تاریخ سند: 17 اردیبهشت 1348
برابر اعلام ناحیه ژاندارمری شمال ساواک گرگان ضمن ارسال یکبرگ فتوکپی مربوط به دادخواست بانو سلیمه زنگانه خواستار تحقیق در مورد مفاد شکوائیه شاکی گردیده
متن سند:
شماره: 3 /1 /223 تاریخ:17 /2 /1348
از: ژاندارمریکلکشور رکن2(دایره اطلاعات)
به: تیمسار ریاست سازماناطلاعات و امنیتکشور
برابر اعلام ناحیه ژاندارمری شمال ساواک گرگان ضمن ارسال یکبرگ فتوکپی مربوط به دادخواست بانو سلیمه زنگانه خواستار تحقیق در مورد مفاد شکوائیه شاکی گردیده که پس از تحقیق توسط مأمورین ناحیه مزبور معلومگردیده شخصی بهنام شیخ عبدالنبی فرزند حجت شهرت احمدی درحدود سالهای 1340 و 1341 در قم زیرنظر آقای خمینی به تحصیل اشتغال داشته و درسال 1341 به جرم سیاسی مدت ششماه در زندان قزلقلعه زندانی بوده و در تابستان گذشته در قریه جنگلده در انبار حاجی بابااله زنگانه عموی خود باشگاهی تأسیس و در حدود بیستنفر هموند داشته و به آنها تمرین جودو و پرتابچاقو آموزش میداده که در اینمورد اهالی محل شکایت و از طریق بخشداری علیآباد باشگاه مزبور تعطیل و مراتب طی شماره 312 /5 /9701 ـ 19 /10 /47 به ساواک محل اعلام میگردد.1
ضمناً مأمورین یکبرگه نامه به خط روحانی مذکور بهدستآورده که مطالبی برخلاف شئون درآن درج که از طریق ناحیه مزبور دستورات لازم نسبت به احضار مشارالیه جهت تطبیق خط وی با خطوط نامه مکشوفه به واحدهای مربوط صادر لیکن پس از بررسی معلوم شده که نامبرده مورخه 27 /12 /47 محل سکونت خود را به قصد شاهرود ترک نمودهاست بدینوسیله یکبرگ فتوکپی نامه مربوطه به شیخ موصوف جهت بهرهبرداری و هرگونه اقدام مقتضی به پیوست ایفاد میگردد.1 م16
فرمانده ژاندارمری کلکشور. سپهبد اویسی2
ازطرف سپهبد معزی
درساعت 9:30 روز 20 /2 /48 به بخش 316 واصل گردید.
توضیحات سند:
1. در سندی در همین ارتباط آمده است:
شماره: [1163 /316] تاریخ: [27 /2 /48]
از: ادارهکل سوم
به: ریاستساواکفرمانداریکلسمنان
درباره: شیخ عبدالنبی احمدی فرزند حجتاله
نامبرده بالا که یکی از طلاب طرفدار روحانیون مخالف مقیم گرگان میباشد اخیراً برای اقامت به شهرستان شاهرود عزیمت نمودهاست دستورفرمائید اعمال و رفتار وی را تحتکنترل قرارداده و درصورت مشاهده عمل خلافی مراتب را بهموقع منعکس نمایند. ک
مدیرکل اداره سوم. مقدم 24 /2 /48
ازطرف رئیس بخش 316 ـ ازغندی
رئیس اداره یکم عملیات و بررسی. ثابتی
2. غلامعلی اویسی، فرزند غلامرضا در سال 1297ﻫش در قم به دنیا آمد. در سال 1315 دورهی شش ساله دبیرستان نظام مرکز را طى کرد و در سال 1317 دورهی دانشکدهی افسرى را به پایان رسانید. اویسى در سالهاى 1331 تا 1337 در مشاغل گوناگون و فرماندهى گروهان و گردان و آموزشگاه گروهبانى لشکر 2، ریاست شعبهی بازرسى دژبان مرکز و فرماندهى هنگ 52 دژبان قرار داشت و در سال 1332 فرمانده هنگ 16 تیپ کازرون شد. پس از کودتاى 28 مرداد 1332 اویسى به دریافت نشان درجه 2 رستاخیز نایل شد و به تدریج در هرم دیوانسالارى نظامى ترقی کرد. پس از طى دورهی دانشگاه جنگ در تهران و دورهی ستاد فرماندهى در آمریکا، در سال 1339 به ریاست ستاد گارد و در سال 1341 به فرماندهى لشکر یک گارد رسید و در همین سمت به عنوان فرماندار نظامى تهران به قتل عام قیامکنندگان 15 خرداد 1342 دست زد. او در سال 1348 فرماندهى ژاندارمرى کشور و در سال 1351 فرماندهى نیروى زمینى ارتش را عهدهدار بود. اویسى در جریان انقلاب اسلامى بار دیگر در سمت فرماندار نظامى تهران قرار گرفت و به علت موقعیتش در رأس نیروى زمینى فرماندارى نظامى سایر شهرها را نیز تحت کنترل داشت. او در دیماه 1357 به بهانهی معالجه از ایران خارج شد و تقاضاى بازنشستگى کرد. اویسى در زمرهی نخستین افسران عالیرتبه متوارى رژیم پهلوى بود که با سرمایهی سرویسهاى اطلاعاتى غرب فعالیت تروریستى علیه نظام نوپاى جمهورى اسلامى را از خاک عراق و ترکیه آغاز کرد. او در تاریخ 18 /11 /1362 توسط افراد ناشناسى در پاریس به قتل رسید. اسناد موجود، موارد متعددى فساد مالى و اخلاقى غلامعلى اویسى، همسر و پسرش (محمدرضا) را نشان مىدهد. در سند مورخ 13 /3 /1340 سازمان ضد اطلاعات ستاد ارتش چنین آمده است: « اطلاعیه واصله حاکى است که ساعت 30 /11 صبح روز سه شنبه 9 /3 /1340 سى نفر از اهالى یکى از دهات قم به اداره روزنامه اطلاعات مراجعه و با متصدى روزنامه مذکور که از طرف هیئت تحریریه مأموریت داشت مصاحبه نموده و اظهار مىدارند که ما اهالى ده اطراف قم و از رعایاى سرتیپ اویسى هستیم. ما از دست این افسر ارتش به تنگ آمدهایم. ما را تنبیه بدنى کرده و اظهار مىنماید که من نماینده شاه هستم و با شاه به گردش مىروم و با شاه آمد و رفت دارم. اگر شما حرف من را گوش ندهید شما را با قدرتى که دارم از بین خواهم برد»
ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، جلد 2، نشر اطلاعات، صص 445 و 446.
(اسناد ساواک - پرونده انفرادى)
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان گلستان- کتاب1 صفحه 83