نام و نسب
به سال ۱۳۲۷ هجری قمری در یزد[1] و در خانوادهای روحانی، کودکی زاده شد که او را محمد نام نهادند. پدرش، مرحوم آقا میرزا ابوطالب، از عالمان وارسته آن سامان بود که در مسجد روضه محمدیه - معروف به حظیره اقامه جماعت میکرد. و محل رجوع مردم بود و به جهت خط خوشی که داشت، در تنظیم اسناد عقود و معاملات مردم میکوشید. پدر بزرگش میرزا محمدرضا کرمانشاهی نیز مرجع حل مشکلات مردم و از روحانیون دامنه وسیع کویر بود. او نیز فرزند مرحوم آخوند ملامحمد مهدی کرمانشاهی بود که توسط فتحعلی شاه قاجار به یزد تبعید گردیده بود و به سال ۱۲۳۶ ه ق در آن شهر دار فانی را وداع کرد.
نسب شریف «صدوقی»[2] براساس آنچه که بر سنگ مزار[3] آخوند ملامهدی کرمانشاهی حک شده است، به چهره والای شیعه، شیخ جلیل فقیه، ابوجعفر، محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی معروف به «شیخ صدوق»[4] رضوان الله تعالی علیه میرسد. محمد در هفت سالگی، پدر و نه سالگی مادر را از دست میدهد.
تحصیل و تدریس علوم دینی
در سایه سرپرستی مرحوم میرزا محمد کرمانشاهی، پسرعموی خود به تحصیل علم پرداخته، شرح اللمعه و قوانین را در مدرسه عبدالرحیم خان یزد نزد اساتید آن مدرسه فرا میگیرد و در بیست سالگی با دختر عموی خود ازدواج میکند. در سال ۱۳۴۸ ه ق برای ادامه تحصیل، راهی حوزه کهن اصفهان شده، در مدرسه چهار باغ (امام صادق فعلی) - از مدارس زیبایی باقیمانده از عصر صفوی - سکنی میگزیند. از بد حادثه آن سال، زمستانی طاقت فرسا را به همراه میآورد؛ به گونهای که مجبور میشود، از راه قمشه و آباده و پس از حدود یک ماه راهپیمایی، در کمال مشقت به یزد مراجعت کند. پس از سالی اقامت مجدد در وطن، هوای هجرت به حوزه قم - که کمی پیشتر نبود به همت بلند بنیانگذار عظیم الشأن آن حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی تأسیس شده بود دل بی تابش را مشتاق سفر کرده، عازم شهر جهاد و اجتهاد میشود. او خود هنگام عزیمت به قم را سال ۱۳۴۹ ه ق و مدت اقامت خود را در این شهر بیست و یک سال ذکر کرده است.[5]
اقامت وی در قم مصادف است با ششمین سال سلطنت استبدادی رضاخان و اوج حملات وی به روحانیت. همزمان جو ارعاب و تهدید «امنیههای» رضاخانی بیداد میکند و پوشیدن لباس روحانیت جرم است. مجلس روضه ممنوع و مؤسس حوزه در فشار طاقت فرسا و مردم به پوشیدن کت و شلوار و کلاه پهلوی مجبورند. رضاخان دست از مقدس بازی برداشته و چهره واقعی خود را آشکار کرده است.
امام خمینی در تشریح فضای حاکم بر آن روز میفرمایند: «از اولی که ... رضاخان آمد و آن کودتا را کرد که شاید شماها یادتان نباشد، اکثراً یادتان نیست. شاید بین شما کسی باشد یادش باشد، لکن من یادم هست و شاهد بودم. از اول، به تدریج البته، نه یک دفعه، آن وقتی که آمد، ابتدا شروع کرد همان مقدس بازیها که پسرش در میآورد و سالوسی، آن هم شروع کرد. مثلاً در یک محرمی من یادم است که گفتند که همه تکایای تهران را این (رضاخان) رفته، دیدن کرده، شرکت کرده در عزا و خودشان، دسته قزاقها، هم روضه داشتند و مسائل تبلیغی و همه اینها را داشتند تا کم کم وقتی مستقر شد، پایش محکم شد آن وقت، آن صورت دیگرش را نشان داد. تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ایران قدغن کرد. در قم، مجلس این طوری بود که آقای صدوقی یک مجلس داشتند، قبل از اذان صبح شروع میشد، اوایل اذان تمام بود، آن هم چند نفر و احتمال میدهم که آن را هم آمدند جلویش را گرفتند. تمام چیزهایی که مربوط به دیانت بود شروع کرد آنها را یکی یکی جلویش را گرفت. شروع کرد با شدت با روحانیت عمل کرد؛ به طوری که من در مدرسه فیضیه آن وقت یک درسی میگفتم؛ یک عده چند نفری بودند. یک روز که رفتم، یک نفر بود. این شخص گفت که این آقایان همه فرار کردند، رفتند به باغات. طلبههای مدرسه هم قبل از آفتاب، آن طور که میگفتند، فرار میکردند به باغات. میرفتند و آخر شب آن وقتها میآمدند و بنابر این بود که این لباس به کلی خلع بشود.»[6]
وی در قم پس از مدتی به درس حاج شیخ عبدالکریم راه مییابد و مورد لطف و توجه خاص ایشان قرار میگیرد و بر اثر اعتماد ایشان، آقای صدوقی محل رجوع طلاب و حلال مشکلات آنان میشود. با فوت آیتالله حائری در سال ۱۳۵۵ ه ق که در پی مسأله کشف حجاب اجباری زنان ایرانی به وقوع پیوست، رضاخان نفسی به راحتی کشید و از خلأ مرجعیت در ایران استفاده کرده، اوضاع را بر اهل علم و روحانیت سختتر کرد، به گونهای همگان با نا امیدی تنها به توسل و تضرع روی آوردند. شهید صدوقی خود میگوید:
اوضاع بر اهل علم سخت شد که بعداً توسلاتی از اهل علم شد و خیلی مؤثر افتاد. تحصیل در آن دوره خیلی سخت بود؛ به جهت این که قم مرجعی نداشت، چرا که مرجع تقلید، مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی[7] بودند که ایشان هم در نجف اقامت داشتند.»[8]
آیات ثلاثه آن روزگار قم آقایان سید محمدتقی خوانساری، (۱۲۹۵ - ۱۳۷۱ ه ق) سید صدرالدین صدر (۱۲۹۹- ۱۳۷۷ ه ق) و سید محمد حجت کوه کمرهای (۱۳۱۰- ۱۳۷۳ ه ق) پس از ارتحال مؤسس حوزه علمیه قم، سالهای نفسگیری را پشت سر گذاشته، مشترک به رتق و فتق امور حوزه پرداختند. در این راه آیتالله صدوقی نیز با همتی بلند و عزمی استوار به یاری آنان شتافت:
پس از فوت مرحوم آیتالله حائری قسمت عمده از کارهای حوزه به دوش ما افتاد و علاوه بر تولیت مدارس، تقسیم شهریدهای طلاب نیز زیر نظر بنده بود»[9]
همزمان با تدبیر امور حوزه و تحصیل در محضر آیات ثلاثه، خود نیز به تدریس دروس سطح مشغول میگردد و به جهت برخورداری از بیان شیوا و حافظه قوی و محضر خوش، تدریس وی مورد استقبال طلاب جوان قرار میگیرد[10] که اکثر فضلا و مدرسین فعلی حوزه درس شیرین شرح لمعه و سطح را به یاد میآورند.[11]
شروع جنگ جهانی دوم و فرار رضاخان، موجب دمیدن آزادی و شکست پیکره استبداد گردید. در این سالها، حوزه علمیه قم رونق گذشته خود را بازیافت و بر اثر سعی و تلاش آیات عظام قم، تعداد طلاب رو به فزونی نهاد. آیتالله صدوقی، از بدو ورود به قم، به دوستی و هم صحبتی با امام خمینی دل بست به طوری که هر دو بزرگوار در جلسات و محفل انس یکدیگر شرکت میکردند:
بنده در سال ۱۳۴۹ ه ق که وارد قم شدم، دو سه روز پس از ورود، با «امام خمینی» آشنا شدم و کم کم آشنایی ما بالا گرفت و به رفاقت کشید و گاه در تمام مدت شبانه روز با ایشان بودم.»[12] آیتالله العظمیبروجردی در روز ۱۴ محرم سال ۱۳۶۴ ه ق مطابق با ۹ دیماه ۱۳۲۳ ه ش در میان استقبال پرشور و زایدالوصف صدها تن از علمای بزرگ و مردم مشتاق وارد قم میشوند. «وقتی که مرحوم آیتالله بروجردی به علت کسالت در بیمارستان فیروزآبادی بستری شدند. در همین خلال، بعضی از اهل علم و مدرسین به فکر افتادند که ایشان را به قم بیاورند و به همین خاطر، نامههایی از قم به خدمتشان ارسال شد و اشخاصی به نمایندگی از روحانیت با ایشان ملاقات کردند. بنده هم به اتفاق داماد آقای صدر[13] به بیمارستان رفتیم و بعد به همراه مرحوم آیتالله بروجردی به قم آمدیم. عمده سعی و کوشش برای آمدن آقای بروجردی به قم، از ناحیه حضرت آیتالله خمینی بود و ایشان خیلی اصرار داشتند که این کار انجام شود.»[14]
همکاری با فداییان اسلام
موج توفنده جریان فداییان اسلام و شور هیجانی که در حوزه ایجاد کرد صدوقی را نیز به سوی خود کشاند. او از جمله عالمانی است که به حمایت از این نهضت جوشیده از متن روحانیت مبارز پرداخت و در هنگام خطر خانه خود را پناهگاه امن آنان قرار داد.
زمان فداییان اسلام، ایشان با آنان تماس نزدیک داشتند. حتی نواب صفوی در آن زمان خفقان، تنها جایی که به عنوان پناهگاه اختیار میکرد، منزل پدرم بود. شبانگاه در میزند، وارد میشود و میگوید:
«من تحت تعقیب هستم و به شما پناه آوردهام» و ایشان با روی گشاده در را به روی ایشان باز میکند و او چند روز در منزل ما مخفی بود.»[15]
ایشان در شب وارد کردن جنازه منحوس پهلوی [رضا خان] فعالیت چشمگیری داشتند که کسی برای جنازه او در قم نماز نخواند و تظاهراتی که در مدرسه فیضیه، علیه ورود جنازه حین وارده کردن آن به صحن صورت گرفت زیر نظر و هدایت چند نفر من جمله آیتالله صدوقی بود... در سال ۳۰ - ۱۳۲۹ فداییان اسلام، من جمله مرد شماره ۲ آن، آقای سیدمحمد واحدی، مورد تعقیب رکن دو و شهربانی قم قرار گرفت و ایشان به منزل آیتالله صدوقی پناه آوردند. ایشان آقای واحدی را در دولابچه پشت آینه بزرگ جا داده بودند و دو مرتبه، مأمورین شهربانی و رکن دو، نصف شب به منزل هجوم آوردند تا آقای واحدی را در آن خانه دستگیر کنند؛ ولی با شیوهای که آیتالله صدوقی بکار بسته بودند، به مقصد خود نرسیدند و با عذرخواهی خانه را ترک گفتند. من خود نیز جریان را میدانستم و آقای واحدی در محوطه حیاط کوچک خانه، شب و سحر ورزش میکردند تا در اثر نشستن در دولابچه، خسته و رنجور نشوند.»[16]
بازگشت به یزد
آیتالله صدوقی تا سال ۱۳۳۰ ه ش در محضر زعیم حوزه به تدریس و تحصیل و خدمت به طلاب سرگرم و در ایام فراغت نیز برای امرار معاش از دسترنج خویش، به کار کشاورزی در منطقه عباس آباد قم میپرداخت. سرانجام در پی اصرار مردم و علمای یزد. به ویژه عالم فرزانه مرحوم سیدعلی محمد وزیری، و ارسال تلگرافهای گوناگون به خدمت آیتالله بروجردی و سایر مراجع و علیرغم داشتن موقعیت ممتاز در شهر قم، به یزد مراجعت میکند و مورد استقبال بی نظیر مردم آن دیار قرار میگیرد.
تقریباً هشت کیلومتر مردم ایشان را روی دست آوردند و به هر شهر و دهی که میرسیدند، مردم، گاو و گوسفند قربانی میکردند.»[17]
کوششهای علمی - فرهنگی در یزد
با ورود به یزد، آیتالله صدوقی، حوزه درس تشکیل میدهد و خدمات عمرانی و فرهنگی خویش را آغاز میکند. میزان و نحوه خدمت رسانی او به گونهای بود که او را به حضرت خضر نبی(ع) تشبیه کردهاند، چرا که گفتهاند حضرت خضر(ع) هر کجا که مینشست، آنجا سبز و خرم میشد و آیتالله صدوقی نیز به هر دیار که قدم میگذاشت، از خودش آثار خیر و باقیات صالحاتی به یادگار میگذاشت.[18]
صدوقی و نهضت
در پی غایله انجمنهای ایالتی و ولایتی در مهرماه سال ۱۳۴۱ و تصویب آن توسط رژیم مبنی بر حذف قید «اسلام» از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان و حذف کلمه «قرآن» و جایگزین کردن«کتاب آسمانی» در مراسم سوگند و اعطای حق رأی به زنان، با هدف سنجش نحوه واکنش روحانیت، آماده کردن زمینه تجاوز به اساس قرآن و الغای مذهب و دستبرد به قانون اساسی ایران در جهت تغییر بعضی مواد آن و ایجاد زمینه فعالیت و سپردن پستهای حساس به دست غیر مسلمانان[19] و موضعگیری روحانیت به رهبری امام خمینی، آیتالله صدوقی نیز دست به افشای توطئه و سازماندهی روحانیت منطقه جهت مقابله با این توطئه میزند:
«در سال ۱۳۴۱ که قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی شروع شد، من با امام خمینی تماس مستقیم داشتم و خیلیها اینجا رفت و آمد میکردند و مدیریت جمع کردن آقایان روحانیون و تلگراف کردن[20] راجع به این انجمنها تقریباً زیر نظر بنده بود. مجالس فوق العادهای هم بود و تقریباً هر روز و هر شب، یک اجتماع روحانی تشکیل میشد و الحمدالله در اثر سعی و کوشش و فشار آقای خمینی دولت مجبور شد که این پیشنهاد را لغو کند.»
گزارشگر ساواک نیز موضوع را بدین شرح به مرکز منعکس میکند:
در روز پنج شنبه ۲۵ آبان، عدهای از علما و وعاظ در منزل جناب آقای صدوقی اجتماع نموده و قرار گذاشتند که موضوع فوق را بر سر منابر با مردم در میان گذاشته و افکار عمومی را به نفع خود تحریک نمایند. در روز جمعه ۲۶ آبان که در «مسجد حظیره» روضه خوانی بود و جمعیت انبوهی حضور داشتند، چند نفر از وعاظ بالای منبر رفته و اول متن تلگراف آقای آیتالله خمینی که بعنوان نخست وزیر مخابره شده را برای مردم خواندند...»[21]
به دنبال فراگیر شدن حرکت اعتراضآمیز روحانیت و پیروی مردم و تداوم فشار بیامان امام خمینی، سرانجام در دهم دی ماه همان سال روزنامهها با تیتر درشت، غیر قابل اجرا بودن تصویبنامه را از طرف دولت اعلام نمودند.[22]
با تصویب رفراندوم قلابی طرح آمریکایی انقلاب سفید تحت عنوان لوایح ششگانه در تاریخ نوزدهم دیماه 1341 [23]و انجام آن در ششم بهمن همان سال و موضعگیری قاطع علما و مراجع بزرگ، آیتالله صدوقی در یزد نقش هماهنگ کننده خود را در بسیج مردم و روحانیت علیه انقلاب سفید آغاز کرد:
قضیه آن شش ماده پیش آمد که از طرف شاه پیشنهاد شده بود و همه دیدند که این بدتر از آن قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی است و کسی هم که از اول مخالفت کرد، آقای خمینی بود. بعضی از آقایان هم از اول حاضر به همکاری نبودند؛ ولی کم کم کار به جایی رسید که آنها هم ناچار شدند و گوشه و کنار تلگرافاتی میزدند و اعلامیههایی میدادند و اینجا (یزد) هم از ناحیه روحانیت تلگرافاتی شد و اطلاعیههایی صادر گردید. در آن موقع، از طرف ساواک یک کس پیش ما آمد و گفت که مأمور مراقبت شما هستیم، شما چه نقشی دارید؟ ما هم علناً نقش خود را گفتیم و کارهایی را هم که انجام داده بودیم و اطلاعیهها، تلگرافات را همه را نشانش دادیم و گفتیم در این راه تا آخر هم هستیم. هر اقدامی که قرار است از طرف ساواک نسبت به ما بشود، زودتر انجام بدهید، ولی چون بهانه صحیحی نداشتند، نتوانستند ما را تعقیب کنند.[24]
رژیم شاه در یک اقدام غیرانسانی در روز دوم فروردین سال ۱۳۴۲ که مصادف با شهادت حضرت امام صادق(ع) بود مأمورین خود را در لباس دهقانان به فیضیه گسیل داشت، مجلس عزاداری را مورد هجوم قرار داد و عده کثیری از مردم و طلاب حوزه را مورد ضرب و شتم قرار داده، اقدام به شکستن در و پنجره مدرسه کرد. علمای یزد به رهبری آیتالله صدوقی، با ارسال پیامی خطاب به امام خمینی این فاجعه را محکوم میکنند. متن پیام و پاسخ امام خمینی بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک آیاتالله العظام و مراجع تقلید قم مخصوصاً حضرت آیتالله العظمی خمینی ادام الله ظله العالی
انا لله و انا الیه الراجعون
رزیه مؤلمه و ضرب و شتم و نهب و قتل عدهای از محصلین علوم دینیه در مدرسه فیضیه، قضیهای نیست که زود از خاطر مسلمین محو و نابود شود و جراحات قلوب به مرور ایام التیام پذیرد. از فرط رنج و تب، جانها به لب رسید؛ چندان که تاکنون موفق به عرض تسلیت نگردیده، به همان تأثرات و تألمات روحی قناعت نمودهایم. اینک ضمن عرض همدردی، خاطر آقایان محترم را مستحضر میداریم که مادامی که روح در بدن و نیم جانی در تن است، طبق تصمیمات علمای اعلام و راهنماییهای آیاتالله العظام، از هیچ گونه اقدامی به منظور حفظ احکام و شعائر اسلام فروگذار نخواهیم کرد و مطمئن باشید که بالاخره خیالات خام ناتمام خواهد ماند و از توجهات حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، نتایج وخیمه مخالف با دین و قرآن و ایجاد نفرت و انزجار در قلوب مسلمانان گوشزد مسلمانان خواهد گشت (و سیعلم الذین ظلموا منقلب ینقلبون)
اسدالله آیتاللهی. اقل الحاج شیخ احمدی. سید علی محمد وزیری. اقل الحاج میرزا سید علی محمد کازرونی. الاحقر الحاج شیخ علی علومی. حرره الاحقر شیخ جلال علومی. حرره الاحقر محمد الصدوقی. الاحقر الحاج شیخ محمود الاردکانی فرساد. الاحقر سید محمد مدرسی. سیدجواد مدرسی – جلال آیتاللهی.[25]
نامه حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی در پاسخ علمای اعلام و حجج اسلام یزد دامت برکاتهم و علت کلمتهم
بسم الله الرحمن الرحیم
محترمه معروض میدارد از خداوند تعالی سلامت و عظمت و توفیق حضرات آقایان را در اعلای کلمه اسلام و تشیید مبانی دین مبین خواستار است. لازم است توجه حضرات آقایان را جلب کنم به اعمال گذشته و حاضر دستگاه جبار. در گذشته به اسلام و قرآن اهانت کرد و خواست قرآن را در ردیف کتب ضاله قرار دهد. اکنون با اعلام تساوی، چندین حکم ضروری اسلام محو میشود. اخیراً وزیر دادگستری در طرح خود، شرط اسلام و ذکوریت را از شرایط قضاوت لغو کرده. از چیزهایی که سوء نیت دولت حاضر را اثبات میکند، تسهیلاتی است که برای مسافرت ۲۰۰۰ نفر با بیشتر از فرق قائل شده است و بهر یک ۵۰۰ دلار ارز دادهاند و قریب ۱۲۰۰ تومان تخفیف در بلیط هواپیما دادهاند، به قصد آن که این عده در محفلی که در لندن از آنها تشکیل میشود و صد در صد ضداسلامی است، شرکت کنند در مقابل، برای زیارت حجاج بیتالله الحرام چه مشکلاتی که ایجاد نمیکنند و چه اجحاف و خرج تراشیها که نمیشود.
آقایان باید توجه فرمایند که بسیاری از پستهای حساس به دست این فرقه است که حقیقتاً عمال اسرائیل هستند. خطر اسرائیل برای اسلام و ایران بسیار نزدیک است. پیمان با اسرائیل در مقابل دول اسلامی، با بسته شده یا میشود. لازم است علمای اعلام و خطبای محترم، سایر طبقات را آگاه فرمایند که در موقعش بتوانیم جلوگیری کنیم. امروز، روزی نیست که به سیر، سلف صالح بتوان رفتار کرد. با سکوت و کناره گیری، همه چیز را از دست خواهیم داد.
اسلام به ما حق دارد. پیغمبر اسلام حق دارد. باید در این زمان که زحمات جانفرسای آن مرد در معرض زوال است، علمای اسلام و وابستگان به دیانت مقدسه، دین خود را ادا نمایند. من مصمم هستم که از پا ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم و یا در پیشگاه مقدس حق تعالی با عذر، وفود کنم، شما هم ای علمای اسلام مصمم شوید و بدانید پیروزی با شماست. والله متم نوره و لوکره الکافرون.
خداوندا، عظمت اسلام و مسلمین و علمای اسلام را روز افزون فرما. والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته
روح الله الموسوی الخمینی [26]
پس از سخنرانی آتشین و تاریخی امام در عصر عاشورای سال ۱۳۸۳ - مصادف با سیزدهم خرداد ۱۳۴۲ – در مدرسه فیضیه، مأموران رژیم در ساعت ۳ بامداد روز ۱۵ خرداد، با بسیج هزاران نیروی مسلح و امکانات نظامی، اقدام به بازداشت ایشان کرده، ابتدا ایشان را به باشگاه افسران برده و سپس به پادگان عشرت آباد منتقل کردند.
را در پی خبر دستگیری امام خمینی که در اندک مدتی در تمام کشور بخش شد، مردم به تظاهرات عظیمی دست زدند که مجموعة «واقعه پانزدهم خرداد» را تشکیل داد.[27]
از حرکتهای سرنوشت ساز و عمدهای که به هنگام بازداشت امام خمینی(س) صورت گرفت، مهاجرت دسته جمعی مراجع و علمای طراز اول قم و شهرستانها بود. این عده رسماً از رژیم شاه، آزادی بی قید و شرط امام را خواستار شدند. از جمله علمای مهاجر آیتالله صدوقی از یزد بود:
وقتی که کار بالا گرفت و هر شهر و دیاری با آقای خمینی موافقت کرد، قضیه پانزده خرداد در تهران اتفاق افتاد که مصادف بود با دوازده محرم، اینجا (یزد) هم طبق سنت همیشگی، مجلس مفصلی در مسجد ملااسماعیل و با جمعیت فوق العادهای برگزار شد. خبرها مرتب میرسید؛ از جمله خبر سخنرانی مفصل آقای خمینی در عصر عاشورا در مدرسه فیضیه علیه شاه که در آن موقع به قدری به نظر مردم بعید میآمد که حساب نداشت. کی قدرت داشت که اسم شاه را بی وضو ببرد!!؟ و آقای خمینی در آن روز، چنان شاه را کوبید که اصلاً آبرویی برای او نماند و گفت کاری نکن که مثل روزگار پدرت بشود که وقتی از اینجا رفت، مردم خندان باشند و جشن بگیرند[28] و بقیه آن سخنرانی که حتماً شنیدهاید. شب بعدش هم ایشان را گرفتند و به تهران بردند و بعد از هر شهر و استانی، گروهی از روحانیت برای اعتراض به گرفتاری آقای خمینی به تهران[29] رفتند. آقای میلانی از مشهد، آقای نجفی از قم و.... بنده هم از یزد رفتم.[30]
«اوضاع در تهران به قدری وخیم شده بود که به هر خانهای پا میگذاشتی، صاحبخانه میترسید. حتی وارد خانه نزدیکان هم میشدیم، بند از بندشان پاره میشد. ما در تهران ماندیم تا وقتی که از طرف ساواک گفتند باید بروید. یادم هست در منزل آقای میلانی بودیم و همه مهاجرین اهل علم شهرها هم بودند که پاکروان[31] - علیه ما علیه - آنجا آمد و گفت آقایان باید تا پنج شنبه از تهران بروند. خیلیها را هم بردند. بر حسب ظاهر، نتیجهای از مسافرت و گردهمایی گرفته نشد؛ مگر شهرت این که برای استخلاص آقای خمینی همه به تهران رفتند و جریحه دار شدن قلوب مردم که این هم خودش نتیجه بزرگی بود و انزجاری از مردم نسبت به دستگاه پیدا شد.»[32]
و ساواک اصفهان طی چند نامه دستورالعمل به یزد مکرراً پیگیر بازگشت آیتالله صدوقی از تهران بوده، دستور میدهد که به محض ورود ایشان به یزد، تمام اعمال و رفتار وی تحت مراقبت شدید قرار گیرد. سرانجام شهربانی یزد در تاریخ ۵ / ۶ / ۴۲ طی نامهای به ریاست ساواک اصفهان، خبر ورود آقای صدوقی به یزد را اعلام میدارد. به دنبال آن، ساواک اصفهان با صدور اطلاعیهای برای مرکز چنین مینویسد: «برابر اطلاع، آقای حاج شیخ محمد صدوقی، پیشنماز مسجد حظیره بزرگ یزد، صبح ۱ / ۶ / ۴۲ از تهران به یزد مراجعت و از موقع ورود وی، عده کثیری از طبقات مختلف شهر متوالی برای دیدار و ملاقات وی در منزلش اجتماع و ایاب و ذهاب مردم مرتباً ادامه دارد و از طرف مأمورین اطلاعات شهربانی در این مورد کنترلی نمیشود.»[33]
سرانجام رژیم شاه در ساعت ۱۰ شب سه شنبه ۱۸ فروردین سال ۴۳ پس از ده ماه حبس و حصر رهبری نهضت، مخفیانه ایشان را وارد قم کرده، مقابل بیمارستان فاطمی پیاده میکند و به سرعت دور میشوند. در پی انتشار خبر آزادی امام، جشن و شادی همه جا را فرا گرفت و مردم دسته دسته به سوی قم حرکت کرده و به دیدن ایشان میشتافتند. علمای بلاد همراه با اهالی هر شهر یکی پس از دیگر به قم وارد میشدند: «بالاخره امام بر حسب ظاهر آزاد شدند و به قم آمدند. چند روزی در خدمتشان بودیم که عازم مکه شدم پس از مراجعت از مکه دوباره چند صباحی در قم ماندم و اغلب روزها و شبها در خدمت ایشان بودم که گروهی از یزد آمدند و ما را به سوی یزد حرکت دادند.»[34]
باقیمانده علمای مهاجر در تهران که علیرغم فشار و تهدیدات جابرانه دولت مستبد ظالم تا اوایل شهریور در تهران ماندگار شده بودند در روز ۳۱ / ۵ / ۴۲ اقدام به صدور قعطنامهای با عنوان «جامعه روحانیت ایران شرکت در انتخابات فرمایشی را جایز نمیداند» کرده و ضمن تحریم انتخابات دوره بیست و یکم نسبت به ادامه بازداشت حضرت امام و جو خفقان و اختناق حاکم بر کشور اعتراض کردند. از جمله امضاء کنندگان این بیانیه کم نظیر، آیتالله صدوقی است.
فرمانده نیروی مقاومت ملی یزد و نائین طی نامهای به رئیس ساواک استان دهم (اصفهان) یک نسخه از بیانه فوق را ضمیمه کرده مینویسد:
«آقای نامبرده بالا (صدوقی) ... از تهران بازگشت ... این اطلاعیه رسیده با پست شهری و لاشه پاکت آن را که ملایان در تحریم انتخابات نوشته و ایشان هم آن را گواهی نمودهاند برای آگهی و هرگونه کار قانونی به پیوست تقدیم میشود.[35]
در بیست و یک مهر ماه ۱۳۴۳ که لایحه مصونیت مستشاران و اتباع آمریکایی مورد تصویب نمایندگان مجلس شاهانه قرار گرفت و خبر تصویب آن به بیرون درز کرد و از طریقی به گوش امام رسید، رهبر انقلاب در چهار آبانماه ۱۳۴۳ با نطقی مهیج و کوبنده در مقابل کاپیتولاسیون موضعگیری نمود
طشت رسوایی رژیم را از بام بر زمین انداخت در پی این سخنرانی که میان ناله و فغان شنوندگان ایراد گردید، بیانیه امام در تیراژ بیش از نیم ملیون در سراسر کشور به طور همزمان توزیع گردید و رژیم شاه در یک موضع انفعالی در شب سیزدهم آبانماه با عجله و دزدانه و دستپاچه به بیت امام هجوم برده و ایشان را بوده و اقدام به تبعید ایشان به ترکیه کرد. آیتالله صدوقی با شنیدن خبر دردناک تبعید رهبری بر سر صورت زده و ناله کنان در خانه به سوگ نشست و از اقامه جماعت خوداری نمود و دیگران را نیز منع کرد. همچنین اذان گویان را امر کرد به که اذان نگویند. «آقای حاج شیخ محمد صدوقی موقع شنیدن خبر تبعید امام» بیش از حد بر سر و صورت خود زده از اقامه جماعت خودداری و چندین روز است که از منزل خارج نمیشود. جالب این که رئیس کند فهم ساواک از آنجا که هیچ شناختی از او نداشته این اعتراض و تحصن صدوقی را به کیش خود پنداشته و ذیل این خبر وقیحانه مینویسد: «لابد پول به او نمیرسد»[36] آیتالله صدوقی میگوید: «در مدتی که ایشان در قم بودند قبل از تبعید شدن به ترکیه، گاهی دستوراتی میرسید و ما هم عمل میکردیم، یادم هست که آقای فلسفی را برای سخنرانی دعوت کرده بودیم و جلسه خیلی عظیمی تشکیل میشد که در شب پنجم خبر رسید که امام را به ترکیه تبعید کردند. گفته شد که مجلس ادامه داشته باشد یا تعطیل شود؟ ما در جواب گفتیم اگر بناست حرفی نزنید و مجلس عادی برگزار بشود، چنین مجلسی نتیجه ندارد، ولی اگر موضوع تعقیب میشود و میتوانید از خودگذشتگی نشان بدهید و علیه اقدامی که کردهاند، صحبتی بکنید، مجلس برقرار باشد. بالاخره بعد از دو سه روز دستور آمد که آقای فلسفی را جلب و به تهران اعزام کنند. ما هم به شهربانی رفتیم و با رئیس شهربانی خیلی درشت صحبت کردیم و به هر حال نزدیک غروب، ایشان را به تهران اعزام نمودند.»[37]
به دنبال ورود امام در سیزدهم مهر ماه سال ۱۳۴۴ به نجف و آسانتر شدن تماس با ایشان آیتالله صدوقی با ارسال تلگرافی ورود ایشان را به نجف تبریک گفت: «حضرت حجتالاسلام آقای حاج شیخ نصرالله خلخالی دامت برکاته مقدم مبارک حضرت آیتالله العظمی الخمینی دام ظله تبریک، به معظم له، سلام رسانید. صدوقی[38] وی در هر فرصتی و از طرق مختلف ضمن برقراری تماس اقدام به ارسال کمکهای اقتصادی برای رهبری مینمود. وقتی که امام از ترکیه به نجف حرکت کردند، مراسلات و تلگرافات ما شروع شد. ماهیانه هم یک کمک مالی مستمر میشد و گاهی هم کمک فوق العادهای انجام میگرفت.»[39]
تصویب «قانون حمایت از خانواده» در تاریخ بیست و چهار تیرماه ۱۳۴۶ که به اسم حمایت از حقوق زن به مقابله با قوانین اسلام پرداخته بود و مصوبات دهشت انگیز در خصوص «والدلزنا»، «تساوی ارث دختر و پسر»، «نکاح بیش از یک نوع نیست و آن هم دائم» و جواز «ازدواج زن مسلمان با مرد کافر» و «اگر ثابت شود هنگام قبول نطفه، زن با چند مرد رابطه داشته کلیه آن مردها در پرداخت نفقه به مادر طفل و مخارج خود طفل ملزم هستند» و ... بازتاب گستردهای در بین عالمان دینی داشت.[40]
که آیتالله صدوقی نیز به شدت با آن مخالفت کرد: «آقای صدوقی که از روحانیون درجه یک یزد میباشد نسبت به لایحه حمایت خانواده مخالفت شدیدی نموده است و چون شهریههای طلاب بوسیله یاد شده جمع آوری میگردد و همچنین نماینده آیتالله خمینی در یزد است، اهالی یزد از ایشان تبعیت میکنند.»[41]
آیتالله صدوقی در این دوران، مبارزهای منفی را به ضد رژیم آغاز کرده، ضمن سر و سامان دادن به حوزه علمیه یزد، در هر فرصتی، مخالفت خود را با ارکان رژیم آشکار کرد. او به شدت مانع شرکت روحانیون در مجالس و مراسم شاهانه میشد، کسانی را که در این مراسم و مجالس شرکت میکردند افشاء و طرد میکرد: «روحانیون یزد، از بیم اقدامات آیتالله صدوقی، قادر به شرکت در مراسم عمومی و نیایشهایی که برگزار میشود، نیستند، چه، افرادی که در مراسم مورد بحث شرکت نمایند، از طرف نامبرده، طرد و اشکالاتی در ادامه کارشان پدید میآورد.»[42]
از این پس، ساواک هشیارتر از سال ۴۸ شده و اقداماتی ایذایی را علیه وی به عمل میآورد و دستور کنترل مکاتبات و اعمال و رفتار وی را صادر میکند.
با شروع جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی و تبلیغات گسترده رژیم و ولخرجیهای از حد برون محمدرضا پهلوی در راستای برگزاری این جشنها بعضاً اقدام به تبلیغات نمایشی کرده، مدارس و مراکزی را به این مناسبت افتتاح میکردند، آیتالله صدوقی با هشیاری از طرفند رژیم، از ساخت و بنای مدرسهای که امکان سوء استفاده در افتتاح آن میرود، جلوگیری میکند. یکی از روحانیون یزد از او درخصوص بنای دبستانی در محله اکبر آباد یزد کسب تکلیف میکند. ایشان میگوید: «هیچ صلاح نیست اقدام کنی؟» چون بنام جشنهای ۲۵۰۰ ساله نامگذاری میشود و خلاف شرع است. بگذار بعد از سپری شدن ایام جشنها، مدرسهای که زیر نظر خودم باشد، خواهم ساخت[43] ساواک نیز اعلام میدارد که: «به آقای صدوقی تذکر دهند چنان چه در آینده نسبت به جشنهای شاهنشاهی اظهار نظر منفی کند از منطقه خواهد شد»[44]
با تشکیل «سپاه دین» شاهانه در سال ۱۳۵۰، آیتالله صدوقی علیرغم برخورد ساواک با وی موضعگیری نموده و در یک سخنرانی تند چنین میگوید: «مردم وای بر شما که معلمین بچههای شما در اداره آموزش و پرورش، بهایی و زرتشتی هستند و اینها میخواهند درس دین و اخلاق به بچههای شما بدهند.»[45]
در پی اخراج گروه کثیری از مردم عراق توسط رژیم بعث در سرمای زمستان سال ۱۳۵۰ آیتالله صدوقی اقدام به صدور اطلاعیهای کرد، در آن ضمن محکوم کردن اعمال بعثیون عراقی از مردم میخواهد که به کمک برادران و خواهران خود بشتابند و خود نیز با تشکیل ستادی اقدام به کمک رسانی به آنان میکند.
مراقبت شدید ساواک
شنودها و سانسور نامههای ارسالی برای آیتالله صدوقی در این سالها از سوی ساواک گستردهتر شده، تمام تحرکات وی تحت مراقبت شدیدتر قرار میگیرد. ساواک با قرار دادن منبع در کنار وی حتی در مسافرتها، ایشان را به دقت زیر نظر میگیرد.[46] در سال ۱۳۵۲، رئیس اوقاف یزد، از ایشان جهت شرکت در مجلس نیایش و دعا برای سلامت شاه دعوت به عمل میآورد که وی از رفتن به این مراسم تحمیلی خودداری کرده و نمیداند «مروجین مذهبی سازمان اوقاف را مشرک و کافر میخواند.»[47]
در یک مورد، ساواک گزارش میدهد که چون فردی به عنوان مباشر به مکه مشرف شده، آقای صدوقی گفته است: «آقای خمینی جایز نمیداند با کسی که با اوقاف ارتباط دارد، نماز بخوانند»[48] و این مطلب موجب تعویض روحانی مزبور شده است. ثابتی، مدیر کل سوم ساواک، از مواضع وی به شدت نگران شده، به ساواک یزد اعلام میدارد: «برای آخرین بار نامبرده احضار و به وی تفهیم گردد ادامه رویه کنون او به صلاح مشارالیه نمیباشد و در صورت تکرار مطالب خلاف تصمیمات شدیدی در مورد وی اتخاذ خواهد شد»[49] در پی دستور ثابتی ساواک یزد که از میزان محبوبیت وی در نزد مردم آگاه است جرأت احضار او را نمیکند و موضوع را به گردن شهربانی میاندازد و بر طبق اسناد موجود سندی از اقدام شهربانی یافت نشد.
به رغم مراقبتهای ویژه ساواک بر طبق اسناد موجود آیتالله صدوقی با زیرکی خاصی ارسال کمکهای مالی و وجوه شرعیه را به دفتر امام در نجف افزایش داده و تمام تلاشهای ساواک را ناکام میگذارد.
در سال ۱۳۵۴ ساواک اقدام به جلوگیری از ادامه کار بنای ساختمان مؤسسه عظیم صدوق که توسط ایشان در دست احداث بوده مینماید. و در پی تصمیم آیتالله صدوقی برای سفر به عراق وی را ممنوع الخروج مینمایند.
در خرداد سال ۱۳۵۶ ساواک از تشکیل سپاه اسلام در استان یزد توسط آیتالله صدوقی خبر داده و به مقابله با این حرکت تبلیغی که طی آن و روحانیون به مناطق مختلف استان اعزام شده و به گونهای متشکل در روستا و شهر مستقر میشدند، میپردازد.[50]
حساسیت ساواک بقدری شدت مییابد که در یک مورد که روزنامه اطلاعات اقدام به درج خبری کوتاه در مورد ایشان نموده و در آن تنها به ذکر عدم رؤیت هلال ماه در یزد بسنده کرده بود عکس العمل نشان داده و این موضوع را موجب تقویت وی قلمداد میکند.[51]
آیتالله صدوقی در سال ۵۶ به قصد سفر به مکه درخواست صدور اجازه خروج از کشور مینماید که ساواک مرکز طی دستورالعملی از ساواک یزد میخواهد که «به نحو مقتضی با نامبرده بالا تماس حاصل ضمن توجیه و تذکر به سوابق وی چنان چه حاضر شد در آینده اعمالی مغایر با مصالح کشور مرتکب نشود و تعهد اخلاقی و عملی بسپارد با صدور گذرنامه مشارالیه موافقت در غیر این صورت مخالفت به عمل آید.»[52] ساواک یزد طی برگ خبری اعلام میکند: «یاد شده اظهار داشت حاضر به سپردن تعهد نبوده و به این ترتیب از رفتن به عربستان سعودی صرف نظر مینماید.»[53]
با شهادت آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی در اول آبان سال ۱۳۵۶ و اوجگیری نهضت امام خمینی، آیتالله صدوقی، فصل جدیدی از مبارزه خود را آغاز میکند و ضمن برپایی مجالس ترحیم با شکوه برای ایشان در استان یزد، به سازمان دادن مبارزات در بخش وسیعی از کشور دست میزند که نقش محوری وی در لابه لای اسنادی که خواهید خواند، آشکار است.[54]
در سال ۵۶ که تعداد زیادی از روحانیون و علما در تبعید بودند، وی با عدهای از یارانش حرکت کرد و راههای طولانی را پیمود و به دیدن همه تبعیدیهایی که در شهرهای مختلف بودند، رفت و طبیعی است که رفتن ایشان و سرکشیشان و کمک به خانواده آنان اثر میگذاشت.[55] که وی در برگزاری مراسم شهدای ۱۹ دی ۵۶، سفر به قم و دیدار با مراجع حوزه برای کسب تکلیف و تشجیع آنان در جهت تعطیل عمومی و اعتراض به کشتار ۱۹ دی، تعطیل نمازهای جماعت نقش به سزایی داشته است. وی با صدور اطلاعیهای جشنهای نوروز سال ۵۷ را تحریم و اعلام کرد: «مردم از برگزاری مراسم نوروز خوداری نموده و در سوگ و ماتم شهیدان قم، تبریز و لبنان بنشینند»[56]
آیتالله خامنهای در مورد نقش محوری ایشان چنین میگوید: «در طول یکی دو سال قبل از پیروزی انقلاب، مرحوم آیتالله صدوقی محوری بود برای بیشتر فعالیتهای نه فقط یزد، بلکه سراسر کشور، و این بخاطر این بود که آیتالله صدوقی شخصیت عینی روحانی محترم و معتبری بود که نظرات ایشان و پیشنهادهای ایشان در امور شهرستانهای دیگر هم اثر میگذاشت. غالب مورد مشاوره قرار میگرفت و طبق نظر ایشان حتی در تهران عمل میشد.»[57]
آیتالله طی بیانیهای به پاس بزرگداشت شهدای بهمن ۵۶ تبریز، در روز پنج شنبه ۱۰ فروردین ۵۷، مردم یزد را به اجتماع در مسجد روضه محمدیه (حظیره) و برگزاری مراسم فراخواند. مردم از این دعوت استقبال کرده، هزاران نفر در مسجد و خیابانهای اطراف اجتماع کردند و پس از سخنرانی، به آرامی به سوی منازل و مقاصد خود رهسپار شدند که ناگهان با کمین نیروهای پلیس و آتش گلولههای آنان مواجه شدند. با کشتار یزدیان، روز دهم فروردین سال ۵۷، در سلسله چلههایی جای گرفت که به سقوط حکومت پهلویها انجامید ساعت ۹:۳۰ روز ۱۰ / ۱ / ۳۷ عده زیادی (بیش از ۲۵۰۰ نفر) از عناصر متعصب مذهبی که ۹۰ درصد آنان را نوجوانان تشکیل میداده و بر اساس اعلامیه شماره دو شیخ محمد صدوقی به مسجد حظیره وارد شده بودند، به تدریج در مسجد حظیره یزد حاضر و پس از استماع سخنرانی مذهبی ... در ساعت ۱۱ از مسجد خارج و به تظاهرات پرداخته...»[58] در پی این حادثه، ثابتی، مدیرکل اداره سوم، مینویسد: «در یزد، دو نفر به اسامی: شیخ محمد صدوقی و کاظم راشدی پور محرک حوادث بعد از ظهر روز ۹ / ۱ / 3۷ و پیش از ظهر روز ۱۰ / ۱ / 3۷ بودهاند که در مورد کاظم راشدی پور دستور دادهاند با تشکیل کمیسیون امنیت اجتماعی، به یکی از مناطق سنی نشین کرد تبعید شود. شیخ محمد صدوقی، از علمای سرشناس کشور بوده و در یزد و قم و کاشان و اصفهان دارای طرفداران قابل توجهی است و موقعیتی نظیر قاضی طباطبایی در تبریز دارد. چناچه تبعید شود، امکان دارد طرفداران او دست به تحریکاتی بزنند.»[59]
پس از ماجرای دهم فروردین ۵۷، آیتالله صدوقی در هر فرصتی اقدام به صدور اعلامیهها و بیانیههای افشاگرانه میکند که تفصیل آنها از لابه لای اسناد ساواک جمع آوری شده است. «از جمله نشانههای همین خصلت عالی ایشان یعنی شجاعت ایشان، آن بود که در یزد، اعلامیههای آیتالله صدوقی، اعلامیههایی بود که اولاً در سطح ایران منتشر میشد و ثانیاً مضامین تند و راهگشایی داشت و در هر قضیهای خیلی زود عکس العمل نشان میدادند.»[60] وی با هشیاری کامل و پرهیز از دادن تلفات در طول این دوران، مسجد حظیره را به پایگاهی مستحکم برای انقلاب تبدیل میکند: «بنده از تبعید بر میگشتم. از طریق یزد آمدم مسجد ایشان. وقتی رفتم، دیدم که اینجا مثل این که جزو محیط اختناق کشور ایران نیست. توی مسجد ایشان، اعلامیههایی زده بودند خیلی آزاد. همه میآمدند و میخواندند در این اعلامیهها، مضامین فوق العاده تحریکآمیزی وجود داشت ... یا طریقه ساختن کوکتل مولوتف فرض کنید یا نارنجک دستی را آنجا زده بودند ...»[61]
وی در تلاشی وسیع، مراجع عظام قم را برای برگزاری چهلم شهدای یزد تشویق میکند و روز ۱۹ / ۲ / ۵۷ از سوی مراجع قم در سراسر کشور عزای عمومی اعلام میشود: «آیات ثلاثه قم که تحت فشار متعصبین مذهبی و بخصوص آیتالله صدوقی یزدی قرار گرفته بودند، ناگزیر شدند که جلسهای تشکیل و متفقاً اعلامیهای بدهند و اعلام مجلس ختم بکنند.»[62] «آیتالله شیرازی مورخ ۲ / ۲ نامهای به آیتالله صدوقی نوشته و به مناسبت حوادث اخیر یزد به نامبرده تسلیت گفته و در آخر نامه اضافه نموده، روز ۱۹ / ۲ روز چهلم کشته شدگان (یزد)، مجلس یادبودی در مشهد برگزار خواهیم کرد.»[63]
در اواخر اردیبهشت ماه سال ۵۷، ساواک به شهربانی یزد اعلام میدارد: «دستور فرمایید به نامبرده بالا تذکر داده شود چنان چه دست از رویه خود برنداشته و کماکان به صدور اعلامیه و ذکر مطالب خلاف مصالح مملکت در روی منبر به رویه گذشته خود ادامه دهد، تصمیمات مقتضی درباره وی اتخاذ خواهد شد.»[64]
همان اوقات در یزد گفته میشد عوامل دستگاه قصد ایشان را دارند، ایشان بدون هیچ گونه محافظی و مراقبتی راه میرفتند و حرکت میکردند و به مسجد میرفتند و میآمدند و اجتماعات بسیار بزرگ در مسجد ایشان تشکیل میشد.»[65]
در تاریخ ۱ / ۳ / ۵۷، ساواک قم به مرکز چنین گزارش میدهد: «طبق اطلاع آیتالله صدوقی، شب گذشته به قم آمده و در منزل فرزندش اقامت نموده است. وی اظهار داشته جهت مشورت با آیات و تعیین تکلیف در مورد حوادث اخیر به قم آمده است.»[66] و از شنود تلفنی منزل آقای شریعتمداری، سفر آیتالله صدوقی به قم تأیید میشود. در این مکالمه خصوصی که بین آقای شریعتمداری و فردی دیگر چنین آمده: «آیتالله شریعتمداری میگوید اینجا بود. بنا شد امشب اینجا بیاید. شما هم بعد از نماز مغرب تشریف بیاورید زیرا ایشان خیلی احتیاج به تعدیل دارند. مثل این که تازه توی کار آمده، چون که قبلاً در این وضع نبود.» فرد مخاطب شریعتمداری میگوید: «خیلی تند است.» آن گاه شریعتمداری اظهار میدارد: «یکی از مطالبی که لازم است ذهن شما مسبوق باشد، این است که صدوقی میگفت از قضیه و حادثهای[67] (مقصود حمله خسرو داد به منزل آقای شریعتمداری و شهادت دو طلبه در منزل وی که برای شما اتفاق افتاده) مردم منتظر بودند اعلامیه داغی بدهید و تلفنی از یزد برای من اشاره کرد، من گفتم آخر من نباید روضه خودم را بخوانم؛ مردم باید این کار را بکنند، ولی ایشان قانع نشد. صحبت هم که کردیم، معلوم شد به این حد را مکفی نمیداند. لذا گفتیم فردا شب (امشب) صحبت و مشورت کنیم؛ اگر شما محظور نداشته باشید، بفرمایید که ... به ایشان گفتم او خواسته شما چیست؟ و خواسته ما چیست و با یک مقدمهای گفتم که میخواستم خودش (صدوقی) جواب بدهد. دوم این که خب فرض کنیم من اعلامیه دادم و ۱۵ روز گذشت، چون میگویند مردم را همیشه باید داغ نگه داشت، بعدش چی میشود.»
مخاطب شریعتمداری میگوید: «اینها استدلالی حرف نمیزنند. تحت تأثیر احساسات واقع شدهاند و این خیلی مصیبت بزرگی است و من اصلاً در حضور شما که نمیشود جسارتاً عرض کنم. اگر من تنها ایشان صدوقی را میدیدم، میفهمیدم توی دلش چیست؟ و میگفتم که بایستی تعدیل بشوید.»
بعد شریعتمداری میگوید: «حال این که آدم انتظارش این است که آقایانی که عمری کردهاند و نشیب و فرازی دیدهاند، باید حقایق را بهتر درک کنند و میگذاریم که ایشان (صدوقی) مطالبشان را بگویند که ببینیم چه باید کرد. وقتی نظرش را گفت، از نظرشایراد میگیریم و راه حلی هم در این مورد ندارند.»
بعد از بازگشت آیتالله صدوقی از قم، ساواک یزد، پیشنهاد تبعید وی را به مرکز ارسال میدارد: «حاج شیخ محمد صدوقی - نماینده خمینی که رهبری و گردانندگی کلیه اقدامات خلاف در این استان را به عهده داشته و کلیه اقدامات خلاف وی طی گزارشات متعددی به استحضار رسیده، شایسته است از یزد به منطقه دیگری تبعید گردد.»[68]
و رژیم برای تعدیل مواضع آقای صدوقی دست به کار شده و در یک اقدام کم سابقه، استاندار یزد به ملاقات آقای صدوقی میشتابد. در این ملاقات، آقای صدوقی ضمن تشریح قضایای ۱۹ دی ماه و مقاله احمد رشیدی مطلق، به عملکرد رژیم در کشتار مردم در روز دهم فروردین در یزد انتقاد میکند.
ساواک، ذیل این گزارش چنین مینویسد: «به نظر میرسد که شیخ محمد صدوقی پس از تبعید آیتالله پسندیده و محدود شدن سیدصادق روحانی در منزلش، مرعوب شده و موقع آن است که سازمان یزد به نحو مقتضی با وی رابطه برقرار کند و اگر رابطه پنهانی میسر نبود، به طور علنی با وی مراوده برقرار تا مردم به مرور از وی سلب اعتماد کنند.[69]
رئیس ساواک نیز ذیل گزاش مینویسد: «چه طرحی برای جلب این شخص و برکنار نگاهداشتن وی از فعالیت مضره دارید.»[70]
شهربانی یزد در پی دستور ساواک، آیتالله صدوقی را تلفنی تهدید میکند و بلافاصله او نیز در سخنرانی یازدهم خرداد ۵۷ در مسجد حظیره چنین میگوید: «از شهربانی به من تلفن شده که مطالبی را عنوان نکنم. چهار حالت دارد: یا میگیرند، یا زندانی یا تبعید میکنند و یا میکشند. اگر بکشند، قطره قطره خون من، صدوقیها خواهد شد. فعلاً شما شعاری ندهید و اقدامی نکنید تا ببینیم با ما کنار میآیند یا نه.»[71]
همزمان با سایر مراجع، آقای صدوقی، روز ۱۵ خرداد ۵۷ را اعلام عزای عمومی میکند و از مردم میخواهد که از خانههای خود بیرون نیایند و مغازههای خود را نیز تعطیل کنند: «روز ۱۵ / ۲ / ۳۷ بعد از نماز شب، نامبرده بالا در مسجد حظیره در روی منبر در حضور بیش از ۱۰۰۰ نفر افراد حاضر در مسجد اظهار نمود از همکاری کسبه در تعطیل کردن مغازههای خود متشکرم.»[72]
ساواک یزد طی نامهای چنین اعلام میکند: «در اجرای اوامر صادره به شهربانی یزد اعلام گردید که به نامبرده بالا تذکر داده شود تا از ذکر غیر واقع در روی منبر خودداری نماید. این که برابر اعلام شهربانی مذکور در پاسخ اظهار نموده: هر تصمیمی میخواهید درباره بنده بگیرید.[73]
به دنبال پخش شایعه صلح و آشتی بین روحانیت و دولت توسط عوامل رژیم شاه و صدور اعلامیهها و بیانیههایی از سوی علمای قم و سایر بلاد، آیتالله صدوقی نیز طی اعلامیه فراخوان چهارمین اربعین شهدای ایران در ۲۷ / ۴ / ۵۷ مینویسد: «ضمناً بدین وسیله تمام اظهاراتی که رادیوهای ایران و خارج مینمایند که روحانیت در حال صلح است، تکذیب میشود و بزرگترین دلیل دروغ بودن گفتار آنها همین اعلامیه اخیر[74] آقایان درباره تعطیل عمومی است.»[75]
در تیر ماه همان سال، اداره کل سوم جهت اطلاع ریاست ساواک، خبرنامهای از فعالیتها و اقدامات و سخنان آقای صدوقی تهیه میکند و به وی ارائه میدهد. رئیس ساواک، ذیل این گزارش مینویسد: «مسئول امر چه طرحی برای خنثی کردن فعالیتهای او و بالاخره برگردانیدن او از جبهه مخالف دارد؟»
و ثابتی در حاشیه همان گزارش چنین نگاشته است: «محترم در صورت تصویب، خلاصهای از اظهارات و تحریکات وی به اطلاع آیات قم برسد که خود آنها به او توصیه نمایند از تحریک دست بردارد؛ در غیر این صورت، دولت ناگزیر خواهد بود فکری درباره وی بکند.»[76]
با تحریم جشنهای نیمه شعبان از سوی رهبری نهضت، آیتالله صدوقی نیز اقدام به صدور بیانیهای شدیداللحن میکند: «ما به صدای بلند فریاد میزنیم این تعطیلی جشنها به منظور رسواکردن ستمگران به امر حضرت آیتالله العظمی نائب الامام الامام خمینی آن مرجع محبوب ملت ایران و سایر مراجع عظام میباشد و ما عید نداریم.»[77]
همچون گذشته، اعلامیههای امام، از نجف، تلفنی به منزل ایشان مخابره و پس از ضبط و پیاده شدن زیر نظر ایشان تکثیر و به سایر نقاط ایران پخش میشد.
تحرکات آیتالله صدوقی چنان اوج میگیرد که رئیس ساواک اصفهان طی گزارشی برای مرکز، افکار او را حادتر از امام خمینی دانسته، پیشنهاد میکند اطراف منزل او محاصره و ارتباطات و تلفن وی قطع شود.[78]
او در واقعه هولناک آتش سوزی در سینما رکس آبادان، اولین کسی است که با صدور بیانیهای شدیداللحن موضعگیری کرده، نقاب از چهره دسیسهگران بر میدارد و با انتساب این حادثه دهشت انگیز به دولت، رژیم شاهنشاهی را مقصر اصلی این آدم سوزی قلمداد کرده، تبلیغات رسانههای رژیم را نوعی سالوس و نفاق میخواند و مواضع سران آن دولت را اشک تمساح مینامد: «نهضت مقدس و انساندوست اسلامی ایران که به رهبری مرجع عالیقدر حضرت آیتالله العظمی الخمینی دام ظله در جریان است، امثال این فجایع را محکوم کرده و حاضر نیست در رسالت حیاتبخش خود به فرد و جامعه ایران، هیچ ذیحیاتی و لو حیوان و گیاه، تا چه رسد انسانهای مسلمان را از هستی ساقط کند و یا مال مسلمانی به هدر رود.»[79]
وی در جریان روی کار آمدن دولت شریف امامی، با صدور اعلامیهای، به افشای توطئه دولت آشتی ملی دست زده، و ادعای روحانیزاده بودن شریف امامی فراماسونر را به تمسخر میگیرد. مقدم- رئیس تازه منصوب شده ساواک با اطلاع از فراگیر شدن مبارزات صدوقی، عاجزانه از نماینده خود در یزد میخواهد که با او ملاقاتهای پی در پی داشته باشند تا مواضع او را تعدیل کنند. این حرکتها با هوشیاری آیتالله صدوقی ناکام مانده، کمترین سودی عاید آنان نمیکند. در مماشات و عقب نشینی جریانات ملی گرا در مقابله با رژیم سلطنتی و اکتفا به مبارزه قانونی و امید به جدال پارلمانی و ... که بقول بازرگان لاجرم میبایست به دنبال مردم حرکت میکردند، وی با ارسال پیام و مذاکرات گوناگون، آنان را به پیروی از خط رهبری فرا میخواند.[80]
وی کشتار جمعه خونین ۱۷ شهریور ۵۷ را در اعلامیهای به زیبایی تحلیل میکند: «همه حناها رنگ خود را باخته است و مانورهای دمکراتیک هیأت حاکمه ایران با ریشخند ملت شجاع ایران مواجه گردیده است. تبعیت از قانون مقدس اسلام و احترام به شرع مبین که عاجزانه سپر خشم مردم قرار گرفته بود، در میدان ژاله «میدان شهدا» تهران، چهره واقعی خود را نشان داد. هزاران مسلمان بی دفاع که بزگترین جرم آنها اعلام خواستههای قانونی و شرعی خود در فضای باز سیاسی!!! بود، در محاصره تانکهای سنگین و به دست دژخیمان رژیم به رگبار مسلسل بسته شدند و خون مقدس آنها که روی آسفالت خیابانهای تهران جاری شد، همة الفاظ و کلمات مزورانه و دروغین از قبیل اسلام، قانون اساسی، عدالت اجتماعی و غیره از لوح دلهای خوش باوران داخلی و خارجی شستشو داد. و این خون با قرمزی درخشانی که هرگز محو نخواهد شد، بر جبین عمال حکومت فاشیستی ایران، یک جمله ابدی نگاشت: «آدمکش رسوا» و جمله دیگری هم بر پرچم نهضت مقدس ایران نوشت: «شجاع پیروز.»
استاندار جدید الورود یزد در پی بالاگرفتن تب انقلاب در یزد به رهبری آیتالله صدوقی طی پیغامی، ایشان را تهدید میکند که من مانند استاندار قبلی نیستم و فردی ورزیده و ورزشکارم و روزانه دهها کیلو شیر مینوشم و صدکیلو وزنه بر میدارم و ... که آیتالله صدوقی به منبر رفته، و این تهدید را به استهزا میگیرد و به مردم ماجرای تهدید را گزارش کرده سپس میگوید: کاش به جای این آقا، دولت برای ما یک گاو فرستاده بود تا از شیر و پنیر آن مردم بهره بیشتری میبردند.
رژیم در یک اقدام انفعالی، اقدام به بستن مسجد حظیره کرده، آن را به محاصره تانکها در میآورد، آیتالله صدوقی نیز شجاعانه و بدون اعتنا به خیل نیرو و تجهیزات نظامی، به سمت مسجد حرکت میکند که در پی ممانعت مأموران میگوید: «من باید به مسجد بروم و تو هم اگر باید بکشی، بیا این سینه من. هدف بگیر، بزن.» مأموران که از شجاعت و ابهت وی دستپاچه شده بودند، راه را باز میکنند و او خود شخصاً درب مسجد را باز کرده و اقامه نماز میکند.
حادثه ناگوار زلزله طبس و اقدامات گسترده و بی نظیر آیتالله صدوقی، در خبری سانسور شده یکی از خبرنگاران چنین مخابره شده است: «با وجود نیاز شدیدی که مردم به کمک دارند، چندان تمایلی به قبول کمکهای دولت نشان نمیدهند، اما وجود آیتالله صدوقی که از سوی امام خمینی به منطقه آمده است؛ آنقدر مؤثر است که مردم تمام خواستهای خود را با ایشان مطرح میکنند.»
در طبس، آیتالله صدوقی، اردوگاهی برای کمک به زلزله زدگان تحت عنوان «اردوگاه امام خمینی» تشکیل داده و اظهار داشته تمام کمکها حتی هواپیما و وسایل ارتشی به دستور خمینی به این منطقه آمده و کوچکترین کمک خود را به دستور خمینی میداند کلیه تابلوهای انقلاب سفید که در مسیر خیابان طبس نصب گردیده بود، شکسته شده و الاغی را که مطالب زنندهای روی آن نوشته شده بود، در طبس به گردش در آوردند.»[81]
محاصره منزل امام در نجف در مهر ماه سال ۵۷، وی را به تلاطم وا داشته، و قرار از کفش بیرون میکند و بدین رو با تشجیع و ترغیب علما و مراجع، در جهت شکستن حصر منزل امام، اقدامات مؤثری به عمل میآورد: «آیتالله صدوقی ضمن تماس با شریعتمداری اظهار نموده مجدداً منزل خمینی محاصره ولی به شدت محاصره قبلی نیست و خوب است یک روز تعطیل عمومی اعلام شود و تلگرافی هم مخابره شود. شریعتمداری اعلام تعطیل عمومی را ضروری ندانسته و قرار شد با سایر آیات مشورتی بنماید.»[82]
ساواک که از اقدامات آقای صدوقی به ستوه آمده است، دست به دامن بعضی از مراجع از قبیل آیتالله شریعتمداری شده و از آنان میخواهد که این «کارگزار جدی خمینی» را تعدیل کنند. آنان اعلام میدارند که با در نظر گرفتن اوضاع و احوال محل و نفوذ مشارالیه اصلح است فعلاً تلفن او قطع و منزلش مورد محدودیت قرار گیرد ... و در صورتی که لازم بود، تصمیمات جدی تری در مورد او اتخاذ گردد. ساواک با کسب نظر آقای شریعتمداری طی گزارشی برای شاه پیشنهاد میکند: «در صورت تصویب، با پیش بینیهای قبلی و تقویت واحدهای انتظامی یزد و شهرهای تابع آن استان، ارتباطات نامبرده قطع و با گماردن مأمورین، از برقراری تماس او با خارج از منزلش جلوگیری گردد. مستدعی است اراده سنیه مبارک ملوکانه را ابلاغ فرمایند.» بدین رو ثابتی طی تلگرافی به تاریخ ۱۱ / ۷ / ۵۷ به یزد اعلام میدارد: «به فرموده مقرر است در حال حاضر «شیخ محمد صدوقی» شدیداً تحت مراقبت باشد»[83]
سرانجام با اقدام و پیگیری او روز یکشنبه ۲۹ شوال مصادف با ۱۰ مهر ماه سال ۵۷، در اعتراض به محاصره بیت امام در نجف، در سراسر ایران اعلام اعتصاب عمومی میشود.
با هجرت امام به پاریس، میزان فعالیت آقای صدوقی گستردهتر شده، و ضمن هماهنگ کردن فعالیتها، یزد و مسجد حظیره و بیت ایشان، به کانال مطمئن پیام رسانی و ستاد هماهنگ کننده مبارزات تبدیل میشود.
«امام که به پاریس تشریف بردند، اوضاع بهتر شد و جنبش مردم هم زیادتر شد. مراوده و مراسلات و تلفن نیز بین ما شدت بیشتری پیدا کرد و اعلامیههایی را که امام در پاریس صادر میکردند، اینجا به وسیله تلفن ضبط میشد و ما آن را به اطلاع علمای مشهد و تبریز و شیراز و استانهای دیگر میرساندیم و آنها هم تلفنی ضبط میکردند و در یزد هم به مقدار کافی چاپ و پخش میشد.»[84]
اقدامات کنترلی ساواک و مراقبت شدید آنان، در مهار فعالیتهای او ثمری نبخشیده، رئیس ساواک اصفهان را نیز وادار میکند که طی گزارشی از مرکز کسب تکلیف کند.
«نامبرده بالا دست از تحریکات خود برنداشته و کماکان مبادرت به صدور اعلامیه نموده و به وسیله عوامل خود به اصفهان ارسال و مخفیانه توزیع مینماید که نتیجهاش تحریک افکار و احساسات مردم و به دنبال آن، آشوب و تشنج میباشد. مراتب جهت استحضار و هرگونه اقدام لازم اعلام میگردد.»[85]
در تاریخ ۲۴ / ۷ / ۵۷، ساواک یزد خبر از قصد مسافرت وی به پاریس میدهد[86] اما مسافرت انجام نمیشود[87] تا این که در تاریخ ۱۰ / ۸ / ۵۷ حاج سید احمد خمینی طی تماس تلفنی از پاریس، علت تأخیر را جویا میشود. در تاریخ ۱۰ / ۸ / ۵۷ احمد خمینی از پاریس با محمد صدوقی تماس گرفت و گفت: «منتظر بودیم، شما نیامدید؟» صدوقی گفت: «ترسیدم صورت سیاسی بخود بگیرد.» احمد گفت: «نسبت به شما این حرفها نیست و آقای خمینی دلش میخواهد شما و آقای خامنهای را ملاقات کند.»[88]
پیش از عزیمت آیتالله صدوقی به پاریس، ساواک، خبر از توزیع اسلحه توسط وی میدهد: «شب گذشته در مسجد حظیره توسط شیخ محمد صدوقی تعدادی در حدود ۵۰ قبضه اسلحه کمری بین چند گروه تقسیم و اظهار داشته عدهای که اسلحه ندارند، قمه و کارد در زیر لباسهای خود پنهان نموده و در صورت لزوم از آنها استفاده شود.»[89]
در تاریخ ۱۸ / ۷ / ۵۷، ساواک قم در مورد سفر آیتالله صدوقی به پاریس، این خبر را به مرکز مخابره میکند: «قرار است آیتالله صدوقی، ساکن شهرستان یزد، به اتفاق حدود ۸ نفر از روحانیون افراطی و مخالفین در این شهرستان، بنا به دعوتی که از پاریس از ایشان شده، به پاریس عزیمت و پس از پیوستن به آیتالله خمینی، ترتیب تشکیل و اعلام حکومت جمهوری اسلامی ایران در پاریس داده شود و در مقر آن در پاریس و تحت نظر خمینی، برنامههای آینده را تنظیم نمایند.»[90]
سرانجام وی در تاریخ ۱۳ / ۸ / ۱۳۵۷ به طرف پاریس پرواز میکند. بعد برای زیارت امام به پاریس رفتیم و در حدود ۱۲ روز که در پاریس بودیم، صحبتهایی بین ما و ایشان انجام گرفت.»[91]
طبق گزارش نمایندگی ساواک در فرانسه، محور مذاکرات آیتالله صدوقی با امام خمینی، در مورد اعتصابات بازار و چگونگی ساماندهی مبارزات مردم و جلوگیری از فشار بیش از حد به کسبه بوده است.
با فرارسیدن محرم سال ۵۷ که امام، ماه پیروزی خون بر شمشیرش[92] لقب داد، دامنه مبارزات مردم گسترش غیر قابل محاسبهای یافت. رژیم، شرط برگزاری مجالس عزاداری سالار شهیدان را منوط به کسب اجازه از شهربانی و کلانتریها کرده بود و در رسانههای گروهی خویش بر این مطلب اصرار میورزید. امام طی پیامی به عموم توصیه کردند که به رغم انف رژیم در برگزاری مجالس خویش از شهربانی و ساواک اجازه نگیرند. آیتالله صدوقی نیز طی سخنانی در مسجد حظیره در این باره میگوید: «به مبارزه خود ادامه بدهید و هیچ کس حق ندارد برای مجالس و غیره از شهربانی اجازه بگیرد. اگر شهربانی مجلس را به علت اجازه نگرفتن تعطیل کرد، بلافاصله مطلب را درشت بنویسید و بالای محل الصاق و نصب کنید.»
در پی انعکاس این نظر بین مردم، به اعتراف شهربانی یزد، هیچ کس برای برقراری مجلس عزاداری به آنان مراجعه نمیکند.[93]
چنانچه در اسناد مشاهده خواهید کرد، او در تمامی جریانات با صدور اعلامیه و دستورهای تلفنی و شفاهی، نقش سرنوشت سازی را در اعتصابات و اعتراضات و راهپیماییهای مختلف علیه رژیم ایفا میکند. از قبیل اعلام همبستگی با اعتصابات کارکنان صنعت نفت، کشتار محرم سرچشمه تهران، تهدید استاندار یزد و راهپیمایی ۱۴۰ هزار نفری تاسوعای حسینی که در تاریخ کویر بی سابقه ذکر شده است.
به دنبال حرکت انفعالی مأمورین ژاندارمری در جمع آوری عکسهای امام خمینی از میان مغازهها، وی اعلام اعتصاب میکند. پس از این اعلام، رژیم به گونهای سراسیمه تصمیم به تشکیل شورای تأمین استان میگیرد و به صورتی آشکارا عقب نشینی میکند: «شورای تأمین استان یزد تشکیل و به او اطمینان داده شود که مأمورین از این تاریخ به بعد با عکسهای [امام] خمینی کاری نخواهند داشت.»[94]
آیتالله صدوقی، با تشکیل «کانون معلمان» در یزد، به سازماندهی معلمان و فرهنگیان پرداخته اعتصاب بزرگ فرهنگیان را به راه میاندازد. به دنبال تشدید فشارهای مردم یزد به رهبری آیتالله صدوقی در تاریخ ۱۷ / ۱۰ / ۵۷، رئیس ساواک یزد طی گزارشی به مرکز، در واقع مراتب انحلال ساواک را اعلام کرده، و از عدم امنیت برای خبرچینان و نیروهای ساواک خبر میدهد و پروندهها و مدارک مربوطه را به شهربانی منتقل میکند.[95]
از این تاریخ به بعد، سندی از فعالیتهای آقای صدوقی بدست نیامده؛ اما بر اساس سایر منابع و اسناد موجود، به ویژه کتاب «مجموعه اطلاعیههای سومین شهید محراب حضرت آیتالله صدوقی از قبل از انقلاب اسلامی تا زمان شهادت»، ایشان تا پیروزی انقلاب همچنان به صدور اعلامیه و بیانیه در مقاطع مختلف اقدام کرده است که علاقمندان میتوانند به آن کتاب مراجعه نمایند.
به دنبال تحصن روحانیت مبارز در دانشگاه تهران، آیتالله صدوقی نیز به جمع آنان پیوسته، در پی بازگشت پیروزمندانه امام[96] در روز ۱۲ بهمن، آیتالله صدوقی پس از دیدار با رهبر و مراد خود، روز ۱۳ بهمن به یزد باز میگردد و مردم یزد از وی استقبالی بی نظیر به عمل میآورند.
حضور فعال در صحنههای بعد از انقلاب
با پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ماه سال ۵۷، آقای صدوقی برای تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی، از یزد راهی مجلس خبرگان شده، و در این مجلس، بعد دیگری از شهامت و رشادت خود را در تدوین اصل ولایت فقیه به منصه ظهور میرساند.
با ظهور فاجعه دلخراش زلزله خراسان، او علیرغم بر سن، به دستور امام برای کمک رسانی به آسیب دیدگان، به آن سوی میشتابد و با حضور خود، مرحمی بر جراحات مردم زجر کشیده آن سامان مینهد.
امامت جمعه و نمایندگی امام
امامت جمعه و نمایندگی امام، مسئولیت دیگری است که او بدان شرف میبخشد و از عهده اجرای آن در راستای حل مشکلات مردم، تعدیل تندرویها، تحریض مردم به بازسازی استان، و کمک به محرومان و مستضعفان به نیکوترین وجه بر میآید. او با درایت و کاردانی و مدیریت بالای خود به گونهای عمل میکند که در طول سالهای بحرانی اول انقلاب - که هر روز ایران زمین شاهد توطئهای بود استان یزد از کمند توطئههای گوناگون در امان میماند. در روزهای آغازین بعد از پیروزی، لانههای توطئه و فساد گروهکهای چپ و راست را تعطیل میکند و بساط آنان را بر میچیند، و هر حرکت خزنده دشمن را در نطفه خفه میکند.
با شروع جنگ تحمیلی، سیل کمکهای مردمی و نیروی انسانی را از یزد راهی جبهههای نبرد میکند و خود نیز در بعض عملیات افتخار آفرین حضور مییابد و گرمابخش فضای جبههها میشود که شورانگیزترین حضور او در عملیات غرورآفرین بیت المقدس و فتح خرمشهر بود. او در شهادت اولین شهید محراب، «مدنی» را «اسوه» میخواند و قاتلان او را دشمنان کوردل و فریب خوردگان ابرقدرتها مینامد. او مینویسد: «مکتبی که با خون علیها پایه گذاری شده، باید با خون امثال مدنیها آبیاری شود...»[97]
در شهادت دومین رفیق راه خود مینویسد: وای امام! ملت ما در مکتب حسین علیه السلام، این مسئله را به خوبی دریافته که مرگ در بستر برای شخصیتی چون آیتالله دستغیب کم بود.»[98]
همچنین مینویسد: «و همه ما آمادگی برای این چنین مسائل داشته و داریم»[99]
تا این که در یک روز گرم کویری ناگهان صدای جمهوری اسلامی ایران خبری جانکاه را چنین اعلام کرد: «شنوندگان عزیز توجه فرمایید. شنوندگان عزیز توجه فرمایید. با کمال تأسف اطلاع حاصل شد که حدود ساعت یک و نیم بعد از ظهر امروز (جمعه یازدهم تیر ماه ۱۳۶۱) عالم ربانی، مجاهد خستگی ناپذیر، آیتالله صدوقی، یار امام و امت و نماینده امام و امام جمعه یزد با دهان روزه، در محراب نماز جمعه به شهادت رسیده است...» آری چند لحظه پس از پایان نماز جمعه، با زبان روزه و در سن ۷۵ سالگی. و بدین سان دفتر عمر سراسر زهد و تلاش و خدمت و جهاد و مبارزه وی بسته میشود و حیات جاودان و ابدی در جوار رحمت الهی -با نیل به فیض شهادت - آغاز میگردد. بعضی رادیوهای بیگانه اعلام کردند: «مرد شماره ۲ انقلاب ایران ترور شد.» به فرموده امام خمینی: «چه کسی اولی به شهادت است در عصری که استکبار جهانی و فرزندان خلف آن در داخل و خارج اسلام عزیز را تهدید میکنند از امثال شهید بزرگوار ما و فقیه متعهد و فداکار اسلام شهید صدوقی عزیز رضوان الله علیه؛ شهید بزرگی که در تمام صحنههای انقلاب حضور داشت و یار و مددکار مستمندان بود و وقت عزیزش را صرف در راه پیروزی اسلام و رفع مشکلات انقلاب میکرد و برای خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمیشناخت.
[1]. منطقه یزد، یکی از مناطق باستانی ایران است. تاریخ پیدایش آن از مرزهای تاریخ مدون ایران زمین فراتر رفته و در مواردی به عهد پیش از تاریخ و اساطیر این سرزمین کشیده شده است. بعضی مورخان نام قدیمی آن را بین ۸ تا ۱۲ هزار سال قبل تخمین زدهاند. اسلام در قرن اول هجری به این منطقه راه مییابد و دوران حکومت آل مظفر در یزد در قرن هشتم هجری، در تاریخ ایران واجد اهمیت است. این شهر، صدها عالم و شاعر و نویسنده را در خود پرورانده که هرکدام منشاء آثار پرخیر برکت بودهاند و مردمان آن به تدین، صبر، استقامت و تلاش و قناعت مشهور شدهاند. یزدیان در روزهای انقلاب اسلامی، با هدایت آیتالله صدوقی نقش آفرین روز ۱۰ فروردین سال ۵۷ و یکی از سلسله چلههایی شدند که به سرنگونی رژیم پهلوی انجامید. در سالهای تجاوز عراق نیز خوش درخشیدند و بر اساس آمارهای انتشار یافته از هر ۲۰۰ نفر یزدی یک تن به خیل شهیدان دفاع مقدس پیوست و شایان ذکرتر این که در روستای رکن آباد میبد از هر ۳۷ نفر یک تن شهید و از جمعیت پنجاه هزار نفری بافق یزد ده هزار نفر آنان در جبهههای جنگ حضور داشته داشتهاند. دو تن از نام آوران آسمان فقاهت شیعه در تاریخ معاصر از میان مردم بی آلایش کویر یزد برخاستهاند: الف: آیتالله العظمی سید محمدکاظم طباطبایی یزدی صاحب کتاب مشهور عروه الوثقی، فقیه على الاطلاق و مرجعیت شیعه (متولد ۱۲۵۶ ه-ق متوفی ۱۳۳۷ ه ق) ب: آیتالله العظمی حاج عبدالکریم حائری یزدی (متولد ۱۲۵۶ ه- ق - متوفی ۱۳۵۵ ه ق)
[2]. آیتالله صدوقی به خاطراین انتساب در زمان صدور شناسنامه در ایران، نام خانوادگی «صدوقی» را برای خود اختیار میکند.
[3]. متن حک شده بر سنگ قبر چنین است: هذا مغرب شمس الهدایه و الکمال و مغیب بدرالحکمه و الفضال قطب فلک العرفان و نقطه دائره المعرفه و الایقان مجمع الخصوصیات العلیه و منبع الافاضات السنیه جامع مراتب الحکمه و الاجتهاد و حاوی مسالک الهدایه و الرشاد افضل الفضلاء السابقین و اعلم العلماء اللاحقین فی بیضه الاسلام والدین و محکم احکام رب العالمین الذی کان فی مقام التحقیق نطوق کیفاً و هو من نجل الصدوق» عمده المحققین و زبده المدققین الواصل إلى جوار رحمتالله الملک الغنی مولانا ملامحمد مهدی الکرمانشاهی اعلى الله مقامه فی شهر جمادی الثانیه من شهور ۱۲۳۶» (گنجینه دانشمندان ج ۷ ص ۴۴۳).
[4]. شیخ صدوق: محمد بن معروف از وجوه اعیان شیعه و شاگرد شیخ بزرگ طائفه شیعه، طوسی. شیخ مفید - پدرش طی نامهای که به حسین بن روح نایب سوم امام - غائب تسلیم میکند، از وی میخواهد که هنگام تشرف به خدمت امام (ع) از معظم له بخواهد که دعا کنند خداوند فرزند پسری به او عنایت کند که جواب مثبت میگیرد. سال تولد وی را بعد از سال ۳۰۵ قمری دانستهاند. پدر و برادران وی که بعد از او متولد شدهاند نیز از علمای بزرگ شیعه هستند. وی صاحب کتاب «من لا یحضره الفقیه» از کتاب اصلی شیعه - است و از دیگر تألیفاتش میتوان اکمال الدین، امالی، ثواب الاعمال و خصال را نام برد. او به نقاط مختلف ایران و عراق سفر میکند و آخر الامر در ری رحل اقامت افکنده، به سال ۳۸۱ در کنار مرقد حضرت عبدالعظیم حسنی در شهرری مدفون میگردد. تعداد کتب وی را بیشتر از ۳۰۰ مجلد میدانند. مفاخر اسلام، ج ۲، ص ۱۷۵ و ریحانه الادب، ج ۳- ۴، ص ۴۳۵.
[5]. رضاخان در سال عزیمت، صدوقی به قم به یزد سفر میکند، تاریخ یزد، ص ۲۶۰
[6]. صحیفه نور، ج ۹، ص ۱۵۳.
[7]. آیتالله حاج سید ابوالحسن اصفهانی (۱۲۷۷ - ۱۳۶۵ ه ق)، از شاگردان آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و میرزا محمدتقی شیرازی وی در سال ۱۳۸۸ ه ق، مقام مرجعیت کل شیعه را نائل شد و در انقلاب ۱۳۲۰ ه ق عراق علیه انگلیسیها، جزء رهبران شیعه بود و یک بار از عراق نیز تبعید گردید.
[8]. مجموعه اطلاعیههای سومین شهید محرابآیتالله صدوقی، ص ۲۸.
[9]. همان منبع، ص ۲۹
[10]. همان منبع ص ۲۹
[11]. «شاید حوزه درس ایشان گرمترین و پرجمعیتترین حوزههای درس بود. در عین حال شهریه طلاب را نیز تقسیم میکردند، رسیدگی به اولیا طلاب و... مینمودند.» مجله عروه الوثقی، شماره ۱۰۲، سال ۱۳۶۲، مصاحبه با آیتالله خاتمی. استادی که شرح لمعه را خدمت ایشان میخواندیم و خیلی خوب بود، و هنوز خاطراتش در ذهنم باقی مانده، حضرت آیتالله صدوقی بودند، که ایشان از استادهای خوب شرح لمعه بودند.» آیتالله جنتی در مصاحبه با مجله پیام انقلاب، شماره ۵۶. «آیتالله امامی کاشانی در مصاحبهای اعلام نموده بود که ۸۵ درصد از فضلای آن روزگار حوزه از شاگردان آیتالله صدوقی بودند.»
[12]. مجموعه اطلاعیههای سومین شهید محراب، ص ۲۹.
[13]. آیتالله سید محمدباقر سلطانی طباطبایی از علمای حوزه علمیه قم است که اخیراً به رحمت ایزدی پیوست. ایشان نیز در مصاحبه با مجله شماره ۴۴ - ۴۳ حوزه میگویند. زمانی کهایشان در تهران بستری بودند، به مرحوم شهید صدوقی گفتم: آیتالله بروجردی با من قوم و خویش است. همه از قم به عیادت ایشان رفتهاند، ولی من نرفتهام، ایشان گفتند من هم قصد دارم بروم، لذا دو نفری راهی تهران شدیم.»
[14]. همان منبع، ص ۲۹.
[15]. مصاحبه «حجتالاسلام حاج شیخ محمدعلی صدوقی فرزند ایشان».
[16]. مصاحبه با حجتالاسلام خلخالی، کیهان، ۲۰ / ۵ / ۶۱
[17]. مصاحبه حجتالاسلام وحیدی، از شاگردان آیتالله صدوقی
[18]. از جمله آثار دینی، فرهنگی، عمرانی، پزشکی و درمانی شهید بزرگوار آیتالله صدوقی به شرح زیر است: الف: مساجد
حضرتآیتالله شهید صدوقی، مساجد و مدارس بسیاری را چه در یزد و چه در بیرون از یزد - احداث کرد و یا از حالت ویرانی و انهدام نجات داده، مرمت کلی کرد؛ که از آن جمله: ۱- مسجد روضه محمدیه (حظیره) که از وسعت و جلال خاصی برخوردار است و در جریان انقلاب اسلامی ایران، بهترین پایگاه برای مجاهدان و جوانان مسلمان بوده و هست. ۲- مسجد ملا اسماعیل (محل برقراری نماز جمعهها و شهادت شهید صدوقی رضوان الله علیه) ٣- مسجد شاه طهماسب ۴- مسجد صاحب الزمان(ع) ۵- مسجد ولی عصر(عج)۶- مسجد اتابکی ۷- مسجد قندهاری ۸- مسجد ابوالفضل ۹- مسجد سرجمع ۱۰ - مسجد قل هو اللهی ۱۱ – مسجد امام جعفر صادق(ع) و نزدیک به ۲۰۰ مسجد نیز در یزد و خارج یزد که، زیر نظر آن مجاهد شهید احداث گشته یا مرمت یافته که به ذکر نام برخی از آنها اکتفا میشود.۱۲- مسجد مهریز ۱۳- مسجد حضرت ابوالفضل(ع) واقع در جاده یزد کرمان ۱۴-مسجد نجف آباد ۱۵- مسجد جامع زارچ
ب - مدارس تعدادی از مدارس علوم دینی که به همت والای ایشان مرمت شد و رونق یافت، عبارتند از: ۱- مدرسه خان بزرگ ۲- مدرسه خان کوچک ۳- مدرسة عبدالرحیم خان ۴- مدرسه ملا اسماعیل ۵- مدرسه شفیعیه واقع در میدان خان ۶-مدرسه جنب مسجد شاه طهماسب
۷-مدرسه امام خمینی واقع در چهار سوق یزد که با همت شهید بزرگوار و با هزینه زیاد ساخته و مرمت شد و اکنون یکی از بهترین مراکز تربیت اهل علم و جایگاه طلاب انقلابی و فداکار حوزه علمیه یزد است. ۸-مدرسه الزهرا (ع) یا مکتب الزهراء واقع در خیابان سلمان فارسی ۹-مدارس علوی یزد که خود دارای چندین مدرسه دخترانه و پسرانه است. همچنین ایشان مدارسی در خارج از یزد احداث کردهاند که عبارتست از: ١- مدرسه طزرجان ۲- مدرسه ده بالا ٣- مدرسه منشاد ۴- مدرسه علی آباد پیشکوه 5- مدرسه واقع در مشهد مقدس 6- مدرسه واقع در شیراز 7- بنیاد دینی و فرهنگی شهید صدوقی یا مدرسه صدوق بزرگ سابق در قم که مساحتی به وسعت ۲۲۰ هزار متر مربع دارد. در زمره مدارس نیز میتوان تأسیس حوزههای علمیه را نیز برشمرد؛ از آن جمله: ۱- تأسیس حوزه علمیه بم - تاکستان - شهرکرد و نیز نظارت بر حوزه علمیه زاهدان و ارسال شهریه برای طلاب نجف، قم، مشهد، زاهدان و سایر حوزههای علمیه. از دیگر اقدامات شهید بزرگوار، احداث کتابخانه در مسجد حظیره است؛ و تأسیس دفتر تبلیغات اسلامی در یزد که مسئولیت هماهنگی تبلیغات در استان یزد را به عهده دارد. دیگر مؤسسات امدادی و خیریه نظیر: ١- تأسیس صندوق قرض الحسنه حضرت ولی عصر(عج) ۲- احداث صندوق خیریه امام رضا (ع) جهت رسیدگی به امور رفاهی یتیمان و افراد بی سرپرست ۳- اسکان آوارگان و جنگ زدگان در خانههای رایگان واقع در محله تخت استاد و خواجه خضر. ج- خدمات پزشکی و درمانی. الف - بیمارستان سیدالشهداء با تجهیزات مدرن و پیشرفته. ب - درمانگاههای زارچ، حیدر آباد و مشتاق. ج- بیمارستان سوختگی آیتالله صدوقی و مرکز تحقیقات اعصاب و روان ۴- کمکهای نقدی و جنسی فراوان و دائم به جبهههای جنگ حق علیه باطل به توصیه شهید بزرگوار. ۵- ارائه خدمات در مواقع بروز حادثه نظیر زلزله، سیل، طوفان که در طبس - کرمان و مشهد به طور چشمگیری وجود داشته است.
[19]. ر.ک: بررسی و تحلیلی از: نهضت امام خمینی، نوشته سید حمید روحانی، ج ۱، ص ۱۴۲.
[20]. برای مطالعه تلگراف شماره ۲ علمای یزد به رهبری آیتالله صدوقی خطاب به شاه، رجوع کنید به جلد سوم کتاب نهضت روحانیون ایران
[21]. ر.ک: به سند مورخ ۲۶ / ۸ / ۴۱.
[22]. ر.ک: انقلاب اسلامی و ریشههای آن، ص ۴۴۴ - عمید زنجانی
[23]. بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج ۱، ص ۲۱۷ به بعد.
[24]. مصاحبه آیتالله صدوقی با مجله پیام انقلاب، شماره ۵۵.
[25]. نهضت روحانیون ایران، ج ۳، صفحه ۲۹۲.
[26]. نهضت امام خمینی ج اول ص ۴۱۷
[27]. کوثر، ج ۱، ص ۸۸
[28]. سخنرانی کامل امام خمینی، در کوثر ج ۱ ص ۹۱ آورده شده است.
[29]. اسامی علما و روحانیانی که از حوزههای علمیه و شهرستانها به نمایندگی از طرف جامعه روحانیت به تهران هجرت کرده بودند، در بررسی نهضت امام خمینی، ج ۱، ص ۵۵۳ آمده است.
[30]. در بولتن هفتگی خبرهای کشور مورخه ۱۵ / ۴ / ۴۲ به شماره ۳۳۰ / ۱۰۱۲ تحت عنوان «فعالیتهای علما و روحانیون» آمده است بدنبال ورود آیتالله شریعتمداری و نجفی به تهران در هفته گذشته، آیتالله میلانی از مشهد... و آیتالله محمد صدوقی از یزد ... به تهران آمدهاند و احتمالا چند نفر از روحانیون طراز اول هم به تهران خواهند آمد. روحانیون یاد شده به اتفاق روحانیون طراز اول تهران، مذاکرات و مشاوراتی به عمل آورده، تصمیماتی در مورد وقایع ۱۵ خرداد ۴۲ اتخاذ خواهند کرد.»
[31]. سرلشکر حسن پاکروان در سال ۱۲۹۰ ه ش در تهران متولد شد وی فرزند فتح الله پاکروان - از رجال عصر رضاخان است که در هنگام قتل عام مردم در مسجد گوهر شاد مشهد، استاندار خراسان بود. وی تحصیلات نظامی را در فرانسه طی کرد و پس از طی مراحل مختلف اداری و به دنبال عزل تیمور بختیار، در سال ۱۳۳۹، از معاونت ساواک به ریاست آن منصوب شد و تا سال ۱۳۴۳ ریاست ساواک را عهده دار بود و سپس جای خود را به تیمسار معدوم نصیری داد و به عنوان وزیر اطلاعات کابینه هویدا مشغول شد و در کشورهای پاکستان و فرانسه سفارت کرد و سپس در بازرسی شاهنشاهی به خدمت گرفته شد. وی در ۲۲ / ۱ / ۵۸ به مکافات اعمال خویش رسید و توسط دادگاه انقلاب اسلامی به اعدام محکوم گردید.
[32]. مصاحبه آیتالله صدوقی با مجله پیام انقلاب شماره ۵۵
[33]. سند ساواک مورخ ۱ / ۶ / ۴۲
[34]. پیام انقلاب، شماره ۵۵.
[35]. ر.ک: سند مورخ ۴ / ۶ / ۴۲
[36]. سند صفحه ۱۶ کتاب.
[37]. مصاحبه آیتالله صدوقی با مجله پیام انقلاب شماره ۵۵.
[38]. نهضت امام خمینی، ج ۲، ص ۱۲۹.
[39]. مصاحبه آیتالله صدوقی با مجله پیام انقلاب شماره ۵۵.
[40]. ر.ک: نهضت امام خمینی ج ۲، ص ۱۹۲ به بعد.
[41]. ر.ک: سند مورخه ۴ / ۴ / ۴۶
[42]. ر.ک: سند مورخ ۲۱ / ۶ / ۴۸
[43]. سند مورخ ۱۹ / ۳ / ۵۰
[44]. سند مورخ ۱۹ / ۴ / ۵۰
[45]. رجوع شود به سند مورخ ۲۰ / ۸ / ۵۰
[46]. سند مورخ ۶ و ۵ / ۴ / ۵۲
[47]. ر.ک: سند مورخ ۲۸ / ۱ / ۵۲
[48]. ر.ک: سند مورخ ۲۵ / ۱ / ۵۲
[49]. ر.ک سند مورخه ۱۸ / ۲ / ۵۲
[50]. سند مورخه ۱۲ / ۳ / ۳۶
[51]. ر.ک: سند مورخه ۲۵ / ۵ / ۳۶
[52]. ر.ک: سند مورخ ۲ / ۷ / ۳۶
[53]. ر.ک: سند مورخ ۱۸ / ۷ / ۳۶
[54]. امام خمینی با ارسال پیام تشکری خطاب به ایشان، از برپایی مراسم و مجالس شهادت حاج آقا مصطفی توسط وی تشکر میکنند، ر.ک: سند مورخ ۸ / آبان / ۵۶.
[55]. مصاحبه با آیتالله خامنهای
[56]. ر.ک: سند مورخ ۲۹ / ۱۲ / ۳۶
[57]. مصاحبه با آیتالله خامنهای
[58]. سند مورخ ۱۱ / ۱ / ۳۷
[59]. ر، ک: صفحه ۱۱۷.
[60]. مصاحبه با آیتالله خامنهای.
[61]. مصاحبه با آیتالله خامنهای.
[62]. سند صفحه ۱۴۹.
[63]. سند مورخ ۱۶ / ۲ / ۳۷
[64]. سند مورخ ۳۰ / ۲ / ۳۷
[65]. مصاحبه آیتالله خامنهای.
[66]. سند مورخ ۱ / ۳ / ۳۷
[67]. در ۱۹ / ۱۰ / ۵۷ و در مراسم چهلم شهدای یزد، قم، پلیس به مردم هجوم آورد که طلاب و روحانیون برای در امان ماندن از حمله پلیس به خانه مراجع پناهنده میشوند. مأمورین و کماندوها به خانه مراجع نیز حمله کرده، مردم را در آنجا مورد ضرب و شتم قرار میدهند و در خانه آقای شریعتمداری، تیمسار خسروداد فرمانده هوانیروز- به همراه کماندوها وارد شده، شخصا دوتن از طلاب را به شهادت میرساند. روزنامههای رژیم در آن روز نوشتند که مردم به خانه مراجع هجوم بردند و موجبات ناراحتی مراجع را فراهم کردند.
[68]. سند مورخ ۱۱ / ۳ / ۳۷
[69]. سند مورخ ۱۳ / ۳ / ۳۷
[70]. سند مورخ ۱۳ / ۳ / ۳۷
[71]. سند صفحه ۱۹۹.
[72]. سند مورخ ۱۵ / ۳ / ۳۷
[73]. سند مورخ ۱۸ / ۳ / ۳۷
[74]. اعلامیه مشترک آیات ثلاثه قم که در تاریخ ۲۰ / ۳ / ۵۷ صادر گردید. ر.ک: ج اول کتاب اسناد انقلاب اسلامی ص ۳۶۴
[75]. سند صفحه ۲۰۹.
[76]. سند صفحه ۲۱۴.
[77]. سند صفحه ۲۴۷.
[78]. سند مورخ ۲۳ / ۵ / ۵۷
[79]. بیانیه ۳۰ / ۵ / ۵۷
[80]. ر.ک: سند مورخ ۱۶ / ۶ / ۵۷
[81]. ر.ک: بیانیه ۱۹ شهریور ۵۷.
[82]. ر.ک سند مورخ ۴ / ۷ / ۵۷ از مشهد.
[83]. ر. ک. سند مورخ ۴ / ۷ / ۵۷ از قم.
[84]. ر. ک سند ۱۱ / ۷ / ۵۷
[85]. ر.ک مصاحبه آیتالله صدوقی با پیام انقلاب، شماره ۵۵.
[86]. ر.ک سند ۹ / ۷ / ۵۷ تقوی اصفهان.
[87]. ر.ک سند ۲۴ / ۷ / ۵۷ یزد.
[88]. یکی از منسوبین ایشان، دلیل انجام نشدن این سفر را چنین ذکر کرده است: هنگامی که قرار بود آیتالله صدوقی به پاریس بروند و از یزد به قم آمده و پس از توقف کوتاهی به تهران تشریف بردند تا به طرف پاریس پرواز کنند... با کمال تعجب دیدم به قم بازگشتند... به ایشان عرض کردم :«مگر قرار نبود به پاریس تشریف ببرید؟...» فرمودند: «چرا، ولی به تهران که رسیدم، از طرف شاه آمدند و گفتند که او پیامی برای شما و آیتالله خمینی دارد. من هم به تنی چند از آقایان در تهران اطلاع دادم و نمایندگان شاه را پذیرفتم و صحبتهایی شد. از ایشان پرسیدم: «پیام شاه به شما و امام چه بود؟» فرمودند: «او میگفت که بگذارید من در ایران باشم و فقط عنوان را داشته باشم. اما امام خمینی بیایند و حکومت کنند.» شهید صدوقی فرمودند: «من در نوبت اولی که نمایندگان شاه آمدند، به آنها گفتم: من و سایر آقایان در ایران به سهم خودمان این پیشنهاد را نمیپذیریم و من یقین دارم که امام خمینی نیز نخواهد پذیرفت؛ اما برای استحکام کار، جلسهای با حضور بعضی آقایان در تهران میگیرم تا ببینم چه میشود؟ من به ایشان عرض کردم: ... چرا سفرتان را به پاریس لغو کردید؟!» ایشان بلافاصله فرمودند: «... میخواستی به پاریس بروم و فردا در روزنامهها بنویسند فلان کس از طرف شاه به پاریس رفته و پیام اعلیحضرت را به آیتالله خمینی ابلاغ کرده است؟!» (رسالت، یکشنبه ۱۰ / ۴ / ۱۳۵۷)
[89]. ر.ک سند ۱۴ / ۷ / ۵۷
[90]. ر.ک سند ۱۸ / ۸ / قم
[91]. مصاحبه با پیام انقلاب، شماره ۵۵.
[92]. صحیفه نور، ج ۳، ص ۲۲۵.
[93]. سند مورخ ۱۱ / ۹ / ۵۷
[94]. سند شماره ۲۶ / ۴۸۲۷ ۲۲ / ۹ / ۵۷.
[95]. سند مورخ ۱۷ / ۱۰ / ۵۷
[96]. در رابطه با تشریف فرمایی حضرت امام از پاریس تمامی شخصیتهای تراز اول کشور با تشریف فرمایی امام مخالف بودند و احساس خطر میکردند بدون استثناء هیچ کس موافق نبود که امام در روز ۱۲ بهمن به ایران تشریف بیاورند اما آیتالله صدوقی به من دستور دادند که به امام عرض کن صلاح است که شما بیایید داخل. به نقل از حجتالاسلام حاج شیخ محمدعلی صدوقی امام جمعه یزد.
[97]. پیام به آیتالله مشکینی درباره شهادت آیتالله مدنی
[98]. پیام به مناسبت شهادت آیتالله دستغیب.
[99]. همان منبع