در فروردین سال 1342 وی از استانداری خراسان برکنار و به ریاست مجلس سنا منصوب شد. بیوگرافی وی در صفحه 169 از مجلد اول این مجموعه آمده است.
[8]. همان، ص 5 - 264.
[9]. به طرح بتشکن در همین مجلد مراجعه کنید.
[10]. به طرح بتشکن در همین مجلد مراجعه کنید.
[11]. متن کامل طرح بتشکن در ضمیمه نامه مورخه 14 /1 /1342 در این کتاب آمده است.
[12]. همین کتاب، گزارش تاریخ 14 /1 /1342.
[13]. همان گزارش.
[14]. همین کتاب، نامه شماره 4824 /33، تاریخ 1 /2 /1342.
[15]. همین کتاب، نامه شماره 3042 /331، تاریخ 22 /1 /1342.
[16]. همین کتاب، سند شماره 226، تاریخ 24 /1 /1342.
[17]. همین کتاب، سند شماره 877، تاریخ 22 /1 /42 و چندین گزارش بدون شماره به تاریخهای 23،22و24 /1 /42.
[18]. صحیفه امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج1، ص178.
[19]. همین کتاب، سند شماره 1710، تاریخ 28 /1 /42.
[20]. روحانی، سیدحمید، پیشین، ص 462.
[21]. همین کتاب، سند شماره 2551، تاریخ 1 /3 /42.
[22]. همین کتاب، سند شماره 2702 مالف 11، تاریخ 1 /3 /42.
[23]. صحیفه امام خمینی، پیشین، ج1، ص 30 ـ 229.
[24]. همین کتاب، گزارش بدون شماره، تاریخ 30 /2 /42.
[25]. همین کتاب، گزارش بدون شماره، تاریخ 1 /3 /42.
[26]. همین کتاب، گزارش بدون شماره، تاریخ 1 /3 /42 با موضوع «آیتالله قمی».
[27]. روحانی، پیشین، ج1، ص454.
[28]. همین کتاب، سند تاریخ 30 /2 /42، با عنوان «درباره اجتماع طلاب در منزل آقای قمی».
[29]. همین کتاب، گزارش تاریخ 1 /3 /42، با موضوع «درباره تلگراف منبریهای مشهد به آقای خمینی».
[30]. همین کتاب، تلگراف شماره 2551، تاریخ 1 /3 /42.
[31]. همین کتاب، نامه شماره 2898، تاریخ 8 /3 /42.
[32]. همین کتاب، گزارش شماره 2404/ﻫ ، تاریخ 12 /3 /42.
[33]. همین کتاب، گزارش بدون شماره،تاریخ 9 /3 /42.
[34]. همین کتاب، گزارش تاریخ 9 /3 /42، با عنوان «درباره زدن اعلامیه در مسجد گوهرشاد».
[35]. همین کتاب، گزارش خبری تاریخ 27 /1 /42.
[36]. همین کتاب، نامه شماره 2642، تاریخ 2 /3 /42.
[37]. همین کتاب، سند پیشین.
[38]. همین کتاب، ضمیمه نامه شماره 240، تاریخ 11 /3 /42.
[39]. همین کتاب، پیشین.
[40]. همین کتاب، نامه شماره 2951، تاریخ 10 /3 /42.
[41]. همین کتاب، سند شماره 2610، تاریخ 2 /3 /42.
[42]. همین کتاب، نامه شماره 2658، تاریخ 4 /3 /42.
[43]. همین کتاب، پینوشت یکی از مدیران ساواک بر نامه شماره 2658، تاریخ 4 /3 /42.
[44]. همین کتاب، نامه شماره 2951، تاریخ 10 /3 /42.
[45]. همین کتاب، گزارش تاریخ10 /3 /42، با عنوان «درباره شیخ علی فصیحی».
[46]. همین کتاب، نامه شماره 2957، تاریخ 10 /3 /42 و شماره 3487، تاریخ 10 /3 /42.
[47]. همین کتاب، سند شماره 6 بخش 311، تاریخ 10 /3 /42 با عنوان «تظاهرات در مشهد».
[48]. همین کتاب، نامه شماره 3000، تاریخ 11 /3 /42.
[49]. همین کتاب، نامه شماره 3020، تاریخ 12 /3 /42.
[50]. همین کتاب، گزارش تاریخ 11 /3 /42، با موضوع «درباره قمی».
[51]. همین کتاب، گزارش شماره 2404/ﻫ شهربانی، تاریخ 12 /3 /42.
[52]. همین کتاب، سند شماره 3043، تاریخ 12 /3 /42 و نیز سند شماره 3519، تاریخ 12 /3 /42.
[53]. روحانی، همان ،ج1، ص 585. هرچند بیانیه آقایان میلانی و قمی به دست نیامد، بااینحال آیتالله قمی محتوای این خبر را بارها در سخنرانیهای خود اعلام میکرد. ازجمله در سخنرانی خود در تاریخ 13 /3 در منبر گفته بود: «کراراً گفتهایم، بازهم میگوییم از ما نیست کسی که به نام ما اخلالگری نماید یا شعاری دهد و یا تولید مزاحمت مردم را فراهم نماید و یا با کارد و چاقو چون درندهای به مردم حمله کند.» (خبر مورخه 13 /3 /42 با عنوان درباره قمی). در تاریخ 14 /4 /42 نیز در منبر گفته بود: «ای مردم حقیقت را به همه بگویید و اعلامیه بدهید ولی نظم و آرامش را از دست ندهید، کسی را نکشید و اگر کسی آدمکشی کند از ما نیست.» (خبر تاریخ 14 /4 /42 با موضوع: درباره آیتالله قمی).
[54]. همین کتاب، نامه شماره 3043، تاریخ 12 /3 /42. شایعه کفنپوشی و تظاهر آقای قمی روز بعد نیز همچنان مطرح بود. بنگرید به سند شماره 3063 تاریخ13 /3 /42.
[55]. همین کتاب، نامه شماره 2469/هـ شهربانی، تاریخ 14 /3 /42.
[56]. همین کتاب، گزارش بدون شماره ، تاریخ 14 /3 /42 با موضوع «درباره آیتالله قمی».
[57]. همین کتاب، سند بدون شماره تاریخ 12 /3 /42 با موضوع درباره آقای قمی؛ نامه شماره2467/هـ شهربانی، تاریخ 14 /3 /42.
[58]. همین کتاب، گزارش بدون شماره تاریخ 14 /3 /42.
[59]. همین کتاب، گزارشی دیگر با همان عنوان و تاریخ.
[60]. همین کتاب، گزارش بدون شماره، تاریخ 15 /3 /42.
[61]. همین کتاب، نامههای شماره 3135، تاریخ 15 /3 /42؛ شماره 3136، تاریخ 15 /3 /42.
[62]. همین کتاب، نامه شماره 3532، تاریخ 15 /3 /42.
[63]. همین کتاب، نامه شماره 2917/مالف 11، تاریخ 29 /3 /42.
[64]. همین کتاب، تلگراف تاریخ 20 /3 /42.
[65]. همین کتاب، نامه شماره 2549/ﻫ شهربانی، تاریخ 17 /3 /42.
[66]. همین کتاب، گزارش تاریخ 24 /3 /42، با موضوع «درباره منزل میلانی».
[67]. محمدرضا پهلوی، کتاب انقلاب سفید، ص 6-45. به نقل از مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ معاصر ایران، چاپ دفتر انتشارات اسلامی، قم، بیتا، ج2، ص60.
[68]. همان و نیز: نهضت امام خمینی، پیشین، ج1، ص 596.
[69]. روحانی، پیشین، ص 591؛ مدنی، ج2، ص63.
[70]. برای بررسی این اتهامات و انعکاس آنها در خبرگزاریها و مطبوعات ایران و جهان، به کتاب «نهضت امام خمینی». تألیف سید حمید روحانی، ج اول، صفحات 585 تا 626 مراجعه فرمایید.
[71]. همین کتاب، نامه شماره 389، تاریخ 21 /3 /42.
[72]. همین کتاب، نامه شماره 3200، تاریخ 21 /3 /42.
[73]. همین کتاب، گزارش بدون عنوان تاریخ 21 /3 /42.
[74]. همین کتاب، نامه شماره 3424، تاریخ 21 /3 /42.
[75]. همین کتاب، نامه شماره 3523، تاریخ 15 /3 /42؛ نامه شماره 3915، تاریخ 17 /4 /42.
[76]. همین کتاب، نامه شماره 4443، تاریخ 15 /4 /42.
[77]. همین کتاب، نامه شماره 454، تاریخ 17 /4 /42.
[78]. همین کتاب، نامه شماره 448، تاریخ 15 /4 /42.
[79]. همین کتاب، نامه شماره 4176، تاریخ 8 /4 /42.
[80]. همین کتاب، نامه شماره 362، تاریخ 12 /4 /42.
[81]. همین کتاب، نامه شماره 1200، تاریخ 13 /4 /42.
[82]. همین کتاب، نامه شماره 1198، تاریخ 13 /4 /42.
[83]. همین کتاب، نامه شماره 7896/ست، تاریخ 16 /4 /42.
[84]. همین کتاب، نامه شماره 2177، تاریخ 17 /4 /42.
[85]. همین کتاب، اطلاعیه آیتاللهالعظمی میلانی در تاریخ 16 /4 /42.
[86]. همین کتاب، بیانیه حضرت آیتاللهالعظمی آقای حاج سید محمدهادی میلانی، تاریخ 14 /4 /42.
[87]. همان.
[88]. همین کتاب، نامه شماره 1291، تاریخ 20 /4 /42.
[89]. همین کتاب، نامه شماره 1421/مالف11، تاریخ 22 /4 /42.
[90]. همین کتاب، نامه تاریخ 27 /4 /42.
[91]. همین کتاب، ضمیمه نامه شماره 1429/مالف11، تاریخ 25 /4 /42.
[92]. همین کتاب، سند شماره: 1200/ بخش 312 ، تاریخ: 13 /4 /1342.
[93]. بهبودی، هدایتالله، شرح اسم، زندگینامه آیتالله سیدعلی حسینی خامنهای، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم، 1392، ص127.
[94]. همین کتاب، سند شماره 2507، تاریخ 28 /2 /42.
[95]. بهبودی، پیشین، ص132.
[96]. همین کتاب، گزارش تاریخ 11 /3 /42، جانشین بازپرس بیرجند.
[97]. بهبودی، پیشین، ص 6 ـ 135.
[98]. همان، ص139.
[99]. همین کتاب، نامه شماره2831/مالف11، تاریخ 20 /3 /42.
[100]. بهبودی، پیشین، ص149.
[101]. همین کتاب، نامه شماره ، تاریخ 31 /4 /42.