آیتالله حسین غفاری در سال ۱۲۹۲ ﻫ ش مطابق با سال ۱۳۳۵ هجری قمری در روستای دهخوارقان تبریز که امروزه آذرشهر نامیده میشود چشم به جهان گشود. پدرش عباس، کشاورزی زحمتکش و سختکوش بود که روزها با مشقت و مرارت فراوان بر روی زمینهای کشاورزی متعلق به اربابان و خانهای ظالم کار میکرد و از این راه قوت لایموتی برای فرزندان و خانواده خویش تأمین میکرد و در فصل غیر زراعی نیز به کارگری میپرداخت.
حسین در دوران کودکی و شرایطی که کودکان در این دوران، سخت نیازمند حمایت و محبتهای پدر هستند پدرش را از دست داد و گرد یتیمی بر سیمای معصوم او نشست و طعم تلخ و ناگوار یتیمی را چشید و به سبب فقر و مشکلات اقتصادی ناشی از بی پدری از همان دوران کودکی (۶-۷) سالگی مجبور شد همپای برادر و خواهر برای تأمین هزینههای زندگی به کشاورزی و کارگری بپردازد. روح بلند، پویا و جستجوگر حسین با کشاورزی و کارگری اشباع پذیر نبود؛ لذا به رغم مخالفتهای عمو با درس خواندن، به مطالعه و تحصیل روی آورد. در این زمینه دایی بزرگش مرحوم آیتالله حاج میرزا محسن غفاری معروف به دهخوارقانی مشوق او بود. حسین در همان دوران کودکی در کنار کشاورزی و کارگری که از مشاغل سخت به ویژه برای کودکان است مشغول تحصیل و مطالعه شد و در زادگاهش دهخوارقان مقدمات را از حاج شیخ علی و میرزا محمدحسین منطقی فرا گرفت.[1]
ناملایمات و شرایط سخت و طاقت فرسای زندگی، تلاش برای تأمین هزینههای زندگی در کنار مطالعه و تحصیل به مثابه میدان آزمایش و تمرین بزرگی برای این کودک یتیم بود که زمینههای تکوین شخصیت صبور، مقاوم، سخت کوش، درد آشنا و مردمی را در آن بزرگوار فراهم میآورد.
دوران جوانی و ادامه تحصیلات
حسین در نوجوانی به همراه برادر بزرگوار خود برای تأمین معاش به تبریز سفر میکند و با بازکردن مغازهای محقر میکوشد تا زندگی را سرو سامانی بدهد. او در کنار کار و تلاش روزانه دست از تحصیل برنداشته و به آموختن درسهایی چون شرح لمعه، اصول و کلام میپردازد. چندی بعد فقر و دشواری گذران زندگی در شهر بزرگی همچون تبریز موجب میشود تا مجدداً به آذرشهر مراجعت نموده و همزمان با کشاورزی و کارگری نزد دایی فاضل و بزرگوار خویش آیتالله حاج سید محسن میرغفاری معروف به دهخوارقانی رسائل و مکاسب شیخ مرتضی انصاری را فرا گیرد. ذکاوت، فراست و هوش سرشار حسین در این دوران باعث میشود که او با وجود فعالیتهای طاقت فرسا، به مدارج علمی بالای تحصیلات حوزوی دست یابد. اشتیاق و شوق زائد الوصف حسین به تحصیل آن چنان بود که از فرصتهایی که برای خوردن غذا، خواب و استراحت که برای کارگران و کشاورزان بسیار ضروری و مغتنم است استفاده مینمود و به مطالعه و تحصیل میپرداخت؛ به نحوی که اغلب تا نیمه شب غرق در مطالعه بود. سخت کوشی، همت بلند، اراده استوار و روحیه خستگی ناپذیر او زمینهای درخشان برای مراحل کمال و رشد و تعالی علمی و معنوی حسین فراهم نموده بود. او برای تکمیل تحصیلات علمیاش در سن ۳۰ سالگی (سالهای ۱۳۲۵- ۱۳۲۴) در شرایطی که شهر قم رفته رفته به مرکز مهم علمی و پژوهشی و تفقه اسلامی و شیعی تبدیل میگردید به این شهر مقدس مهاجرت کرده، رحل اقامت میافکند و از محضر آیات عظام فیض (ره)، قمی(ره)، حاج سید محمد تقی خوانساری (ره) و آیتالله العظمی بروجردی (ره) بهرهمند گردید و مدتی هم در دروس آیتالله حجت کوه کمرهای (ره) حاضر شد. آیتالله غفاری نسبت به اساتید خود ارادتی خاص داشته و همیشه از آنها با احترام و تکریم یاد میکرد. حجتالاسلام هادی غفاری فرزند ایشان در این خصوص میگوید:
«ایشان ارادت خاصی به مرحوم آیتالله کمرهای داشتند. خیلی با احترام از ایشان یاد میکردند. یک عکس از ایشان موجود است که پشت آن قبل از ذکر نام مرحوم آیتالله کمرهای (ره) ده دوازده لقب که حاکی از ارادت ایشان به مرحوم کوه کمرهای است، ذکر شده است. همچنین نسبت به مرحوم آیتالله فیض قمی ارادت داشتند و هر وقت به قم میرفتیم ایشان با اصرار سر قبر مرحوم فیض (ره) رفته، میگفتند شما نمیدانید که اینجا چه کسی خفته است. نسبت به مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی بنیانگذار حوزه قم ارادت داشتند و همچنین به آیتالله صدر بزرگ و آیتالله سید محمدتقی خوانساری که نماز معروف باران و استسقا را خواندهاند ارادت داشتند و از ایشان به نیکی یاد میکردند. ایشان مدتی هم در درس مکاسب حضرت امام (ره) حاضر شده و ارادت و علاقه مندی خاصی به حضرت امام(ره) داشتند»
ازدواج و ساده زیستی
رشد و پرورش آیتالله غفاری در خانوادهای تهیدست و مرارتها و مصائب دوران کودکی و نوجوانی و سختیهای زندگی و تلاش و مجاهدت شایان توجه او در کسب فضائل معنوی و علمی در دوران تحصیل، وی را فردی دردآسا، سخت کوش، بصیر و آگاه بار آورده بود. او در دوران تحصیل با خانواده روحانی مجاهد و فرزانه آیتالله میرزا علی مقدس تبریزی (ره) که از علمای متعهد، بصیر و آگاه آن دوران بود و دارای امتیاز هفته نامه «الدین و الحیات» که جنبههای اجتماعی و سیاسی دین اسلام و تشیع را تبیین و تبلیغ مینموده آشنا میشود. مجله مزبور که یکی از نشریات اجتماعی و سیاسی علما و روحانیون آن دوران است پس از ۸ ماه از انتشار توسط مأموران حکومت محمدرضا پهلوی توقیف و تعطیل میشود. میرزا علی تبریزی کتابی نیز تحت عنوان «الدین و السیاسه توأمان» تدوین و منتشر میکند که ابعاد ارتباط تنگاتنگ دین با سیاست و مسائل اجتماعی و سیاسی اسلام را بیان میکند. آشنایی مرحوم غفاری با این خانواده شریف و بزرگوار زمینهساز ازدواج مبارک ایشان با دختر میرزا علی مقدس تبریزی میشود. تنگدستی و تهیدستی و فقر آقای غفاری مانع بزرگی در مسیر ازدواج وی بود و به همین دلیل وی تا مدتها نتوانست پیشنهاد خود را بر زبان بیاورد ولی علاقه شخص میرزا علی مقدس تبریزی به ایشان و شناخت ایشان از سجایای اخلاقی و کرامت و بزرگواری آیتالله غفاری باعث میشود خود شخصاً پیشنهاد ازدواج با دخترش را به او اعلام نماید.
آقای غفاری خطاب به میرزا على مقدس تبریزی میگوید:
«اگر من بخواهم زن بگیرم و زندگی کنم زن من باید بداند که با کسی ازدواج میکند که جز فقر هیچ چیز ندارد و کارش مطالعه و تحصیل و کار مداوم است و حتی خانه شخصی هم ندارد جز حجرهای کوچک برای زندگی و اگر بخواهد ازدواج کند بایستی حجره را ترک و اتاق کوچک و محقری در قم اجاره کند.»
و خطاب به دختر میرزا علی مقدس تبریزی میفرماید:
«خانم من چیزی ندارم که به تو بدهم نه خانهای دارم که تو را در آن جای دهم و لباسی را که داریم باید آن قدر بپوشیم تا دیگر قابل استفاده نباشد اما امید دارم آینده داشته باشیم و بتوانیم برای اسلام کاری کنیم.»
شایان توجه است که دختر میرزا علی مقدس تبریزی که در دامان فرهنگ و ادب اسلامی تربیت یافته است پاسخی حکمت آمیز و بزرگ به ایشان میدهد و میگوید: من به آنچه تو راضی هستی راضی بوده و حاضرم در جهت مطالعه و تحصیل تو فداکاری کنم و به این ترتیب زمینه این ازدواج مبارک فراهم میشود. ازدواجی که بعدها در مسیر تحصیلات، فعالیتهای علمی و مبارزات اجتماعی و سیاسی آیتالله غفاری نقش حیاتی و تعیین کنندهای داشته است. ثبات قدم، شخصیت با کرامت این بانوی بزرگوار و فرزانه و همراهی او در تمام مراحل با آیتالله غفاری از عوامل مهم توفیقات علمی، معنوی و سیاسی ایشان بوده است.
آیتالله غفاری و همسرش زندگی مشترکشان را با جهیزیه ساده و مختصری که همسرش به همراه آورده بود در یک زیرزمین محقر استیجاری در یکی از فقیرترین محلات شهر قم به نام باغ پنبه آغاز میکنند. یک چرخ خیاطی که از مادرش به یادگار مانده بود و چند گلیم فرسوده و مندرس، یک دست رخت خواب و مقداری وسائل آشپزخانه مجموعه جهیزیه همسرش را تشکیل میداد.
آیتالله غفاری در ماههای محرم و صفر که دروس حوزههای علمیه تعطیل میگردید، برای تبلیغ، ارشاد و آگاه سازی مردم به روستاهای آذربایجان غربی و شرقی مسافرت میکرد و در این زمینه بسیار کوشا و با احساس مسئولیت عمل میکرد. فعالیتهای تبلیغی و ارشادی ایشان در خوی، ماکو و ارومیه چشمگیر بود و با تبیین سیره ائمه معصومین علیهم السلام و شکافتن ابعاد اجتماعی و سیاسی اسلام نسبت به ارشاد و آگاه نمودن مردم اقدام میکرد و در همین رابطه به افشاگری مظالم و ستمهای اربابها و خانهای روستا نسبت به روستاییان و کشاورزان مظلوم میپرداخت و نسبت به روابط ظالمانه اربابان با رعیت زبان به اعتراض میگشود.
هم، در این دوران بود که ۳ تن از فرزندان خردسال ایشان به دلیل عدم امکانات معیشت و تهیدستی از دنیا رفتند و همسر مکرم ایشان نیز به دلیل سختی زندگی در زیرزمین و شرایط تنگدستی دچار بیماری شد همین امر موجب شد تا آیتالله غفاری مسئولیت انجام کارهای خانه را نیز بر عهده گیرد و با سعه صدر و عطوفت و مهربانی زایدالوصفی و در کمال بزرگواری کارهای خانه را نیز انجام دهد.
مجاهدات و مبارزات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی
این عالم فرزانه و خدا باور و متقی نمونهای از علمای ربانی دوران مبارزات روحانیت مجاهد به رهبری امام خمینی (ره) بود. در سالهای پایانی دهه ۳۰ به تهران آمد و مسئولیت خطیر و مهم تبلیغ مبانی و اصول حیاتبخش اسلام و تشیع را در گوشهای از پایتخت عهده دار شد. بینش سیاسی، تعهد و احساس مسئولیت عمیق او زمینه ساز توفیقات و فعالیتهای علمی تبلیغی و مبارزات اجتماعی و سیاسی وی در سالهای زندگی در تهران بود.
حیات مشحون از مجاهدت ایشان در راه اعلای کلمهالله و تبلیغ مبانی درخشان اسلام و سیره تابناک ائمه معصومین علیهم السلام در حقیقت تجلی یک مبارزه مستمر و بی پایان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. چشیدن طعم یتیمی، فقر و تنگدستی و ساده زیستن در کنار تحصیل کمالات معنوی و اخلاقی و علمی و غلبه بر مصائب و مشکلات زندگی از آیتالله غفاری شخصیتی وارسته و استوار پدید آورده بود. موضعگیریهای هوشمندانه ایشان در برابر بی عدالتیهای اجتماعی حاکم، حاکی از درک عمیق اجتماعی و بصیرت سیاسی ایشان بود. ارتباط صمیمانه ایشان با اقشار و گروههای مختلف اجتماعی مانند کشاورزان، کارگران، دانشجویان و روشنفکران و حضور ایشان در میان مردم و اجتماع از مهمترین عوامل نفوذ اجتماعی، فرهنگی و سیاسی وی به شمار میرود. شاید بتوان فعالیت و مبارزات سیاسی - اجتماعی و فرهنگی او را به عنوان عالم بزرگواری که مصداق بارز «الذین یبلغون رسالات الله» بود در یک تقسیم بندی منطقی در مقاطع زمانی ذیل مورد بررسی و کاوش قرار داد:
الف: فعالیتها و مبارزات سیاسی و فرهنگی سالهای قبل از ۱۳۴۰
ب: فعالیتها و مبارزات سیاسی و فرهنگی سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰
ج: فعالیتها و مبارزات سیاسی و فرهنگی سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۳
فعالیتها و مبارزات سیاسی، فرهنگی سالهای قبل از ۱۳۴۰
عمدهترین فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی ایشان در سالهای قبل از ۱۳۴۰ در قالب تبلیغ و ارشاد دینی و آگاه سازی مردم در نقاط مختلف کشور به ویژه در استانهای آذربایجان شرقی و غربی بوده است و در همین رابطه دفاع ایشان از محرومان و مستضعفان در روستاهای آذربایجان شرقی و غربی و افشای مظالم اربابان و خانهای کشور و بی تفاوتی حکومت پهلوی نسبت به سرنوشت کشاورزان از مهمترین فعالیتهای ایشان در این دوران است علاوه بر آن، در سالهای ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۰ در منطقه تهراننو ایشان منشأ فعالیتهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی شایان توجهی بود که در قالب آشنا ساختن جوانان و مردم با معارف اسلامی و تشیع رخ نمود.
فعالیتها و مبارزات سیاسی، فرهنگی سالهای ۱۳۴۰-۱۳۵۰
فعالیتها و مبارزات و مجاهدتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آیتالله غفاری از سال ۱۳۴۰ جلوه دیگری پیدا کرد. همزمان با تصویب لایحه استعماری انجمنهای ایالتی و ولایتی در ۱۶ مهرماه ۱۳۴۱ توسط اسداله علم از مهرههای انگلیسی دوران حکومت پهلوی، زمینه مبارزه جدی حضرت امام خمینی (ره)، علما و روحانیت متعهد تشیع علیه انگلستان و امریکا و حکومت وابسته پهلوی فراهم شد. در این دوران آیتالله غفاری نیز با سخنان افشاگرانه اش همراه و همگام با نهضت مبارک و تاریخ سازی که حضرت امام (ره) آغاز کرده بودند حرکت میکند و در ماه محرم ۱۳۴۲ که مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبری امام امت(ره) علیه طرحهای ایالات متحده آمریکا در ایران به نقطه اوج خود رسیده بود آیتالله غفاری از پیشقراولان این مبارزه است؛ به گونهای که در شب ۱۲ محرم سال ۱۳۸۲ ق مقارن با شب پانزده خرداد ۱۳۴۲ مأموران امنیتی رژیم پهلوی او را دستگیر و به زندان میبرند. در این مقطع زمانی بیش از ۸۰ تن از علماء و روحانیون متعهد که با نهضت ۱۵ خرداد همگام بودند، دستگیر شده، در زندان شهربانی مورد بازجویی و شکنجه قرار میگیرند. آیتالله غفاری با روحیه قوی در بازجوییهای انجام شده عملا مأموران را در نیل به اهداف آن ناکام میگذارد برای مثال در یکی از سوالهای بازجویی ایشان آمده است:
«س: آیا شما اقدامات آیتالله خمینی را در مورد پخش اعلامیه و همچنین مخالفت با اصلاحات دولت مورد تأیید قرار میدهید یا خیر؟»
آیتالله غفاری با زیرکی و فراست شایان توجهی مینویسد:
«امام حسن عسگری (ع) در ضمن گفتارش به امام زمان عج الله تعالی فرجه ضمن تعیین نائب عام تمام مراجع را واجب الطاعه و رد قول آنان را رد قول خود قرار داده هم حجتی علیکم و انا حجتالله الراد علیهم کالراد علینا»
که بدین ترتیب با پاسخی حکیمانه و زیرکانه حرکت انقلابی حضرت امام امت را مورد تأیید قرار میدهد.
از آیتالله غفاری پس از تحمل ۴۰ روز زندان در مورخ 19 / ۶ / 42 با صدور قرار منع پیگرد به سبب عدم ادله کافی از زندان آزاد میشود. ایشان پس از آزادی دوباره به فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و انقلابی خود ادامه داده، در سنگر مسجد خاتم الاوصیاء تهران نو نسبت به برنامههای امریکا در ایران و مظالم رژیم پهلوی افشاگری میکند.
در شرایطی که حضرت امام خمینی (ره) در پی مخالفت با لایحه کاپیتولاسیون به ترکیه و از آنجا به عراق و نجف تبعید گردیده بود صحنه داخلی ایران مدیون فعالیتهای سیاسی پیروان صدیق آن امام بزرگوار بود که در این میان شخصیتی چون آیتالله غفاری از نقش بسزایی برخوردار بود. آیتالله غفاری در مورخه 30 / ۱۰ / 43 یعنی دو روز پس از سخنرانی پرشور و افشاگرانه در مسجد خاتم الاوصیاء مجددأ توسط مأموران شهربانی دستگیر و زندانی میشود. در رابطه با سخنرانی 28 / ۱۰ / 43 در بخشی از گزارش ساواک آمده است: «وی به منبر رفته و گفته یکی از نمایندگان به پیشوای ما آیتالله خمینی اهانت نموده است، هر کس به علمای روحانیون توهین کند بت پرست محض است.»
در این مرحله آیتالله غفاری از 30 / ۱۰ / 43 تا مورخ 15 / ۱ / 44 قریب به 5 / 2 ماه در زندان میماند و در مورخ 15 / ۱ / 44 با تبدیل قرار بازداشت ایشان به التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران از زندان آزاد میشود.
پس از آزادی از دومین زندان خود طی تلگرافی به نجف اشرف ورود آن امام عزیز را به نجف تبریک میگوید و از این طریق مقاومت، سرسختی و خستگی ناپذیری خود را نشان میدهد. تلگراف آیتالله غفاری که در اسناد ساواک آمده است به این شرح است:
«حضرت آیتالله العظمی آقای حاج روحالله خمینی مقدم مبارک را به عالم روحانیت و اسلام تبریک عرض مینماید».
این موضوع حاکی از علاقه فراوان آیتالله غفاری به امام بود. رژیم در خصوص جان سالم به در بردن شاه از واقعه تیراندازی در کاخ مرمر توسط رضا شمس آبادی از مردم میخواهد تا در مساجد مجالس شکرگزاری برگزار کنند که در این رابطه آیتالله غفاری با زیرکی و به بهانه فرستادن فرش مسجد برای شستشو مانع از برپا کردن این جلسه در مسجد میشود.
مبارزات و فعالیتهای فرهنگی سیاسی و اجتماعی آیتالله غفاری در مقطع ۱۳۴۶ - ۱۳۵۰ همچنان ادامه یافته، ضمن تشکیل جلسات روشنگری و آگاه سازی جوانان و دانشجویان و اقشار مختلف مردم، گرمی بخش مبارزات داخلی علیه حکومت پهلوی بود.
فعالیتها و مبارزات سیاسی، فرهنگی سالهای ۱۳۵۰-۱۳۵۳
شرایط اجتماعی و سیاسی سالهای ۱۳۵۰ به بعد از ویژگی خاصی برخوردار است. تلاش برای مطرح کردن محمدرضا پهلوی به عنوان یک شخصیت برجسته منطقهای و بینالمللی توسط آمریکا و در پی آن برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی موجب شد تا رژیم پهلوی با شدت به سرکوب مخالفین خود بپردازد و محدودیت شدیدتری را برای نویسندگان و علما و اندیشمندان متعهد برقرار نماید. در همین رابطه تعداد قابل توجهی از آنان زندانی و عدهای نیز به تبعید فرستاده شدند. در چنین شرایطی آیتالله غفاری با زیرکی و هشیاری به فعالیتها و مبارزات خود ادامه داده، به روشنگری میپردازد. تا اینکه در مورخه 31 / ۲ / ۱۳۵۱ از سوی رئیس ساواک تهران احضار و به ایشان تذکر داده میشود.
فعالیتهای افشاگرانه و آگاهی بخش آیتالله غفاری با وجود کنترل شدید ساواک در سنگر مسجد و جماعت روز بروز توسعه پیدا کرد. حساسیت مأموران رژیم نسبت به فعالیتهای انقلابی آیتالله غفاری و نقش ایشان در مبارزات مردم مسلمان تهران باعث شد تا در مورخ 12 / ۴ / ۱۳۵۳ پس از حمله شبانه به منزل وی و بازرسی منزل او را دستگیر نمایند و مقداری اعلامیههای حضرت امام خمینی (ره) به همراه تعدای اوراق که از منظر رژیم اوراق مضره محسوب میشد کشف و ضبط شود. اوراقی که حاکی از ارتباط آیتالله غفاری با امام خمینی و مبارزان داخل و خارج از کشور بود. در بخشی از گزارش بازجویی آمده است:
«اطلاع واصله حاکی بود که یاد شده (آیتالله غفاری) به اتفاق فرزندش هادی غفاری در منابر مختلف مطالبی علیه مصالح کشور ایراد و ضمن سخنرانی در مساجد و شهرستانها ضمن طرفداری از روحانیون مخالف دولت، اصلاحات کنونی کشور را با زمان معاویه مقایسه نموده و چنین نتیجه گرفته که در حال حاضر وضع فعلی حکومت ایران با زمان معاویه تفاوتی ننموده و احتیاج است که جوانان چون امام حسین (ع) به پاخاسته و وضع و امور کشور را به دست گیرند. بر مبنای اظهارات یاد شده نامبرده دستگیر و ضمن بازرسی از منزلش تعدادی اعلامیه مضره کشف میگردد که بر مبنای اوراق مکشوفه مشارالیه با صدور قرار مورخ 18 / ۴ / 53 شعبه ۵ بازپرسی دادستانی ارتش بازداشت و پس از رؤیت قرار به آن اعتراض ننموده است».
در گزارش ساواک در رابطه با دستگیری و قرار بازداشت مورخه 18 / ۴ / ۱۳۵۳ و اظهارات آیتالله غفاری پس از دستگیری آمده است:
«پس از استخلاص از زندان بار اول، تصمیم گرفتم که هیچگونه فعالیتی ننمایم لکن چون پیشنماز مسجد بودم افراد مخالف، وقتی مرا بهتر شناخته و غالبأ سعی داشتند که به نحوی از انحاء با من تماس بگیرند از این نظر به مسجدی که در آنجا پیشنماز بودم مراجعه و اعلامیههای مکشوفه در منزل را در تعداد زیادی به جای میگذارند لکن اطلاعی ندارم که چه افرادی آنها را به مسجد میآورده است.... وی سپس در خصوص بیان مطالب حاد و مضره در منابر اظهار میدارد که: چنین مطالبی را گفته است لیکن چون پارهای از آیات و سورههای قرآن را نمیشود عوض نمود احتمالا مطالب حاد را شخصاً ترجمه و عیناً ایراد نموده که نظر خاصی در این کار نداشته است.
وی بعد درباره ارتباط خود با امام خمینی (ره) میافزاید: «چون یاد شده رهبر دینی بوده نتیجتاً گاهی از مواقع مراوده با وی برقرار نموده و انگیزه تلگراف وی به بغداد (نجف) جهت امام خمینی اطلاع از چگونگی حال وضع او بوده است و در مورد اینکه تعداد زیادی اعلامیه کمک به زندانیان سیاسی چگونه به دستش رسیده پاسخ میدهد کلیه آنها را احتمالا از پنجره به داخل اتاق انداختهاند. نظریه: با توجه به محتویات پرونده و تحقیقات انجام شده و مدارک مکشوفه به استحضار میرساند که مشارالیه از روحانیون ناراحت و مخالف دولت بوده و با اینکه دو بار به علت اعمال خلاف مقررات بازداشت و پس از انقضای مدت از زندان آزاد گردیده، متنبه نشده، مجدداً در مجالس مذهبی به هنگام بیان احکام اسلامی از فرصت استفاده و اعمال خلفای بنیامیه را با وضع روز تشبیه نموده و بدین ترتیب اقدامات و اصلاحات کنونی کشور را تخطئه و با توسل به شواهد تاریخی مستمعین را نسبت به هیأت حاکمه بدبین و علیه دولت تحریک نموده که با امعان نظر به اعلامیههای مکشوفه جرم وی محرز به نظر میرسد اینک پرونده امر تکمیل گردید و در صورت تصویب جهت اقدام قانونی به دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی ارسال گردد.»
در همین رابطه در مورخه 5 / ۸ / ۱۳۵۳ پس از تحمل ۴ ماه زندان توسط اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی به موجب رأی صادره دادگاه، وی به ۸ ماه حبس جنحهای محکوم میشود.
آیتالله غفاری در دوران زندان سال ۱۳۵۳ نقش فعالی در مسائل سیاسی و علمی داشت و در کنار مطالعه به تدریس قرآن، فقه و نهج البلاغه میپرداخت. در این رابطه حجتالاسلام هادی غفاری میگوید:
«سعی میکرد ۸ ساعت مطالعه کنند و به اضافه چهار ساعت هم نهج البلاغه و قرآن و فقه و تاریخ فقه به برادران درس میداد. حتی در داخل زندان شبی نبود که دعای افتتاح را نخواند و در پایان جمله خدایا شهادت را نصیب من کن نخواند. بعد به او میگفتم مگر دعای افتتاح چه دارد؟ میگفت دعای افتتاح در تکه آخرش شهادت میخواهد و معمولاً حتی در شبهایی که شلاق سخت خورده بود، نماز شب را رها نمیکرد.»
یکی دیگر از وجوه فعالیتهای سیاسی درخشان آیتالله غفاری مبارزه با عناصر چپ زده و التقاطی در زندان است و به سبب روابط ناصحیحی که عناصر وابسته به مجاهدین خلق (منافقین) در زندان با مارکسیستها داشتند، آن مرحوم موضعی ارشادی و هدایتگرانه گرفته، سعی میکرد آنان را هدایت کند ولی عناد و عدم آشنایی آنان به مبانی و اصول جهان بینی اسلامی و تحت تأثیر قرار گرفتن در برابر اندیشههای مارکسیستی باعث شده بود تا اعتنایی به سخنان و نصایح آیتالله غفاری نداشته باشند در این رابطه حجتالاسلام هادی غفاری میگوید:
«اما مسئله دومی که پدر را آزار میداد مسئله منافقین بود. کسانی که پیوسته اظهارنظر میکردند.
پدرم به آنها میگفت که شما از نهج البلاغه چه بلد هستید؟ حتی یک عبارت را درست نمیتوانستند بخوانند یک عبارت نهج البلاغه را در حافظه و در اندیشه نداشتند. در آن جدایی کمونیستها از مذهبیها در زندان هر چه پدر فریاد زد که این کمونیستها پدر ما را در میآورند، این حضرات به اصطلاح اسلامی (منافقین) میگفتند شما خرفت شدهاید هم به پدرم میگفتند و هم به آیتالله طالقانی (ره) که شما مغزتان کار نمیکند، ما باید روی خواستهای مرحلهای خودمان با اینها همکاری کنیم و حتی واقعیت قضیه زندان این است که در زندان برای مذهبیها که یک ضد اسلامیچپی عزیزتر بود تا یک ملای ضد چپی و یا حتی غیر چپی و این مسئله خیلی پدر را آزار میداد. حتی یک روز من از بندی به بند دیگر انتقال داده شدم و ایشان را در راه دیدم گفت این بچه مذهبیهای شما این تیپ بچهها پدر من را در آوردهاند این چه اسلامی است که اینها دارند؟ اسلام اینها از اثر طبیعی خود چنان خواهد کرد که کمر اسلام را خواهد شکست.»
شهادت
در مورخ 4 / ۱۰ / ۱۳۵۳ از ندامتگاه مرکزی نامهای خطاب به تیمسار دادستان نیروهای مسلح شاهنشاهی تحت عنوان اعلام فوت زندانی ارسال میشود که در آن آمده است:
«محترماً مقام عالی را آگاه میسازد برابر گزارش سرکار ستوان سوم خوش سیرت افسر نگهبان اندرزگاه شماره ۱۰ زندانی شماره ۱۰۹۰۴۵ به نام حسین غفاری فرزند عباس ۶۰ ساله که با قرار شماره 18 / ۴ / 53 – 1-10678-66-401 بازپرس شعبه ۵ دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی به اتهام اقدام بر علیه امنیت کشور بازداشت و تحت پیگرد میباشد از تاریخ 22 / ۹ / 53 به علت (هیپرپانسیون و هموراژی سرموال) در بخش داخلی بهداری ندامتگاه بستری و تحت درمان بوده است برابر نظریه سرکار سرگرد دکتر یار سلطانی پزشک نگهبان بهداری ندامتگاه در ساعت ۱۵۳۰ مورخه 4 / ۱۰ / 53 فوت نموده است. جنازه جهت تعیین علت مرگ به اداره پزشکی قانونی حمل مستدعی است مقرر فرمایند، نماینده آن دادسرا جهت انجام تشریفات قانونی حضور به هم رسانند».
و در مورخه 7 / ۱۰ / 53 از دادستانی ارتش با اداره کل پزشکی قانونی مکاتبه میشود:
«خواهشمند است دستور فرمایید نتیجه آزمایش آسیب شناسی از جسد غیرنظامی نامبرده حسین غفاری را که در تاریخ ۵ / ۱۰ / 53 در آن اداره مورد معاینه قرار گرفته است و در نتیجه علت فوت را به این دادستانی اعلام نمایند». و اداره کل پزشکی قانونی گزارش معاینه جسد را که در آن تشخیص فوت را خونریزی مغزی عنوان نموده به شرح ذیل اعلام میکند:
«جسد متعلق به مردی هست در حدود ۵۵ ساله با قد ۱۷۵ سانتی متر و استخوان بندی درشت موهای سر کوتاه و دارای ریش سفید و سیاه که آثار چند لکه کبودی مربوط به زمان حیات که در حال زرد شدن میباشد (حدود یک هفته از وقوع آنها گذشته است) که به بزرگی یک بادام پوست دار در ناحیه پهلوی چپ و ۳ لکه به قدر سکههای ۱-۲ ریالی در ناحیه کنار خارجی زانوی راست - کنار داخلی زانوی چپ و سمت پایین و خارجی ساق پای راست و یک لکه دیگر با قطر یک سکه ۲ ریالی در پشت زانوی راست مشاهده میگردد که باز شده در نسوج زیر جلدی کبودی وجود دارد در ناحیه پشت آثار کورکهای متعدد که بهبودی یافته است در ناحیه سرین و کمر و پشت دیده میشود. علائم دیگری از ضرب و آثار جرح و خفگی و ... مشاهده نگردید. پوست سر برداشته شد زیر آن خون مردگی و شکستگی استخوان دیده نمیشود ناحیه پشت گردن طولی سر فقرات پشتی و کمری باز شد در کل خونمردگی مشاهده نمیشود. داخل حنجره دیده شد در سمت راست خونریزی و لخته به وزن ۱۲۰ گرم در مقایسه .... دیده میشود که روی نیمکره راست هم بر اثر فشار گودی گذاشته است پایین ... خونی است قفسه مرکزی و شکم باز شد... طحال بزرگتر از معمول و کبد کمی سفت و سایر احشاء وضع عادی پس از مرگ دارند با توجه به علائم فوق علت مرگ خونریزی مغزی تعیین گردید.»
و با توجه به آنچه گذشت دو نکته قابل توجه است یکی اینکه آیتالله غفاری به هنگام دستگیری و انتقال به زندان هیچ گونه نشانهای از بیماری در ایشان وجود نداشت و دیگر اینکه بررسی اسناد و مدارک موجود و مکاتبات ساواک با پزشکی قانونی بیانگر وجود تناقضاتی در مورد علت فوت ایشان است به طور مثال در یک گزارش علت فوت کهولت سن و بیماری کلیوی ذکر شده و در گزارش دیگر بیماری قلبی و سکته و در گزارش سوم خونریزی مغزی علت مرگ اعلام شده است و این در حالی است که پزشکی قانونی پس از معاینه جسد اعلام میکند آثاری از کبودی در نقاط مختلف بدن ایشان مشاهده شده که منشأ آن به یک هفته قبل باز میگردد. فرزند ایشان پیرامون تحویل جنازه پدر میگوید:
«... بالاخره رفتیم که جنازه را تحویل بگیریم یکی از بازجوها گفت: اینجا بنویسید که ایشان در بیمارستان از دنیا رفته است. گفتم: من در بیمارستان نبودم و ایشان را آنجا ندیدم گفت اگر ننویسی باز به زندان برمیگردی. مادرم گفت پسرم اگر بنویسی شیرم را حلالت نمیکنم من ننوشتم عمویم را بردند که بنویسد او هم گفته بود من بی سوادم یکی از عموزادهها را بردند او هم ننوشت ... غروب تماس گرفتند که بیایید جنازه را ببرید ما را به پزشک قانونی بردند و من دیدم که بدن ایشان خون آلود بود توی تابوت نیمی از صورتشان سیاه بود حال چه شده بود نمیدانم...[2]
و اولین کسی که بعد از شهادت پدرم به خانه ما آمد مرحوم آیتالله طالقانی (ره) بود در خانه ما را محاصره کرده بودند که دیدیم یک روز صبح طالقانی پیرمرد عصازنان به طرف خانه ما میآید ایشان پرسید منزل آقای غفاری اینجاست؟ جواب دادم بله ولی اجازه نمیدهند بروید تو، گفت به من سید کاری ندارند آمد تو و صحبت کردیم گفت که من برادرم را از دست دادهام و شما پدرتان را و من جای پدر شما هستم هر وقت کاری داشتید به من رجوع کنید و خودش گفت که به من سید محمود طالقانی میگویند و شروع کرد به روضه خواندن «روضه موسی ابن جعفر (ع)»[3]
از خاطراتی که پدرم به دستخط خود نوشته است مقداری میخوانم. نوشته است: الا لعنه الله على القوم الظالمین و علت این همه گرفتاریها و زندانی شدنها مبارزه با دولت جنایتکار خائن به اسلام و دخالت او در مقدمات مذهب و اجرای برنامههای ضد دینی دستگاه حاکم و رژیم شاهنشاهی بود چه ضربههایی که بر پیکر اسلام میزدند.»
بازتاب شهادت آیتالله غفاری در جامعه
خبر شهادت مظلومانه آیتالله غفاری تحت شدیدترین شکنجههای قرون وسطایی در زندانهای مخوف رژیم منحوس پهلوی موجی از انزجار و نفرت عمومی از رژیم پهلوی را در میان مردم پدید آورد و در آن شرایط خفقان و استبداد سیاه شهادت این عالم متقی و بزرگوار و سخت کوش و مجاهد جرقهای در ظلمت استبداد بود و خون سرخ آن شهید والامقام درخت مبارزات علمای متعهد و راستین تشیع را آبیاری نمود و در همین رابطه تظاهرات متعددی در نقاط مختلف به ویژه در شهر قم اتفاق افتاد در یکی از گزارشهای ساواک آمده است:
«حدود ساعت ۱۱ روز 5 / ۱۰ / 53 عدهای از طلاب قم به علت فوت شیخ حسین غفاری در زندان تظاهراتی بر پا کردند و برخی از دانش آموزان و اهالی قم نیز در این تظاهرات شرکت کرده بودند و در این تظاهرات شعارهایی داده میشد و غفاری را به عنوان شهید راه حق معرفی میکردند و در بین مردم شایع بود که نامبرده را با چاقو پاره پاره کردهاند و بدنش را با سیم خاردار مجروح نمودهاند و آب جوش روی صورتش ریختهاند.»
رادیوی صدای روحانیت مبارز ایران در ساعت 30 / 17 مورخ 1 / ۱۱ / 53 اطلاعیهای به شرح ذیل پیرامون شهادت آیتالله غفاری قرائت نمود:
هموطن آیتالله حاج حسین غفاری آذر شهری را قریب ۶ ماه پیش پس از یورش وحشیانه به منزلش به اتفاق فرزندش دستگیر و ۵ ماه تمام مورد بازجویی، تهدید همراه با وحشیانهترین شکنجهها قرار دادند تا ارتباط او را با انقلابیون و جنبش قطع و ارتباطش را با پیشوای اسلام آیتالله خمینی قطع کنند. در منزل او تعداد زیادی از بیانیهها و جزوات انقلابی و انقلابیون تعداد زیاد (پارازیت) پیشوای اسلامی حضرت آیتالله خمینی را یافتند این روحانی سرافراز نمونه پایمردی، ایمان و صداقت بود نمونه وفاداری به پیشوای اسلام خمینی بزرگ و با اینکه حدود ۶۰ سال داشت به اتفاق فرزندش در زندانهای شاه سخت ترین شکنجهها را تحمل کرد اما تسلیم بیدادگران ضد اسلامی حاکم بر میهن ما نشد. حوزه علمیه قم آن چنان که شایسته است مقاومت غفاری دلاور را شناخت و در مراسمی که به یادبود در مسجد فیضیه قم بر پا کرده با تظاهرات پر شور خود ثابت نمود با مشاهده خشونت و وحشیگری رژیم نه تنها نمیهراسد بلکه مصممتر با قهر و کینه فروزانتر به آرمانش با خدای خود احترام میگذارد و آن را دنبال میکند.[4]
حجتالاسلام هادی غفاری پیرامون تحویل گرفتن جنازه مطهر پدرش و چگونگی مراسم تشییع میگوید:
«ما را بردند بهشت زهرا دم در غسالخانه گفتند اینجا میشوییم و همین جا دفن میکنیم. جیکتان هم در بیاید همهتان را میگیریم. اوضاع را کمی شلوغ کردیم و پسر عموی من مینیبوس گرفته بود آمبولانسی هم گرفته بود جنازه پدرم را گذاشتند توی آمبولانس و به سرعت به سمت قم حرکت کردیم. ساواکیها هم مقاومت نکردند همچنین نمیخواستند بهشت زهرا شلوغ شود. جنازه پدرم را در قم توی قبرستان نو گذاشتند. دویدیم آمدیم مدرسه شهید قدوسی(ره) که من آنجا درس میخواندم به آقای قدوسی گفتم که جنازه دوستت را آوردند ایشان درس را فوری تعطیل کردند و هم آنجا آیتالله مرعشی نجفی فهمیدند و درس ایشان هم تعطیل شد. آقای گلپایگانی درسش را تعطیل کردند و اجباراً درس آقای شریعتمداری هم تعطیل شد و در شهر قم اعلام شد که از تهران شهید آوردهاند. بالاخره در حرم حضرت معصومه (س) برایش نماز خوانده شد. وقتی جنازه را بیرون آوردند دیگر وضعیت شلوغ شد. مردم شعار میدادند، روز چهارم دی ماه ۱۳۵۳ در کنج زندان کشته شد به خون خود آغشته شد یک عده از عقب فریاد میزدند درود بر خمینی درود بر سعیدی (آیتالله سعیدی) طول مسیر را تا قبرستان دارالسلام یعنی نرسیده به وادی السلام قم - قبرستان کوچکتری است که الان جنب مدرسه آیتالله مشکینی است جنازه را به زمین گذاشتند - شهید قدوسی ایستاده بود مادرم هم پایین بود رئیس شهربانی قم سرهنگ کامکار - رئیس اطلاعات قم محمدی و عده دیگری ایستاده بودند به گونهای که اصلا نشد تلقینی برای پدرمان بخوانیم مرحوم قدوسی خودش تلقین خواند با سرعت جنازه را توی قبر گذاشتند و بلافاصله بگیر بگیر شروع شد و اتوبوسهای ارتش مملو از دستگیر شدگان بود یک لحظه من دیدم چوبهای بلندی پاسبانها و در آورده اند و طلاب را ضرب و شتم میکنند عبا و عمامه بود که روی زمین ریخته بود و غوغایی بود.»[5]
بر اساس گزارشهای موجود، ساواک پیرامون برگزاری مجالس ترحیم آیتالله شهید غفاری (ره) حساسیت خاصی داشته و به شدت از برگزاری آنها جلوگیری میکردند. در گزارش آمده است:
«قرار است روز 11 / ۱۱ / 53 مجلس ختمی به مناسبت فوت شیخ حسین غفاری (که در زندان قصر فوت نموده است) در مسجد الهادی واقع در خیابان تهراننو ایستگاه ده متری شارق ۱۵ متری سوم برگزار گردد با توجه به اینکه به احتمال قوی در جلسه مزبور تظاهراتی به وسیله عناصر ناراحت صورت خواهد گرفت خواهشمند است دستور فرمایید در این زمینه پیش بینیها و مراقبتهای لازم معمول و نتیجه را به این سازمان اعلام دارند.»
خبر شهادت آیتالله غفاری در مجامع دانشگاهی و حتی در خارج از کشور و نیز در میان مسلمانان و شیعیان تأثیر شایان توجهی داشته است و موجی از تحرکات انقلابی و افشاگرانه علیه رژیم پهلوی در خارج و داخل کشور سبب شد تا در مدرسه فیضیه قم اعلامیهای به سه زبان فارسی، عربی، انگلیسی، الصاق شود که در آن چگونگی بازداشت ایشان و شکنجههای دوران زندان مطرح و تحت عنوان روحانیون مبارز ایرانی خارج از کشور امضا شده بود. اعلامیه حاوی دو عکس از آیتالله غفاری بود که یکی عکس رسمی ایشان در کسوت روحانیت و دیگری تصویر ایشان در زندان.
موجی که در اثر شهادت آیتالله غفاری پدید آمد در سالگرد ایشان در سال ۱۳۵۴ و همین طور در سال ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ نقش آفرین بود و ساواک و مأموران رژیم پهلوی به شدت از مطرح شدن نام ایشان و مسائل پیرامون شهادت ایشان در هراس بودهاند و از زمان شهادت حماسه آفرین آیتالله غفاری اعلى الله مقامه الشریف تا پیروزی اعجاز انگیز انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به رهبری حضرت امام خمینی (ره) حدود ۴ سال گذشت و به تحقیق شهادت مظلومانه آن عالم ربانی و مجاهد بزرگوار نقش تعیین کنندهای در روشنگری و آگاه سازی مردم مسلمان میهن اسلامیمان داشته است و خون سرخ آن عالم بزرگ شیعی درخت مبارزات انقلابی به رهبری امام امت را آبیاری نموده و بشارت تحقق وعدههای الهی را صلا داد و انقلاب اسلامی ایران که ثمره مجاهدت مستمر و شهادت طلبی ارزندهترین فرزندان اسلام و تشیع است به پیروزی رسید و امروزه همگان مرهون شهادت بزرگوارانی چون شهید عظیم الشأن اسلام حضرت آیتالله حسین غفاری اعلى الله مقامه الشریف هستند. امام امت در سخنی در مورخه 13 / ۸ / 57 پیرامون شهادت آیتالله غفاری میفرمایند:
«... زجر ما این است که ما را حبس کردند یا زندان بردند یا زجر این است که پای بعضی از علماء را اره کردند (اشاره به آیتالله غفاری) آقا! توی روغن سوزاندند زجر ما این است که ۱۰ سال، ۱۵ سال، ۸ سال، ۷ سال، علمای ما در حبس هستند»[6]
طوبی له و حسن مآب
[1]. عروه الوثقی، نشریه دانش آموزی حزب جمهوری اسلامی، سال اول، شماره ۱۵، ص ۵. دی ماه ۱۳۵۸
[2]. روزنامه جمهوری اسلامی، شماره ۳۳۵۹، ۱۰ دی ماه ۱۳۶۹
[3]. عروه الوثقی، نشریه دانش آموزی حزب جمهوری اسلامی، شماره ۱۶، ص ۱۹ دی ماه ۱۳۵۸
[4]. بولتن ۳۰۸ خبرگزاری پارس 2 / ۱۱ / 53
[5]. حجتالاسلام هادی غفاری، خاطرات منتشر نشده
[6]. به نقل از امام و روحانیت، ص ۳۰ دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سال ۱۳۶۲