تاریخ سند: 24 دی 1347
اینجانب دکتر مصطفی الموتی (الموتینیا) فرزند محمد حسین در سال 1306 در شهر تهران متولد شدهام،
متن سند:
تاریخ:24 /10 /1347
1- اینجانب دکتر مصطفی الموتی (الموتینیا) فرزند محمد حسین در سال 1306 در شهر تهران متولد شدهام، تحصیلات ابتدایی را در مدرسه مسجدی و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان خرد و دارائی طی کرده و در رشته قضایی از دانشکده حقوق در سال 1327 درجه لیسانس گرفته و سپس به درجه دکترای اقتصاد از دانشگاه تهران نائل شده و اولین فردی هستم که در رشته اقتصاد از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شدهام.
2- برادرم عباس الموتی در حادثه شهریور 1320 در ارتش خوزستان خدمت میکرده که به دست سربازان بیگانه در آبادان شهید شده است.
3- کار مطبوعاتی را از سال 1321 در روزنامه داد شروع کرده و چون درموقع شروع کار روزنامهنگاری در حدود 15 سال داشتهام، از سمت خبرنگاری و تصحیح کار را آغاز پس از چند سال اولین سری مقالاتی که در روزنامه داد نوشتهام (داستانهای واقعی) بوده که بعداً به صورت کتاب درآمده و در 5 جلد تنظیم گردیده است.
و تا سال 1328 قسمت اعظم مقالات من جنبه (داستان نویسی) داشته ولی چون غالباً نام من با نام چند تن دیگر (عماد، نورالدین، ضیاء الموتی) اشتباه میشد و یا افرادی تصور میکردند که با آنها سمت برادری دارم و چون در دانشگاه هنگام تحصیل با افراد تودهای مبارزه داشتم در سال 1325 چاپ کردهام (هر کس نمیداند، بداند برخی تصور میکنند اینجانبان با آقایان (الموتی)های عضو حزب توده ارتباط داریم، لزوماً به اطلاع عموم میرساند که اینجانبان با هیچ یک از آقایان (الموتی)ها بستگی نداریم. محمد الموتی مدیر چاپخانه داد، مصطفی الموتی) البته چاپ این آگهی موجب شد که الموتیهای عضو حزب توده در روزنامههای آن روز تودهای حملاتی به من بنمایند.
4- اولین سفری که به دعوت ارتش ایران از چند روزنامهنگار صورت گرفت برای مسافرت به منطقه (نفتلیچه) واقع در گنبد بود که شورویها به آن تجاوز کرده بودند. به اتفاق همکاران مطبوعاتی به آنجا رفته در مراجعت مطالبی علیه تجاوز شورویها و به نفع ارتش ایران نوشتم. همین امر موجب شد که با مذاکره با تیمسار رزمآراء، رئیس ستاد وقت و سرهنگ کیا رئیس وقت مرزبانی برنامهای برای بازدید از مرزهای کشور تهیه و نخستین روزنامهنگاری که به این سفر رفت و مقالاتی نوشت من بودم که 35 مقاله تحت عنوان (من از مرز عراق میآیم) نوشتم که در آن از خدمات ارتش و زحماتی که افسران و افراد ارتش بر مرزهای کشور میکشند تجلیل نمودم و توجه همگان را برای کمک به ارتش جلب کردم. که نمونههایی از این 35 مقاله پیوست و در روزنامه داد در سال 1328 این 35 مقاله موجود است. از افسرانی که در آن سفر دیدم و اکنون اکثر آنها زنده هستند نام میبرم. سپهبد کیا، سپهبد رزم آرا، سپهبد عزیزی، سپهبد جوانشیر، سرلشگر صمدیانپور، سرتیپ نعمایی، سرهنگ بهشتی و گروهی دیگر که اکنون نام آنها را به خاطر ندارم ولی با مراجعه به مقالات نام آنها وجود دارد.
5- در سال 1329 با خانم عفت عمیدی (خواهر آقای عمید نوری) ازدواج کردم و اکنون دارای چهار فرزند هستم. خانم بنده نیز وکیل پایه یک دادگستری است و تاکنون در هیچ حزبی عضویت نداشته فقط عضو جمعیت زنان حقوقدان ایران میباشد.
6- در سال 1330 به دعوت رسمی دولت آمریکا به آن کشور دعوت شده و مدت 6 ماه به اتفاق همسرم از مناطق مختلف بازدید نموده و مقالات مفصلی درباره پیشرفت و ترقیات دولت آمریکا نوشتم که در روزنامه داد آن تاریخ منعکس میباشد. سفرهای رسمی دیگری به شوروی، اروپا، ژاپن نمودم. سفر شوروی به اتفاق 11 روزنامهنگار دیگر صورت گرفت و پس از مراجعت حضور شاهنشاه آریامهر شرفیاب شدیم و جریان سفر که پس از مسافرت شاهنشاه صورت گرفته بود به عرض ملوکانه رسید. مطالب مربوط به سفر شوروی در سال 1335 در روزنامه داد چاپ شده و در آن مقایسهای از نظر اقتصادی بین آمریکا و شوروی شده است.
7- در دوران نخستوزیری دکتر مصدق یکی از روزنامههایی که به شدت با آن حکومت مخالفت میکرد روزنامه داد بود که در سالهای 31 و 32 مقالات شدیدی علیه حکومت وقت در آن نوشته میشد. چند بار دستور توقیف آقای عمیدی نوری و اینجانب داده شد و مدتی هم متواری و مخفی بوده و به هر صورت گزارش ضمیمه در اینباره تهیه گردیده و مراجعه به شمارههای روزنامه داد و مقالاتی که در آن نوشته شده به خصوص چهل مقالهای که از مخفیگاه علیه مصدقالسلطنه نوشتهام نشان میهد که روزنامه داد نقش اساسی را در سقوط مصدق داشته است. فرمان نخستوزیری مرحوم سپهبد زاهدی و مصاحبه ایشان که توسط آقای اردشیر زاهدی در همان وقت به روزنامه داد فرستاده شده بود به چاپ رسید و با وجود غارت روزنامه معهذا مبارزه با مصدق و فاطمی و دار و دستهاش ادامه داشت. در روز نهم اسفند که شاهنشاه قصد سفر به خارج را داشتند جزو ناطقین جلوی کاخ مرمر بودم و با کسانی از قبیل سرلشگر خسروانی فعلی همکاری داشتهام. و مطالب آن روز هم با خطوط برجسته در روزنامه داد منعکس شد، در روز 28 مرداد در رأس گروهی از مبارزین برای اشغال رادیو تهران رفتیم و اولین نطقها را ایراد کردیم و سپهبد زاهدی و سرلشگر گیلانشاه را که با تانک وارد استودیو رادیو شده بودند به محل سخنرانی بردیم و مهمترین نقش مبارزه با حکومت یاغی مصدق را عهدهدار بودم که خوشبختانه این مراتب همواره مورد عنایت شاهنشاه معظم ایران میباشد. به همین جهت پس از مراجعت شاهنشاه از رم مورد عنایت بوده و باید یادآور شوم که پس از سقوط حکومت مصدق با همکاری آقای محمدعلی مسعودی اقدام به انتشار روزنامه پست تهران نمودیم و اولین مقالهای که قبل از مراجعت شاهنشاه به کشور نوشته شد مقاله من بود که در سر مقاله نخستین شماره پست تهران تحت عنوان (شاه به وطن باز میگردد) منعکس است که قسمتی از این مقاله ضمیمه میباشد. به پاس همین زحمات پس از 28 مرداد 1332 به عضویت هیئت مدیره بنگاه عمران منصوب شدم.
8-در طول خدمت مطبوعاتی مدتی در دوران ریاست شهربانی سرتیپ صفاری با مجله شهربانی همکاری داشته و مقالات و داستانهایی در آنجا مینوشتم که تیمسار صفاری مقاله جالبی در مقدمه کتاب داستان واقعی اینجانب نگاشته که به ضمیمه این بیوگرافی میباشد. همچنین در زمان معاونت ژاندارمری تیمسار سپهبد کمال فعلی با مجله و رادیو ژاندارمری همکاری داشتهام که مقالات آن روز در این نشریات موجود است.
9- چند سالی به کار تجارت و استخراح معادن و تأسیس کارخانه روغنکشی ری مشغول بوده و از این طریق نیز ضمن انجام خدمت اقتصادی به کشور منافع متناسب و معقولی داشته و توانستهام از درآمد حاصله مؤسسه مطبوعاتی صبح امروز را دایر کنم.
10- در سال 1333 امتیاز روزنامه (صبح امروز) را گرفتم و تا به امروز توانستهام این مؤسسه مطبوعاتی را به صورت آبرومندی اداره کنم. وقتی شاهنشاه امر به تأسیس احزاب سیاسی فرمودند به علت ارادت خاصی که به آقای دکتر منوچهر اقبال داشتم وارد حزب ملیون شدم و برای اولین بار در یک حزب سیاسی قبول عضویت کردم. روزنامه صبح امروز به هزینه اینجانب به عنوان وابسته به حزب انتشار یافت و مبالغی از این راه متضرر شده و حتی یکصد هزار ریال از بابت بدهی روزنامه ملیون که ارگان رسمی حزب بود طلبکار شدم که طبق دستور آقای دکتر اقبال از آن صرفنظر کردم در حالی که بیش از یک میلیون ریال هم از بابت هزینه روزنامه صبح امروز متضرر شده بودم. و هیچ گونه کمک مالی برای روزنامه را چه از طرف حزب و چه سایر دستگاهها قبول نکردم و به هزینه خود در راه خدمت به شاهنشاه و کشورم مؤسسه مطبوعاتی را اداره کردم، در دوران حکومت امینی چون با آن حکومت مخالف بودم سرانجام دستور توقیف روزنامه صبح امروز داده شد و پس از مدتی موافقت شد که به صورت مجله هفتگی درآید. اکنون ناشر دو مجله (صبح امروز) و ماهنامه(دانمشند) هستم که صبح امروز یک نشریه سیاسی و (دانشمند)یک نشریه علمی است و مؤسسه مطبوعاتی (صبح امروز) چه از نظر مالی و چه از نظر سیاسی دارای وضع سالم و روشن و مشخصی میباشد که مورد قبول و تأیید مقامات مختلف مملکتی است. مبارزه در راه به ثمر رسیدن انقلاب سفید و مطالبی که علیه خوانین و فئودالها و اربابان و مرتجعین سرخ و سیاه نوشته شده در سرمقالات آن موجود است و به سهولت میتوان به آن مراجعه کرد.
11- در سال 1338 به عضویت هیئت مدیره شرکت معاملات خارجی منصوب شدم ولی پس از چند ماه به سمت معاونت نخستوزیر و ریاست بازرسی نخستوزیر منصوب گردیدم، سبک کار و روش انجام وظیفه در دستگاه مهمی مثل نخستوزیری و بازرسی نخستوزیری به صورتی بود که همواره مورد رضایت خاطر خطیر ملو[کا]نه بوده و کراراً توسط آقای دکتر اقبال نخستوزیر وقت مورد تقدیر قرار گرفتهام.
12- در سال 1339 در همان هنگام که سمت معاونت نخستوزیری را داشته و به اتفاق آقای دکتر اقبال مسافرت دور ایران را شروع کرده برای موفقیت حزب ملیون تلاش داشتهام برای انجام خدمات پارلمانی از طرف حزب ملیون کاندیدای انتخابات رودبار و الموت شده و به علت خدمات زیادی که در دوران کار مطبوعاتی و دولتی به دهقانان و کشاورزان آن منطقه نموده مخصوصاً در مورد ساختن راه رودبار و الموت زحماتی کشیده بودم در انتخابات تابستانی دوره بیستم توفیق حاصل کردم ـ بعداً چون شاهنشاه آریامهر اراده فرمودند که نمایندگان آن دوره مستعفی شوند طبق دستور آقای دکتر اقبال جلسه منتخبین آن دوره را تشکیل و دستهجمعی استعفا کرده، استعفانامهها را برای ایشان فرستادیم. در انتخابات زمستانی در دوران نخستوزیری آقای شریفامامی با اینکه وزیر کشور وقت (تیمسار علوی مقدم) اشکالات فراوانی برای انتخابات من فراهم کرده بود در اثر مبارزات رشیدانه مردم رودبار ـ الموت ـ قاقازان ـ طارم سفلی پس از سه ماه مبارزه سرانجام در انتخابات پیروز گردیده و در مدت 60 روزی که مجلس بیست و یکم حیات داشت دوشادوش آقای دکتر اقبال که به نمایندگی مردم مشهد انتخاب شده بودند در فراکسیون ملیون همکاری داشتهام. پس از انحلال مجلس به کار مطبوعاتی مشغول و با حکومت امینی به مبارزه پرداخته تا اینکه پس از سقوط آن حکومت بار دیگر از طرف کنگره آزاد زنان و آزاد مردان کاندیدای نمایندگی شده در مجلس بیست و یکم سه سال اول به صورت منفرد بوده و مدت دو سال عضویت هیئت رئیسه را داشته و از سال سوم به ریاست کمیسیون برنامه انتخاب و در سال چهارم به علت اینکه حزب ملیون به کلی بساط را جمع کرده و سیاست عالی مملکت سیاست حزبی[ناخوانا] عضویت حزب ایراننوین را پذیرفته و در انتخابات بیست و دومین دوره از طرف حزب ایران نوین کاندیدای نمایندگی شده و در دو سال اخیر نیز ریاست کمیسون[کمیسیون] برنامه را عهدهدار بوده و اخیراً نیز با رأی 85 نفر از اعضای فراکسیون پارلمانی به سمت قائم مقام لیدر فراکسیون پارلمانی حزب ایران نوین انتخاب گردیدهام، و همواره سرباز خدمتگذاری[خدمتگزاری] برای شاهنشاه آریامهر بودهام.
13- از مطالبی که در دوران خدمت پارلمانی لازم به ذکر است اینکه هنگامی که هیئت رئیسه مجلسین سنا و شوری تشکیل شد تا دستور جلسه مشترک مجلسین به مناسبت بیست و پنجمین سال سلطنت شاهنشاه تهیه گردد کمیسیون مشترکی مرکب از آقای عباس محمودی، محمد سعیدی (از سنا) و دکتر خطیبی و بنده از شوری تعیین و جلساتی تشکیل دادیم. در آن جلسه من پیشنهاد کردم که خوب است مجلسین به مناسبت خدمات پر ارزش شاهنشاه لقب به معظمله بدهند و پیشنهاد اینجانب (شاهنشاه دادگستر) بود. اصل فکر مورد قبول قرار گرفت ولی اسامی زیادی پیشنهاد شد تا سرانجام لقب (آریامهر) از طرف مجلسین مورد قبول قرار گرفت.
14- در سومین مجلس مؤسسان ایران از طرف مردم رودبار و الموت به نمایندگی انتخاب و به عضویت هیئت رئیسه آن انتخاب و نطق مهمی در آن مجلس ایراد و به اتفاق هیئت رئیسه حضور شاهنشاه آریامهر شرفیاب و لوحه تغییر مواد قانون اساسی را حضور ملوکانه تقدیم داشتیم.
15- در سفر شاهنشاه آریامهر به کشورهای رومانی ـ یوگسلاوی ـ مراکش افتخار داشتم که جزو ملتزمین رکاب رسمی بوده و در مراجعت کتابی تحت عنوان (دکترین آریامهر) به رشته تحریر درآوردم که مراحم شاهانه در این باره کتباً به اینجانب ابلاغ شده است.
16- در مورد تاجگذاری شاهنشاه آریامهر به عضویت کمیته شهرستانها انتخاب گردیده و به اتفاق تیمسار اویسی و چند تن دیگر برنامههای مفصلی تنظیم کردیم و از این جهت نیز مورد عنایت شاهنشاه قرار گرفتهام.
17- از جمله کسانی که اینجانب را خوب میشناسد آقایان دکتر اقبال ـ هویدا ـ مهندس شریفامامی ـ مهندس ریاضی ـ تیمسار نصیری ـ تیمسار کمال ـ تیمسار صفاری ـ تیمسار صمدیانپور1 ـ تیمسار اویسی ـ، عباس مسعودی ـ دکتر مصباحزاده ـ عطاءالله خسروانی ـ مهام.
دکتر مصطفی الموتی – 22 /10 /47
توضیحات سند:
1. سرهنگ صمد صمدیانپور: فرزند محمدجعفر، در سال 1298ﻫ ش در تبریز به دنیا آمد. دوران تحصیل خود را با اخذ دیپلم علمی، گواهینامه دانشکده افسری، گواهینامه دوره عالی پیاده دانشگاه نظامی و گواهینامه دوره کوتاه اطلاعات پشت سر گذارد.
در سال 1317 خدمات دولتی خود را در ارتش آغاز کرد. در فاصله سالهای 1336 ـ 1337 طی دورهای در دانشگاه جنگ با زبان فرانسه آشنا و در سال 1338 با سمت معاون یکم دفتر ویژه اطلاعات گارد شاهنشاهی، از ساواک به گارد منتقل شد. او از تاریخ 1 /12 /1339 به آجودان کل نیروی زمینی رفت و از همان تاریخ مأمور خدمت در شهربانی کل کشور شد و مدتی ریاست اداره اطلاعات را به عهده گرفت. طی سالهای 1341 و 1342 جانشین وقت ریاست شهربانی بود.
در سال 1348 با درجه سرلشگری به عنوان قائممقام شهربانی کل کشور تعیین و سپس با درجه سپهبدی به ریاست کل شهربانی منصوب گردید و در این سمت تا پیروزی انقلاب اسلامی به سرکوبی مردم مشغول بود.
در جریان انقلاب اسلامی وی به انگلستان گریخت و پس از مدتی به علت بیماری درگذشت.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
منبع:
کتاب
مصطفی الموتینیا به روایت اسناد ساواک صفحه 184