دیباچه - کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک/ استان چهارمحال و بختیاری

دیباچه

 

 از خرداد سال ۱۳۴۲ شمسی که رژیم شاه با جدیترین چالش از ناحیه نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی (ره)، مواجه شد درصدد برآمد تا برای حفظ وضع موجود و تحکیم پایه‌های قدرت، همه‌ی اقشار و افراد تأثیرگذار اجتماعی را با دقت هرچه بیشتر، زیر نظر قرار دهد. تقویت ساواک و گستراندن سیطره‌ی آن در سراسر کشور، یکی از تدابیر اجرایی رژیم شاه بود. بر این اساس، تأسیس ساواک مستقل برای چهارمحال و بختیاری که نیازمندی‌های اطلاعاتی مربوط به آن، پیش از این به وسیله‌ی ساواک اصفهان تأمین می‌گردید، در دستور کار قرار گرفت. یکی از عوامل توجیه کننده‌ی داشتن تشکیلات اطلاعاتی مجزا، عشایری بودن منطقه و سوابق اصطکاک‌های جدی بین بختیاری‌ها و دربار در زمان (پهلوی اول و دوم) و اساساً پتانسیل‌ها و پیشینه تاریخی حضور جماعت‌های ایلی و عشایری در صحنه‌های سیاسی و نظامی کشور بود اما نکته و علت اساسی‌تر، رصد کردن موج فزاینده تأثیر پذیری مردم از رویکردهای دین باورانه و ظلم ستیزانه و جلوگیری از گسترش نهضت اسلامی بود.

در جامعه طاغوت زده دوران شاه، از یک سو آگاهی بخشی به توده‌ها و شناساندن چهره واقعی حکومت و تعارض آن با اسلام و احکام نورانی آن، در کانون توجه و فعالیت روشنگران دینی قرار داشت و از سوی دیگر ممانعت رژیم از آگاهی و بینش صحیح مذهبی و سیاسی مردم بود که می‌بایست به هر قیمت ممکن، راه آن سد شود و از توجه و نگاه به بلندای رهبری نهضت حتی در قالب ذکر نام خمینی، باید جلوگیری شده و کسانی که در مظان جانبداری و تقلید از آن زعیم عالیقدر هستند، به عنوان «سوژه‌های ساواک» مورد تعقیب قرار گیرند.

در چنین فضایی عشق و ارادت به آن رهبر دور از وطن در قالب دعا برای بازگشت ایشان - بدون نام ولی به گونه‌ای که مخاطب می‌فهمد، منظور کیست - آن هم در خلال مرثیه خوانی، مجال بروز می‌یابد (سند ص ۵). گاهی نیز دعای خیر با ذکر نام معظم‌له صورت می‌گیرد. (سند ص ۸)

کانون‌های بحث پیرامون مسائل دینی به خاطر حساسیت‌ها و مراقبت‌های ساواک به طور نیمه علنی تشکیل می‌شود و هر از چند گاهی ترجیح داده می‌شود که جای آن از مسجدی به مسجد دیگر و یا به خانه‌ها منتقل شود. (سند ص ۱۳)

فضای اختناق، تضییقات علیه طلاب و تلاش برای زیر نظر فرهنگ (و یا اوقاف) بردن مدارس علمیه و کشاندن علما به مجالس دعا برای شاه، جنگ و گریز آنها برای طفره رفتن از این آلودگی را به دنبال دارد. (سند ص ۱۷)

زایرانی که از عتبات عالیات بازمی گردند، در جستجوی نکهتی از کوی یار، مورد پرسش افراد متدین قرار می‌گیرند و هر نشان و سخنی از امام و احیاناً مشاهده تمثال ایشان، دلها را شاد و اراده‌ها را مصمم می‌سازد. (سند ص ۲۰) در همین دوران که در سال ۱۳۴۸ قرار داریم، تمرکز بر ایلات و عشایر همچنان جزء اهداف جاری ساواک می‌باشد و اطلاع از روسای طوایف، نفرات و محل سکونت آنها، درجه مظنونیت و دارندگان سلاح مجاز و غیر مجاز، پیوسته در دستور کار است. (سند ص ۲۷) حساسیت ساواک که به وضع حال محدود نمی‌شود و از شهربانی خواستار سوابق افرادی می‌گردد که در ۱۶ سال قبل (یعنی ۲۸ مرداد سال ۳۲)، اقداماتی علیه مقام سلطنت انجام داده‌اند. (سند ص ۲۸) اسامی و تعداد مدارس علوم دینی، نحوه‌ی نظارت اوقاف بر حوزه‌های علمیه، میزان شهریه طلاب و پرداخت کنندگان آن، اسامی هیأت‌ها، انجمن‌ها، کانون‌ها، جمعیت و سایر مجامع مذهبی با تعیین جنبه افراطی بودن یا غیر افراطی بودن فعالیت آنها و کسانی که نماز جمعه برپا می‌کنند، از هدف‌ها و نیازمندی‌های ساواک تلقی شده و پیرامون آن اطلاعاتی جمع‌آوری می‌گردد. (سند ص ۳۲)

شماری از اسناد ساواک نیز حاکی از فعالیت‌های مذهبی در جهت مبارزه با بهاییان می‌باشد که نوع نگرانی ویژه‌ای را بر نمی‌انگیزد.

با ورود به فضای سال ۱۳۵۰ و بعد از آن، رویکردهای تبلیغی شفاف‌تر و اظهارات مبلغان مذهبی واضح‌تر و جسورانه‌تر و اقدامات مقابله‌ای با رژیم شاه سازمان یافته‌تر به نظر می‌رسد. علیرغم فضاسازی رژیم برای جشن‌های ۲۵۰۰ ساله و تعقیب شمار زیادی از روحانیون هواخواه امام و تشدید فضای اختناق، سخنان به زعم ساواک تحریک‌آمیز وعاظ در منابر بیشتر می‌گردد و حتی مبلغان زن نیز با هدف روشنگری، به سخنرانی می‌پردازند و ضمن شبهه زدایی، مخاطبین را به تقلید از امام که نام بردن از ایشان، همچنان مخاطره‌آمیز است، رهنمون می‌شوند. (سند ص ۴۷ و ۵۰)

رژیم برای برگزاری دلخواه جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، تدابیر امنیتی ویژه‌ای اتخاذ می‌نماید. ساواک مقرر می‌دارد که افراد مظنون هر منطقه اعم از دانشجویان، اساتید، آموزگاران و محصلین شناسایی و درجه‌بندی شده تا در موقع لزوم نسبت به دستگیری آنها اقدام شود. (سند ص ۵۳)

همچنین مقرر می‌دارد که هماهنگی و همکاری سازمان‌های انتظامی و امنیتی برای مبادله سریع اطلاعات مورد نظر به عنوان اقدامی با نهایت ضرورت، برای اقدام سریع در جهت پیشگیری هرگونه فعالیت عوامل برانداز و خرابکار، در سطح نزدیک تا پایان جشن‌ها ادامه داشته باشد» (سند ص ۵۷)

حضور یکی از طلبه‌های بروجنی در جمع نزدیکان امام خمینی در نجف، ارتباط برخی متدینین استان (عمدتاً در جهت جویا شدن از حال امام، استفتائات و پرداخت وجوهات) را تسریع می‌نمود. ساواک با ردگیری این طلبه و با مستمسک نقش ایشان در حمله سال ۴۹ به سفارت شاهنشاهی در بغداد، عکس وی را تکثیر و خواهان شناسایی و دستگیری او در صورت بازگشت به کشور، شده است. (سند ص ۷۰)

در تیرماه سال ۵۱، نوار سخنرانی شهید هاشمی نژاد تحت عنوان بررسی علل و عوامل انحطاط جامعه اسلامی که در آن علناً از آیت‌الله خمینی نام برده شده و از ایشان تمجید گردیده، در شهر بروجن دست به دست می‌شده است. (سند ص ۷۱)

در همین سال برخی از طلبه‌های مدرسه علمیه امامیه شهرکرد که برای ادامه تحصیل به قم رفته‌اند، در جریان اقدامات مبارزاتی، دستگیر شده‌اند. (سند ص ۷۴)

مخالفت‌ها با رژیم شاه در اظهارات روحانیان، فرهنگیان، بازاریان و مردم عادی همچنان توسط مأموران ساواک، رصد می‌شود. (اسناد صفحات ۷۳ تا ۸۲)

در اسفند سال ۵۱ در استمرار اقدامات مراقبتی، بازدید از کتابفروشی‌ها و کتابخانه‌ها برای جمع‌آوری کتب مضره، در دستور کار قرار می‌گیرد. (سند ص ۸۳)

فعالیت‌های مرتبط با نهضت امام خمینی، همچنان با حساسیت دنبال می‌شود و مستمراً مشخصات و سوابق افراد مورد نظر به مرکز اعلام می‌گردد. (سند ص ۸۴)

درخواست ممنوع المنبر شدن آیت‌الله حسین نوری همدانی که در حسینیه کاروان بروجن مطالبی علیه سیاست‌های فرهنگی رژیم بیان کرده است. (سند ص ۸۰)، توسط نصیری رییس ساواک کشور به شهربانی ابلاغ می‌گردد. (سند ص ۸۵)

فعالیت ساواک استان در سال ۵۲ با انعکاس اخباری که حاکی از فعالیت دانشجویان و طلاب در مخالفت با رژیم شاه است و در دید و بازدیدهای نوروزی مطرح شده، آغاز می‌گردد. (سند صفحه ۸۶ و ۸۷)

در اردیبهشت سال ۵۲ ساواک گزارش یکی از سخنرانی‌های شهید رحمن استکی در دبیرستان دانش فرخشهر را ارائه می‌دهد که ضمن روشنگری با سوالات صریحی همراه بوده است: «... چرا دست آمریکایی‌ها بر سر ماست و آنها بر ما آقایی می‌کنند؟ چرا مشایخ ما نمی‌توانند حرفشان را بزنند؟ چرا دستورات اسلام را عمل نمی‌کنند؟ چرا در این اجتماع خرابی و غربزدگی را تجدد می‌دانید؟» (سند صفحه ۸۸)

کنترل منابر روحانیون (سند ص ۹۳)، جلوگیری از فروش کتب از جمله کتاب‌های امام خمینی، آیت‌الله طالقانی، مهندس بازرگان و دکتر شریعتی (سند ص ۹۴)، گزارش تحرکات افراد انقلابی و گزارشات مربوط به وعاظ و خصوصاً تمرکز بر فعالیت‌های کانون جوانان اسلامی بروجن که در پیوند با روحانیون مقیم قم (سید محمد مدنی و علی اصغر آل اسحق و برخی علمای دیگر) بوده است، جنبه‌های دیگری از اطلاع یابی‌ها و اقدامات کنترلی ساواک را در سال ۱۳۵۲ نشان می‌دهد.

یکی از سخنرانی‌های صریح و تأثیر‌گذار سخنان حجت‌الاسلام و المسلمین مسعودی از شاگردان حضرت امام (ره) در بروجن در بهمن ماه ۵۲ می‌باشد که در آن، اعمال و رفتار شاه ستمگر، یزید گونه تعبیر شده است. به هر کسی مثل یزید خواست رهبری مثلا ۳۰ میلیون نفر را به عهده بگیرد، باید رهبری خوبی باشد نه به مردم ظلم کند، نه مردم را شکنجه بدهد و اگر رهبر بد شد هیچ کس زیر بار او نمی‌رود... وقتی شخصیت دینی پیدا کردی زیر بار احدی نمی‌روی و حاضری که خون تو را بریزند و اعدام کنند و زیر بار ظلم نروی همین طور که یک روحانی نه از اعدام نه زندان نه از شکنجه و نه از تبعید می‌ترسد و علت آن دین است پس شما به دین بپیوندید تا زیر بار نروید... نابود باد رهبری که به ظاهر اسلام پرست است و در باطن دشمن اسلام و بر ضد اسلام و روحانیون کار می‌کند وای به حال آن رهبر.» (سند صفحه ۱۰۴ و ۱۰۵)

در بهار سال ۵۳، ساواک در یک ارزیابی از هیئت محمدیه بروجن گزارش می‌کند که اکثریت اعضای این هیأت در مجالس خود از خمینی طرفداری نموده و او را تمجید می‌نمایند لذا به ساواک بروجن دستور مراقبت از اعمال و رفتار اعضای هیأت و آگاهی از نحوه فعالیت آنان را می‌دهد. (سند ص ۱۰۹)

ساواک بروجن در بررسی مراسلات پستی به مقصد عراق، نامه‌ای می‌یابد که از گیرنده طلبه بروجنی (ساکن نجف) می‌خواهد که سلام گرم نویسنده را به محضر مقدس آیت‌الله العظمی خمینی، برساند و پاسخ سوالی را از محضرش، دریافت دارد. در این مقطع (تیرماه ۱۳۵۳) ارزیابی ساواک این است که فعالیت مذهبی در بروجن رو به گسترش بوده است و در پنهانی افراد مذهبی به نفع خمینی فعالیت‌هایی را از لحاظ تبلیغ و جمع‌آوری پول دارا می‌باشند.

در همان ماه مرحوم سید محمد احمدی در سخنرانی حسینیه کاروان بروجن، سیاست‌های رژیم را در زندانی کردن و تبعید و اعدام پیروی کنندگان از دین و قرآن را محکوم می‌کند و بهره‌ی زندان را ریاضت، تبعید را سیاحت و اعدام را زیر بار ننگ نرفتن و افتخار در راه حق کشته شدن، اعلام می‌کند. (سند ص ۱۱۱)

با وارد شدن به عید مبعث، فرصتی برای وعاظ در نشان دادن مظلومیت پیامبر و اسلام در مقایسه با برخی اعیاد مشابه پیش آمده و برخی مظاهر فرهنگی انحراف زای حکومت مثل سینما و کاباره و سوءاستفاده از زن، زیر سوال می‌رود. (سند ص ۱۱۴)

ساواک شهرکرد که سه سال قبل موفق به دستگیری اعضای یک گروه کمونیستی و ظاهر نادم کردن آنها شده بود، طی نامه‌ای به مرکز از مماشات و بی‌رغبتی آنها برای همکاری با ساواک شکوه کرده و با توجه به اینکه تماس و معاشرت آنها با همکاران فرهنگی، فزونی یافته پیشنهاد می‌نماید هر کدام از این گروه ۶ نفره به یکی از شهرستان‌ها منتقل شوند تا به هم دسترسی نداشته و مراقبت از اعمال و رفتار آنان نیز امکان پذیر گردد. (سند ص ۱۱۶)

برخی گزارشات ساواک حاکی از باتجربه و آب دیده شدن افرادی است که مدتی در زندان به سر برده‌اند زیرا آنها بر نادرست بودن تصور ساواک از تغییر عقیده آنها و توفیق در پیدا کردن دوستان و همفکران جدید، انگشت گذاشته‌اند. (سند ص ۱۱۸)

اشکال دیگری از نافرمانی از حکومت در بیان آنچه «موارد ناخوشایند علیه دولت و حکومت و مطلب پیرامون خاندان جلیل سلطنت» خوانده شده (سند ص ۱۱۹) تا ارتباط با اطرافیان امام در عراق (سند ص ۱۲۰) خودداری از پایبندی به تعهد به ساواک و عدم معرفی خود به ساواک (ص ۱۲۱) در گزارشات ساواک به چشم می‌خورد. ضمن آنکه ظن ساواک آن است که برخی از سوژه‌هایش فعالیت‌هایی را به نفع روحانیون افراطی با نهایت پنهان کاری پیگیری می‌نمایند. (سند ص ۱۲۲)

نمودهای دیگری از مخالفت با رژیم در تحریک مردم به مقابله با نمادهای سلطه بهائیان و انتقاد از رادیو و تلویزیون، مورد شناسایی ساواک، واقع شده است. (سند ص ۱۲۳)

بازگشت مدرس حوزه علمیه از سفر حج، کنجکاوی منبع ساواک را بر می‌انگیزد و مطمئن می‌شود که او در این سفر فرزند حضرت امام، حاج آقا مصطفی خمینی را ملاقات کرده است. (سند ص ۱۲۴) و این خوش شانسی منبع ساواک وقتی تکمیل می‌گردد که از محتوای اعلامیه‌ی واصله از روحانیت قم برای آقای نورالهی مطلع می‌شود که مربوط به شهادت آیت‌الله غفاری و زندانی و در تبعید بودن شماری از روحانیون است که این افراد به نام معرفی و نسبت به دستگاه و شاه و دولت برحرفی کرده بودند (سند ص ۱۲۶) آخرین خبر سال ۵۳ نشان می‌دهد که هر چند استان ما تبعیدپذیر نبوده ولی در مواردی تأثیرات افراد معدود تبعیدی مثل حجت‌الاسلام مجدالدین محلاتی، در زمینه‌ی معرفی حضرت امام (ره)، مشهود بوده است.

سال ۱۳۵۴ برای ساواک استان، سال پرمشغله‌ای بوده است. از همان ابتدای سال با شعارنویسی و پخش استفتائیه و اعلامیه مواجه شده که عمدتاً در واکنش به تحمیل حزب رستاخیز به ملت ایران، صورت گرفته است. متن استفتائیه از محضر امام خمینی و پاسخ معظم‌له در زمینه «منع مردم از عضویت در این حزب و بر خلاف مصالح اسلام و ملت بودن آن و حرام بودن شرکت مردم در این حزب» در برخی مساجد و مدارس، توزیع و یا نصب می‌شود (سند ص ۱۳۲ و ۱۳۳). برخی طلاب «در هر مجلس و هرجا که می‌رسند از دستگاه بدگویی و از روحانیت و خمینی تعریف و تمجید می‌کنند» (سند ص۱۳۵)

در روزهای پایانی خردادماه، ساواک استان در جریان خبری غافلگیر کننده قرار می‌گیرد:

چند نفر از طلاب سابق مدرسه امامیه شهرکرد در تظاهرات ۱۵ خرداد قم دستگیر شده‌اند اداره کل سوم خواسته که درباره آنها تحقیق و نتیجه سریعاً اعلام شود (سند ص ۱۳۶(

واکنش ساواک استان به این واقعه از این قرار است:

فاجعه اسفناک شهرستان قم که در تاریخ ۱۵ و ۱۷ خرداد سال جاری اتفاق افتاد طبقه روحانیون و مسلمانان بالاخص پدران و مادران طلاب را به بدترین وجهی تکان داد و افراد دستگیر شده قریب ده نفر از آنان طلابی هستند که قبلاً در مدرسه امامیه شهرکرد به تحصیل اشتغال داشته و تربیت شده حاج آقا محمدعلی صفر نورالهی می‌باشند در مدت تحصیل در مدرسه امامیه درس مهم آنان پیروی از نظریات خمینی بوده ولو به کشته شدن آنان منتهی گردد و تنها عمل صفر نورالهی آمدرس مدرسه امامیه این است تمام وعاظ و اشخاصی که از شهرستان‌های دیگر به نام روضه خوان در ایام سوگواری و ماه‌های صفر و رمضان دعوت می‌کند منظورش آن است که نظریات خمینی را عملی نماید تمام مدعوین وی از پیروان و حقوق بگیران خمینی هستند و از همه مهمتر اینکه طلاب مدرسه امامیه شهرکرد تعدادی بچه‌های معصوم و کم سن و سال که از دهات برای تحصیل به مدرسه مزبور می‌آیند چیزی نمی‌فهمند و ادراکی ندارند ولی در ایام تحصیل در مدرسه از طرف نامبرده کاملاً توجیه و افکار مسموم خود را در مغز آنان جایگزین می‌کند وقتی چند سال بعد برای ادامه تحصیل به سایر مراکز دینی در شهرستان‌های بزرگتر اعزام می‌گردند به همین درد مبتلا خواهند شد و اگر به همین طریق و روشی که حاج شیخ محمدعلی صفر نورالهی در این مدرسه اعمال می‌دارد تمام این طلاب فردا از افراد آشوبگر قم بدتر خواهند شد.

و در پایان پیشنهاد می‌کند که اصلح است ترتیبی اتخاذ گردد که نامبرده (آقای نورالهی) از این شهر اخراج و یا اینکه از فعالیت و تدریس وی در مدرسه امامیه جلوگیری به عمل آید. (سند صفحه ۱۳۸ و ۱۳۹)

اسناد بعدی ساواک ناظر بر دستگیری و سرنوشت افرادی است که به اعتبار تقلید از حضرت امام (ره)، وجوه شرعی خویش را به نماینده ایشان می‌داده‌اند و او نیز قبض رسید به مهر و امضای امام، تهیه و به آنان تحویل می‌داده است. (اسناد ۱۴۰ تا ۱۴۳).

در بین ۶ نفری که از سوی ساواک مظنون به نمایندگی امام خمینی (ره) بوده‌اند، فقط آقای حاج محمد عباسیان، وکیل ایشان بوده‌اند که متن وکالت نامه‌ی امام به دست ساواک افتاده است. (سند ص ۱۴۲)

گزارشات مربوط به وعاظ فراری یا تحت تعقیب، شعارنویسی بر روی در و دیوار اماکن و پخش اعلامیه، تا ماه‌های پایانی سال وجود دارد ولی اشاره به دو گزارش دیگر در همین سال، ضروری به نظر می‌رسد. یکی از مقلدان امام (ره) در مراجعه به خیاطی که از او پولی به عنوان دشت اول مطالبه می‌کند، می‌گوید «دشتی به شما خواهم داد به شرط آنکه از او خوب نگهداری کرده و روی چشم بگذارید. سپس یکی از اسکناس‌های ۵۰۰ ریالی را به خیاط داده و اضافه می‌نماید این مقدار پول را حضرت آیت‌الله خمینی از آنجا داده‌اند تا فرش خریده و به نجف ارسال دارم لذا قدر این پول را بدان...» (سند ص ۱۵۱).

گزارش دیگر به دستگیری دو نفر از طلاب که قصد تدریس قرآن در مدارس روستاهای شهرستان فارسان را داشته‌اند، مربوط می‌شود که یکی از آنها در بازجویی «صراحتاً اعتراف می‌نماید که من مقلد خمینی هستم و به علت اینکه خمینی حزب رستاخیز را حرام اعلام و من مقلد او هستم نه مقلد شاه، نظر خمینی را بر نظر شاه ترجیح می‌دهم و اصولاً شاه مملکت را از جنبه‌هایی که مخالف دینم باشد، قبول ندارم» (سند صفحه ۱۵۷) البته تاوان این شجاعت دو سال حبس جنایی درجه ۲ بود!

آخرین سند سال ۵۴ مربوط به سخنرانی نماینده آیت‌الله گلپایگانی در حسینیه شهرکرد و جمع‌آوری کمک اهالی شهرکرد برای مردم جنگ زده لبنان می‌باشد. (سند ص ۱۵۹(

گزارشات سال ۱۳۵۵ ساواک به تبعیت از تغییر تاریخ رسمی کشور، با تاریخ شاهنشاهی رقم خورده است. ۱۵ خرداد همچنان محملی برای شعارنویسی و یادآوری جنایات شاه و تجلیل از فداکاری و جانبازی شهیدان است. (سند ص ۱۶۰)

یک سال پس از تظاهرات ۱۵ خرداد سال ۵۴ درباره‌ی لزوم مراقبت از برخی طلاب آزاد شده، توصیه‌هایی صورت می‌گیرد. (سند ص ۱۶۲) پخش اعلامیه‌های تایپی و خطی درباره مسائل داخلی (محاکمات و دادگاه‌ها وجنایت‌ها) و خارجی (وضع ظفار و فلسطین)، همچنان ادامه دارد.

در جهت آگاه سازی مردم، بعضاً تراکت‌هایی که حاوی طول موج و ساعت پخش برنامه برخی رادیوهای مخالف رژیم است، توزیع می‌گردد. (سند ص ۱۶۶).

ورود استان به سال ۱۳۵۶ با یک حادثه طبیعی یعنی زلزله ویرانگر ناغان و جنوب اردل در ۱۷ فروردین همراه است. همگام با کمک‌های مردمی، هیأتی به نمایندگی از حضرت آیت‌الله گلپایگانی برای کمک‌های نقدی و جنسی وارد منطقه آسیب دیده می‌شود که موفق به تخفیف بخشی از احتیاجات و آلام آسیب دیدگان می‌شوند. (سند ص ۱۶۸)

رژیم از بی‌اعتنایی علما و شرکت نکردن روحانیون در مراسم دعا و نیایش رفع خطر از شاه، عصبانی است و رییس ساواک دستور می‌دهد «صورت کلیه این روحانیون را در تمام کشور به دست آورید» و گزارشی از انگیزه و عدم حضور یکایک آنها را اعلام دارید (سند ص ۱۶۹).

گزارشات نیمه اول سال ۵۶ نشانگر تحرک تازه و ویژه‌ای نمی‌باشد و نوع حاکی از تحرکات موردی است. این روند تا آذر و دی ماه ۵۶ که مصادف با ماه محرم و قیام مردم قم (در ۱۹ دی در اعتراض به درج مقاله توهین‌آمیز روزنامه اطلاعات علیه امام خمینی) می‌باشد، به همین منوال ادامه دارد.

در مراسم محرم سال ۵۶ شهرکرد از سوی وعاظ در مسجد ابوالفضل و مسجد شهر کیان، دعا برای امام و مطالبی که از آن به سعی در برانگیختن مردم و جلب نظر جوانان، تعبیر شده و نیز سخنانی علیه شاهنشاه، ایراد شده است. در مجالس مذهبی این ایام تغییر محسوسی، خصوصاً از ناحیه حضور قشر جوان به چشم می‌خورد. در یک مورد مشاهده‌ی اعلامیه یک گروه کمونیستی با مشی مسلحانه نیز در یکی از محیط‌های آموزشی، گزارش می‌گردد ولی گزارش بعدی حاکی از آن است که دانش‌آموزان به این اعلامیه هیچ گونه عکس‌العملی نشان نداده و گویی اصلا چنین موضوعی در دبیرستان اتفاق نیفتاده است» (سند ص ۱۹۴)

با وقوع قیام مردم قم، موج جدید مبارزات مردم آغاز و فضای عمومی کل کشور را تحت تأثیر قرار می‌دهد. بعد از این، تحرکات و سخنرانی‌ها و اعلامیه‌ها اکثراً مرتبط با مسائل قم و سپس واقعه ۲۹ بهمن تبریز و رویدادهایی که در چهلم‌های پشت چهلم، اتفاق می‌افتد، معرفی و سازمان‌یابی می‌گردد. اعلامیه مراجع در ارتباط با وقایع قم و سپس تبریز، در مناطق مختلف توزیع می‌گردد و ساواک نگران آن است که حوادث مشابه در جاهای دیگر نیز تکرار گردد. برآورد ساواک این است که «چون عناصر مخرب در حوادث تبریز کاملاً موفق نبوده‌اند، تصمیم دارند در ایام نوروز در مشهد و رشت دست به اقدامات اخلالگرانه و آشوب طلبانه زده و حوادثی نظیر قم و تبریز به وجود آوردند و امکان دارد دامنه تحریکات و اغتشاشات به سایر نقاط کشور کشیده شده و با برانگیختن احساسات، متعصبین مذهبی مبادرت به اقداماتی علیه مصالح مملکت بنمایند» (سند ص ۲۱۱)

در همین حال و هوا، ملت مسلمان ایران با استقبال از تحریم عید نوروز برای برگزاری چهلم شهدای تبریز در دهم فروردین ۵۷ آماده می‌شود. همه‌ی اعلامیه‌هایی که در آستانه سال نو و روزهای آغازین آن توزیع می‌گردد به این مسأله مربوط می‌شود. از جنبه گستره‌ی جغرافیایی توزیع اعلامیه‌ها نیز از تمرکز شهرها گذشته و به روستاها نیز کشیده شده است. در ارتباطات چهره به چهره نیز همه جا صحبت از رویدادهای اخیر است. در اظهارنظر بسیاری از مردم عبارت «عیدی در کار نیست و روحانیون قم، عید را تحریم نموده‌اند» به گوش می‌رسد.

علاوه بر اعلامیه‌های امام، اعلامیه ممهور به مهر سایر مراجع تقلید نیز به مناسبت‌های مختلف، صادر و توزیع می‌گردد که مقوم و موید حرکت پیامبر گونه و حق طلبانه‌ی امام خمینی، تلقی می‌گردد. در ایران را بالا بود و در استان مازندران استان در همان ماه‌های آغازین سال ۵۷، بسیاری از مردم در مراودات و پردازش‌های ذهنی خود به این نتیجه می‌رسند که نهضت اسلامی از اعتراضات مقطعی و گذرا فراتر بوده و آینده آبستن حوادث مهمی است که چه بسا خود آنها نقش آفرین آن باشند.

با نزدیک شدن به سالگرد ۱۵ خرداد در بین مردم شایعات دامنه داری مطرح می‌گردد مبنی بر اینکه «مخالفین رژیم تصمیم دارند قبل از روز اول خرداد از نقاط همجوار در اصفهان اجتماع و سپس پیاده یا سواره به سمت قم حرکت و پس از الحاق به روحانیون و اجتماعات متشکله در قم، کفن پوش شده پیاده به طرف تهران حرکت و تقاضای مراجعه خمینی را بنمایند» (سند ص ۲۴۰)

شکل دیگری از این شایعه که در شهر سامان مطرح بوده از این قرار است که «چون خمینی دستور جهاد داده در روز ۱۵ خرداد سال جاری حدود چهار میلیون نفر از اهالی شهرهای مختلف ایران برای جهاد و استقبال از خمینی که در روز ۲۵ خردادماه به ایران می‌آید، کفن پوش شده و تظاهراتی در تهران برپا خواهند نمود. ضمناً افراد داوطلب می‌توانند در این جهاد شرکت کنند» (سند ص ۲۴۶)

ناحیه ژاندارمری اصفهان نیز مستند به خبر رسیده اعلام می‌کند «حدود چهار هزار نفر از کسبه و کشاورزان لردجان ضمن تهیه کفن تصمیم دارند تا روز 15 / ۳ / 37 برای استقبال خمینی به قم و سپس تهران حرکت نمایند. به گروهان لردجان دستور داده شد نسبت به صحت و سقم موضوع اقدام بایسته معمول دارند» (سند ص ۲۵۳).

گزارش مشابه‌ی در این زمینه حاکی از آن است که افراد ناشناسی با ارسال تعدادی اعلامیه به مناطق عشایرنشین بالاخص کوهرنگ درصدد حمایت ایلات و عشایر بختیاری از رویدادهای اخیر برآمده و احتمال دارد که در روز ۱۵ خرداد تعدادی از عشایر و اهالی قراء به شهرکرد وارد و سپس به منظور پیوستن به گروه‌های تظاهرکننده به صوب اصفهان حرکت نمایند و دیگران را در این امر یاری دهند.» (سند ص ۲۴۴)

علیرغم همه شایعات و تحلیل‌های موجود در ارتباط با حوادث احتمالی خرداد ۵۷، تاکتیک روحانیت این بود که مردم این بار به جای تظاهرات، با نشستن در خانه‌ها و تعطیلی محل کسب (اعتصاب)، با رژیم مقابله کنند و مردم با سکوت خود به رژیم پهلوی «نه» بگویند. کم کم تغییر در رفتارها و ارزش‌های اجتماعی آن چنان به چشم می‌آمد که ساواک نیز نمی‌توانست از گزارش آن، خودداری کند. تغییرات رفتاری و ارزشی که به قول گزارشگر ساواک، از جمله «پیشرفت‌های اخیر در زمینه کشف حجاب!» را با چالش مواجه کرده است.

ساواک اذعان می‌کند که به دنبال تظاهرات اخیر شهرهای ایران تعداد زیادی از زنان و دختران بی‌حجاب چادری شده، برنامه‌های مذهبی توسعه گرفته ... و در نتیجه گرایش افراد نسبت به مسائل مذهبی و شرکت در برنامه‌های دینی روز به روز چشمگیرتر می‌گردد. هر چند ساواک به این واقعیت اقرار می‌کند اما آن را نشانه‌ای از وحشت عمومی از تبلیغات اخلالگران قلمداد می‌نماید. (سند ص ۲۴۲)

با شروع نخستین ماه تابستان ۱۳۵۷، توزیع اعلامیه‌ها به شکل نسبتاً گسترده‌ای ادامه می‌یابد. پاره‌ای اعلامیه‌ها مربوط به حوادث مناطق همجوار استان است. نظیر اعلامیه مربوط به اعتصابات و اعتراضات شهرستان نجف آباد (سند ص ۲۵۸) و اعتصاب غذای زندانیان سیاسی زندان شهربانی اصفهان و ضرب و جرح آنان با ایجاد یک دعوای ساختگی (سند ص ۲۶۸) ولی مهمترین اعلامیه مربوط به پیام امام درباره جشن‌های سوم و پانزدهم شعبان است که امام می‌فرماید «رژیم منحط برای مسلمین ایران عیدی نگذاشته است... ما که هنوز شاهد صدمات شاه به اسلام بزرگ و کشور اسلامی هستیم، جشنی نداریم. ما روزی را عید می‌گیریم که بنیان ظلم و ظالم را منهدم کنیم و دست دودمان ستمکار پهلوی را از کشور قطع نماییم و آن روز انشاء الله تعالی نزدیک است »

فعالیت‌ها و حوادث مربوط به مردادماه، بیش از هر چیز در پیوند با ماه مبارک رمضان است. پانزدهم مرداد مطابق با اول رمضان ۱۳۹۸ بود. امام خمینی چند روز قبل از حلول ماه رمضان، پیامی فرستادند و راهبردهایی را در ۸ بند جهت استفاده بهینه از این ماه ارائه دادند. در این رهنمودها با تأکید بر مبدأ نهضت در ۱۵ خرداد، رهبری روحانیت، نفی انتخابات رژیم، رنگ عوض کردن بعضی از مهره‌های رژیم، رسیدگی به خانواده شهدا، تدوین تاریخ انقلاب اسلامی، از گویندگان (مبلغان اسلامی) خواستند که با روشنگری و افشاگری علیه شاه، جنایات و ستمگری‌ها را بیان و تفسیر کنند و مستمعین نیز از گویندگان محترم پشتیبانی کنند. طبق سنت سنواتی در ماه مبارک رمضان، بسیاری از مساجد شهرها و روستاها شاهد نمازهای جماعت و مجالس وعظ و خطابه بود. از این میان بر روی مساجد و مجالس مرکز استان، حساسیت زیادتری وجود داشت. حجت‌الاسلام احمد سالک (با نام مستعار احمد کاشانی)، شهید محمدتقی بشارت و حجت‌الاسلام محمد ابراهیم فلسفی (با نام مستعار حاج هاشمی) کسانی بودند که در رمضان سال ۵۷ در مساجد شهرکرد هر کدام وظیفه وعظ و روشنگری و دمیدن و تقویت روح انقلابی گری در مردم را بر دوش کشیدند. در این میان فعالیت حجت‌الاسلام فلسفی به جهت برنامه حضور همه نمازگزاران در روز ۲۱ ماه رمضان در مسجد ابوالفضل شهرکرد و ایراد سخنرانی آتشین و افشاگرانه توسط ایشان با توفیق بیشتری، همراه بود به خصوص آنکه این موفقیت با ناکامی مأموران در دستگیری وی تکمیل گردید.

گزارشات ساواک از شهرهای فارسان و گندمان نیز حاکی از تحریک اهالی علیه مصالح مملکت و تبلیغ به نفع خمینی» توسط وعاظ بوده است. از واعظ شهر فارسان نقل گردیده که این حکومت ما، حکومت فرعونی است. وظیفه ما مسلمانان می‌باشد که دست به دست هم دهیم و آن را سرنگون و حکومت خوبی را جانشین آن کنیم (سند ص ۲۸۵)

موضوع سخنرانی حجت‌الاسلام فلسفی در روز ۲۱ ماه مبارک رمضان در مسجد ابوالفضل شهرکرد، حکومت و مدیریت در جامعه بود که در بخشی از سخنانش بر ضرورت سلامت جسمی و روحی رهبر (رییس مملکت) تأکید کرد و گفت «حال بیایید مملکت ما را ببینید که چگونه یک شخص جلاد و مریض و آلوده به گناه، رهبری مملکت ما را می‌کند. او رهبر باید از خانواده نجیب و اصیل باشد. دوماً باید لیاقت داشته و باسواد و سالم باشد و حال اینکه هر گردنه زنی آمده رهبر مملکت ما شده و ۵۰ سال بر دوش این مملکت با ظلم و ستم حکومت کرده و بعد هم پسرش جای او می‌نشیند» (سند ص۲۹۰) در همین روزها موضوع آتش سوزی سینما رکس آبادان، بحث روز بود. پیام امام خمینی (ره) به مردم آبادان و اعلامیه‌ای به امضای مسلمانان خشمگین خوزستان در محکومیت این فاجعه وحشتناک، از پرتعدادترین اعلامیه‌های توزیع شده مردادماه ۵۷ در استان چهارمحال و بختیاری است. امام در پیام خویش ضمن تسلیت، هدف دستگاه را از ارتکاب این جنایت، بد منعکس کردن نهضت اسلامی، انسانی ملت ایران در دنیا می‌دانند و اضافه می‌کنند در این مصیبت دلخراش شاه، شاهکار بزرگی است تا به تبلیغات وسیع در داخل و خارج دست زند و به بوق‌ها و مطبوعات دست نشانده داخل و نفع طلب خارج دستور دهند که هر چه بیشتر برای اغفال مردم این جنایت را منتشر و به ملت محروم و مظلوم ایران نسبت دهند تا در خارج ملت حق طلب ایران را مردمی که به هیچ ضابطه انسانی و اسلامی معتقد نیستند، معرفی نمایند.

هنوز ماه رمضان به اتمام نرسیده بود که در پنجم شهریور ۵۷ دولت یک سالهی جمشید آموزگار سقوط کرد. فاجعه سینما رکس آخرین طوفانی بود که دولت آموزگار را از جا کند. شاه و آمریکا به گمان خود می‌پنداشتند که با معرفی شریف امامی به نخست وزیری (به دلیل سوابق خانوادگی که از جهت پدر و مادر جد اندر جد به روحانیون می‌رسید) می‌توانند با روحانیت کنار بیایند.

امام خمینی در پیامی، دولت شریف امامی را «توطئه خطرناک» شاه توصیف کردند و آن را تبدیل مهره به مهره‌ای که از اول با اسلحه فریب و ریاکاری به امر شاه وارد میدان شده است»، نامیدند که هدف آن «توطئه اغفال ملت و شکستن نهضت اسلامی» است. به دنبال مواضع صریح امام، وعاظ نیز از ادامه ماه رمضان استفاده کردند و به شدت شریف امامی و دولت به اصطلاح آشتی ملی او را که وعده پوچ احترام به علما و با اقداماتی مثل بستن قمارخانه‌ها و بازگرداندن تاریخ اسلامی، به میدان آمده بود، زیر سوال بردند زیرا به تعبیر امام «خواست ملت در تظاهرات این چند ماهه این بود که ما شاه و سلسله پهلوی را نمی‌خواهیم» نه وعده‌های پوچ شریف امامی.

با نزدیک شدن پایان ماه مبارک رمضان مردم برای نماز عید و البته تظاهرات علیه شاه، آماده می‌شدند. ساواک برای جلوگیری از تظاهرات مردم در روز عید فطر، متوسل به جنگ روانی شد. ثابتی روز آخر ماه رمضان تلگرافی با طبقه‌بندی سری، به کلیه ساواک‌ها دستور داد: «به شدت به وسیله عوامل مورد اعتماد در بین سکنه شایع شود که دولت به مأمورین دستور داده چنانچه روز عید فطر، دسته جاتی به تظاهرات مبادرت ورزند آنها را به گلوله بندد تا عوامل اخلالگر را نابود و به ماجرای آشوب طلب پایان دهند.» با فرا رسیدن عید فطر، نمازگزاران در بروجن و شهرکرد پس از برگزاری نماز، تظاهرات کردند. ساواک دربارهی تظاهرات بروجن چنین گزارش داد که «ساعت ۱۲ روز جاری (۱۳ شهریور، ۵۰۰ نفر از اهالی پس از نماز عید فطر در خیابان‌های بروجن تظاهرات نموده و ضمن دادن شعار به نفع خمینی و علیه شخص اول مملکت، از خیابان‌های انوشیروان وارد و بازگشته و سپس با همکاری و دخالت مأموران انتظامی در ساعت ۱۳ متفرق شدند.»

در شهرکرد نیز شهربانی و ساواک تعداد اجتماع کنندگانی که پس از نماز عید از حسینیه اعظم شهرکرد با شعار درود بر خمینی خارج شدند را ۲۰۰ نفر اعلام کرده و اضافه نموده‌اند که مأمورین شهربانی با آمادگی کامل مراقبت اوضاع بوده و مردم بدون هیچ گونه اتفاقی، متفرق گردیدند. ضمناً تعدادی اعلامیه مربوط به خمینی توسط شخصی به نام عبدالله پخش گردید.

گزارش‌های بعدی ساواک حاکی از شناسایی تعدادی از شرکت کنندگان در تظاهرات بروجن می‌باشد ضمن آنکه در شهرکرد مأمورین شهربانی در شب عید فطر، در بازرسی بدنی فردی که از مدرسه امامیه خارج می‌شده، چهار برگ اعلامیه امام از وی کشف و پس از بازجویی، او را به دادسرا تحویل می‌دهند.

تنها چهار روز پس از عید فطر بود که یکی از نقاط عطف تاریخ انقلاب اسلامی یعنی قتل عام تظاهرکنندگان تهرانی در میدان ژاله در ۱۷ شهریور ۵۷ به وقوع پیوست. این واقعه نظریه‌ی امام خمینی را مبنی بر دروغ گویی و فریب کاری رژیم به اثبات رسانید و مردم را برای سرنگونی شاه، مصمم‌تر ساخت.

چهار روز پس از واقعه جمعه سیاه (۱۷ شهریور)، بازار بروجن در ۲۱ شهریور تعطیل شد. پیش از آن نیز بازار شهرهای همجوار (اصفهان و شهرضا)، تعطیل شده بود. در باقی مانده ماه شهریور، پخش اعلامیه‌های حضرت امام و مراجع، همچنان استمرار می‌یابد و گزارش ارزیابی نشده‌ای نیز حاکی از تبلیغ به وسیله بلندگوی نصب شده بر روی چند دستگاه خودرو در بعضی روستاهای شهرستان شهرکرد (بخش کیار) مبنی بر دعوت مردم به اغتشاش، به ساواک واصل می‌گردد. از اعلامیه‌های توزیع شده در شهرکرد، یکی مربوط به شهید علی اندرزگو است که پس از ۱۶ سال مبارزه و زندگی مخفی در (۱۹ رمضان دوم شهریور ۵۷) در درگیری با مأموران به شهادت رسید.

آخرین واقعه شهریور ۵۷ مربوط به آخرین روز شهریور است که مأموران دولتی پس از توصیه‌های موکد مرکز، گروهی را از برخی روستاهای حومه شهرکرد برای تظاهرات به اصطلاح میهنی در یکی از میادین شهر، گرد آوردند تا از رژیم رو به زوال پهلوی و دولت جعفر شریف امامی (که تنها ۴۵ روز از عمر ۷۰ روزه‌اش باقی بود)، حمایت کنند.

گزارشات منابع ساواک حاکی از آن است که اینک موج نارضایتی و تحول خواهی تا دورافتاده‌ترین نقاط یعنی منطقه عشایری بازفت در ۲۰۰ کیلومتری مرکز استان نیز رسیده است و حالا صحبت از افراد ناراحت عشایر (اصطلاح ساواک برای ناراضیان) است که سعی می‌کنند با تبلیغات سوء اطرافیان را نسبت به وضع جاری مملکت، بدبین نمایند و «مسیر فکر عشایر را در جهت مصالح خلاف مملکتی، تغییر دهند.» (سند ص ۳۲۳)

مهرماه ۵۷ علاوه بر شروع سال تحصیلی، با سخت‌گیری بر امام در عراق و محاصره بیت ایشان (بر اساس توافق دولت‌های ایران و عراق)، همراه بود که به تصمیم امام برای هجرت از عراق و نهایتا استقرار در نوفل لوشاتوی فرانسه منجر گردید.

در نیمه‌ی اول مهرماه تحرکات انقلابی در استان چهارمحال و بختیاری معطوف به استمرار آگاه سازی عمومی در قالب پخش اعلامیه و شعارنویسی و مستعدسازی مدارس برای شروع تظاهرات و اعتصابات بوده است.

درست از نیمه مهرماه، در چند دبیرستان شهرکرد پس از توزیع اعلامیه‌های دست نویس مبنی بر همدردی با دانش‌آموزان و معلمان کرمانشاه، قصر شیرین، بوکان، کاشان و زنجان (که در جریان اعتراضات متحمل صدمات گردیده و شماری شهید نیز بر جای گذاشته بود)، دانش‌آموزان و دبیران از حضور در کلاس‌ها خودداری و تظاهرات با اجتماع دانش‌آموزان و شعار دادن به نفع امام خمینی و سپس در خیابان‌ها و شکستن شیشه سینماها، استمرار یافت. در ۱۶ مهر که مصادف با روز معلم بود، معلمان شهرکرد به دنبال اعتصاب خود در سالن پیشاهنگی اجتماع، خواسته‌های خود را از جمله انحلال ساواک، آزادی زندانیان سیاسی و ... مطرح نمودند. موج اعتصابات و اعتراضات فرهنگیان سایر شهرها و مناطق استان را نیز در بر گرفت و تظاهرات و تجمعات به فعالیتی تقریبا روزمره تبدیل گردید.

در همان ۱۶ مهر دانش‌آموزان دبیرستان‌های شهرکرد و یک دبیرستان دخترانه پس از تظاهرات و شعارهای انقلابی در طول مسیر منتهی به دبیرستان شاهپور (که در مقابل استانداری قرار داشت) شیشه‌های شهرداری، مخابرات و سازمان و اتومبیل پلیس را شکسته و هنگامی که مأموران برای متفرق کردن آنها به استفاده از گاز اشک آور و شلیک تیر، متوسل شدند.

در ۲۷ مهرماه کارکنان و قضات دادگستری شهرکرد و بروجن، دست به اعتصاب زدند. در همین روز دانش‌آموزان مدارس شهرکرد ضمن خودداری از حضور در مدرسه، راهپیمایی و تظاهرات خیابانی را ادامه داده و با تجمع در مقابل آموزش و پرورش طی قطعنامه‌ای انحلال ساواک و آزادی زندانیان سیاسی و مجازات مسببین حوادث اخیر را خواستار شدند. ضمناً کارکنان اداره بهداری و بهزیستی شهرکرد هم از انجام کار خودداری و مقابل استانداری تجمع کردند.

تلاش مسئولان ساواک برای بازگرداندن دانش‌آموزان به کلاس‌های درس ناموفق بود لذا در روز ۱۹ مهر، مبادرت به تهیه و توزیع اعلامیه‌ای با امضای دانش‌آموزان آموزشگاه‌های شهرکرد و اعلامیه دیگری با امضای معلمان خطاب به «پدران و مادران بزرگوار» و «مردم وطن پرست و غیور» نمود که در آنها خواسته شده بود با ادامه کلاس‌ها از نفوذ افکار خائنانه وطن فروشانه در مدارس، جلوگیری کنند! (اعلامیه‌هایی که هیچ تأثیری در کاهش اعتراضات نداشت.)

با اینکه بسیاری از خواسته‌های مطروحه در اعلامیه‌های ده، بیست یاسی مادهای دانش‌آموزان و فرهنگیان، صنفی می‌نمود ولی عملاً آنچه اصلا اهمیت نداشت همان خواسته‌های صنفی بود و انگشت اشاره معلم (و دانش آموز) به طرف مجسمه کد ۶۶ بود که این بت را پایین بیاورند! (سند ص ۳۵۱)

بانوان (البته طرح خواسته‌های صنفی و شبه صنفی و انگشت گذاشتن بر نارضایتی‌های محلی نیز در فضاسازی و ورود به صحنه بی‌تأثیر نبود خصوصاً آنکه این موارد به زودی به مصداق «چون صد آمد نود هم نزد ماست» در برابر خواسته‌های بزرگتر رنگ می‌باخت و به کنار می‌رفت.)

از مناسبت‌های مهم مهرماه، چهلم شهدای جمعه سیاه میدان ژاله (۱۷ شهریور) می‌باشد که به همین مناسبت با اعلامیه مراجع قم و اساتید و فضلای حوزه علمیه این شهر، دوشنبه ۲۴ مهرماه روز عزای عمومی و روز بزرگداشت شهدای ۱۷ شهریور اعلام گردید. مهمترین حادثه در این بزرگداشت‌ها، فاجعه حمله مأموران و اجیر شدگان به مسجد جامع کرمان و شهید و مجروح کردن شمار زیادی از هموطنان و به آتش کشیدن مسجد و قرآن‌ها بوده است که فضای عمومی کشور را به شدت تحت تأثیر قرار داد.

تجمعات و تظاهرات معلمان و دانش‌آموزان در طول آبان ماه با سازمان‌یابی و شدت بیشتری استمرار می‌یابد. در مواردی تظاهرات و تجمعات به خشونت کشیده شده و پلیس با پرتاب گاز اشک آورد و شلیک هوایی با تظاهرکنندگان مقابله می‌نماید. در تظاهرات ششم آبان ۵۷ پس از تجمع صدها دانش آموز دبیرستان شاهپور شهرکرد (مقابل ساختمان استانداری)، شماری از افراد چماق به دست با شعار زنده باد شاه به مقابله با دانش‌آموزان تظاهر کننده می‌پردازند. دانش‌آموزان سپس با پرتاب سنگ و بطری‌های آتش‌زا شیشه‌های استانداری را شکسته و دو دستگاه خودرو دولتی را به آتش می‌کشند، در ادامه دامنه تظاهرات به خیابان‌های اصلی شهر کشیده شده و شیشه بانک‌ها و ادارات دولتی را شکسته و دو دستگاه اتومبیل آتش نشانی و سینما زهره و مهمانسرای جلب سیاحان و چند مغازه طعمه حریق می‌گردد. پلیس و ژاندارمری موفق می‌شوند تا ساعت ۱۹:۳۰ با تیراندازی و پرتاب گاز اشک آور افراد را متفرق نمایند.

ساواک در گزارش خود ضمن گزارش وقایع فوق اضافه می‌کند که: «چون مأمورین نظامی موجود از جهت مقابله با تظاهرکنندگان کافی نبودند لذا در ساعت ۲۱ همان روز شورای تأمین استان تشکیل و تقاضای اعزام یک گروهان نیروی کمکی از مرکز توپخانه اصفهان گردید. خاتمت به عرض می‌رساند که اهالی شهرکرد از وضع کنونی بسیار وحشت زده و نگران می‌باشند» (سند ص ۳۶۵)

برابر اسناد فرمانداری نظامی اصفهان و حومه در همان شب «بنا به پیشنهاد تلفنی استاندار چهارمحال و بختیاری مبنی بر تقاضای کمک نظامی فوری، یک آتشبار به استعداد یک نفر افسر ارشد و ۲ نفر افسر جزء و ۲۶ نفر درجهأار و ۴۰ نفر سرباز با ۵ دستگاه خودرو از گروه ۴۴ توپخانه، رأس ساعت ۲۰ مورخه ۶ / ۸ / ۵۷ به شهرکرد اعزام گردید تا زیر امر شهربانی شهرکرد قرار گیرد» (سند ص ۳۶۶)

روایت روزنامه اطلاعات زیر عنوان «شهرکرد ۱۲ ساعت شاهد آتش، تخریب و اغتشاش بود» حاوی جزئیاتی از تظاهرات روز ششم آبان سال ۵۷ می‌باشد.» (حاشیه صفحات ۳۷۸ تا ۳۸۰)

در دهم آبان ماه با اوج‌گیری تظاهرات مردم شهرکرد، تلفنی به دفتر فرماندار نظامی اصفهان (سرلشکر ناجی) اطلاع می‌دهند که فردا قرار است مجسمه مقام سلطنت را پایین بیاورند. ناجی خشمگینانه دستور زیر را صادر می‌کند:

عملیات و اطلاعات (خیلی فوری) ۱- کسی جرأت چنین عمل خائنانه و پست را ندارد. ۲- فورا به سرگرد سلیمان‌پور اسلیمانی مقدم افسر ارشد آتشبار اعزامی به شهرکرد ابلاغ شود با تمام قدرت و وجود مراقبت مجسمه باشد و عناصر مخرب و بی‌وطن را در صورت داشتن چنین قصدی، به سزای اعمال خائنانه خود برساند. ۱۰ / ۸ / ۵۷» |

در یازدهم آبان مردم فارسان به مناسبت چهلمین روز فوت پسر آیت‌الله گلپایگانی، مراسمی در مسجد شهر برگزار و در ادامه همان مجلس علیه شاه و رژیم شاهنشاهی، تظاهراتی برپا کردند. (سند ص ۳۹۸)

در ۱۴ آبان ماه روز پس از به خاک و خون کشیده شدن دانش‌آموزان در دانشگاه تهران (که بعدا به روز دانش آموز نامگذاری شد) دولت شکست خورده شریف امامی استعفا داده و در ۱۵ آبان ماه، شاه پس از معرفی دولت نظامی ازهاری، نطق معروف «من صدای انقلاب شما مردم را شنیدم» را ایراد می‌نماید.

در شهرکرد به دعوت حجت‌الاسلام و المسلمین سید عطاء‌الله احمدی امام جماعت مسجد صاحب الزمان (عج) طی اعلامیه‌ای روشنگرانه که به دست خط خود ایشان تحریر و منتشر گردید، مردم به یک «راهپیمایی بزرگ» دعوت شدند.

مناسبت راهپیمایی، سوم شهدای دانشگاه تهران و ساعت آن ده صبح ۱۶ آبان است. این تجمع و راهپیمایی باشکوه و بی‌سابقه از مقابل مسجد صاحب الزمان (عج) آغاز و در چهارراه بازار با سخنرانی پرشور شهید محمدتقی بشارت و اقامه نماز جماعت ظهر به امامت حاج آقا احمدی در همان محل، به اتمام می‌رسد. ساواک تعداد نمازگزاران و راهپیمایان را ۲۰۰۰ نفر اعلام کرد. شهید بشارت ضمن سخنرانی اظهار داشت: «رهبر مملکت ما با ۳۰ سال سلطنت خود با خیانت و ظلم و ستمی که به ملت روا داشته اکنون در برابر ملت سر تعظیم فرود آورده و به التماس افتاده است در صورتی که هیچ کس فریب این دروغ‌ها را نمی‌خورد». این سخنان واکنش مستقیمی به سخنان روز گذشته شاه بود. امام خمینی در روز ۱۶ آبان روز بعد از روی کار آمدن دولت ازهاری، طی پیام بسیار مهمی به ملت ایران، ضمن تشریح مجدد اهداف انقلاب از مردم خواستند تا به نهضت ادامه دهند، اعتصابات را گسترش دهند، از دولت سرپیچی کنند و آن را فلج نمایند. (پیام ۶ ذی الحجه ۹۸). امام از ۱۵ تا ۲۴ آبان در جهت شکستن دولت نظامی و تشریح غیر مشروع بودن و تضعیف آن، تلاش فراوانی کردند به طوری که در این ده روز، ۴۵ سخنرانی، پیام و مصاحبه داشتند. پیدا بود فضایی که امام خمینی علیه دولت ازهاری ایجاد کرد، امید هر موفقیتی را از آن سلب می‌کرد. (یک سال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه ص ۴۸۸)

مطبوعات محدود آن روز که در زمان دولت شریف امامی به خاطر ژست «آشتی ملی» تا اندازه‌ای مسائل را منعکس می‌کردند از روز اول که مأموران دولت نظامی ازهاری سعی بر ایجاد سلطه و اعمال سانسور بر آنها نمودند، وارد اعتصاب دو ماهه شدند. اعتصاب مطبوعات از ۱۵ آبان ۵۷ تا ۱۶ دی ۵۷ به مدت ۶۱ روز ادامه یافت. در این مدت شبکه مساجد، نشر بولتن‌های یک یا دو صفحه‌ای محلی، شبنامه، اعلامیه، بیانیه، نوار کاست، فیلم‌های آپارات، اخبار تلفنی و نقل سینه به سینه اخبار و برگزاری نمایشگاه‌های عکس و کتاب، جایگزین روزنامه‌ها بود. در هفته اول آذرماه ساواک از پیوستن برخی مقامات اداری به جمع تظاهرکنندگان ابراز تأسف می‌کند. برابر گزارش ساواک بروجن «رییس دادگستری این شهر به اتفاق سایر کارمندان در جلو راهپیمایان حرکت و یکی از کارمندان دادگستری با خواندن اشعاری و اهانت به کد ۶۶ (شاه)، خواسته‌های کارکنان دادگستری را مبنی بر برچیدن رژیم فعلی و ساواک و روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی، اعلام نموده است که در فلکه شهرداری آقای فرماندار بروجن نیز به تظاهرکنندگان پیوسته و اظهار نموده خواسته‌های شما بر حق است و من با شما هستم.» (سند ص ۴۱۶)

با اوج‌گیری و گسترش اعتصابات و تظاهرات مردمی، کنترل عوامل رژیم بر اوضاع بیش از پیش کاهش می‌یابد. شهربانی و ژاندارمری با وجود اینکه می‌دیدند کاری از دستشان بر نمی‌آید، مع‌الوصف زمینه دستگیری‌های موردی، ایجاد دودستگی در روستاها، تجهیز و به میدان آوردن چماق به دستان و چند مورد تهاجم به تظاهرکنندگان، همچنان فعال بودند.

با شروع ماه محرم تظاهرات مردم در سراسر کشور تشدید شد که در چندین شهر به شهادت و مجروح شدن شماری از تظاهرکنندگان انجامید. در استان چهارمحال و بختیاری در روز عاشورا (20 / ۹ / 57)، نخستین شهید انقلاب اسلامی در استان شهید سید عباس صالحی) در جریان تظاهرات مردم فرخشهر توسط مأمور یا فرمانده پاسگاه ژاندامری مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به شهادت می‌رسد. سه روز بعد در شهر بروجن مأموران شهربانی در تعقیب تظاهرکنندگان، فردی به نام خسرو سلیمی ناغانی را مورد اصابت گلوله قرار داده، به شهادت می‌رسانند.[1]

۲۳ دی ماه در شهرکرد، شماری از چماق به دستان که از برخی روستاها جمع‌آوری و تجهیز شده بودند با گردش سواره‌ی چند ساعته در شهر و هجوم شماری از آنها به نمایندگان معلمان اعتصاب کننده، سعی در ایجاد رعب و وحشت نمودند. روز قبل در شهر سامان بین چماق داران موافق دولت و عزاداران حسینی نیز برخوردهایی صورت گرفته بود. (سند ص ۴۳۷)

در ۲۵ آذر ۵۷ پاسگاه گندمان (از توابع بروجن) چهار نفر افرادی را که برای آزادی دو نفر دستگیر شده توسط پاسگاه (به اتهام شعار مضره و اعلامیه)، اقدام نموده بودند دستگیر و هر شش نفر را به ساواک استان تحویل می‌دهد. (سند ص ۴۳۸)

در مراسم و تظاهرات روزهای ۱۸ و ۱۹ آذرماه شهرکرد حجت‌الاسلام سعیدی «شدیداً به دولت و حکومت حمله و عنوان می‌نماید که باید رژیم را سرنگون و شخص لایقی را روی کار آورد» (سند ص ۴۴۳)

در ۲۹ آذر شهربانی بروجن دو نفر را به اتهام شرکت در آتش سوزی و شکستن شیشه‌های بانک‌ها دستگیر و به ساواک تحویل می‌دهد که با توجه به عدم احراز اتهام با اخذ تعهد آزاد می‌شوند. (سند ص۴۴۵)

در آخرین روز آذرماه، حدود نصف کسبه شهرکرد از باز کردن مغازه‌ها خودداری نمودند. تظاهرات و تجمعات همچنان ادامه می‌یابد. در دوازدهم دی ماه حدود ۵۰۰۰ نفر از طبقات مختلف مردم در سالن ورزشی شهرکرد گرد آمده و به سخنرانی چند نفر از جمله شهید رحمن استکی و آیت‌الله سید جلال طاهری گوش فرا دادند.

دولت نظامی ازهاری در آخرین روزهای ماه محرم (۹ دی ماه ۵۷) سقوط می‌کند. در ۱۵ دی ماه، امام خمینی پس از قطعی شدن نخست وزیری بختیار در مصاحبه‌ای اعلام کردند:

«ما با بودن رژیم سلطنتی هیچ دولتی را به رسمیت نخواهیم شناخت» امام سه روز بعد در مصاحبه‌ای دلیل غیرقانونی بودن بختیار را چنین اعلام می‌کند: «دولت بختیار غیرقانونی است برای اینکه شاه و مجلسین هر دو غیرقانونی هستند. شاه به خاطر رفراندوم ملت در تاسوعا و عاشورا، غیرقانونی بودنش روشن شد و مجلسین هم برای اینکه به ملت اتکا ندارند و شاه وکلای آنها را تعیین کرده است» (صحیفه ج ۵ ص ۳۸۱)

در ۱۸ دی ماه مردم شهرکرد همپای مردم شهرهای دیگر در مخالفت با دولت شاهپور دست به راهپیمایی می‌زنند. مهمترین ابتکار امام خمینی برای سست کردن دولت بختیار پیام بسیار مهمی بود که در ۲۲ دی ماه خطاب به ملت ایران فرستادند. امام در این پیام خبر تشکیل شورای انقلاب و مأموریت‌های آن را اعلام نمودند و بار دیگر غیرقانونی بودند دولت بختیار را تذکر دادند.

شاه در ۲۶ دی از کشور خارج شد. خبر خروج شاه چون رعدی در آسمان ایران پیچید و مردم به خیابان‌ها ریختند، فریاد شادی و الله‌اکبر سر دادند، عکسهای امام را به اهتزاز در آوردند و عکس‌های شاه را پاره می‌کردند، پای کوبی کرده و چراغ اتومبیل‌ها را روشن می‌کردند و بوق می‌زدند. ایران سراسر جشن بود و شادی، غریو تکبیر بود و لبخند.

مردم استان چهارمحال و بختیاری همپای هموطنان، فرار شاه را که تجلی قول امام برای بیرون کردن شاه بود، جشن گرفتند.

در شهر بروجن هزاران نفر از مردم در همان روز ۲۶ دی، مجسمه‌ی طاغوت را به زیر کشیدند و عکس امام را بر فراز ستون آن، نصب کردند. در شهرکرد نیز در روز ۲۷ دی مردم طی تجمعی پرشور، مجسمه طاغوت را از جا کنده و سرنگون کردند تا خار مظهر سلطه‌ی جنایت بار پنجاه ساله رژیم پهلوی دیگر در هیچ چشمی نخلد و میدان مجسمه بشود میدان آزادی. مردم پس از تخریب مجسمه شاه به سراغ ساواک رفتند و ساختمان ساواک را که پیش از این اسنادش به مرکز توپخانه اصفهان منتقل شده بود، تسخیر کردند.

ساختمان ساواک سه روز در اختیار مردم قرار داشت. مردم با نصب عکس پارچه‌ای امام خمینی بر فراز ساواک، ساختمان را در اختیار شهرداری قرار دادند. ده روز قبل رییس شهربانی شهرکرد از «گماردن هرگونه مأمور در حاشیه خارجی ساختمان ساواک» اظهار عجز کرده و عنوان نموده بود که «جز حفاظت از شهربانی و کلانتری به علت قلت پرسنل، امکان انجام وظیفه دیگری برایش مقدور نیست» (سند ص ۴۲۷) و دیگر قادر نیست که در مورد جمع‌آوری اعلامیه‌ها و محو شعارهای مضره و جلوگیری از تحریک شدید محرکین و اهانت به کد ۶۶ با توجه به شرح وظیفه اقدام نماید.» (سند پیشین)

امام خمینی در بعدازظهر ۲۶ دی در جمع خبرنگاران، ضمن تبریک رفتن شاه به ملت ایران هشدار دادند که «خروج شاه اولین مرحله پیروزی ملت است و مجرد رفتن شاه پیروزی نیست ولی طلیعه‌ی خلع سلطه‌ی اجانب است»

«امام از ملت خواستند که خودشان مواظب نظم مملکت باشند و جوانان غیور کنترل شهرستان‌ها و دهات و قراء را به دست گیرند» همین پیام کوتاه بود که در راهپیمایی ۲۳ دی ماه شهرکرد، راهپیمایان در مسیر خود فلکه یادبود شهر را به آتش کشیده و ادارات دولتی را به ترتیب مورد بازدید قرار داده و باقی مانده عکس‌های موجود در اتاق‌های ادارات را پاره کرده و به آتش کشیدند. سپس در حسینیه گرد آمده و به استماع چند سخنرانی نشستند. در روزهای قبل از فرار شاه، تظاهرات مردم سامان با حمله چماق داران مواجه می‌شود. در شهرکرد برای رفع کمبودها و شکستن نرخ‌ها، دوازده فروشگاه تعاون و مصرف اسلامی مایحتاج عمومی را به قیمت نازل عرضه کرده و کمیته‌های امداد برای برآوردن نیازهای اولیه مردم تشکیل می‌شود. ساواک استان که با تسخیر محل کار آنان توسط مردم، نگران فراخوانی خود هستند لذا استدعا دارند مقرر فرمایند از تشکیل مجدد ساواک در شهرکرد خودداری و وظایف مربوطه به سازمان اطلاعات و امنیت استان اصفهان محول گردد» (سند ص ۴۶۱)

از سه روز قبل از فرار شاه، ساواک شهرکرد سرگرم بسته‌بندی و انتقال اسناد خود به اصفهان است لذا از ۲۴ دی ماه به بعد، از عملکرد ساواک استان در زمینه انعکاس تحرکات انقلابی مردم هیچ نشانی (حداقل به صورت مکتوب) به جز یکی دو مکاتبه اداری مربوط به ساختمان و کارمندان ساواک، وجود ندارد لذا حتی اخبار مربوط به پایین آوردن مجسمه بروجن در ۲۶ دی و مجسمه شهرکرد در ۲۷ دی را مستند به گزارش روزانه فرمانداری نظامی اصفهان و شورای تأمین استان ارائه داده‌ایم.

با وجود عدم دستیابی به گزارشات احتمالی باقی مانده از شهربانی و ژاندارمری اخبار منتشره از سوی خبرگزاری پارس نشان از تحرکات وسیع و منسجم مردم استان در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی دارد.

حضور هزاران تن از مردم شهرکرد در همراهی با مردم فارسان در تشییع جنازه و خاکسپاری شهید قربانعلی داودی (در ۱۳ بهمن)، شرکت بیش از ۳۰۰۰ نفر از مردم شهرکرد در راهپیمایی روز ۱۷ بهمن در حمایت از دولت مهندس بازرگان و پیوستن اکثر سازمان‌های اداری شهرکرد با صدور اطلاعیه‌هایی به تظاهرکنندگان و تدارک راهپیمایی بزرگ حمایت از دولت منتخب امام در روز ۱۸ بهمن ۵۷، از جمله فعالیت‌های مردم در این روزهاست. در شهر بروجن نیز به همین مناسبت تظاهراتی در ۱۸ بهمن برگزار گردیده. راهپیمایی‌های مردم در تأیید دولت منتخب امام مستلزم نفی دولت طاغوت یعنی برکناری شاپور بختیار است. شاپور بختیار که علیرغم خاستگاه اولیه ایلی، نه تنها نتوانست هیچ جایگاه و پایگاهی در میان مردم چهارمحال و بختیاری به دست آورد بلکه به عنوان فردی خائن و وابسته که به طور ناشیانه می‌خواهد بر سر راه تحقق خواسته‌های مردم، مانع ایجاد کند مورد طعن و لعن و استهزاء مردم قرار گرفت.

این چنین است که انقلاب اسلامی پس از سالها رنج و استقامت و مجاهدت مردم ایران در سایه روشنگری و رهبری خمینی بت‌شکن و با بیدارگری و جلوداری روحانیت متعهد به بار می‌نشیند و با تحقق وعده‌ی الهی در نصرت حق جویان، شب تاریک حکومت طاغوت به روز روشن حکومت اسلامی، تبدل می‌یابد تا ما این اعجاز بزرگ قرن و این حماسه بی‌نظیر و این جمهوری اسلامی را شاکر و حافظ و نگهبان باشیم.

و الى الله ترجع الامور

اداره کل اطلاعات استان چهارمحال و بختیاری

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]. سومین شهید نیز در حاشیه راهپیمایی روز ۱۲ بهمن ۵۷ مردم فارسان، توسط عوامل چماق به دست به شدت مضروب و پس از انتقال به بیمارستان به شهادت می‌رسد. کربلایی قربانعلی داودی شهید این واقعه بود.

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.