مقدمه - کتاب گروه ابوذر نهاوند

آشنایی با شهرستان نهاوند

 شهرستان نهاوند از لحاظ موقعیت جغرافیایی در مناطق غربی ایران در دامنه رشته کوه‌های زاگرس واقع شده است. این شهرستان از حیث تقسیمات کشور از توابع استان همدان محسوب می‌شود و از شمال به شهرستان‌های تویسرکان و کنگاور، از شرق به ملایر و بروجرد، از غرب به کرمانشاه و هرسین و از جنوب به نورآباد و الشتر (از توابع استان لرستان) محدود شده است و وسعت آن بالغ بر 1461 کیلومترمربع است.

 از نظر تاریخی، نهاوند[1] از شهرهای باستانی ایران است که سابقه آن به قبل از اسلام برمی‌گردد و در دوران ساسانیان به عنوان پایتخت ایران شناخته می‌شده است. جدیدترین آثار تاریخی به دست آمده در این شهرستان نشان‌دهنده این است که سابقه تاریخی این شهر به بیش از پنج قرن قبل از میلاد برمی‌گردد.

 در سال 21 هجری برابر 642 میلادی با ورود مسلمانان به ایران نام نهاوند با یکی از نبردهای سرنوشت ساز همراه شد. در این نبرد سپاهیان ایران در نهاوند شکست خوردند و لشکریان اسلام پیروز شدند و این نبرد از چنان اهمیتی برای مسلمانان برخوردار شد که مورخان اسلامی آن را فتح الفتوح نامیدند[2] و از آن پس تاریخ ایران و به تبع آن نهاوند وارد مرحله تازه‌ای گردید. به ادعای کلیه مورخین فتح نهاوند، کلید فتح سایر نواحی ایران گردید و از آن پس اسلام به سراسر ایران گسترش یافت. در متون تاریخی در دوره‌ای نسبتاً طولانی از «نهاوند» و «دینور»[3] و «ماه‌الکوفه» نام برده شده است. علت این نامگذاری این بوده است که نهاوند توسط مردم کوفه و دینور توسط مردم بصره فتح شده بود.[4]

 از سده دهم هجری و با شکل‌گیری حکومت عثمانی، درگیری‌های منطقه‌ای بین صفویان و عثمانی‌ها افزایش یافت. در این زمان نهاوند به منزله شهری نزدیک به مرزهای غرب کشور با تاخت و تازهای سپاهیان عثمانی مواجه شد و مدتی در سال 996 هجری قمری نیز به تصرف عثمانی‌ها درآمد.

 

نهاوند در دوران انقلاب اسلامی

 در طول دوران رژیم پهلوی، شهرستان نهاوند، به عنوان یکی از شهرهای انقلابی و با مردمی مذهبی و علاقه‌مند به روحانیت شناخته می‌شد. در طول دوران مبارزات مردمی ایران علیه رژیم، شهرستان نهاوند به عنوان مهم‌ترین مرکز و پایگاه انقلابیون در غرب کشور شناخته می‌شد. به همین علت اولین مرکز ساواک در شهرستان‌های غرب کشور در نهاوند تأسیس می‌گردد. ساواک نهاوند وظیفه کنترل انقلابیون غرب کشور را به عهده می‌گیرد. در دوران انقلاب اسلامی، مردم این شهرستان به رهبری روحانیت خصوصاً شهیدان حیدری و قدوسی(ره) حضوری فعال و همه جانبه در تظاهرات ضد رژیم داشته و اولین مجسمه شاه در این شهرستان سرنگون می‌گردد. رشد حرکت‌های مردمی علیه رژیم در این شهرستان به حدی بود که شهربانی و ژاندارمری توان مقابله با حرکت‌های مردمی را نداشتند. با درخواست استاندار همدان در سال 57 تعداد زیادی از نیروهای گارد وارد شهر شده و سخت‌ترین و خشن‌ترین حکومت نظامی در این شهر کوچک برقرار گردید. علاوه بر شهرستان نهاوند، روستاها و قرای این شهرستان نیز مورد تهاجم دائم نیروهای گارد شاهنشاهی قرار می‌گرفتند. در طول دوران حکومت نظامی تعداد زیادی از مردم شهر و روستاهای تابع مورد هجوم وحشیانه گارد شاهنشاهی قرار می‌گرفتند و دهها نفر از مردم شهر و روستاهای اطراف از قبیل شعبان، جهان‌آباد، برزول، دزفول و... شهید و یا مجروح گردیدند.

 نهاوند در تاریخ پر فراز و نشیب خود، همیشه از چهره‌های شاخص و مستعد در زمینه‌های مختلف سیاسی، مذهبی و فرهنگی برخوردار بوده که هرکدام منشأ تأثیرات زیادی در منطقه و یا کشور بوده‌اند. در زمینه مبارزات سیاسی می‌توان از گروه انقلابی ابوذر نهاوند نام برد که در سالهای خفقان و ظالمانه رژیم ستم‌شاهی به پا خواسته و با الهام از دستورات مذهبی و احکام دینی مبارزه علیه رژیم را شروع نمودند.

 

پیش‌زمینه‌های شکل‌گیری گروه انقلابی ابوذر

قیام خونین پانزدهم خرداد 1342 به رهبری امام خمینی(ره) نقطه عطفی در مبارزات ملت ایران و سرفصل جدیدی در تحولات سیاسی کشور به وجود آورد. در واقع این حادثه عظیم پایه‌گذار دوران جدیدی در شیوه مبارزاتی کشور بود که تا آن زمان در تاریخ ایران بی‌سابقه بوده است.

 در ابتدای دهه چهل رژیم شاه با حمایت‌های همه‌جانبه آمریکا، به این نتیجه رسیده بود که برای جلوگیری از رشد فزاینده مبارزات مردم ایران، با ایجاد رعب و وحشت عمومی از طریق به راه انداختن کشتارها و دستگیری‌های دسته جمعی، از هم پاشیدگی و مسخ احزاب و گروه‌های سیاسی و یا با دستگیری و تبعید شخصیت‌های سیاسی و مذهبی، خواهد توانست جریان رو به رشد مبارزه را متوقف و حاکمیت همه جانبه خود را تثبیت کند. اما علی‌رغم تمام سیاست‌های بی‌رحمانه و سرکوبگرانه‌ای که اتخاذ شده بود، آنان به یک نکته اساسی که همان مسئله در نهایت موجب سقوط رژیم و کوتاه شدن دست آمریکا گردید، توجه نکرده بودند و آن نفوذ و اعتقادات دینی برخاسته از فرهنگ تشیع در اعماق دل و جان مردم از طریق یک سازمان گسترده مردمی به نام روحانیت است که در شرایط خاصی انسجام و شکل می‌گیرد و هدایت‌گر جامعه به اهداف ملی و مذهبی می‌گردد.

 این تشکل خودجوش در درون حوزه‌های علمیه، مساجد، حسینیه‌ها، تکایا و مجالس قرآن و روضه شکل می‌گیرد و مردم از طریق این مراکز نسبت به امور مذهبی و سیاسی خود آگاه و متعهد می‌گردند.

 در جریان قیام خونین 15 خرداد، امام خمینی(ره) به عنوان مرجع و محور این نهضت مذهبی، رهبری مبارزه را به عهده می‌گیرد و روحانیون انقلابی در داخل و حتی خارج کشور به تبعیت از وی به پا خاسته و خطوط کلی مبارزاتی را که امام(ره) تعیین کرده بود، در سراسر کشور ترویج می‌دهند.

رژیم شاه جهت جلوگیری از رشد هر چه بیشتر حرکت‌های مردمی و گسترش دامنه آن، دست به کشتار بی‌رحمانه‌ای در شهرهای مختلف می‌زند و هزاران نفر از مردم مسلمان را به خاک و خون کشیده و امام خمینی را به ترکیه تبعید و عده زیادی از شاگردان و اطرافیان او را یکی پس از دیگری دستگیر می‌نماید.

 از آن پس کارشناسان امنیتی ـ سیاسی ایران و آمریکا تصور می‌کنند ایران به جزیره ثبات و امن برای اهداف استعمارگرانه آنان تبدیل شده و بر این اساس قوانین و لایحه‌های ضد دینی یکی پس از دیگری از طریق دولت و مجلس تصویب و به اجرا گذاشته می‌شود.

رژیم از غرور و طغیان سرمست و در فساد مالی، اخلاقی و سیاسی غرق بود. شاه تصور می‌کرد که کاملاً بر اوضاع مسلط شده و هیچ خطری نظام سلطنتی را تهدید نمی‌کند و با اطمینان خاطر در مقابل قبر کورش گفت: کورش! شاه بزرگ! شاه شاهان! شاه هخامنش!... ما اینجا در برابر آرامگاه ابدی تو هستیم تا با شکوه بگوییم پیوسته بیارام! زیرا ما بیداریم!.[5]

 لکن از طرف دیگر نیروهای مذهبی خصوصاً روحانیون که از تبعید رهبر انقلابی خود و دستگیری عده زیادی از یاران و شاگردان وی به شدت رنجیده خاطر شده بودند، به شکل‌های مختلف نام و یاد رهبر تبعیدی خود را زنده نگاه می‌داشتند. امام خمینی(ره) نیز در خارج از کشور با سخنرانی، اعلامیه و پیام‌های خود به مناسبت‌های مختلف، روح تازه‌ای در کالبد نیروهای مذهبی خصوصاً روحانیون دمید و با امید و اطمینان به پیروزی، همچنان نهضت اسلامی مردم را هدایت می‌کرد. هدایت‌های پیامبرگونه امام(ره) راهی نو در شیوه مبارزاتی انقلابیون به وجود آورد و از آن پس فعالیت‌های فرهنگی روشنگرانه روحانیون و شخصیت‌های انقلابی در سراسر کشور با شیوه جدید و جذابی شروع شد. مجالس مذهبی، مساجد، تکایا، جلسات قرآنی و... به مراکز ترویج و انتشار نوارها، اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های امام مبدل شد. از درون مراکز مذهبی فعالیت‌های سیاسی نیروهای انقلابی علیه رژیم شکل می‌گرفت. از جمله گروه‌های مذهبی که با انگیزه‌های دینی و در پای منابر انقلابی شکل گرفت، «گروه انقلابی ابوذر نهاوند» بود.

 

زمینه شکل‌گیری گروه انقلابی ابوذر نهاوند

عملکردهای نادرست رژیم خصوصاً حرکت‌های ضد اسلامی و سلطه‌جویانه آمریکاییان بر سرنوشت مردم و کشور موجب شد که گرایش به مبارزات سیاسی و حرکت‌های مسلحانه علیه رژیم روز به روز افزایش یابد و حتی به عنوان یک ارزش در بین جامعه سیاسی و مذهبی ایران مطرح شود.

 علاوه بر مجموعه علل و عوامل فرهنگی، سیاسی و اجتماعی که موجب رشد مبارزات انقلابی در سراسر کشور گردیده بود، در شهرستان نهاوند نیز یک سری علل و عوامل خاص دیگر دست به دست هم داد تا گروه انقلابی ابوذر از بین جوانان نهاوند شکل بگیرد که از جمله این عوامل می‌توان امور زیر را برشمرد.

وجود روحانیون انقلابی و مروج افکار امام در شهرستان نهاوند حوزه علمیه نهاوند از قدیم‌ترین حوزه‌های علمیه کشور است که از قبل از دوران قاجار تاکنون همیشه محل تحصیل و تعلیم و پرورش عده زیادی از طلاب و روحانیون منطقه بوده و تاکنون دهها روحانی به نام و معروف را در دامن خود پرورش داده است. در طول تاریخ، حوزه‌های علمیه نقش اصلی و اساسی را در تقویت پایه‌های اعتقادی و رشد گرایش‌های دینی مردم داشته و دارند. مردم متدین این منطقه نیز مانند سایر مناطق، در طول تاریخ اعتقادی عمیق به روحانیون داشته و آنان را همیشه مرجع و ملجأ خود در سختی‌ها و مشکلات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی می‌دانند.

با انتشار خبر کشتار روحانیون در واقعه 15 خرداد 1342 و دستگیری امام خمینی(ره) حوزه‌های علمیه شهرستان تعطیل می‌گردد و 30 نفر از دوستداران و ارادتمندان امام(ره) از نهاوند به قم رفته و در بیت ایشان حاضر می‌شوند.

آقای نجاریان از جمله مرتبطین گروه ابوذر که توسط ساواک دستگیر می‌گردد و در این خصوص می‌گوید: «با رسیدن اخبار فیضیه در سال 1342 پدرم راهی قم شد و مرا نیز با وجود سن و سال کم به همراه خود برد و در برخی مجالس و تظاهرات آن ایام به اتفاق پدرم شرکت داشتم.»[6]

پس از تبعید امام خمینی(ره) در سال 42 رساله، اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های امام خمینی(ره) توسط طلاب و روحانیون به شهرستان نهاوند آورده می‌شد و در اختیار جوانان و مردم مذهبی قرار می‌گرفت و از این شهر به سایر مناطق غرب کشور توزیع می‌گردید. به همین علت شهرستان نهاوند به عنوان مهم‌ترین مرکز فعالیت انقلابیون و محور گسترش افکار امام خمینی(ره) شناخته می‌شد و پایگاه و محل تردد بسیاری از نیروهای انقلابی منطقه شد. ساواک که از رشد افکار انقلابی مردم این شهرستان احساس خطر کرده بود، اولین مرکز خود را در شهرستان نهاوند افتتاح کرد که از این طریق انقلابیون غرب کشور را زیر چتر فعالیت‌های خود قرار دهد.

 حجت‌الاسلام علی یونسی وزیر سابق اطلاعات، در این باره می‌گوید: نهاوند به دلیل داشتن روحانیون با نفوذی چون آیت‌الله قدوسی و آیت‌الله حیدری که از شاگردان ویژه امام(ره) بودند، به عنوان یکی از کانون‌های مبارزه در غرب کشور تبدیل شده بود. این امر به علت نفوذی بود که نهاوند در حوزه علمیه قم داشت و به مناسبت‌های مختلف روحانیون را برای سخنرانی و تدریس و تشکیل جلسات به این شهر دعوت می‌کردند.[7]

حجت‌الاسلام محمدشفیع شفیعی‌نیا، قائم‌مقام وزارت اطلاعات در این رابطه می‌گوید: فعالیت‌ها و اقدامات شهید قدوسی و شهید حیدری که هر دو از شاگردان خوب و انقلابی حضرت امام(ره) بودند، موجب شد بیشتر متدینین شهر نهاوند و حتی شهرهای اطراف به حضرت امام(ره) رو بیاورند و از ایشان تقلید کنند. این دو بزرگوار هر کدام در حوزه‌های مختلفی تأثیرگذار بودند که نتیجه زحمات هر دوی آنان، ایجاد فضای مناسبی در شهرستان نهاوند به نفع امام(ره) و زمینه‌ساز مبارزات انقلابی علیه رژیم بود که ما هر چه جلوتر می‌آمدیم در حقیقت این فضا عمق بیشتر و سطح گسترده‌تری را پیدا می‌کرد. از درون این فضای مذهبی گروه‌های مبارزی نظیر گروه انقلابی ابوذر به وجود می‌آید.[8]

مؤید این مطالب این است که بهمن منشط در بیدادگاه رژیم هنگامی که بازپرس از وی در مورد علت روآوری به تشکیل گروه چریکی و مبارزه مسلحانه سؤال می‌کند در جواب می‌گوید: «فقر بیش از حد مردم و آیات قرآن در من تأثیر کرد، خورشید انقلاب مسلحانه در ایران تابیدن گرفت. با مطالعه و بررسی‌هایی و باتوجه به تاریخ مبارزات ایران و اینکه چرا آیت‌الله خمینی را تبعید کردند و نظایر آن دیدم باید گلوله را با گلوله جواب داد، لذا با عبادالله خدارحمی گروه ابوذر را تشکیل دادیم.[9]

 

حضوری فعال در مساجد

شخصیت اجتماعی اعضای گروه ابوذر در مساجد شکل گرفت. در مسجد فعالیت‌های اجتماعی آنان شروع شد و تا حد امکان جلسات مذهبی خود را در مساجد شهر برگزار می‌کردند. فعالیت‌های فرهنگی آنان براساس وضعیت مسجد و نیاز نمازگزاران شکل می‌گرفت. هنگام برگزاری مجالس جشن و یا عزاداری در ماه‌هایی نظیر رمضان و محرم که مسجد... محل تردد افراد زیادی از مردم بود، کلیه امور خدماتی و ارتباطی مسجد توسط این جوانان انجام می‌شد. خدمات آنان به نمازگزاران، چهره‌ای مذهبی و خدمتگزار امور دینی در اذهان به وجود آورده بود. مجالس قرائت قرآن و تفسیر و نهج‌البلاغه و... را در مسجد برگزار می‌کردند. مصمم بودند که همیشه نمازهای خود را در مسجد و به جماعت اقامه نمایند. بعدها که گروه ابوذر تشکیل شد و اساسنامه‌ای برای گروه نوشته شده، حضور مداوم در نمازهای جماعت را برای کلیه اعضا به عنوان یکی از اصول عملی و لازم‌الاجراء تدوین کردند و تا قبل از دستگیری توسط ساواک، به آن عمل می‌کردند.[10]

حضور مداوم و فعالیت خوب آنان در مسجد موجب اطمینان بزرگترها و جذب جوانان به آنان می‌شد. گروه ابوذر اکثر اعضای خود را از درون مساجد نشان و جذب می‌کردند.

آقای عباس خرمی از مرتبطین با گروه ابوذر می‌گوید:

«مسجد پایگاه و محل فعالیت بچه‌ها بود. در بعضی از جلسات بحث‌هایی در مورد تفسیر سوره‌های قرآن می‌شد. بیشتر آیه‌ها و سوره‌هایی که تفسیر می‌شد، جنبه ظلم‌ستیزی و تحریک‌سازی آن غلبه داشت. مثلاً سوره توبه. اما در کنار تفسیر به موضوع آموزش قرائت قرآن نیز توجه داشت. او (ولی‌الله سیف) از بچه‌ها می‌خواست که سوره حمد را تلاوت کنند و اشکالات آنان را برطرف می‌کرد.»[11]

 آقای سید احمد سید آقایی که از مرتبطین گروه ابوذر بوده است، می‌گوید: پایگاه بچه‌ها در مسجد بود، مسجد امام حسن(ع) مسجد امام‌زاده. من در آنجا با بچه‌ها بیشتر آشنا شدم. ابتدا کلاس روضه‌خوانی و تجوید قرآن بود. مثلاً در مسجد امام‌زاده، قرآن را به بچه‌های نوجوان و جوان (دبستانی تا دبیرستانی) یاد می‌دادند و یک حرکت در امر آموزش قرآن آغاز شده بود.[12] مسجد هم زمینه‌ساز آشنایی نوجوانان و جوانان با معارف دینی و هم زمینه‌ساز شناخت شرکت‌کنندگان و نشان نمودن افراد جهت ارتباط‌گیری.

 

سخنرانی‌های انقلابی

دعوت از سخنرانان و وعاظ انقلابی از دیگر عللی بود که نقش بسزایی در شکل‌گیری گروه ابوذر داشت. حجت‌الاسلام محمدشفیع شفیعی‌نیا، قائم‌مقام وقت وزارت اطلاعات در این رابطه می‌گوید: قبل از 15 خرداد 1342، تنها خواص، امام خمینی(ره) را می‌شناختند، امام(ره) هنگامی وارد عرصه مبارزات شد که شاگردان بسیار خوبی تربیت کرده بود. پس از دستگیری امام این شاگردان با تکیه بر فتوا و نظرات امام و اندوخته‌هایی که خودشان داشتند وارد صحنه فرهنگی ـ سیاسی کشور شده و مردم مذهبی و بخش زیادی از مساجد را در اختیار گرفتند. عده‌ای از آنان با سخنرانی‌های انقلابی خود و عده‌ای دیگر با برگزاری کلاس‌های تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه و عده‌ای دیگر با شیوه‌ها و شگردهای مختلف مردم متدین و مذهبی را آگاه و به صحنه مبارزات می‌کشاندند. شهید قدوسی از قم و شهید حیدری نیز در نهاوند هر دو با این هدف اقدام به اعزام و یا دعوت مبلغین و وعاظ انقلابی خصوصاً حجج اسلام؛ فلسفی، محمدی ری‌شهری، حسن روحانی، فلاح زاده یزدی، فاکر و... به این شهر می‌کردند. سخنرانی‌های انقلابی در مساجد شهر خصوصاً در مسجد جوانان موجب شد که مردم مذهبی شهرهای اطراف نیز جهت استماع سخنان روحانیون به این مجالس رو بیاورند. در آن زمان مسجد جوانان به عنوان مرکزی جهت اجتماع نیروهای انقلابی و کانون مبارزه فرهنگی علیه رژیم مبدل شده بود. از پای این منابر هسته سیاسی مبارزاتی خودجوش شکل می‌گرفت. از جمله مبلغینی که نقش بسزایی در شکل‌گیری گروه ابوذر داشت، حجت‌الاسلام فاکر خراسانی بود.[13]

حجت‌الاسلام محمدرضا بیک یزدی، معروف به فاکر خراسانی در مورد سفرهای تبلیغی خود به نهاوند می‌گوید: یک روز در قم آیت‌الله قدوسی مرا دید و اصرار داشت که برای سخنرانی به نهاوند بروم. به خاطر مشکلاتی که داشتم ابتدا قبول نکردم اما اصرار آیت‌الله قدوسی موجب شد که این سفر را بپذیرم و سپس ایشان به بعضی از متدینین نهاوند اطلاع دادند و من جهت سخنرانی به نهاوند رفتم که مورد استقبال بی‌نظیر مردم و خصوصاً جوانان واقع شد.[14]

 

تلاش‌های دلسوزانه آقای محمد طالبیان

آقای طالبیان از جمله مدیران متعهد و متدینی بود که در تربیت و رشد انگیزه‌های دینی اعضای گروه ابوذر نقشی اساسی و محوری داشت. وی در سال 49 از دانشگاه اصفهان فارغ‌التحصیل می‌شود و پس از مراجعت به نهاوند به تدریس در دبیرستان هفتصد نفری کورش می‌پردازد. برقراری ارتباط نزدیک با محصلین، دلسوزی نسبت به مسائل اجتماعی و حتی شخصی آنان، تلاش‌های بی‌دریغ در رشد آگاهی‌های مذهبی و شخصیت مهذب و با صفای آقای طالبیان موجب شد که ایشان به عنوان محور ارتباط جوانان دبیرستانی با روحانیون و هدایت آنان به امور مذهبی شناخته شود.

 آقای طالبیان که شاهد شور و شوق و اشتیاق جوانان به فراگیری معارف دینی و آگاهی‌های سیاسی بود، مانند پدری دلسوز پا به پای آنان حرکت می‌کرد و سعی می‌نمود به هر نحو ممکن تجربیات خود را به آنان منتقل کند و آنان را از هر گونه حرکت نسنجیده و یا تندی که به زیان اهداف مبارزاتی و اسلامی‌شان باشد، باز دارد. آقای طالبیان برای نیل به این هدف در کوه و صحرا جلسات خصوصی، برنامه‌های فرهنگی و مسافرت همراهشان بوده و جهت ایجاد ارتباط بین آنان و سایر شخصیت‌ها و گروه‌های مبارزی که بتوانند رهبریت این جوانان را به عهده بگیرند، همراه بعضی از آنان به شهرهای همدان، اصفهان، قم و... مسافرت می‌کرد و ملاقات‌های متعددی را انجام می‌داد.

 

تشکیل گروه ابوذر

 همکاری‌های دوستانه و نزدیکی‌ای که عده‌ای از جوانان نهاوند از سال 1349 در فعالیت‌های مذهبی با هم داشتند، و زمینه‌های خاصی که در شهرستان نهاوند وجود داشت، (برخی از آنها ذکر گردید)، باعث شد که در آبان سال 1351، مصادف با آخرین روز ماه مبارک رمضان 1392، شش نفر از جوانان مذهبی و فعال نهاوند، در جلسه‌ای خصوصی به دور از چشم دیگران گرد هم آیند و پایه‌های اصلی گروه ابوذر را بنا نهند.

اعضای جلسه عبارت بودند از:

1 ـ عبادالله خدارحمی، دیپلم 24 ساله.

2 ـ ولی‌الله سیف، 19 ساله

3 ـ بهمن منشط، 19 ساله

4 ـ حجت‌الله آورزمانی، 19 ساله

5 ـ علیرضا کرمعلی، 19 ساله

6 ـ روح‌الله سیف، 20 ساله.

 در این جلسه پس از صحبت‌های مستدل و منطقی بهمن منشط و عبادالله خدارحمی، در مورد گسترش ظلم و فساد و فقر در جامعه، آن‌ها به طور خودجوش گروه انقلابی ابوذر را جهت مبارزه با رژیم تشکیل می‌دهند. در این جلسه سه نفر از دوستان صمیمی و فعال آنها که در همه برنامه‌های فرهنگی و مذهبی همراه آنان بوده و دارای زمینه‌های همکاری می‌باشند، به نام‌های حجت‌الله عبدلی، ماشاءالله سیف و ولی‌الله کشفی حضور نداشتند. قرار بر این شد که بهمن منشط موضوع تشکیل گروه را با آنان در میان بگذارد و آنان را نیز به عنوان اعضای اصلی جذب گروه نماید. شب بعد بهمن منشط به سراغ یک یک آنان رفته و پس از توضیح اهداف و علل تشکیل گروه ابوذر، موافقت آنان را به عنوان اعضای اصلی گروه جلب می‌کند و به این طریق هسته اولیه گروه ابوذر با 9 نفر مذکور شکل می‌گیرد.[15]

آنان گروه ابوذر را با هدف مبارزه برای ریشه کن کردن فساد، شناساندن اسلام راستین و ایجاد جامعه اسلامی تشکیل می‌دهند و نام «گروه انقلابی ابوذر نهاوند» را بر آن می‌گذارند.[16]

ولی‌الله کشفی تنها عضو باقیمانده از مجموعه نه نفره گروه ابوذر در مورد علت انتخاب نام ابوذر برای گروه می‌گوید: ابوذر فردی بود که ساده زندگی می‌کرد و همین سادگی باعث شد که ما هریک زندگی ساده را دنبال کنیم و چون او، در پی پیاده کردن اسلام در جامعه باشیم و نام گروه ابوذر را از همان سال 1351 که گروه تأسیس شد، انتخاب کردیم.

بنابر اسناد و مدارک موجود، گروه انقلابی ابوذر از جوانانی تشکیل شد که میانگین سنی آنان در حدود 20 سال بود و هیچ‌کدام هنوز دوران خدمت سربازی را طی نکرده بودند و حتی با مسائل اولیه مبارزه نیز آشنایی نداشتند. اکثر آنان در سال 52 موفق شدند دیپلم بگیرند و در همان سال در حالی که فاقد تجربه‌های اولیه بودند، وارد مبارزه علیه رژیم شدند.

به هر حال علیرغم کم سن و سالی و دانش‌آموز بودن و نداشتن یک تشکیلات منسجم، آنان به‌طور خودجوش تشکیلاتی ابتدایی را با انگیزه‌های مذهبی راه‌اندازی کرده، ضوابط و مقرراتی را برای خود تدوین می‌کنند که به عنوان اصول عملی و یا اساسنامه گروه ابوذر شناخته می‌شود.

 

مرامنامه یا اصول عملی گروه ابوذر

1 ـ هر حرکت و سکون جز به یاد خدا و برای خدا نباشد.

2 ـ نماز در اول وقت خوانده شود.

3 ـ نماز به جماعت خوانده شود.

4 ـ هر هفته یک روز روزه گرفته شود.

5 ـ یک ساعت تعمق در آیات قرآن در هر صبح.

6 ـ نماز شب.

7 ـ دوری از گناهان کوچک و ترک مکروهات.

8 ـ اجتناب از دروغ و غیبت و تهمت.

9 ـ صداقت در گفتار و کردار

10 ـ اجتناب از خوردن غذاهای لذیذ.

11 ـ کمک به افراد در هر شرایط.

12 ـ امر به معروف و نهی از منکر.

13 ـ خوشرویی با افراد خانواده و دیگران.

14 ـ احسان به حیوانات.

15 ـ خواندن درس‌های مدرسه.

16 ـ دو ساعت مطالعه غیر درسی.

17 ـ یک ساعت بررسی مطالب روزنامه‌ها و جمع‌آوری مطالب.

18 ـ یک ساعت تفکر در باره مسائل روز.

19 ـ حداقل سه ربع نرمش و ورزش در روز.

20 ـ هفته‌ای یکبار کوهنوردی.

21 ـ هفته‌ای یک شب شکنجه شدن.

22 ـ بررسی اعمال روزانه و انتقاد از خویش.

23 ـ در نظر گرفتن کلیه مسائل امنیتی.

تمامی این اصول با مشورت اعضا توسط ولی‌الله سیف و بهمن منشط تهیه و به تصویب سایر اعضا رسید. ولی‌الله سیف در مورد منشأ انتخاب اصولی عملی مذکور می‌گوید: ما این اصول را از آیات قرآن خصوصاً سوره مؤمنون اقتباس کردیم.[17]

 

نگاهی به بعضی از رفتارها و عملکردهای اعضای گروه ابوذر

با اتمام دروس دبیرستانی برنامه‌های مبارزاتی و خودسازی گروه ابوذر با جدیت بیشتر پیگیری شد. آنان اصلاً لباس نو نمی‌پوشیدند و لباس‌های خود را به فقرا و نیازمندان حاشیه شهر می‌دادند. هیچ‌گاه میوه و غذای کافی نمی‌خوردند لذا بدن‌هایشان لاغر و نحیف شده بود. برابر اسناد ساواک، وقتی بازجویان ساواک از آقای طالبیان می‌پرسند که هدف این گروه چه بود؟ این‌ها چه می‌خواستند بکنند؟ آقای طالبیان در جواب می‌نویسد: هدف گروه ابوذر مبارزه با فساد بود، مخالفت با فیلم‌های زننده سینما بود، اصلاً سینما تاج را که منفجر کردند علتش این بود که این سینما اقدام به پخش فیلم بسیار زننده‌ای در یکی از مناسبت‌های دینی می‌کند که به این‌ها خیلی برمی‌خورد. سازمان زنان را منفجر کردند اصلاً علتش این بود که شده بود خانه فساد. آن‌ها از این امر بسیار رنج می‌بردند و می‌گفتند ما باید تا جایی که ممکن است به بینوایان کمک کنیم و در عید غدیر مبلغی که جمع کرده بودند، به مستمندان دادند. برای آنها ذغال و برنج و روغن تهیه می‌کردند. آن‌ها از فقر مستمندان زیاد رنج می‌بردند. منشط و دیگران میوه نمی‌خوردند و می‌گفتند وقتی که می‌بینیم همشهری‌های ما نان شب ندارند، ما چگونه میوه بخوریم؟ حتی یک دفعه منشط به‌علت نخوردن غذا بدنش خیلی ضعیف و نحیف می‌شود، آقای طالبیان نصیحتش می‌کند اما قبول نمی‌کند و می‌گوید وقتی می‌بینم توی همین منطقه شیخ منصور بعضی‌ها نان شب ندارند، من نمی‌توانم سیر شکم غذا بخورم. آقای طالبیان می‌رود پیش آقای فاکر و می‌گوید: این‌ها از تو حرف شنوی دارند، این بچه‌ها مخصوصاً منشط و عبادالله از خوردن غذا و میوه خودداری می‌نمایند و عقیده دارند که درس خواندن سودی ندارد و می‌گویند ما باید مبارزه کنیم تا این محرومین را نجات بدهیم. شما ایشان را نصیحت کنید که درس‌هایشان را بخوانند و از خوردن غذا خودداری نکنند چون جسماً و روحا به آنها صدمه وارد می‌شود و کسی که بعداً می‌تواند به مملکتش خدمت کند، از بین خواهد رفت. آن‌ها دارند توانشان را از دست می‌دهند، از تو حرف شنوی دارند، این‌ها را نصیحت کن.[18]

شهید ولی‌الله سیف در مورد برنامه‌های خود سازی گروه ابوذر می‌گوید: «یکی از برنامه‌های ما کوهنوردی بود. با همان لباس و کفشی که در خیابان داشتیم، بعضی هفته‌ها یک روز به کوه می‌رفتیم». عمداً لباس نو نمی‌پوشیدند، لباس و کفششان، لباس و کفش معمولی خودشان بود. البته کوههای آنجا زیاد بلند نیست بلکه تپه است. منتهی تپه بلند. کوهنوردی را عبادالله پیشنهاد کرد. او می‌گفت در کوهنوردی نفس زیاد می‌شود. از دیگر برنامه‌های ما نرمش بود که قرار بود هر صبح، نیم ساعت نرمش کنیم که البته وسیله نرمش از قبیل میل و دمبل واز این چیزها نداشتیم و همین طور که صبح بلند می‌شدیم هر کسی در خانه خودش مقداری جست و خیز می‌کرد که این نرمش را من یک روز رفتم تماشای کشتی‌گیران و از آنها یاد گرفتم. برنامه‌های مهم دیگری نداشتیم، فقط برنامه‌های خودسازی اخلاقی بود که از روی سوره مؤمنون در قرآن که می‌گوید: «مؤمن کسی است که از حرف لغو و بیهوده دوری کند. در نمازها خاشع باشد، دروغ نگوید...» و یک سری از این برنامه‌های اخلاقی بود که غیبت نمی‌کردیم، فحش نمی‌دادیم، هر هفته یا هر ماه یک روز را روزه می‌گرفتیم، نمازهای مستحبی را از قبیل نماز شب می‌خواندیم. این کلیه برنامه‌هایی بود که داشتیم و قرار بود هر روز نیم ساعت یا یک ساعت قرآن بخوانیم و نیم ساعت نهج‌البلاغه بخوانیم و مطالعه مذهبی نیز همه قرار بود داشته باشیم.[19]

 

اقدامات گروه ابوذر علیه رژیم

اعضای گروه ابوذر همزمان با برنامه‌های خودسازی که داشتند، به یک سری اقدامات تخریبی علیه رژیم نیز دست زدند که از جمله آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

1 ـ انفجار سینما تاج نهاوند که در ماه رمضان به پخش فیلم مستهجن نموده بود.

2 ـ آتش زدن چند دستگاه از خودروهای ژاندارمری و سایر ادارات دولتی.

3 ـ انفجار مراکز فحشا و فساد.

4 ـ درگیری با افراد نزول‌خوار و بدنام شهر که در یکی از درگیری‌ها مؤمنی، معروف به دوخامحمود که از نزول‌خواران معروف شهر بود کشته، می‌شود.

5 ـ تلاش جهت به دست آوردن سلاح و مهمات.

6 ـ شناسایی مراکز صنعتی و تجاری حساس جهت انفجار.

7 ـ تهیه طرح ترور یکی از اعضای ساواک.

تلاش جهت ایجاد ارتباط با گروه‌های اسلامی

ورود گروه ابوذر به فاز مبارزات مسلحانه داشتن پشتوانه‌های لجستیکی و مهارتهای عملیاتی احساس نیاز به استفاده از تجربه‌های دیگران و دیدن آموزش‌های نظامی را بیش از پیش برای آنان روشن می‌ساخت و از این حیث احساس کمبود می‌کردند. آنان برای رفع این مشکل به همراه آقای طالبیان مسافرتهایی به اصفهان و همدان می‌کنند تا با بعضی از شخصیتهای انقلابی ارتباط برقرار نمایند که در هیچ‌کدام موفق نمی‌شوند. سرانجام تصمیم می‌گیرند که به قم بروند و از طریق حجت‌الاسلام فاکر و یا آیت‌الله ربانی شیرازی مشکل ارتباطی خود را حل نمایند. بهمن منشط و ولی‌الله سیف به منزل آقای فاکر می‌روند و از وی درخواست کمک می‌کنند.

حجت‌الاسلام فاکر در این رابطه می‌گوید: ابتدا موظف بودم هم رعایت احتیاط بکنم و هم بچه‌ها را رها نکنم که مبادا دست به کاری بزنند که موجب مشکل شوند. بعد از منفجر کردن سینما تاج و سازمان زنان، به من گفتند: این دو کار را انجام دادیم تا شما به ما مطمئن شوید و بدانید که کارمان درست است.

آقای فاکر در ادامه می‌افزاید: تصمیم گرفتم این بچه‌ها را به کانال مطمئنی مرتبط کنم. یک کانال ارتباطی با آقای رفسنجانی بود، با ایشان درباره گروه ابوذر صحبت کردم و نگرانی خود را درباره آنها با او در میان گذاشتم. ایشان مکث کرد و هیچ نگفت. روزی مرحوم شهید ربانی املشی مرا در قم دید و یک جمله‌ای به من گفت که حس کردم راجع به آن صحبتی است که با آقای هاشمی کردم و منظورشان این بود که بچه‌ها باید از طریق ایشان ادامه دهند و قرار شد آقای املشی روی این گروه مطالعه و تحقیق کند. این کارها یک مقداری طول کشید ولی این عزیزان آنقدر برای جانفشانی آماده بودند که به من می‌گفتند: حاج آقا، برای ما یک اسلحه هم کافی است تا برویم و شخص شاه را بکشیم.[20]

تلاش بی‌وقفه و تعجیل آنان برای مسلح شدن و طول کشیدن رایزنیهای آقای فاکر باعث می‌شود که آنان از طریق دیگری به آیت‌الله ربانی شیرازی روی بیاورند.

آقای علی آقای محمدی که در سال 1350 با اعضای گروه ابوذر ارتباط داشته در این رابطه می‌گوید: آنان در رابطه با برقراری ارتباط با گروه‌های مسلح با من صحبت کردند، رفتم قم موضوع را به آیت‌الله ربانی شیرازی گفتم که اینها می‌آیند خدمت شما. ایشان هم پذیرفت. پس از مدتی آیت‌الله ربانی را در خیابان ناصرخسرو تهران دیدم و در حال عبور به من گفت: آن‌هایی که گفتی آمدند و با هم صحبتهای مفصلی کردیم.[21]

 

دستگیری اعضای گروه ابوذر

در مورخه 29 / 4 / 52 سه نفر از اعضای کادر مرکزی به نام‌های عبادالله خدارحمی، ولی‌الله سیف، حجت‌الله عبدلی جهت ملاقات با آیت‌الله ربانی شیرازی و یافتن راه‌حلی جهت دسترسی به اسلحه به قم می‌آیند. آنان پس از زیارت حرم حضرت معصومه(س) شب را در کنار حرم می‌خوابند و صبح روز 30 / 4 / 52 به ملاقات آیت‌الله ربانی شیرازی می‌روند و در مورد هدف از سفر خود که درخواست اسلحه و ارتباط‌گیری با سایر گروه‌های مسلح اسلامی است، به طور مفصل با ایشان صحبت می‌کنند. مرحوم آیت‌الله ربانی آنان را از مبارزه مسلحانه شدیداً باز داشته، و تشویقشان می‌کند که همچنان به خودسازی و بالا بردن سطح معلومات دینی و گسترش امر به معروف و نهی از منکر بپردازند. بعد از ظهر همان روز به زیارت حرم می‌روند و تا دیر وقتی از شب در حرم و خیابانهای اطراف می‌مانند. نیمه‌های شب به سمت بازار هم می‌روند که با پاسبان گشت بازار روبرو می‌شوند. آنان با ارزیابی اولیه خود زمینه را برای خلع سلاح پاسبان و متواری شدن از صحنه، مناسب دیده و تصمیم می‌گیرند که پاسبان را خلع سلاح نمایند. عبادالله خدارحمی و ولی‌الله سیف به پاسبان نزدیک می‌شوند و دو نفری در یک موقعیت مناسب در پی خلع سلاح پاسبان بازار بر می‌آیند. پاسبان نیز در مقابل آنان مقاومت می‌کند. و در نتیجه کار به درگیری پیش‌بینی نشده‌ای می‌کشد و پاسبان با ضربات وارده کشته می‌شود و اسلحه وی به دست عبادالله خدارحمی می‌افتد. در این لحظه ماشین گشت شهربانی که از خیابان آذر عبور می‌کرد، متوجه درگیری میان بازار می‌شوند، پلیس‌های گشت بلافاصله با عباد و سیف درگیر می‌شوند و در این درگیری که حدود بیست دقیقه به طول می‌کشد، دو نفر از نیروهای گشت پلیس و عبادالله خدا رحمی و ولی‌الله سیف مجروح و دستگیر می‌شوند. افراد دستگیر شده پس از بازجوییهای اولیه تحویل ساواک قم می‌شوند. ساواک قم بلافاصله آنان را به تهران منتقل می‌کنند و پس از بازجویی‌های اولیه اقدام برای دستگیری سایر اعضا و مرتبطین شروع می‌شود و در اندک زمانی کلیه اعضای کادر مرکزی، مرتبطین و همفکران آنان در نهاوند دستگیر و به تهران، کمیته مشترک ضد خرابکاری، منتقل می‌شوند.

آقای طالبیان نیز که به تازگی در بیمارستان ثریا، عمل جراحی پایش به اتمام رسیده بود و هنوز در بیمارستان تحت نظر پزشک بستری بوده و ایام نقاهت بعد از عمل را می‌گذراند، توسط ساواک شناسایی و به بیمارستان شهربانی و سپس به زندان منتقل می‌شود.

شکنجه‌های وحشیانه و ترفندهای ضد انسانی ساواک موجب می‌شود که یکی از این جوانان به قسمتی از اقدامات انجام شده اعتراف نماید و به دنبال آن کلیه فعالیت‌ها و اقدامات گروه ابوذر بر ملأ می‌گردد.

آقای حجت‌الله آورزمانی در یکی از بازجوییهای خود به نحوی وضعیت سخت بازجویی و شکنجه‌های اعمال شده جهت گرفتن اعتراف را ذکر می‌کند وی در برگه بازجویی می‌نویسد: آنچه تاکنون گفته‌ام همه دروغ بوده، چون می‌خواستم دل بازجوی خود را به دست بیاورم و هر چه او می‌گوید بگویم همان درست است که شما می‌گویید.[22]

عبادالله خدارحمی طی نامه به مسئولین زندان از اینکه مدتها ممنوع‌الملاقات بوده شکایت می‌کند و خواستار ملاقات با اعضای خانواده خود می‌شود.[23]

مکاتبات و لحن بازجوییهای انجام شده حاکی است که ساواک با شیوه‌های وحشیانه خود در کمترین فرصت ممکن، دستگیرشدگان را وادار به اعتراف براساس آنچه خود می‌خواسته می‌نماید و سریعاً پرونده آنان را تکمیل و به دادگاه نظامی با نظارت وزارت جنگ، ارسال و خود بر روند محاکمات نظارت می‌کند.

 

گروه ابوذر در دادگاه نظامی

اعضای گروه ابوذر در حالی که بعضی مجروح بودند و بعضی دیگر هنوز آثار شکنجه روی بدن آنان نمایان بود و مدتها را در سلول‌های انفرادی گذرانده بودند، به دادگاه اعزام می‌شوند، آنان انتخاب وکیل برای خود را نداشتند. رژیم با نظر خود از بین نظامیان وابسته که تحت تأثیر شدید ساواک بودند، افرادی را به عنوان وکیل تسخیری تعیین می‌کند که تنها نام وکیل روی آنان بود اما هیچ‌گونه دفاعی از متهمین خود نمی‌نمایند. در چنین وضعیتی دادگاه نظامی تشکیل و اعضای گروه ابوذر را به دادگاه مورد نظر خود اعزام می‌کنند.

 دستگیرشدگان که آینده دادگاه را برای خود روشن می‌دیدند، با هدایت یکی از روحانیون هم بند خود به نام حجت‌الاسلام کلانتر، تصمیم می‌گیرند که منشط و عباد به دفاع ایدئولوژیکی بپردازند و مابقی افراد به دفاع حقوقی از خود بپردازند.[24]

 

قسمتی از دفاعیه‌های اعتقادی گروه ابوذر در بیدادگاه نظام رژیم:

عبادالله خدارحمی در مورخ 26 / 9 / 52 در دادگاه نظامی خطاب به رئیس دادگاه می‌گوید: در مورد صلاحیت دادگاه اعتراض دارم، زیرا منصفانه نمی‌باشد و توضیح آنکه محاکمه دور از نظر کسانی می‌باشد که ما برای آنان قیام کردیم.

روح‌الله سیف: من هم به صلاحیت دادگاه معترض هستم برای اینکه جرم من سیاسی است و بایستی در دادگاه دادگستری محاکمه شوم و دلیل من از اینکه جرم من سیاسی است این است که با دولت مخالفیم.

بهمن منشط: در جواب اتهامات رئیس دادگاه مبنی بر اینکه شما متهم به توطئه به منظور به هم‌زدن اساس حکومت مشروطه هستید پس از قرائت آیاتی از قرآن در مورد فرعون. می‌گوید: به خدا قسم اگر تک (تنها) باشم و در برابر دشمن باشم در حالی که او تمام زمین را پر کرده باشد، نمی‌ترسم چرا که من به گمراهی که آنان غرقند و من به رستگاریم شناخت کامل دارم و امیدوارانه منتظر اجر ملکوتی وی هستم. اما ما می‌خواستیم مواد منفجره و بمب تهیه کنیم و کاخ‌های ستمی که شما دشمنان خلق با مکیدن خون مردم ساخته‌اید بر سرتان خراب کنیم.

وی در ادامه با قرائت آیات دیگری از کلام‌الله مجید، در مورد علت تشکیل گروه ابوذر می‌گوید: در تمام دوران تحصیل ممتاز بودم، به اردوهای زیادی می‌رفتم، در این اردوها می‌دیدم که چه طور جوانان معصوم را به فساد می‌کشند و آنها را با سرگرمیهای مبتذل به بدبختی می‌کشند، تقریباً از سه سال قبل به مطالعه مذهبی پرداختم، وقتی دیدم واقعیت مذهب را از دید مردم پوشانده و چهره‌ای قلابی از آن برای مردم ساخته‌اند، آیت‌الله خمینی را تبعید می‌کنند، دیدم باید گلوله را با گلوله جواب داد و با عبادالله خدارحمی گروه ابوذر را تشکیل دادیم.

 ولی‌الله سیف در جواب اتهامات دادگاه مبنی بر اینکه شما متهم به منظور به هم زدن اساس حکومت هستید، می‌گوید: جز این راه چاره دیگری نبوده است که باید بدین‌وسیله مردم بیدار شوند.

 

بیوگرافی اعضای گروه

1 ـ ولی‌الله سیف

ولی‌الله سیف در اسفند 1333 در شهر نهاوند در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. رفت و آمد او به جلسات و هیئت‌های مذهبی از همان دوران کودکی به همراه پدر آغاز شد. حضور در جلسات قرآن، مطالعات گسترده در زمینه کتب مذهبی، حضور در مساجد و منابر انقلابی شهر، زمینه‌های رشد فکری و شخصیتی سیف را فراهم نموده بود.

ولی‌الله سیف نخستین رابط و مبلغ فرهنگی آقای طالبیان در میان دانش‌آموزان و جوانان نهاوند بود و با تلاش و ترغیب وی، دومین عضو مؤثر گروه ابوذر یعنی، بهمن منشط به اعضای گروه پیوست.[25]

ولی‌الله سیف در نظر دوستان و آشنایان چهره‌ای منزه و معنوی بود، با تسلط شایانی که در احکام و معارف دینی داشت، پاسخگوی بسیاری از پرسش‌های شرعی و اعتقادی جوانان بود.[26]

وی سرانجام در سحرگاه 30 بهمن ماه 1352 با دستور شاه در میدان چیتگر تهران اعدام و به خیل شهدای انقلاب اسلامی پیوست.

2 ـ بهمن منشط

شهید بهمن منشط در دی ماه 1333 شمسی در خانواده‌ای مذهبی و متوسط در شهرستان ملایر متولد شد. او دوران کودکی را در ملایر گذراند و سپس به ضرورت شغل پدر، در نهاوند ساکن شد. و آنجا تحصیلات خود را تا کلاس چهارم دبیرستان دنبال کرد.[27]

بهمن در دوران دبیرستان از جمله جاز زنان معروف نهاوند بود که بارها به شهرهای شمالی کشور جهت اجرای برنامه در اردوهای آموزشی اعزام شده بود. در سال 1349 در جرگه دانش‌آموزان آقای طالبیان قرار گرفت و با راهنمایی‌ها و هدایت‌های آقای طالبیان توسط ولی‌الله سیف به مطالعات دینی و جلسات مذهبی رو آورد. با شروع برنامه‌های سخنرانی حجت‌الاسلام فاکر در نهاوند در سال 1350، منشط و دوستانش جذب سخنرانی‌های ایشان شدند. و از آن پس شیوه زندگی آنان کاملاً متحول گردید، از آن پس از فعالیت‌های موسیقی کنار کشید و از قاریان به نام قرآن شد. دوستی نزدیک آقای ولی‌الله سیف و منشط باعث شد که بهمن در جلسات ضد بهائی حضور فعالی داشته باشد. وی هنگام شهادت در 30 بهمن 1352 نوزده ساله بود.

 

3 ـ عبادالله خدارحمی

در سال 1328 شمسی در شهرستان نهاوند به دنیا آمد. در نوجوانی به کشتی روی آورد و توانست تا کسب مدال طلای قهرمانی آموزشگاههای کشور پیش رود.[28]

تهور و بی‌باکی و ورزشکاری از صفات برجسته عباد بود. در سالی که هویدا، نخست‌وزیر رژیم محمدرضا پهلوی، به نهاوند آمده بود، عباد با مراجعه به فرمانداری اجازه می‌خواهد که با هویدا حضوری صحبت کند، اما به او اجازه نمی‌دهند. عباد میان جمعیتی که در اطراف فرمانداری گرد آمده بودند خطاب به هویدا فریاد می‌زند: آقای هویدا این کسانی که اطراف شما هستند (مقامات و مسئولین) همه دزدند. هویدا که صدای او را می‌شنود می‌خواهد که حضوری بیاید و صحبت کند، عباد در صحبت رو در رو از حیف و میل بودجه عمرانی شهر یاد کرده و به عدم وجود امکانات ورزشی اشاره می‌کند و می‌افزاید: «جوانان نهاوند به دلیل نبود سالن ورزشی در محوطه مرغداری ورزش می‌کنند» به دنبال اعتراض هویدا دستور ساخت سالن ورزشی را می‌دهد که هم اینک به نام عباد نام‌گذاری شده است.[29]

تحول درونی عباد پس از آشنایی با جوانان مذهبی و حضور در جلسات قرآن و سخنرانی به وجود آمد. آقای هوشنگ عبداللهی، یکی از دوستان عباد می‌گوید: در یکی از شبها که جلسه قرآن در منزل کشفی در محله گلشن برگزار بود، عباد هم با منشط آمد و از آن به بعد در جلسات مذهبی و مساجد حضور فعال داشت.[30] در همان سالها سخنرانی‌های حجت‌الاسلام فاکر در نهاوند شروع شده بود و عباد شدیداً تحت تأثیر سخنرانی‌های آقای فاکر واقع شده بود.

آقای امیرحسین جلالوند از دوستان و هم محله‌ای‌های عباد می‌گوید: در شبهایی که در مسجد امامزاده سخنرانی آقای فاکر خراسانی برقرار بود، به علت اینکه مسافت منزل ما تا مسجد زیاد بود عباد شام ساده خود را در همان مسجد می‌خورد.[31]بعضی از شبها را در همان مسجد می‌خوابید که بتواند نماز شبش را بخواند.

عباد با پیوستن به گروه ابوذر ورزش کشتی را کنار گذاشت و به تعبیر خودش قهرمانی او را مغرور کرده بود. اما همچنان شیوه پهلوانی خود را ادامه داده بود.

سرانجام در سحرگاه 30 بهمن ماه 1352 در میدان چیتگر اعدام و به خیل شهدای انقلاب اسلامی پیوست.

 

4 ـ ماشاءالله سیف

وی در سال 1331 در خانواده‌ای مذهبی و زحمتکش در شهرستان نهاوند به دنیا آمد. در دوران کودکی نتوانست به مدرسه برود و به شغل لحاف‌دوزی رو آورد. در سنین جوانی با تشویق دوستانش تحصیلات را تا پایان دوره ابتدایی ادامه داد. ماشاءالله نیز مانند عباد به ورزش کشتی علاقه داشت و در کنار کشتی، ورزش باستانی هم انجام می‌داد. برادرش نقل می‌کند که یک شب در گود زورخانه مشغول ورزش بود که وقت اذان شد. همانجا وضو گرفت و در گود زورخانه نمازش را به جا آورد.[32]

وی از اعضای فعال و کادر مرکزی گروه ابوذر بود که پس از دستگیر عده‌ای از اعضای گروه شهرستان قم، به همراه عده دیگری در شهرستان نهاوند دستگیر و بلافاصله به تهران کمیته مشترک ضد خرابکاری منتقل و پس از بازجویی و اعزام به دادگاه ارتش به اعدام محکوم می‌شود. حکم صادره در سحرگاه 30 بهمن ماه 1352 در میدان چیتگر اجرا و به خیل شهدای انقلاب اسلامی می‌پیوندد.

5 ـ روح‌الله سیف

روح‌الله سیف در فروردین 1332 در شهرستان نهاوند در خانواده‌ای متوسط به دنیا آمد. ورود او به گروه ابوذر با کوشش و ترغیب عبادالله خدارحمی که از بستگان او قلمداد می‌شد، صورت گرفت. پس از عضویت در گروه ابوذر تحول فکری و رفتاری شدیدی در او به وجود آمد. روح‌الله پس از دستگیری بعضی از اعضای گروه در قم دستگیر و به تهران انتقال یافت. و پس از محاکمه در دادگاه نظامی به اعدام محکوم و حکم صادره با دستور شخص شاه در سحرگاه 30 بهمن ماه 1352 در میدان چیتگر به اجرا درآمد.

 

6 ـ حجت‌الله عبدلی

حجت‌الله عبدلی در 25 مهرماه 1333 در شهرستان نهاوند در خانواده‌ای مستضعف و مذهبی متولد شد. پدرش مقنی بود. حجت‌الله در دورانی نوجوانی و جوانی هم کار می‌کرد و هم درس می‌خواند. در دوران تحصیل از جمله دانش‌آموزان ممتاز شمرده می‌شد که بارها مورد تشویق قرار گرفته بود. حضور وی در جلسات قرآن موجب شد که با ماشاءالله سیف آشنا گردد و توسط ماشاءالله به فعالیت‌های مذهبی رو بیاورد. حجت‌الله از جمله مستمعین منظم سخنرانی‌های حجت‌الاسلام فاکر بود و به شدت تحت تأثیر سخنان وی واقع شده بود. حجت‌الله از جمله کادر مرکزی گروه ابوذر بود که در قم دستگیر و پس از بازجویی‌های ساواک تحویل دادگاه نظامی می‌گردد و محکوم به اعدام می‌شود. حکم اعدام وی نیز مانند سایر همرزمانش در سحرگاه روز 30 بهمن 1352 با دستور شخص شاه در میدان چیتگر به اجرا درآمد.

 

7 ـ محمد طالبیان

محمد طالبیان در سال 1316 شمسی در شهرستان نهاوند به دنیا آمد. وی به عنوان معلم مدتی در قصر شیرین مشغول به خدمت بود. در سال 1347 در مقطع لیسانس در رشته زبان و ادبیات عرب از دانشگاه اصفهان فارغ‌التحصیل شد و از سال 1349 در دبیرستان‌های نهاوند مشغول تدریس شد. با ورود آقای طالبیان به نهاوند جلسات مذهبی خصوصاً جلسات ضد بهائی که در شهر تشکیل می‌شد از رونق بیشتری برخوردار و جوانان با شور و اشتیاق زیادی در آن شرکت می‌کردند.

فعالیت طالبیان از یک سو در بین جوانان علاقه‌مند به مسائل اعتقادی و مذهبی در شهر نهاوند بود و از طرف دیگر در پیوند طالبیان با شخصیت‌ها و چهره‌های مذهبی سیاسی خصوصاً برخی روحانیون قم بود.

پیوند طالبیان با گروه ابوذر پیوند تشکیلاتی نبود، اما مشی فعالیت‌های فرهنگی ـ اعتقادی وی تأثیر بسیار زیادی در مشی مبارزاتی گروه داشت. گرچه آنچه بعداً گروه مخفی ابوذر انجام می‌داد، در پیوند مستقیم با آقای طالبیان نبود، در بیشتر موارد از اقدام آنان اطلاعی نداشت، اما هیچ‌گاه همراهی و همگامی فکری و اعتقادی او با اعضای گروه قطع نشد.

آقای طالبیان به مشی مسلحانه در مبارزه با رژیم اعتقاد نداشت و معتقد بود باید با کار فرهنگی زمینه‌سازی مبارزات و سرنگونی رژیم را فراهم نمود.[33]

پس از دستگیری سه تن از اعضای گروه ابوذر در شهرستان قم، طالبیان نیز که در آن زمان در بیمارستان بستری بود، دستگیر و به زندان شهربانی منتقل و پس از محاکمه به ده سال زندان محکوم گردید. وی در سال 1357 از زندان آزاد می‌گردد. آقای طالبیان در سال 68 در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل مفقودالاثر گردید و تاکنون هیچ‌گونه نشانه‌ای از وی به دست نیامده است.

 

احکام صادره در مورد اعضای گروه ابوذر

مراحل تشکیل دادگاه بدوی، تجدید نظر، فرجام خواهی و... با سرعت غیرطبیعی به اتمام و کمتر از سه ماه کلیه مراحل دادرسی، صدور حکم بدوی، اعتراض به احکام صادره، بررسی پرونده در دادگاه تجدید نظر، مراحل فرجام‌خواهی و... طی و دستگیرشدگان به احکام ذیل محکوم می‌شوند.

1 ـ عبادالله خدارحمی اعدام

2 ـ بهمن منشط اعدام

3 ـ حجت‌الله عبدلی اعدام

4 ـ ماشاءالله سیف اعدام

5 ـ روح‌الله سیف اعدام

6 ـ ولی‌الله سیف اعدام

7 ـ ولی‌الله کشفی پانزده سال حبس جنایی درجه یک.

8 ـ حجت‌الله آورزمانی پنج سال حبس جنایی درجه یک.

9 ـ علی‌رضا کرمعلی پنج سال حبس جنایی درجه یک.

 

حالات و روحیات گروه ابوذر در زندان

در مدتی که این جوانان پاک و مؤمن در زندان بودند و هر روز یا آنان را به دادگاه می‌کشاندند و یا به بهانه‌های مختلف مورد آزار و اذیت جسمی و روحی قرارشان می‌دادند، هیچ‌گاه از اصول اعتقادی خود دست نکشیدند و هر روز بر اعتقادات دینی آنان افزوده می‌شد. در زندان هر روز روزه بودند، و با شوق و ذوق اقدام به برگزاری جلسات تفسیر قرآن می‌کردند. عده‌ای از هم‌بندی‌های آنان که بعضی‌شان مارکسیست بودند با تعجب و حیرت به اعمال و رفتار آنان می‌نگریستند و بعضی تحت تأثیر ایمان استوار آنان واقع شده بودند.

آقای کشفی تنها بازمانده این گروه در این رابطه می‌گوید: وقتی احکام صادره قطعی شد و به ما اعلام گردید، شش نفری که به اعدام محکوم شده بودند، بسیار خوشحال‌تر از ما بودند که به حبس محکوم شدیم. آنان با خنده و شادی احکام را برای هم نقل می‌کردند و بعضی نماز شکر بجا آوردند. اگر وصیت‌نامه‌های آنان را بخوانید به خوبی روشن است که با چه آغوش بازی به استقبال شهادت رفته‌اند. بعضی از مارکسیست‌ها که در بند ما بودند، از این روحیه تعجب می‌کردند و می‌گفتند این سرعت عملی که شما داشته‌اید و این روحیه‌ای که دارید باید پس از حداقل بیست سال مبارزه ایجاد شود و در این سن و سال باور کردنی نیست.[34]

آقای سیدکاظم بجنوردی که مدتی با بعضی از اعضای گروه ابوذر هم‌بند بوده است می‌گوید: این جوان‌ها بسیار محجوب و متعبد بودند و دائماً در حال عبادت بودند. با روحیه بسیار بالایی در جلسات تفسیر و قرائت قرآنی که در زندان تشکیل می‌شد حضور می‌یافتند. بعضی‌ها که در زندان دچار بعضی عوارض روحی شده بودند و احساس ناامیدی می‌کردند، وقتی روحیه شاد و زنده این جوانان را می‌دیدند به خودشان می‌آمدند و امیدوار می‌گشتند. واقعاً خیلی از بزرگترها در مقابل آنان کم می‌آوردند. نماز شبشان ترک نشد. دوره‌های ختم قرآن آنها همیشه برقرار بود.[35]

یکی از کمونیست‌ها که با گروه ابوذر هم بند بوده می‌گوید: «رفتار گروه ابوذر انسان را حیرت زده می‌کرد. در شب مرگشان شیرینی تهیه کرده بودند و بین هم سلولی‌ها تقسیم کردند. من هیچ شبی آنها را به این خوشحالی ندیده بودم. اول تصور کردم که به آنها عفو خورده، زیرا آنها می‌گفتند فردا عید ماست. فردا ساعت چهار صبح آمدند و چهار نفرشان را بردند و دو نفر دیگر فریاد می‌زدند پس چرا ما را نمی‌برید، ما را هم ببرید و همه‌مان را با هم اعدام کنید. هنگام خروجشان از زندان، تکبیر می‌گفتند و قرآن می‌خواندند.»[36]

حجت‌الاسلام فاکر در این رابطه می‌گوید: من با سه نفر آنها هم بند بودم. یادم می‌آید شبی که می‌خواستند به انفرادی ببرندشان، گفتند حاج آقا، شما چیزی از ما بخواه تا این لحظات آخر کاری برایتان انجام دهیم. گفتم، بروید از ته زندان دستهایتان را بیندازید گردن هم و بگویید ما به مهمانی خدا می‌رویم. به علت فضای بسیار ترسناک حاکم بر زندان، فکر نمی‌کردم این کار را بکنند. با همه خداحافظی کردند و رفتند. یک دفعه از فاصله دور صدای این سه نفر را شنیدیم. آنان به چنین روحیه‌ای به سلول‌های انفرادی رفتند.[37]

پس از قطعیت یافتن حکم اعدام شش نفر از گروه ابوذر، دو ماه رژیم در حالت تحیر و نگرانی در مورد اجرای حکم بود. سرانجام وزارت جنگ رژیم طی نامه‌های از شاه ضمن اعلان فرجام‌خواهی بعضی از محکومین، خواستار نظر شاه در مورد پذیرش فرجام‌خواهی و یا اجرای حکم می‌گردد. شاه فرجام‌خواهی محکومین را نمی‌پذیرد و خواستار اجرای حکم می‌گردد.

سرانجام در سحرگاه روز 30 بهمن 1352 شش نفر از جوانان مذهبی و انقلابی نهاوند مظلومانه در میدان چیتگر تهران در مقابل گلوله‌های دژخیمان شاه قرار گرفتند و تکبیر گویان به شهادت رسیدند و مدتها قبر آنان مخفی بود.

 

احکام صادره در مورد مرتبطین با گروه ابوذر

اضافه بر دستگیری و محاکمه اعضای اصلی گروه ابوذر، ساواک کلیه کسانی را نیز که به هر نحو با گروه ابوذر ارتباط و یا مراوده‌ای داشتند را دستگیر نمود. کسانی که به این اتهام دستگیر شدند عبارتند از:

1 ـ آیت‌الله ربانی شیرازی

2 ـ حجت‌الاسلام و المسلمین محمدرضا بیک یزدی معروف به فاکر خراسانی. تاریخ دستگیری 30 / 4 / 52 محکوم به سه سال حبس جنایی درجه یک.

3 ـ آقای مصطفی غیاثی تاریخ دستگیری: 1 / 5 / 52 محکوم به سه سال حبس جنایی.

4 ـ احمد غلامی تاریخ دستگیری: 1 / 5 / 52 محکوم به 18 ماه حبس جنایی.

5 ـ سید احمد سید آقایی تاریخ دستگیری: 1 / 5 / 52 محکوم به سه سال حبس جنایی

6 ـ حمید یعقوبی تاریخ دستگیری: 1 / 5 / 52 محکوم به سه سال حبس جنحه‌ای.

7 ـ احمد جهانفر تاریخ دستگیری: 1 / 5 / 52 محکوم به سه سال حبس جنایی درجه دو.

8 ـ غلامحسین نجاریان تاریخ دستگیری: 1 / 5 / 52 محکوم به سه سال حبس در دارالتأدیب.

ساواک تنها به دستگیری اعضای اصلی و مرتبطین گروه ابوذر اکتفا نکرد، بلکه در راستای اهداف خود گروه سومی را نیز احضار نمود که بتواند پرونده این گروه را برای همیشه مختومه نماید. گروه سومی که ساواک در رابطه با گروه ابوذر دستگیر کرد کسانی بودند که تنها با آنها برخورد توجیهی همراه با تهدید نمود و از اعزام آنان به دادگاه خودداری کرد. این سری از افراد عبارت بودند از:

1 ـ محمدحسین باقری

2 ـ عباس خرمی

3 ـ مهدی فتاحی

4 ـ عزیزالله غیاثی

 5 ـ جمشید پهلوانی

 6 ـ حسن بحیرایی.

از مجموع دستگیری‌ها و برخوردهای ساواک با گروه ابوذر به وضوح روشن است که ساواک تا آخرین رگه‌ها و مرتبطین گروه ابوذر را که حتی دارای انگیزه‌های سیاسی و مبارزاتی نبوده‌اند شناسایی و دستگیر و برخورد می‌نماید و سرانجام پرونده این گروه در سال 52 مختومه اعلام می‌گردد.

 

پی‌نوشت‌ها:

[1] ـ در باره وجه تسمیه نهاوند سخنان متفاوتی گفته شده که دلایلی بر هیچ‌کدام از آنها وجود ندارد و جهت اطلاعات بیشتر به لغت نامه دهخدا ص 946 مراجعه شود. در بعضی از متون تاریخی از این شهر به اسامی لائودیسه، نینوآندای و ماه‌البصره نیز نام برده شده است. نهاوند در گذر تاریخ، عزیزالله بیات، مؤسسه فرهنگی علیمرادیان.

[2] ـ فتوح‌البلدان بلاذری، ترجمه آذرتاش آذرنوش، ص 157.

[3] ـ شهری آباد و پر رونق که در نواحی کرمانشاه امروزی بوده. آخر بار در زمان امیر تیمور گورکانی از آن یاد شده و احتمالاً در نتیجه حملات وی به ایران ویران شده است.

[4] ـ کتاب‌الخراج، قدامه‌بن جعفر، ترجمه و تحقیق دکتر حسین‌بن قره‌چانلو، ص 129

[5] ـ سیر تکوینی انقلاب اسلامی، جواد منصوری، چاپ دفتر مطالعات سیاسی بین‌المللی، ص 234

[6] ـ ر. ک. به: ستاره‌های ابوذر، ص 31

[7] ـ تاریخ شفاهی گروه ابوذر، رُزا ناظم زاده، ص 96.

[8] ـ یادواره شهدای گروه ابوذر، موزه عبرت ایران، 28 بهمن 84.

[9] ـ دفاعیات بهمن منشط در بیدادگاه نظامی رژیم شاه و کتاب گروه ابوذر، ص 206، اسناد بازجویی ولی‌الله سیف.

[10] ـ اسناد بازجویی ولی‌الله سیف و محمد طالبیان.

[11] ـ همان، ص 70

[12] ـ تاریخ شفاهی گروه ابوذر، تألیف رُزا ناظم زاده، ص 69.

[13] ـ یادواره شهدای گروه ابوذر، موزه عبرت ایران، 28 بهمن 1384

[14] ـ اسناد ساواک، پرونده انفرادی حجه‌الاسلام فاکر.

[15] ـ اسناد ساواک، پرونده انفرادی بهمن منشط و ولی‌الله سیف، کتاب گروه ابوذر، تألیف حسین زرینی، ص 88.

[16] ـ تاریخچه گروه انقلابی ابوذر.

[17] ـ پرونده انفرادی ولی‌الله سیف در ساواک.

[18] ـ اسناد بازجویی ساواک، پرونده انفرادی آقای طالبیان، مرکز اسناد.

[19] ـ پرونده انفرادی شهید ولی‌الله سیف.

[20] ـ روزنامه جام جم مورخ 13 / 12 / 84

[21] ـ مصاحبه با علی آقا محمدی موجود در آرشیو مؤسسه فرهنگی شهدای گروه ابوذر.

[22] ـ پرونده انفرادی حجت‌الله آورزمانی متن کتاب ص...

[23] ـ پرونده انفرادی عبادالله خدارحمی و متن کتاب ص...

[24] ـ کارنامه گروه ابوذر ص 13

[25] ـ کتاب کارنامه گروه انقلابی ابوذر

[26] ـ تاریخ شفاهی گروه ابوذر رزا ناظم ص 39

[27] ـ محمدرضا علی حسینی ستاره‌های ابوذر چاپ اول تهران 1378

[28] ـ تاریخ شفاهی گروه ابوذر رزا ناظم صفحه 47

[29] ـ همان ص 49

[30] ـ تاریخ شفاهی گروه ابوذر رزا ناظم ص 50

[31] ـ تاریخ شفاهی گروه ابوذر رزا ناظم ص 51

[32] ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی. شماره بازیابی 12456

[33] ـ تاریخ شفاهی گروه ابوذر رزا ناظم ص 36

[34] ـ مصاحبه ولی‌الله کشفی، موجود در مؤسسه فرهنگی هنری شهدای گروه ابوذر.

[35] ـ مصاحبه با آقای بجنوردی موجود در مؤسسه فرهنگی هنری شهدای گروه ابوذر.

[36] ـ کارنامه گروه ابوذر، ص 14.

[37] ـ روزنامه جام جم، 13 / 12 / 84.

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.