مقدمه - کتاب علی امینی به روایت اسناد ساواک - جلد اول

بعد از کودتای ۱۲۹۹ تاریخ ایران وارد مرحله دیگری از حیات خود شد. دوره‌ای که هر روزش نمایانگر دخالت‌های ابرقدرت‌ها در امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ما بوده است. قدرت‌های جهانی به وسیله عوامل داخلی خود در امور رهبری اداره مملکت سیاست‌های غرض‌آلود خود را به نوعی اعمال می‌کردند و هر روز نقشه‌ای تازه برای مردم و سرزمین ما کشیدند. دولت‌های سرسپرده به مطامع غرب‌، در طول تاریخ معاصر عامل اجرایی این سیاست‌های استعمارگرانه بودند.

مجموعه حاضر مروری است بر زندگی سیاست‌های علی امینی یکی از چهره‌های معروف وابسته به قدرت‌های استعماری در ایران می‌باشد. وی از ابتدای شروع زندگی سیاسی خود تلاش در راستای سمت و سو دادن ایران به طرف آمریکا و انگلیس بوده است. علی امینی چنانچه در احوالش خواهید خواند، ریشه در خاندان قاجار دارد و در مقاطع حساس تاریخ معاصر ایران به کمک سیاست‌های خارجی شتافته است شاید بتوان گفت که پس از سید ضیاء‌الدین طباطبایی دومین نخست‌وزیر دست‌نشانده و قسم‌خورده غرب در ایران بوده است. او پس از عبور از مراحل گوناگون سیاست، و گذشتن از مشاغل وزارت به نخست‌وزیری برگزیده شد و در همین مدت نسبتاً کوتاه صدارت با نطق‌های آتشین بگیر و ببندهای بی‌سابقه عده‌ای از رجال سیاسی، اداری و نظامی جنجال‌های فراوان و پر سر و صدایی برانگیخت و همین کارهای فوق‌العاده‌‌اش خوراک‌، برای مطبوعات داخلی و سوژه‌های مهمی را برای جراید و مجلات خارجی فراهم آورد. به موازات همین کارها در دوره نخست‌وزیری امینی حوادث مختلفی هم بروز کرد و قضیه نفت کشور ما پس از یک دوران متلاطم و پرجوش که در راه آن خون‌ها ریخته شد و مردان سرشناس و برجسته‌ای سرشان بر باد رفت، وارد آخرین مرحله از حیات خویش گردید و «کنسرسیوم نفت ایران» سرانجام از دید بیگانگان که چشم طمع به این ماده عفن ولی بسیار عظیم و سرنوشت‌ساز دوخته بودند‌، چاره‌گر مرهم نهادن به زخم عمیق میدان‌های نفتی ایران گردید. به عبارت دیگر این منبع عظیم را که پس از مبارزاتی گران و نهضتی پر‌دامنه و فداشدن هزاران هموطن غیور ما به دست صاحبانش باز گردانده شده بود، به طور مسالمت‌آمیز میان کارتل‌های نفت‌خوار و پراشتها تقسیم گردیده و بار دیگر چنگال‌های به خون آغشته بزرگ کمپانی داران بر گلوی ملت ایران خلیده شد.

امینی در دوران صدارتش به خوبی از انجام مأموریتی که به او محول کرده بودند برآمد، در آغاز شروع به کار، اقتصاد ایران را ورشکسته و خزانه را تهی اعلام کرد و از ملت ایران خواست که کمربندها را سفت ببندند و در تاریخ به نخست‌وزیر کمربندی معروف شد. کمی بعد از یک سال از صدارتش احساس کرد مشتش باز و اسرار مأموریتش از آمریکا فاش گشته، بلافاصله از مقام خود استعفا کرد و مدتی به مسافرت خارج از کشور رفت و..

اکنون ماجرا را از زندگیش شروع می‌کنیم:

 

نظری بر زندگی علی امینی:

در کتاب زندگینامه رجال و مشاهیر ایران درباره محسن‌الدوله پدر دکتر امینی چنین نوشته شده است:

محسن‌الدوله فرزند میرزا علیخان امین‌الدوله صدر اعظم قاجار می‌باشد که پدرش در تربیت او بسیار کوشید و حتی معلمی از فرانسه برای تعلیم او استخدام کرد ولی تمام تلاش او برای فرزند بی‌نتیجه ماند. بدواً دختر مشیرالدوله را برای او گرفت ولی پس از چندی محسن‌خان او را طلاق داد و فخرالدوله دختر مظفرالدین شاه را گرفت و چون پدرش صدراعظم ایران بود، چند شغل به او سپرده شد. در زمان ریاست او بر ضرابخانه در ضرب سکه‌ها تقلب شد که عده‌ای عزل پدرش را از صدراعظمی به خاطر این کار می‌دانند. رفتار محسن‌خان با مردم هم خیلی بد بود. از عجیب‌ترین کارهای او این است که وقتی محمد علیشاه مجلس را به توپ بست و چند تن از آزادیخواهان و سران مشروطه از قبیل آیت‌الله طباطبایی و آیت‌الله بهبهانی و ممتازالدوله و امام جمعه خویی و حاج میرزا ابراهیم تبریزی و مستشارالدوله و حکیم‌الملک که در مجلس حضور داشتند، به پارک امین‌الدوله پناه می‌برند محسن‌خان با قلقی قزاقها را به پارک دعوت کرد و پس از درگیری مختصری که منجر به شهادت حاج میرزا ابراهیم تبریزی شد، همه آنها دستگیر و به باغشاه منتقل شدند. به همین علت وقتی محمد علیشاه شکست خورد و آزادیخواهان موفق شدند‌، امین‌الدوله بیرق روسیه را بر بالای پارک امین‌الدوله به اهتزاز در آورد که جان سالم به در برد. وقتی هم درباره لشت نشاء با مالکان آن حدود اختلاف پیدا کرد، آن را به روس‌ها اجاره می‌داد و با جنگلی‌ها درافتاد که توسط مجاهدین جنگلی طالش دستگیر شده و پس از پرداخت هفتاد هزار تومان جریمه مرخص گردید. بعد از استقرار حکومت جنگل‌ها در شمال، املاک او و سپهسالار تنکابنی مصادره گردید. بعد از کودتای ۱۲۹۹ دستور بازگشت امین‌الدوله نیز داده شد که به حرم حضرت معصومه (س) در قم رفته متحصن گردید و با کمک همسرش فخرالدوله که عمه احمد شاه بود، از او رفع خطر شد و به تهران بازگشت. از این پس امین‌الدوله از هرگونه فعالیتی دست برداشت و کلیه اختیارات زندگی و ثروت خود را در اختیار همسرش فخرالدوله گذاشت. اشرف‌الملوک (فخرالدوله) دختر مظفرالدین شاه و سرور السلطنه بود که در تبریز تولد یافت. وی در جوانی نامزد پسر خاله‌اش دکتر محمد مصدق بود ولی علیخان امین‌الدوله صدر اعظم وقت پیشدستی کرد و او را برای پسر خود (محسن‌خان) گرفت. زیرا وصلت با دختر شاه را برای حفظ موقعیت سیاسی خود لازم می‌دانست. فخرالدوله زنی باهوش و زرنگ بود که توانست ثروت فراوان امین‌الدوله را حفظ کند. روی‌هم رفته اقتدار زن سالاری در خانواده امین‌الدوله آشکار بود و با وجودی که رضاشاه برادرزاده او - احمدشاه - را از سلطنت، خلع کرده بود، روابط نزدیکی با رضاشاه داشت که حتی می‌گویند رضاشاه گفته است که «قاجاریه یک مرد و یک نیمه مرد داشت، مردش فخرالدوله و نیمه مردش آقا محمد‌خان قاجار بود. فرزندان محسن‌خان امین‌الدوله عبارتند از‌: حسین - غلام - محمد - محمود (سرتیپ بازنشسته) - دکتر علی - احمد - ابوالقاسم - معصومه (همسر دکتر شرف نفیسی) - رضا، خیلی افراد را می‌شناسیم که به (پدر) خود افتخار می‌کنند ولی دکتر امینی از افرادی بود که به مادر خود (فخرالدوله‌) افتخار می‌کرد. مخالفان امینی می‌گفتند او خواهرزاده محمد علیشاه است که مجلس را به توپ بست و آزادیخواهان را در باغشاه اعدام کرد ولی طرفدارانش می‌گفتند دکتر امینی نوه مظفرالدین شاه است که فرمان مشروطیت را امضاء کرده است.

علی امینی در سال ۱۲۸۴ شمسی در تهران به دنیا آمده مادرش خانم فخرالدوله دختر مظفرالدین شاه و پدرش محسن‌خان امین‌الملک بود. امینی در سال ۱۲۹۰ به دبستان رشدیه رفت تحصیلات متوسطه‌اش را در دبیرستان دارالفنون تهران به پایان رسانده و برای تحصیلات عالیه در سال ۱۳۰۵ رهسپار پاریس شد. او در رشته حقوق و اقتصاد درس خواند و در سال ۱۳۱۰ دکترای خود را در علم اقتصاد از دانشگاه پاریس گرفت و دو ماه بعد از مراجعت به ایران، به استخدام دادگستری در آمد و مورد توجه داور وزیر وقت دادگستری قرار گرفت و سپس به وزارت دارایی رفت و داور او را به ریاست کل گمرک منصوب کرد تا اینکه به مدیرکل وزارت دارایی و سپس به معاونت وزارت دارایی انتخاب شد. او در سال ۱۳۱۲ با قبول وثوق، دختر دکتر امینی به روایت اسناد ساواک وثوق‌الدوله (برادر احمد قوام) ازدواج کرد. حاصل این ازدواج یک پسر به نام ایرج است که بعدها سفیر شد.

امینی پس از سال ۱۳۲۰

با سقوط دیکتاتوری رضاشاه، احمد قوام در سال ۱۳۲۱ به نخست‌وزیری رسید و امینی ۳۷ ساله داماد برادر خود(وثوق‌الدوله‌) را به معاونت خود برگزید. در این سال‌ها همسر امینی نیز نقش منشی عمویش (قوام‌) را ایفا می‌کرد.

امینی در کتاب خاطراتش گفته است:

قوام‌السطنه در نخست‌وزیری پس از شهریور ۱۳۲۰، خود از من خواست که پست وزارت را قبول کنم اما من خواستم که معاون نخست‌وزیر باشم و این تجربه را بیندوزم. معاون نخست‌وزیر شدم. البته مراحل مختلف اداری را تا پست معاونت وزارت پیش از آن و بدون حضور قوام‌السطنه در زندگی سیاسی خود طی کرده بودم.

جنگ بود و حضور قوای متفقین در ایران و قحطی و اوج قدرت حزب توده که هر روز در تهران و شهرستان‌ها و مدارس و دانشگاه‌ها و کارخانه‌ها حوادثی می‌آفرید. محمدرضا شاه جوان بود و قدرتی نداشت و اعمال قدرت نمی‌کرد. به همین مناسبت محبوبیت فراوانی داشت. قوام سپس وی را در رأس هیأت اقتصادی ایران به آمریکا فرستاد. اولین تماس مستقیم امینی با آمریکایی‌ها که زمینه ترقیات بعدی وی را فراهم ساخت، در همین سفر برقرار گردید. امینی از همان زمان مورد توجه خاص دیپلماسی آمریکا قرار داشت و در کنار چهره‌هایی چون دکتر حسن ارسنجانی (مسوول روزنامه چپگرای داریا) به عنوان یک مهره وابسته به سفارت آمریکا شهرت یافت.

در سال ۱۳۲۵ﻫ ش که قوام مجدداً به مقام نخست‌وزیری رسید، علی امینی را به سمت دبیرکلی شورای عالی اقتصاد و ریاست هیأت مدیره بانک صنعت و معدن انتخاب کرد. او دوره چهاردهم مجلس داوطلب نمایندگی مجلس شد اما چون دولت وقت نظر مساعد نداشت، نامش از صندوق بیرون نیامد اما در دوره پانزدهم به عنوان وکیل پایه اول تهران به مجلس شورای ملی راه یافت.

علی امینی در سال ۱۳۲۹ برای اولین بار در کابینه منصور به سمت وزیر اقتصاد ملی معرفی شد او در کابینه رزم‌آرا و علا شرکت نداشت ولی در سال ۱۳۳۰ در کابینه اول مصدق مجدداً به وزارت اقتصاد ملی انتخاب شد اما دوران وزارت او هشت ماه بیشتر طول نکشید. بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ﻫ ش علی امینی در کابینه سپهبد زاهدی به سمت وزیر دارایی انتخاب شد و کار اصلی او حل کردن مسأله نفت بود. دکتر امینی این کار را آن طور که دلخواه آمریکایی‌ها بود‌، به ثمر رساند و کنسرسیوم جدید نفت ایران با اختصاص چهل درصد سهام به کمپانی‌های آمریکایی تشکیل گردید. او تا استعفای سپهبد زاهدی پست وزارت دارایی را در کابینه او حفظ کرد و در کابینه حسین علاء در سال ۱۳۲۴ امینی را به وزارت دادگستری معرفی کرد. هفت ماه در این پست بود تا اینکه در دی ماه ۱۳۲۴ به سمت سفیر کبیر ایران در آمریکا تعیین شد. در این دوران، امپریالیسم جوان آمریکا که راه نفوذ خود را در ایران می‌جست، به ایجاد پیوندهایی با برخی «رجال» ایران دست زد. از همان زمان چهره‌هایی بودند که به آمریکا وابستگی‌هایی داشتند و نامشان به عنوان نسل ارشد «رجال یا نکوفیل» در تاریخ ایران به ثبت رسیده، که از میان آنها می‌توان به احمد قوام، حسین علاء، مهذب‌الدوله کاظمی (باقر کاظمی وزیر خارجه بعدی در دولت مصدق) و ... اشاره کرد. علی امینی را باید از دست‌پروردگان این نسل دانست.

 

امینی و انعقاد قرارداد کنسرسیوم:

با سقوط دولت دکتر مصدق و روی کار آمدن سرلشگر فضل‌الله زاهدی و بروز بحران‌های اقتصادی بر اثر فشارهای اقتصادی ناشی از قطع جریان نفت و فشارهای سیاسی بین‌المللی، دولت ایران در صدد برآمد تا زمینه‌های لازم و مناسب را برای استقرار روابط مجدد با انگلستان فراهم آورده و برای حل معضل نفت چاره‌ای بیندیشد.

زاهدی در شهریور ۱۳۳۲ به تشریح اوضاع وخیم اقتصادی ایران پرداخت و اعلام داشت که دولت دکتر مصدق علاوه بر آنکه بیش از دویست میلیون دلار برای ایران قرض به جا گذاشته مبلغ پنجاه میلیون دلار ارز ذخایر پشتوانه اسکناس را نیز مصرف کرده است و تنها راه نجات اقتصاد ورشکسته ایران را در تولید نفت و عایدات آن باید جست. دولت‌های انگلیس و آمریکا نیز که هم از بابت جریانات سیاسی ایران و هم از بابت وضع بحرانی اقتصاد ایران شدیداً نگران بودند، در پی یافتن راه‌حل رضایت‌بخشی برآمدند تا علاوه بر حل مسأله جریان آنتونی ایدن وزیر امورخارجه انگلستان در سال ۱۳۳۲ در مجلس عوام آن کشور اظهار امیدواری کرد که با روی کار آمدن دولت جدید در ایران، فصل جدیدی در تاریخ روابط دو کشور گشوده شود. ولی آمادگی دولت انگلیس را برای برقراری روابط مجدد و حل مسأله نفت اعلام داشت و اضافه کرد که در این راه دولت آمریکا نیز با دولت انگلیس همراهی خواهد کرد. ملکه الیزابت نیز در مراسم افتتاح پارلمان انگلستان اظهار امیدواری کرد که روابط ایران و انگلستان از نو تجدید شود. سرانجام نتایج مذاکرات نمایندگان ایران و انگلیس با وساطت دولت سویس در سال ۱۳۳۲ به نتیجه رسید و بیانیه رسمی و مشترک ایران و انگلستان، حاکی از برقراری مجدد روابط دو کشور بود.

سیاست و عملکرد دکتر مصدق حمایت و کمک آمریکا را در پی داشت و این حمایت، سبب فعال‌تر شدن حزب توده در ایران گردید و در نتیجه القا و انتقال این تفکر به آمریکایی‌ها را بر این اندیشه واداشت که خطر سقوط ایران به دامان کمونیزم وجود دارد، این طرز تفکر و برداشت سیاسی از مسأله ایران، دولت امریکا را از نقش یک واسطه و میانجی و در عین حال طالب منافع نفتی در ایران خارج ساخته و آن را تبدیل به یک رقیب نفتی برای انگلستان و مدافع ایران برای رهایی از چنگال کمونیزم کرد. پس از سقوط مصدق و پیش از تجدید روابط سیاسی ایران و انگلستان آمریکایی‌ها برای بهره‌برداری از وضعیت پیش آمده «هربرت هوور» مشاور عالی رتبه نفتی و «جان فاستر دالس» وزیر امور خارجه آمریکا را روانه ایران ساختند. هوور با مهارت مذاکرات مربوط به موضوع نفت را با کمک سفیر آمریکا در ایران با دولت زاهدی به سوی تشکیل یک کنسرسیوم بین‌المللی که کمپانی‌های نفتی آمریکا در آن نقش عمده‌ای داشتند؛ را رهبری کرد. کنسرسیوم بین‌المللی نفت مرکب از پنج شرکت آمریکایی استاندارد نیوجرسی، استاندار کالیفرنیا سوکونی واکیوم‌، گلف و شرکت نفت تگزاس با چهل درصد سهام (هر یک هشت درصد سهام‌) و شرکت نفت بریتانیا به تنهایی با چهل درصد سهام‌، شرکت هلندی رویال داچ شل با چهارده درصد سهام و شرکت نفت فرانسه با شش درصد سهام بوده دولت آمریکا در یک اقدام بی‌سابقه، توسط دادستان کل آمریکا و موافقت شورای امنیت ملی آن کشور به کمپانی‌های امریکایی شرکت‌کننده در کنسرسیوم در مقابل قانون ضد تراست آن کشور مصونیت قانونی اعطا کرد تا آن کمپانی‌ها بتوانند با دست باز در ایران وارد عمل شوند. کنسرسیوم نفت پس از کسب موافقت دولت ایران در اصل مسأله که ظاهراً عدم شرکت کمپانی نفت انگلیس و ایران بود، نمایندگان خود را برای عقد قرارداد با ایران اعزام داشت. پس از انجام مذاکراتی طولانی و پیچیده، قراردادی بین دولت ایران و کنسرسیوم بین‌المللی نفت تنظیم گردید که در سال ۱۳۳۳ به امضای دکتر علی امینی وزیر دارایی ایران و «هوارد پیچ » معاون ریاست هیأت مدیره شرکت استاندارد نیوجرسی و نماینده کنسرسیوم رسید. مدت قرارداد چهل سال، یک دوره ۲۵ ساله با حق تمدید در سه دوره پنج ساله بود. قرارداد کنسرسیوم در سه موضوع اساسی که مورد اختلاف بین ایران و کمپانی نفت انگلیس و ایران هم بود، یعنی اعمال حاکمیت بر منابع ملی، مدت قرارداد و تسهیم منافع با اصل ملی شدن صنعت نفت مغایرت داشت. با انعقاد قرارداد کنسرسیوم هدف اساسی ملت ایران که حاکمیت ملی بر منابع ملی خود بود، حاصل نگردید و طبیعتاً دیگر اهداف نیز به تحقق نپیوستند. قرارداد ۱۳۳۳ کنسرسیوم طبیعتاً کوششی بود در راه تلفیق اصولی که کمپانی‌ها از آن دفاع می‌کردند، با اصولی که ایران در نتیجه ملی شدن نفت‌، خود را ملزم به رعایت آنها می‌دانست. تنها آن روز ایران در موقعیتی بسیار ضعیف قرار گرفته بود و برعکس، کمپانی‌ها در اوج قدرت خود بودند. این بود که در مقام سازش بین اصول مورد نظر دو طرف، کفه ترازو طبعاً به نفع طرف قوی‌تر چربید و شرکت ملی نفت ایران در برابر کنسرسیوم به صورت مالک و صاحبکاری در‌آمد که حقوق و اختیارات خود را به مباشر و کارگزار خود تفویض کرد. در زندگی‌نامه سیاسی علی امینی، آلوده‌ترین برگی که او را برای همیشه بدنام ساخت و مهر وابستگی به غرب را بر پیشانی‌اش حک نمود، نقش وی در انعقاد قرارداد نفت با کنسرسیوم است. شاید بتوان گفت که اگر این بدنامی وجود نداشت، امینی بعدها، در دهه ۱۳۴۰، می‌توانست بازیگر موفق‌تری از آب درآید، اگر چه با دارا بودن روحیه اشرافیت و وابستگی به غرب امینی این موفقیت برای وی دوام و قوامی نداشت. با توضیحات فوق، روشن می‌شود که در سال ۱۳۳۳ یک جنگ واقعی میان نفت‌خواران بین‌المللی در جریان بوده و طبعاً این جنگ در ایران نیز پژواک داشته است. در این میان آمریکا ظاهراً بیشترین نفوذ را در کابینه زاهدی داشت و علاوه بر شخص زاهدی‌، که علی‌رغم پیشینه «انگلیسی»‌اش اکنون به شدت توسط آمریکایی‌ها تطمیع شده بود، از مهره کارآمدی نیز در رأس وزارت دارایی برخوردار بود. انگلیسی‌ها هر چند از نفوذ گسترده‌ای در میان دولتمردان پهلوی برخوردار بودند، مع هذا شرکت‌های آمریکایی به کمک زاهدی وامینی‌، کارشناسانی چون فواد روحانی‌، موفق شدند منافع خود را در حد توان تأمین کنند. در تاریخ ۲۹ شهریور ماه ۱۳۳۳ در جو رعب‌آمیز اعدام و شکنجه که توسط «فرمانداری نظامی تهران» به ریاست تیمور بختیار پدید شد، قرارداد نفت میان دکتر علی امینی و هوارد پیچ منعقد گردید و علی‌رغم مخالفت نیروهای اصیل ضد استعماری به رهبری آیت‌الله کاشانی، در ۲۹ مهر و ۶ آبان ۱۳۳۳ به تصویب مجلس رسید.

 

امینی آلترناتیو آمریکا:

تجربه تحولات چهار دهه اخیر در کشورهای تحت سلطه و بررسی تاریخچه عملیات سرویس‌های اطلاعاتی معظم جهان نشان می‌دهد که هم آمریکا و انگلیس و هم شوروی هیچ گاه در کشورهای تحت سلطه خویش محاسبات خود را بر یک عامل مبتنی نساخته و همواره کوشیده‌اند که علی‌رغم رژیم دست‌نشانده حاکم با ملحوظ داشتن احتمالات گوناگون‌، آلترناتیوهای گوناگونی را پرورش دهند. این مهره‌های موازی و جایگزین‌، توسط سرویس اطلاعاتی قدرت سلطه‌گر تقویت می‌شوند و زمینه‌های معینی برای رشد آنها فراهم گردد تا در شرایط ضروری بتوانند نقش مناسب را ایفا کنند. در صورت تمرّد مهره حاکم و یا از میان رفتن زمینه‌های اجتماعی حکومت او و یا عدم صلاحیت او در ادامه حکومت، قدرت سلطه‌گر مناسب‌ترین آلترناتیو را جایگزین می‌کند و یا از فشار این نیروهای موازی برای تعدیل و اصلاح مهره حاکم بهره می‌جوید. روشن است که در صورت سقوط رژیم وابسته و استقرار رژیمی مخالف با قدرت سلطه‌گر‌، این نیروهای موازی کارآیی خود را از دست نخواهند داد و می‌توانند به عنوان اهرم‌های فشار بر رژیم جدید، به تدریج مواضع قدرت سلطه‌گر را بازسازی کنند و یا حتی در صورت وجود شرایط مناسب قدرت را به دست گیرند. پس از این توضیح ضروری سرگذشت امینی را پی می‌گیریم: او در دوران تصدی سفارت ایران در امریکا بیش از پیش به آمریکایی‌ها نزدیک شد و با کندی که سناتور بود و شانس زیادی برای انتخاب شدن مقام ریاست جمهوری داشت، طرح دوستی ریخت، او در فروردین سال ۱۳۳۷ قبل از اتمام دوره مأموریت چهار‌ساله‌اش در آمریکا به تهران احضار شد. خروج امینی از ایران هر چند منظور شاه را تأمین کرد و امینی را موقتاً از صحنه داخلی کشور دور نمود، ولی این حادثه به سود امینی تمام شد و او طی دوران سفارت خود در آمریکا موفق شد ارتباطات وسیعتر و عمیق‌تری را با محافل قدرتمند این کشور برقرار کند و حمایت کامل این محافل را به خود جلب نماید. گزارش ساواک در این زمینه حاکیست:

«در سال جاری اطلاعی درباره تماس دکتر علی امینی با رئیس اداره اطلاعات سفارت آمریکا به این اداره نرسیده ولی طبق سوابق موجود، وی در سال ۱۳۳۹ با وابسته مطبوعاتی سفارت کبرای مذبور در تهران تماس داشته و در یک مجلس پذیرایی در منزل خود اظهار کرده بود که هنگام سفیر کبیری خود در واشنگتن با کندی رئیس‌جمهور فقید آمریکا و همچنین با سفیر کبیر اسرائیل در آمریکا روابط نزدیک داشته است.» به گزارش اداره کل هشتم ساواک – 27 / 11 / 1342

برای ما کاملاً روشن نیست که در سال ۱۳۳۵ در امریکا بر امینی چه گذشت و می‌دانیم که علاوه بر کندی میزان ارتباطات او با عالی‌ترین محافل اطلاعاتی آمریکا در چه حد و چگونه بود ولی می‌دانیم که آلن دالس که در آن سال‌ها در رأس سازمان (سیا) قرار داشت، دارای سابقه آشنایی دیرین با امینی بود، قبلاً دیدیم که در نخستین سال‌های پس از جنگ دوم جهانی، آلن دالس، «دایناسور» دنیای جاسوسی آمریکا که در این زمان وقت خود را در سفر مدام می‌گذرانید و بعدها روشن شد که وسیع‌ترین شبکه‌های جاسوسی را در ماورای مرزهای آمریکا و به ویژه در اروپای شرقی سازمان می‌داده در ترکیب «هیات ماورأبحار» آمریکا وارد ایران شد و میهمان امینی بود. بنابراین‌، امینی با دالس آشنایی کامل داشت و بسیار قریب به ذهن است که در دوران سفارت خود با وی خلوت کرده باشد به احتمال قریب به یقین در همین دیدارها دالس تحلیل امینی را از ایران دریافت و تحت‌تأثیر ارزیابی‌های «آمریکایی پسند» او قرار گرفت و بدین‌سان بود که امینی در استراتژی منطقه‌ای «سیا» جایگاهی فراتر از گذشته جایگاهی ویژه یافت. در این جایگاه جدید، امینی مهره‌ای بود که می‌توانست نقش یک آلترناتیو جدی را در قبال رژیم موجود ایفا کند و یا حداقل به عنوان یک نیروی موازی اهرمی نیرومند برای فشار بر رژیم پهلوی باشد. در سال ۱۳۳۶، محمدرضا پهلوی در بدترین دوران روابط خود با آمریکا قرار گرفت. دولت منوچهر اقبال نمی‌توانست رضایت کامل سیاست آمریکا را جلب کند. اقبال در محافل سیاسی به عنوان «غلام خانه‌زاد» شناخته می‌شد.

در این جو آشفته اقبال می‌کوشید تا با بندبازی سیاسی میان سفارت‌های آمریکا و انگلیس در قدرت بماند ولی آمریکایی‌ها به او با دید بی‌اعتمادی می‌نگریستند و او را یک مهره انگلیسی می‌شمردند. در مقابل، باید انگلیسی‌ها از اقبال حمایت می‌کردند، ولی شبکه متنفذ عوامل بریتانیا در ایران زیر نفوذ بلامعارض اسدالله علم قرار داشت که اقبال را مهم‌ترین رقیب خود می‌شناخت. لذاست که در دوران اقبال شاهد توطئه‌های گسترده‌ای علیه دولت او توسط باند علم هستیم. این توطئه‌ها عملاً دولت اقبال را فلج کرد و عوامل علم مستقیم و غیرمستقیم بی‌کفایتی اقبال را به سفارت‌های آمریکا و انگلیس القا می‌کردند. تفتین و تحریکات علی امینی در واشنگتن نیز، که در این زمان مغازله گرمی را علم آغاز کرده بود. مسلماً در اثبات بی‌لیاقتی شاه و اقبال به مقامات کاخ سفید» بی‌اثر نبود. در چنین شرایط، اقبال به سرعت به تغییر در کابینه خود دست می‌زد و مهره‌های متحجر و آنگلوفیل چون علی‌اصغر حکمت را با مهره‌هایی که به نظر او مطبوع آمریکایی‌ها بودند، عوض می‌کرد. مع هذا علم حاضر به همکاری نبود و همین برای فلج کردن دولت اقبال کفایت می‌کرد. در چنین شرایطی سفر شاه به مسکو و بهبود نسبی روابط ایران و شوروی (۱۳۳۵ - ۱۳۳۶) که با وساطت و توصیه انگلیس‌ها صورت گرفت، باب طبع آمریکا نبود و خشم آنتی کمونیست‌های حرف‌های چون جان فاستردالس، وزیرخارجه‌، و آلن دالس‌، رئیس سیا را برمی‌انگیخت. در این زمان، طرح جامع و گسترده‌ای برای تصرف قدرت در ایران توسط «سیا» در حال تکوین بود. در آن زمان ظاهراً هدف اصلی فشار سیاسی و اقتصادی آمریکا بر شاه، انتصاب علی امینی، به نخست‌وزیری بود. به سه سند ساواک‌، متعلق به مهرماه ۱۳۳۶، در این باره توجه شود. این اسناد بندبازی‌های ماهرانه علم را نیز نشان می‌دهد:

[۱] «روز 12 / 7 / 36 عده‌ای از اطرافیان دکتر امینی، سفیر ایران در آمریکا که در رأس آنها محمودی - یکی از قضات دادگستری - قرار داشته‌، به منزل سید جعفر بهبهانی و اسدالله رشیدیان مراجعه و به نفع آقای دکتر امینی و زمامداری مشارالیه صحبت نموده‌اند محمودی می‌گفت:

«تیرگی روابط سیاسی بین ایران و آمریکا به درجه‌ای است که دولت فعلی قادر به رفع آن نخواهد بود و فقط دکتر امینی خواهد توانست روابط سیاسی بین ایران و آمریکا را به حالت دو سال قبل برگردانده و بدبینی محافل سیاسی آمریکا را نسبت به دستگاه حاکمه ایران مرتفع سازد.»

[2] دکتر شاهکار عضو مؤسس جمعیت آزادی و نماینده مجلس شورای ملی به یکی از دوستان خود اظهار داشته است: وضع آقای دکتر امینی سفیر کبیر ایران در امریکا از نظر سیاسی فوق‌العاده رضایت بخش است و مشارالیه موفق به جلب دوستی و اعتماد کامل آمریکایی‌ها شده و چون مقدمات ائتلاف جمعیت آزادی و حزب مردم نیز از هر جهت فراهم گردیده و به زودی این ائتلاف عملی خواهد شد، لذا بین کارگردانان حزب مردم (حزب اسدالله علم) و جمعیت آزادی توافق شده که دکتر امینی را نامزد نخست‌وزیری معرفی کنند و فقط منتظر موافقت شاهنشاه با زمامداری دکتر امینی می‌باشد. دکتر شاهکار افزود:

«با اینکه شاهنشاه با برکناری آقای دکتر اقبال موافقت فرموده‌اند، مع هذا چون افراد مورد رضایت شاهنشاه از جمله سهیلی، صدرالاشراف و انتظام به علت عدم تمایل شخصی و با اشکالات در این مورد شانس ندارند، لذا دکتر امینی با پشتیبانی حزب مردم و عده زیادی از نمایندگان مجلس و اعضای جمعیت موتلف آزادی به ریاست هیات دولت انتخاب خواهد شد و مقامات آمریکایی نیز رسماً اعلام داشته‌اند تا زمامداری شخص مورد اعتمادی از پرداخت هرگونه کمک مالی به ایران خودداری خواهند کرد و حتی شاهنشاه تقاضای تعویض آقای علاء وزیر دربار شاهنشاهی را نموده‌اند و ممکن است مجدداً آقای دکتر اقبال به وزارت دربار منصوب و آقای علاء به عنوان سفیر کبیر ایران در انگلستان معرفی شوند.»

[3] ... ناصرقلی فرهادپور مدیر روزنامه آسیای دمکرات و برادرش خسرو فرهادپور مدیرکل شهرداری به اتفاق چند نفر از فرهنگیانی که با آنها جلسات مشترکی دارند... در محافل مختلف مخصوصاً بین فرهنگیان به نفع آقای دکتر امینی سفیر کبیر ایران در واشنگتن و نخست‌وزیری ایشان تبلیغات می‌نمایند...

در این زمان، سرویس اطلاعاتی بریتانیا(6-MI) برگ تکان دهنده‌ای را به زمین زد و «سیا» را حیرت زده ساخت. در اسفند ۱۳۳۶ پرده از توطئه کودتایی برداشته شد که در رأس آن رئیس اداره دوم ستاد ارتش ایران قرار داشت. بازجویی‌های دستگیر شدگان جایگاه خاص امینی را در این طرح فاش ساخت و شاه را به شدت مدیون لندن نمود. برای محمدرضا پهلوی روشن شد که واشنگتن امینی را مهرهای همطراز او می‌داند و حتی او را به عنوان یک آلترناتیو به طور جدی برگزیده است. این اطلاع منشاء کینه عمیقی شد که شاه در طول زندگی خود از امینی به دل گرفت.[1]

 

امینی و دولت اقبال:

در نیمه اسفند ۱۳۳۶، علی امینی در جمع گردانندگان شرکت‌های نفتی آمریکا نطقی ایراد کرد. او در این نطق گفت که باید منابع غنی نفت ایران زیر نظر امریکا به مصرف کمک به کشورهای کم‌درآمد خاورمیانه برسد! نطق امینی با استقبال شدید شرکت‌کنندگان در جلسه مواجه شد و در مطبوعات آمریکا بازتاب وسیع یافت و در مقابل از سوی انگلیسی‌ها نوعی تهاجم شرکت‌های آمریکایی به مواضع انگلیسی‌ها تلقی گردید. وزارت خارجه ایران اعلام کرد که اظهارات سفیر کبیر ایران در آمریکا نظر شخصی او بوده و با مواضع دولت ایران انطباق ندارد. خود امینی بعدها مدعی شد که نطق او تحریف شده و وی چنین دیدگاهی را ابراز نداشته است. واقعیت هر چه بود بهترین بهانه برای شاه فراهم شد تا از آن برای حمله به امینی و احضار وی به تهران استفاده کند. این حملات در نشریات وابسته به علم آغاز شد و دکتر علیقلی اردلان، وزیر خارجه، امینی را از سمت خود برکنار نمود و به تهران احضار کرد. امینی که به کنه قضایا و ارتباط آن با کشف طرح کودتا وقوف داشت‌، به تهران نیامد و به توصیه مقامات آمریکایی به مدت یک ماه در فرانسه اقامت گزید. در این فاصله مقامات آمریکایی با شاه مذاکره کردند و محمدرضا پهلوی مجبور به تمکین شد. به هر روی شاه ظاهراً با وساطت علم با امینی آشتی کرد و او را در تاریخ 13 / 2 / 1337 به حضور پذیرفت:

«ساعت ۱۰ صبح روز 13 / 2 / 1337، دکتر امینی سفیر کبیر سابق ایران در آمریکا به حضور شاهنشاه شرفیاب بوده و پس از عرض گزارش‌های لازم مورد تفقد ملوکانه قرار گرفته و به طوری که بعدازظهر دیروز در محافل سیاسی شایع بود، قرار است در تشریف‌فرمایی شاهنشاه به ژاپن و آمریکا دکتر امینی در التزام رکاب باشند. ضمناً از محارم آقای علم شنیده شده که ایشان برای دکتر امینی نزد شاهنشاه وساطت نموده و در تشریح خدمات گذشته مشارالیه و رفع سوء‌تفاهم ملوکانه نسبت به دکتر امینی فوق‌العاده مؤثر بوده است.»

(گزارش به ساواک – 14 / 2 / 1337)

در واقع این آشتی، تسلیم رسمی شاه در مقابل فشارهای آمریکا و تمکین موقت وی در برابر نقشی بود که آمریکا به امینی واگذارده بود. لذا باید این «آشتی» را سرآغاز جنگ گسترده‌ای ارزیابی کرد که آغاز می‌شد مبارزه در هر دو جبهه به شدت ادامه یافت و شاه در این میانه کوشید تا پذیرش تعهدات بیشتر در قبال امپریالیسم آمریکا و اعطای امتیازات بیشتر به آمریکا و انگلیس موقعیت خود را حفظ کند.

این مقطع که با توسعه امواج ضدامپریالیستی در منطقه و مداخله نظامی آمریکا در لبنان همزمان است، زمینه بین‌المللی مساعدی را برای صعود امینی به قدرت فراهم می‌ساخت و بازیگران سیاسی ایران احساس می‌کردند که بادهای موافق از سوی واشنگتن می‌وزد، دیدگاه فتح‌الله فرود، که بعدها به همراه اسدلله رشیدیان در رأس مخالفان امینی قرار گرفت. جالب توجه است: فتح‌الله فرود نماینده مجلس شورای ملی به دوستان خود اظهار داشته (که) برنامه سیاسی آمریکایی‌ها این است که آقای امینی عهده‌دار ریاست دولت در ایران شده فرود گفته:

«ما هم از این سیاست جانبداری می‌کنیم و انجام این کار را به صلاح کشور می‌دانیم، زیرا تاکنون تبلیغات کشورهای عربی مردم را کاملاً تحت‌تأثیر قرار داده و باید تغییراتی در فرم کارهای دولتی داده شود تا این هیجانی که به علت تبلیغات رادیوهای خارجی در مردم ایجاد شده از بین برود و گرنه ممکن است شوروی‌ها از این هیجانات برای پیشرفت مقصود خود استفاده خطرناکی علیه مصالح ایران بنماید.

(گزارش به ساواک – 25 / 5 / 1337)

در نیمه دوم سال ۱۳۳۷ تغییر دولت اقبال و انتصاب امینی به نخست‌وزیری در «محافل سیاسی» قطعی به نظر می‌رسید. یکی از دوستان نزدیک دکتر علی امینی اظهار داشته است:

«مشارالیه قبل از مراجعت به ایران مقدمات زمامداری خود را از نظر سیاست خارجی فراهم نموده و از قول دکتر علی امینی افزوده است. سیاست‌های غرب با زمامداری وی موافق ولی شخص اعلی‌حضرت همایون شاهنشاه با این امر موافق نیستند و شخصاً به سفیر کبیر آمریکا گوشزد فرموده‌اند که دکتر امینی قابل اعتماد معظم‌له نیستند. این شخص از قول دکتر امینی اظهار داشته است: آقای علاء وزیر دربار شاهنشاهی بیش از هر فرد دیگری با زمامداری مشارالیه مخالفت می‌ورزد و با آنکه ظاهراً با دکتر ابراز دوستی و صمیمیت می‌کند، مع هذا نزد شاهنشاه و مقامات دیگر از ایشان بدگویی می‌نماید و روی همین اصل فعلاً حداکثر کوشش مشارالیه تهیه زمینه برکناری آقای علاء از وزارت دربار شاهنشاهی است دکتر علی امینی به دوستان خود اظهار داشته است سرانجام شاهنشاه با تعویض دولت آقای اقبال موافقت خواهند کرد زیرا نامبرده دیگر ارزش اولیه خود را در محافل داخلی و خارجی از دست داده و طبقات مختلف لوایح تقدیمی دولت دکتر اقبال را به دیده تمسخر می‌نگرند و باس و بدبینی مجدد بین مردم افزایش یافته است و حتی این موضوع از طرف اداره اطلاعات کشور آمریکا (سیا) نیز به عرض شاهنشاه رسیده و از ادامه روش فعلی در ایران که روز به روز بر بدبینی و تجری مردم و آمادگی آنها برای هرگونه انقلاب کمونیستی (!) می افزاید، اعلام نگرانی گردیده است.......... .

(گزارش به ساواک – 20 / 9 / 1337)

ولی در این میان یک عامل اساسی وجود داشت که در سند قبل امینی به آن اشاره کرده است و آن مخالفت جدی شاه با برکناری دولت «غلام خانه‌زاد» اقبال و سپردن امور به امینی که طبعاً سبب محدود شدن اقتدار شاه می‌شد، بود. در نتیجه این عدم تمایل و تحرکات شاه بود که در آذر ۱۳۳۷، او موفق شد موافقت آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها را برای ادامه کار دولت اقبال، و در واقع حکومت مطلقه خود، فراهم سازد.

دو نفر از دوستان نزدیک آقای دکتر علی امینی اظهار داشتند:

با اینکه تا چند روز قبل تغییر حکومت آقای دکتر اقبال و زمامداری دکتر علی امینی از نظر محافل داخلی و خارجی قطعی به نظر می‌رسید، لیکن آقای دکتر اقبال به کمک طرفداران سیاست انگلیس‌، مقامات آمریکایی را قانع نموده‌اند که شخصاً در ترمیم کابینه اقدام خواهند کرد ...

(گزارش به ساواک – 22 / 9 / 1337)

علی‌رغم همه این تحریکات داخلی و خارجی، دولت منوچهر اقبال تا شهریور ۱۳۳۹ در قدرت بود. بقای نسبتاً طولانی این دولت (5 / 3 سال) به رغم توطئه‌های عظیمی که از سوی دو جناح اصلی علم و امینی با آن درگیر بود، علاقه شاه را به حفظ اقبال نشان می‌دهد و ثابت می‌کند که اقبال در تلاش عاجزانه و مذبوحانه خود برای مانور میان آمریکا و انگلستان بندباز ماهری بوده است.

 

انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی:

انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی که مقدمات آن در آغاز چهارمین سال نخست‌وزیری دکتر اقبال فراهم شد‌، در تابستان سال ۱۳۳۹ ﻫ ش برگزار گردید و سرآغاز روند سقوط دولت او بود. شاه در اجرای نظر امریکاییان که می‌خواستند یک ظاهر دمکراتیک به حکومت ایران بدهند، به تشکیل دو حزب ملیون به رهبری دکتر اقبال و حزب مردم به رهبری علم مبادرت نمود و قرار بود که این دو حزب در انتخابات دوره بیستم در مقابل هم قرار گیرند ولی با فضای به ظاهر آزادی که در آستانه انتخابات به وجود آمده بود یک گروه مستقل به رهبری سید جعفر بهبهانی و دکتر امینی و بقایای جبهه ملی نیز که تجدید حیات کرده بودند، وارد میدان شدند دکتر اقبال که مزه حکومت به مذاقش خوش آمده بود و نمی‌خواست مسند نخست‌وزیری را رها کند، با مداخلات علنی در کار انتخابات با تهدید و فشار و جعل و تقلب علنی مسیر آزادانه انتخابات را تغییر داد. در همه جا پلیس و ارتش و عوامل دولت، مداخله‌کننده اصلی در انتخابات بودند و در نقاطی نیز به برخورد و کشتار انجامید و خشم مردم در حدی ظاهر گردید و در شهرهایی به تعطیلی بازار و کسب و کار و مراکز آموزشی انجامید. روز ۵ شهریور ماه ۱۳۳۹ به دنبال اعلام نتایج انتخابات در شهرستان‌های حزب ملیون به رهبری دکتر اقبال ۱۰۴ کرسی و حزب مردم به رهبری اسدالله علم ۲۵ کرسی از مجموع دویست کرسی را به دست آورده بود و انتخابات تهران به صورت مبارزه بین اقبال و امینی درآمد و علی امینی دکتر منوچهر اقبال را متهم کرد که با سهل‌انگاری در اداره امور مملکت نسبت به تمایلات و خواسته‌های شاه خیانت کرده است و نه فقط منفردین و اعضای جبهه ملی بلکه داوطلبان حزب مردم را نیز از امکان فعالیت و به دست آوردن چند کرسی نمایندگی در مجلس محروم کردند.

حتی در تهران نیز که برای حفظ ظاهر چند کرسی نمایندگی به داوطلبان غیردولتی اختصاص داده می‌شد، فقط داوطلبان حزب دولتی ملیون از صندوق بیرون آمدند.[2] دولت اقبال بی‌اعتنا به اعتراض ملیون و دیگران نتیجه رأی‌گیری شهرستان‌ها را اعلام کرد. فضاحت انتخابات تابستانی دوره بیستم به حدی بود که محمدرضا شاه نادرستی آن را اعتراف کرد وی در مصاحبه مطبوعاتی در کاخ سعد‌آباد در پاسخ به عباس مسعودی مدیر روزنامه اطلاعات درباره انتخابات گفت من از این انتخابات راضی نیستم و چون خود در مظان اتهام قرار گرفته بود، دستور متوقف کردن انتخابات را صادر کرد. روز ۵ شهریور ۱۳۳۹ به دنبال اعلام نتایج انتخابات تهران‌، شاه از دکتر اقبال خواست استعفا بکند و متعاقب کناره‌گیری وی از مقام نخست‌وزیری به نمایندگان منتخب دوره بیستم نیز تکلیف کرد که استعفا بکنند. شاه بلافاصله شریف امامی را احضار و مأمور تشکیل کابینه کرد و دولت اقبال را به چهل ماه صدارت در شهریور ۱۳۳۹ ﻫ ش در واکنش بحران سیاسی کشور به ناچار او را کنار گذاشت و یکی از مهره‌های خود - جعفر شریف امامی - را به نخست‌وزیری منصوب کرد و این در نتیجه نبوغ علم طی سال‌های ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۹ ﻫ ش بود که موفق شد با دسیسه‌چینی ماهرانه رقیب دیرین و توانای خود یعنی دکتر منوچهر اقبال را از پست صدارت سرنگون کند و سپس او را ذلیل و شکست‌خورده از کشور بیرون کند. دکتر اقبال سپس ریاست دانشگاه تهران را به عهده گرفت و در انتخابات مجدد دوره بیستم که در زمستان سال ۱۳۳۹ﻫ ش برگزار شد، به عنوان لیدر حزب ملیون در مبارزات انتخاباتی شرکت نمود و رهبری نمایندگان منتخب این حزب را در مجلس به عهده گرفت. از روزی که زمزمه انتخابات دوره بیستم در زمان شریف امامی بلند شد دانشگاه وضع آرامی نداشت و دانشجویان تظاهرات و اعتصاب نمودند، دانشگاه را تعطیل کردند، روز پنج شنبه ۶ اسفند ۱۳۳۹ کلاس‌ها را تعطیل کردند و علیه دکتر اقبال شعار می‌دادند و خودرو او را آتش زدند و اقبال از دانشگاه خارج گردید. با نخست‌وزیری شریف امامی که محصول توافق دربار و انگلستان و دولت جمهوریخواه آمریکا بود، شاه تصور می‌کرد که به وضع باثباتی دست یافته است.

ولی به دنبال تشنجات انتخاباتی، اعتصاب دانشگاه تهران، دبیرستان‌ها، تظاهرات بزرگ معلمان در سراسر کشور و قتل یک معلم به نام دکتر خانعلی و تشییع جنازه بی‌سابقه او با شرکت تمام معلمان و عده‌ای از نمایندگان مجلس، ممنوعیت ساواک از دخالت در کار مطبوعات برخورد لفظی شریف امامی با سردار فاخر حکمت رئیس مجلس و استعفای وی از نخست‌وزیری این تصور برای شاه از میان رفت. در آبان ۱۳۳۹ شرایط جدیدی در آمریکا پدید شد. پیروزی «حزب دمکرات» در انتخابات ریاست جمهوری که از آبان ۱۳۳۱ از قدرت فائقه به دور بود و آغاز ریاست‌جمهوری جان کندی برای شاه پدیده‌ای خوشایند نبود. ریاست جمهور کندی که با برنامه‌های بلند پروازانه‌ای برای کشورهای دست‌نشانده غرب به قدرت رسیده بود، همه این دستاوردهای شاه را در معرض مخاطره قرار می‌داد و به همین دلیل بود که شاه در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تمام امید خود را به نامزد حزب جمهوریخواه، ریچارد نیکسون بسته بود. پیروزی کندی در انتخابات آمریکا، پیروزی امینی در ایران تلقی شد.

یکی از نزدیکان امینی اظهار داشت:

کندی با دکتر امینی از نزدیک آشناست و پس از شروع به کار دکتر امینی را تقویت و حمایت خواهد کرد و نیز گفته شده است که ریاست کندی در ایران تقویت جناح دکتر امینی و از طرف دیگر حمایت از جبهه ملی است.

(گزارش به ساواک – 1 / 11 / 1339)

 

صعود امینی به قدرت:

بدین سان دولت آمریکا دودلی و تردید سال‌های ۱۳۳۲ - ۱۳۳۹ را کنار گذاشت و با قاطعیت وارد گود شد و به محمدرضا پهلوی فشار آورد که هر چه سریع‌تر علی امینی را با اختیارات کامل به نخست‌وزیری منصوب کند. شدت فشار آمریکا بر شاه به حدی بود که ظاهراً در مسافرت زمستانی سال ۱۳۳۹ او به سویس، به وی اعلام شد که اگر با خواسته‌های دولت جدید آمریکا موافقت نکند، با سقوط سلطنت و ریاست جمهوری امینی مواجه خواهد شد. این مطلب را بعدها، در زمان صدارت امینی، مخالفین «مطلع» او به صراحت می‌گفته‌اند: دسته‌ای از مخالفین دولت می‌گفتند که هنگام مسافرت مقام شامخ سلطنت به اروپا مقامات آمریکایی رسماً به شاهنشاه توصیه نموده بودند که از مقام خود مستعفی گردند. ساغر یغمایی که این مطلب را می‌گفت‌، اظهار داشت:

«ژنرال دوگل و صدراعظم آلمان و انگلیس‌ها على‌رغم نظر آمریکایی‌ها درصدد حمایت از مقام شامخ سلطنت و رژیم سلطنتی در ایران برآمده، رسماً به اطلاع مقامات سیاسی آمریکا رسانیده‌اند که آنها در ایران از رژیم موجود جداً جانبداری می‌کنند و اجازه نمی‌دهند سیاست آمریکا یک طرفه در ایران اعمال زور و قدرت نماید.»

(گزارش به ساواک – 25 / 8 / 1340)

سند دیگری که در این خصوص شایان توجه است، اعلامیه‌هایی است که در اسفند ماه ۱۳۳۹ در دفاع از ریاست جمهوری امینی، با امضای «گروه جمهوریخواهان» توزیع می‌شد و نسخ آن توسط ساواک به رویت شاه می‌رسید. این اعلامیه‌ها را باید به عملیات «سیا» به منظور ارعاب شاه منتسب ساخت. به نمونه‌ای از آن توجه کنیم:

میهن‌پرستان ایران:

نجات کشور و ملت در تشکیل رژیم جمهوری و دمکراتیک و عملی نمودن اصلاحات واقعی می‌باشد تنها رژیم جمهوری است که می‌تواند زمین به دهقانان و کار به بیکاران و افزایش درآمد نصیب تجار و کارفرمایان کند. رژیم جمهوری است که می‌تواند آزادی واقعی مردم را تأمین کند و آنها را از یوغ سلطنت و استبداد برهاند. میهن‌پرستان ایران، برای بی‌طرف کردن کشور از دسته‌بندی‌های سیاسی و نظامی و تقلیل هزینه‌های کمرشکن و جنون‌آمیز نظامی که کشور را غارت می‌کنند، مبارزه کنید.

نابود باد پیمان‌های نظامی: مرده باد رژیم سلطنتی. درود به دانشجویانی که اقبال خائن یعنی نوکر شاه و طرفدار رژیم پوسیده سلطنتی را کتک برده و با خفت هر چه تمامتر او را مجبور به فرار از دانشگاه کردند. ما می‌خواهیم که هر چه زودتر زندانیان آزاد شوند و مسوولین کتک زدن و توقیف مردم، شدید تنبیه شوند. اعضای مجلس شورا صدای خود را برای دفاع و پشتیبانی از حقوق مقدس مردم ایران بلند کرده و در راه انحلال مجلس قدم پیش گذارند. درود به جمهوری ایران و رییس جمهور آینده آن دکتر علی امینی، مرگ بر استبداد و ظلم و استعمار.

گروه جمهوریخواهان

شاه که لجاج بیشتر را با به باد رفتن تاج و تخت خود برابر می‌دید، در برابر فشارهای دولت کندی تسلیم شد و سرانجام با نخست‌وزیری امینی موافقت کرد. آرمین مایر، سفیر وقت آمریکا در سال ۱۹۷۸ گوشه ‌ای از فشار دولت «دمکرات»‌ها را بر محمدرضا پهلوی چنین فاش ساخت:

«واشنگتن خبرگزاری پارس - سفیر سابق آمریکا در ایران فاش کرد که جان اف. کندی رئیس‌جمهور پیشین آمریکا در ازای پرداخت یک وام ۳۵ میلیون دلاری خواستار انتصاب علی امینی شده بود. به گفته وی علی امینی مأموریت داشت یک برنامه ویژه را که از سوی مشاوران پرزیدنت کندی برای مداخله در امور ایران تهیه شده بود، بیان کند. براساس این برنامه آمریکا مبلغ ۳۵ میلیون دلار به ایران وام می‌داد، آن هم در شرایطی که اوضاع مالی ایران بسیار ناگوار بود.

آرمین مایر‌، که قبلاً سفیر آمریکا در ایران و سپس ژاپن بوده است، این ماجرا را در کنفرانسی در واشنگتن فاش کرد. او گفت: کندی از مشاوران خود خواسته بود که برای دادن کمک به ایران شرایط خاص تعیین کنند. ایران خواستار یک وام ۳۵ میلیون دلاری شده بود تا کسری موازنه پرداخت‌های خود را جبران کند. مشاوران کندی درخواست ایران را مطالعه کردند و در چهارچوب یک برنامه پیشنهاد شد که شخص بخصوصی به سمت نخست‌وزیر ایران منصوب شود. تعیین آن شخص شرط دادن ۳۵ میلیون دلار وام درخواستی قرار گرفت. مایر گفت: اوضاع آن روز ایران باید با اوضاع امروز این کشور مقایسه شود تا همه در یابند که ایران چه تحول بزرگی را به ثمر رسانیده است. ایران اکنون خود جزو کشورهای کمک‌دهنده است و به کشورهای مختلف وام و اعتبار داده است. بی‌آنکه شرایط غیر‌معقول قائل شود (!) مایر تأکید کرد که آمریکایی‌ها باید اهمیت ایران را در حفظ صلح جهانی و دفاع از جهان غیرکمونیسم به خوبی درک کنند. شخص بخصوصی که در ماجرای مذکور مطرح شد، علی امینی بود که پیش از نخست‌وزیری سمت سفارت ایران در واشنگتن را بر عهده داشت و از نزدیکان کندی‌ها به شمار می‌رفت. به گفته منابع آگاه والت ویتمن روستو، مشاور امنیتی پرزیدنت کندی، یک طرح کامل برای مداخله در امور ایران تهیه کرده بود که امینی عامل اصلی اجرای آن به شمار می‌رفت.»

دکتر علی امینی در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۴۰ به قدرت رسید دوران 5 / 1 ساله صدارت امینی از پرهیاهوترین مقاطع تاریخ ایران است. او در این دوران به اقدامات نمایشی فراوان دست زد، که شاید جنجالی‌ترین آن بازداشت کوتاه مدت عده‌ای از «رجال» پهلوی به جرم فساد مالی باشد. از مهمترین این بازداشت‌شدگان باید به سپهبد مهدیقلی علوی مقدم (رئیس شهربانی پیشین و وزیر کشور شریف امامی) سپهبد حاجی علی کیا (رئیس پیشین اداره دوم ستاد ارتش‌) سرلشگر ‌کبر ضرغام (وزیر گمرکات و دارایی دولت‌های اقبال و شریف امامی)، سرتیپ روح ا... - نویسی (مدیرعامل شیلات‌) سپهبد حسین آزموده (‌جلاد بیدادگاههای پس از کودتا که نورالدین الموتی، وزیر دادگستری امینی، او را «آیشمن ایران» نامید). ابوالحسن ابتهاج (رئیس مقتدر سازمان برنامه)، احسان دولو (ملکه خاویار ایران !) اشاره کرد.

اتهامات برخی از بازداشت شدگان بدین شرح بود:

سپهبد کیا در مازندران و گرگان و صفحات شمال املاک وسیع داشت، می‌گفتند بزرگترین ده در ایران واقع در ورامین متعلق به او بوده است در شرکت شهر آرا هم سهم داشت و مدت‌ها در سوئد مأمور خرید سلاح برای ارتش ایران هم بوده است. روزنامه‌ها از بنای پانزده طبقه او که در جاده قدیم شمیران ساخته بود‌، به کرات نام می‌بردند و گفته می‌شد این امیر ارتش قدرتمند میلیاردر است و این ثروت در عرض هشت سال یعنی از سال ۱۳۳۳ تا ۱۳۴۰ اندوخته بود.

سپهبد علوی مقدم هم هنگام دستگیری در حدود ۵۷ سال سن داشت. اتهامی که منجر به بازداشت وی گردیده بود، بیشتر مربوط به جریانات انتخابات زمستانی محسوب می‌شد. وزیر سابق کشور متهم بود که در انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی از جمعی وکلا و نمایندگان انتخابی هدایای نقدی قبول و راه وکالت آنها را از طریق نامشروع هموار کرده است.

سرلشگر علی‌اکبر ضرغام در آن هنگام ۵۳ سال بیشتر نداشت. منزل او در جاده پهلوی سابق بر روی تپه‌ای و در اراضی جنگل ساعی قرار داشت. در آن زمان نمای ساختمان مدرن بود و از دور مثل کشتی مسافربری به نظر می‌رسید زمین و ساختمان این منزل یکی از موارد مورد اتهام سرلشگر ضرغام را تشکیل می‌داد سرتیپ روح‌الله نویسی هنگام دستگیری ۵۱ سال داشت. آخرین شغل سرتیپ نویسی مدیریت شیلات بود. قسمت عمده اتهامات سرتیپ نویسی که منجر به بازداشت وی گردید، مربوط به همین دوره بود. یکی از اتهامات او این بود که در شیلات ما‌به‌التفاوت بهای خاویار خالص و مظروف را به حساب دولت منظور نکرده و این رقم به تنهایی بیش از چهار میلیون می‌شد. یکی دیگر از موارد اتهامی وی پرونده سوء استفاده در خرید برنج بود.[3]

از جمله کارهای پر سر و صدا و شگفت‌انگیز دکتر علی امینی وارد کردن چند شخصیت چپ‌نما و جنجالی در کابینه‌اش بوده، این چند نفر عبارت بوده‌اند از دکتر حسن ارسنجانی مدیر روزنامه آریا که عهده‌دار وزارت کشاورزی شده و در قضیه اصلاحات ارضی که سومین و مهم‌ترین ماده برنامه دولت بود، فعالیت‌های دامنه‌دار و پرجنجالی از خود نشان داد. دیگری «الموتی» بود که امینی وزارت دادگستری را به وی محول نمود و الموتی که وابسته به جناح چپ بود‌، در مدت وزارت خود تحولات غیرمنتظره‌ای را چه از نظر نصب اشخاص و چهره‌هایی جدید و چه در برکنار نمودن قضات قدیمی که صلاحیت آنان مشکوک به نظرش می‌رسید، در آن وزارتخانه انجام داد. اما سومین فردی که شاید از دیگران جنجالی تر بود، «درخشش» بود او که رهبر کانون معلمان و یکی از فرهنگیان مبارز به شمار می‌رفت و در یکی از حوادث خونین مقابل مجلس شورای ملی و محوطه بهارستان دکتر خانعلی از معلمان با‌سابقه در گیرودار تظاهرات که به رهبری او صورت گرفته بود، به قتل رسیده بود، قبلاً در زندان قزل قلعه ایام زندانی شدن را می‌گذرانید. علی امینی او را از زندان آزاد و به عنوان وزیر فرهنگ انتخاب نمود که البته این کار با سر و صدا و جنجال‌هایی له و علیه قضیه در آن وزارتخانه مهم مواجه گردید.

 

اعضای کابینه دکتر امینی به قرار زیر بود:

١- وزارت دادگستری، نورالدین الموتی

٢- وزارت امورخارجه‌، حسین قدس نخعی و عباس آرام

٣- وزات کشور، سپهبد صادق امیر عزیزی

۴- وزارت جنگ‌، سپهبد علی‌اصغر نقدی

۵- وزارت دارایی و سرپرست گمرک‌ها، عبدالحسین بهنیا

۶- وزارت فرهنگ، محمد درخشش

۷- وزارت راه‌، جمال گنجی

۸- وزارت بهداری، دکتر عبدالحسین طبا، دکتر محمدابراهیم ریاحی

۹- وزارت پست و تلگراف و تلفن‌، هوشنگ سمیعی

۱۰-وزارت بازرگانی‌، جهانگیر آموزگار

۱۱- وزارت کشاورزی‌، حسن ارسنجانی

۱۲- وزارت کار‌، عطاء‌الله خسروانی

۱۳- وزارت صنایع و معادن‌، غلامعلی فرپور - تقی سرلک

۱۴- وزیر مشاور و سرپرست امور اقتصادی‌، علی‌اصغر پور همایون

۱۵- وزرای مشاور‌: هادی اشتری‌، ناصر ذوالفقاری‌، تقی نصر[4]

 

قانون گذاری به وسیله دولت امینی

در زمان نخست‌وزیری دکتر امینی که مجلسین منحل شده بود‌، به درخواست دکتر امینی در آبان ماه سال ۱۳۴۰، شاه در فرمانی اختیار موقت تصویب قانون را به وی داد. در ۲۴ آبان ماه سال ۱۳۴۰ هیأت اجرایی جبهه ملی در بیانیه مبسوطی تحت عنوان (بازگشت استبداد پس از گذشت ۵۵ سال از اعطای مشروطیت) از اجازه‌ای که شاه به دکتر امینی به منظور تصویب قوانین در قالب اختیارات داده بود، انتقاد نموده و آن را معارض با قانون اساسی دانسته و یادآور شده که به موجب اصول قانون اساسی کلیه قوانین باید به تصویب پارلمان برسد. اعلامیه جبهه ملی به مخالفان فرصت داد که در روزنامه و نشریات خود بنویسند اگر قانون‌گذاری حق پارلمان است چرا وقتی دکتر مصدق از مجلسین تقاضای اختیارات کرد و تصویب شد آن را مورد تأیید قرار دادند. در حالی که در آن شرایط مجلسین هم وجود نداشت و دکتر امینی با اختیارات می‌خواست قانون وضع کند. هر دو اقدام خلاف قانون اساسی است و دولت در هیچ شرایطی و به دست هیچ کس قانون‌گذاری ندارد. دکتر امینی هم در نطقی گفت:

«کسانی که سنگ قانون اساسی را به سینه می‌زنند، فراموش کرده‌اند که خودشان آن را نقض کرده‌اند این دولت قانون اساسی را نقض نکرده است.»

 

امینی و اصلاحات ارضی

به دنبال فشار امپریالیسم آمریکا به کشورهای وابسته به بلوک غرب برای پیاده کردن این رفرم استعماری یک‌باره رژیم‌های وابسته و دست‌نشانده «ژست» انقلابی به خود گرفتند! به یاد اصلاحات و انقلاب اجتماعی افتادند، برای دهقانان و کارگران اشک تمساح جاری ساختند، تقسیم اراضی - به صورت فرمالیته و قلابی در بسیاری از کشورهای عقب مانده وابسته به امپریالیسم به مرحله اجرا در آمد‌، شعار کاذب و توخالی «زمین برای دهقان! رفاه و آسایش برای کارگران!» در کشورهای مزبور طنین افکند. شاه که به قدرت نظامی و دستگاه جاسوسی خود، خیلی مغرور بود و خیال می‌کرد اگر در دوردست‌ترین نقاط ایران «یکی پشه بجنبد» جنبیدن آن پشه از نظر دستگاه جاسوسی آن پوشیده نماند! به پیاده کردن رفرم پیشنهادی آمریکا که به منافع فئودال‌های وابسته به رژیم و نورچشمی‌های دربار زیان وارد می‌کرد، نیازی نمی‌دید ! او بر این عقیده بود که با تکیه بر قدرت سرنیزه و گسترش سایه شوم پلیسی و دستگاه مخوف «ساواک‌» می‌تواند هرگونه حرکتی را در نطفه خفه کرده از منافع آمریکا در ایران محافظت به عمل آورد!.. لیکن به علت فشار مداوم دولت امریکا سرانجام ناچار شد که برخی از رفرم دست پخت امریکا را در ایران پیاده و اجرا کند و از این روی لایحه دست و پا شکسته «اصلاحات ارضی» را در سال ۱۳۳۸ به مجلس شه ساخته فرستاد ولی شرایط اجرای آن هنوز آماده نبود از این روی متوقف گردید !!!

این طفره رفتن و نیرنگ بازی شاه به منظور سرباز زدن از اجرای برنامه به اصطلاح اصلاحات ارضی از نظر مقامات کاخ سفید پوشیده نماند و بر خشم و ناخرسندی آنان نسبت به رژیم شاه افزود، آنان دریافتند که جز از طریق برخورد جدی با شاه نمی‌توانند او را بر سر عقل آورند و رام و فرمانبردار و مطیع سازند. در پایان سال ۱۳۳۹ مقامات کاخ سفید در پیام شدیداللحنی تمایل خود را به روی کار آمدن دکتر علی امینی به شاه رساندند تا بدین طریق برای او «لولو سر خرمن» تراشیده به او بفهمانند که آمریکا در تصمیم خود برای پیاده کردن رفرم "انقلاب سفید" جدی است و اگر او نمی‌تواند یا نمی‌خواهد به اجرای آن دست بیازد، زمام قدرت را به مقامی که استعداد دست زدن به «اصلاحات اجتماعی»! دارد تسلیم نماید و روانه جزیره موریس گردد! شاه زیر فشار شدید مقامات آمریکایی با روی کار آمدن دکتر علی امینی موافقت کرد. امینی وارد صحنه سیاست ایران شد و با سخنرانی‌ها، وعده وعیدها و انتقادهای شدید از دولت‌های گذشته کوشید مردم محروم ایران را خراب کرده و به گفته کندی «امیدواری پدید آورد». روزنامه اطلاعات در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۳۴۰ که دکتر امینی به نخست‌وزیری منصوب گردید در سر مقاله خود از روی نقشه‌های آمریکا که باید به دست امینی در ایران پیاده شود، پرده برداشت و حتی نام انقلاب سفید را که باید روی رفرم آمریکایی در ایران اجرا می‌شود، گذاشته شود با عنوان «کودتای سفید» برملا کرد. او صریحاً اعتراف کرد که آمریکا به منظور جلوگیری از انقلاب مردمی‌خواستار «انقلاب سفید» و شوروی جانبداری «انقلاب سرخ» می‌باشد و این ما هستیم که باید یکی از این دو انقلاب را بپذیریم !!! دولت امریکا که با نهایت دقت برنامه به اصطلاح «اصلاحات ارضی» را در ایران دنبال می‌کرد. و بازتاب منفی و مثبت آن را در میان مردم ایران به ویژه طبقه دهقان‌، مرتب مورد بررسی قرار می‌داد گویا به خوبی دریافت که (اصلاحات ارضی) فورمالیته و قلابی که در ایران در دست اجرا قرار دارد، به تنهایی نمی‌تواند روستانشینان را برای همیشه راضی نگه دارد و راه نفوذ انقلابیون را به دهات و روستاها سد نماید بلکه چه بسا در دراز مدت خود موجب سرخوردگی و در نتیجه آگاهی توده‌های روستانشین از ماهیت این به اصطلاح (اصلاحات) شده آنان را به شورش و اعتراض قهرآمیز وادارد. این نگرانی دولت آمریکا در مصاحبه‌ای (روزنامه اطلاعات نهم بهمن ۱۳۴۰) که یک روزنامه‌نگار آمریکایی با علی امینی به عمل آورده کاملاً هویداست و پاسخی که علی امینی به روزنامه‌نگار مزبور داده این حقیقت را به خوبی روشن می‌کند که غرض از دست زدن به برنامه (اصلاحات ارضی) تأمین حقوق دهاقین و زارعین رنجدیده محروم نبوده است بلکه مقصود اصلی گردانندگان این ماجرا اغفال و فریب دهقان و کشاورز و بازداشتن آنان از حرکت و خروش برای به دست آوردن حقوق خود بوده است.

یک ماه پس از تصویب قانون اصلاحات ارضی در بیستم بهمن ۱۳۴۰ آقای چتر پاولز (مشاور کندی) در امور آفریقا و آسیا برای حمایت مستقیم از تصویب این قانون‌، وارد ایران شده و در بدو ورود برای نخستین بار عبارت «انقلاب سفید» را به کار برد. او همچنین اظهار داشت: برنامه سوم (برنامه سوم عمرانی هفت ساله) شدیداً مرا تحت‌تأثیر قرار داده است. به دنبال آن امینی بعد از ملاقاتی که با چتر پاولز در تاریخ ۲۱ بهمن ۱۳۴۰ داشت‌، تصریح کرد: «این دولت انجام یک انقلاب سفید را از نظر مصلحت مردم‌، ضروری تشخیص داده و در پی اجرای کامل آن‌، پس از تصویب قانون اصلاحات ارضی می‌باشد.» برای تأمین مخارج اصلاحات ارضی کنسرسیوم نفت به اشاره آمریکا‌، تولید نفت را افزایش داد تا آن جا که ایران به مقام سوم صادر کننده نفت در جهان رسید و در کنار آن فروش سلاح به ایران محدود شد تا با این صرفه جویی بودجه لازم برای اصلاحات آمریکایی فراهم آید.

 

هشدارهای حضرت امام (ره) به علی امینی

نخستین خاطره تاریخی مهم مربوط به ملاقات دکتر امینی نخست‌وزیر وقت رژیم گذشته با امام خمینی (قدس سره) می‌باشد که از نظر سیاسی‌، از اهمیت بسیاری برخوردار است و چشم‌انداز حرکت‌های بعدی حضرت امام را کاملاً نشان می‌دهد. تفصیل قصه به این صورت است که امینی، نخست‌وزیر وقت در سیزدهم ماه رجب ۱۳۸۱ هق مطابق با دی ماه ۱۳۴۰ ش مصادف با ولادت با سعادت مولای متقیان حضرت علی (ع) به ملاقات علمای عظام و مراجع عالی قدر تقلید به قم آمد و با یک یک آقایان ملاقات نیم‌ساعته داشت و مقطع زمانی این ملاقات‌ها چند ماه پس از رحلت آیت‌الله العظمی بروجردی مرجع عالی‌قدر بود. حکومت وقت تلاش داشت با جلب عواطف و علایق روحانیت دست به برخی از اعمال به اصطلاح اصلاحی بزند و تلطیفی از آنان به عمل آورد تا حمایت آنان را جلب نماید. امینی با دیگر مراجع تقلید عالی قدر ملاقات کرده بود.

اینک قسمتی از آن دیدار و مذاکره را در اختیار علاقمندان امام امت قرار می‌دهد تا معلوم گردد که حتی در آن روزهای حاکمیت ترور و وحشت و در آن روزگار استبداد و طاغوت، رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی ایران چگونه دولتمردان و رجال قدرتمند آن روز را مورد انتقاد و تذکر قرار می‌دادند و چگونه از همان وقت انقلاب اسلامی بزرگ در اندیشه والای او زمینه و طرح داشته است. نخست‌وزیر با جمعی از یاران و معاونین و مسوولان شهر قم وارد منزل حضرت آیت‌الله العظمی واقع در باغ قلعه شدند. حضرت آیت‌الله العظمی شروع به صحبت نمود و این چنین آغاز سخن نمودند:

«اکنون که شما عهده‌دار دولت هستید باید طوری به نفع مردم و اجتماع گام بردارید و خدمت کنید تا در پیشگاه خداوند متعال و وجدان خود احساس مسوولیت و تقصیر ننمایید. مملکت ایران تا کنون صدراعظم‌ها و نخست‌وزیران فراوانی به خود دیده است. امیرکبیرها، قائم مقام‌ها و نخست‌وزیران دیگر، برخی از آنها خاطرهای خوب از خود در تاریخ به جا گذاشته‌اند و برخی خاطره‌ای بد، یا به تعبیر دیگر برخی مرحوم بوده‌اند و مورد استرحام مردم و برخی مورد نفرت و لعن بودند و ملعون. آنان که به این ملک و ملت خدمت کرده‌اند و مسوولیت خود را درست انجام داده‌اند‌، هرگز از خاطره‌ها بیرون نمی‌روند. مثلاً مردم همیشه از امیرکبیر ذکر خیر دارند و در حق او طلب رحمت و مغفرت می‌کنند، ولی نخست‌وزیرانی هم بوده‌اند که همیشه مورد لعن و نفرین مردم بوده و هستند شما سعی کنید از آن گروه دوم نباشید... در حوزه علمیه قم حدود پنج تا شش هزار تن محصل و طلبه وجود دارد که مشغول تحصیلات علوم دینی هستند. اینان افرادی هستند که گرمی و سردی دنیا را چشیده و با کمال عشق و علاقه درس می‌خوانند. اینان افرادی هستند که نتیجه مطالعات و محصول تحصیلات عالیه خود را رایگان در اختیار ملت قرار می‌دهند و مردم را به راه راست و صلاح دعوت می‌کنند و پلیس معنوی و درونی را در ملت زنده و بیدار نگه می‌دارند. آنان با تبلیغات و ارشادات درست و صحیح خود مردم را از دزدی‌، خیانت و تعدی به مال و ناموس دیگران و تقلب و دروغ و فریب بر حذر می‌دارند. مسلم خدمات ارزشمند آنان خیلی نافع تر از دستگاه عریض و طویل پلیس انتظامی کشور است که بودجه هنگفتی را به خود اختصاص می‌دهد تا آن را سر پای خود نگه دارد (تصدیق نخست‌وزیر و حضار) انتظار از دولت آن است که در راه تحصیلات و تبلیغات اینان، موانعی انجاد نشود تا آنان به راحتی به گسترش و تبلیغ احکام اسلام اشتغال ورزند. البته روحانیت هم از دولت خواسته‌ها و انتظارات دینی و معنوی دارد که برآورده شود، صد در صد به نفع خود دولت و جامعه و مردم خواهد بود. من این درخواست‌ها را در دوران زعامت حضرت آیت‌الله بروجردی رحمت‌الله علیه به ایشان نوشتم تا با دولت در میان بگذارند و به مسوولان تذکر دهند نمی‌دانم ایشان با تذکر ندادند با گوشزد کردند ولی دولت عمل ننمود. از تقوی و تعهد آیت‌الله بروجردی بعید می‌دانم مسایلی را که ارتباط با سرنوشت اعتقادی و اسلامی مردم بود، به دولت تذکر ندهند. یقیناً ایشان تذکر داده‌اند ولی این دولت بوده است که به تذکرات روحانیت توجه نداشته است. اکنون که شما در رأس دولت قرار دار بد و به حوزه علمیه قم آمده‌اید حرف‌های ما را بشنوید و آنها را مورد توجه قرار دهید، این جانب آن موارد نیاز را در اختیار شما قرار می‌دهم و انتظار ترتیب اثر دارم و خود پیگیر و تعقیب‌کننده مسایل می‌باشم. من تاکنون به کشف این راز موفق نشده‌ام که چه ارتباطی بین دانشگاه‌های کشور و بی‌اعتقاد شدن جوانان به مبانی دینی وجود دارد؟ امروز ما شاهدیم که اکثر جوانانی که از آموزشگاه‌های دولتی فارغ‌التحصیل می‌گردند و جذب اجتماع و خدمت می‌شوند، اغلب به احکام اسلام و معتقدات مذهبی پای‌بند و علاقه کافی نشان نمی‌دهند. حتی گاهی تبلیغات سوء دارند و دارای پاره‌ای از مفاسد اخلاقی نیز هستند که مضر جامعه و افراد می‌باشد. معلوم می‌شود که در فرهنگ و آموزش عالی برنامه منظم مذهبی و آموزشی، و برنامه منظم تربیتی و تهذیبی وجود ندارد. این قبیل پدیده‌ها معلول نامرتبی برنامه دینی و اخلاقی و فرهنگ آموزش می‌باشد. روحانیت انتظار دارد دولت ترتیبی بدهد که این‌گونه مسایل پیش نیاید با دستورات اکیدی صادر کند تا برنامه‌های دینی و اخلاقی در مراکز تعلیم و تربیت عموماً و در دانشگاه‌ها خصوصاً توسعه و گسترش یابد و نسبت به اخلاق و رفتار دانش‌آموزان و دانشجویان مراقبت کافی و لازم به عمل آورند تا نسل جوان کشور دچار سقوط معنویت نگردد چون مشخص است که نوباوگان امروز رجال آینده کشور را تشکیل می‌دهند. اگر امروز در فرهنگ و آموزش آنان کاری صورت نگیرد یقیناً فردا وضع وخیم‌تر و ناگوارتر خواهد بوده، دکتر امینی در پاسخ گفت: «ما از روز نخست به این امر مهم توجه داشتیم و می‌دانیم مملکت بدون دیانت و فضیلت، بقا و ثبات ندارد و فرهنگ ستون فقرات این مملکت را تشکیل می‌دهد. ولی جای گله وجود دارد که عدم همکاری مؤثر خود روحانیون محترم نیز در پیدایش این مفاسد اخلاقی که اشاره فرمودید بی‌اثر نبوده است. کناره‌گیری آنان از فرهنگ و مسایل آموزشی و تربیتی از عوامل گسترش این نوع مفاسد و بی‌اعتمادی‌هاست. من اعتراف می‌کنم در دانشگاه‌های ما اساتید یهودی، مسیحی زرتشتی و حتی بهایی و ... وجود دارد ولی چه باید کرد؟ وقتی در دانشگاه باز است نمی‌توان آن را بدون استاد گذاشت و هنگامی که استاد صالح و درستکار وجود ندارد‌، طبیعی است که خلاء ایجاد شده از اساتید غیر صالح پر می‌شود. مسوولیت این کار هم بر عهده خود آقایان روحانیون می‌باشد که همکاری لازم را از روز نخست با فرهنگ نداشته‌اند.» حضرت آیت‌الله فرمودند:«شما اشاره‌ای به تأسیس دانشگاه نمودید و تقصیر این مفاسد اخلاقی را بر عهده روحانیت گذاشتید، پس به حساب شما رو حانیت می‌خواهد مردم بی‌دین باشند. به گمان شما روحانیت می‌خواهد مردم در مفاسد اخلاقی به سر برند؟ ولی یادتان می‌آید در آن روزگار تأسیس دانشگاه، حکومت در دست چه کسی بود؟ کی‌ها بودند که حکومت ایران را اداره می‌نمودند؟ می‌دانم شما نمی‌توانید پاسخ صریح به این سوال بدهید. اجازه بدهید من خودم توضیح دهم تا کاملاً رفع شبهه شود. آن روز حکومت در دست سردار سپه، رضاخان بود. آیا می‌دانستید که رضاخان را انگلیسی‌ها روی کار آوردند و او سرسپرده بریتانیا و یک حکومت دست نشانده بیگانه بود؟ شما می‌فرمایید روحانیون با یک حکومت دست‌نشانده همکاری می‌نمودند؟ روحانیت هرگز نمی‌توانست با یک حکومت دست نشانده اجنبی همکاری و معاونت داشته باشد، خود آنان مردم را از اعانت به ظلم و ظالم برحذر می‌دارند می‌فرماید خودشان می‌آمدند اعوان الظلم می‌گشتند و بر ستمکار کمک می‌نمودند؟ نه روحانیت هرگز چنین اجازه‌ای را نداشت. آنان به هیچ قیمت حاضر نمی‌شدند با دست‌نشاندگان خارجی تفاهم و مساعدت داشته باشند. ناچار در انتظار حکومت صالحه به سر می‌برند تا با آن همکاری و مساعدت داشته باشند و چون در آن ایام چنین حکومتی وجود نداشت و خودشان امکانات برپا ساختن چنین حکومتی را نداشتند، ناچار خانه‌نشین شدند و به گوشه حجرات مدارس و مساجد پناه بردند و منتظر فرصتی بودند که بتوانند به وظیفه خود قیام نمایند. شما درست می‌فرمایید که پنجاه سال پیش اکثریت باسوادان کشور را روحانیون تشکیل می‌دادند ولی آنان چگونه می‌توانستند برخلاف علم خودشان با حکومت دست‌نشانده همکاری و همراهی نمایند؟ ایران آن روز حکومت مستقلی نداشت و روحانیت نمی‌توانست با همکاری خود بر اعمال حکومت‌های دست‌نشانده، صحه بگذارد و آنان را مورد تأیید و تصدیق قرار دهد. آن روزها تنها راه چاره را انفعال از وضع موجود و انتخاب عزلت و گوشه‌گیری می‌دانستند. امام پس از این پاسخ قاطع منتظر توضیح مجدد دکتر امینی نماند و به مطلب بعدی پرداخت و فرمود: «اوضاع نابسامان زندگی مردم بویژه کشاورزان، بازاریان و اقشار کم‌درآمد است. دولت باید فکری به حال معاش و زندگی اینان بکند - امسال شنیده‌ام تعدادی از مردم بیچاره همدان در اثر نبودن امکانات از سرما تلف شده‌اند. در همین قم هم وضع عمومی مردم رضایت‌بخش نیست. این نوع گرفتاری و بدبختی در اغلب مناطق کشور جریان دارد و گزارش آنها به ما می‌رسد. فکری به حال این مردم بیچاره بکنید. اینان بندگان خدا هستند و شما مسوولیت اداره آنان را بر عهده‌دارید.» نخست‌وزیر گفت: «وضع کنونی اقتصاد کشور و گرفتاری اخلاقی و مفاسد اجتماعی که حضرت عالی اشاره کردید و ما امروز گرفتار آنها می‌باشیم، محصول اقدامات غلط دولت‌های بیست سال پیش است که با روش‌های غلط و نادرست، مردم را به این منجلاب‌های فساد و بدبختی سوق داده‌اند. ما مأیوس نیستیم و به فضل و عنایت الهی اعتقاد داریم که همه این گرفتاری‌ها و مشکلات برطرف گردد.»[5]

 

امینی و جبهه ملی:

از واقعه بسیار مهمی که در پشت پرده جریان است، مذاکره امینی با چند نفر از سران جبهه ملی بود. در کل بین طرفین برای یک گردهمایی طرفداران جبهه ملی در میدان جلالیه توافق حاصل گردید، از لحن ناطقین و آزادی عمل در این میتینگ صد هزار نفری، صاحب نظران آنرا یک نوع سازش طرفین دانستند. در این گردهمایی که روز ۲۸ خرداد ۱۳۴۰ آغاز گردید عده زیادی از طبقات مختلف پایتخت با نظم و آرامش شرکت کردند. از اول بهمن ماه ۱۳۴۰ در دانشگاه تظاهرات گسترده‌ای از دستجات مختلف از وابستگان جبهه ملی، احزاب چپ و دیگر افراد آغاز گردید و در همین روز جمعی از دانشجویان به اتومبیل دکتر اقبال که در محوطه دانشگاه پارک شده بود، حمله کردند و آن را با بنزین به آتش کشیدند در این احوال دولت امینی که درصدد آرام کردن دانشجویان برآمده بود، به خشونت متوسل شد و عده‌ای از کماندوهای ارتش با تجهیزات به داخل دانشگاه وارد شده و با هجوم به دانشجویان تعدادی را زخمی و مصدوم نمودند. در پی این حادثه، جبهه ملی در اعلامیه‌هایی دولت دکتر امینی را هدف حملات سخت قرار داد و امینی که در بدو، امر با رهبران جبهه ملی مذاکرات و مراوداتی داشت ناگهان موضع خود را تغییر داد ضمن یک نطق رادیویی گفت‌: در جبهه ملی، مالکان، فئودال‌ها و وابستگان رخنه و نفوذ یافته‌اند، سرانجام ماجرا پس از فعالیت‌های بسیار و با معذرت‌خواهی امینی از دکتر فرهاد و رئیس دانشگاه و تعهد دولت مبنی بر اینکه نیروهای انتظامی حق ورود به دانشگاه را ندارند، ظاهراً تظاهرات و آشوب‌های دانشگاه اتمام پذیرفت. دولت امینی همین که تظاهرات با کشته شدن یک نفر و زخمی‌شدن چند تن فروکش کرد، شروع به بازداشت جمعی از سران جبهه ملی نموده و بعضی از افراد سرشناس آن جبهه را از جمله: دکتر آذر‌، شمس‌الدین امیرعلایی، دکتر سنجابی، مهندس حسیبی، زیرک‌زاده‌، دکتر شاپور بختیار‌، دکتر خنجی‌، و مسعود حجازی را بازداشت کرد، امینی ضمناً وعده دیگری از افراد سرشناس وابسته به جناح‌های مختلف را از قبیل سید جعفر بهبهانی، فرود (شهردار سابق) رشیدیان، صادق بهداد مدیر روزنامه دست چپی (مرد جهان) را نیز دستگیر و به زندان روانه ساخت.

امینی در کتاب خاطراتش در مورد نحوه ارتباطش با جبهه ملی توضیح می‌دهد:

«من در آستانه نخست‌وزیری امید همکاری چنین افرادی را داشتم این یک معامله دو طرفه بود. از طرفی من با تمام مشکلاتی که داشتم و آنها را در سطور پیشین بر شمردم و یک گروه اجتماعی مردم را که علاقمند به آزادی و دموکراسی و ترقی بودند، به کمک می‌گرفتم و از طرف دیگران رهبران جبهه ملی با شرکت خود در یک برنامه اصلاحی از بن‌بستی که به دست خود ساخته بودند، در می‌آمدند و یک بار دیگر بخت مشارکت و تأثیر در تحولات سیاسی ایران را می‌یافتند که شاید در آینده وقایعی که به انقلاب ۱۳۵۷ منتهی شد پیش نمی‌آمد، ولی آنان به چنین بختی پشت پا زدند و آنچه را که ناشیانه عملاً انجام دادند، با عدم درک مسایل سیاسی و اجتماعی باقیمانده میراثی را که از دکتر مصدق به ایشان رسیده بود به باد دادند و تأثیرشان در حوادث بعدی سیاسی ایران به صفر رسید.»

 

فرار تیمور بختیار:

سپهبد تیمور بختیار که گفته می‌شد انگشتش به طور پنهانی در تظاهرات دیده شده بود، از بیم دستگیر شدن به طور غافلگیرانه برای مدت نامعلومی ایران را با هواپیما ترک کرده و به رم پرواز نمود.

سپهبد بختیار متهم بود که به منظور سقوط دولت امینی توطئه گسترده‌ای را طرح‌ریزی کرده ولی در آغاز اجرا و شروع طرح مشتش باز شده بود. به قرار معلوم، طرح توطئه بختیار‌، یک کودتای همه‌جانبه بود که حتی دربار و شاه نیز هدف قرار گرفته بودند. گزارش ساواک در این زمینه حاکی است:

«آقای نخست‌وزیر در شرفیابی روز گذشته به حضور شاهنشاه به عرض رسانیده که تمام بلواهای اخیر زیر سر تیمسار سپهبد بختیار است و تا ایشان آزادانه می‌گردند دست از تحریک برنداشته و ممکن است این وضع ادامه یابد و از شاهنشاه تقاضا نموده که موافقت نمایند تیمسار بختیار هم بازداشت گردد.

اعلی حضرت همایون شاهنشاه فرمودند که اگر بختیار بازداشت گردد به پرستیژ ارتش لطمه وارد می‌شود. بخصوص که ایشان مبارزات زیادی با توده‌ای‌ها نموده‌اند.

اگر تحریکات ایشان از نظر دولت قطعی است‌، بهتر است او را به مسافرتی بفرستیم آقای نخست‌وزیر موافقت می‌نماید و در نتیجه ساعت ۱۰ صبح دیروز تیمسار بختیار به طور خصوصی شرفیاب و از طرف شاهنشاه به وی تکلیف می‌شود که برای چند روزی به مسافرت خارج برود. تیمسار بختیار به عرض می‌رساند که اتفاقاً خود در نظر داشته که برای سرکشی به اطفال خویش مسافرتی به خارج بنماید. اما به علت گرفتاری‌هایی که دارد، با عجله نمی‌تواند مسافرت کند، چند روز اجازه خواسته تا ترتیب کارهای شخصی خود را بدهد و سپس به خارج از کشور برود. اعلی‌حضرت نیز با این استدعای تیمسار موافقت فرمودند.

آخرین اطلاع حاکی است که تیمسار بختیار ساعت ۱۰ شب گذشته تهران را به قصد اروپا با هواپیما ترک نموده‌اند.»

(سند ساواک مورخه 3 / 11 / 40)

کرومیت روزولت کارگردان کودتای سال 1953 / 1332 در ایران، ضمن مصاحبه‌ای در مارس 1980 / 1359 فاش ساخت: بختیار در سفری به آمریکا قبل از روی کار آمدن امینی به ملاقات آلن دالس رئیس سیا و کرمیت روزولت رفته و از آنها برای ترتیب یک کودتا علیه شاه کمک خواسته بود. آمریکاییان به هیچ وجه با چنین نقشه‌ای موافق نبودند و به همین علت شاه را در جریان امر گذاشتند و شاه هم در اولین فرصت مناسب او را از کار برکنار کرد.[6]

بنابر اظهار برخی مورخان پیشنهاد طراحی عملیاتی بر ضد حکومت ایران از جانب بختیار موجب خشم شاه گردیده و بلافاصله پس از بازگشت به ایران از جانب شاه عزل و سپس از ایران اخراج شد.

 

استعفای امینی:

دکتر امینی به تدریج به این نکته رسید که در حال فرو رفتن در گرداب مشکلات است. او که در آغاز با خوش‌بینی و امیدواری مردم روی کار آمده بود، در اثر کارهای بی‌رویه و سخنان بی‌منطق به تدریج طرفداران و دوستانش را از دست داد. دشمنانش امکان پیدا کردند که با حربه خود او علیه او وارد مبارزه شوند. در آخر، او سر بودجه ارتش با شاه اختلاف پیدا کرده بود. روزنامه‌نویس‌ها که از او حمایت کرده بودند، یکی یکی از اطرافش پراکنده شدند، کسانی را که از میان نظامی‌ها و غیر نظامی‌ها بازداشت کرده بود، چون پرونده‌هایشان کامل نبود، ناچار شد یکی یکی آزاد کند با آزاد شدن هر یک از این بازداشتی‌ها، دشمنی بر دشمنانش افزوده می‌شد مردم کوچه و بازار و حتی روحانی‌ها و بازاری‌ها از او قطع امید کرده بودند. دکتر حسن ارسنجانی که امینی دستش را گرفته و به وزارت منصوب کرده بود، حال که به شهرت دست یافته بود، اعتنایی به امینی نمی‌کرد و خودش با شاه یک حساب شخصی باز کرده بود. حتی «جان اف کندی» که در فرمان نخست‌وزیری امینی مهمترین نقش را داشت، از او ناامید شد. کار دکتر امینی تمام بود اما او همچنان به صندلی صدارت چسبیده بود. او که سال‌ها در آرزوی نخست‌وزیری به سر برده بود، حاضر نمی‌شد پس از فقط چهارده ماه نخست‌وزیری، دست از مقام بکشد. با آنکه همه می‌دانستند امینی به پایان خط رسیده، خودش همچنان از برنامه آینده صحبت می‌کرد، آن هم در حالی که از اول هم برنامه نداشت. شاید عجیب‌ترین نطق دکتر امینی سخنانی بود که در هفته آخر نخست‌وزیری درباره مخالفان ایراد کرد. او در این مصاحبه مخالفان را به چماق و تبعید و اعدام تهدید کرد. در این سخنرانی امینی گفت:

«بدون رودربایستی بنده ناچار هستم که با مخالفان با شدت هر چه تمامتر عمل کنم. هر کس در کار مملکت اخلال کند، کمیسیون امنیت را تشکیل می دهم و او را به بندر عباس و بندر بوشهر می فرستم تا در آن جا مشغول بشوند. بروند آن جا کار عمرانی هم بکنند، چون ولگردی کردن در پایتخت و اخلال کردن عکس العملش این است که مخالفان را وادار به کار اجباری بکنم تا لااقل از این راه مملکت هم استفاده ای از وجود آنها بکند از صبح تا شب توی این شهر نشستن و اعلامیه پخش کردن و تحریک کردن درست نیست.»

دکتر امینی همان کسی که سال قبل همه‌اش از قانون‌، آزادی و حق و حقوق مردم صحبت می‌کرد و دولت‌ها را به سبب فشاری که به مردم و مطبوعات وارد می‌کردند، مورد حمله قرار می‌داد، در آخرین مصاحبه‌اش گفت:

«برای رفع بحران فداکاری لازم است. این فداکاری را اکثریت مردم حاضرند بپذیرند‌، ولی یک طبقه هست که آن را قبول نمی‌کند. به عقیده بنده این طبقه را باید مجبور کرد. چماق برای همین مردم است باید با چماق توی سر اشخاص زد که حرف حساب سرشان نمی‌شود و از صبح تا شام علیه دولت (اعلامیه) پخش می‌کنند. من اگر سر کار بمانم، رحم نخواهم کرد. نود درصد مردم طرفدار دولت هستند آنها منتظرند که تمام این مردم اعدام بشوند...»

این حرف‌ها نشان می‌داد که دکتر امینی تعادل خود را از دست داده است. حتی دیکتاتورهای به ثبت رسیده هم نمی‌گویند هر کسی را که با ما مخالفت کرد اعدام می‌کنیم. مخالفت با دولت طبیعی‌ترین حق ملت است این را بارها خود دکتر امینی گفته بود. شاه که اصلاً از نخست‌وزیران زیاده‌گو بیم و وحشت داشت و قبلاً شخص رزم‌آرا را هم که در بیشتر محافل اهل تریبون و میکروفون بود‌، به زیر افکنده بود، اکنون نخست‌وزیری را می‌دید که از طرف مادر از خاندان قاجار است که پدرش آن را برانداخته بود و خودش نیز اهل بلند‌پروازی و خود گنده‌بینی است، پس تصمیم به سقوطش گرفت و برای این مقصود مخالفانش را جلو انداخت تا چنگ و دندانی به فرزند علیا مخدره «خانم فخرالدوله» دختر مظفرالدین شاه نشان دهند. به هر حال دکتر علی امینی پس از چهارده ماه صدارت پر سر و صدا بگیر و ببند‌، استعفای خود را به شاه داد و از مقام نخست‌وزیری کنار رفت. در آن زمان عده‌ای بر این باور بودند وی همان طور که با جنجال و تظاهرات بر سر کار آمده بود، با جنجال و هیاهو خواهد رفت. ولی دکتر امینی آن قدر در مقام رئیس‌الوزرایی نماند که به این مرحله بکشد.

درباره استعفای دکتر امینی نظرها مختلف بود. یک عده عقیده داشته علت آن، اختلاف او بر سر بودجه بود. او می‌خواست بودجه ارتش را کم کند شاه زیر بار نمی‌رفت. عده‌ای دیگر معتقد بودند ارسنجانی که در جریان اصلاحات ارضی شهرتی پیدا کرده بود، خود را برای نخست‌وزیری آماده می‌ساخت و با بی‌اعتنایی‌هایش باعث ناراحتی دکتر امینی می‌شد. دکتر امینی در این‌باره چنین توضیح داده است:

«شاه به سفر آمریکا رفته بود و پس از آن به انگلستان هم سری زد. در مراجعت، شاه روحیه مطمئن‌تری پیدا کرده بود و درباره سهیم کردن کارگران در سود کارگاه‌ها و اصلاح وضع کارمندان مطالبی می‌گفت یعنی در کار قوه مجریه دخالت می‌کرد. درباره بودجه ارتش اختلاف نظر پیش آمد. عاقبت تصمیم به استعفا گرفتم ایشان اصرار کردند به کار ادامه دهم نپذیرفتم‌، راه ‌حل عاقلانه را نخست‌وزیری عبد‌الله انتظام یا امیر اسدالله علم دانستم عاقبت با تعارفات معمولی پاسخ قبولی استعفا رسید. در حکومت علم پادشاه قبول کردند که پانزده درصد از بودجه ارتش را کم کند کاری که من چهارده‌ماه چانه می‌زدم ولی قبول نمی‌شد.»

آن روزها شایع بود او از ارسنجانی نزد شاه گله کرده و تقاضا داشت شاه در اختلاف بین آنها دخالت کند و ارسنجانی را سرجایش بنشاند. گفته می‌شد شاه به امینی گفت: «چرا به ارسنجانی پیشنهاد نمی‌کنید استعفا بدهد؟» دکتر امینی گفت:« چند بار به او پیشنهاد استعفا کردم‌، قبول نکرد»

شاه لحظه‌ای فکر کرد و گفت: «راه حل این کار خیلی ساده است. شما استعفا بدهید با استعفای شما ارسنجانی هم برکنار می‌شود. بعد که فرمان به نام شما صادر شد، او را دعوت به کار نکنید»

پیشنهاد ‌ی بود. دکتر امینی آن را پسندید. علی امینی روز ۲۶ تیر ۱۳۴۱ استعفای خود را به شاه تسلیم کرد و با خوشحالی به خانه مجللش در پارک امین‌الدوله رفت و در انتظار فرمان نخست‌وزیری نشست. شاه روز ۲۸ تیر ماه فرمان نخست‌وزیری را صادر کرد، اما به نام امیر اسدالله علم. روز ۳۰ تیرماه علم کابینه خود را تشکیل داد. ارسنجانی در این کابینه وزیر کشاورزی بود. امینی معزول شده بود. حتی یک سفارت ناقابل هم به او پیشنهاد نکردند. از آن جا که شریف‌العلما مشاور مذهبی و دکتر سیف‌الدین نبوی مشاور بهداشتی امینی موفق نشدند ناراحتی‌های روحی و جسمی او را مداوا کنند، به عنوان معالجه عازم اروپا شد.

سقوط دولت امینی، هر چند پایان اوج زندگی سیاسی اوست، مع هذا نقش وی در دیپلماسی آمریکا به پایان نرسید و امینی تا سال ۱۳۴۷ به حیاتی بی‌رمق ادامه داد. در این سال‌ها امینی به عنوان یک مهره ذخیره و یک آلترناتیو برای شرایط اضطراری و محتمل و به عنوان محوری برای حفظ نیروهای سیاسی ملی‌گرا و لیبرال در مدار سیاست خارجی آمریکا محفوظ ماند.

از تاریخ ۲۶ تیرماه ۱۳۴۱ تا آبان ۱۳۵۷ مدت شانزده سال دکتر امینی بیکار بود. چند بار که طی این مدت هوس نخست‌وزیری به سرش زد و دست و پایی کرده بود، شاه به مطبوعات دولتی دستور داد علیه او مقالات تند چاپ کنند. امینی در آن سال‌ها دیگر وجهه قبل از نخست‌وزیری را نداشت.

او طی چهارده ماه نخست‌وزیری همه تصوراتی را که مردم و مطبوعات نسبت به او داشتند، باطل ساخته بود. هربار که شایعه نخست‌وزیری دکتر امینی شنیده می‌شد، مردم به یاد «ورشکستگی» می‌افتادند.

 

انقلاب اسلامی:

علی امینی پس از برکناری از نخست‌وزیری، مدت زیادی مورد بغض رژیم پهلوی قرار داشت، بویژه پس از قتل کندی و روی کار آمدن جانسون و سپس نیکسون به شدت کنترل می‌شد و حتی ممنوع‌الخروج بود. پس از اوج‌گیری حرکتهای انقلابی - اسلامی برای در هم شکستن نظام شاهنشاهی، بار دیگر دمکرات‌ها به صحنه آمدند و زمینه برای فعالیت امینی فراهم شد. وی فعالیت‌های گوناگونی را برای انحراف و انهدام انقلاب آغاز کرد. وی پس از اعلام حکومت نظامی و کشتار ۱۷ شهریور، در مصاحبه‌ای با بی. بی. سی گفت: «اکنون برای حل بحران باید شخصیت مستقلی درصدد برآید تا میان خواسته‌های شاهنشاه و درخواست‌های رهبران مذهبی و مخالفین سیاسی، وجه مشترکی پیدا کند. من‌، حاضرم این مسوولیت را بر عهده بگیرم.» از طرفی نیز خود را به شاه نزدیک کرد و در رأس گروه مشاورین شاه قرار گرفت. ویلیام سولیوان - آخرین سفیر امریکا در ایران - در این زمینه می‌گوید: «... معروفترین این چهره‌ها که مشاورین جدید شاه بودند، علی امینی‌، نخست‌وزیر اسبق ایران بود که در دوران زمامداری‌، به روابط نزدیک با آمریکایی‌ها و حمایت جدی آمریکا شهرت داشت. اعتقاد عمومی بر این بود که امینی به توصیه پرزیدنت کندی به مقام نخست‌وزیری ایران منصوب شد و اصلاحات اجتماعی و اقتصادی او هم مورد نظر حکومت وقت آمریکا بوده است. امینی حاضر شد برای مذاکره با آیت‌الله خمینی با اطرافیان او درباره اصول پیشنهادی به شاه به پاریس برود و برای یافتن یک راه حل سیاسی بکوشد.»

امینی این بار با مانع خلل‌ناپذیری مواجه شده بود که حمایت آمریکا و شاه و سایر قدرت‌های جهانی در برابر آن اثری نداشت. او داوطلب نخست‌وزیری شد تا رژیم را حفظ نماید و بحران را خاتمه دهد و مردم را راضی کند. وقتی که دریافت مانع اصلی، شخص امام است، تصمیم به ملاقات با او گرفت و بسیار امیدوار بود که رنجش‌ها تمام شود و به کرات از امام تجلیل کرد و از ملاقاتی که در سال ۴۰ با ایشان داشته‌، یاد کرد. اما وقتی رژیم شاه و سیاست آمریکا راه حل او را مناسب دیدند، به او مأموریت دادند. ولی باز هم جواب منفی دریافت کرد و امام صریحاً اعلام کردند که هیچ شرطی قابل مذاکره نیست و هیچ مهلتی در صورتی که نتیجه آن تأمین ادامه وضع موجود باشد، قابل قبول نیست.

 

ضد انقلابی‌گری:

پیروزی انقلاب اسلامی که برای ابرقدرت‌ها به ویژه آمریکا بسیار شکننده بود، برای الیگارشی و اریستو کراسی حاکم بر ایران به مراتب شکننده‌تر بود. انقلاب مشروطه و نهضت ملی و رهبران آن هیچ کدام نتوانستند ریشه تنومند هزاران فامیل و فراماسونری حاکم بر ایران را به خوبی بشناسند و به آن ضربه بزنند انقلاب اسلامی با رهبری هوشمندانه و زیرکانه حضرت امام خمینی توانست بنیان الیگارشی و فراماسونری و اشرافیت حاکم را در هم بریزد و حلقه‌های پیوند اهریمنی آنها را از هم بگسلد. امری که انقلاب مشروطه و نهضت ملی قربانی عدم انجام آن شدند. خانواده امینی نیز در زمره الیگارشی حاکم بود که فضای انقلاب اسلامی را برنتابید و به دیار اربابان خود پیوست. اسناد لانه جاسوسی آمریکا، نمایی قابل توجه از تلاش او پس از انقلاب اسلامی برای گردهم آوردن عناصر ضد انقلاب با کمک سازمان سیا ارائه می‌کند. سند شماره ۱۴ سری 19 / 5 / 58 اعضا

از: رئیس ۴۹۳۰۳۸ به: با حق تقدم به لندن رونوشت برای تهران . پاریس

بخش خبرگزاری داخلی  /  اسناد.

هشدار شامل منابع و شیوه‌های اطلاعاتی است. بی.ان سایت جی.ان . گراف.

1- منبع بخش خبرگیری داخلی اطلاع داده است که تیمسار بازنشسته ایرانی‌، حسن طوفانیان - دستیار بلندپایه سابق شاه و وزیر صنایع دفاع - در حال حاضر در لندن است و در آن جا در جلسه سران نظامی ایران که برای سرنگونی دولت فعلی ایران طرح‌ریزی می‌کنند، شرکت دارد. قرارگاه به یاد دارد که اس.دی پر تیکست را از جلسه ۱۷ مرداد تبعیدیهای ایرانی اروپا در لندن به آدلیک خبر داده بود. معنای ضمنی آن این بود که حضور دوباره نخست‌وزیر پیشین - شاپور بختیار در پاریس فعالیت‌های تشکیلاتی در اروپا را به تحرک واداشته است.

٢- منبع دیگری به نام اس، دى تبیل  / ۱ در ۱۷ مرداد ۱۳۵۸ به لندن مسافرت نمود تا احتمالاً  در همین جلسه شرکت کند. اس. دی. تبیل / ۱ گفت که در جریان یک اقدام برای تشکل دادن به قاطبه ایرانیان علیه امام خمینی به او با تبعیدیان مختلف اروپایی ملاقات خواهد کرد. بین شرکت‌کنندگان متعدد آن، علی امینی نخست‌وزیر پیشین و مهدی میرحسینی سرتیپ نیروی هوانی حضور دارند. این گروه مشغول طرح‌ریزی برای ملاقات با بختیار در حوالی ۱۹ تا ۲۱ مرداد بودند، بدون پرونده تا تاریخ ۱۹ مرداد ۷۸ در بایگانی ضبط شود. تماماً سرى سرى. علاوه بر این امید زیادی به نجات ایران داشت. گفته می‌شود که علی امینی وقتش را در پاریس به انتظار می‌گذراند و تظاهر به داشتن نقش یک کارامانلیس ایرانی می‌کند که سرانجام از او خواسته شود تا کشور را نجات دهد. امینی معتقد است که ملاها به طور تاریخی لبه تیز در انقلابات سیاسی ایران بوده‌اند و سپس خارج شده‌اند و اداره امور روزانه را برای سیاستمداران و متخصصین غیرروحانی گذاشته‌اند. او در کنار جمع‌آوری مخالفین نظام با حمایت آمریکا‌، به انتظار نشسته بود. هفته‌نامه لوموند در این زمینه گزارش می‌دهد: در پاریس دکتر علی امینی - نخست‌وزیر اسبق ایران از حدود یک سال پیش بدون موفقیتی سعی در جمع کردن نیروهای اپوزیسیون به دور خود دارد پیشنهاد تشکیل یک دولت آشتی ملی را جهت نجات کشور از وضع فاجعه‌آمیزی که در آن به سر می‌برد‌، ارائه داده است. وی در یک مصاحبه مطبوعاتی مشخص کرده است که این دولت باید ترکیبی از عناصر میهن‌پرست و بصیر داخل و خارج ایران باشد و برای جلوگیری از سوء‌استفاده کمونیست‌ها با زور خود را بر کشور تحمیل کند. امینی پیشنهاد بازگشت به قانون اساسی سال ۱۹۰۶ را به طور موقت مطرح کرده است تا اینکه تصمیمی درباره آینده ایران گرفته شود. با این پیشنهاد وی ضدیتی با بازگشت به مشروطه سلطنتی یا دخالت سلطنت‌طلبان در امر حکومت ندارد.»

امینی در اواخر عمر به علت نداشتن درک درست از شرایط سیاسی ایران‌، برای فریب اربابان آمریکایی‌اش‌، با بهره‌مندی از حمایت‌های مالی آنها اقدام به تأسیس «جبهه نجات» کرد و هدف او مقابله با نظام ج.ا. ا بود، احمدعلی مسعود انصاری از سلطنت‌طلبان برجسته در این مورد می‌گوید: امینی مدعی شده بود که با برخی از روحانیون و دست اندکاران ج.ا. ا ارتباط دارد و از طریق آنان می‌تواند اطلاعات دست اول مورد نیاز سازمان سیا را به دست آورد.

البته با سوابق امینی در نزدیکی اش با برخی از نیروهای مذهبی‌، این امر تا حدی قابل قبول به نظر می‌رسید به ویژه اینکه آمریکایی‌ها مثل بسیاری از ایرانیان چنان با اسلام و نظام حکومتی ایران و ملایانی که بر سر کار هستند، بیگانه‌اند، هرکس با کمی زرنگی ارتباط به آسانی می‌توان گنجشک را رنگ کند و به جای قناری به آنها بفروشد.

با گذشت زمان و آزمودن اطلاعات رسیده از سوی جبهه نجات، آمریکایی‌ها متوجه شدند که امینی و یارانش از گود بیرون هستند و اطلاعاتشان غلط، دست دوم و بی ارزش است و ادعاهایشان عموم گزافه‌ای بیش نیست و ماهی ۱۸۰ هزار دلار پولی که سیا به آنها می‌دهد، حیف و میل می‌شود. لذا درصدد اصلاح کار برآمدند و در جستجوی فرد مناسبی که جانشین امینی شود، دکتر گنجی را که از دیرباز با آنها سر و سری نداشت، برگزیدند... پس از مدتی سرانجام گنجی بساط دکتر امینی و یارانش را از خانه نجات بیرون ریخت. درگیری‌های گنجی و امینی چنان بالا گرفت که روزنامه لوموند در مقاله‌ای به تمسخر دعوای نخست‌وزیر و وزیر پیشین رژیم شاهنشاهی پرداخت از همین رو همگان دانستند که مدعیان سلطنت چنان دست در گریبان یگدیگر انداخته‌اند که نمی‌توانند دستی به یاری سلطنت ایران دراز کنند. علی امینی در سال ۱۳۷۲ با نوشتن خاطراتی که در کیهان چاپ لندن سلطنت طلب - چاپ شد، سعی در اغوا و فریب مردم داشت. چاپ این خاطرات با مشکلات و مخالفت‌های فراوان روبرو شد. در همین سال، مرگ، پرونده او را بست و یکی از پایه‌های الیگارشی منهدم شده پس از انقلاب اسلامی را به دیار نیستی فرستاد.[7]

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]- رک ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ج ۲ از ص ۲۸۵ تا ۲۹۰

[2]ـ محمود طلوعی بازیگران عصر پهلوی‌: ص ۴۲۴

[3]ـ رک: زندگی سیاسی علی امینی، جعفر مهدی نیا، ص 299، 303

[4]ـ ر. ک: خاطرات علی امینی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ص ۱۴۵، ۱۴۶

[5]ـ از تاریخ و فرهنگ معاصر ایران فصلنامه مرکز بررسی‌های اسلامی (گروه تاریخ) مجموعه سال اول شماره ۱۶۴ از صفحه ۱۹۶ تا ۲۰۵

[6]ـ باری روبین، ص ۹۴، کتاب جنگ قدرت‌ها در ایران

[7]ـ ر.ک: خاطرات علی امینی، از مقدمه

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.