تاریخ سند: 2 مهر 1332
ریاست ستاد فرمانداری نظامی تهران
متن سند:
شماره: 38224 /5
تاریخ: 2 /7 /32
وزارت کشور
شهربانی کل کشور
ریاست ستاد فرمانداری نظامی تهران
عطف بنامه بدون شماره در مورد خلیل ملکی اشعار میدارد. طبق پرونده موجوده نامبرده تا سال ۱۳۲۶ جزء حزب منحله توده بوده و در دیماه سال مذکور بواسطه مخالفت با رویهسران آنها رهبری انشعابیون را به عهده گرفته و رسماً از حزب مزبور خارج میگردد. سپس حزبی مخفیانه بنام سوسیالیست تشکیل میدهد. ضمناً مشارالیه در حزب زحمتکشان ملت ایران به رهبری (آقای دکتر بقائی) که در اردیبهشت ماه ۳۰ تأسیس گردید عضویت داشته و پس از آن انشعابی در آن حزب بعمل آمده1 نامبرده رهبری حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم) را عهدهدار میگردد. نامبرده و افراد حزب او از طرفداران جدی دکتر محمد مصدق و مجری دستورات مشارالیه بودهاند و روز ۲۵ مرداد اولین دسته افرادی که به مجسمهها حمله کرده و آنها را شکستند افراد نیروی سوم و قطعاً بدستور خلیل ملکی بوده است.
علیهذا شماره ۲۴۵ و ۲۴۶ مورخه ۲۶ و ۲۷ مرداد ماه ۳۲ روزنامه نیروی سوم ارگان نیروی سوم که مقالههای آنها دلیل بر خائن بودن رهبران نیروی سوم است به پیوست ایفاد میگردد.
نتیجه بازپرسی رئیس اداره اطلاعات- سرهنگ ۲ پایدار
توضیحات سند:
_
1- شمس قناتآبادی ماجرای انشعاب خلیل ملکی را چنین شرح میدهد: «خلیل ملکی حاج سیدجوادی دکتر محمود عنایت (مدیر مجله نگین فعلی) با عدهای دیگر از وردستهای خلیل ملکی که از حزب توده انشعاب کرده بودند به حزب زحمتکشان دکتر بقائی ملحق شده بودند. خلاصه سر و صورت حزب زحمتکشان بد نبود و رونقی داشت و البته همه انشعابیون هم حتی خلیل ملکی هم تظاهر میکردند که دکتر بقایی رهبر بلامنازع حزب است. ولی وقتی دکتر بقایی با مصدق در افتاد. خلیل ملکی و دار و دستهاش هم در داخل حزب زحمتکشان برای دکتر بقایی گارد گرفتند. به قول خود بقایی هر چه میخواست (اصولاً) آنها را متقاعد کند نمیشد که نمیشد.
خلاصه دکتر بقایی یک وقت متوجه شد که خلیل ملکی و افراد حزبی یک طرف او و علی زهری و یکی دو نفر دیگر طرف دیگر... و یک روز در حزب زحمتکشان ملت ایران انتخابات حزبی به عمل آمد و دکتر بقایی و على زهری را به طور کلی کنار گذاشتند به طوری که این دو بزرگوار برای عضویت در کمیته مرکزی به عدد انگشتان دست هم رأی نیاوردند.
رهبر بزرگ حزب (دکتر بقائی) شد یک عضو ساده حزب زحمتکشان ملت ایران. بقایی عصا به دست شکست خورده مفلوک روانه مجلس شد. آخر آن روزها بقایی زهری حائریزاده قناتآبادی حمیدیه هدی افشار صادقی و چند نفر دیگر از اقلیت مجلس هفدهم (به دلیل زیادی آزادی در حکومت مصدق) در مجلس زندگانی میکردند و به اصطلاح متحصن بودند. بقایی نالهکنان در حالی که چهرهاش مثل لبو سرخ شده بود وارد مجلس شد. در سرسرا سراغ آقا شمس که مشغول مقاله نوشتن برای روزنامه ملت ما (ارگان مجمع مسلمانان مجاهد بود) رفت. قناتآبادی دید بقایی افسرده و برافروخته است. گفت: دکتر چی شده که آنقدر برزخ بنظر میآیی؟ بقایی گفت طوری نشده حزب بودم. قناتآبادی گفت: خوب تو همیشه به حزب میروی بگو ببینم در حزب چی شده؟ علی زهری گفت : آقا جان کلک دکتر و من را در حزب کندند. قناتآبادی گفت: یعنی از حزب بیرونتان کردند؟ دکتر بقایی گفت: کاشکی بیرونمان میکردند بلکه با رأی اکثریت کنارمان گذاشتند. باز علی زهری که اولاً خونسردتر بود و در ثانی به قدر دکتر جاهطلب نبود و عاشق رهبری هم نبود گفت : آقا شمس لیدر! در انتخابات حزبی پنج یا شش رأی بیشتر نیاورد که دو تا از رأیها مال من و خودش بود. قناتآبادی گفت: دکتر تازه راحت شدی دیگر اول برج نمیآیند و کرایه محل حزب و سایر مخارج را به اضافه کسری مخارج روزنامه شاهد را از حقوق تو و على زهری بگیرند!!
بقایی گفت: آقا شمس شوخی را کنار بگذار این برای من بسیار بد است که در حزبی که خودم تأسیس کردهام و تا امروز عصر هم نشریات حزب مرا رئیس حزب مینوشت فردا بگویند و بنویسند که بقایی در انتخابات حزبی بیش از شش رأی نداشت! قناتآبادی گفت: میخواستی خلیل ملکی و سایر انشعابیون را به حزب راه ندهی ما که از اول این موضوع را به تو تذکر داده بودیم.
على زهری گفت: آی قربان دهنت چقدر من هم به دکتر اصرار کردم که خلیل ملکی را قبول نکند و دکتر لج کرد! دکتر بقایی گفت: کاری گذشته است.
اما على زهری به خنده گفت: و سبویی است شکسته!
بقایی گفت: آقا شمس فکری بکن خیلی بد شده است.
قناتآبادی گفت: فکرش را کردهام.
بقایی گفت: چه فکری؟ قناتآبادی گفت: کودتا.
بقایی گفت سر به سرم نگذار موقع شوخی نیست. قناتآبادی گفت: شوخی نمیکنم الساعه به حزب خودمان (مجمع مسلمانان مجاهد) به منزل آقای کاشانی تلفن میکنم و بچه ها را خبر میکنم بیایند مجلس.
بقایی گفت: بعدش چه میکنیم؟
گفتیم: بچهها که آمدند فوری عصایت را به دست میگیری و جلو میافتی بچهها هم از عقب شعار میدهند و صلوات میفرستند (همانکاری که پس از الحاق خلیل ملکی به حزبت فراموش کردهای) آن وقت با سلام و صلوات لیدر و رهبر حزب زحمتکشان را به محل حزب میبرند و پس از ورود به حزب بچههای ما خلیل ملکی و دار و دستهاش را از محل حزب بیرون میکنند و یک ساعتی هم به سلامتی رهبر حزب شعار میدهند و صلوات میفرستند بعد هم تو درب حزب را قفل میکنی و خودت با کلیدهای حزب به مجلس میآیی و فردا صبح هم در روزنامه شاهد که ارگان حزب زحمتکشان است و امتیازش مال على زهری با حروف درشت مینویسی که خلیل ملکی و دار و دستهاش که اصولاً! سوابق انشعاب دارند توطئهای طرح کرده بودند که از حزب زحمتکشان ملت ایران انشعاب کنند. گزارش امر به رهبر حزب دکتر بقایی داده شد و بقایی در کمیته مرکزی حزب موضوع را مطرح کرد و کمیته مرکزی به اتفاق آراء تصمیم گرفتند که خلیل ملکی و دار و دستهاش را از حزب اخراج کنند. ملت ایران بداند که دیگر خلیل ملکی و یارانش عضو حزب زحمتکشان ملت ایران نیستند.
باز هم على زهری خندید و ضمن این که به قناتآبادی آفرین میگفت خطاب به دکتر بقایی گفت: دکتر مگر من و تو کمیته مرکزی حزب نیستیم؟ دکتر بقایی گفت: چرا. زهری گفت: پس نقشۀ آقا شمس را اجرا کنیم. قناتآبادی فورأ تلفنهای لازم را کرد وعدهای از اعضاء مجمع مسلمانان مجاهد در حدود دویست نفر آمدند و دکتر بقایی را برای کودتا به حزب بردند و باز هم دکتر بقایی لیدر حزب زحمتکشان ملت ایران گردید.»
منبع:
کتاب
خلیل ملکی به روایت اسناد ساواک صفحه 24