تاریخ سند: 26 دی 1351
موضوع: جلسه حوزه مطبوعاتی حزب ایران نوین
متن سند:
از: 20 ﻫ 21 تاریخ:26 /10 /1351
به: 341 شماره: 44079 /20 ﻫ 21
موضوع: جلسه حوزه مطبوعاتی حزب ایران نوین
جلسه هفتگی کمیسیون مطبوعات ساعت 15:30 روز شنبه 23 /10 /51 در محل انجمن مطبوعات وابسته به حزب ایران نوین تشکیل گردید. ریاست جلسه با آقای عباس شاهنده مدیر روزنامه فرمان بود. در این جلسه آقایان دکتر الموتی، دکتر شیفته1، شاهنده، کرد دیهیم،2 رزم آراء، قاسم مسعودی، اماناله ریگی،3 دکتر رحمتی، هاشمی، و عده دیگری از اعضاء شرکت داشتند. در این جلسه مطالب مهم زیر مورد بحث و یا در حاشیه مورد گفتگو قرار گرفت.
1- قبل از رسمیت جلسه وقتی که آقای قاسم مسعودی مدیر روزنامه پست تهران وارد شد آقای عباس شاهنده خطاب به او گفت قاسم از تو گله دارم، وقتی که قاسم مسعودی علت را جویا شد شاهنده گفت علت گله من آن است که تو علیه دوست من کاظم مسعودی منبر میروی. قاسم مسعودی متعاقب این صحبت به شاهنده گفت وقتی که کاظم مسعودی پول از ایران ناسیونال میگیرد که بین روزنامهنگاران وابسته به حزب ایران نوین تقسیم کند و آنها را خودش و عده قلیلی بلع میکنند و به من نمیدهند البته پشت سر او به منبر میروم. قاسم مسعودی گفت من این موضوع را با[به] آقای دکتر الموتی هم گفتهام و شکایت کردهام در این موقع آقای کرد و دیگران هم گفتند راستی چرا پول را بین همه تقسیم نکردهاند و آقای دیهیم مدیر روزنامه آذرآبادگان گفت پس سهم من چه شده است. قاسم مسعودی گفت از قرار معلوم 200 هزار تومان پول بوده است که آقای کاظم مسعودی آن را بین خود و عدهای تقسیم کرده و در این مورد اعلامیهای هم منتشر شده است ولی اعلامیه مربوط به من نیست. عباس شاهنده گفت تو ناراحت نباش کاظم مسعودی که از سفر حج که برمیگردد و سهم تو را خواهد داد. در این موقع آقای دکتر الموتی وارد جلسه شد و همه گفتند راستی گفتهاند که بیشتر آن را کاظم مسعودی با آقای دکتر الموتی خوردهاند. دکتر الموتی هم که خیلی قیافه ناراحتی به خود گرفت با یک خنده تلخ چیزی نگفت و مثل اینکه تلویحاً قبول کرد که سهم خوبی از کاظم مسعودی دریافت کرده است.
دکتر الموتی که دید موضوع خیلی بیخ پیدا میکند و حاضران همه از موضوع دارند اطلاع حاصل میکنند و خواهان سهم خود میشوند به شاهنده گفت بهتر است وارد دستور شویم تا موضوع درز گرفته شود. در این مورد بعداً که جلسه تمام شد قاسم مسعودی در راهرو و تا بیرون انجمن که مدیران روزنامهها داشتند سوار اتومبیلهای خود میشدند مرتب از کاظم مسعودی بدگویی میکرد.
در این وقت آقای دکتر رحمتی مدیر بورس هم وارد صحبت شد و وقتی که به او گفتند راستی از قرار معلوم تو سهم بزرگی به مبلغ 20000 تومان گرفتهای دکتر رحمتی گفت من حق داشتهام زیرا اول بار روزنامه بورس به ایران ناسیونال حمله کرد و در نتیجه حمله من بود که خیامیها این حقالسکوت را دادند ولی البته من بیش از پنج هزار تومان نگرفتهام، در این موقع قاسم مسعودی بیشتر عصبانی شد و گفت مگر من چه کارهام که به من ندادهاند و از رزم آراء هم که وارد صحبت شد پرسیده شد که آیا به او دادهاند او هم انکار کرد و در نتیجه عصبانیت قاسم مسعودی بیشتر شد و بیشتر به کاظم مسعودی به خاطر خوردن پولهای ایران ناسیونال حمله کرد.
موضوع مهم دیگری که در این جلسه مطرح [و مورد ]مذاکره قرار گرفت مربوط به تشکیل شرکت بزرگ چاپخانه تهران بود که قرار بوده است توسط آقایان زینالعابدین رهنما 4 پدر وزیر اطلاعات، علمی مدیر چاپخانه علمی و خرمی و قریشی که هر دو در کار چاپ هستند (قریشی نمایندگی فروش ماشینهای چاپ روسیه شوروی را دارد) و محمد الموتی برادر دکتر مصطفی الموتی به وجود آید. آقای عباس شاهنده که رئیس جلسه بود گفت من شنیدهام که با شرکت آقایان مذکور قرار است این چاپخانه به شکل بسیار آبرومندی تأسیس شود و بنابراین من (شاهنده) پیشنهاد میکنم آقایان اعضاء انجمن مطبوعات حزب هم در صورتی که مایل باشند در این چاپخانه سهم بخرند و وارد شوند. آقای عباس شاهنده ضمناً گفت قرار است که آقای زینالعابدین رهنما رئیس این شرکت بشود و از قرار معلوم آقای محمد الموتی مدیر چاپخانه صبح دیروز[امروز] هم بین این آقایان است و خلاصه اینکه این چاپخانه میخواهد چاپ کتابهای درسی را بگیرد و سود کلانی ببرد. در این موقع آقای دکتر الموتی با ناراحتی اجازه صحبت گرفت و گفت من جداً با این عمل مخالف هستم و نه تنها خودم نمیخواهم در این چاپخانه وارد شوم بلکه به برادرم هم گفتهام که از آن خارج شود. دکتر الموتی گفت آتش بیار این چاپخانه قریشی است که نمایندگی ماشینهای ساخت شوروی را دارد و من اصولاً با توجه به اینکه در این شرکت میخواهند از ماشینآلات شوروی استفاده کنند مخالف هستم و تصور میکنم این امر صورت خوشی نخواهد داشت.
ضمناً دکتر الموتی گفت چندی پیش آقای زینالعابدین رهنما به من تکلیف کرد که من وارد شرکت شوم ولی من قبول نکردم و عذر خواستم. در این وقت عباس شاهنده که دید دکتر الموتی مخالف است گفت پس اگر شما مخالف هستید موضوع خاتمه یافته است و بنابراین بهتر است این بحث را در همین جا ختم کنیم و وارد مسائل دیگر بشویم. در این موقع خلیل اسعد رزم آراء مدیر روزنامه مرد مبارز و رئیس سندیکای چاپخانهداران گفت چون من درباره تأسیس این چاپخانه اطلاعات دقیقی دارم اجازه بدهید من در این باره توضیحاتی بدهم. با اینکه شاهنده گفت که این موضوع خاتمه یافت و دیگر قابل بحث نیست ولی رزم آراء قبول نکرد و به صحبت خود به شرح زیر ادامه داد.
رزم آراء گفت که چندی پیش آقای خرمی و آقای علمی و آقای قریشی به من تلفن کردند و گفتند برای بحث درباره موضوع مهمی به منزل آقای خرمی بروم. من هم رفتم در آن جلسه آقایان مزبور و عده دیگری حضور داشتند و به من گفتند تو چون رئیس سندیکای چاپخانهها هستی میخواستیم تو را هم شریک کنیم و خلاصه گفتند که ما میخواهیم با شرکت و نفوذ زینالعابدین رهنما پدر مجید رهنما وزیر اطلاعات و والاحضرت شاهپور غلامرضا5 و والا گهر شهرام6 یک شرکت بزرگ چاپ تشکیل بدهیم و با دادن سهم مجانی به آنها و شریک کردن اعضاء انجمن مطبوعات حزب ایران نوین بخصوص آقای دکتر الموتی که برادرش هم شریک شده است ترتیبی بدهیم که چاپ کتابهای درسی را از وزارت آموزش و پرورش بگیریم و در نتیجه میلیونها استفاده بکنیم.
رزم آراء گفت البته در آن شب من قبول نکردم که وارد شوم ولی به من گفتند که آقای زینالعابدین رهنما موافقت دکتر الموتی را هم گرفته است که وارد شرکت چاپ بشود. روز بعد من همچنان در فکر این کار بودم که دیدم از سازمان امنیت به من تلفن کردند و از آن طرف تلفن شخصی گفت که شما در فلان شب در کجا بودید رزم آراء گفت من به او گفتم بدون اینکه شما را بشناسم حاضر نیستم به سؤالات شما (یعنی آن شخص سازمان امنیت) جواب بدهم. در این موقع آن شخص گفت برای اینکه بدانید من واقعاً از سازمان امنیت تلفن میکنم تلفن را قطع کنید و شماره سازمان امنیت را بگیرید و با تلفن فرعی فلان شماره تقاضای صحبت کنید اگر باز من جواب دادم بدانید که رسمیت دارم. رزم آراء گفت من این کار را کردم و تلفن را قطع کردم و سازمان امنیت را گرفتم و شماره فرعی را خواستم دیدم که همان شخص است بنابراین مطمئن شدم که واقعاً طرف من سازمان امنیت است و بنابراین به سؤالات پاسخ گفتم رزم آراء در اینجا گفت مأمور سازمان امنیت چند اسم را به من داد و اصرار کرد که بگویم آنها در آن جلسه بودهاند یا خیر ولی چون آن افراد واقعاً در مدتی که من در جلسه بودم حضور نداشتند حضور آنها را تکذیب کردم و گفتم شاید بعد از رفتن من به جلسه آمدهاند. در این موقع دکتر الموتی با ناراحتی گفت به همین دلایل من با وارد شدن در این شرکت چاپ مخالفم زیرا آنها میخواهند با نفوذ یک عده کارهایی بکنند که صلاح نیست و گفت با اینکه من در جواب به زینالعابدین رهنما گفتهام که با وارد شدن در شرکت مخالفم تعجب میکنم که چرا گفته است من موافقت کردهام و این دلیل دیگری بر سوءنیت شرکت کنندگان در این شرکت چاپ است.
در این موقع که شاهنده ناراحتیاش خیلی بیشتر شده بود گفت که صحبت در این امر کافی است و اجازه بدهید وارد مواد دیگر دستور بشویم.
موضوع دیگری که در این جلسه مورد بحث واقع شد احضاریهای بود که از طرف بازپرسی مقیم وزارت کار برای آقای قاسم مسعودی به عنوان کارفرمای چاپخانه پست تهران رسیده بود و آن را به حاضران نشان داد.
شاهنده و قاسم مسعودی گفتند هنوز از محکومیت جهانبانویی مدت زیادی نمیگذرد که اکنون یکی دیگر از مدیران مطبوعات را احضار کردهاند. در این مورد به پیشنهاد آقای شاهنده و دکتر الموتی قرار شد قبل از اینکه قاسم مسعودی پیش بازپرس برود به آقای مهندس معینی وزیر جدید کار و دکتر کلالی دبیر کلی حزب صحبت شود تا مشکلی برای آقای قاسم مسعودی پیش نیاید.ظاهراً شکایتی از طرف کارگران چاپخانه مربوط به عدم پرداخت حق بیمه کارگران در میان بوده است که قاسم مسعودی را احضار کردهاند.
در این جلسه آقای مجید هاشمی صاحب امتیاز و مدیر جدید روزنامه اتحاد ملی که بعد از مرگ مدیرش مدتی تعطیل بوده است به عضویت انجمن پذیرفته شد و ضمناً گفته شد که به نام آقای اسکوئیان نماینده مجلس از مشهد نیز روزنامهای به نام ندای طوس انتشار خواهد یافت.
نظریه چهارشنبه: با توجه به اینکه محمود خیامی پرداخت 200 هزار تومان وجه را به کاظم مسعودی تکذیب نموده است و کاظم مسعودی نیز به مکه عزیمت نموده است فقط تحقیق مستقیم میتوانند موضوع دریافت وجه و علت دریافت آن را روشن نماید. ولی آنچه مسلم است به هر عنوان کاظم مسعودی مبلغی از ایران ناسیونال دریافت نموده که در جلسه حوزه مطبوعاتی حزب ایران نوین آن هم در حضور مصطفی الموتی موضوع به این واضحی مطرح گردیده است.
درباره تأسیس شرکت سهامی چاپ ایران نیز قبلاً گزارشاتی از طریق بخشهای 20 ﻫ 24 و 20 ﻫ 25 تقدیم شده و موضوع مسبوق به سابقه میباشد در اینباره با پیشکاران والا حضرتها تماس حاصل و ماهیت موضوع و هدف زینالعابدین رهنما از شرکت دادن والاحضرتها در این شرکت برای آنها روشن گردیده و یادآور شده است که از شرکت در این مؤسسه خودداری نمایند.
در این باره قرار شد گزارش در مجمع تهیه شود ضمن مذاکره با بخش 347 اقدام گیرد.
توضیحات سند:
1. نصرالله شیفته: فرزند حسین، در سال 1294 ﻫ ش در تهران به دنیا آمد. دارای مدرک دکترای حقوق از دانشگاه تهران، در سال 1320 به استخدام وزارت دارایی درآمد و مشاغل مهم وی عبارت بودند از: کارشناس امور مالیاتی وزارت دارایی، مدیر کل نخستوزیری و سرپرست سازمان رهبری جوانان. شیفته با اکثریت مطبوعات پایتخت همکاری داشته و مدتها سردبیر روزنامهی باختر امروز بوده است. همچنین معاونت پارلمانی وزارت اطلاعات نیز از مشاغل وی به شمار میرود.
طبق نظریهی ساواک «وی فردی است بسیار زیرک ـ مدیر و کاردان، مصمم و تشکیلاتی. از خانواده معروفی نبوده و حسن شهرتی ندارد. بخوبی قبول مسوولیت میکند. رفتارش با مرئوسین و مردم خوبست وی از اشخاصی است که نامش جزو متهمین در پروندۀ قتل مسعود و دهقان ذکر شده و موقعیکه سردبیر مجله خواندنیها بوده مقالاتی را که به قلم واحدی عضو موثر فدائیان اسلام نوشته میشده از وی اخذ و در مجله درج مینموده.»
شیفته در زمان تصدی معاونت پارلمانی وزارت اطلاعات نشان درجه سوم همایون اخذ کرده است.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
2. محمد دیهیم: فرزند باقر، در سال 1286 ﻫ ش در تبریز متولد شد. وى نماینده دورههاى 19 تا 23 تبریز در مجلس شوراى ملى بود. در رشته ریاضى تحصیل کرد و مدت 16 سال به تدریس پرداخت. وی مدتى رئیس پیشاهنگى آذربایجان بود و پس از آن وارد کارهاى سیاسى و اجتماعى شد. دیهیم از سال 1311 وارد عرصه مطبوعات شد. وی مدیر روزنامه تبریز بود و روزنامه «شاهین» را منتشر کرد و امتیاز روزنامه «آذرآبادگان» را نیز به دست آورد. دیهیم رئیس منطقه دال لاینز بود. وی سرانجام در بهمن 1378 در تهران درگذشت. از جمله آثار وی میتوان به جبر، شرعیات، هندسه، تذکره شعرای آذربایجان در 5 جلد اشاره کرد.
(روزنامه اطلاعات، شماره 11208، 1342 ش)
3. امانالله ریگى: فرزند محمد یعقوب، در سال 1307 ﻫ ش در خاش زاهدان متولد شد. در رشته حقوق سیاسى از دانشگاه تهران لیسانس گرفت و از 1326 در آبادان وارد کار در شرکت نفت شد و براى مطالعه سفرهایى به انگلستان کرد. ریاست امور اجتماعى و روابط عمومى آن شرکت برعهده او بود تا اینکه به عنوان شهردار آبادان انتخاب شد. او که صاحب امتیاز نشریه «نداى زاهدان» بود، نشریه خود را در اختیار کمیته حزب ایران نوین استان بلوچستان گذاشت. او یک دوره هم به نمایندگی مجلس موسسان از زاهدان انتخاب شد و در دورههای 20 تا 23 از زاهدان در مجلس شورای ملی حضور داشت. وی در احزاب مردم و ایران نوین عضویت داشت و نشانهای درجه 4 همایون، درجه 2 اصلاحات و تاجگذاری دریافت کرد.
(اسناد ساواک - پرونده انفرادی)
(سالنامه کشور ایران، 1350 ش، ص 799 ؛ روزنامه نداى ایران نوین، شماره 704، 1346ش)
4. زینالعابدین رهنما: فرزند شیخ العراقین، روحانى ایرانى مقیم عراق، در سال 1273 ﻫ ش در عراق به دنیا آمد. در همان جا به تحصیل در رشته فقه اسلامى، حکمت و اصول پرداخت. زینالعابدین همزمان با بعضى از روزنامه نویسان بعدى ایران، مانند على دشتى و عباس خلیلى در جوانى از عراق به ایران بازگشت. بعد از برچیده شدن بساط محمد علیشاه و فرار او از ایران و استقرار مشروطیت، زینالعابدین به کار روزنامه نگارى پرداخت.
در سال 1299 به انتشار روزنامه «راهنما» و مجله «راهنما» پرداخت، او بعدها نام خانوادگى خود را از این روزنامه و مجله گرفت، در حالى که در آغاز نام خانوادگى شیخالعراقینزاده را براى خود انتخاب کرده بود.
زینالعابدین رهنما در کنار روزنامهنگارى شغلهاى دولتى نیز داشت. کارش را با استخدام در اداره انتشارات و انطباعات وزارت معارف شروع کرد، ولى بعد با نزدیک شدن به سردار سپه، نخست وزیر آن زمان و پادشاه بعدى، به وکالت مجلس، معاونت وزارت راه، معاونت رئیس الوزراء و نمایندگى دولت در مجلس شوراى ملى رسید.
با ناکامى مجله و روزنامه راهنما، زینالعابدین رهنما به تدریج توانست «ایران» را به صورت یکى از معتبرترین روزنامههاى کشور درآورد. بعد از آنکه سردار سپه به سلطنت رسید، از تعداد روزنامهها کاسته شد. روزنامه «اطلاعات» به عنوان تنها روزنامه عصر با رعایت اصولى که شرایط حکومت جدید ایجاب مىکرد فعالیت کرد. صبحها هم به جاى آن همه روزنامه سیاسى انتقادى سابق فقط دو سه روزنامه بىضرر و کم خطر منتشر مىشد که «ایران» یکى از آنها بود. زینالعابدین رهنما تا سال 1314 گاهى در دولت، زمانى در مجلس و مدتى هم فقط در روزنامهاش سرگرم کار بود تا آنکه سرانجام نوبت او هم فرا رسید و رضا شاه به خاطر نارضایتى از طرز کار رهنما، روزنامه «ایران» را از او گرفت و به مجید موقر مدیر مجلههاى «مهر» و «مهرگان» واگذار کرد. خود رهنما هم به لبنان تبعید شد، اما به خاطر روابط خوب گذشته دستور داد دقت شود در مورد روزنامه حقى از رهنما زایل نشود. با این دستور مقرر شد چاپخانهاش را ارزیابى کنند و مجید موقر بهاى آن را همراه با اجاره ماهانه دفتر کار و اسباب اثاث روزنامه براى رهنما به لبنان بفرستد. رضاشاه با وجود سختگیرىهایى که در مورد خروج ارز ـ به اصطلاح آن زمان اشعار ـ از کشور داشت، دستور داد مطالبات رهنما همه ماهه به صورت ارز برایش فرستاده شود. رهنما در لبنان با امیرعباس هویدا، آشنا شد و هویداى جوان خیلى زود توانست خود را در دل سفیر پیر جا کند. زینالعابدین رهنما زودتر از موعدى که مىبایست دوران خدمتش در فرانسه تمام شود به ایران فرا خوانده شد. در تهران شایعات زیادى درباره کارهاى کارکنان سفارت ایران در پاریس بر سر زبانها بود و مطبوعات افرادى را با اسم و رسم متهم مىکردند که با استفاده از مصونیت سیاسى در معاملات بازار سیاه که پس از خاتمه جنگ در فرانسه رونق پیدا کرده بود دست دارند. در بازگشت به تهران، زینالعابدین رهنما روزنامه نگارى را به کلى کنار گذاشت و سعى کرد به جاى آنکه خودش روزنامه منتشر کند، با روزنامهنویسها روابط دوستانه برقرار سازد وی سپس مسئول انجمن قلم شد و تا بعد از انقلاب اسلامى به این امر پرداخت. وى در دوره پنجم از تبریز و در دورههاى هشتم و نهم از رى پست نمایندگى مجلس شوراى ملى را تصاحب کرد.
رهنما در سال 1306 عمامه خود را با کلاه عوض مىکند. در دوره رضاشاه پس از شرکت در کابینههاى دولتى به کار مطبوعات مىپردازد و براى انتظام بیشتر کار روزنامهنگارى چاپخانه مىخرد و به تهران مىآورد.
به نوشته مأمورین ساواک رهنما مردى جاهطلب است و این جاهطلبى او را به سیاست و مشاغل سیاسى کشانده و به همین جهت از لباس روحانیت بیرون آمد. او مرد زیرک و باهوشیست در روزنامهنگارى داراى دقت و وسواس و سلیقه ویژه ایست از این رو از اخاذى در مطبوعات پرهیز مىکند. زینالعابدین رهنما در سال 1374 و در صد سالگى درگذشت.
5. غلامرضا پهلوی: پنجمین فرزند رضا شاه از توران امیرسلیمانی، در سال 1302 ﻫ ش در تهران به دنیا آمد. اندکی بعد از تولد، مادرش از رضا شاه جدا شد و از همان زمان با مادرش در خانهای که رضاخان برایشان تهیه کرده بود زندگی میکرد. وی تحصیلات ابتدایی را در ایران گذراند و در سال 1313 همراه سه برادر دیگرش برای ادامهی تحصیلات به سوئیس مدرسهی لوروزه فرستاده شد و در سال 1315 به اتفاق محمدرضا به تهران بازگشت و در دبیرستان نظام مشغول به تحصیل شد. غلامرضا سپس برای تحصیلات عالیه به آمریکا سفر کرد و در دانشکدهی پرنیستون به تحصیل پرداخت و مجدداً به تهران بازگشت. وی سپس وارد دانشکدهی افسری شد و در 1327 دانشکدهی نظام را به پایان رساند و در اسفند 1350 به درجهی سرتیپی رسید و به عنوان یک مقام رسمی نظامی به شمار میرفت و در ضیافتهای خارجی و داخلی به جای شاه حاضر میشد.
اهم مشاغل وی عبارت بود از ریاست کمیته المپیک، ریاست باشگاه سوارکاران، آجودان ویژه شاه، ریاست عالی بازرسی ویژه ستاد فرماندهی عالی، عضو شورای نیابت سلطنت.
غلامرضا پهلوی در سال 1326 با هما اعلم، دختر امیر اعلم پزشک رضاشاه ازدواج کرد. دومین ازدواج غلامرضا با منیژه جهانبانی دختر سرلشگر منصور جهانبانی بود. در مهرماه سال 1357 سرویس اطلاعاتی فرانسه اطلاع داد که یکی از اعضای خاندان پهلوی با سرویس اطلاعاتی شوروی همکاری دارد که پس از بررسیهای لازم، مشخص شد که به احتمال زیاد این فرد غلامرضا پهلوی است.
در میان اعضای خاندان پهلوی، غلامرضا به عنوان فردی فاقد شخصیت و پول دوست و خسیس شهره است. به عنوان نمونه هنگامی که یک نفر به او گفته بود به فراماسونهایی که بعد از انقلاب به خارج آمدهاند ماهی صد دلار کمک مالی میشود، تلاش زیادی کرده بود تا این پول واهی را وصول کند و ظاهراً بعد از مراجعه به او گفته بودند که سر به سرش گذاشتهاند. از نحوهی فعالیت و شیوهی ورود غلامرضا پهلوی در فراماسونری اطلاع کاملی در دست نیست، ولی قدر مسلم آن است که وی از فعالین فراماسونری در ایران بوده است.
با پیروزی انقلاب اسلامی غلامرضا پهلوی به خارج از کشور گریخت و به گفتهی کسانی چون شعبان جعفری (بیمخ): «غلامرضا پهلوی در لوسآنجلس زندگی انگلی سابق خود را ادامه میدهد و مرتباً به ایرانیان مقیم، پول و پلهدارها و ثروتمندان آویزان است تا مشروبمجانی بخورد و تریاک مجانی بکشد» وی هماکنون در ایالت کالیفرنیا و در منطقه « بورلیهیلز لوسآنجلس» زندگی میکند.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
6. شهرام پهلوى نیا: فرزند على قوام و اشرف پهلوى، در سال 1318 ﻫ ش در تهران به دنیا آمد. وى عضو هیئت امناى سازمان جشن هنر و یکى از سهامداران گروه صنعتى خاور بود. در سال 1354 خبرگزارى پارس گزارش داد که شهرام پهلوىنیا قصد خرید یک جزیره در اقیانوس هند [جزیره گاروپ] از انگلستان را دارد. بنا بر تحلیل این خبرگزارى خرید یک جزیره توسط شهرام که (واسطه سرشناس انحصارات امپریالیستى، قاچاقچى معروف اشیاء عتیقه و هنرى، دلال و زمین دار و جاسوس شرکت نورتروپ آمریکائى) است به مبلغ 20 میلیون دلار چیز مهمى نیست.
(اسناد ساواک - پرونده انفرادى)
منبع:
کتاب
مصطفی الموتینیا به روایت اسناد ساواک صفحه 271