انگیزه اصلی شاه برای برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله که ارضای حس خودپرستی و جاهطلبی او بود و عوامل دیگر مانند: گرایش به باستانگرایی و نمادهای ظاهری قدرت، دشمنی و معاندت با اسلام و سعی در جایگزینی فرهنگ غرب به جای فرهنگ و سنن مذهبی و دینی در جلد پیش نمایانده شد.
در اینجا نیز بحث مهم و قابل توجه دیگری همچون، شناخت فساد مالی رژیم گذشته در ابعاد گوناگون، به ویژه جشنهای ۲۵۰۰ ساله دنبال میشود.
گستره فساد مالی در ساختار رژیم پهلوی بیهیچ شک و تردیدی بر کسی پوشیده نیست. تقریباً اکثر محافل مطبوعاتی، سیاسی و اقتصادی داخل و خارج کشور در خصوص فساد گسترده مالی و تاراج سرمایههای مردم مظلوم و فقیر ایران توسط این رژیم داد سخن داده و بر آن مهر تأیید زدهاند.
در اینجا سعی شده تا با بیان مصداقهایی از زوایای مختلف بحث - که عمدتاً از زبان و قلم معاشرین و مباشرین رژیم است - به مسئله سوءاستفادهها و اتلاف سرمایههای کشور توسط رژیم گذشته اشاره شود. ارتشبد حسین فردوست یکی از جمله معاشران محمدرضاست که از کودکی تا دی ماه ۵۷ در کنار او بود. او میگوید:
«طی سالها حضور در دفتر ویژه اطلاعات و بازرسی شاهنشاهی با هزاران مورد اختلاس و ارتشاء در سطح مقامات عالیرتبه کشور، آشنا شدم، که متأسفانه یادآوری همه آنها برایم دشوار است. بسیاری از این موارد در پروندههای موجود ضبط است و میتوان به همراه سند و مدارک و با ذکر جزئیات ملاحظه کرد. در لابلای این یادداشتها هرجا به مناسبتی به نمونههایی از سوءاستفادههای مالی اشاره کردهام. در اینجا به ذکر برخی نمونههایی که قبلاً مطرح نشده میپردازم. در دوران مسئولیتم در بازرسی متوجه شدم که اصولاً موارد سوءاستفاده و حیف و میل نهایت ندارد. در دوران ۱۳ساله نخستوزیری هویدا همه میچاپیدند و هویدا کاملاً نسبت به این وضع بیتفاوت بود؛ در صورتی که یکی از مهمترین وظایف رئیس دولت جلوگیری از فساد و حیف و میل اموال دولتی است ... از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ تنها در بازرسی ( قسمت تحقیق آن). ۳۷۵ پرونده سوءاستفاده کلان تشکیل شد که عموماً به دادگستری ارجاع گردید... که طبق دستور شفاهی نخستوزیر به وزیر دادگستری، بایگانی میشد. محمدرضا نیز اهمیتی به این امر نمیداد و از نظر او بیایراد بود.[1]
«اتلاف غمانگیز سرمایههای مادی ملت ایران، بیگمان یکی از اهرمهای سقوط سلطنت پهلوی بود. فروش روزانه بیش از شش میلیون بشکه نفت، خرید تسلیحات پیچیدهای که نگهداری آن به عهده دهها هزار نفر نظامی بیگانه با مقرریهای بسیار کلان بوده است. بیبرنامگی در خریدهای غیرنظامی، توسعه دست و پاگیر و پرخرج ادارات، برگزاری جشنهای پرخرج دشمنتراش، عیاشی و خوشگذرانیهای شاه و درباریان و وابستگان دربار، خرید خانههای گرانقیمت در خارج کشور توسط درباریان، سرمایهگذاریهای کلان بیمنفعت در خارج کشور، تبلیغات پرخرج خارجی و ... از نکات انتقادآمیز و مخالف تراش، در حکومت محمدرضا پهلوی به شمار میرفت».[2]
«از آغاز دهه ۱۹۷۰ سیل اسلحه و مهمات آمریکایی به ایران سرازیر شد. در مدت بیست سال، از ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ ایران در حدود یک میلیارد و هشتصد میلیون دلار اسلحه و کمکهای نظامی از آمریکا دریافت کرده بود. از سال ۱۹۷۰ به بعد، متوسط فروش اسلحه امریکایی به ایران در هر سال از این رقم (مجموع پولی که طی بیست سال قبل از آن پرداخت شده بود) بیشتر بود و در عرض ششسال، به دوازده میلیارد و یکصد میلیون دلار رسید.»[3]
«به همراه سلاحهای فوق انبوهی از مستشاران نظامی امریکایی نیز برای آموزش، نگهداری و ... وارد کشور شدند. با توجه به آماری که در گزارش کمیته خارجی سنای آمریکا در آخرین ماههای حکومت فورد (اوت ۱۹۷۶) در خصوص نظامیان آمریکایی در ارتش شاهنشاهی، آمده بود و پیشبینیهایی که در گزارش مزبور، شده بود ( تعداد امریکائیهای مقیم ایران ممکن است از رقم ۲۴۰۰۰ نفر به پنجاه تا شصت هزار نفر در سال ۱۹۸۰ افزایش یابد) گزارش رابرت هایزر ( ۸۵ هزار امریکائی در اوایل اکتبر ۱۹۷۸) گویای آن است که هجوم سیل نظامیان آمریکایی به ایران، چنان بوده است که حدود پیشبینیهای مقامات امریکائی نیز، به مراتب فراتر میرفته و این یکی دیگر از ارمغانهای منحوس حکومت ننگین پهلوی و شیوهای از اتلاف سرمایههای ملی به شمار میرفت.»[4]
بیبرنامگی در امور از دیگر عوامل اتلاف سرمایههای کشور توسط رژیم گذشته بود. چنانکه طرفداران و حامیان رژیم را نیز به انتقاد و اعتراض واداشته بود. پرویز راجی سفیر شاه در لندن در ثبت خاطره روز ۲۸ بهمن ماه ۱۳۵۵ خود آورده است:
«یکی از دوستان سابقم در سانفرانسیسکو به نام «باب پومری» که از تهران عازم آمریکا بود، به دیدنم آمد. «باب» در شرکتی کار میکند که مقاطعهکار ساختن بندرگاه برای نیروی دریایی ایران است. طی صحبتی که با من داشت راجع به کارش در ایران گفت: ساختمان پایگاه دریایی چاهبهار فعلاً به دلیل کسر بودجه دولت ایران متوقف مانده است. او تعجب فراوان خود را با این سئوال اظهار نمود که: چطور ایران میخواهد از سه ناوشکن و زیردریائی سفارش داده خود، که سال آینده تحویل خواهد گرفت، در پایگاهی استفاده کند که هنوز ساخته نشده است.»[5]
سفیر وقت انگلیس در تهران در این خصوص به یاد میآورد که:
«هزاران وسیله نقلیه امریکائی که شاه سفارش داده بود. برای آنکه در بنادر خلیج فارس انباشته نشوند در نمکزارهای مسطح بندرعباس فرو رفتند. چون برای این ماشینها هرگز رانندهای وجود نداشت و در آینده نیز، امکان وجود داشتن نبود.»[6]
توسعه روزافزون و بیحد ادارات دولتی و گسترش فساد مالی در آنها در داخل و خارج کشور با شتاب فزایندهای رو به رشد بود.
در داخل برای ارضای حس قدرتطلبی برخی از دوستان و نزدیکان شاه وزارتخانه جدید تأسیس میشد و یا سازمانهای کوچک و جزء به وزارتخانه ارتقاء مییافتند. برای نمونه مهرداد پهلبد که مدتها رئیس سازمان هنرهای زیبا و شوهرخواهر شاه بود برای آنکه پرستیژ او بهتر حفظ شود این سازمان با اداره کل انتشارات و رادیو ادغام و وزارت فرهنگ و هنر ایجاد و به وی سپرده شد.
در بعد خارجی، سفارتخانهها که به عنوان مرکز سیاسی کشور بایستی انجام وظیفه میکردند به کارهای غیراصولی و خارج از ضوابط دیپلماتیک میپرداختند و در این راه حجم قابل توجهی از سرمایههای ملی را به هدر میدادند.
سفارت ایران در واشینگتن یکی از فعالترین و پر رفت و آمدترین سفارتخانههای خارجی در امریکا بود. تعداد اعضای این سفارتخانه در فاصله سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۹ دویست و پنجاه درصد افزایش یافت. از نظر فعالیتهای دیپلماتیک، سفارت ایران از بیکفایتترین سفارتخانههای خارجی در واشینگتن بود. زیرا کارکنان این سفارت جز اجرای دستورات اردشیر زاهدی، هیچ اختیار و ابتکاری از خود نداشتند. زاهدی روش خاصی برای انجام مأموریت سیاسی خود در واشینگتن در پیش گرفته بود. او برقراری روابط شخصی با دولتمردان و اعضای کنگره و روزنامهنگاران و خبرنگاران تلویزیون را نزدیکترین راه برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود میدانست و به همین جهت قسمت اعظم وقت خود را صرف مهمانیهای مجلل و پرخرج و تشکیل مجالس و پارتیهای خصوصی با شخصیتهای سیاسی و مطبوعاتی امریکا میکرد.
«هرسال هنگام کریسمس در حدود هزار بسته هدیه از سفارت برای شخصیتهای مختلف در سراسر امریکا فرستاده میشد.»[7]
ویلیام شوکراین در این خصوص میگوید:
«همیشه به پنجره سفارت ایران در واشینگتن، قوطیهای خاویار و بطریهای شامپاین و بستههای کادو آویخته بود و تمام شهر به او (اردشیر زاهدی) تملق میگفتند. در واشینگتن در سالهای ۷۰ اردشیر زاهدی نقش یک الواط شیفته خوشگذرانی را بازی میکرد که سیل اغذیه لذیذ و اشربه گرانبها را به حلق قدرتمندان و سرشناسان سرازیر میکرد و هیچ جایی پرریخت و پاشتر از سفارت ایران در خیابان «ماساچوست» با سقف گنبدی آیینهکاری و پردههای ابریشمی مجلل و قالیهای گرانبها وجود نداشت که تالار آن به وسیله شخصیت پر شر و شور زاهدی میزبان این ضیافتهای گرم و گیرا میشد. ساعتهای مچی طلا، خاویار و شامپاین و زنان زیبا بخشی از بذل و بخششهای بیحساب زاهدی به میهمانان او بود.»[8]
مینو صمیمی کارمند سفارت ایران در سوئیس در کتاب خود چنین میگوید:
«ولی آنچه ما در سفارتخانه انجام میدادیم، نه تنها ارتباطی با وظایف مأموران دیپلماتیک یک کشور پیشرفته و نمایندگان شاه روشنفکر نداشته که بالعکس، جز تلف کردن پول و هدر دادن نیروی انسانی، ثمر دیگری به بار نمیآورد. نمونه بارز آن، همان فعالیت همهجانبه سفارت ایران در سوئیس، برای یافتن پماد ضدخارش، برای شاه بود.»[9]
به هر حال چه کسی میتواند از وزارت امورخارجه رژیمی دستنشانده و وابسته از قماش نظام پهلوی، انتظاری جز این داشته باشد، که وزارت خارجهاش رسالتی بیش از تهیه کاتالوگ مؤسسات تولیدی اروپایی و آمریکا داشته باشد:
«زیر نام وزارت خارجه به طور طبیعی، هر اندازه پودر و مایع آرایشی و لباسهای کذایی دوخت خارجی و اسباب بازی اطفال درباری تا داروهای تقویت جنسی و ..... پست سیاسی میشد و به کشور وارد میگردید بدون آنکه کسی لب به انتقاد گشاید و از اتلاف بچهگانه سرمایههای ملی، گلایه کند.»[10]
بخش قابل ملاحظه دیگری از سرمایههای کشور خرج سفرهای تفریحی ثابت و همه ساله شاه و اطرافیانش میشد:
«شاه و درباریان نیز از جمله افرادی بودند که همه ساله از حدود ۲۰ ژانویه برای اسکی و تفریحات به سوئیس میآمدند و بعداً در ماه مارس به ایران برمیگشتند تا تعطیلات بهاری خود را در ویلاهای کنار دریای خزر بگذرانند در بین پیستهای مختلف اسکی سوئیس، دربار ایران معمولاً «سن موریتس» را انتخاب میکرد که گرچه محلی است بسیار لوکس و پرهزینه، ولی دسترسی به آن از بقیه تفریحگاههای زمستانی سوئیس مشکلتر است. چون به طور معمولی اولین محل توقف شاه و ملکه در سوئیس، شهر زوریخ بود. از این رو همه ساله قبل از آغاز سفر شاه، دو طبقه کامل از گراند هتل «دولدر» برای مدت دوماه اجاره میشد تا مورد استفاده شاه و همراهان وی در زوریخ قرارگیرد. شاه و ملکه قاعدتاً پس از یک هفته اقامت در زوریخ، برای گذراندن بقیه دوره سفر خود عازم سن موریتس میشدند، ولی سفارتخانه اجاره دو طبقه کامل هتل «دولدر» را تا پایان دو ماه، کماکان میپرداخت. غیر از آن، در تمام مدت اقامت شاه و ملکه در سوئیس، هواپیماهای متعددی نیز بین تهران و زوریخ پرواز میکردند، تا روزانه علاوه بر جابجا کردن درباریان و مقامات کشور، انواع و اقسام وسایل مورد نیاز شاه و اطرافیان او (حدود ۴۰ نفر) مثل لباس پوست خز، مواد غذایی، وسایل مصرفی و حتی مشروبات الکلی را از ایران به سوئیس و بالعکس، حمل کنند.»[11]
در خصوص سفرهای پرهزینه شاه و اطرافیانش، فخر روحانی در کتابش به مورد دیگری اشاره دارد:
«پرویز راجی سفیر شاه مخلوع در لندن، در کتاب خاطرات خود پیرامون یکی دیگر از سفرهای خارجی شاه و اقدامات سنگین و پرهزینه اردشیر زاهدی در خصوص جمعیت اجارهای مینویسد: روز 23 / 8 / 56 تمام روزنامه پر است از گزارشهای واصله از واشینگتن راجع به سفر شاه به امریکا و در اکثر آنها نیز مطالبی وجود دارد از اقدامات امنیتی بسیار شدید و «جمعیت اجارهای برای ابراز طرفداری از شاه ... اشراقی همچنین از قول گروههای مختلف نقل میکرد که، عدهای متجاوز از ۲۰۰۰۰ نفر ایرانی مقیم امریکا، هر یک مبلغ صد دلار به اضافه مخارج هتل و اقامت در واشینگتن دریافت داشتهاند، تا موقع ورود شاه و شهبانو، قدرت طرفداران رژیم را به طرز باشکوهی به نمایش بگذارند. یک محاسبه سرانگشتی نشان میدهد که پولهای پرداخت شده برای اظهار طرفداری چنان جمعیت اجارهای معادل دو میلیون دلار بوده و اگر مخارج سفر و اقامت در واشینگتن و هزینه هتل و غیره برای هر فرد، فقط ۹۰۰ دلار (به طور متوسط) منظور شود، مخارج جمعیت اجارهای، معادل بیست میلیون دلار بالغ میگردد. چیزی که میتوانست، صرف ساختمان بهداری حدود بیست روستای بزرگ و فاقد ضروریترین نیازهای اولیه کشور شود.»[12]
«سفرهای خارجی به تنهایی نتوانست پاسخگوی عیاشیها و خوشگذرانیهای شاه و درباریان باشد. لذا در اوایل دهه ۱۹۷۰(۱۳۵۰) شاه تصمیم گرفت کیش را به یک استراحتگاه زمستانی تبدیل کند. اما کیش فقط شامل کاخ شاه نبود. در اواسط دهه ۱۹۷۰ تبدیل به یک استراحتگاه زمستانی ثروتمندان ایرانی و سرشناس اروپائی و قماربازان عرب شده بود و میلیونها دلار برای ویلاهای خصوصی، هتلهای لوکس و کازینو و زمینهای گلف و مغازههایی که اجناس بخشوده از حقوق گمرکی میفروختند (کیش بندر آزاد بود) خرج شد. بعضیها میگفتند، این هزینهها از پول شخص شاه است. دیگران میگفتند از دولت دزدیده شده است. اسنادی که بعد انقلابیون انتشار دادند فاش ساخت که در واقع هزینه بیشتر طرح را دولت پرداخته بوده است.»[13]
هدف از عمران این جزیره چیزی نبود که بتوان آن را یک امر ملی و عامالمنفعه در نظر گرفت، بلکه تنها رضایت طبقه ممتاز و ثروتمند و وابسته به دربار در آن مدنظر بود. رابرت گراهام در کتاب خود در این خصوص چنین میگوید:
«..... این جزیره با هزینه گزافی که محتاطانه حدود یکصد میلیون دلار تخمین زده میشود، به عنوان یک مرکز تفریحات زمستانی ثروتمندترین طبقات ایران ساخته شده است. اقتصادی بودن چنین پروژهای به شدت مشکوک بود. به علت گرمای شدید، این منطقه کمتر از ۶ ماه قابل استفاده بود و میباید همه چیز آن را از خارج وارد کرد. اما، اقتصادی بودن پروژه آنقدر مهم نبود که راضی نگاه داشتن طبقه ممتاز ایران.»[14]
مسئله وامهای دریافتی رژیم که اوج فساد مالی رژیم سابق در دوره هویدا است بعد دیگری از اتلاف سرمایه توسط رژیم گذشته است:
«تحقیقاتی که انجام گرفته و آمار و ارقامی که برداشته شده نشان میدهد با وامهای پرداخت شده، با کمکهای بلاعوض، با سرمایهگذاریهای زیانآور، با دریافت وامهای غیرضروری با بهرههای سنگین، میلیاردها دلار مستقیماً به ملت ما زیان وارد گردیده است. در سال ۱۳۵۳ با افزایش بیسابقه درآمد نفت و عدم خواست و توانایی رژیم در یافتن طریق مصرف صحیح و مطابق مصلحت ملت، ثروت عمومی در معرض تاراج گذاشته شد. جمع وامای دریافت شده تا آذر ۵۷ از کشورهای غربی و انحصارات مالی به ۱۰۱۲ میلیارد ریال (5 / 14 میلیارد دلار) میرسد که ۴۰۸ میلیارد ریال آن مستقیماً از طرفهای امریکایی و بقیه از سایر انحصارات مالی غرب اخذ شده است. در بسیاری از موارد، شرط دادن وام خرید کالا از وامدهنده بود یا نظارت کارشناسان خارجی به نحوه و انجام پروژه قید گردید و شرایط جالبتری که امریکا داشته که تا زمانی که بازپرداخت وامها به اتمام نرسیده ایران باید جزو متحدین نظامی و سیاسی باقی بماند و از برقراری هرگونه رابطه اقتصادی، سیاسی و نظامی با کشورهایی که با آمریکا مستقیم یا غیرمستقیم در حال جنگ میباشند خودداری نماید.
با شرایط فوق ایران در حالی وام میگرفت که از سال ۱۳۵۳ خود صاحب درآمد عظیم نفت بود و این در آمد که مجبور بود به کشورهای صنعتی وام بدهد و در صنایع ورشکست گردیده و آنان سرمایهگذاری نماید. تا آذر ۵۷ این مبالغ به ۶۴۴ میلیارد ریال رسیده است. نتیجه حاصل از سرمایهگذاری هنگفت از سال ۵۳ تا ۵۷ تنها ۲۰۰ میلیون ریال یعنی ۶ در هزار سود بوده. به عبارت دیگر رژیم سابق با شرایط سنگین و با بهره ۱۲ در هزار وام میگرفت و سرمایه ملت را به ۶ در هزار به دیگران وام میداد.»[15]
«از جمله موارد اتلاف سرمایههای ملی در رژیم پهلوی، مخارج گزاف تبلیغاتی جهت سرپوش گذاردن بر کاستی و ضعفها و بزرگنمایی به اصطلاح پیشرفت و اصلاحات بود.»[16]
«وسعت فعالیتهای تبلیغاتی حکومت شاه در امریکا، یکی از عوامل عمدۀ مسکوت ماندن نقاط ضعف رژیم او بود. از جمله مواردی که میتوان نام برد قرارداد ۵۰۷۰۰۰ دلاری بین دولت ایران و مؤسسه تبلیغاتی «رودرفین» نیویورک برای چاپ نشریات تبلیغاتی درباره رژیم ایران است. ماروین جاویتس همسر سناتور جاویتس سالی ۶۷۵۰۰ دلار برای فعالیتهای تبلیغاتی به نفع شاه، دریافت میکرد. دولت ایران برای فعالیتهای تبلیغاتی معین، یا انتشار مطالبی در مطبوعات امریکا مستقیماً پول خرج میکرد.»[17]
هدف رژیم از تبلیغات گسترده ترسیم رابطه نزدیک میان شاه و مردم بود که با واقعیت فاصله زیادی داشت. آنتونی پاسونز آخرین سفیر انگلیس در دربار پهلوی این چنین پرده از این اقدام مزورانه رژیم پهلوی برمیدارد:
«- ماشینهای تبلیغاتی در مورد افسانه اتحاد سحرآمیز شاه و مردم، داستانهای بلند میپرداختند. تا حقیقت انزوای شاه را تحریف کنند. تلویزیون برای این نیرنگ وسیله گرانبهایی بود. من و همسرم در مراسمی که به منظور بزرگداشت پنجاهمین سالگرد حکومت پهلوی که در آرامگاه رضا شاه برگزار شد، شرکت داشتیم. شاه و شهبانو طبق معمول با هلیکوپتری که در فاصله ۲۰۰ یاردی آرامگاه به زمین نشست، وارد شدند. صدای هلهله و کف زدن به مدت کوتاهی شنیده شد و دو دقیقه بعد زوج سلطنتی از نزدیک ما گذشتند و از پلههای آرامگاه بالا رفتند. مراسم مسیر خود را طی کرد ... هنگامی که به خانه برگشتیم تمام مراسم را از تلویزیون تماشا کردیم. با کمال تعجب دیدم که شاه و ملکه در کالسکه روبازی سوارند که چند اسب آن را میکشد و ظاهراً چندین مایل راه را به این ترتیب میپیمایند، در حالی که با تکان دادن سر و دست و چرخش به اطراف جمعیت را تحسین و تشویق میکنند. البته این یک صحنه ساختگی بود. آنها احتمالاً پیش از آنکه قدم به پلههای آرامگاه بگذارند، در میان گروهی از مردم ساختگی، مسافتی حدود ۵۰ یارد را سوار بر کالسکه طی کرده بودند...»[18]
البته موارد عدیده دیگری نیز از اسرافکاریها و استهلاک سرمایههای مادی مردم توسط رژیم پهلوی وجود دارد که پرداختن به آنها در حوصله این بحث نیست. حال نظری به ریز هزینههای مختلف جشن، سوءاستفادهها و ریخت و پاشها و خرجهای بیمورد اختصاصی میاندازیم و سپس مروری بر اوضاع اقتصادی و وضعیت رفاه عامه مردم و مقایسه آن با هزینههای صرف شده جهت جشن خواهیم داشت.
«در اکتبر ۱۹۷۱(۲۰ مهر ۱۳۵۰) محمدرضا پهلوی ضیافتی ترتیب داد، که از تمام میهمانیها برتر بود. او از تمام رهبران جهان دعوت کرد. البته همه نیامدند... همه چیز جشن را هم از پاریس آورده بودند. در دشت خاکی خشک و مرتفع تختجمشید اردوگاهی مرکب از خیمههای گرانبها به وسیله ژانسن دکوراتور فرانسوی برپا شده بود... آرایشگران طراز اول از سالونهای کارینا و الکساندر پاریس به تختجمشید پرواز کردند. «الیزابت آردن» یک نوع کرم صورت تولید کرد که نام آن را «فرح» گذاشت تا در جعبههای مخصوص به میهمانان هدیه شود. «با کارا» گیلاس پایهدار کریستال طراحی کرد. «سرالین» جایگاه مهمانان را روی سفالهای قرن پنجم پیش از میلاد ساخت. «رابرت هاویلند» فنجان و نعلبکیهایی ساخت که فقط یک بار مورد مصرف مهمانان قرار گرفت... «لان ون» اونیفورمهای جدیدی برای کارمندان دربار تهیه کرد که نیمتنههای آن به طرز شکیل ولی نه زننده با بیش از یک و نیم کیلو نخ طلا دوخته شده بود. دوختن هر یک از این اونیفورمها، نزدیک به ۵۰۰ ساعت کار لازم داشت. غذاهای ضیافت تختجمشید را اصولاً رستوران «ماکسیم» تهیه کرد.. «لویی و رابل» رئیس ماکسیم ... به این مناسبت یک بشقاب جدید و بسیار عالی محتوی خاویار و تخم بلدرچین آبپز اختراع کرد. صورت غذای ضیافت شام اصلی با مرکب سیاه روی صفحات پوست آهو نقش شده و با یک ریسمان تابیده طلایی به صورت یک کتاب کوچک با جلد ابریشمی آبی و طلایی صحافی شده بود. پس از تخم بلدرچین با مروارید دریای خزر، غذای بعدی پاته دم خرچنگ با سس «نانتوآ» بود، غذای اصلی خوراک پشت بازوی بره سرخ شده در روغن خودش بود که درون آن را با سبزیهای خوشبو انباشته بودند. برای تازه کردن گلوی میهمانان شربت یا شامپاین کهنه فرانسوی (موئت ۱۹۱۱) میآوردند. آنگاه خوراک طاووس به سبک شاهنشاهی با سالاد مخلوط طبق سلیقه «الکساندر دوما» صرف شد. به عنوان دسر بشقاب انجیر به شکل حلقهای که درون آن را با تمشک با پورتو انباشته بودند، آوردند و در پایان قهوه موکا ..... همراه با قهوه نیز کونیاک پرنس اوژن مخصوص خمخانه ماکسیم صرف شد...»[19]
ساواک تجهیزات و چادرها و وسایل پیشرفته و گرانبهای مخابراتی آن روز را چنین تشریح میکند:
«این کمپ و چادرهای پذیرایی تختجمشید ... به وسایل شگفتانگیزی مجهز است که آمیخته است از تجمل قدیمی و وسایل مدرن عصر فضا (از آن جمله حمام مرمر- فرشهای ابریشمی ایرانی و ...) سران کشورها در تمام ۲۴ ساعت از طریق شبکه مخابراتی ماه مصنوعی با پایتختهای خود به وسیله تلفن و تلکس در تماس خواهند بود. شبکه مخابراتی میکروویو که ۲۷۵ میلیون دلار خرج آن شده است و گرانترین و دقیقترین شبکه مخابراتی جهان به شمار میرود...»[20]
شهرداری تهران طی مکاتبهای که در مورخه 20 / 11 / 1349 با شورای مرکزی جشن شاهنشاهی انجام میدهد، ریز برخی مخارج مربوط به جشن را چنین عنوان میکند:
«... در خصوص اعتباراتی که برای اجرای برنامه مصوب شهرداری پایتخت در مراسم جشن شاهنشاهی ایران در نظر گرفته شده است به استحضار میرساند: قرارداد اجرای طرح چراغانی و تزیین میادین و مسیرهای فوقالذکر با شرکت «اروین مارتین» به مبلغ ۱۹۴۸۶۰۰۰ ریال به امضاء رسیده و پیمانکار مشغول آماده کردن مقدمات اجرای کار میباشد... متعاقب افتتاح میدان شهیاد آریامهر، برنامه آتشبازی باشکوهی به مدت دو و نیم ساعت به موقع اجرا گذاشته خواهد شد که قرارداد آن به مبلغ ۱۹۰۰۰۰۰ با شرکت «موگ» تنظیم و شرکت نامبرده مشغول تهیه لوازم مربوطه میباشد. هنگام افتتاح شهیاد آریامهر لوحهای از طلای ناب از طرف شهردار پایتخت از طرف تمام مردم شاهدوست شهر به پیشگاه ... شاهنشاه ... تقدیم خواهد شد. وزن لوحه ده کیلو میباشد که حدود ۱۶۰۰۰۰۰ برآورد قیمت میشود. در اجرای برنامه کاروان شادی که یکی از موارد مصوب شهرداری پایتخت میباشد اقدامات مقدماتی به عمل آمده و اعتباری معادل سه میلیون ریال پیشبینی شده است ... علاوه بر این دو میلیون ریال برای مخارج پیشبینی نشده در نظر گرفته خواهد شد... برای پارک آرامگاه ... رضاشاه ... مبلغی معادل بیست میلیون ریال در نظر گرفته شده است ... با این تفصیل از طریق شهرداری پایتخت مبلغی حدود صد و هشتاد میلیون ریال بابت جشن و کارهایی که به مناسبت و مقارن آن انجام میشود به مصرف خواهد رسید...»[21]
برای تکمیل برنامه تزئین پایتخت و شهر شیراز یک مؤسسه انگلیسی نیز کمک گرفته شد. ساواک در بولتن ویژه در این خصوص چنین آورده است:
«به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس پیرامون تزئین شهرستان تهران و شیراز به وسیله یک مؤسسه انگلیسی مؤسسه «ایروپن نارتین» مقیم شهر سافولک انگلستان که یکی از بزرگترین مؤسسات تزئیناتی جهان به شمار میرود، ۸۶۴ هزار دلار لامپ و مجسمههای پلاستیکی تهیه میکند که در جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران به مصرف تزئین خیابانهای تهران و شیراز برسد ... سخنگوی این مؤسسه گفت مجسمههای پلاستیکی متعددی از کوروش کبیر، داریوش و همچنین مرغ طاووس که مظهر تخت طاووس ایران است تهیه خواهد کرد...»[22]
حال به ذکر چند نمونه از سوءاستفادههای مالی، توسط مسئولین برگزاری جشن میپردازیم. ارتشبد حسین فردوست در خاطرات خود در خصوص سوءاستفاده برخی از مسئولین جشن چنین اذعان نموده است:
«یکی از موارد، پرونده شخصی به نام فرمانفرمائیان بود. او پیمانکاری بود که استادیوم یکصد هزار نفره تهران و متعلقات آن را ساخت. مسئول مربوط به دفتر اطلاع داد که شکافی در یک قسمت از پی دیده میشود. بلافاصله هیئتی از بازرسی اعزام شد و از سازمان برنامه خواسته شد که یک مهندس طراز اول را اعزام دارد، که تصور میکنم آقای معین فر را فرستادند. او کلنگ برداشت و قسمتهایی از پی را خراب کرد و اظهار داشت چون ساختمان به این عظمت روی پی بتونی شالودهریزی نشده، پی تحمل نیاورده و دور تا دور آن شکاف ایجاد شده است. او سپس با کلنگ قسمتهایی از سکوها را (یعنی محلی که یکصد هزار نفر باید بنشینند) خراب کرد و به اعضاء هیئت نشان داد و گفت: آنها را هم با چند نمره کمتر (یعنی با مقاومت کمتر) کارگذارده و به جای بتون آرمه نیز خرده آجر ریخته، لذا به شاهنشاه بگوئید که ممکن است در یکی از روزهای مسابقات حادثهای رخ دهد و در یک لحظه حداقل ۳۰ هزار نفر از بین بروند. مسئله به همین نحو گزارش شد. محمدرضا برخلاف رویه معمول که اصلاً وقعی به گزارشات نمیگذارد، این بار به علت اهمیت موضوع نوشت: «فعلاً تا دستور ثانوی استفاده نشود» و «صفی اصفیا» کسب دستور نماید. «اصفیا پس از کسب دستور یکی از بزرگترین مهندسین فرانسوی را به ایران دعوت کرد و او بازدید به عمل آورد. ولی فرمانفرمائیان او را رها نمیکرد و پا به پای او دنبالش بود.» در نتیجه این مهندس نوشت:
«بد ساخته نشده» ولی در خاتمه این جمله را افزود: «در یکی از روزهای مسابقات ممکن است ناگهان قسمتی فروریزد و افرادی که روی سکو هستند به همراه آجر و آهن روی سر افرادی که در پائین هستند سقوط کنند.» به این ترتیب عملاً نظر معینفر تأیید شد. اما محمدرضا به جای تحت تعقیب قرار دادن فرمانفرمائیان دستور داد که او خودش استادیوم را تعمیر کند. او نیز به نحوی تعمیر کرد که قابل قبول واقع شد.»[23]
ساواک در گزارش خبر مورخه 27 / 12 / 1349 خود در خصوص اقدامات عمرانی جشن در شهرستان شیراز چنین آورده است:
«وزارت کشور یک اعتبار 5 / 12 میلیون تومانی برای جشنهای ۲۵۰۰ ساله اختصاص داده است که روز گذشته بنا به موافقت آقای مهندس رشتیان مجری طرح که از طرف وزارت کشور به شیراز اعزام شده طرح به انجمن شهر تسلیم گردید و تا به موجب آن یک میلیون و نهصد و پنجاه هزار تومان به مصرف اجرای سه برنامه اصلاحی گردد و انعقاد قرارداد از طریق استعلام بها و بدون رعایت تشریفات مناقصه صورت گرفته، این طرح عیناً از طرف انجمن شهر تصویب و قرار است اعتبار مزبور به مصرف آسفالت خیابانهایی برسد که فاقد آسفالت میباشند.»
نظریه: مسئله عدم رعایت اصول مناقصه و مزایده بهانهای شد و برای مقامات مسئول شهرداری که این نوع معاملات را به هر شرکت و یا هر شخصی که باشد تفویض کنند ...[24]
درحالی که مدام از سوی اکثر وزارتخانه و سازمانها درخواست بودجه اضافی جهت تأمین هزینههای جشن میشد شهرداری شیراز به لحاظ شراکت استاندار، فرماندار و شهردار از وصول مطالبات خود از اشخاص همکار در پروژههای به اصطلاح عمرانی قبلی سرباز می زد. گزارش ساواک در مورخه 20 / 7 / 1349 در این خصوص چنین است:
«شهردار شیراز بابت مطالبات خود مبلغ متنابهی از وراث احمد فرزانه طلبکار است ... آقای دکتر تمدن فرزانه در تهران نزد آقای دکتر بهرامی معاون وزارت کشور که حسن شهرتی ندارد اقداماتی برای عدم پرداخت مطالبات شهرداری نموده و از وزارت کشور نیز حضور به شهردار دستور میدهند از اظهارنظر صریح درباره کار فرزانه خودداری تا نتیجه مطالبات هنگفت شهرداری از احمد فرزانه دچار تأخیر و تعویق شود و معلوم نیست وزارت کشور نیز با اظهارنظر آقای دکتر مشیری مدیرکل دادگاههای وزارت کشور و رئیس هیئت بازرسی شیراز موافقت نماید ... از طرف دیگر با سوء جریانات انجمن شهر و سوءاستفادههای احتمالی استاندار فارس و فرمانداری شیراز و اینکه کلیه امور در استانداری و فرمانداری متمرکز است و اعتبارات جشن ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی هم با نظارت مستقیم استانداری هزینه میشود (شهردار شیراز) احساس عدم توانایی و مقابله کردن با چنین جریاناتی دارد. لذا ممکن است نسبت به قبولی استعفای خود از مقام شهردار قویاً اصرار نماید.»[25]
در گزارش دیگری از ساواک در مورخه 28 / 11 / 1349 چنین میخوانیم:
«به طور حضور استحضار آن جناب رسید ... خواه ناخواه این اشکال را پیش آورده است که عدهای از این متر در صدد سوءاستفاده و به اصطلاح «کلاشی» برآیند به نام اینکه فلان کتابی که چاپ شده یا میشود یا فلان تابلو یا مجسمه یادبود و امثال آن مربوط به جشن شاهنشاهی است برای آن مطالبه پول به عنوان کمک مالی، یا خرید آن بکنند ... مواردی از اخذ پول به نام شورای جشن، کمیته جشن، دفتر جشن شاهنشاهی و ... از تجار و کسبه و عامه مردم اخذ شده است. برای نمونه طبق خبر واصله در شهرهای تهران، ساری، شیراز و ... افرادی جهت تنظیم دفترچه یادبود جشن شاهنشاهی به در خانه برخی تجار رفته و از آنها مبالغ مختلفی از ۵۰۰ تا ۵۰۰۰ ریال اخذ نمودهاند. در یک مورد افراد مراجعهکننده اظهار کردهاند در صورتی که پول ندهید، با سازمان امنیت طرف خواهید بود...
نظریه: در صورت ادامه این روند و به ویژه استفاده از نام سازمان امنیت برای اخذ وجه از مردم تبعات جدی امنیتی و اجتماعی در بر خواهد داشت. لذا به هر شکل ممکن برخورد و از ادامه آن جلوگیری شود ...»[26]
«این سوءاستفادهها و اتلاف سرمایههای ملی ادامه داشت و در حالی این روند تداوم مییافت که مردم ایران در فقر و تنگدستی بسر میبردند و در اکثر شهرها و روستاهای کشور اثری از وسایل اولیه و مقدماتی رفاه عمومی و حداقل امتیازات زندگی ساده برای عامه مردم وجود نداشت دولتمردان پهلوی به فکر انجام مقدماتی بودند که هیچ دردی از ملت دوا نمیکرد بلکه بر دردهای آنان میافزود و آزردگی روحی آنان را تشدید میکرد. در واقع، زمانی که بزرگان خارجی، خاویار، طاووس و توت فرنگی «ماکسیم» میل میکردند، قحطی، استانهای سیستان و بلوچستان و همچنین مناطقی از استان فارس را که تختجمشید در آن قرار گرفته، به طور جدی در بر گرفته بود. حتی «تایمز» و «نیوزویک» تحسینکنندگان همیشگی شاه هر دو گزارشهای انتقادی در مورد وقایع تختجمشید منتشر کردند...»[27]
«اکثر کارشناسان و رسانههای خبری خارج کشور و حتی حامیان محمدرضا هزینه این جشن را گزاف و چیزی حدود ۳۰۰ میلیون دلار برآورد کردند و این مبلغ در کشوری که درآمد سرانه آن اگرچه روبه افزایش داشت، ولی از سالی ۵۰۰ دلار تجاوز نمیکرد، بسیار گزاف به شمار میرفت، این رویداد بیشتر سرود پیروزی خانواده پهلوی بود تا ملت ایران ...»[28]
البته سرود پیروزی خاندان پهلوی چندان بادوام نبود چراکه حتی طرحهای به اصطلاح عمرانی اجراشده رژیم هم روبنایی بود و جنبه ظاهری داشت و از یک برنامهریزی اصولی و منطقی برخودار نبود «ماروین زونیس» از اساتید دانشگاه شیکاگو طی یک اعلام خطر مینویسد:
«کسانی که هتل هیلتون و رزیدانس و کی کلوپ و کلوپ شاهنشاهی و بوتیکهای تهران را معیار قضاوت درباره زندگی مردم ایران میدانند نمیتوانند این واقعیت را درک کنند که اکثریت عظیم ملت ایران از فقیرترین مردم جهان هستند...»[29]
اقشار مختلف مردم در داخل کشور نیز نظری مشابه نظریه فوق داشتند البته واقعبینانهتر و ملموستر. ساواک در گزارش ویژه خود در این خصوص چنین میگوید:
«بعدازظهر روز 3 / 4 / 1350 چند نفر از افراد حاضر در مسجد خیابان فردوسی قبل از شروع سخنرانی فخرالدین حجازی ضمن صحبتهای خصوصی اظهار داشتند: وضع بازار بد است و این جشنها و مخارج کمرشکن آن وضع اقتصادی را شکسته و نابود کرده است. مالیاتها زیاد شده، حتی کارمندان دولت هم از گرانی کرایه منزل و بالا رفتن سطح زندگی ناراحت هستند دولت فریاد میزند که مخارج جشنها را خودش تأمین کرده در صورتی که با گرانی روزافزون و مالیاتهای کمرشکن که از بازاریهای بدبخت و مردم کوچه و بازار گرفتهاند این علم و کتل را راه انداختهاند. به خدا امسال بازار گرفتار ورشکستگی حتمی خواهد شد و لااقل 35% تجار ورشکست خواهند شد در میان آن چند نفر که یکی کارمند دولت بود گفت: آقا از حقوق ما هم برای این جشن مبلغی کم کردهاند، بدبختی اینجاست که کسی جرأت حرف زدن را ندارد و آن بیچاره آیتالله سعیدی تا آمد حرفی بزند توی زندان او را کشتند.»[30]
در شهرستانهای کوچک و در روستاها وضع بدتر از پایتخت بود و اغلب مردم دچار خشکسالی و وضع نابسامانی اقتصادی بودند چنانکه ساواک در گزارش خبری خود به ذکر صریح آن پرداخته است.
«فرماندار فیروزآباد را تحت فشار قرار داده که باید یک سالن ورزشی به یادبود جشنهای ۲۵۰۰ ساله در فیروزآباد بسازند و اصناف نیز که در سال جاری به علت خشکسالی و خرابی وضع بازار و کسب در وضع بسیار نامساعدی بسر میبرند از این موضوع ناراضی و اظهار میدارند، نمیتوانیم هزینه این باشگاه را که بالغ بر یک میلیون ریال میباشد تأمین نمائیم.»[31]
در خصوص درک شرایط زندگی مردم و اینکه برنامه جشن، یک برنامه غیرمنطقی و بیفایده و بیهوده است، تقریباً تمامی نظرها متفق و هماهنگ بود و تنها کسی که مستانه و دیوانهوار از برپایی جشن دفاع میکرد شخص محمدرضا بود که از درک و شناخت مردمش عاجز بود و تنها سودایی که در سر نداشت و بدان اهمیت نمیداد، مسئله حقوق و وضع زندگی مردم ایران بود. حتی برخی از عناصر درگاه او نیز زبان به اعتراض و تعجب گشودند. سپهبد فریدون سنجر که خود یکی از آجودانهای سران کشورهای آفریقایی در جشن بود. در خاطراتش در این خصوص چنین میگوید:
«وقتی چشمم به آن بلوار زیبا و درختهای زینتی و گلکاریها و فوارهها و آبنماها در شهرک چادرها که به این مناسبت (جشن ۲۵۰۰ ساله) برپا کرده بودند افتاد در دل گفتم برای ساخت این ویلاهای چادری و این بلوارها و گلکاریها چقدر انرژی و پول مصرف شده است؟ آیا نمیشد این پولها را در راهی خرج کرد که به در جامعه بخورد؟ ...»[32]
برپایی این جشن از حیث هزینه بسیار سنگین و بیمورد آن و تشبث به غرب و افراط در استفاده و بهرهگیری از وسایل و تجهیزات و حتی اغذیه و اشربه و گل و ... غربیها در آن کار را به جایی رساند که صدای مخالفت طرفداران دیرین تاج و تخت و پادشاهی را نیز درآورد و آنان نیز به اعتراض و شکایت لب گشودند. در این زمینه به ذکر خاطره مظفر فیروز یکی از شاهزادگان دوره قاجار که در دستگاه حکومت پهلوی نیز چند صباحی به خدمت مشغول بود، بسنده میکنیم:
«این جشن یکی از نمایشات مسخره و ناصوابی بود که در ایران، در قرن بیستم محصول مغزی علیل با میلیونها دلار برگزار شد. برای ما که در فرانسه زندگی میکردیم و مطبوعات این کشور را میخواندیم سخریههای مردم اروپا راجع به این جشن، با اشکال مختلف، کاریکاتور، طنز، اشاره به فقر اقتصادی ایران، کنایه به تحریم ملت از حضور به این جشن ... و دیگر سخن، بیان ندانمکاری و بیسلیقگی در تزئین چادرها و آویختن چادرهای پلاستیکی و ... عرضه و ارائه میداشتند سخت خجالتآور بود... از کشوری که به گفته شاعر «همه بوستانش سراسرگلست» از هلند گل وارد کردند، حتی درختهای غیرمأنوس به آب و هوای ایران از آن مملکت به بهای گزاف خریداری و با هواپیما وارد کشور تحقیرشده ما گردید. از سوی پاریس چمدانها گلگیس برای بانوان درباری، صندوق، صندوق اسباب آرایش به همراهی آرایشگر و سلمانی به مملکت ما سرازیر شدند... و این همه با چه قیمت و در چه مقدار از جیب مردم فقیر و بیخانمان و برای چه مقصدی؟ سئوالی بود که دوستان اروپائی ما از ما مینمودند، چه جوابی جز آنکه برپاکنندگان این جشن فاقد عقل سلیمند میتوانستیم داد. خاصه که اعتقاد خود ما بر این بود که این قبیل نمایشات و اعمال تراوش مغزهای بیمار، عقده و جنون است...»[33]
اما نظر نوکران و کاسهلیسان درگاه محمدرضا با مردم و کارشناسان داخلی و خارجی و خلاصه هر فرد واقعبین و دلسوز فرق میکرد. آنها از محمدرضا آموخته بودند که فقط به خود بیاندیشند و بس و شاه را نیز همواره مدنظر داشته باشند چرا که حیاتشان به حیات او بستگی مستقیم دارد لذا بر این نظرات وقعی نمیگذاشتند و زمانی که صحبت از کمک به مردم مسلمان کشور که خود آنها مسبب گرفتاری و بدبختی و فقر و فلاکتشان بودند میشد از زیر بار مسئله شانه خالی میکردند. اسدالله علم از نوکران دهه ۴۰ محمدرضا طی مکاتبهای که در پاسخ به نامه شورای مرکزی جشن ارسال نموده چنین بیان داشته است.
«جناب آقای سناتور بوشهری - رئیس محترم شورای مرکزی جشن شاهنشاهی - عطف به نامه شماره 1341 / 2348 مورخ 7 / 3 / 49 موضوع تأمین دو میلیون تومان اعتبار جهت احداث خانه برای زاغهنشینان شیراز این اعتبار را از کجا دولت میتواند تأمین کند فکر نمیکنم چنین پولی در حال حاضر موجود باشد.»[34]
«این تضاد فکری و رفتاری بین شاه و مردم ادامه داشت و روز به روز با اقدامات غیرمعقول و حسابنشده رژیم پهلوی افزایش مییافت، چنانچه پس از گذشت هفت سال از برپایی جشنهای ۲۵۰۰ ساله، بسیاری از زنان و مردانی که در ۱۹۷۸ صدای خود را برای ابراز مخالفت با شاه بلند کرده بودند جشنهای تختجمشید را به عنوان یکی از نمونههای نابخشودنی زیادهرویهای پهلوی ذکر کردند.»[35]
و اما چند نکته:
1- اسناد این اثر مربوط به سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۴۹ است که به صورت تاریخی منظم و چیده شده است.
۲- از مجموع ۲۸۳۰ جلد پرونده وزارت دربار و ۲۲ جلد پرونده ساواک مربوط به جشنهای ۲۵۰۰ ساله، سندهای تکراری حذف و از میان اسناد دستنویس و تایپشده ترجیحاً اسناد تایپشده مورد استفاده قرار گرفته است.
۳- این اسناد در بردارنده مکاتبات محرمانه وزارت دربار و شورای مرکزی جشن با وزارتخانهها و سازمانها و نیز شامل تلگرافها و مکاتبات سفارتخانهها و نامههای خصوصی و نیمهرسمی شخصیتهای خارجی به ویژه آمریکایی با مسئولین رده اول برگزاری جشن است.
۴- از حیث تاریخی، سعی گردیده نسخه اول هر سند که دارای شماره و تاریخ است انتخاب شود مگر در مواردی که نسخه اول در دسترس نبوده که در آن صورت نسخههای بعدی انتخاب شده است.
۵- حروفچینی اسناد مطابق نگارش اصل بوده و هیچ تغییری در رسمالخط و جملهنویسی آنها نشده، بلکه فقط در کنار غلط املایی، صحیح آن در داخل کروشه آورده شده است و نیز برای سهولت در خواندن مطالب، بعضاً نکات ویرایشی رعایت شده است.
۶- به علت آمدن تصویر اسناد در صفحات موردنظر، از حروفچینی سربرگ سندها و ذکر نوع طبقهبندی حفاظتی آنها از قبیل، محرمانه، خیلی محرمانه و ... خودداری و صرفاً به ذکر موضوع سند اکتفا شده است. البته این نکته در خصوص اسناد ساواک رعایت شده و در مکاتبات شورای جشن به لحاظ حساسیت موضوع سند، طبقهبندی آن حذف نگردیده است.
۷- عناصر مهم و مؤثر در پاورقی هر سند توضیح داده شده است و یا در جلد آتی توضیح داده خواهد شد.
۸- در پایان، بخشی تحت عنوان ضمایم آورده شده است که در قسمت ضمایم، اسنادی که در پاورقیها مورد استفاده قرار گرفتهاند، طبق شمارهای که در پایان پاورقی آورده شده است، مرتب شدهاند.
مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات
[1]- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد ۱، نشر اطلاعات، تهران، ۱۳۶۹، ص ۲۶۶
[2]- فخر روحانی، اهرمهای سقوط شاه، جلد ۱، نشر بلیغ، تهران، ۱۳۷۰، ص ۲۲۹
[3]- باری روبین، جنگ قدرتها در ایران، چاپ اول، ترجمه محمود مشرقی، ص ۱۰۶
[4]- فخر روحانی، اهرمها سقوط شاه، جلد ۱، نشر بلیغ، تهران، ۱۳۷۰، ص ۲۶۸
[5]- پرویز راجی، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه ح. ا مهران، نشر اطلاعات، ص ۵۴
[6]- آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ترجمه پاشا شریفی، چاپ بهمن، ص ۳۲
[7]- باری روبین، جنگ قدرت در ایران، ترجمه محمود شرقی، چاپ اول، ص ۱۱۸
[8]- ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز، تهران، ۱۳۷۰ ، ص ص ۱۲۳ -۱۲۱
[9]- مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، نشر اطلاعات، تهران، ۱۳۷۰، ص ۸۶
[10]- فخر روحانی، اهرمهای سقوط شاه، جلد اول، نشر بلیغ، تهران، ۱۳۷۰ ،ص ۲۳۸
[11]- مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، نشر اطلاعات، تهران، ۱۳۷۰، ص ص ۱۰۱ - ۹۹
[12]- فخر روحانی، اهرمهای سقوط شاه، جلد اول، نشر بلیغ، تهران، ۱۳۷۰، ص ص ۲۴۸ و ۲۴۹
[13]- ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز، تهران، ۱۳۷۰، ص ص ۲۴۸ - ۲۴۶
[14]- رابرت گراهام، ایران سراب قدرت، ترجمه فیروزنیا، ص ص ۱۴۲ - ۱۴۰
[15]- جلاالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد دوم، نشر دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۱، ص ص ۱۳۸ - ۱۳۶
[16]- فخر روحانی، اهرمهای سقوط شاه، جلد اول، نشر بلیغ، تهران، ۱۳۷۰، ص ص ۲۳۸ و ۲۳۹
[17]- باری روبین، جنگ قدرتها در ایران، ترجمه محمود مشرقی، چاپ اول، ص ۱۱۷
[18]- آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ترجمه پاشا شریفی، چاپ بهمن، ص ۵۰
[19]- ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز، تهران، ۱۳۷۰، ص ص ۴۹ - ۳۷
[20]- بولتن ویژه ساواک، کلاسه شماره ۴۸۸۰۱۱، جلد ۱، بخش بررسی رسانههای خارجی
[21]- اسناد وزارت دربار، پرونده جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، کلاسه ۶۷۱۲۴۶، جلد ۲
[22]- بولتن ویژه ساواک، کلاسه شماره ۴۸۸۰۱۲ جلد۳، بخش بررسی رسانههای خارجی
[23]- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد ۱، نشر اطلاعات، تهران، ۱۳۶۹، ص ص ۲۶۶ و ۲۶۷
[24]- اسناد ساواک، پرونده جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، کلاسه ۴۸۲۵۱۱ جلد ۱
[25]ـ اسناد ساواک، پرونده جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، کلاسه ۴۸۲۱۰۷ جلد ۳
[26]ـ اسناد ساواک، پرونده جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، کلاسه ۴۸۲۵۱۲ جلد ۲
[27]ـ جیمز اونیل، عقاب و شیر، جلد اول، ترجمه مهنوش غلامی، نشر کوبه، تهران، ۱۳۷۱، ص ۲۹۸
[28]ـ ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز، تهران، ۱۳۷۰، ص ۴۸
[29]ـ باری روبین، جنگ قدرتها در ایران، چاپ اول، ترجمه محمود مشرقی، ص ۱۱۵.
[30]ـ اسناد ساواک، پرونده جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، کلاسه ۴۸۸۰۱۱ جلد ۱
[31]ـ اسناد ساواک، پرونده جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ، کلاسه ۴۸۸۰۱۸ جلد ۱
[32]ـ فریدون سنجر، حاصل چهل سال خدمت، نشر پروین، تهران، ۱۳۷۰، ص ۲۳۸
[33]ـ مهین دولتشاه فیروز، خاطرات مظفر فیروز، نشر آبنوس، پاریس، ۱۹۹۰، ص ص ۴۷۵ و ۴۷۶
[34]ـ اسناد وزارت درباره پرونده جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، کلاسه ۶۷۱۲۳۹ جلد ۵
[35]ـ ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز، تهران، ۱۳۷۰، ص ۴۸