1ـ سوابق:
محمد معتضد باهرى در سال 1295ه ش در شهر شیراز به دنیا آمد[1]. او تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در همین شهر به پایان رسانید. پدرش ـ فردى به نام معتضدالشریعه ـ مسلک بهائى داشت.
بنا به نقل یکى از منابع ساواک، معتضدالشریعه را از آنجا که مبادرت به جعل اسناد مىکرد، مفتضحالشریعه نام نهاده بودند و این مطلب در روزنامه «اقیانوس» که منتسب به حزب «اراده ملى»[2] بود، آمده است.
2ـ تحصیلات:
محمد معتضد دوره ابتدایى و متوسطه را در شهر شیراز به پایان رساند و پس از دریافت دیپلم جهت ادامه تحصیل به تهران آمد و در دانشکده علوم معقول و منقول ـ دانشکده الهیات فعلى ـ دانشگاه تهران لیسانس گرفت. وى سپس جهت تکمیل تحصیلات به فرانسه رفت و از دانشگاه دولتى پاریس و مؤسسه جرمشناسى دکترى حقوق دریافت نمود.
3ـ بهائیت
فرقه بهاییت در حذف قاجاریه و شکلگیرى سلسله پهلوى ایفاى نقش نمود و با تاجگذارى رضاشاه بهائیان موقعیتى ویژه یافتند و در ارکان رژیم مناصب و مشاغل مهمى بدست آوردند، از جمله: رضاخان دربار ایران را به آنان سپرد. انتخاب اسداله صنیعى، از بهائیان معروف و متنفذ بهعنوان آجودان مخصوص ولیعهد، محمدرضا پهلوى، نشان از هدایت حکومت تازه تأسیس پهلوى، توسط بهاییان داشت.[3] حضور بهائیان در دستگاه هر روز گستردهتر و پررنگتر مىشد، اگرچه در زمان نخستوزیرى «امیرعباس هویدا» پسر عینالملک ـ به اوج خود رسید اما محمد باهرى قبل از آن در کابینه علم وزیر دادگسترى بود. او در سال 57 مجددا این پُست را اشغال نمود اما منصب معاونت وزارت دربار پهلوى یک پاى ثابت مشاغل او محسوب مىشد. باهرى در معاونت دربار پهلوى خدمات ارزندهاى به بهائیان نمود و از تمام امکانات حکومت براى خدمت رسانى به همکیشان بهره برد. او در این منصب از تبلیغ این مسلک ضاله نیز غافل نبود. اسناد ساواک مؤید این مهم مىباشد. در یکى از اسناد در تأیید بهائیت و تبلیغ این فرقه توسط او مىخوانیم:
سپید دشتى به باهرى اظهار داشت که آن کتابهایى که من از شما خواستم ندادید حالا من مىخواهم آنها را بگیرم و ببرم اگر شما مرا راهنمایى کنید تا خودم تهیه کنم. باهرى گفت بگو من یادداشت کنم ببینم چه کتابهایى است سپید دشتى گفت: سیاح، مکاتب عبدالبها، تاریخ بهائیت و باب. باهرى گفت این را از یک فرانسوى ترجمه کردم و چند کتاب دیگر در همین زمینه باهرى اضافه نمود من معرفى نامه و چهل درصد تخفیف شما را گرفتهام...
نامبرده در مذاکرهاى دیگر درباره نصیحت خود به سران رژیم پهلوى مىگوید:
به ایشان گفتم که به هیچ چیز ما ترحم نمىکنند این ملت و دولتش، هم همینطور از ترس آخوندها و شیعههاى پدر سوخته، همه این حرفها را گفتم قبول نمىکند.[4]
4ـ گرایش چپى و فعالیتهاى سیاسى و حزبى
باهرى بعد از شهریور 1320 با سخنرانى در یک میتینگ انتخاباتى وارد سیاست شد. سپس در جمعیتى به نام «جمعیت آزادگان» که بهاءالدین پازارگاد رهبر آن بود، عضو شد و پس از آن همراه با جناح چپ جمعیت مزبور وارد حزب توده گردید. باهرى در یکى از اسناد ساواک ماجراى مزبور را به شرح زیر توضیح داده است:
«در سال 1322 به اتفاق چند تن از رفقا منجمله آقایان رسول پرویزى و جعفر ابطحى در مبارزه انتخاباتى شرکت کردم و جمعیت آزادگان را تشکیل دادیم. این جمعیت تا اواخر سال 23 پابرجا بود ]و [به تهران شکایت کردیم. روزنامههاى چپ از ایشان طرفدارى نمودند. حزب توده فکر کرد در شیراز زمینهاى دارد، یک نفر را به نام على متقى به شیراز فرستادند و شعبه حزب را در شیراز افتتاح نمودند. در اواخر سال 24 در موقعى که کابینه قوامالسلطنه در شرف تشکیل بود، به حزب توده سمپاتى نشان دادم، لیکن بیش از چند ماه این جریان طول نکشید زیرا وقایع آذربایجان و جریانات متعاقب آن باعث کنارهگیرى اینجانب گردید، مخصوصا وقتى احساس شد که در شعارها هیچ صحتى موجود نیست و احساسات مردم را آلت دست مىنمایند.»
در سال 1325 بین طرفداران على متقى و فردى به نام حسن جوادى در حزب توده شیراز اختلاف پیش آمد. از طرف مرکزیت حزب، دکتر رادمنش و خلیل ملکى براى حل اختلاف به شیراز رفتند، نهایتا حسن جوادى به تهران منتقل شد و طرفداران او نیز از کمیته ایالتى شیراز طرد شدند. در این زمان محمد باهرى وارد کمیته شد و مسئولیت امور مالى حزب را برعهده گرفت.
مقارن این ایام بحث اعتصابات کارگران پیش آمده بود و حزب توده نیز در این قضایا دست داشت. فردى به نام «ایکار» که صاحب کارخانه اعتمادیه بوشهر بود، به حزب توده شیراز بابت تشویق کارگران به اعتصاب، کمک مالى زیادى مىنمود. هدف وى این بود که بر اثر اعتصاب کارگران کارخانه نساجى شیراز، تعطیل شود تا کارخانه اعتمادیه بوشهر را با قیمت خوبى بفروشد. به هر حال در اثر کمکهاى وى و کمک مالى حزب توده مرکز، وضع مالى کمیته حزب توده شیراز بهتر شد و امکانات باهرى نیز بیشتر گردید.
در سال 1325 و 1326 اعضاى حزب توده شیراز مورد تعقیب قرار گرفتند. باهرى نیز بنا به برخى گزارشها، پولهاى صندوق حزب توده را برداشت و با پنهان شدن در داخل کامیونى که زغال به تهران حمل مىنمود، به تهران فرار کرد و از آنجا نیز به فرانسه رفت و به ادامه تحصیل پرداخت. برخى از دوستان باهرى نقل کردهاند که وى در فرانسه نیز با حزب کمونیست آن کشور تماس داشته است. باهرى به همین مناسبت پروندهاى در سپاه پنجم شیراز داشته که به دلیل فرار وى از شیراز، این پرونده همچنان مفتوح مانده و زمانى که وى به دربار پهلوى پیوسته بود، این پرونده، با نفوذ دربار مختومه گردید. ضمنا وى مدیریت روزنامه اقیانوس را که زمانى ارگان حزب توده شیراز بود نیز برعهده داشته است.
باهرى علت جدا شدن خود از حزب توده را براى ساواک اینگونه تشریح کرده است:
«در مبارزه با قشقایىها که هدف اصلى ما بود صداقت نشان ندادند، شدیدا نسبت به آنها بدبین شدم. وقتى در سال 1326 که به تهران رفتم ]و] مشغول تهیه وسایل مسافرتم بودم، هسته انشعابى [را ]که در حزب توده تشکیل شده بود، تقویت کردم و بالاخره انشعاب صورت گرفت.»
ماجراى برداشتن پولهاى صندوق حزب توده و ادامه تحصیل با آن پولها در فرانسه، در اسناد ساواک انعکاس زیادى داشت. این مسئله در بیرون هم مطرح بود چنانکه براساس گزارش مورخه 4 / 11 / 41 ساواک وقتى باهرى در سر کلاس، دانشجویان وابسته به جبهه ملى را افرادى متظاهر و بىایمان خطاب مىکند، پس از پایان کلاس، یکى از دانشجویان روى تخته سیاه مىنویسد:
«دزد صندوق حزب توده فارس حق ندارد به دانشجویان توهین کند.»
در سالهایى که باهرى در فرانسه بود، دوستان نزدیک وى از جمله رسول پرویزى و جعفر ابطحى به اسداللّه علم نزدیک شدند و در نزد وى جایگاه مهمى پیدا کردند. سپس از او دعوت کردند که به ایران بیاید. باهرى به ایران آمد و در سایه علم در نظام پهلوى رشد کرد اگر حمایت و تضمین علم نبود، باتوجه به سوابق حزبى، او جرأت آمدن به ایران را نیز نداشت اما نه تنها او، بلکه بسیارى از اعضاى حزب توده شیراز نزد علم تقرب یافتند و به شدت مورد حمایت او قرار گرفتند البته بهایى بودن باهرى را نباید نادیده گرفت.
بنا به خبرى که در 19 اردیبهشت سال 1336 به ساواک رسیده، علم قصد داشت با تعدادى از نزدیکانش از جمله باهرى و چند نفر دیگر از دوستان شیرازى او حزب کشاورزان را به عنوان حزب اقلیت به راه اندازد ولى از آن منصرف و حزب مردم را تشکیل داد.
هنگامى که اسداللّه علم در سال 1336 «حزب مردم» را تشکیل داد بسیارى از دوستان باهرى که از اعضاى سابق حزب توده بودند وارد حزب مردم شدند و عملاً کنترل این حزب را در دست گرفتند. این افراد چنان قدرت یافتند که بیشتر مسئولیتهاى حزبى از جمله نشریه «اندیشه مردم» را در دست گرفتند. این گروه یعنى اعضاى سابق حزب توده که به حزب مردم راه یافتند، در اسناد ساواک به «جناح چپ حزب مردم» شهرت یافتهاند.
جناح راست حزب مردم که رهبران آن پروفسور جمشید اعلم و امیر متقى ـ سابقالذکر که او هم تودهاى بود ـ بودند، رقابت شدیدى با باند چپ حزب داشتند. تلاشهاى دو نفر فوق براى تحریک علم بر ضد باهرى و پرویزى سرانجام به جایى نرسید و طرفداران جناح چپ حزب، بیشتر شدند. ساواک افراد ذیل را از رهبران باند چپ حزب مردم بر شمرده است.» محمد باهرى، رسول پرویزى، صمد نامور، صاحب دیوانى، رضا سجادى، تقى افراخان (مسئول بخش راهآهن در حزب توده) و ناصر عمیدى.» تمام این افراد سابقا عضو حزب توده بودند. تقى افراخان در سال 1332 به جرم عضویت در حزب توده دستگیر و ابراز ندامت کرده و در سال 36 به عضویت حزب مردم درآمده بود. جالب اینکه وى و همچنین باهرى، با نصیرى، رئیس ساواک دوست بودند. همچنین یکى دیگر از همین افراد به نام کورش لاشایى که از افراد تندرو حزب توده بود و با عنوان «اقدام علیه امنیت کشور» و سابقه مبارزه مسلحانه دستگیر شده بود، مورد توجه ویژه علم و دربار قرار گرفت و از سوى شاه به دبیرکلى لژیون خدمتگزاران بشر انتخاب گردید.
تلاشهاى باهرى در حزب مردم، نشان از یک کار تشکیلاتى داشت که به سبک حزب توده انجام مىشد. او تلاش داشت دانشجویانش را به حزب مردم جذب کند. همچنین خود را به طیف کارگران نزدیک مىکرد و سعى داشت آنها را جذب نماید. در برنامههاى کارگران راهآهن و اعضاى صنف نانوا ـ که جذب مردم شده بودند، شرکت مىکرد، کنترل روزنامه حزب را در دست داشت، نظرات تندى ارائه مىداد و پیشنهاد مىکرد اعضاى حزب از دولت انتقاد کنند، هر چند که نظرات تند او مورد قبول سایر رهبران حزب واقع نمىشد.
باهرى رئیس بخش تبلیغات حزب نیز بود، همچنین مسئولیت سازمان جوانان حزب را نیز برعهده داشت. در آستانه انتخابات مجلس بیستم و باتوجه به عملکرد تشکیلاتى باند چپ حزب و افتتاح شعب حزب در شهرستانها، ساواک در سال 1339 از قدرت سازماندهى این گروه احساس خطر کرده و نوشته است: «اگر جلو آنها گرفته نشود، ممکن است از این گروه 20 نفر به مجلس راه پیدا کنند.»
به موازات افزایش نفوذ باهرى و طرفداران و دوستانش در حزب مردم، گزارشهاى زیادى ـ که نام و اعضاى مشخصى ندارند ـ به ساواک رسیده که باتوجه به سابقه تودهاى باهرى و پرویزى، از اقتدار و افزایش قدرت آنها در حزب، شکوه شده است. همچنین فردى به نام مشیر فاطمى که سابقا استاندار فارس بوده و این گروه را مىشناخته، طى نامهاى، از کاندیداتورى باهرى و هممسلکانش اظهار تعجب کرده است! باهرى که ابتدا قصد داشت از حوزه شیراز کاندیدا شود، زمینه را در شیراز مناسب نمىبیند و به اتفاق جهانمیر از تهران کاندید مىشوند اما انتخابات مجلس بیستم منحل مىشود و تمام تلاشهاى باهرى و دوستانش براى ورود به مجلس نقش برآب مىشود. ظاهرا همین مسئله موجب دلسردى باهرى شده و او از حزب مردم استعفاء مىدهد. بنا به برخى گزارشها، باهرى از یکى از شهرستانهاى استان فارس انتخاب شده بود.
در همین ایام یکى از منابع ساواک گزارش مىدهد دکتر محمد باهرى تشکیلات کروژیکهاى ایران را که از اعضاى سابق حزب توده تشکیل شده است، در میان دانشجویان و کارگران اداره مىکند. این گزارش تکذیب و آن تشکیلات نیز شناسایى نشدند.
دکتر باهرى در سال 1356 به دبیرکلى حزب رستاخیز منصوب گردید تا نظام حزبى رژیم را در بحرانهاى اواخر سال 56 و 57 سروسامانى دهد.
5ـ مسئولیتهاى اجرایى باهرى
باهرى علاوه بر استادى دانشگاه که به محض بازگشت از غرب به آن سمت گماشته شد و همچنین مسئولیتهاى حزبى، که پشتوانه او در سایر کارها بود، در دربار پهلوى به مسئولیتهاى اجرایى متعدد و مهمى منصوب گردید.
1ـ 5 وزارت دادگسترى
او در اوایل سال 41 در بنیاد پهلوى مشغول به کار بود و در مرداد همان سال، اسداللّه علم که نخستوزیر شده بود، باهرى را به معاونت ادارى نخستوزیرى منصوب کرد. چندى نگذشت که علم وى را جهت وزارت دادگسترى پیشنهاد نمود و شاه در سىام بهمن ماه 1341 فرمان وزارت وى را براى وزارت دادگسترى امضاء کرد. پس از صدور این فرمان، باهرى نامه به شاه نوشته و در آن آورده است :
«چاکر که کوچکترین سرباز دولت علم بودهام با سربلندى، آستان مقدس آن پدر بزرگ و رهبر گرامى و عزیز را مىبوسم و از خداى مهربان براى شاهنشاه ایران که مبتکر بزرگترین انقلاب اجتماعى قرون اخیر تاریخ!![5] بودهاند سلامتى و... مسئلت مىنمایم.»
با توجه به فساد عمیقى که در وزارت دادگسترى و دستگاه قضایى آن زمان وجود داشت، باهرى در صدد اصلاح برآمد و لوایحى را بدین منظور تهیه و ارائه کرد تعدادى از لوایح وى که در مجلس شوراى ملى تصویب شدند عبارتند از: 1ـ قانون خانههاى اصناف 2ـ کارآموزى لیسانسههاى قضایى و متقاضیان استخدام در وزارت دادگسترى 3ـ تشکیل کمیسیونهاى مشورتى حقوقى 4ـ دادن فوقالعاده به قضات دادگسترى. لایحه مجازات پزشکان متخلف نیز از دیگر برنامههاى وى بود که به تصویب مجلس رسید. این طرحها در سالهاى 41 و 42 ارائه و تصویب شدند.
با اینکه در برخى گزارشهاى ساواک، وى از جمله وزراى دادگسترى معرفى شده که از دخالت در امور قضایى پرهیز داشت، با این حال گزارشهایى از سوى مردم به ساواک رسیده که در این گزارشها به فساد مالى و وجود کارچاقکنها و دلالهاى متعدد در اطراف باهرى است در ایامى که وزارت دادگسترى را بهعهده داشته است آمده با این حال از قراین پیداست که برخى مطالب تنها، گوشهاى از واقعیتها است و ساواک تهران نیز در گزارشى، به وجود فساد عمیق و دخالت دستاندرکاران وزارت دادگسترى در آن اذعان نموده است. همچنین ساواک بارها به پولپرستى و علاقه زیاد باهرى به عیاشى و قماربازى و...اشاره کرده است.
با انتصاب باهرى به وزارت دادگسترى، باتوجه به سوابق چپى و فعالیت وى در حزب توده، شایع شده بود که باهرى زندانیان سیاسى را آزاد و به چپىها اجازه فعالیت خواهد داد. گزارشهایى نیز از عضویت وى در حزب کمونیست فرانسه در ایام تحصیل در آن کشور و ادامه عضویت وى در آن حزب حتى در دوران تصدى وزارت دادگسترى در پرونده او دیده مىشود.
باهرى تا پاییز سال 42 در منصب وزارت دادگسترى بود. باهرى یک بار دیگر نیز همزمان با اوجگیرى نهضت اسلامى مردم ایران به رهبرى امام خمینى (رضواناللّه علیه) و فروپاشى و سقوط دولتها، در کابینه شریف امامى به وزارت دادگسترى رسید. فرمان وزارت وى در تاریخ 5 / 6 / 57 به امضاى شاه رسید که البته سیل قهرآمیز تظاهرات و اعتراضات مردم مسلمان ایران اجازه استمرار حکومت ظالمانه پهلوى را نداد و حدود دو ماه بعد برکنار گردید.
باهرى پس از وزارت دادگسترى و همزمان با برکنارى علم از نخستوزیرى و انتصاب به وزارت دربار، به دربار رفت و در سمتهاى معاونت ادارى و سپس معاونت کل وزارت دربار مشغول به کار بود و سالها در این وزارتخانه، یار نزدیک و مورد اعتماد علم بوده و در سفرهاى علم به خارج از کشور، این وزارتخانه را سرپرستى مىکرده است.
علم مردى رفیقباز بود و براى دوستان و نزدیکانش خیلى مایه مىگذاشت و در همین کتاب به نمونههایى از این خصلت وى اشاره شده است. از جمله در سند مورخه 30 / 5 / 50 به نقل از یکى از نمایندگان عضو حزب مردم در مجلس شوراى ملى آمده است: «علم از لحاظ عاطفه و رفیقدوستى و وفادارى به اعلیحضرت بىنظیر مىباشد... به دو نفر از تروریستهاى کمونیست به نام رسول پرویزى و دکتر محمد باهرى علاقه و لطف مخصوص دارد و از ابتدا که این دو نفر را مورد لطف و حمایت خود قرار داده مورد سرزنش و انتقاد شدید رجال این کشور مانند پرفسور جمشید اعلم قرار گرفت. «در ادامه این سخنان، آمده است که علیرغم توسل مخالفین به مادر شاه و سفارش او به شاه، علم شاه را قانع کرد که این دو نفر بمانند. آنها ماندند و به مسئولیتهاى بالایى نیز رسیدند. ماجراى حمایت از جمشید پوروالى در همان سند، نمونه دیگرى از این خوى و خصلت علم است.»
همچنین در اسناد مربوط به وزارت دربار که در همین کتاب درج شده است، علاقه شدید و اعتماد فراوان علم به باهرى به وضوح دیده مىشود.
در مقابل این حمایت سخاوتمندانه، باهرى نیز به خوبى قدرشناس بود و خود را غلام علم مىدانست. در سند مورخه 5 / 4 / 48 به نقل از باهرى آمده: «همه ماها به باید غلام و نوکر علم که مورد مرحمت
شاهنشاه آریامهر است باشیم.»
در سند 22 / 10 / 48 ساواک آمده است. دکتر باهرى فقط مشاغلى را قبول مىکند که رئیس او علم باشد.
وقتى در سال 42، پس از علم، حسنعلى منصور به نخستوزیرى رسید، از باهرى خواسته شد در پست وزارت دادگسترى بماند و برنامههایش را تمام کند ولى او قبول نکرد و همراه علم به وزارت دربار رفت.
از مطالعه اسناد چنین برمىآید. که باهرى علیرغم اینکه در ساواک سوابق منفى داشته و تا اواخر حکومت پهلوى، کارکنان ساواک همواره سوابق تودهاى وى را مورد توجه قرار مىدادند و در صدد رد صلاحیت وى براى سمتهاى حساس بودند، ولى باهرى ـ حتما با وساطت و پشتوانه علم ـ روابط خوبى با سران ساواک داشت و از یکى دو مکاتبه وى که با رؤساى ساواک موجود است، مىتوان به روابط دوستانه وى با رئیس ساواک پى برد.
در سال 48 اداره سوم ساواک در تلاش برآمد که باهرى را باتوجه به سوابق چپى وى، رد صلاحیت نماید. باهرى در این ایام معاون وزارت دربار بود. یکى از مدیران ساواک در پاسخ این استعلام نوشته است:
«وقتى که معاون وزارت دربار شاهنشاهى است قطعا صلاحیت داشته است!»
قائم مقام ساواک نیز نوشته است «مداخله نکنید»!
در سند 27 / 2 / 48 باز به نقل از ریاست ساواک آمده است:
«تیمسار ریاست ساواک در مورد نامه اول اداره کل سوم درباره معاون وزارت دربار شاهنشاهى فرمودهاند اداره کل سوم در امور وزارت دربار شاهنشاهى مداخله ننماید.» با اینکه در صدر همین نامه، آمده است: «مشارالیه، طبق روش مصوبه، صلاحیت اشتغال به چنین شغلى را ندارد.»
این دوستى باهرى با ساواک چنان نزدیک شده بود که وقتى ساواک از طریق شنود تلفن تیمسار خسروانى ـ از بنیانگذاران باشگاه ورزشى تاج ـ متوجه فحاشى وى علیه باهرى شده بود، رئیس ساواک در تاریخ 2 / 8 / 52 دستور داده بود، متن سخنان شنود شده را به اطلاع دکتر باهرى برسانند. ظاهرا باهرى با پشتیبانى ساواک در صدد بود اساسنامه باشگاه تاج را تغییر دهد.
2ـ 5 باهرى در خدمت تملق براى شاه و فرح
در مقابل اعتمادى که علم، شاه و فرح و ساواک و برخى دیگر از مسئولین رژیم، به باهرى پیدا کرده بودند، او باید سرسپردگى خود را به اثبات مىرساند. هر ساله در مناسبتهاى فوق، باهرى با ارسال تلگراف، از طرف خود و کارکنان نهادى که ریاستش با او بود، جملات چاپلوسانهاى نوشته و آنها را با الفاظ غلّوآمیز مىستود.
نامه او به شاه به مناسبت صدور فرمان وزارت دادگسترى در سال 41 که او را مبتکر بزرگترین انقلاب اجتماعى قرون اخیر تاریخ! قلمداد کرده بود قبلاً گذشت. در سال 56 که باهرى دبیرکل حزب رستاخیز بود، به مناسبت تولد شاه، وى را شهریار انساندوست و دانا و توانا که ملت ایران را به توفیقات عظیم امنیت و سلامت و عدالت و فرهنگ و رفاه رسانده و همطراز و همسنگر قدرتهاى بزرگ جهانى مدافع حقوق ملت و مواضع عدل و مساوات و برابرى و عدالت اجتماعى در عرصه بینالمللى است!! و... ستوده است.
تملقات باهرى به فرح، بیشتر در پرونده وى انعکاس یافته است. هر سال در روز تولد فرح، باهرى تلگرام تولدى از سوى خود و کارمندان و ابواب جمعى نهادى که مسئولیت آن را برعهده داشت به فرح مخابره و با القابى همچون «منشاء خیر و عافیت و نیکوکارى و پشتیبانى دانش و هنر» و «وجود مبارک علیاحضرت پناهگاه لطف و مرحمت و نوازش و نمونه عشق راستین به وطن و راهنمایى ارباب علم و دانش و هنر و مشوق فضیلت و درستى و پاسدار فرهنگ کهن و شکوفاى ملى، و آغوش پر مهر و گرامى شهبانوى عزیز و محبوب، مهد پرورش ولیعهد همایون شاهنشاه و نور چشم ملت ایران و...«مىستود. باهرى فرصت را از دست نمىداد و حتى براى تولد ولیعهد نیز چنین پیامهایى ارسال مىکرد.
هر چند که چنین کارها به عرف و سنت رژیم پهلوى تبدیل شده بود و وزرا و بزرگان دولت خود را در مقابل شاه و خانوادهاش «چاکر» و «نوکر» و «جاننثار» و... خطاب و به آنان تقرب مىجستند، اما محمد باهرى از این طریق به همه چیز مىرسید. علاوه بر مسئولیتهاى اجرایى و عضویت در بنیادها و شوراهاى علمى و فرهنگى، فرح وى را در تاریخ 15 / 10 / 55 به سمت مشاور عالى دفتر مخصوص خود ـ که مسئول این دفتر نیز فردى بهایى بود ـ منصوب کرد و سال بعد حتى به دبیر کلى حزب رستاخیز که تنها حزب قانونى کشور به حساب مىآمد، انتخاب گردید. انتصاب باهرى به عضویت هیأت امناى مؤسسه روابط بینالمللى وزارت امورخارجه از سوى شاه و به درخواست هویدا، انتصاب به عضویت هیأت اجرایى لژیون خدمتگزاران بشر از سوى شاه در سال 55، شرکت در جلسات ویژه مانند افتتاح پلانتاریوم آلمان شرقى در تبریز به دستور فرح، سفرهاى مکرر به خارج از کشور، تنها و یا با خانواده، با استفاده از امکانات دربار و تخفیفهاى ویژه و... از دیگر استفادههاى باهرى از خدمت به خاندان پهلوى بود.
3 ـ 5 دکتر باهرى در نظام آموزش عالى
چنانکه در ابتدا اشاره شده باهرى به محض بازگشت از خارج کشور، با حمایت اسداله علم در دانشگاه تهران به عنوان استاد استخدام شد و همزمان در حزب مردم نیز نقشى برجسته ایفاء مىکرد. طبق گزارشهاى ساواک باهرى سعى مىنمود دانشجویان را به حزب مردم جذب نماید. همچنین در مقابله با جریانهاى ملى و مردمى مانند: «جبهه ملى» نیز تلاش مىکرد جریانسازى کند و با حرکتهاى مذهبى و ملى که علیه شاه و دربار فعالیت مىنمودند مقابله نماید.
در تاریخ 2 / 7 / 41 که دانشجویان دانشگاه تهران به علت دو درجه شدن امتحانات تظاهرات کرده بودند، سه چهارم تظاهرکنندگان را طرفدار باهرى تشکیل مىدادند و سعى داشتند رهبرى تظاهرات را برعهده بگیرند، با این حال دانشجویان رقیب ابتکار عمل را به دست گرفته و جریان را از دست آنها خارج کردند. این حرکت به خوبى نمایانگر نقش انحرافى و نفوذى باهرى در دانشگاه مىباشد که سعى در ایجاد حرکات نمایشى و مخالفت صورى داشت. این در حالى بود که او در همین ایام، معاون نخستوزیر نیز بود.
باهرى علاوه بر سرسپردگى به علم، براى جبران سوابق تودهاى خود، مستقیما با ساواک همکارى مىکرد. در تاریخ 7 / 5 / 41 به یکى از مسئولین ساواک گفته بود براى جلوگیرى از فعالیتهاى سیاسى دانشجویان دانشگاه تهران در احزاب، باید تعدادى از دانشجویان بىطرف را آماده نموده تا اعمال دانشجویان طرفدار احزاب را خنثى کنند. وى سپس خواسته است اسامى دانشجویان طرفدار حزب توده و جریانهاى دیگر را در اختیار وى قرار دهند.
ارتباط صمیمانه او با مسئولین ساواک همچنان ادامه داشت. لحن مکاتبات باهرى با ساواک صمیمانه و حاکى از دوستى و اعتماد متقابل است. هنگامى که نصیرى رئیس ساواک در تاریخ 25 / 5 / 56 انتصاب باهرى به دبیرکلى حزب رستاخیز را تبریک گفت، باهرى در پاسخ او نوشت :
«... بایستى خیلى زود خدمت مىرسیدم، مقصرم، به زودى شرفیاب خواهم شد!»
این خدمات باعث شد که ـ چنانکه گذشت ـ رئیس ساواک دستور دهد، کارکنان ساواک در کارهاى باهرى دخالت نکنند و مزاحم او نشوند. به پشتوانه این حمایتها، باهرى در صدد جریانسازىهاى بیشتر در دانشگاه برآمد. او در پاییز سال 1341 جمعیتى با عنوان «سازمان تعاونى دانشگاه» تأسیس نمود که در ظاهر یک جمعیت صنفى اما در حقیقت یک جمعیت سیاسى بود که باهرى در پوشش انجام خدمات رفاهى و کمک به دانشجویان، اعضاى آن را به خدمت رژیم شاه و مخالفت با احزاب سیاسى مخالف وا مىداشت.
دوره نخستوزیرى اسداللّه علم در سالهاى 41 و 42 دوره حساس و نقطه عطفى در تاریخ ایران بود. ماجراى «انجمنهاى ایالتى و ولایتى»، «انقلاب سفید شاه» و فاجعه حمله به مدرسه علمیه فیضیه در 15 خرداد سال 42 و...در این دوره اتفاق افتاد.
اسداللّه علم تلاش کرد تا آزادى احزاب و مذهبىها را محدود کند و تلاشهاى او موجى از درگیرى و مناقشه سیاسى در جامعه و بخصوص دانشگاهها ایجاد نمود. و این موقعیت، محمد باهرى در کمک به علم از هر اقدامى چشمپوشى نمىکرد و صفحات پرونده وى مشحون از درگیرى با عناصر آزادیخواه و استقلالطلب ملت مسلمان ایران در حمایت از شاه و علم است.
در فروردین ماه 42 باهرى به همراه برخى از همولایتىهایش، تقاضاى ثبت «جامعه دانشجویان فارسى مقیم تهران» را ارائه نمود.
هدف باهرى از ثبت این تشکل نیز کمک به رژیم و مبارزه با جریانات سیاسى مخالف بود، اما به نظر مىرسد تعدادى از افراد درخواستدهنده براى این تشکل، چندان از هدف وى آگاهى نداشتند.
انجام این حرکات موازى سیاسى در انطباق کامل با مأموریتهاى جارى ساواک و نشان از اهداف تشکیلاتى باهرى و سرسپردگى کامل وى به رژیم طاغوت است. سرانجام نیز مزد فعالیتهایش را گرفت و در نهم اسفند ماه 41 به سمت وزارت دادگسترى منصوب گردید. او همچنین اعتماد کامل شاه را نیز به دست آورد به طورى که او را در بسیارى از بنیادها و جمعیتهاى علمى وابسته به دربار مىبینیم.
در سال 43 شاه فرمان تشکیل «بنیاد فرهنگ ایران» به ریاست فرح را صادر کرد و باهرى را نیز به عنوان عضو هیأت مؤسس این بنیاد منصوب نمود. او قبلاً نیز مشاور اجتماعى و فرهنگى بنیاد پهلوى بود. در سال 52 از سوى شاه به عضویت هیأت امناى مؤسسه روابط بینالمللى وزارت امورخارجه منصوب شد. در تاریخ 14 / 10 / 53 از سوى شاه فرمان عضویت وى در شوراى مرکزى دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالى کشور صادر شد.
در تاریخ 14 / 11 / 55 شاه با شرکت وى در «شوراى عالى سازمان سپاهیان انقلاب» موافقت کرد. در سال 56 علاوه براینکه دبیرکل مهمترین تشکل سیاسى کشور یعنى «حزب رستاخیز» بود، مسئولیت «سازمان شاهنشاهى بازرسى آموزش و پژوهش کشور» را نیز برعهده داشت. همچنین در سال 49 از سوى شاه به عضویت هیأت امناى دانشگاه پهلوى منصوب شده بود. ریاست هیأت امناى بنیاد آرشام، عضویت هیأت مدیره انجمن ملى حمایت کودکان، عضویت شوراى عالى جمعیت کودکان بىسرپرست و... بخشى دیگر از مسئولیتهاى باهرى بودهاند.
او همچنین مدیر گروه تحقیق درباره بزهکارى اطفال مؤسسه علوم جزایى و جرمشناسى دانشکده حقوق دانشگاه تهران نیز بود. از سوى دیگر باهرى با این مسئولیتها و ارتباطات گسترده، در کار بسیارى از مسئولین دانشگاهى دخالت مىکرد و بعضا با آنها رقابت مىنمود. وى هنگامى که مسئول سازمان بازرسى آموزش و پرورش بود، بدون اعتنا به وزارت علوم، مستقیما با رؤساى دانشکدههاى دانشگاه تهران مکاتبه و آمارهاى ادارى و پژوهشى را درخواست مىنمود. این ماجرا شایعه علاقهمندى وى به ریاست دانشگاه تهران را بر سر زبانها انداخته بود و از حسادت وى به رئیس دانشگاه تهران سخن به میان مىآمد. حتى وقتى جهانشاه صالح در سال 43 رئیس دانشگاه تهران شد، مقالهاى در نشریه «ایران مهر» نوشته شد و ضمن انتقاد از صالح، باهرى شایسته ریاست دانشگاه تهران قلمداد گردید.
یکى از مدیران ساواک که در ذیل یکى از این گزارشها از باهرى حمایت کرده، نوشته است که تاکنون باهرى سه بار پیشنهاد ریاست دانشگاه تهران را رد کرده است، زیرا او مشاغلى را قبول مىکند که رئیس او جناب آقاى علم باشد، همچنانکه پست وزارت دادگسترى در کابینه منصور را نپذیرفت.
یکى دیگر از مدیران ساواک با تأیید ضمنى این شایعات باتوجه به مشاغل فراوان باهرى، نوشته است اگر او دست از تدریس بکشد، به شایعات درخصوص دستهبندىها و اعمال و نظرات وى در محیط دانشگاهها و بین اساتید خاتمه داده خواهد شد.
حمایتهاى علم، حاشیه امنى براى باهرى ایجاد کرده بود که در کارهاى رئیس دانشکده حقوق، رئیس دانشگاه تهران، وزارت علوم و حتى وزارت دادگسترى هم دخالت مىکرد و آنها نیز مجبور به صبر و سکوت بودند!
در سالهاى پس از انقلاب اسلامى، خبر چندانى از باهرى نبود تا اینکه در سال 1386 خبر مرگ وى در خارج از کشور در اینترنت منتشر شد.
4ـ 5 سایر مسئولیتهاى ادارى و شغلى دکتر باهرى
1ـ وکیل دادگسترى در شیراز
2ـ رئیس اداره حقوق شرکت تلفن ایران
3ـ استاد دانشکده حقوق دانشگاه تهران
4ـ مشاور اجتماعى و فرهنگى بنیاد پهلوى سال 1340
5ـ معاون نخستوزیر در کابینه علم ـ از 30 تیر 1341
6ـ وزیر دادگسترى در کابینه دوم علم ـ از 30 بهمن 1341
7ـ وزیر مشاور
8ـ مدیر گروه تحقیق درباره بزهکارى اطفال مؤسسه جزایى و جرمشناسى دانشکده حقوق
9ـ معاون وزارت دربار در امور ادارى
10ـ معاون کل وزارت دربار
11ـ ریاست سازمان شاهنشاهى بازرسى آموزش عالى و پژوهشى علمى وزارت دربار ـ سال 1348
12ـ عضو در هیأت امناى دانشگاه پهلوى به فرمان شاه ـ 14 / 10 / 49
13ـ رئیس هیأت امناى بنیاد آرشام
14ـ عضو هیأت امناى بنیاد فرهنگ ایران
15ـ عضو هیأت مؤسسان بنیاد فرهنگ ایران
16ـ رئیس و عضو هیأت مدیره انجمن ملى حمایت کودکان
17ـ مشاور عالى دفتر مخصوص فرح 15 / 10 / 55
18ـ عضو شوراى عالى جمعیت کودکان بى سرپرست
19ـ عضو هیأت امناى مؤسسه روابط بینالمللى وزارت امورخارجه
20ـ عضو شوراى مرکزى دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالى کشور
21ـ عضو هیأت اجرایى لژیون خدمتگزاران بشر از 5 / 7 / 55
22ـ نماینده دربار در شوراى عالى سپاهیان انقلاب
23ـ وزیر دادگسترى کابینه شریفامامى 5 / 6 / 57
باهرى همچنین از سوى دربار و نیز مستقلاً از سوى فرح در بسیارى از جلسات، سمینارها و همچنین کنفرانسهاى بینالمللى شرکت مىکرد.
6ـ فرجام کار باهرى
با مرگ علم در سال 1356، باهرى و دوستانش همراه و حامى همیشگى خود را از دست دادند و با سست شدن ارکان رژیم در سال 57 به فکر فرار از کشور افتادند. براساس شنود ساواک، باهرى مىگوید از کانادا اجازه اقامت گرفته و با خانوادهاش در تاریخ 17 / 9 / 57 به لندن و از آنجا به کانادا مىرود.
در سالهاى پس از انقلاب اسلامى، خبر چندانى از باهرى نبود تا اینکه در سال 1386 خبر مرگ وى در خارج از کشور منتشر شد.
[1]- تاریخ تولد باهرى در برخى از اسناد ساواک، سال 1297 قید گردیده، ولى 1295 صحیح است.
[2]- حزب اراده ملى با حزب توده مخالف بود.
[3]- فصلنامه مطالعات تاریخى ـ ویژهنامه بهائیت ـ عنوان مقاله: اولین وزیر کابینه ـ ابراهیم ذوالفقارى ـ تابستان 1386، صص 5 و 244.
[4]- اسناد انفرادى ـ مورخ 7 / 9 / 1357
[5]- مقصود باهرى از «بزرگترین انقلاب اجتماعى قرون اخیر» انقلاب به اصطلاح سفید شاه بود که با طرح و هدایت آمریکا و به منظور تسلط هر چه بیشتر آنان بر شؤون اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى ایران، به اجرا درآمد.