تاریخ سند: 2 آذر 1348
درباره: درخواست رفع محدودیت از آیتالله قمی
متن سند:
از: 316 تاریخ:2 /9 /1348
درباره: درخواست رفع محدودیت از آیتالله قمی
محترماً معروض میدارد:
چندی قبل ساواک تهران اعلام داشته بود سه نفر از روحانیون افراطی به اسامی شیخ احمد قاینی نجفی،1 شیخ مصطفی رهنما2 و سیدابوالفضل علامه برقعی3 نامهای به حضور جناب آقای نخستوزیر تقدیم داشته و اعلام نمودهاند از نظر اسلامی بر خود لازم دیدیم راجع به آیتالله سیدحسن طباطبایی قمی یادآوری کنیم ادامه بازداشت و تبعید ایشان که یک مرجع تقلید میباشد به هیچوجه جائز نیست و در پایان درخواست رفع محدودیت از نامبرده را کردهاند.
اینک وزارت کشور ضمن ارسال فتوکپی نامه روحانیون مذکور که از نخستوزیری به آن وزارت ارجاع شده، نتیجه اقدامات را استعلام نموده است.
خلاصه پیشینه:
آیتالله قمی در فروردین ماه 45 به علت ایراد مطالب تحریکآمیز از مشهد طرد و پس از مدتی اقامت اجباری در خاش به کرج منتقل گردید و در حال حاضر در این شهرستان به سر میبرد.
با عرض اینکه هرگونه اقدامی در زمینه رفع محدودیت از آیتالله قمی در شرایط موجود به مصلحت نمیباشد، در صورت تصویب مراتب به همین نحو به وزارت کشور اعلام شود.
اوانی ـ 2 /9 /48
اقدامی ندارد ـ 4 /9
توضیحات سند:
1. شهید حجتالاسلام احمد قاینی نجفی مشهور به فاضل فرزند حاج شیخ محمد فاضل در سال 1321ش. در نجف اشرف متولد شد. آیتالله محمد فاضل و فرزند برومندش که از پیشگامان نهضت اسلامی و از مبارزین علیه حکومت حزب بعث بودند، توسط عوامل حکومت بعثی از کشور عراق اخراج شدند. شهید فاضل مقدمات فقه و اصول را در محضر پدر و ادامه تحصیلاتش را در محضر اساتید گرانقدری چون آیتالله میرزاعلی مشکینی و آیتالله حسینعلی منتظری گذراند. او که جوانی انقلابی بود، همراه استادان مجاهد خویش پس از پارهای اقدامات سیاسی دستگیر و روانه زندان شد و چهار سال سخت را در زندان اوین گذراند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و آزادی از زندان، جهت تدریس و نشر معارف اسلامی عازم منطقهای در کرمانشاه شد. اما پس از آنکه برادرش حجتالاسلام حاج شیخ مهدی فاضل، امام جماعت مسجد بازار بیرجند و موسس مدرسه علمیه مهدیه، درگذشت، به بیرجند رفت و در آن مسجد جای خالی برادر خود را پر کرد. پس از آغاز جنگ تحمیلی، عازم جبهه شد و سرانجام در تاریخ 29 /8 /1366 بر اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت نایل گردید.
2. حجتالاسلام مصطفی رهنما، فرزند عبدالحسین در سال 1304 در کرمانشاه متولد شد. وى نویسنده، مترجم و روزنامهنگار بود که تحصیلات خود را در حوزههاى علمیه قم، کربلا و نجف به پایان رساند. فعالیت مطبوعاتى را از سال 1323 آغاز و در سال 1329 مجله «حیات مسلمین» را منتشر کرد. شیخ مصطفى رهنما، مدّتى با روزنامههاى کیهان، اکونومیست، مهر ایران و نداى حق، طوفان شرق، اقدام، پرچم اسلام، آئین اسلام، مکتب اسلام و روشنفکر، همکارى داشت.
رهنما، در دهه 1330 «جمعیت مسلم آزاد» را تأسیس کرد که پس از کودتاى آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332 تعطیل شد. در سال 1357 بار دیگر این جمعیت، فعالیت خود را برای دفاع از فلسطین و نهضتهاى اسلامى آغاز کرد.
از آثار منتشر شده وی میتوان به: جنگ رمضان، مسلمین جهان، الجزایر، تاریخ جهاد خیبر و مبارزان فلسطین اشاره کرد. حجتالاسلام رهنما در مهر 1392 در تهران درگذشت. خاطرات ایشان توسط حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی منتشر شد.
3. سیدابوالفضل برقعی (1370 ـ 1287) درس طلبگی را از مدرسه رضویه آغاز کرد و در زمان ریاست مرحوم آیتاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری، دوران نخست تحصیل خود را گذراند. او چند سالی در قم بود و به اجتهاد رسید، تا آنکه اواخر دهۀ سی با حمایت سیدابوالقاسم کاشانی به مسجد گذر وزیر دفتر آمد. طی این سالها با فدائیان اسلام و آیتالله کاشانی همکاری داشت. درگیری او در مسجد محل اقامتش بهتدریج او را به مقابله با برخی از اعمال شگفتی که در روضهخوانی و مراسم مذهبی بود، کشاند. نسل برقعی از روزگار رضاشاه و به دنبال جریانهای اصلاحی آن روزگار، روی مفهوم بدعت مذهبی تکیه خاصی داشت. برقعی کمکم منزوی شد و آنچنان که خود مینویسد: «تدریجاً برایم ثابت شد که من و روحانیت ما غرق در خرافاتیم و از کتاب خدا بیخبر بوده و افکارمان مطابق قرآن نیست.» او مدتها به این سو و آن سو میرفت تا در هند، مشهد یا نقطهای دیگر بتواند کسانی را گرد خود جمع کند و بهعنوان یک روحانی، پایگاهی را به دست آورد، اما به دلیل کجسلیقگی و عدم رعایت آداب و رسوم کار و نیز نظرات و عقاید غیرمعمولی که میداد، در هیچ کجا توفیقی به دست نیاورد. از نخستین آثار او «حقیقتالعرفان» (در رد عقاید صوفیه)، «عقل و دین» (در رد فلسفه) و «درسی از ولایت» (که به قول خودش، با هدف نمایان کردن شِرکیات شیعه و صوفیه تألیف شد) بود که هریک با مخالفتها و انتقادهایی جدی مواجه شد. این مخالفتها از جانب علما و روحانیون شیعه بیشتر و جدیتر بود و بهگونهای که برقعی سخت منزوی شد و حتی خانواده و دامادهایش از او دوری جستند. از جمله آثار بحثبرانگیز دیگر برقعی کتاب «عقیدۀ اسلامیه» تألیف محمد بن عبدالوهاب است که با مقدمه و اضافاتی ترجمه و با نام مستعار عبدالله تقیزاده چاپ کرد. نیز کتاب «رهنمود سنت در ردّ اهل بدعت» بود که خلاصهای از «منهاج السنه» ابن تیمیه با حواشی و توضیحات خود برقعی است. این دو کتاب اخیر گویای گرایش و تمایل فکری برقعی به وهابیت است.
برقعی مهمترین مسئله خود را مبارزه با خرافات عنوان نمود. مفهوم خرافات برای او اگر در گذشته به اصل تشیع بر نمیگشت، اما بعد از مدتی آن را به ارکان تشیع اطلاق میکرد و به این ترتیب امکان هیچ نوع دفاعی از او وجود نداشت. از این زمان به بعد، اگرچه خود را همواره شیعه و دوستدار اهل بیت علیهمالسلام معرفی میکرد، از مرز تسنن عادی هم گذشته و به صورت یک وهابی تمام عیار درآمده بود.
برقعی در اسفند سال 1357 اطلاعیهای در حمایت از انقلاب اسلامی داد، اما پس از آنکه نتوانست توجه امام (ره) را به خود جلب کند، به سرعت از انقلاب رویگردان شد. روشن بود که روحانیون نیز با توجه به گرایشهای فکریاش، با او مخالف بوده و لذا عرصه بر او تنگ شد. سیدابوالفضل برقعی طی سالهای پس از انقلاب علیه انقلاب، نظام و حتی ردیه علیه تشیع منتشر نمود و با جریانهای وهابیت پیوند پیدا کرد. مدتی زندانی و سپس به یزد تبعید شد و پس از بازگشت از تبعید، در تهران نزد فرزندش زندگی کرد تا آنکه در سال 1370 در همانجا درگذشت. پس از فوت ایشان اداره اوقاف عربستان سعودی یادنامهای پیرامون شخصیت وی منتشر نمود. (جعفریان، رسول، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران (1357 ـ 1320)، نشر مورخ، چاپ هشتم، 1386، صص 836 ـ 832)
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی- 06 صفحه 208