تلاش اندیشمندان و نظریه پردازان سیاسی در طول تاریخ تفکر بشر همواره به تحدید قدرت معطوف بوده است. تجربه سیاسی نشان میدهد که قدرت بدون تقوی فساد میآورد و قدرت بیشتر، فساد بیشتر رابه همراه دارد. از اینرو متفکران همواره کوشیدهاند تا به شیوههای مختلف قدرت سیاسی را تحدید نمایند. از سقراط پیر که بر اخلاقیات و حکمت و دانایی، افلاطون که بر فیلسوف شاه و ارسطو که بر حکومت مردان طبقه متوسط در دنیای قدیم تأکید داشتند تا آبای کلیسا که بر حکومت مردان دین و متفکران دوران بعدی که بر حقوق طبیعی و انسانی، تفکیک قوا و حق تعیین سرنوشت و دخالت مردم در سیاست تأکید میورزیدند جملگی درصدد ایجاد چارچوبی برای اعمال قدرت در جوامع انسانی بودند.
در ایران نیز تا قبل از انقلاب اسلامی سنت حکومت همواره متمرکز و استبدادی بوده است. در واقع میتوان مطلقگرایی سیاسی را اساسیترین ویژگی نظامهای سیاسی ایران دانست که قدرت فرمانروا ورای قانون و سنت در کلیه حوزهها و سطوح مختلف اجتماع گسترده بود. نظامهای سیاسی ایران شبیه به منظومههایی بودند که شاه در مرکز و افراد و گروههای اجتماعی به تناسب جایگاهشان نسبت به مرکز قرار میگرفتند. شاه در اصل توزیع کننده همه امتیازات و اختیارات برای سایرین نیز بود و بقول لرد کرزن شاه سه وظیفه قانونگذاری"، "اجرا" و "قضاوت" را توامان در اختیار داشت.[1]
این ساختار کم و بیش در طول حیات سیاسی ایران پایدار بوده است. طبعاً علل گوناگون سیاسی، اقتصادی، فکری و جغرافیایی موجب باز تولید این ساختار میگردید. مساله مهم در این راستا تداوم و استمرار این ساختار، برغم دورانهای گسستی همچون جنبش مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت است.
در چنین ساختاری که شاه همواره کانونهای قدرت و افراد قدرتمند را در منظومه قدرت خویش مستقر میساخت، هرگونه اعوجاج و ناراستی از نظر آنها محکوم به نابودی و اضمحلال بود. از این رو تلاش افراد تنها مبتنی بر نزدیکی به کانون قدرت بود. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شاه کوشید تا با بکارگیری کلیه عناصر و ابزارهای قدرت، پایههای قدرت خویش را استحکام بخشد. برای این منظور افراد قدرتمند و بانفوذ را به کار گرفت و زمینههای نیل به این مقصود را فراهم آورد. از آنجا که عناصر قدرتمند، خطرناک و خطرساز نیز هستند خیلی زود مناصب ویژه خویش را از دست میدهند. پس از کودتای ۲۸ مرداد شاه از افراد قدرتمند در رأس نهادهای حساس بهره برد. فضلالله زاهدی در رأس قوه مجریه و تیمور بختیار در رأس سازمان اطلاعات قرار گرفتند.
سرتیپ تیمور بختیار که روز ۲۹ مرداد ۱۳۳۲ به سمت فرماندهی لشگر ۲زرهی منصوب و پس از چند ماه با حفظ سمت، فرماندار نظامی تهران شد از جمله افرادی است که در دوران تثبیت دیکتاتوری مطلقه شاه نقش مهمی بعهده داشت. وی که به عنوان پدر سازمان اطلاعات و امنیت کشور معروف شد و از منسوبین ثریا همسر بختیاری شاه بود در پایان سال ۱۳۳۹ از کار برکنار و نهایتاً در ۶ بهمن ۱۳۴۰ از ایران خارج شد. وی که از سال ۱۳۴۱ به تدریج فعالیت علیه رژیم شاهنشاهی را آغاز کرد به یکی از دردسرهای رژیم تبدیل و سرانجام در سال ۱۳۴۹ به قتل رسید و این سوال را پیش روی همگان قرار داد که وی تحت چه شرایطی پس از کودتای ۲۸ مرداد به سرعت مدارج ترقی را طی کرد و جزء نخبگان سیاسی - نظامی ایران گردید و به چه دلیل دوران اقتدارش دولت مستعجل بود؟
فرضیه اصلی پژوهش حاضر که بر پایه اسناد منتشره و غیر منتشره ساواک و کتب تاریخی محققان و مورخان داخلی و خارجی و همچنین براساس خاطرات افراد هم دوره بختیار فراهم آمده این است که در دهه ۱۳۳۰ پس از کودتای ۲۸ مرداد ساختار قدرت سیاسی به سمت دیکتاتوری مطلقه و سرکوب کلیه نیروها و گروههای اجتماعی در حرکت بود و در نتیجه از کلیه عوامل و ابزارها در جهت تثبیت قدرت خویش بهره میبرد و در عین حال نسبت به خطر یا خطرات احتمالی حساس و سختگیر بود. بالطبع نیروهای مستقل که دارای پایگاه اجتماعی یا شغلی و مالی نیرومند بودند و امکان خطر آفرینی برای رژیم سیاسی از جانب آنها محتمل به نظر میرسید به طرق مختلف از صحنه سیاسی کشور کنار زده شدند. بنابراین بختیار به دلیل شخصیت مقتدر و پایگاه گسترده در میان عشایر و نیروهای نظامی و با توجه به امکانات مالی و روابط گسترده داخلی و خارجی میتوانست خطری بالقوه برای رژیم سیاسی شاه محسوب شود به همین علت با حصول آرامش نسبی در حیات سیاسی - مدنی ایران در اواخر دهه سی از کار برکنار شد.
کتاب حاضر بر مبنای فرضیه فوق صورتبندی و تنظیم گردیده است. در فصل نخست اوضاع کلی دهه ۱۳۳۰ و عملکرد شاه جهت تثبیت نظام سیاسی خویش بررسی شده است. فصل دوم تاریخچه زندگی تیمور بختیار، نقش وی در تثبیت نظام شاهنشاهی و سپس مساله اموال و داراییهای وی به عنوان عاملی خطرساز برای رژیم بررسی شده است. فصل سوم به مجموعه اقدامات و فعالیتهای بختیار در خارج از کشور طی سالهای ۴۰ تا ۴۷اختصاص دارد. در این قسمت کتاب نخست پایان مییابد. کتاب دوم به بررسی دستگیری و بازداشت بختیار در لبنان به جرم قاچاق اسلحه و مجموعه اقدامات انجام شده جهت استرداد و جلوگیری از استرداد وی پرداخته است. کتاب سوم به بررسی فعالیتهای بختیار به عنوان اپوزیسیون در عراق اختصاص دارد. در این قسمت روابط وی با احزاب، گروههای سیاسی خارج از کشور، دانشجویان مقیم خارج، دولت عراق و ترور بختیار مورد ارزیابی و تحلیل قرار میگیرد.
گفتنی است:
ا- در مجموعه حاضر سندهای ساواک در مورد بختیار تا جایی که مقدور بوده است مورد استفاده قرار گرفته مگر در مواردی که هیچ ارتباطی بین سند و موضوع وجود نداشته و یا مندرجات سند تکراری بوده است.
۲- از گزارشهای ساواک و نمایندگیهای این سازمان در خارج از کشور که حاوی اطلاعات قابل توجه بوده، استفاده شده است.
۳- بولتنهای خبری تا آنجا که مربوط به موضوعات مورد بررسی بوده، مورد استفاده قرار گرفته است.
۴- چینش سندها، گزارشها و بولتنهای خبری به صورت کرونولوژیک و موضوعی است.
۵- حروفچینی سندها و گزارشها مطابق با نگارش اصل آن بوده و هیچ تغییری در آن داده نشده است. فقط در مواردی که غلطهای بارز به چشم میخورده، صحیح کلمات در داخل [] آمده است.
۶- از حروف چینی سربرگ سندها خودداری شده است، تقسیم بندی سندها براساس محرمانه، خیلی محرمانه و سری میباشد.
٧- اسناد قید شده در این کتاب بجز چند مورد معدود عمدتاً به مقطع زمانی ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۹ اختصاص دارد.
۸- این کتاب علاوه بر روایت اسنادی با استفاده از کتابها و نظریات صاحبنظران به تحلیل و ارزیابی زندگی و فعالیتهای بختیار پرداخته است.
۹- در ابتدا و انتهای بسیاری از اسناد برخی علائم و رموز وجود دارد که عمده آنها عبارتند از: نظریه شنبه: نظریه منبع نفوذی ساواک و گزارشگری است که از طریق مشاهده مستقیم یا از راههای دیگر ارائه شده است.
نظریه یکشنبه: نظریه رهبر عملیات است که پس از گزارش منبع، آن را تأیید یا تحلیل میکند.
نظریه دوشنبه: نظریه رئیس دایره عملیات است.
نظریه سه شنبه: نظریه امنیت داخلی است.
نظریه چهارشنبه: نظریه رئیس سازمان اطلاعات و امنیت است.
کدهای زیرین هم اسم رمز ساواکهای مراکز استانهاست.
۱ ه(ساواک گیلان)، ه۲ (ساواک مازندران)، ۳ه (ساواک آذربایجان شرقی)، ۴ه (ساواک آذربایجان غربی)، ۵ه (ساواک کرمانشاه)، ۶ه(ساواک خوزستان)، ۷ه (ساواک فارس)، ۸ه (ساواک کرمان)، ۹ه (ساواک خراسان)، ۱۰ھ (ساواک اصفهان)، ۱۱ ه (ساواک سیستان و بلوچستان)، ۱۲ه(ساواک کردستان)، ۱۳ه (ساواک همدان )، ۱۴ ه (ساواک سمنان)، ۱۵ ه (ساواک لرستان)، ۱۶ه(ساواک بوشهر)، ۱۷ھ (ساواک هرمزگان)، ۱۸ه ساواک کهگیلویه و بویراحمد)، ۱۹ه (ساواک چهارمحال بختیاری)، ۲۰ھ (ساواک تهران)، ۲۱ه (ساواک قم)، ۲۲ه (ساواک اراک)، ۲۳ ه(ساواک قزوین)، ۲۴ھ (ساواک ایلام)، ۲۵ه (ساواک زنجان)، ۲۶ه (ساواک یزد) بودهاند.
همچنین مقصد خبر نیز با علائم رمز عنوان شده است که قریب به اتفاق آنها مربوط به ادارات و بخشهای تابعه اداره کل سوم (امنیت داخلی) ساواک بوده است.
اداره کل سوم از هفت بخش تشکیل میشد که عبارتند از: ۱- مدیریت کل اداره سوم ۲- اداره یکم عملیات و بررسی ۳- اداره دوم عملیات و بررسی ۴- اداره سوم کل سوم ۵-اداره چهارم کل سوم ۶- اداره پنجم کل سوم ۷- اداره ششم کل سوم اجزاء اداره یکم عملیات و بررسی شامل:
۳۱۰ (دفتر اداره یکم عملیات و بررسی)، ۳۱ (بخش احزاب و دستجات کمونیستی) ۳۱۲ (بخش احزاب و دستجات سیاسی و مذهبی افراطی)، ۳۱۳ (بخش هدفهای تازه مربوط به عرب زبانان ناراحت و بلوچهای حاد ایرانی)، ۳۱۴ (اکراد) و ۳۱۵ (فعالیتهای خارجی) بوده است.
اجزاء اداره دوم عملیات و بررسی شامل: ۳۲۰ (دفتر اداره دوم عملیات و بررسی)، ۳۲۱ (بخش دانشگاه تهران)، ۳۲۲(بخش دانشگاهها و مراکز عالی آموزشی تهران)، ۳۲۳(بخش دانشگاهها و مراکز عالی آموزشی استانها و شهرستانها) و ۳۲۴(بخش آموزش و پرورش و مدارس در تهران و استانها و شهرستانها) بوده است.
اجزاء اداره سوم کل سوم شامل:
۳۳۰ (دفتر اداره سوم کل سوم)، ۳۳۱ (بخش ممالک اسکاندیناوی و اروپای شرقی)، ۳۳۲ (بخش کشورهای اروپای غربی)، ۳۳۳ (بخش آمریکا و کانادا و آمریکای جنوبی و مرکزی) و ۳۳۴(بخش خاورمیانه و کشورهای عربی و ممالک قاره آسیا و افریقا) بوده است.
اجزاء اداره چهارم کل سوم شامل:
۳۴۰ (دفتر اداره چهارم کل سوم)، ۳۴۱ (بخش احزاب و دستجات راست، انجمنها و اتحادیههای دولتی و خصوصی)، ۳۴۲ (بخش وزارتخانه و سازمانهای دولتی)، ۳۴۳ (بخش کارگری)، ۳۴۴ (بخش اصناف و بازرگانان)، ۳۴۵ (بخش کشاورزی و امور زراعی)، ۳۴۶ (بخش عشایر، قاچاق اسلحه و مهمات و کالا)، ۳۴۷ (بخش جراید، سینما و تلویزیون)، ۳۴۸(بخش نارضایتیهای عمومی) و ۳۴۹ (بخش روابط عمومی) بوده است.
اجزاء اداره پنجم کل سوم شامل:
۳۵۰ (دفتر اداره پنجم کل سوم)، ۳۵۱(بخش دکترین و آموزش و سازمان و وظایف رهبران عملیات امنیت داخلی)، ۳۵۲ (بخش سانسور و کنترل مطبوعات) و ۳۵۳ (بخش منابع و مأموران و گروههای تعقیب و مراقبت) بوده است.
[1] . جرج ناتانیل کرزن، ایران و قضیه ایران، ترجمه وحید مازندارنی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۴۹