سیری در زندگی و مبارزات آیتالله محمدمهدی ربانی املشی
در ۱۵ شعبان ۱۳۵۳ قمری برابر با ۳ آذر ۱۳۱۳ شمسی خداوند پسری به عبدالمکارم ربانی املشی در قم عطا کرد. پدر به مبارکی و میمنت تقارن تولد فرزندش با حلول نیمه شعبان و سالروز میلاد حضرت ولی عصر(عج) نامش را محمدمهدی نهاد. عبدالمکارم ربانی املشی روحانی مقیم قم، اهل املش گیلان بود و در نهایت زهد و قناعت میزیست و به گفته آیتالله ربانی املشی هیچ گاه خود را به دنیا آلوده نساخت[1] و همواره فرزندانش را به سادهزیستی و سرکوب هواهای نفسانی سفارش و توصیه میکرد. مرحوم ربانی املشی هنوز ۶ سال بیش نداشت که مادرش به رحمت ایزدی پیوست و از مهر مادری محروم گردید و پدری دلسوز و مهربان و متقی تربیت او را عهدهدار شد.
دوران تحصیل
حدود ۵ سالگی به مکتبخانه رفت و به فراگیری قرآن و دیگر کتب مذهبی و ادبی پرداخت. سپس وارد مدرسه ملی سنائی قم شد تا دوره تحصیلی ابتدایی را بگذراند. از آنجایی که منزل کوچک آنها در انتهای شهر و در جوار بیابانهای قم قرار داشت؛ ایشان مجبور بود هر روز، به ویژه در زمستانها با سختی و مشقت فراوان فاصله منزل تا مدرسه را به عشق تحصیل و کسب معرفت طی کند.[2]
ایشان در خاطراتش از آن روزها میگوید: «در دوران کودکی و بعد از آن از پدر میخواستم تا آن منزل را تغییر دهد و در جای بهتری از شهر سکونت گزینیم؛ اما پدر که با شائبهها و پیرایههای زندگی سخت مخالف بود؛ از روی زهد و تقوا جواب میداد: در انسان همیشه یک نوع آمال و آرزو وجود دارد، خوب است این آمال و آرزو را یک جا انسان سرکوب کند و جلویش را بگیرد. چه بهتر که در همینجا، در همین مرتبه اول جلوی آمال و آرزوهای خود را بگیری.»[3] ایشان تا مدتها پس ازدواج همراه پدر در آن خانه کوچک و دور افتاده سکنی گزید. افزون بر منزل و مسکن، از نظر پوشاک و وسایل ایاب و ذهاب نیز در نهایت قناعت و سادگی گذران میکرد. به گفته خودشان: «در زمستان هنگام رفتن به مدرسه کفشی که مانع رسیدن آب به پاهایم باشد، نداشتم و گیوهای که بعد از پاره شدن وصله شده بود، میپوشیدم... در آن زمان کفشهای لاستیکی در قم مرسوم شده بود و پوشیدن یکی از این کفشها آرزوی من بود که آخر هم نتوانستم به این آرزو برسم. البته از این زندگی راضی بودیم و روزگار میگذشت.»[4] در دوران دانشآموزی از طریق صرفهجویی در پول ناهار، لوازمالتحریر و وسایل درسی مورد نیاز خود را تهیه میکرد. پس از آنکه دوره تحصیل ابتدایی را در مدرسه سنائی به سرانجام رساند؛ آماده تحصیل معارف و علوم دینی گردید. پدرشان نسبت به مدارس وحشت و ترس داشت و سخت به آنها بیاعتماد بود. به قول آیتالله ربانی املشی: «میترسید جو مسموم این مدارس و محافل متجددین در روحیهام اثر سوء بخشد و خدای ناکرده در ایمانم خللی وارد شود.»[5] لذا به تشویق پدر و شور و شوقی که به مقام روحانیت، خصوصاً علاقه ویژهای که به آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری داشت قدم به حوزه علمیه قم نهاد. دورههای مقدمات و سطح را نزد استادان و مدرسان سرشناس حوزه علمیه قم خواند. ایشان در ایام تحصیل بهندرت استادانش را تغییر میداد و هممباحثههایشان نیز معدود بودند. وسواس و سلیقه خاصی برای یافتن همْمباحثه داشت. در خاطراتش میفرماید: «تا اینکه فردی را برای مباحثه بپسندم خیلی طول میکشید. اما وقتی که کسی را میپسندیدم او هممباحثه دائمی بنده میشد.»[6] بیشترین مباحثه را با حجتالاسلام و المسلمین علیاکبر هاشمی رفسنجانی داشته است که از آغاز طلبگیِ آن دو، تا درس خارج و تا زمانی که هاشمی رفسنجانی به تهران مهاجرت کرد ادامه داشت. حجتالاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی در خاطراتش از آغاز آشنایی و دوستی با آیتالله ربانی املشی مینویسد: «با آقای ربانی املشی در ماههای اول ورود به قم آشنا شدم و در دوستی و همکاری و معاشرت به حد اعلا رسیدیم و سرانجام عقد اخوت خواندیم. در تمام این مدت آشنایی و برادری همیشه همْمباحثه بودیم. در همه سطوح تحصیلی از مقدمات تا خارج. دو بار به خاطر دوستی ایشان سفر تبلیغی به املش داشتیم و در آنجا در منزل پدر بزرگوار آن مرحوم بودیم. وقتی که ایشان در فردوس خراسان در حال تبعید بودند به دیدنشان رفتم.»[7] بعد از مهاجرت آقای هاشمی به تهران با آیات محمد مؤمن و حسن طاهری خرمآبادی هممباحثه گردید. آیتالله ربانی املشی به منظور انتخاب بهترین استادان دوره خارج فقه و اصول، به درس مدرسان مختلف دوره خارج حوزه علمیه حاضر شد و سرانجام درس آیات عظام بروجردی و حضرت امام(ره) را پسندید و به طور هم زمان در درس خارج فقه و اصول این حضرات شرکت کرد و تا زمان رحلت آیتالله بروجردی قریب سه سال از درس خارج ایشان بهرهمند گردید. اما دروس اصلی این دوره را در محضر حضرت امام(ره) خواند که به قول ایشان حوزه درسشان مرتب، با محتوا و پیشرفته به حساب میآمد. یک دوره اصول و بخشی از دوره فقه را خدمت امام تلمذ کرد. مرحوم ربانی املشی در توصیف ویژگیهای حوزه درس امام خمینی(ره) میگوید: «امام در ایام طلبگی ما، برای ما تنها یک مدرس فقه و اصول نبود، بلکه معلم اخلاق هم بود و ما بارها از بیانات اخلاقی ایشان استفاده میکردیم... امام تأثیر نفس عجیبی داشت. وقتی مباحث اخلاقی را به میان میکشیدند اغلب شاگردان ایشان منقلب میشدند و اشکهایشان جاری میشد؛ گاه بعضی با صدای بلند گریه میکردند.»[8] در جای دیگر در وصف رهبر، استاد و مراد خویش میفرماید، «برای ما همه چیز امام آموزنده بود. امام همه خوبیها را داشت. شهامت، شجاعت و صراحت لازم رهبری را داشت. افکار سیاسی عالی و بلندی داشت و ما همه اینها را از امام میدانستیم؛ ولی مسئله مهمی که برای من خیلی مهم بود و بیش از همه چیز جلب توجه میکرد تقوی و تارک هوی بودن امام بود.»[9]
آیتالله ربانی املشی جزو آن گروه از شاگردان حضرت امام(ره) بود که بعد از فوت آیتالله بروجردی، تلاش کردند تا رضایت حضرت امام را به انتشار رسالهشان جلب کنند. آن مرحوم در بخشی از خاطرات خود نقل میکند: «... ما بهزحمت توانستیم ایشان را راضی کنیم که رسالهشان را چاپ کنند، شاید در حدود صد نفر از شاگردان ایشان بودیم که خدمت ایشان رفتیم و گفتیم: آقا ما مقلد شما هستیم و میخواهیم که رساله شما را داشته باشیم و برای ایشان وظیفه شرعی درست کردیم که اجازه بدهند تا رسالهشان چاپ شود. با این اصرار بود که اجازه چاپ رساله را گرفتیم از امام، برای اولین بار رسالهای به نام «نجاهالعباد» به چاپ رسید که توسط عدهای از شاگردان ایشان تنظیم شده بود، قسمتی از این رساله را من نوشتم برای آنکه کار زودتر انجام شود.»[10] پس از تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه در ۱۳ آبان ۱۳۴۳، مرحوم ربانی املشی نیز همانند اغلب شاگردان معظمله مدتی سرگردان بود و سرانجام درس خارج آیتالله سیدمحمد محقق داماد را برگزید و تا هنگامی که ایشان در قید حیات بود از محضرشان استفاده کرد. آخرین استادی که آیتالله ربانی املشی از علم و دانش او بهرهمند گردید آیتالله شیخ مرتضی حائری فرزند مؤسس حوزه علمیه قم آیتالله شیخ عبدالکریم حائری است. حدود سه سال از درس ایشان بهرهمند گردید پس از آن فقط با آیات محمد مؤمن، حسن طاهری خرمآبادی، حسینی کاشانی و تهرانی مباحثه جمعی داشت.[11] دوران تحصیلات حوزوی آیتالله ربانی املشی نیز با قناعت و سادگی گذشت. با اندک کمک مالی پدر، شهریه حوزه و سفرهای تبلیغی گذران زندگی کرد. طی سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۰ ش یک بار به منظور زیارت عتبات عالیات به عراق و دو مرتبه برای زیارت خانه خدا به مکه معظمه سفر کرد و در یکی از همین مسافرتها بود که در کربلا با مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای آشنا گردید و باب دوستی را پی افکندند که تا زمان وفات آیتالله ربانی املشی ادامه یافت.
دوران مبارزه
مرحوم ربانی املشی از نوجوانی به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی علاقهمند بود. هنگامی که در مدرسه فیضیه سیوطی و مغنی را میخواند و حکومت تصمیم گرفته بود استخوانهای رضاخان را به ایران بیاورد؛ شهید عبدالحسین واحدی از اعضای فدائیان اسلام به قم آمد تا روحانیان را به مخالفت با این اقدام رژیم برانگیزد. آیتالله ربانی با شنیدن ندای «هوالعزیز» شهید واحدی طلاب را تشویق به تعطیلی درس و حضور در جلسه سخنرانی واحدی کرد.[12] در آغاز اشغال کشور فلسطین توسط صهیونیستها و تشکیل دولت غاصب اسرائیل گروهی از طلاب حوزه علمیه قم از جمله ربانی املشی نزد آیتالله خوانساری رفتند و از ایشان برای دفاع از ملت مسلمان فلسطین راهنمایی و کمک خواستند.[13] در جریان نهضت ملی شدن نفت در جرگه هواداران آیتالله کاشانی قرار داشت و در انتخابات هفدهمین دوره مجلس شورای ملی به نفع کاندیدای مورد حمایت آیتالله کاشانی در قم به فعالیت پرداخت و همراه گروهی به منظور اعلان پشتیبانی از کاندیدای مورد نظر خود به تهران رفتند و در خانه دکتر مصدق، نخستوزیر چند روزی تحصن کردند.[14]
مبارزه و مجاهدت سیاسی آیتالله ربانی املشی با بروز نهضت اسلامی ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی(ره) به اوج خود رسید و نتیجه آن تحمل مشقتها و مرارتهای حاصله از دستگیریها، بازداشتها، بازجوییها، زندانها و تبعیدهای پیاپی و مستمر از آغاز نهضت در سال ۱۳۴۱ ش تا پیروزی آن در ۱۳۵۷ بود. ایشان به گفته خودشان در آن زمان جزو شاگردان پر انرژی حضرت امام(ره) و از طلبههای داغ محسوب میشدند و آماده بود تا هر مأموریتی را که بر عهدهاش نهند بهخوبی انجام دهد. حجتالاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی در خاطراتش از روزهای پیش از آغاز نهضت مینویسد: «از این تاریخ اوایل دهه چهل شمسی بیت امام برای من و شماری از دوستان مثل آشیخحسن صانعی و آقای ربانی املشی به صورت یک پاتوق درآمد.»[15]
در جریان مبارزه با تصویبنامه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی به همراه دیگر شاگردان مبارز و مریدان حضرت امام(ره) از هیچ کوششی دریغ نورزید. در محرم ۱۳۸۳ قمری مطابق با خرداد ۱۳۴۲ برای یک سفر تبلیغی به املش رفته بود که ماجرای دستگیری حضرت امام(ره) و قیام خونین ۱۵ خرداد پیش آمد و ایشان در همانجا به ایراد سخنرانی تند و آتشین علیه رژیم پرداخت و هنگامی که مأموران قصد دستگیری وی را داشتند به همراه پدرشان با تهیه دو دست کفن راهی تهران شدند.
در اولین سالگرد قیام ۱۵ خرداد حضرت امام(ره) تصمیم گرفتند خاطره ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را زنده نگه دارند. به همین خاطر عدهای از روحانیون را به شهرهای مختلف اعزام کردند. آیتالله ربانی املشی از سوی رهبر انقلاب مأموریت یافت تا محرم ۱۳۸۴ قمری را در کاشان باشد. حضرت امام همچنین با نگارش نامهای به آیتالله حاج سیدمهدی یثربی، روحانی متنفذ خطه کاشان، ضمن معرفی مرحوم ربانی املشی از آیتالله یثربی خواستند که از ایشان استقبال و حمایت کند تا بتواند مأموریت و وظیفه دینی خود را بهخوبی انجام دهد.[16] آیتالله ربانی املشی روز عاشورا مطابق با اول خرداد ۱۳۴۳ با حمایت آیتالله یثربی در مجلس روضهخوانی در امامزاده حبیب بن موسی به منبر رفت و طی یک سخنرانی افشاگرانه با شجاعت و صراحت تمام رژیم پهلوی را به حکومت یزید و شمر تشبیه کرد و با اشاره به جنایات رژیم در کشتار ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، اعلامیه آیات عظام امام خمینی(ره)، محمدهادی میلانی، شهابالدین مرعشی نجفی و حسن قمی را درباره اعلان روز ۱۲ محرم به عنوان روز عزای ملی قرائت کرد. مأموران رژیم به سرعت اطراف مجلس را محاصره کردند و از فرط ناراحتی با کشیدن گلنگدن تفنگهایشان خواستند سخنران را مرعوب کنند. به رغم اینکه دوستان و حامیان مرحوم ربانی املشی به او پیشنهاد کردند با تغییر لباس از چنگ نیروهای شهربانی فرار کند، نپذیرفتند و بلافاصله بعد از ایراد سخنرانی دستگیر و به شهربانی کاشان برده شد. روز بعد به قم و از آنجا به تهران منتقل و با قرار بازداشت روانه زندان شد و تا ۱۳ مرداد ۱۳۴۳ در زندانهای شهربانی و قزلقلعه بسر برد.[17] در طول این مدت مکرر مورد بازجویی و بازپرسی قرار گرفت. مأموران بازجویی، ایشان را شخصی متعصب و طرفدار جدی حضرت امام(ره) معرفی کردند.[18]
آیتالله ربانی املشی در اواسط دی ماه ۱۳۴۳ که مقارن با آغاز ماه مبارک رمضان ۱۳۸۴ ق بود به تهران آمد و به دعوت حجتالاسلام و المسلمین شیخ غلامحسین جعفری همدانی پیشنماز مسجد جامع بازار تهران، بعد از نماز ظهر و عصر برای نمازگزاران به ایراد یک سلسله سخنرانی پرداخت. ایشان در سخنانش با انتقاد از سیاستهای اقتصادی و فرهنگی رژیم، شدید نسبت به حکومت پلیسی و خفقان ایجاد شده اعتراض میکرد و در بیاناتش همواره برای سلامتی حضرت امام(ره) دعا میکرد و خواستار بازگشت مرجع عالیقدر شیعیان به کشور بود.[19] به سبب سخنرانیهای افشاگرانهاش روز ۲۲ دی ۱۳۴۳ توسط کلانتری ۱۳ تهران دستگیر و تحویل ساواک گردید و با قرار بازداشت روانه زندان قزلقلعه شد. مکرراً مورد بازجویی قرار گرفت. ساواک در ذیل گزارش بازجویی از مرحوم ربانی املشی ایشان را واعظی قلمداد کرده که با استفاده از منبر در اذهان و افکار مستمعین خود اثرات سوئی علیه دولت ایجاد میکند.[20] در بیستم اردیبهشت سال بعد از زندان آزاد شد. زندان و شکنجه نتوانست این روحانی مجاهد را وادار به سکوت و تسلیم کند و به مبارزهاش ادامه داد. اواخر آبان ۱۳۴۸ مقارن با ماه مبارک رمضان ۱۳۸۹ در مسجد اعظم املش به ایراد سخن پرداخت و به سبب انتقاد از رژیم و عمال آن از ادامه منبر و سخنرانی ایشان جلوگیری شد.
آیتالله ربانی املشی در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۱ به همراه آیات شیخ محمدعلی گرامی، شیخ محمد یزدی و احمد جنتی به اتهام اقدام علیه امنیت کشور در قم بازداشت و روانه تهران شدند. این چهار تن در همین روز به منزل آیات عظام شیخ محمدرضا گلپایگانی، شهابالدین مرعشی نجفی و آقای شریعتمداری رفته و از آنان تقاضا کرده بودند به عنوان اعتراض به احکام صادره علیه گروهی از زندانیان سیاسی درس خود را تعطیل کنند.[21] آیتالله ربانی در ۱۴ تیر ماه ۱۳۵۱ از زندان قزلقلعه آزاد شد و از اتهام انتسابی برائت حاصل کرد.
حکومت سفاک پهلوی در مرداد ۱۳۵۲ قریب ۳۰ نفر از روحانیان هوادار امام خمینی(ره) را از قم به نقاط دور افتاده و بد آب و هوای کشور تبعید کرد. آیات ربانی املشی، مشکینی، آذری قمی، جنتی، گرامی، خلخالی، ربانی شیرازی، خزعلی، واعظ طبسی و... از جمله تبعیدشدگان بودند.[22] آیتالله ربانی املشی به مدت سه سال به شوشتر تبعید گردید و روز ۲۵ مرداد همان سال به تبعیدگاهش اعزام شد. در بدو ورود به محل اقامت اجباری به منزل آیتالله سیدمحمدحسن آلطیب جزایری روحانی و مرجع دینی اهالی شوشتر وارد گردید و سپس با اجاره منزلی به همراه اعضای خانواده خویش در آن دیار غربت رحل اقامت افکند. در خاطراتشان از آن روزها هر چند از محبتهای آیتالله آلطیب و یکی از فرهنگیان آن شهر به نیکی یاد میکند؛ اما گویا در این شهر بر وی بسیار سخت گذشته باشد؛ میفرمایند: «در شوشتر هوا خیلی گرم بود و محیط هم از نظر ظاهری خیلی آلوده و کثیف بود. فاضلاب دستشوییها و توالتها معمولاً در کوچهها جریان داشت و از این نظر بر من خیلی سخت میگذشت و امکانات هم نداشتم. اگر فرضاً میتوانستم امکانات فراهم نمایم؛ شخصاً میل نداشتم که از مردم آنجا راحتتر باشم... لذا در آنجا بیش از جاهای دیگر سخت گذشت و حتی به یاد میآوردم که زندانها برایم از آن تبعید خیلی راحتتر بود.»[23] مردم شوشتر در آغاز اقبال خوبی به ایشان نشان دادند و آیتالله ربانی املشی یک بار در مسجد عبدالله بالا شوشتر به منبر رفت و درباره جنگ اعراب و اسرائیل سخن گفت. اما همین که شهربانی شدت عمل به خرج داد، رفت و آمد مردم با ایشان کم شد. ساواک به شهربانی مناطقی که روحانیان مبارز در آنجا اقامت گزیده بودند، دستور داده بود به شدت آنان را تحت نظر بگیرد و از فعالیت و ارتباط مردم با آنها جلوگیری شود. هنگامی که این روحانی مجاهد خواست در مدرسه علمیه شوشتر که تحت نظر آیتالله طیب اداره میشد به تدریس پردازد، ساواک خوزستان مانع از تدریس ایشان گردید و به طلابی که قصد داشتند از محضر وی مستفید و مستفیض گردند سخت هشدار داده شد.[24] در اردیبهشت ۱۳۵۲ محل اقامت اجباری آیتالله ربانی املشی از شوشتر به فردوس در استان خراسان تغییر یافت. جذبه معنوی و نفوذ کلام ایشان باعث شد تا مردم فردوس به ویژه فرهنگیان، دانشآموزان و کارمندان ادارات خیلی سریع ارادتی خاص نسبت به وی پیدا کنند.
بنا بر یکی از گزارشهای ساواک خراسان، به سبب شرکت مرحوم ربانی املشی در نماز جماعت شمار نمازگزاران از ۳۰ نفر به ۳۰۰ نفر افزایش یافت.[25] مردم فردوس آنچنان شیفته و جذب ایشان شدند که ساواک خراسان وحشتزده و هراسان از اداره کل سوم ساواک تقاضا کرد که هر چه سریعتر مرحوم آیتالله ربانی املشی به شهری دیگری منتقل گردد. اداره سوم چون میدانست روحانیان مبارز به هر نقطهای از ایران اسلامی تبعید شوند، مردم مسلمان به دور آنها جمع میشوند، بهناچار به شهربانی فردوس دستور داد مانع از برگزاری نماز جماعت توسط آیتالله ربانی املشی گردد و حتی از تردد ایشان به مسجد جلوگیری شد. در اسفند ۱۳۵۴ ساواک این فقیه مجاهد و مقاوم را همراه ۶۰ نفر دیگر از روحانیون مبارز ممنوعالخروج کرد. در ۲۵ مرداد ۱۳۵۵ دوران سکونت اجباری آیتالله ربانی املشی به سر آمد و پس از اقامت کوتاهی در املش به قم عزیمت کرد.
پس از شهادت حاج آقا مصطفی خمینی در اول آبان ۱۳۵۶ اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه از جمله آیتالله ربانی املشی با ارسال تلگرافی به حضرت امام(ره) مصیبت وارده را تسلیت گفته و خواستار بازگشت ایشان به کشور شدند.[26] همچنین صبح جمعه ششم آبان ۱۳۵۶ به مناسبت شب هفت شهید حاج آقا مصطفی خمینی مجلس با شکوهی از سوی حوزه علمیه قم در مسجد اعظم منعقد گردید. در این مراسم بیش از ۵۰ هزار نفر به همراه تمام مراجع ساکن قم، مدرسین و طلاب شرکت کردند و آقایان خلخالی، ربانی املشی و خزعلی بهتفصیل درباره شخصیت حاج آقا مصطفی و پدر بزرگوارشان سخن گفتند و نسبت به ادامه تبعید رهبر کبیر انقلاب اعتراض کردند.[27] مراسم چهلمین روز شهادت آیتالله مصطفی خمینی با شکوه و عظمت بیشتری روز جمعه ۲۰ ذیحجه برابر با ۱۱ آذر ۱۳۵۶ در مسجد اعظم قم از سوی حوزه علمیه قم برگزار شد. بیش از سه هزار دانشجو از سایر شهرها از جمله تهران برای شرکت در این مراسم به قم آمده بودند. آیات ربانی املشی، خلخالی و حجتالاسلام و المسلمین محمدجواد حجتی کرمانی سخنرانان این مراسم بودند که از ساعت ۸ صبح شروع شده بود. این بار لحن سخنرانیها تندتر و حاوی اعتراضات شدیدی علیه استبداد و دیکتاتوری حکومت بود. مرحوم آیتالله ربانی املشی در سخنانش ضمن اعتراض به حرفهای هوشنگ انصاری ـ مدیرعامل وقت شرکت ملی نفت ـ که گفته بود جواب چماق را با چماق میدهیم، خواستار آزادی زندانیان سیاسی شد و در پایان بیاناتش از سفر انور سادات رئیسجمهور وقت مصر به اسرائیل و روند صلح مصر و اسرائیل به شدت انتقاد کرد.[28] در پایان این مراسم قطعنامهای در ۱۴ بند که از طرف حوزه علمیه صادر شده بود توسط حجتالاسلام و المسلمین محمدجواد حجتی کرمانی خوانده شد. پس از این مراسم جمعیت به هیجان آمده در خیابانهای شهر قم به تظاهرات پرداختند و فریاد درود بر خمینی، مرگ بر شاه در فضای این شهر طنینافکن شد. بعدازظهر همان روز دوباره مجلس ختمی در مسجد اعظم برگزار شد. در خاتمه آن مجلس نیز جمعیت عظیمی به راهپیمایی پرداخت و با عکسالعمل شدید مأموران رژیم روبرو و به خاک و خون کشیده شد. دو روز پس از این رویداد ساواک هراسناک از حرکت مردمی در قم، آیات عبدالرحیم ربانی شیرازی، محمدمهدی ربانی املشی، صادق خلخالی، مرتضی پسندیده و حجج اسلام معادیخواه و محمدجواد حجتی کرمانی را مسبب برگزاری مجلس ختم چهلمین روز شهادت حاج آقا مصطفی و حوادث پس از آن معرفی کرد.[29] ثابتی مدیرکل اداره سوم ساواک دستور داد بهجز آیتالله پسندیده و فروهر بقیه به شهرهای بد آب و هوا تبعید گردند. بلافاصله کمیسیون امنیت شهرستان قم تشکیل گردید و افراد مذکور را به سه سال اقامت اجباری در مناطق محروم و دور افتاده تبعید کرد. آیتالله ربانی املشی به شهر بابک در استان کرمان تبعید گردید. این شهر محروم پیش از آن پذیرای دیگر روحانیون مبارز بود و مردم مستضعف و متدینش رسم میهماننوازی را بهخوبی بهجای میآورند. جذبه معنوی آیتالله ربانی املشی و گرایش مذهبی مردم شهر بابک صحنه دیگری از پیوند و علاقه مردم مسلمان و به ویژه طبقات مستضعف را با روحانیت آشکار ساخت. ایشان در آن شهر محروم مورد توجه و استقبال عموم به ویژه قشر جوان دانشآموز و دانشجو قرار گرفت. مرحوم ربانی با همکاری و حمایت روحانیون محلی مبادرت به روشنگری مردم کرد. مردمی که تشنه شنیدن نام رهبرشان و اخبار و وقایع سیاسی روز بودند. سخنان وی در جمع مردم این منطقه تأثیر بسزایی نهاد. در و دیوار شهر پر از شعارهای انقلابی و ضد دولتی شد. شیشههای ساختمان حزب رستاخیز خرد شد. در روز ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ به مناسبت چهلمین روز شهادت مردم قم، قاطبه کسبه و مغازهداران شهر با یکی کسب و کار خود را تعطیل کرده و در مسجد جامع این شهر به سخنان روحانی مبارز ربانی املشی گوش فرا دادند.[30] شور و هیجان مذهبی مردم شهر بابک و بالا گرفتن احساسات ضد حکومتی در این شهر باعث شد تا آرشام، رئیس ساواک کرمان مکرر از اداره کل سوم ساواک بخواهد که آیتالله ربانی املشی به شهر دیگری منتقل گردد.[31]
مرحوم ربانی املشی در ۲۷ فروردین ۱۳۵۷ بهپاس حقشناسی نسبت به مردم شهر بابک نامهای به مراجع تقلید نوشت و ضمن بر شمردن محرومیت و مظلومیت سکنه ستمدیده این شهر، جنایات و رفتار غیرانسانی مأموران امنیتی و انتظامی رژیم را در این منطقه بازگو کرد و خواستار حمایت مراجع از مردم مستضعف شهر شد.[32] سرانجام در ۱۹ خرداد ۱۳۵۷ ساواک بهناچار ایشان را از شهر بابک به جیرفت منتقل کرد. در این منطقه هم خیلی زود با مردم ارتباط بر قرار نمود و به هدایت و ارشاد آنان پرداخت. منزلش محل برگزاری نماز جماعت، پایگاه وعظ و خطابه و سنگر توزیع اعلامیههای حضرت امام(ره) و دیگر مراجع و گروههای سیاسی مبارز بود. در این زمان که قیام ملت مسلمان ایران اوج گرفته بود فعالیتش دو چندان شد. بسیار علاقهمند بود در کانون مبارزه یعنی قم و تهران باشد و سرانجام طاقتش تمام شد و در شهریور ۱۳۵۷ به بهانه عیادت از پدر بدون کسب اجازه شهربانی از تبعیدگاهش خارج شد. روز ۲۱ شهریور به اتفاق حجج اسلام سیدهادی خامنهای، محمدجواد حجتی کرمانی و عبدالمجید معادیخواه در حالی که اعلامیههای زیادی از حضرت امام(ره) را به همراه داشتند، دستگیر و بازداشت گردیدند. پس از مدتی به جیرفت بازگردانده شد. در ۲۵ آبان دوباره سکونتگاه اجباری خود را ترک و چند روز بعد رژیم ناچار ایشان را از محکومیت اقامت اجباری تبرئه کرد. وی پس از آن با اشتیاق فراوان برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی فعالیت کرد.
پیروزی انقلاب اسلامی
به دنبال پیروزی نهضت اسلامی و حاکمیت جمهوری اسلامی چون مورد اعتماد رهبر کبیر انقلاب بود مسئولیتهای سنگینی را با جان و دل به دوش کشید. در بدو پیروزی انقلاب به فرمان حضرت امام(ره) مأموریت یافت تا در رأس هیئتی از فضلای حوزه علمیه به استانهای گیلان و مازندران سفر کند و از نزدیک مشکلات و مسائل مردم آن سامان را بررسی و در رفع نواقص و کمبودها بکوشد. در مجلس خبرگان قانون اساسی نماینده مردم گیلان بود. در ۲۳ خرداد ۱۳۵۹ با حکم حضرت امام(ره) به عنوان عضو ستاد انقلاب فرهنگی منصوب شد. پس از شهادت آیتالله بهشتی به فرمان امام خمینی(ره) به سمت دادستان کل کشور منصوب گردید و در شورای عالی قضایی عضویت یافت. ایشان پیش از این مدتها رئیس شعبه اول دادگاه عالی انقلاب بود. رهبر کبیر انقلاب در ۲۸ دی ماه ۱۳۶۱ آیتالله ربانی املشی را به سمت یکی از فقهای شورای نگهبان منصوب کردند. واگذاری چنین مسئولیتهای خطیری از سوی حضرت امام(ره) به ایشان نشانه اعتماد بالای امام به وی و خلوص و خدمتگزاری صادقانه آن مرحوم است. آیتالله ربانی املشی که عضو مؤسس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود همیشه برای موفقیت و سربلندی جامعه مدرسین کوشا بود. ایشان در اولین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری از سوی مردم خراسان و در دومین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی از سوی مردم تهران انتخاب شدند و از طرف نمایندگان هر دو مجلس به سمت نایب رئیس دوم انتخاب شدند. ایشان همچنین عضو فعال حزب جمهوری اسلامی بود و در شورای مرکزی، شورای داوری و شورای فقهای این حزب عضویت داشت. منافقین صبح روز دوم شهریور ۱۳۶۰ به منزل ایشان هجوم بردند اما با عنایت حضرت حق و رشادت محافظانش تلاش منافقان نافرجام ماند. آیتالله ربانی املشی سرانجام پس از عمری تلاش، مجاهدت، مبارزه و کوشش برابر پیروزی و سربلندی اسلام و حکومت اسلامی در ۱۷ تیرماه ۱۳۶۴ به لقاءالله پیوست. هزاران نفر از مردم شهرهای تهران و قم پیکر پاک ایشان را تشییع کردند و در حرم حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد. در یک کلام ایشان انسانی وارسته، متقی و مخلص و خدمتگزاری راستین و صادق بود. پست، مقام و مال و منال برای وی پشیزی ارزش نداشت. در یکی از پیامهایش میفرماید: «آرزویم بیشتر همان پیشرفت اسلام و حفظ اسلام و حفظ آبروی روحانیت و جمهوری اسلامیشده است. بعضی اوقات هم دعا میکنم که خداوند شهادت را نصیبم فرماید... دلم میخواهد که انشاءالله به خیل شهدا هم ملحق شوم. فکر میکنم من که در زندگی هیچ کاری نکردهام بلکه با شهادتم خدمتی نمایم و با روی سرخ خدا را ملاقات کنم. آری خیال میکنم آرزوی عزت اسلام و مسلمین و پیشرفت جمهوری اسلامی و سرکوبی دشمنان داخلی و خارجی و شهادت بزرگترین آرزویم باشد... تصور میکنم که دیگر فهمیدهام و احساس و لمس میکنم که ماسویالله باطل و پوچ و هیچ و ناچیز است و نباید خیلی دلبستگی به آنها پیدا کرد.»[33] ایشان ایمان و اعتقاد و تقوی را بزرگترین رمز پیروزی و موفقیت یک ملت میدانست؛ میفرماید: «اگر ما در همه حال در خلوت و در جلوت، در کارهای فردی و اجتماعی تقوی را پیشه خود کردیم و خدا را از خود راضی نگه داشتیم باید یقین بدانیم که پیروزی با ما است و اگر نعوذ بالله تقوی از بین ما رخت بربست، اگر تقوی از بین مسئولین و پاسداران و نظامیان و روحانیون و خلاصه همه مردم از زن و مرد برداشته شد. این را بدانید که ما به نتیجهای نخواهیم رسید و کارمان بهجایی نمیرسد و حتماً شکست میخوریم و قدرتهای بزرگ ما را از پای در میآورند.»[34] در بخشی از وصیتنامه این مرد الهی آمده است: «با کمال تواضع و شرمندگی به همه مسئولین سفارش میکنم که خدای ناکرده برای پیشرفت کار از فرامین الهی و تقوی و فضیلت و درستی منحرف نشوند و تصور نکنند که به این طریق نمیتوانیم پیروز شویم. بدانند که تنها سلاح پیشرفت ما اتکاء به خدا و اطاعت از فرمان او است. اگر در کارها رضای او را نادیده بگیریم این بهترین سلاح خویشتن را کند ساختهایم و به هراندازه که از سبیل خدا منحرف شدهایم به همان اندازه به ثبات نظام جمهوری اسلامی لطمه وارد نمودهایم.»
در کلام همرزمان
مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای در بخشی از پیام تسلیت خود به مناسبت رحلت آیتالله ربانی املشی میفرمایند: «هر یک از مناصب و مشاغل مهمی را که پس از انقلاب پذیرفته بود سنگری برای دفاع از اسلام و انقلاب و وسیلهای برای تأمین حقوق مردم میدانست و در آن با مواظبت تمام خط اسلام، فقاهت و راه تقوی و طهارت را میپیمود و بدان اهتمام میورزید. با متخلف صریح و قاطع و در برابر مؤمن پرهیزکار، خاکسار و خاضع بود. سابقه انقلابیاش به نخستین لحظات شروع نهضت روحانیت در سال ۱۳۴۱ میرسد. دوره شانزده ساله تا پیروزی انقلاب را همواره در آزمایشهای سخت و همراه با زندانها و تبعیدهای مکرر گذرانید. پس از پیروزی انقلاب اسلامی هر جا که نیاز بود از سر رضا و رغبت حضور مییافت و چون سربازی وظیفهشناس و فداکار همه نیروی خود را صرف آن میکرد. گذشته انقلابی او از شروع مبارزات اسلامی تا پیروزی انقلاب و از آن روز تا آخر یکی از افتخارآمیزترین سوابق و حاکی از صفا، دیانت، ورع، مجاهدت و فداکاری بود.»[35]
حجتالاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی نزدیکترین همرزم و دوست دیرین آیتالله ربانی املشی یک روز بعد از ارتحال ایشان در جلسه علنی مجلس شورای اسلامی در توصیف ویژگیهای شخصی آن مرحوم گفت: «... ما یکی از بهترین همکاران و همرزمانمان را از دست دادیم... ربانی املشی از نادر شخصیتهایی بود که در طول عمرش از لحظه شروع مبارزات اسلامی یک لحظه بهحقانیت مبارزه و راه انقلاب تردید نکرد و همیشه در صف مقدم و در سنگرهای خطرناک حضور داشت. من شخصاً از حدود سال ۱۳۲۷ یعنی چند ماه بعد از ورودم به قم با ایشان آشنا شدم و تا لحظه آخر زندگی ایشان تقریباً جزء نزدیکترین دوستان هم بودیم که از افکار و اعمال ایشان خوب مطلع هستم و خوب میتوانم شهادت بدهم. از همان لحظات اولی که در حوزه علمیه قم مسئله مبارزات اسلامی در زمان مرحوم آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام مطرح بود، در سنین نوجوانی ایشان جزو جوانان پر حماسه و پرشور بود و میسوخت برای اسلام و فکر داشت برای حاکمیت اسلام. از آن روزی که حضرت امام به عنوان شخصیت مورد نظر حوزه برای مسائل مهم اسلامی مطرح شدند آقای ربانی املشی جزو اولین کسانی بود که در خدمت امام بود و به امام عشق میورزید. واقعاً عاشق امام بود و از شاگردان زحمتکش و درسخوان و کسانی که درس را خوب میفهمید... از روزی که مبارزات روحانیت به رهبری امام با رژیم منحوس گذشته شروع شد جزو پیشتازترین و شجاعترین افراد که در همه صحنهها حضور پیدا میکرد ایشان بود. هیچ کار خطرناکی در دوران مبارزه نبود که به ایشان عرضه شود و ایشان خودداری کند. مسئولیتهای مهمی که بعد از دوران انقلاب به ایشان واگذار شد نشان عمق شخصیت و اعتماد رهبری به ایشان بود.».[36] روحش شاد و یادش گرامی باد.
طوبی له و حسن مآب
[1]- «آشنایی با زندگانی شخصیتهای اسلامی معاصر»، پیام انقلاب، شماره ۷۶، ص ۱۳.
[2]- همان، ص ۱۲.
[3]- جاسبی عبدالله، تشکل فراگیر، ج ۴، ص ۳۱۵.
[4]- همان، ص ۳۱۶.
[5]- زندگینامه آیتالله ربانی املشی از زبان خود ایشان، جمهوری اسلامی، شماره ۱۷۷۰، ۱۸ تیر ۱۳۶۴، ص ۸.
[6]- همانجا،
[7]- هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه. خاطرات، تصویرها، اسناد، گاهشمار، زیر نظر محسن هاشمی، ج ۱، ص ۶۷.
[8]- آشنایی با...، پیام انقلاب، شماره ۷۸، ص ۲۹.
[9]- «روحانی مجاهد و خدمتگزار فعال و مقاوم»، جمهوری اسلامی، شماره ۲۰۶۰ [۱۷ تیر ۱۳۶۵]، ص ۱۱.
[10]- «آشنایی با...»، پیام انقلاب، شماره ۷۸، ص ۳۰.
[11]-، تشکل فراگیر، ج ۴، ص ۳۱۸-۳۱۷.
[12]- «آشنایی با...»، پیام انقلاب، شماره ۷۸، ص ۲۷ ـ ۲۶.
[13]- همان، ص ۲۷.
[14]- همان، ص ۲۶.
[15]- هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، خاطرات، تصویرها، اسناد، گاهشمار، زیر نظر محسن هاشمی، ج ۱، ص ۱۰۳.
[16]- صحیفه امام: مجموعه آثار امام خمینی (بیانات، پیامها، مصاحبهها، احکام اجازات شرعی نامهها)، ج ۱، ص ۳۲۴.
[17]- اطلاعات، ویژه یادبود قیام خونین ۱۵ خرداد [۴ خرداد ۱۳۶۲]، ص ۵.
[18]- سند شماره ۱۵ همین کتاب.
[19]- اسناد شماره ۲۸ تا ۳۴ همین کتاب.
[20]- سند شماره ۵۰ همین کتاب.
[21]- سند شماره ۱۰۱ همین کتاب.
[22]- سند شماره ۱۴۱ همین کتاب
[23]- «آشتیانی با...»، پیام انقلاب، شماره ۷۸، ص ۲۷.
[24]- سند شماره ۱۲۵ همین کتاب.
[25]- سند شماره ۱۶۰ همین کتاب.
[26]- دوانی علی، نهضت روحانیون ایران، ج ۶، ص ۳۵۳.
[27]- همان، ص ۳۵۰.
[28]- اسناد شماره ۱۹۹ تا ۲۰۳ همین کتاب.
[29]- سند شماره ۲۰۴ همین کتاب.
[30]- اسناد شماره ۲۳۰. ۲۳۱ و ۲۳۲ همین کتاب.
[31]- سند شماره ۲۳۲ همین کتاب.
[32]- سند شماره ۲۳۵ همین کتاب.
[33]- «زندگینامه آیتالله ربانی املشی از زبان خودشان»، جمهوری اسلامی، شماره ۱۷۷۰، ۱۸ تیر ۱۳۶۴، ص ۴.
[34]- «آشنایی با زندگانی شخصیتهای اسلامی معاصر»، پیام انقلاب، شماره ۷۸، ص ۳۱.
[35]- اطلاعات، شماره ۱۷۶۳۷. ۱۹ تیر ۱۳۶۴، ص ۴.
[36]- اطلاعات، شماره ۱۷۶۳۶، ۱۸ تیر ماه ۱۳۶۴، ص ۱۹.