در جلد اول (عنکبوت سرخ) ملاحظه شد که امپراطورى شوروى (سابق) از همان ابتداى ظهور با تز «انقلاب جهانى کارگرى»، تلاش گستردهاى را براى تحقق آرمانهاى کمونیستى در سراسر جهان آغاز کرد. از جمله مناطقى که براى زمامداران کشور پهناور روسیه طى سدههاى گذشته، یعنى هم در زمان حکومت تزارها و هم پس از ظهور کمونیستها، از اهمیت ویژهاى برخوردار بود، تسلط و کنترل بر سرزمین ایران بود.
مبناى بنیادین رفتار تزارهاى روسیه وصیت منسوب به پطر کبیر مبنى بر«ضرورت دسترسى به آبهاى گرم خلیجفارس» از طریق ایران بود. وقایع بعدى در روابط فیمابین ایران و روسیه ظاهراً مؤید این واقعیت است. وقوع چند جنگ بین ایران و روسیه تزارى، تحمیل قرارداد گلستان در سال 1813، و متعاقب آن قرارداد ترکمانچاى در 1828 که به موجب آنها بخشهاى عظیمى از خاک کشورمان تجزیه و به روسیه ملحق شد، توافق محرمانه روسیه و انگلیس در 1907 میلادى و تقسیم ایران بین دو کشور مذکور نیز، اقدامهاى دیگرى بود که مستقیماً و به وضوح نیات و مقاصد تزارها را در به زیر سلطه درآوردن ایران به نمایش مىگذاشت.
این وقایع، خاطره تلخى بر ذهن و روح ملت ایران داشت که در دهههاى بعد همچنان به عنوان نقاط تاریکى از آن یاد مىشد. با این حال برخى از نویسندگان معاصر روستبار روسیه وصیت منسوب به پطر کبیر را کذب و ناشى از هراس اروپائیان از قدرت رو به توسعه روسیه مىدانند. لیکن وقایع یادشده، به قدرى گویا هستند که نیازى به اثبات و ارایه دلایل بیشتر نمىباشد.[1]
اما آنچه در این مجال جاى تأمل دارد، رفتار سیاسى و اقدامات اتحاد شوروى پس از به قدرت رسیدن کمونیستها در این کشور است. چه کمونیستها در ابتداى امر با شعار آزادیخواهى و ظلم ستیزى، مبارزه با استثمار و ... به قدرت رسیدند و اقدامات اولیه نیز حاکى از تفاوت سلوک آنها با تزارهاى سابق بود لیکن به دلایلى که به شرح آنها خواهیم پرداخت به تدریج دست از شعارهاى ضد استثمارى خود کشیده و همان رویه و اقدامات مداخلهگرانه تزارها را ادامه دادند. تبیین دلایل، ضرورتها و ریشههاى تغییر رفتار زمامداران انقلابى کمونیسم از جهات مختلف داراى اهمیت فراوان است که از جمله بخاطر: همسایگى این کشور پهناور با ایران و از همه مهمتر، وقوع انقلاب بزرگ اکتبر 1917 که پس از روندى پر فراز و نشیب، نهایتاً در 1991 فرو پاشید. از این رو نکات آموزنده فراوانى مىتواند براى صاحبنظران و محققان بهمراه داشته باشد.
نگاهى اجمالى به روند تحولات از آغاز تا عصر برژنف: از انقلاب دائمى جهانى تا بناى سوسیالیسم در یک کشور!
براساس واقعیات موجود، رژیم بلشویکى پس از به قدرت رسیدن، بر مبناى آموزههاى ایدئولوژیک دست به اقدامات انقلابى بزرگى زد که از جمله آنها، بیانیهاى است که در تابستان 1919 میلادى براى دولت ایران فرستاد و براساس آن اعلام کرد:
1 ـ همه بدهیهاى ایران به روسیه بخشیده مىشود.
2ـ مداخله روسیه در درآمد ایران ... پایان مىیابد.
3ـ همه امتیازات مقامات و شرکتهاى روسى در ایران خاتمه مىیابد.
4ـ کاپیتولاسیون پایان مىیابد....[2]
این سیاست به معنى ارایه تصویرى عادلانه، منصفانه و آزادیخواهانه از انقلابیون جدید در روسیه بود. عدهاى اتخاذ چنین اقداماتى از سوى صاحبان جدید قدرت در روسیه را ناشى از مشکلات داخلى، مبارزات گسترده نیروهاى ضدانقلاب داخلى علیه انقلابیون، اقدامات بیگانگان در شرق و ژاپن و در غرب توسط کشورهاى اروپایى مىدانند. لیکن بهرحال باید پذیرفت که اقدامات اولیه کمونیستها نسبت به خاورمیانه و ایران با هر انگیزهاى باشد در مقایسه با تزارها، آثار مثبتى میان مردم و روشنفکران این سرزمینها بوجود آورد. شاید به همین دلیل بود که برخى روشنفکران محلى شیفته شعارها و ادعاهاى آنها شده و به تدریج اسیر تفکر و دسیسههاى آنها گردیدند.
با این حال سیاست فوق چندان پایدار نماند و بزودى مشخص شد که مسئله اساسى نظام نوپاى کمونیستى روسیه «حفظ خود و بقاء» آن است بدین جهت در پایان جنگ داخلى براساس ضرورت تقویت و تحکیم نظام سوسیالیستى در روسیه، نظریه همزیستى مسالمتآمیز از دوران لنین و سالهاى آغازین شکلگیرى نظام کمونیستى مورد توجه قرار گرفت.
پس از لنین، با به قدرت رسیدن استالین، دو دیدگاه به طور جدى در مقابل هم قرار گرفتند: دیدگاه ایدئولوژیک منبعث از تعالیم مارکس و انگلس که بر پایه آن «انقلاب دائمى» باید در سراسر جهان به وقوع مىپیوست، و دیدگاه استالین که منافع ملى روسیه را در اولویت قرار داده و «بناى سوسیالیسم در یک کشور» را مورد تأکید قرار مىداد.
نهایتاً با پیروزى استالین، جهانگرایى و انقلاب دائمى در عمل به کنار گذاشته شد. لنین قبلاً با اعلام نظریه همزیستى به جهان سرمایهدارى اطمینان داده بود که انقلاب بلشویکى صدور انقلاب را از مجراى تجارى و غیرنظامى دنبال مىکند. استالین نیز با ادامه سیاستهاى لنین، بهرهگیرى از استراتژى همزیستى مسالمتآمیز را در سیاست خارجى کشورش دنبال و توسعه روابط تجارى با غرب را مورد توجه قرار داد. با این حال در کنگره ششم سازمان کمونیسم بینالملل در 1928، «هم بر انقلاب جهانى و هم بر ضرورت حفظ و تحکیم سوسیالیسم در یک کشور! توجه شد. به عبارتى دیگر در حد شعار حفظ هر دو نگرش و ایجاد آشتى میان آن دو مورد تأکید بود. لیکن در عمل، عدهاى برآنند که سیاست ملىگرایى روسى به این ترتیب بر استراتژى جهانگرایى کمونیسم غلبه پیدا کرد و شکست جنبشهایى چون میرزا کوچک خان جنگلى، حمایت از رژیم کودتا در 1299 و ... توسط رژیم انقلابى شوروى بر مبناى فوق قابل تحلیل است.
نگاهى به تحولات روابط سیاست خارجى شوروى پس از استالین نیز بیانگر تداوم پذیرش و تداوم راهبرد همزیستى مسالمتآمیز بوده است. با به قدرت رسیدن خروشچف، دیدگاه فوق با تأکید بیشترى ادامه یافت و توجیه زمامداران وقت آن بود که، سیاست همزیستى مسالمتآمیز با غرب مىتوانست به رهایى ملل تحت استثمار کمک کند. بر این اساس هر چه اتحاد شوروى قوىتر، کارآمدتر و تواناتر مىگردید براى رهایى کارگران جهان و دیگر استثمارشدگان از ظرفیت و توانایى بیشترى برخوردار مىشد. تأکید خروشچف بر همزیستى مسالمتآمیز از یکسو و جهانگرایى کارگرى از سوى دیگر به تناقضى در سیاست خارجى انقلابیون شوروى تبدیل شده بود که نظریهپردازان بسیارى براى رفع آن تلاش مىکردند. همین برداشت از همزیستى مسالمتآمیز با غرب موجب ایجاد اختلاف جدى میان چین و شوروى گردید. «مائو» رهبران شوروى را به تجدیدنظرطلبى متهم کرد و تأثیرات این مجادله بین گروهها و طرفداران تفکر چپ در کشورهاى دیگر و مخصوصاً ایران نیز به خوبى هویدا بود. زیرا با اجراى سیاستهاى همزیستى خروشچف، حمایت علنى و قوى از گروههاى منتسب به چپ و شوروى در سایر کشورها جاى خود را به پذیرش وضع موجود و توسعه روابط با دولتهاى حاکم مىداد که نتیجه آن، بىپشتوانه ماندن چپ در این کشورها، فشار سیاسى و اجتماعى بر رهبران این جنبشها و نهایتاً منزوى گشتن آنها را در پى داشت که چنین وضعیتى در ایران پس از کودتاى 28 مرداد 1332 نیز به وضوح قابل مشاهده است.
با وقوع کودتا در ایران و متوارى شدن سران حزب توده، دستگیرى برخى از آنها توسط رژیم پهلوى، سؤالات و ابهامات زیادى میان اعضاء و طرفداران جنبشهاى چپ در ایران ایجاد کرده بود که البته انشعاب از سازمان حزب توده و ایجاد تشکلهاى حزبى مائوئیسم در ایران و غیره از پیامدهاى آن بود[3] که در برخى از اسناد این جلد نیز به آنها اشاره شده است.
بدین ترتیب در دوران برژنف نیز سیاست همزیستى مسالمتآمیز با اصطلاحى متفاوت یعنى «دتانت» ادامه یافت. در رویکرد جدید، در واقع مبارزه با امپریالیسم از طریق اتخاذ شیوههاى مشابهى چون ایجاد و توسعه حوزههاى نفوذ اقتصادى براى اتحاد شوروى ادامه مىیافت. صدور کالاها و تولیدات گوناگون اتحاد شوروى در دهه 1970 بر اساس سیاست یادشده افزایش چشمگیرى یافت. توسعه روابط دوستانه شوروى با ایران، اعطاء کمکهاى اقتصادى و فنى نظیر احداث ذوبآهن اصفهان، ماشینسازى تبریز، و انعقاد قراردادهاى گسترده فنى و علمى میان ایران و شوروى و همکارى گسترده میان دو نظام بر این مبنا قابل تحلیل و ارزیابى است. بنابراین مىتوان گفت، هر چند پس از شکلگیرى انقلاب اکتبر، تعهدات و الزامات ایدئولوژیک نتوانست ضرورتهاى ناشى از تأمین امنیت روسیه شوروى را تحتالشعاع قرار دهد حفظ و تقویت نخستین خاستگاه سوسیالیسم در جهان سبب گردید در فرازهاى گوناگون از تاریخ اتحاد شوروى، سیاست خارجى این کشور برخلاف الزامات و آموزههاى ایدئولوژیک سازمان یابد هر چند توجیهات گوناگون براى این تفاوت بکار گرفته مىشد.
اصالت منافع ملى و تقدم آن بر آموزههاى ایدئولوژیک
به واقع در ظاهر چنان مىنمود که اگر روسیه تزارى در پى تقویت مبانى مسیحیت ارتدوکس در جهان بود، اتحاد شوروى رسالت توسعه انقلاب جهانى پرولتاریا را عهدهدار گردید و گسترش دیکتاتورى پرولتاریا را در جهان هدف گرفته است. اما تقابل و تعارض میان منافع روسیه و جهانگرایى پرولتاریایى در سالهاى نخستین، به غالب شدن منافع ملى و ناسیونالیسم روسى در دهههاى بعد، تغییر مکان داد. به عبارت دیگر علیرغم تلاش رهبران انقلابى شوروى در ایجاد آشتى و انطباق میان اهداف ایدئولوژیک و اهداف ملى، به ناچار با ارایه استراتژیهایى چون همزیستى مسالمتآمیز، بناى سوسیالیسم در کشور و .. ضرورت تحکیم و تقویت شوروى مورد تأکید قرار گرفت و وظیفه انقلابیون سراسر جهان نیز از این دیدگاه تقویت نظام کمونسیتى در اتحاد شوروى تلقى شده و بدین اساس، منافع ملى جایگاه نخست را پیدا کرد و سیاست خارجى این کشور تحت تأثیر تمایلات واقعگرایانه، روابط با کشورهاى دیگر را سامان داد.[4]
نکتهاى که حائز اهمیت فراوان است، این نکته مىباشد که دولت انقلابى بلشویکها در همان حال که مواضع دوستانهاى در برابر دولتها و از جمله دولت ایران بر مبناى منافع ملى روسیه اتخاذ مىکرد، در خفاء کمکرسانى به نیروهاى مخالف آن را نیز مورد توجه قرار مىداد. سیاستى که در قبال بسیارى از دولتهاى همجوار در سالهاى حاکمیت استالین معمول بود و در سالهاى پس از وى نیز با غلظت کمتر ادامه یافت. این اقدامات پنهانى به شکلهاى مختلفى ارایه مىشد که بخشى از اسناد این کتاب به آن مربوط مىشود. استفاده از مأموران اطلاعاتى در پوشش کادر دیپلماتیک، کادر بهداشت و درمان بیمارستانى، برگزارى نمایشگاه محصولات علمى و فضایى، انتشار اخبار مجلات و... و برپایى مجالس جشن و سرور به مناسبت استقلال این کشور یا پیروزى انقلاب اکتبر، نمونههایى از شگردهاى اطلاعاتى و پنهانى این کشور بشمار مىآیند که توسط ساواک کنترل و اسناد آن در این جلد ارایه شده است.
ایران و شوروى در دهه 40
برمبناى این تحلیل شاید بتوان علل اتخاذ سیاستهاى اطلاعاتى، امنیتى و خارجى شوروى در ایران را پس از وقوع انقلاب اکتبر در1917 تحلیل و دلایل موضعگیریهاى شورویها را در قبال وقایع ایران چون نهضت میرزا کوچک خان جنگلى، کودتاى 1299، وقایع شهریور 1320، تجزیه و اعلام خودمختارى در آذربایجان و کردستان، تقاضاى امتیاز نفت شمال، کودتاى 28 مرداد 1332، وقایع سالهاى نخستین 1340، نهضت 15 خرداد، علل توسعه روابط اقتصادى، سیاسى و فرهنگى شوروى در ایران، انقلاب سفید و اصلاحات ارضى رژیم شاه و از همه مهمتر خط سیر حمایت از گروههاى چپ در ایران مانند حزب توده، فدائیان خلق و سایر احزاب کمونیستى مخفى و نظامى و ... را توضیح داد. هر چند در این خصوص محققان و تاریخنویسان زیادى پژوهش کرده و فرضیههاى مختلفى را مطرح کردهاند که البته برخى از آنها قرین صحت نیز مىباشد، لیکن اسناد حاوى این کتاب که مشتمل بر وقایع پنهان و محرمانه روابط ایران و شوروى مخصوصاً نقش گروههاى چپ در ایران مىباشد، بدون تردید مىتواند نکات مبهم و زوایاى تاریک این روابط را بهتر و روشنتر در معرض افکار تحلیلگران قرار داده و طبعاً به تقویت برخى از نظریهها و رد برخى دیگر خواهد انجامید.
بدون آنکه داورى خاص در خصوص انگیزه و علل تهیه و ثبت این اسناد توسط ساواک داشته باشیم، ضرورى مىبینیم اسناد را به صورت عینى و دست اول در اختیار اندیشمندان و دانشپژوهان قرار دهیم تا خود به تحلیلهاى دقیق و واقعى دست یابند.
ویژگى اسناد مندرج در این جلد
اسناد مندرج در این جلد، شامل وقایع و اتفاقات مهمى از تاریخ ایران است که به صورت محرمانه در اسناد و آرشیو ساواک به ثبت رسیده است. عمده اسناد از نظر تاریخى شامل سالهاى 1341 الى 1347 مىگردد. از نظر موضوعى نیز این اسناد متعدد و متنوع است که ذیلاً به برخى از موضوعات مهم آنها اشاره مىگردد:
1ـ اتخاذ رویکرد دوستانه شوروى با ایران
پس از یک دوره نسبتاً طولانى وجود روابط خصمانه و تیره میان ایران و شوروى، یعنى از شهریور 1320 تا نخستوزیرى علم در 1341، به تدریج شاهد رفع کدورتها و سوءتفاهمها بین ایران و شوروى هستیم. طبق اسناد موجود، هر دو دولت تمایل به داشتن روابط دوستانه دارند، لذا شاهد سفر شاه ایران به شوروى و بالعکس مىباشیم. در مورد اینکه چه دلایلى باعث اتخاذ چنین رویکردى توسط شوروى و ایران گردید، نظریات مختلفى از سوى نویسندگان مطرح شده است که اشارهاى مختصر به آنها بىفایده نیست.
فرد هالیدى از نویسندگان مشهور غرب دلیل اتخاذ رویکرد فوقالذکر را به شرح ذیل توضیح مىدهد :
اول ـ سیاست خارجى شوروى را عمدتاً ملاحظات جهانى و سنخ ویژگى روابط این کشور با آمریکا دیکته مىکرده است.
دوم ـ هم مرز بودن شوروى با ایران. این عامل موجب شده بود که دولت ایران هرگونه برخورد و اقدامى حتى کوچک و کماهمیت گروههاى سیاسى را به حساب تحریکات شوروى بگذارد و آنها را به عنوان عوامل کمونیست و طرفدار شوروى سرکوب کند.[5]
بهرحال واقعیت آن است که هر دو کشور در سطح حاکمیت مایل و علاقمند به کنار گذاشتن اختلافات و توسعه روابط دوستانه بودند و براى این کار نیز انگیزهها و دلایل گوناگونى داشتند. اسناد عمدهاى از این جلد نیز این واقعیت را تایید مىکند. لیکن در کنار این مسایل، در اسناد شاهد موضعگیرى برخى نخبگان سیاسى طرفدار انگلیس، آمریکا و... هستیم که علیه توسعه روابط ایران و شوروى، اقدام مىکردهاند. همچنین افکار عمومى و نظرسنجىهاى ساواک از مردم، بازار و ... در این خصوص قابل توجه است.
2ـ انزواى بیشتر گروههاى چپ و وابسته به شوروى
با روى کار آمدن برژنف، بتدریج روند رفع اختلافات با غرب، تنشزدایى و نزدیکى بیشتر با آمریکا و کشورهاى غربى تشدید شد و به تبع آن زمامداران کرملین تحت تأثیر سیاستهاى بینالمللى به ناچار حداقل در ظاهر از پشتیبانى احزاب و گروههاى وابسته در کشورهاى دیگر دست کشیده و به اصطلاح با اهرم تثبیت صلح به مبارزه با غرب پرداختند. اتخاذ چنین رویکردى تبعات مهمى براى شوروى داشت که مهمترین آنها تشدید و تعمیق اختلافات با چین و انزوا و نهایتاً سرخوردگى گروههاى وابسته به چپ در برخى از کشورها منجمله ایران بود. در این میان در ایران پس از کودتاى 28 مرداد 1339 که متعاقب تشکیلات حزب توده و سازمان نظامى وابسته به آن توسط رژیم منهدم شده بود ـ باقیماندههاى عوامل شوروى به این کشور و کشورهاى اقمار آن در اروپا گریختند. هر چند فعالیت سیاسى و مخفى آنها در خارج از کشور سازماندهى مىگردید لیکن آثار مخرب آن بر گروههاى چپ در داخل کشور نیز غیرقابل انکار است.
در برخى از اسناد این جلد به انشعاب گروههاى وابسته شوروى ،نظرات برخى از اعضاى کادرهاى حزب توده در مورد توسعه روابط رژیم با شوروى، سرنوشت گروههاى چپ در ایران و غیره اشاره شده است. به عنوان مثال در یکى از اسناد آمده است:
.... عاقبتالامر شورویها که دریافتند حزب توده خود قادر به انجام کارى نیست سعى نمودند بلکه پشتیبانى شخصیتهاى ایرانى مخالف شاه را با هر تمایلى که داشته باشند بخود جلب نمایند. و...
با این حال نباید از یاد برد که شورویها از همه اهرمها و عوامل خود در قالب پوششهاى مختلف چون برگزارى نمایشگاههاى بازرگانى، نشریات، سفارتخانه، پذیرایى و جشنهاى... و ضیافتهاى مختلف بهره مىبردند.
3ـ موضع شورویها در خصوص وقایع پانزده خرداد 1342، انقلاب سفید و اصلاحات ارضى
شورویها در راستاى نزدیکى به رژیم شاه برخلاف دیدگاههاى سابق خود، در خصوص واقعه پانزده خرداد 42، سکوت کرده و در این خصوص سیاست روشنى اتخاذ ننمودند. به عبارتى شاه با رژیم نیز در سرکوب نهضت اسلامى همداستان بودند از اینرو براساس اسناد موجود، هیچ اقدامى به نفع مردم ایران از سوى شوروى مشاهده نمىشود و بعضاً علیه آن نیز مطالبى وجود دارد. در مورد انقلاب ادعایى سفید شاه نیز شورویها با کمال تعجب بر آن صحه گذاردند و برخى نویسندگان شوروى تا آنجا پیش رفتند که کتابى در تایید اقدامات شاه تألیف و تقدیم وى کردند.
4ـ ارایه کمکهاى فنى و علمى و اقتصادى به ایران
اسناد موجود حاکى است که شورویها به دلایل مختلف علاقمند بودند کمکهاى فنى و علمى و اقتصادى گستردهاى را در اختیار رژیم بگذارند. لذا طبق برخى اسناد دولت شوروى به خاطر جلوگیرى از گرایش بیشتر رژیم به غرب، پیشنهاد اعطاى وامهاى کلان با بهره پائین، ارایه تسهیلات فنى و احداث کارخانجات زیربنایى و سنگین ذوبآهن، ماشینسازى و... مىدادند که برخى از آنها نیز جنبه عملى بخود گرفت. در این خصوص نکته جالب توجه، موضع برخى نخبگان سیاسى طرفدار انگلیس، آمریکا و... در ایران، افکار عمومى، بازار، سایر مقامات خارجى مقیم در ایران، و تحلیلهاى آنان از رفتار شوروى مىباشد که در اسناد آمده است.
و نهایتاً مىتوان به اسناد مهم و کلیدى دیگرى اشاره کرد که هر یک مىتواند کمک مؤثرى به تحلیل و ارزیابى واقعبینانه از حقایق رفتار و عملکرد نخبگان داخلى و رژیم در قبال شوروى و نیز زمامداران مسکو در قبال ایران باشد.
مرکز بررسى اسناد تاریخى
[1] . الهه کولایی، اتحاد جماهیر شوروی و انقلاب اسلامی ایران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 55
[2] . همان منبع ص 57
[3] . از جمله آثار آن انشعاب برخی افراد تودهای و تأسیس گروهها و سازمانهای جدید مارکسیستی چون سازمان توفان بود. نگاه کنید به: عبدالله برهان، کارنامه حزب توده و راز سقوط مصدق، ص 419، انتشارات نشر علم
[4] . کولایی الهه، اتحاد جماهیر شوروی و انقلاب اسلامی، ص 49، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379
[5] . فرد هالیدی، دیکتاتوری توسعه سرمایهداری در ایران، ترجمه فضلالله نیک آئین، انتشارات امیرکبیر، ص 268