نگاهی کوتاه به زندگی نامه شهید آیتالله مدنی
تولد و دوران تحصیل
شهید آیتالله سید اسدالله مدنی در سال 1293 ﻫ ش (1323 ﻫ ق) در دهخوارقان (آذر شهر) دیده به جهان گشود. پدر ایشان، مرحوم آقا میر علی، در بازارچه آذر شهر، شغل بزازی داشت.
شهید مدنی در چهار سالگی، مادر در 16 سالگی، پدر خود را از دست داد و دوران کودکی را با رنج و زحمت و سختی به پایان رساند.
وی در عنفوان جوانی، به قصد کسب علم و کمال، به شهر مقدس قم عزیمت کرده، به رغم مشکلات فراوان شخصی ناشی از درگذشت پدر و استبداد عصر رضاخانی، با پشتکار وافر به تحصیل علوم دینی مشغول شد.[1]
او در حوزه علمیه قم، پس از گذراندن مراحل مقدماتی، از محضر اساتید بزرگ فقه و اصول و فلسفه بهرهمند گردید. مدتی پای درس مرحوم آیتالله حجت کوه کمری (ره) و آیتالله سید محمد تقی خوانساری (ره) حاضر شد و مدت چهار سال نیز در محضر امام خمینی قدس سرده حضور یافت و از دروس فلسفه و عرفان و اخلاق ایشان بهرهمند گردید.
سید اسدالله مدنی، پس از مدتی به نجف اشرف هجرت کرده، در حوزه علمیه نجف اشرف، در کنار تکمیل تحصیلات عالی خویش، تدریس در سطوح مختلف را شروع کرده و به دستور مرحوم آیتالله حکیم (ره)، کرسی تدریس لمعه، رسائل، مکاسب و کفایه را به عهده گرفت و در اندک زمان، جزو اساتید معروف حوزه علمیه نجف اشرف به شمار آمد. شهید محراب، در نجف اشرف، در درس خارج مرحوم آیتالله سید عبدالهادی شیرازی (ره) و مرحوم آیتالله حکیم (ره) و مرحوم آیتالله خوئی (ره) شرکت کرده، و از مراجع بزرگی از جمله آیتالله حکیم در نجف و آیتالله حجت کوه کمری در قم، و آیتالله خوانساری اجازه اجتهاد دریافت کرد.
آغاز مبارزات
شهید بزرگوار آیتالله مدنی، مبارزه سیاسی و اجتماعی خود را از دوران تحصیل در شهر قیام و شهادت قم آغاز کرد و در اولین فعالیتهای خود، به ستیز با بهائیت به عنوان ابزار تفرقه و انحراف در منطقه آذر شهر پرداخت.
چنان که تاریخ نشان میدهد، رضاخان و عوامل داخلی استعمار در ایران، برای کوبیدن اسلام خصوصاً مکتب حیات بخش تشیع، زمینه را برای فعالیت بهائیت و دیگر فرق ساختگی فراهم کردند، به طوری که در زمانی کوتاه، سرمایه داران بهایی در آذربایجان به ویژه مناطق اطراف تبریز بر بعضی از جمله کارخانههای برق مسلط شدند. آیتالله مدنی، بعد از اطلاع و آگاهی از وضع آشفته و بحرانی منطقه و احساس خطر برای مردم مسلمان، بی درنگ به زادگاه خود برگشته، مبارزهاش را بر ضد فرقه بهائیت آغاز کرد.
وی با سخنرانیهای روشنگرانه، مردم را علیه طرفداران و تبلیغ کنندگان مرام بهائیت بسیج کرد و با تحریم مصرف برق آن و خرید و فروش با این فرقه گمراه، جو مبارزات ضد بهائیت را شدیدتر کرده، و سرانجام شهر مذهبی آذرشهر را از لوث این فرقه استعماری پاک کرد.
در این هنگام، حوادث پیش آمده از طرف شهربانی وقت پیگیری گردید و آن بزرگوار به عنوان تنها عامل تحریکات ضد بهایی شناخته شد که در نتیجه او را به همدان تبعید کردند.[2]
قیام بر علیه مفاسد اجتماعی در سال 1331 ﻫ ش در آذر شهر
مجاهد نستوه شهید مدنی، در سال 1331 از نجف اشرف در میان استقبال اهالی آذر شهر وارد زادگاه خود شده، سپس در مسجد حاجی کاظم نماز جماعت برگزار کرد.[3]
وی در اولین خطابه خود به مردم آذرشهر اظهار داشت: ای مردم آذرشهر، در موقع آمدن من به ایران، در کرمانشاه، بعضیها از من پرسیدند: (اهل کجا هستی؟) گفتم: (آذرشهر) آنها گفتند: (آذرشهر، شراب خوبی دارد که در تمام ایران مشهور است.) سپس اضافه کرد: (وجود کارخانه مشروب سازی چه معنا دارد؟ اگر از اول برای آنها جنس نمیفروختید، آنها میرفتند.)
در جلسه سخنرانی دیگری، موضوع کلاه پهلوی و لباس متحدالشکل را به میان آورد و گفت: (سفارش کردهام از تبریز، کلاه پوستی بیاورند. هر کس باز هم کلاه پهلوی بگذارد، دیگر برای نماز جماعت به مسجد نیاید.)
بدین ترتیب، مبارزه خود را با مظاهر طاغوت گسترش داد.
در عید فطر همان سال، نماز با شکوه عید فطر در بالای تپه کنار شهر برگزار گردید. در بازگشت، نمازگزاران راهپیمایی اعتراض آمیزی برپا کرده، به طرف کارخانه مشروب سازی حرکت کردند. مأمورین دولتی به مقابله با آنها برخاسته، تهدید کردند که از اسلحه استفاده میکنند. پس از این حادثه، دادستان تبریز در محل حاضر شد و ضمن مذاکره با آقای مدنی قول داد که ظرف 15 روز، کارخانه برچیده شود، لیکن به دنبال حوادث مذکور، آیتالله مدنی به تبریز احضار گشت و از سوی استانداری به وی تکلیف شد که نباید در آذرشهر بماند.
بدین ترتیب، آیتالله مدنی، زادگاه خود را ترک کرد و به همراه، عائله خود به نجف اشرف بازگشت.
همگامی با آیتالله کاشانی و شهید نواب صفوی
مرحوم آیتالله مدنی، از دوران جوانی وارد مبارزات سیاسی و اجتماعی شد و در زمان آیتالله کاشانی با ایشان ارتباط داشت. این رابطه به حدی بود که وقتی آیتالله مدنی خواست به تبریز مسافرت کند مرحوم آیتالله کاشانی طی تلگرافی به آیتالله سید مهدی انگجی دستور میدهد که هنگام ورود ایشان به تبریز، از وی تجلیل به عمل آید.
هنگامی که شهید نواب صفوی در نجف اشرف به فکر مبارزه با کسرویگری افتاد، آیتالله مدنی که از اساتید حوزه نجف بودند، مطلع میشود گه نواب صفوی، هزینه این مبارزه را ندارد. بدینرو، کتابهای خود را میفروشد و پولش را در اختیار نواب میگذارد؛ به گونهای که دوستانش میگویند: اسلحهای که نواب تهیه کرده بود، با پول کتابهایی بود که شهید آیتالله مدنی فروخته بود.[4]
مبارزات شهید مدنی در نجف اشرف
مرحوم آیتالله مدنی، در حوزه علمیه نجف، در کنار فعالیتهای علمی، لحظهای از فعالیتهای سیاسی غافل نبود و همراه در مسائل سیاسی و مبارزات علیه طاغوت، پیشگام و پیشتاز بود.
وی در دوران زمامداری جمال عبدالناصر، در رأس هیأتی از علما و فضلای نجف، برای افشای رژیم طاغوتی ایران به مصر سفر کرد.[5]
وقتی گفته شد آل سعود بر عربستان مسلط شد، طلاب را جمع کرد و گفت: (باید از نجف حرکت کنیم و برویم با آلسعود مبارزه کنیم). آیتالله مدنی در این فکر بود که در حجاز باید مبارزه چریکی انجام بگیرد؛
لکن به علت کار و فعالیت زیاد، به خونریزی گلو و سینه مبتلا گشت و در بستری بیماری افتاد.[6]
در زمان عبدالکریم قاسم- حاکم وقت عراق- آیتالله مدنی کفن پوشید و به میان مردم رفت؛ بدین مقصود که معتقد بود اگر من نمیتوانم کاظمین، بغداد و نجف را حرکت بدهیم، پس با پوشیدن لباس مرگ میمیرم تا علت یک حرکت بشوم و باعث تحریک بشوم. چون حکومت عراق با گسترش اندیشه مارکسیستی علیه اسلام تبلیغ مینمود.
در سال 1342 حرکت عظیم مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی در جهت سرنگونی رژیم طاغوت آغاز گردید، آیتالله مدنی، نخستین کسی بود که در نجف به ندای (هل من ناصر ینصرنی) امام لبیک گفته، با تعطیل کردن کلاسهای خود در نجف و تشکیل مجالس سخنرانی، در جهت افشای چهره پلید رژیم مزدور پهلوی گام برداشت. وی در این زمان، در نجف، سردمدار جریان دفاع و پشتیبانی از نهضت امام به شمار میآمد. و وقایع ایران را برای طلاب بیان میکرد.
از آن شهید بزرگوار چنین نقل شده است: ( من، علما را در مسجد هندی جمع کردم. مرحوم آیتالله شاهرودی و آیتالله خوئی و دیگران آمدند. صحبت کردم که به داد اسلام برسید. از آقایان علما تقاضا کردم. من در آنجا گریه کردم و علما هم گریه کردند.) همچنین فرموده است: شنیدم که امام را گرفتهاند. رفتم با یک عده از طلاب برای دیدن مرحوم آیتالله حکیم رضوانالله علیه. ایشان در نجف نبودند. رفتم کربلا خدمت ایشان. دستشان را بوسیدم و گفتم: (آقا، امروز آقای خمینی، مظهر اسلام است.) گفتند: (باشد؛ هرچه بگوئی، میکنم.) گفتم: (اقدام کنید.) ایشان بلافاصله تلگراف زدند به شاه.)[7]
از زمان تبعید حضرت امام به نجف، آیتالله مدنی، همواره یار و یاور امام بود و در کنار مراد خود به مبارزه علیه ظلم و ستم ادامه داد. معروف است که هر موقع حضرت امام به علتی نمیتوانستند برای اقامه نماز جماعت حاضر شوند، آیتالله مدنی به جای امام به اقامه نماز جماعت میپرداخت.
سفرهای تبلیغی
آیتالله مدنی، در دوران اقامت در نجف اشرف، در ایام تعطیلی حوزه تابستانها، به طور مرتب به ایران سفر میکرد و در شهرهای مختلف به تبلیغ و روشنگری سرگرم میشد.
مبارزه با مفاسد اجتماعی و مظاهر طاغوت، یکی از کارهای اصلی آن شهید بود که به هر دیار که سفر میکرد یا تبعید میشد، این مبارزه، سرلوحه فعالیتها و حرکتها و برنامههای وی قرار داشت.
همدان؛ سالهای 1341 تا 1351
آیتالله مدنی، حرکت تبلیغی خود را از همدان و از روستای (دره مراد بیک) – به عنوان تبلیغ و پیاده کردن برنامههای اصلاحی – آغاز کرد؛ چنان که خود فرموده است:
(من دیدم باید همدان را حرکت بدهم از یک ده کار را شروع کردم تا مردم ببینند، بعد گرایش پیدا کنند وی دستور داد کسی حق ندارد بدون حجاب اسلامی وارد بشود. همچنین فروختن و خوردن مشروبات را ممنوع کرد و دره مرادبیک، یک ده نمونه شد.[8] این عمل ایشان باعث غلاقه مردم متدین همدان به او شد و پس از اینکه وی را شناختند، گرد او جمع شدند و از وی دعوت به عمل آوردند تا به همدان بیایند. و ایشان با انتقال به همدان، فعالیتهای خود را گسترش داد.
آیتالله معدنی، در سفرهای خود به همدان، پیوسته ارتباط خود را با رهبری مبارزات اسلامی حفظ کرده، در مراحل مختلف نهضت، نقش حساس خود را ایفا میکرد. همچنین مردم را با نقشههای شوم رژیم طاغوتی آشنا ساخته، و در سخنرانیهای خود، آنان را به بیداری و قیام دعوت میکرد.
در سال 1341، زمانی که رژیم شاه با تبلیغات گسترده خود میخواست رفراندم به اصطلاح انقلاب سفید را برگزار کند، آیتالله مدنی در 9 آذر 1341 در مسجد جامع همدان، سخنرانی تند علیه انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی ایراد کرده، و مردم را نسبت به عواقب شوم آن آگاه کرد. در این سخنرانی گفت: (مردم، شما چقدر بی حس هستید! اگر این انتخابا ملغی نشود، در روز قیامت، شما مسئول میباشید. باید با علمای قم همکاری کنید و از آقایان پشتیبانی نمایید.) اقدامات روشنگرانه آیتالله مدنی در همدان موجب میشود که ساواک منطقه در تاریخ 8 / 9 / 41 طی نامهای از ریاست ساواک درخواست کند که بعد از مراجعت وی به نجف، از ورود دوباره او به ایران جلوگیری شود. ساواک مرکز به خاطر نداشتن مجوزی برای جلوگیری از ورود وی، با این پیشنهاد موافقت نکرده، اما دستور میدهد اعمال و رفتار وی تحت مراقبت قرار گیرد. به دنبال این دستور، مراقبت از شهید مدنی توسط ایادی ساواک شدیدتر میشود؛ به گونهای که تاریخ تردد وی میان عراق و ایران، مسافرت به شهرهای مختلف، سخنرانیها و ملاقاتها، طریقه و وسیله مسافرت و مرز خروجی، همه و همه دقیقاً توسط عوامل ساواک به مرکز گزارش میگردد. بعد از قیام 15 خرداد و تبعید امام، آیتالله مدنی به مبارزات خود شدت بخشیده، در فرصتهای مختلف، با طرح مرجعیت حضرت امام و با ایراد سخنرانیهای انقلابی و افشاگرانه، مردم را به هوشیاری فراخواند. وی با هماهنگی روحانیون سرشناس همدان، نیز اقداماتی به منظور رفع توقیف روحانیون بازداشتی به عمل آورد.
رژیم با گسترش نفوذ آیتالله مدنی در میان مردم، به عنوان یکی از سرسختترین طرفداران امام خمینی، روبرو بود، در سال 46، عدهای از روحانیون منطقه از جمله آیتالله مدنی را ممنوعالمنبر کرد.
در دوران خفقان شدید و جو پلیسییی که مزدوران ساواک علیه طرفداران امام حاکم کرده بود و با هرگونه تبلیغات به نفع مرجعیت شدیداً مقابله میکردند- به طوری که بردن نام امام و داشتن رساله امام یک جرم نابخشودنی به شمار میآمد،- در چنین جوی آیتالله مدنی با شهامت و شجاعت، مرجعیت امام را مطرح کرده، به نفع ایشان تبلیغ میکرد؛ به حدی که ساواک طی گزارشی در تاریخ 31 / 5 / 49 اعلام میدارد: (نامبرده (آیتالله مدنی) در همدان به نفع [امام] خمینی فعالیت و بیش از 3 / 1 اهالی را مقلد [امام] خمینی کرده است و در هر محفل و مجلسی از [امام] خمینی تمجید میکند و وی را اعلم مجتهد [مجتهد اعلم] قلمداد مینماید.)
آیتالله مدنی در ادامه سفرهای تبلیغی خود، در سال 51 تصمیم میگیرد که به زادگاه خود –آذرشهر- رفته، سخنرانی روشنگرانهای داشته باشد که ساواک موضوع را به سرعت گزارش میدهد و از مرکز به ساواک تبریز دستور میرسد که در ضمن مراقبت از اعمال وی، از منبر رفتن او جلوگیری به عمل آید.
آیتالله مدنی در دوران حضور در همدان، علاوه بر فعالیتهای مبارزاتی، خدمات ارزندهای نیز داشته و آثار ماندگاری از خود به یادگار گذاشته است که از آن جمله میتوان مدرسهای ملی تحت عنوان مدرسه دینی در روستای دره مراد بیک ؛ مدرسه علمیه در همدان؛ مؤسسه مهدیه، صندوق تعان امور اجتماعی و نام برد.
سال 1343
آیتالله مدنی مجدداً در تاریخ 5 / 4 / 43 در مدرسه آخوند سکنی میگزیند و مردم و روحانیون به دیدار ایشان میروند.
در پاییز همین سال نیز چند بار به ملایر سفر میکند که با استقبال گرم مردم آن منطقه مواجه میشود. وی در ملایر، مردم را برای انجام خدمات مذهبی از جمله تأسیس دبیرستان ملی دینی تشویق میکند.
در تاریخ 4 / 9 / 43، آیتالله مدنی به عراق باز میگردد و مجدداً در روز 14 / 10 / 43 به همدان مراجعت میکند. هوشمند-رئیس ساواک همدان- در گزارش به اداره کل سوم اظهار میدارد: از بدو ورود ایشان به همدان، عدهای از افراد اخلالگر که از طرفداران [امام] خمینی میباشند، گرد مشارالیه جمع و در صدد خریدن ساختمان دبیرستان علمیه میباشند. وی اضافه میکند که نامبرده در منابر، اظهارات تحریک آمیز و خلاف نظم و مصالح عمومی ایراد نموده است. همچنین از اداره سوم ساواک درخواست میکند از صدور پروانه خروج برای ایشان خودداری کند.
در همین دوران، به دنبال بازداشت آیتالله محیالدین انواری توسط رژیم ستمشاهی، آیتالله مدنی به همراه عدهای از علمای همدان طی تلگرافی به آیتالله میرزا احمد آشتیانی در تهران، خواستار مقتضی جهت آزادی ایشان میشوند.
سال 1345
آیتالله مدنی در تاریخ سال 8 / 5 / 1345 از نجف اشرف وارد همدان میشود. به محض ورود ایشان به همدان، ساواک و شهربانی، جریان را به مرکز گزارش میدهد.
وی پس از یک هفته، از همدان به قصد تهران خارج میشود. این مطلب در گزارش ساواک که حکایت از تحت نظر بودن او دارد، آیتالله مدنی در تاریخ 21 / 7 / 45 دوباره عازم نجف میگردد.
سال 1346؛ همدان
در تاریخ 15 / 1 / 46، ساواک در کمیته اطلاعاتی تشکیل جلسه داده، عدهای از روحانیون منطقه از جمله آیتالله مدنی را ممنوعالمنبر میکنند. در این جلسه جهت جلوگیری از هرگونه اقدام روحانیون علیه رژیم ستمشاهی در ماه محرم و صفر آن سال، تدابیری اتخاذ میگردد و تصمیم میگیرند در صورت منبر رفتن روحانیون مذکور از جمله آیتالله مدنی بلافاصله دستگیر و به ساواک منتقل شوند. همچنین دستور مراقبت از روحانیونی که قصد تبلیغ دارند، صادر میشود تا از هر گونه اظهار مطالب مخالف رژیم جلوگیری گردد. نیز مقرر میکنند که روحانیونی که از خارج همدان جهت تبلیغ وارد همدان میشوند، شناسایی شوند و از آنان تعهد گرفته شود.
آیتالله مدنی در تاریخ 18 / 4 / 46 از نجف اشرف وارد همدان میشود و مردم دسته دسته به دیدن ایشان میروند. وی در این دیدارها مردم را در جریان اوضاع نجف اشرف قرار میدهد. ساواک در گزارش خود ضمن بیان مطالب فوق اظهار میدارد: (آقای سید اسدالله مدنی، یکی از افراد مخالف سرسخت میباشد و به انواع و اقسام مختلف بر علیه دولت تبلیغات دارد.)
آیتالله مدنی ضمن مطرح کردن موقعیت امام قدس سره در فرصتهای مختلف، علیه رژیم طاغوتی نیز به افشاگری میپردازد.
وی در این سفر، اعلامیه امام بر علیه اسرائیل را به همراه خود از نجف میآورد و در همدان منتشر میسازد و خود نیز در محافل گوناگون علیه اسرائیل غاصب صحبت میکند.
آیتالله در تاریخ 27 / 7 / 46 مجدداً همدان را به مقصد نجف اشرف ترک میکند. در آستانه ماه رمضان مقدم –مدیر کل اداره سوم ساواک- ممنوعالمنبر بودن آیتالله مدنی را به ریاست ساواک اعلام میدارد.
آیتالله مدنی مجدداً در تاریخ 10 / 4 / 47 از نجف وارد همدان میشود و بلافاصله ساواک ورود ایشان را گزارش میکند و وی را تحت مراقبت قرار میدهد.
وی کماکان به طرح شخصیت رهبر تبعیدی امت در میان مردم میپردازد و به روشنگری خویش ادامه میدهد.
در تاریخ 10 / 7 / 47 به سمت عراق حرکت میکند و در پی آن، ساواک در عراق دستور میدهد که اعمال و رفتار وی تحت کنترل قرار گیرد و قبل از مراجعت ایشان به ایران مراتب اعلام شود.
در تاریخ 5 / 5 / 48 از نجف اشرف وارد همدان میگردد و در اولین جلسات خود با مردم، اوضاع عراق و نجف و برنامههای استعمار را تبیین میکند و از اهداف شوم مشترک استعمار در ایران و عراق علیه روحانیت پرده برمیدارد.
در تاریخ 5 / 6 / 48، مقدم –رئیس کل سوم ساواک- دستور میدهد که اعمال و رفتار ایشان دقیقاً تحت مراقبت قرار گیرد.
در تاریخ 1 / 6 / 48، آیتالله مدنی مسافرتی به تهران دارد که تاریخ و ساعت حرکت و محل اقامت وی در گزارش منعکس گشته که حاکی از شدت مراقبت و کنترل ساواک است.
وی مجدداً در تاریخ 4 / 7 / 48 به نجف اشرف عریمت میکند.
سالهای 1351 تا 1354؛ خرمآباد
در اوایل دهه 50 در شهر خرمآباد، خلأ حضور یک عالم مجاهد و متعهد که بتواند مرجع مذهبی و سیاسی مردم باشد و زعامت روحانیت متعهد و انقلابی منطقه را بر عهده بگیرد، بیش از هر زمان دیگر احساس میشد. مدتی بود که مرحوم آیتالله روحالله کمالوند که سالهای سال زعامت روحانیت منطقه و سرپرستی همه شئون مذهبی، اجتماعی و سیاسی لرستان را در دست داشت، به دار بقا شتافته و جایگاه رفیع ایشان همچنان خالی بود. بر این اساس، عدهای از روحانیون سرشناس و متعهد خرمآباد، از آیتالله مدنی دعوت به عمل میآورند که فعالیت خود را از همدان به خرمآباد منتقل کند که وی با استجابت دعوت ایشان و عزیمت به خرمآباد، فصل دیگری از زندگی پر فراز و نشیب و سراسر مبارزه خودد را آغاز میکند.
آیتالله مدنی در خرمآباد و در حوزه علمیه کمالوند، فعالیت خود را با تدریس درس خارج آغاز میکند و بعد از مدتی با حکم حضرت امام قدس سره، سرپرستی این حوزه را نیز بر عهده میگیرد.
دیری نمیگذرد که از سوی امام راحل (ره) به عنوان وکیل تامالاختیار و نماینده ایشان به روحانیون و مردم خرمآباد معرفی میگردد. وی با دریافت وجوه شرعیه و پرداخت شهریه به طلاب و کمک به افراد محروم و بی سرپرست و با تأسیس مراکز عامالمنفعه، گامهای مهمی در اصلاح امور برمیدارد و همچنان نیز مبارزات خود را در خرمآباد پی میگیرد و با تبلیغ مرجعیت امام خمینی، تألیف معظمله را در معرض استفاده مردم قرار میدهد و موجب جذب جوانهای مذهبی و انقلابی میگردد. او روحانیون متعهد با محوریت وی متحد میگردند. مدرسه علمیه کمالیه، حسینیه فاطمیه و مسجد شاهآباد، به پایگاه مبارزاتی تبدیل میشوند و در مناسبتهای مختلف، مردم مذهبی و انقلابی برای شنیدن سخنان وی در این مراکز گرد هم میآیند. سخنرانیهای انقلابی و افشاگرانه وی و مسجد شاهآباد هرگز از خاطر مردم متعهد خرمآباد فراموش نمیشود.
گزارشهای مستمر ساواک در مورد برنامهها و فعالیتهای آیتالله مدنی و ارسال آن به تهران، مزدوران رژیم را هراسناک میکند و در نتیجه از سوی رؤسای ساواک به طور مرتب دستور مراقبت و کنترل فعالیتهای ایشان صادر میگردد.
در سالهای 1353 و 1354، ایادی رژیم شاه به منظور خنثی سازی فعالیتها و خدشهدار کردن اعتبار و محبوبیت آیتالله مدنی، دست به بعضی اقدامات و تبلیغات سوء و وقیحانه میزنند تا به هر شکل ممکن، شخصیت وی را در میان مردم ترور کرده، پایگاه مردمی وی را از بین ببرند. عوامل ساواک زمانی به این اقدامات دست میزنند که زمینه آن توسط مخالفین آیتالله مدنی که با تبعیت از هوای نفس، آب به آسیاب دشمن میریختند –آماده بود. آنها با نامه پراکنی و اهانت به ایشان میخواستند وی را وادار به ترک خرمآباد کنند که اسناد مربوط به این جریان در بخش اسناد این کتاب آورده میشود.
از مجموعه این اسناد موجود در پرونده آیتالله شهید مدنی چنین استفاده میشود که ساواک برای رسیدن به اهداف خویش، به طرق زیر عمل میکرده است:
الف- ارسال نامههای تهدیدآمیز برای اطرافیان و یاران نزدیک ایشان و ایجاد تفرقه در میان آنان.
ب- تهیه و انتشار نامههایی حاوی مطالب موهن علیه آیتالله مدنی در میان مردم.
ج- اعزام برخی از پرسنل شناخته شده ساواک در خرم آباد با برنامه حساب شده نزد آیتالله مدنی و پخش شایعه ارتباط وی با دستگاه جهنمی به وسیله منابع.
د- ایجاد اختلاف میان روحانیون منطقه و تشدید اختلاف موجود و تقویت موقعیت بعضی از روحانینماها که با آمدن آیتالله شهید مدنی به خرمآباد، موقعیت آنان متزلزل شده بود.
ﻫ- در صورت نتیجه ندادن موارد فوق، جلب رسعی و طرد و تبعید از منطقه.
در اجرای بند (ب) نامههای متعددی آکنده از مطالب اهانت آمیز علیه ایشان تهیه میگردد و در میان مردم و افراد سرشناس پخش میشود که نمونههایی از آنها در بخش اسناد ذکر خواهد شد. در بعضی از این شبنامهها، صریحاً از آیتالله مدنی درخواست شده است که خرمآباد را ترک کند. این نامهها به قدری روح لطیف و قلب پاک وی را میآزارد که تصمیم میگیرد خرمآباد را ترک کند؛ اما با مخالفت روحانیون متعهد و مردم انقلابی مواجه میشود و از تصمیم خود منصرف میگردد.
در یکی از جلسات مسجد فاطمیه، آیتالله مدنی در حین صحبتهایش به این مسأله اشاره کرده، بخشی از خدمات دو ساله خود را ذکر میکند و میگوید: (من به خواهش جمعی از مردم آمدهام و چند مرتبه خواستم بروم، نگذاشتند.) در این حال، یکی از حضار بلند شده، میگوید: (آقا هرکس یا هر مقامی بخواهد شما را ناراحت کند، با جان ما بازی کرده است.) با این سخن، دیگر حاضران نیز ناراحت میشوند. به رغم جو سازیهای مخالفین آیتالله مدنی و عوامل ساواک، وی همچنان به مبارزات خود تداوم میبخشد و به تدریج، فعالیتهای خود را گسترده و علنیتر میسازد. او سخنرانیهای خود ضمن انتقاد شدید از دستگاه، مردم را به قیام و جنبش دعوت میکند که در فصلهای آینده در این زمینه توضیح بیشتری خواهد آمد ساواک مرکز در تاریخ 7 / 7 / 52، طی نامهای به ساواک همدان دستور میدهد که تماسهای او را با عناصر مخالف رژیم زیر نظر بگیرند.
در همین دوره، وی کتابهای امام از جمله توضیحالمسائل و تحریرالوسیله را در خرمآباد توریع میکند و به رغم خفقان حاکم، درباره مرجعیت امام در مناسبتهای مختلف تبلیغ میکند. همچنین در هر فرصتی و به اشکال گوناگون، مردم را به بیداری و آگاهی فرا میخواند، آنان را از مفاسد دستگاه آگاه ساخته، نقشههای شوم استعمار و رژیم طاغوتی را برملا میسازد و رهبر واقعی را به مردم معرفی کرده، چهره اصلی و پلید شاه را افشا میکند.
وی علاوه بر اداره حوزه علمیه و صندوق قرضالحسنه رضوی، برای تأسیس بیمارستان و کمک به فقرا و بی سرپرستان –از جمله خانواده زندانیان سیاسی- نیز اقداماتی به انجام میرساند.
ساواک منطقه نیز البته ضمن مراقبت شدید از ایشان، به گونههای مختلف به مخالفت و خنثی سازی فعالیتهای وی برمیخیزد و برای رسیدن به این هدف، از هیچ شایعه، تهمت، دروغ و اختلافی فروگذار نمیکند که در فصل جداگانهای موارد آن بررسی میشود.
نامههای مرموز
هرچه از حضور آیتالله مدنی در خرمآباد میگذشت، پایگاه مردمی وی گستردهتر گشته، نقش ارزنده آن عالم ربانی در آگاهی دادن به مردم، بیش از پیش آشکار میشد. مردم انقلابی و جوانان با ایمان، به دور او گرد آمده، روز به روز بر تعداد علاقمندان وی افزوده میشد. گسترش نفوذ آیتالله مدنی، ساواک و مخالفین دنیاطلب او را به وحشت انداخته، آنان برای مقابله با وی و خنثی سازی برنامههای ایشان به چاره اندیشی افتادند.
این برنامهها از سال 52 شروع میشود و تا سال 54 ادامه دارد که به تدریج محتوای آنها تندتر میشود.
محتوای این نامهها، آکنده از انواع تهمتها ناسزاها و تهدیدهایی است که قلم از ذکر آن شرم میکند؛ اما برخی از محورهای موجود در این نامههای مرموز اشاره میشود:
الف- درخواست از وی برای ترک خرمآباد.
ب- اتهام اینکه چرا از سهم امام برای خود خانه و منزل خریده است.
ج- اتهام وابستگی به رژیم؛ بدین دلیل که چرا با این همه مخالفتهای وی با دستگاه، رژیم شاه با او کاری ندارد. و دستگیر نمیشود.
د- دعوت از مردم برای اخراج ایشان از خرمآباد.
ﻫ- انواع تهمتها و سخنان ناروا و ضد اخلاقی.
عکسالعمل مردم در برابر این شبنامهها به چند گونه است که لابهلای اسناد فهمیده میشود:
1- عدهای از افراد ساده لوح، محتوای نامهها را به تدریج میپذیرند؛ به حدی که ساواک از متزلزل شدن موقعیت آیتالله مدنی اظهار خوشحالی کرده، برای ادامه آن برنامه ریزی میکند.
2- برخی در حال تحریر و تردید مانده، در دفاع از حق لب فرو میبندد.
3- گروهی از انسانهای آگاه و روشن ضمیر، متوجه اهداف شوم و دستهای مرموز پشت پرده شده، عوامل آن را ساواک و بعضی از مخالفان حضور آیتالله مدنی در منطقه معرفی میکنند. آنان برای خنثی کردن این حرکت مرموز به پا خاسته، از اینکه ایشان در اثر نامهها رنجیده خاطر شده و قصد ترک خرمآباد را دارد، اظهار تأسف میکنند و ضمن حمایت و پشتیبانی از معظمله، از رفتن وی ممانعت به عمل میآورند. و شروع به افشای توطئههای پشت پرده نموده، این طیف اکثراً جوانان، طلاب، معتمدین منطقه را تشکیل میدهند.
سال 1354
آیتالله مدنی علیرغم مخالفتهای ساواک، رسالت خویش را در خرمآباد تداوم بخشید، نهتنها از مسئولیت سنگین اداره حوزه علمیه خرمآباد و هدایت بیداری مردم شانه خالی نکرده، بلکه روز به روز فعالیتها و مبارزات خود را گستردهتر و علنی کردند و نقش تاریخی خود را به عنوان یک عالم آگاه و فقیه مجاهد به خوبی ایفا کردند.
اسناد ساواک حاکی از این است که در این مقطع زمانی، آیتالله مدنی، لبه تیز حملات خود را متوجه دولت و شاه کرده است. به بخشی از سخنان وی که در مناسبتهای گوناگون بیان گردیده است، اشاره میشود: در تاریخ 23 / 3 / 54، در ضمن سخنرانی و مخالفت با حزب رستاخیز مردم را به جنبش و قیام دعوت میکند: (هر کسی دفتر این حزب را امضا نماید، در همه جنایتها و تجاوزهایی که در این مملکت صورت میگیرد، شریک خواهد شد.)
وی همچنین در تاریخ 11 / 4 / 54، ضمن سخنرانی به مناسبت گرامیداشت دوازدهمین سالگرد قیام 15 خرداد، مردم را به جهاد تشویق میکند.
بعد از قیام و اعتراض طلاب در مدرسه فیضیه قم در سال 54 و حمله ددمنشانه مأموران رژیم به مدرسه فیضیه و دارالشفا و ضرب و شتم و بازداشت طلاب، آیتالله مدنی، در سخنرانیهای خود، مردم را از حوادث قم با خبر میسازد و به عنوان همبستگی با علمای قم، از رفتن به نماز جماعت خودداری کرده، به روحانیون منطقه پیام میدهد که از رفتن به مساجد خودداری کنند.
ایشان در تاریخ 21 / 3 / 54 ضمن اشاره به وقایع مدرسه فیضیه قم، اخبار جراید را غیر واقعی دانسته، اضافه میکند که تمام پیشنمازهای قم به خاطر این فاجعه عظیم، از اقامه نماز جماعت خودداری کردهاند.
وی در تاریخ 15 / 7 / 54 اعلام میکند که همدستان اسرائیل، کسانی هستند که به هر نحوی از آنجا به آن میکنند. همچنین ضمن نقل مسألهای شرعی از امام خمینی، از مردم میخواهد برای سلامتی امام خمینی دعا کنند و تبعید ایشان را عمل ضد دینی معرفی میکند.
و در تاریخ 21 / 4 / 54، ثابتی به کلیه مراکز ساواک دستور میدهد که نمایندگان رسمی امام خمینی را شناسایی و بازداشت کرده، در محل از آنان تحقیق شود که از چه اشخاصی پول میگیرند و وجوه دریافتی را به چه نحوی مصرف میکنند یا به نجف ارسال میدارند؟ همچنین چگونگی فعالیتها و اقدامات آنان روشن گردد.
به دنبال آن ساواک خرمآباد، در روزهای 3 / 4 / 54، 5 / 4 / 54 و 25 / 4 / 54، اطلاعات درخواستی در مورد آیتالله مدنی را به مرکز گزارش میکند.
در تاریخ 23 / 4 / 54، از اداره کل سوم ساواک، اجرای بند اول پیشنهادها (پخش نامههای موهن و تشدید اختلافات) به مدت سه ماه ابلاغ میگردد.
روز عید فطر فرا میرسد. جمعیت زیادی برای ادای نماز ظهر در مسجد شاهآباد خرمآباد حاضر میشوند. آیتالله مدنی قبل از شروع نماز میفرماید: (مقلدین آیتالله در یک طرف قرار بگیرند.) با این سخن عدهای از مردم، در صف مقلدین آیتالله خمینی قرار میگیرند. آنگاه در حین سخنرانی، برای طول عمر آیتالله خمینی دعا میکند و سپس فتوای ایشان را در باب زکات فطره بیان میکند. نماز بدون هیچ حادثهای به پایان میرسد و آیتالله مدنی به خانه خود برمیگردد. پشت سر او نیز تعدادی از نمازگزاران و علاقه مندان جهت پشتیبانی از ایشان، به منزل او سرازیر میشوند. تا از مراجعتشان به همدان جلوگیری کنند. در این مجلس، یک میلیون تومان جهت تجدید بنای مسجد سلطان پول جمع آوری میشود. جریان عید فطر، خطر را برای دستگاه جدی نموده، ایادی ساواک را به وحشت میاندازد.
آنان پیمی برند که موقعیت آیتالله مدنی خدشه ناپذیر شده و اقدامات قبلی، نتیجه بخش نبوده است. بدین رو، جریان را طی تلگرافی به ساواک مرکز گزارش میکنند. ثابتی در کنار گزارش مذکور، یک جمله کوتاه مینویسد: «تبعید شود.» و بلافاصله ساواک از طرف ثابتی به خرم آباد اعلام میکند که کمیسیون امنیت اجتماعی تشکیل شود و وضعیت او در کمیسیون مطرح گردد و به حداکثر مدت سه سال به نورآباد ممسنی در استان فارس تبعید و نتیجه اعلام شود.
در تاریخ 16 / ۷ / 54 طی تلگرافی از مرکز ساواک استان لرستان، از آنها نتیجه اقدامات قبلی را در خواست میکند و در تاریخ 20 / ۷ / 54 در جواب آن، ضمن بررسی اقدامات تضعیف کننده، مطالبی از جمله راههای مختلف برخورد با آیتالله مدنی، تبعید ایشان، مقابله با حوادث احتمالی و اقدامات طرفداران وی ارائه میکند.
از جمله در بند ۲ پیشنهاد میشود برای جلوگیری از هرگونه اقدام گروه نسبتاً نافذ و بزرگ طرفداران وی، پنج نفر از افراد مؤثر را نیز احضار و در حضور استاندار، آنان را نسبت به عواقب کار توجیه کنند. پرویز ثابتی در تاریخ 22 / ۷ / 54 در جواب مینویسد: «طبق بند ۲ اقدام شود.» به دنبال مکاتبات فوق الذکر، کمسیون امنیت اجتماعی لرستان با حضور استاندار، رئیس دادگستری فرماندهی تیپ ۸۴ رئیس ساواک استان، فرمانده ناحیه ژاندارمری، رئیس شهربانی و رئیس دادگاه نظامی تشکیل میگردد و دستور اربابان بدین نحو صورت جلسه می شود:
«در تعقیب نامه شماره ۳۰۴۵ / ۵۱۵ - 19 / ۷ / 54 ساواک لرستان صادره به استانداری استان لرستان مبنی بر تشکیل کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی در مورد فعالیتهای تبلیغاتی آقای میر اسدالله مدنی دهخوارقانی بر له [امام] خمینی و تحریکاتی که از ناحیه شخص یاد شده آشکارا و علنی به عمل آمده است، کمیسون فوق در ساعت ۱۸۰۰ روز 27 / ۷ / 54 در دفتر سرپرست فرمانداری شهرستان خرم آباد تشکیل و برابر رأی صادره شخص یاد شده به سه سال اقامت اجباری در نورآباد ممسنی استان فارس محکوم گردیده.»
همچنین در این جلسه، کیفیت دستگیری و تبعید وی نحوه اخذ تعهد از ۵ نفر طرفداران ایشان، چگونگی اتخاذ تدابیر امنیتی در شهر از طریق مأموران شهربانی و در مناطق استحفاظی از طریق ژاندارمری، مشخص و تصویب میشود و چنین دستور میدهند:
از هر گونه تظاهر، تجمع، پخش اعلامیه و سخنرانیهای تحریک آمیز جلوگیری خواهد گردید. به همین منظور، یک گروهان مجهز توسط تیپ ۸۴ پیاده تحت امر شهربانی قرار خواهد گرفت تا در صورت لزوم مورد استفاده واقع شود.»
عملیات دستگیری
بعد از صدور حکم تبعید، عملیات دستگیری و تبعید آیت الله مدنی آغاز می شود. ابتدا، ایادی ساواک، گزارش دقیق و مفصلی از عملکرد روزانه شهید مدنی (زمان خروج، محل تردد و ...) تهیه و به رئیس ساواک همدان گزارش میکنند.
وی دستورهای امنیتی لازم را صادر و برای جلوگیری از تحرکات احتمالی، تدابیر لازم را پیش بینی میکند. نیروهای ساواک، در صبحدم روز 27 / ۷ / 54 ساعت ۴:۳۰ دقیقه، اطراف منزل آیتالله مدنی مستقر میشوند و محل مورد نظر را تحت مراقبت خود قراد میدهند. ضمنا پنج اتومبیل مربوط به شهربانی، منطقه را تحت نظر میگیرند. در ساعت ۵:۵۵ دقیقه بر خلاف انتظار ساواک، آیت الله مدنی جهت ادای نماز در مسجد، از خانه خارج نمیشود، مأموران ساواک مستقیما وارد عمل شده، با خشونت، ایشان را در منزل دستگیر میکنند و ساعت ۶:۱۵، با چهار اتومبیل همراه، به سرعت وی را از خرم آباد خارج میکنند. رفتار خشونت آمیز، و وحشت ساواک از با خبر شدن مردم، به حدی بوده است که حتی اجازه نمیدهند آیتالله مدنی عبایش را بردارد. در بین راه نیز به جهت اذیت ایشان از موسیقی استفاده میکنند.
اقدامات ساواک بعد از دستگیری و تبعید:
بعد از دستگیری و تبعید آیتالله مدنی، اقدامات زیر از طرف ساواک صورت میپذیرد: الف - جو پلیسی در شهر ایجاد میشود و مراقبت وسیع و همه جانبهای به انجام میرسد. ب - افراد ساواک در مراکز مختلف شهر برای جمعآوری اطلاعات و زیر نظر گرفتن اقدامات مردم بسیج میشوند.
ج - نیروهای شهربانی را از عکس العمل و اقدامات احتمالی طرفداران آیتالله مدنی آگاه میسازند و آنان را به مراکز و اماکن حساس چون مدرسه علمیه و بعضی از مساجد توجیه میکنند تا از هر گونه پخش اعلامیه، نوشتن شعار و اقدامات گروهی - به خصوص در شبها ۔ جلوگیری شود. ضمناً یک گروهان پیاده مجهز را تحت امر شهربانی قرار میدهند.
د- تعداد ۵ نفر از افراد مؤثر را از میان طرفداران آیتالله مدنی احضار میکنند و از آنها تعهد میگیرند که از هر گونه اقدامی پرهیز کنند.
ه- تدابیری اتخاذ میگردد که در صورت انجام فعالیت و اقدامی از سوی طرفداران آیتالله مدنی، آنان دستگیر و بازداشت شوند. پیرو این تدابیر، بعضی از آنها باز داشت میشوند.
و - رئیس ساواک لرستان، سریعاً گزارش تبعید و مسائل مربوط به آن را به اطلاع ثابتی ۔ رئیس کل اداره سوم ۳۱۳ میرساند و دستورهای لازم را صادر میکند.
ز- رئیس کل اداره سوم ۳۱۳ - ثابتی - جریان تبعید آیتالله مدنی به نورآباد را به فوریت به اطلاع ساواک شیراز رسانده، دستور مراقبت از وی و آگاهی از هر گونه تماس و مراوده او با دیگران را صادر می کند.
ح - رئیس ساواک خرم آباد، طی نامهای به فرمانده ناحیه ژاندارمری لرستان، وی را از موضوع آگاه کرده در خواست میکند که برای پیشگیری از هر گونه تشنج و تحریک احتمالی، تدابیر لازم اتخاذ شود.
عکس العمل مردم:
الف- موضوع دستگیری توسط همسر آیتالله مدنی به یکی از همسایهها اطلاع داده میشود و همسایه مذکور، آن را در شهر رواج میدهد.
ب- در کوچه و بازار مردم به بحث پیرامون رخداد مذکور میپردازند.
ج - طلاب در صحن مدرسه علمیه کمالیه تجمع کرده، در مورد قضیه به بحث و تبادل نظر مینشینند و اظهارات تندی علیه رژیم میکنند.
د. عدهای از طرفداران آیتالله مدنی، در وقت غروب، در مسجد شاه آباد حاضر شده، بعضی از چراغها را به به نشانه غم و عزا خاموش میکنند.
ﻫ . عدهای از روحانیون شهر، به نشانه اعتراض، نماز جماعت خود را تعطیل میکنند.
و - چند روز بعد از تبعید آیتالله مدنی، به رغم مراقبت شدید ساواک، اقشار مختلف مردم انقلابی خرم آباد به ملاقات ایشان میشتابند و بدین وسیله ارتباط خود را با آیتالله مدنی حفظ میکنند.
ثابتی، در تاریخ 10 / ۸ / 54، طی نامه ای به ساواک شیراز دستور میدهد از ملاقات مردم با آیتالله مدنی جلوگیری به عمل آید. همچنین به ایادی رژیم در خرم آباد ابلاغ میشود که نسبت به افرادی که کمک مالی به خانواده آیتالله مدنی کردهاند و دیگر طرفداران وی، تضییقاتی ایجاد کرده، به آنها اطلاع دهند که اگر به تحرکات خود ادامه دهند، تصمیمات شدیدتری علیه آنها اتخاذ خواهد شد.
به دنبال تعطیلی نماز جماعت توسط عدهای از روحانیون خرم آباد، از مرکز در تاریخ 20 / ۸ / 54 به ساواک خرم آباد دستور میرسد که اگر افراد مورد نظر مبادرت به تحرکات دیگری کردند، تبعید شوند.
بعد از صدور و اجرای حکم تبعید آیتالله مدنی - برای ظاهر سازی - به وی ابلاغ میکنند که میتواند به حکم کمیسیون اعتراض کند که پیرو آن، وی نسبت به حکم تبعید اعتراض میکند و بیدادگاه رژیم در تاریخ 29 / ۹ / 54 تشکیل جلسه داده حکم تبعید کمیسیون حفظ امنیت را به اتهام واهی اخلال در امنیت تأیید میکند.
سال ۱۳۵۴؛ نورآباد ممسنی
آیتالله مدنی در تبعید نیز مبارزات خود را ادامه میدهد و با حفظ ارتباط با نیروهای انقلانی خرم آباد، آنان را به ادامه مبارزه فرا میخواند. وی در دیدارهای مختلف به کسانی که از خرمآباد برای ملاقات با ایشان میآمدند، توصیه میکردند:
«مساجد و حوزه علمیه را حفظ کنید. مجتهد تربیت کنید. اسلحه شما تبلیغ است. در مقابل ظالم و ستمگر، تبلیغ، از بمب اتم هم مؤثر است. »
آیتالله مدنی در اواخر سال ۵۴، از کشور ممنوعالخروج میشود. ثابتی، طی نامهای، اسامی ۶۱ نفر از روحانیون ممنوعالخروج را که یکی از آنان آیتالله مدنی بود، اعلام میکند.
آیتالله مدنی، نورآباد را به پایگاه مبارزه علیه رژیم تبدیل میکند؛ به نحوی که مردم نقاط مختلف از جمله، شیراز، کازرون و شهرهای دیگر استان فارس و لرستان - از نقاط دور و نزدیک به به حضور ایشان میرسند و پیام انقلاب و مبارزه را دریافت میدارند. ساواک از موقعیت جدید آیتالله مدنی در نورآباد به هراس افتاده، دستور میدهد در محل تبعید نیز از ملاقات مردم با وی ممانعت به عمل آید؛ اما از این تصمیم هم طرفی نمیبندند. بدین رو، در پایان سال دوم تبعید، محل تبعید ایشان را به گنبد کاووس تغییر میدهند. در تاریخ 11 / ۴ / 56 دستوری بدین مضمون به ریاست ساواک لرستان میرسد: با توجه به اقدامات اخیر وی در زمینه تشویق مردم به جمع آوری وجوه جهت تأسیس بانک اسلامی و همچنین ناراحتیهایی که در اثر راهنماییهای او برای خانوادههای بهائی فراهم گردیده، محل اقامت اجباری او به گنبد کاووس تغییر داده شد.
در تاریخ 29 / ۴ / 56 ، کمیسیون امنیت اجتماعی لرستان تشکیل جلسه داده، محل تبعید آیتالله مدنی از نورآباد ممسنی به شهرستان گنبد کاووس تغییر پیدا میکند.
پیرو آن در تاریخ 17 / ۵ / 56 ، وی را به وسیله مأمورانی چند و تحت الحفظ به گنبد کاووس اعزام میکنند. به دنبال آن، ثابتی طی نامه ای به رئیس ساواک مازندران می نویسد: «نامبرده بالا، یکی از روحانیون افراطی و طرفدار [امام] خمینی استان لرستان میباشد.» بعد ضمن گزارش از سوابق وی، از ساواک مازندران درخواست میکند چنانچه مشارالیه به آن منطقه وارد گردید، از وی مراقبت گردد.
سال ۱۳۵۶؛ گنبد کاووس
به محض ورود آیت الله مدنی به شهرستان گنبد کاووس؛ نامه ای از ریاست ساواک استان مازندران به ساواک گنبد کاووس ارسال می گردد که در آن، ضمن معرفی آیت الله مدنی به عنوان یکی از روحانیون افراطی دستور می دهد که از وی دقیقا مراقبت به عمل آید.
آیت الله مدنی از بدو ورود به این شهرستان، روحانیون منطقه را تحت تأثیر قرار داده، مدرسه علمیه «منظریه» و «مسجد جامعه این شهر را پایگاه مبارزاتی خود قرار می دهد. دیری نمی گذرد که ایادی رژیم در گنبد کاووس نیز از حضور آیتالله مدنی احساس خطر کرده، ادامه حضور و تبعید وی در این شهر را با توجه به مرزی بودن منطقه به هیج وجه به مصلحت ندانسته، از ساواک مرکز درخواست میکنند نسبت به تغییر محل تبعید وی اقدام لازم به عمل آورند. به دنبال آن، این بار، کمیسیون امنیت اجتماعی خرم آباد در تاریخ 28 / ۳ / 57 تشکیل جلسه داده، محل تبعید نامبرده را از گنبد کاووس به بندر کنگان تغییر میدهد.
سال ۱۳۵۷؛ بندر کنگان
مدت اقامت آیتالله مدنی در بندر کنگان، سه هفته بیشتر طول نمیکشد؛ اما چنین مشهود است که این عالم مجاهد به هر کجا قدم میگذارد، روح انقلاب و مبارزه را به همراه خود به آنجا وارد میکند. او، مجسمه تقوا، منادی انقلاب، پیام آور بیداری و جنبش و مبلغ اسلام راستین بود. بر این اساس، حضور هر چند کوتاه وی در بندر کنگان نیز تأثیر خوبی در میان مردم این شهر میگذارد.
در بندر کنگان، روزها در مدرسه علمیه به تدریس و تفسیر قرآن مشغول میشود و ظهرها در مسجد جامع و شبها در مسجد «کوزه گری» این شهر نماز جماعت اقامه میکند.
در این مدت کوتاه، عدهای از اهالی شیراز و کازرون به دیدن وی میآیند و اهالی منطقه «دیر» نیز از ایشان دعوت به عمل آورده، با عشق و علاقه و اصرار، او را به شهر خود میبرند. به هنگام ورود آیتالله مدنی به دیر، استقبال گرمی از وی به عمل میآید. مردم، مغازهها را تعطیل و در مدرسه علمیه این شهر اجتماع میکنند و با ورود وی به آن مجلس باشکوه، اشعاری در مدح امام خمینی خوانده میشود. نظر به اینکه بندر کنگان جزء مناطق تبعید محسوب میشود و با توجه به بیماری آیتالله مدنی که احتمالا سل بوده است، مجدد کمسیون امنیت اجتماعی خرمآباد تشکیل جلسه داده، محل تبعید وی از تاریخ 3 / ۵ / 57 به شهرستان مهاباد تغییر پیدا میکند.
تابستان ۱۳۵۷، مهاباد
بعد از تغییر محل تبعید آیتالله مدنی به مهاباد، ایشان را به همراه مأمور بدرقه ژاندارمری بوشهر و از طریق خرم آباد، بروجرد، همدان، کرمانشاه و سنندج به مهاباد اعزام می کنند.
آیتالله مدنی در بین راه با اخلاق حسنه خود با مأمور همراه، اعتماد وی را جلب میکند و پس از ترک خدمت مأمور، به خرم آباد میرود و با روحانیون منطقه ارتباط برقرار میکند.
در ادامه راه، ساواک متوجه میشود که مردم مذهبی و انقلابی تصمیم گرفتهاند در شهرهای بین راه از جمله خرمآباد و همدان - از شهید مدنی تجلیل کنند و احتمالا تظاهراتی به راه اندازند؛ خصوصا در شهر همدان که ورود آیتالله مدنی با تشییع جنازه آخوند مرحوم ملاعلی همدانی همزمان شده بود. سریعاً دستور میرسد. که مسیر حرکت ایشان تغییر پیدا کرده، از طریق پل دختر و کرمانشاه و سنندج به مهاباد اعدام شود.
آیتالله مدنی - این فقیه مجاهد و نستوه - که کوله بار جهاد و مبارزه را از دوران جوانی به دوش گرفته و از نجف و کربلا تا آذر شهر ، همدان، خرم آباد و نورآباد، هر کجا رفته، با شهامت و شجاعت و اخلاص بی نظیرش علیه طاغوتیان قیام کرده و با فریادش، سکوت مرگبار ناشی از استبداد ستمشاهی را شکسته و زبان کوبنده و برانش را چون شمشیر از نیام برکشیده و در هر فرصت مناسبی بر سر بیدادگران فرود آورده و هر کجا قدم گذاشته، فریاد بیداری ملتی را سر داده و بذر انقلاب پاشیده و پیام رهبر انقلاب را به گوش همگان رسانده و آنان را به جنبش و قیام فرا خوانده است، اینک در آستانه پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، به سرزمین تازهای قدم گذاشته است؛ منطقهای که در آتش ظلم و بیداد مضاعف رژیم و عوامل مزدور محلی، چون عزالدین حسینی، فئودالها و خوانین میسوزد.
آیتالله مدنی از بدو ورود به این منطقه پایگاه جدیدی برای مبارزات خود پیریزی میکند و این بار با شعار وحدت برادران اهل سنت و تشیع، آنان را بیدار کرده به قیام در صفی واحد فرا میخواند.
مبارزه ایشان در افشای سیاستهای رژیم و وابستگان آن از قبیل عزالدین حسینی که رسماً از طرف رژیم گمارده شده بود - باعث گشت که تعدادی از جوانان مهاباد به خانه عزالدین رفته، ضمن ابراز انزجار و تنفر، شیشههای منزل او را به عنوان اعتراض بشکنند. گفتنی اینکه مدت تبعید آیتالله مدنی طبق نظر خودش در 6 / ۷ / 57 به پایان میرسید؛ ولی ایشان تا 14 / ۷ / 57 در مهاباد باقی میماند.
مبارزات و افشاگریهای آیتالله مدنی در مهاباد، بار دیگر ساواک را به چاره اندیشی وا میدارد. ثابتی در تاریخ 8 / ۷ / 57 به ساواک خرم آباد دستور میدهد که برای گذران بقیه مدت تبعید، ایشان را به تهران منتقل کنند.
ساواک خرم آباد، بلافاصله کمیسیون اجتماعی تشکیل داده، طبق دستور ثابتی ، رأی صادر میکند؛ اما قبل از اجرای فرمان، کمتر از دو هفته از مدت تبعیدش باقی مانده بود که خود مهاباد را به قصد قم ترک میکند.
سرانجام آیت الله مدنی در پایان مدت تبعید، به درخواست علمای مبارز تبریز به این شهر عزیمت میکند تا همپای ملت مسلمان ایران، مبارزه بی امان خود را علیه رژیم پهلوی پیبگیرد.
پاییز سال ۱۳۵۷؛ تبریز
در ایام تبعید آیتالله مدنی در مهاباد، عدهای از مسلمانان مبارز ، از تبریز از جمله آیتالله قاضی طباطبایی تصمیم میگیرند که ایشان را به تبریز دعوت کنند. ساواک تبریز از این موضوع مطلع شده، سریعة موضوع را به ساواک تهران گزارش و اعلام خطر میکند. در گزارش ساواک تبریز اینچنین آمده است:
نامبرده بالا (آیتالله مدنی) از وعاظ افراطی و مخالف میباشد و به علت طرفداری از امام خمینی و اظهار مطالب خلاف مصالح کشور، از همدان به مهاباد تبعید گردیده، مدت تبعید وی اخیرا باتمام رسیده. آقایان میرزا محمد علی قاضی طباطبایی و میر حسن انگجی از طریق عبدالحمید بنابی [باقری] که از روحانیون تبریز میباشند، نامهای جهت نامبرده نوشته و از وی دعوت کردهاند که در تبریز اقامت نماید.»
ساواک در تحلیل خود میافزاید که آمدن وی به تبریز، به هیچ وجه به مصلحت نبوده، موجب تحریکات محلی خواهد شد.
آیتالله مدنی قبل از آنکه ساواک بتواند اقدامی به انجام رساند، وارد تبریز میشود و در کنار اولین شهید محراب آیتالله قاضی طباطبایی و روحانیون مبارز تبریز، مبارزات خود را علیه رژیم ستمشاهی ادامه میدهد. مسجد شهیدی و بیت ایشان به پایگاه انقلابیون مسلمان تبریز تبدیل میشود؛ چنان که در گزارش ساواک آمده است: «وی در اولین جلسه در منزل خود، درس مبارزه با دشمن یعنی استقامت را عنوان مینماید.»
آیتالله مدنی در همین ایام، در مدرسه «ولی عصر (عج) تبریز حاضر شده، در اجتماع طلاب و مسئولین این مدرسه سخنرانی کرده و میگوید باید اسلحه تهیه کنیم و با دشمن بجنگیم.
آیت الله مدنی سفری نیز به آذر شهر - زادگاه خود کرده، در مجلس ترحیم شهدای روز نهم آبان ماه آذر شهر شرکت میکند در این مجلس، عدهای از انقلابیون مهاباد جهت اظهار همدردی به حضور ایشان میرسند.
فعالیتهای انقلابی شهید مدنی روز به روز علنیتر میگردد. از ساواک مرکز به تبریز تلگراف میشود که چنانچه نامبرده در تبریز بماند باید به محض انجام اولین تحریک دستگیر شود.
ساواک وجود ایشان را در تبریز تحمل نکرده، پس از سخنرانی آتشین و تند آیتالله مدنی علیه رژیم شاه، شبانه وی را دستگیر و از تبریز تبعید میکند.
۱۳۵۷؛ بازگشت به همدان
آیتالله مدنی در 1 / ۱۰ / 57 در میان استقبال باشکوه مردم وارد همدان میشود. معظمله با دعوت روحانیون و مردم همدان برای جانشینی مرحوم آخوند ملا علی معصومی همدانی و به منظور رهبری مبارزات مردم همدان و منسجم کردن فعالیت روحانیون متعهد، به این منطقه عزیمت میکند . نظر به سابقه درخشان آیتالله مدنی از سال ۴۱ تا سال ۵۰ در همدان و با توجه به اوج گیری مبارزات حق طلبانه مردم ایران، هجرت آیتالله مدنی به این شهر، از اهمیت فوق العادهای برخوردار بوده، طبقات مختلف مردم از ساعتها قبل در مقابل مسجد جامع اجتماع و سپس جهت استقبال از آیتالله مدنی به طرف دروازه ملایر حرکت میکنند.
آیت الله مدنی از بدو ورود به همدان، هدایت مبارزات مردمی را به عهده گرفته، با اقشار گوناگون جامعه ارتباط برقرار میکند. شایان ذکر است که لحظه به لحظه این هدایتها و مبارزات، در گزارش ساواک تا زمان از هم پاشیدن و انحلال آن موجود است .
نقش ایشان در هدایت و جهت دهی به مبارزات مردم همدان به حدی بوده که وقتی در جریان ۲۲ بهمن، لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه برای سرکوب مردم به سمت تهران حرکت میکرد، به دستور ایشان، مردم همدان برای سد کردن حرکت تانکها، با دست خالی و کفن پوشان به مقابله با تانکها برخاستند و خود آیتالله نیز در جلوی همه تظاهرکنندگان به راه میافتد که موفق میشوند با دادن تعداد کمی شهید و مجروح، تانکها را از حرکت باز دارند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از به ثمر رسیدن قیام خونین ملت ایران به رهبری امام خمینی، این یار دیرینه امام و سرباز خستگی ناپذیر انقلاب که پرچم مبارزه را لحظهای بر زمین نگذاشته و از تبعید گاهی به تبعید گاهی دیگر و از سنگری به سنگر دیگر همیشه در صف مقدم مبارزه حرکت کرده بود و در پیروزی انقلاب، تلاش بی وقفهای داشت، فصل دیگری از مبارزات خود را برای حفظ و حراست و پاسداری از انقلاب شکوهمند اسلامی آغاز کرد.
اینک انقلاب پیروز شده و پاسداری از انقلاب، سختتر از خود قیام به نظر میرسد، توطئههای استکبار جهانی برای نابودی انقلاب، یکی پس از دیگری به وقوع میپیوندد و یاران امام و فجرآفرینان انقلاب باید تلاش و مبارزه بیامان دیگری را برای حفظ انقلاب اسلامی و برقراری حکومت اسلامی آغاز کنند.
آیتالله مدنی، در زمره چنین افرادی، در صف مبارزه با ایادی استکبار و عناصر سرسپرده آنان قرار میگیرد و همچون سربازی آماده و افسری فداکار، در هر سنگری که به وجود و فداکاری ایشان نیاز باشد، با اشاره امام بدانسو میشتابد.
آیتالله مدنی در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، از طرف مردم همدان به نمایندگی انتخاب میشود و سپس در کوران مشکلات و آشفتگی اوضاع همدان، از سوی امام با اختیارات تامه به امامت جمعه منصوب و روانه این شهر میشود.
در انقلاب سوم که عناصر فرصت طلب، ملی گرا و منافقین کمر به نابودی و انحراف انقلاب بسته بودند و هر روز با ایجاد توطئهای، قلب امت اسلام و امام عزیز را به درد میآوردند، آیتالله مدنی در مبارزه با آنان و افشای ماهیت لیبرالها و منافقین تلاشی مضاعف داشت. اعلامیه مشترک آیتالله مدنی و دیگر یاران امام (شهید صدوقی، شهید اشرفی اصفهانی، شهید دستغیب و آیتالله طاهری امام جمعه اصفهان) و موضع صریح و قاطع آنان در برابر این حرکت خزنده نقش بسزائی در افشای این جریان مرموز و فریبنده و خطرناک داشت.
همراه با آیتالله قاضی طباطبایی در سنگر نماز جمعه تبریز
تبریز این شهر قیام و مبارزه - بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دستخوش جریانات مهم و حساسی قرار گرفت. دشمنان انقلاب با شعلهور کردن آتش تفرقه و اختلاف و آشفته کردن اوضاع عمومی شهر - به ویژه کمیتههای انقلاب که اکثر آنها در دست ضد انقلابیون حزب خلق مسلمان بود . امید داشتند که به اهداف شوم خود برسند.[9] یاران انقلاب تصمیم گرفتند با آوردن آیتالله مدنی به تبریز، موقعیت جناح انقلاب و خط امام را تقویت کنند. آنان این پیشنهاد را به محضر امام تقدیم کردند و امام امت طی حکمی آیتالله مدنی را روانه تبریز کردند. حساسیت منطقه و اهمیت این حرکت را از پیام امام به شهید بزرگوار میتوان دریافت.
آیتالله مدنی، در سر و سامان دادن به اوضاع سیاسی و اجتماعی تبریز تلاش مخلصانهای کرد و آنگاه برای ادامه خدمت به شهر همدان بازگشت؛ ولی هنوز چند روزی از مراجعت وی نگذشته بود که حادثه دلخراش و غمبار شهادت اولین شهید محراب آیتالله سید محمد على قاضی طباطبائی به دست دشمنان انقلاب و مزدوران آمریکا علیه روحانیت، اوضاع شهر تبریز را دگرگون ساخت. در این هنگام بار دیگر امام عزیز طی حکم دیگری، آیتالله مدنی را به نمایندگی خود و امامت جمعه شهر تبریز منصوب فرمود.
فتنه حزب خلق مسلمان
آیتالله مدنی پس از منصوب شدن به سمت امامت جمعه شهر تبریز، با معضل بزرگ «حزب خلق مسلمان» که جریانهای مختلف تحت پوشش آن به مبارزه با انقلاب پرداخته بودند، مواجه میگردد؛ اما به یمن آگاهی و هوشیاری مردم آذربایجان و شخصیت و مقبولیت ایشان و همچنین فعالیت شبانه روزی و هوشیاری آن عزیز، این توطئه منجر به شکست می شود.
سختترین روزهای آیتالله مدنی را میتوان ایامی خواند که او در میان آشوب حزب خلق مسلمان قرار گرفت. در جریان این غائله خطرناک، آیتالله مدنی از جانب همین گروه ضد انقلابی بارها مورد تهدید قرار گرفت. آنها جایگاه نماز جمعه را به آتش کشیدند و از برگزاری نماز جلوگیری کردند؛ اما خود آیتالله مدنی در روز جمعه کفن پوشید و پیشاپیش جمعیت حرکت کرد و گفت: «تا من زندهام و در این شهر نماینده امام هستم نماز جمعه را برگزار میکنم.»[10]
چنین نقل میشود: «وقتی حزب خلق مسلمانیها کمیته بازرسی را گرفته بودند و به طرف خانه ایشان هم تیراندازی میشد، نزدیک اذان بود. بچهها رفتند و به ایشان گفتند نروید مسجد. اتفاقا زودتر رفتند. من رفتم جلو و عرض کردم : «حاج آقا، نروید؛ تیراندازی است. اینها آمدهاند برای کشتن شما. از این طرف و آن طرف هم تلفن میزنند که حاج آقا را نگذارید برود بیرون.» ایشان به من گفتند: «از تو توقع نداشتم. اگر به مسجد نروم، تضعیف روحیه مسلمانان کردهام و من پیش خدا جواب ندارم..... چه جوابی به خدای خودم بدهم که اگر به مسجد نرفتم، به خاطر جانم بود، میگویند اسلام و انقلاب از تو عزیز تر بود؟» ایشان به مسجد رفتند و نماز جماعت را اقامه کردند.[11] و بدین سان با استقامت و حضور اقشار مردم در صحنه، توطئه آمریکا و ایادیش در آذربایجان خنثی گردید.
شهید مدنی و جبهههای نبرد
شهید مدنی در تقویت روحیه رزمندگان اسلام نقش بسزایی داشتند و با شرکت خود در جبهههای نبرد و حضور در کنار سپاهیان اسلام و شرکت در مجالس دعا و نیایش آنان، مشوق برای رزمندگان اسلام بودند تا جنگ مقدس خود را با استکبار جهانی تا پیروزی نهایی ادامه دهند. گاهی نیز بر دستان برادر ارتشی که هواپیمای متجاوز دشمن را با ضدهوایی در فضای تبریز سرنگون ساخته بود، به عنوان نماینده امام بوسه میزند و کمال تواضع خود را که از عرفان به رب و اخلاق الهیاش برمیخاست، در مقابل مجاهدان فی سبیلالله نشان میدهد.
در اینجا مناسب است خاطرهای از آقای بهاء الدینی در این زمنیه نقل شود: «عدهای میخواستند بروند جبهه. بچهها که رفتند، دیدیم حاج آقا آمدند خانه و سخت ناراحت هستند و اشک در چشمانش حلقه زده است. گفتیم: «حاج آقا، چرا ناراحتید؟ » گفتند: «تلفن بزنید به دفتر امام و اجازه بگیرید از امام که من هم با این بچهها به جبهه بروم. » پرسیدیم «چرا حاج آقا؟ » گفتند: «آخر من نمیتوانم ببینم این بچهها میروند جبهه، آنجا میجنگند و من نروم بجنگم. خوب من پیر شدهام؛ اگر من گذشت این بچهها را نداشته باشم، ایثار این بچهها را نداشته باشم، وای بر حال من! » اما خوب معلوم بود که حضرت امام هیچ وقت اجازه نمیدادند ایشان سنگر تبریز را رها کنند و به جبهه بروند. البته این حرکت ایشان هم نشانه عشق ایشان بود به شهادت و انقطاع ایشان بود از دنیا.»
«یا بنی انت مقتول»
خط سرخ شهادت خط آل علی است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگواران و پیروان خط آنان به ارث رسیده است. سالها قبل از شهادت، در یکی از جلسات درس گفته بود: من در دو موضوع نسبت به خود شک کردم. یکی این که آیا من سید اسدالله هستم؟ واقع" سید هستم؟ دیگر این که آیا شهید میشوم یا نه؟. یک شب امام حسین 7 را در خواب دیدم که بالای سر من آمد و دستی به سر من کشید و این جمله را فرمود: «یا بنی انت مقتول » ..«پسرم تو شهید میشوی» که جواب دو سئوال من در آن بود. آیت الله مدنی که همواره در صف مقدم مبارزه بود، قبل از انقلاب در برابر رژیم ستم شاهی و پس از پیروزی در مقابل مزدوران و جاسوسان آمریکا چون سدی محکم ایستاد و از حریم اسلام و قرآن حمایت میکرد. نماز جمعه را به عنوان یکی از مهمترین سنگرهای انقلاب حفظ کرد. آیتالله مدنی به عنوان امام جمعه تبریز پس از شهادت شهید آیت الله قاضی طباطبائی انتخاب گردید. اما مزدوران آمریکا که به ترور یاران امام پرداخته بودند بیستم شهریور ۱۳۶۰ نوبت یکی دیگر از چهرههای درخشان آسمان معرفت و معنویت بود. ساعت 45 / 1 بعد از ظهر پس از اتمام خطبههای نماز جمعه، خطبههای نماز را با تمام رساند. مراسم نماز جمعه پایان گرفت. عدهای از مأمورین شهربانی که عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل بودند از ایشان خواستند به طور ارشادی مطالبی را بیان کنند. در این هنگام شهید آیت الله مدنی در جایگاه خود به طور انفرادی دو رکعت نماز را آغاز کرده بود که منافقی کوردل، مزدوری بیاراده قسیالقلبی خوارج کیش از میان جمعیت خود را به محراب نزدیک و بازوی آیتالله مدنی را گرفت و نماز آقا را قطع کرد. در این موقع اطرافیان به طرف مهاجم روی آوردند ولی قبل از رسیدن آنها وی ضامن نارنجکی را که در لباسش مخفی نموده بود کشید و نارنجک بطور وحشتناکی منفجر شد و بر اثر این انفجار انسانی وارسته، عبدی صالح، عارفی از خود گذشته و انسانی نمونه و الگو به لقای حق پیوست. تلاش مردم و کوشش پزشکان سودی نبخشید و امام جمعه تبریز همراه با سه شهید به ملکوت عشق عروج نمودند. و بیش از پنجاه نمازگزار مؤمن زخمی، مجروح گردیدند. به حق باید گفت: شهادت بزرگانی چون آیتالله مدنی ضد انقلاب و منافقین ضد اسلام را به کلی منزوی کرد. به دنبال شهادت این امام جمعه بزرگوار استان آذربایجان در سوگ عارف واصل به عزا نشست. در ۲۱ شهریور جنازه آن بزرگوار با شکوه هر چه تمامتر در میان اندوه فراوان مردم در تبریز و قم تشییع گردید. و در قم در کنار حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد. شهادت این عالم بزرگوار در سراسر ایرام انعکاس وسیعی داشت پیام مراجع، فقها، علما .. شخصیتهای مملکتی، تشکیل مجالس یادبود، ارسال پیامها از سراسر مملکت به محضر امام خمینی...
سیره عملی
وقتی از قیامت سخن میگفت، چنان میگریست که گویی تمام عظمت قیامت را میبیند. هنگامی که به نماز میایستاد، سراپا مجذوب جمال میشد و عاشقانه با محبوب سخن میگفت. گاهی نیمههای شب متوجه صدای ناله وی میشدند، میدیدند که شهید در خلوت حق با صدای لرزان میگوید: «خدایا، من آمدهام. خدایا، اگر تو به من «نه» بگویی؛ اگر تو مرا ترک کنی، کیست که مرا دریابد؟ غیر از تو مگر کسی را خواهیم داشت؟»
چون سالکی به سیر و سلوک مشغول بود و همچون عارفان و اصل در زهد و تقوی زبانزد عام و خاص بود، از مسائل سیاسی و مبارزه با طاغوت و طاغوتیان از دهه بیست تا پیروزی انقلاب غافل نبود. او صالحی بود که مصلح بیدارگری گردید؛ خودساختهای که در جامعه سازی و دگرگون کردن محیط، نقش اساسی و زیربنایی داشت. او به طهارت نفس و تقوا اهمیت خاصی میداد و پیروزی بر دشمنان و طاغیان زمان را در گرو اصلاح نفس و خودسازی میدانست. داشتن قدرت جذابیت و محبوبیت در میان عامه مردم و خواص علما، از ویژگیهای وی بود. او با طلاب و جوانان چون پدری دلسوز رفتار میکرد و همواره محرم اسرار و راز مردم، سنگ صبور جوانان در دوران ستمشاهی، و مربی و معلم اخلاق نظری و عملی برای فضلا بود. وی در جهت علمی نیز عالمی کم نظیر بود و از استادان برجسته حوزه علمیه نجف اشرف به شمار میرفت؛ اما از روی تواضع هیچ گاه حتى اجتهادش را مطرح نکرد این در حالی بود که حضرت امام وی را «سید العلماء الاعلام» میشناختند. اما او با وجود حضرت امام، خود را مقلد چنان مرجع کاملی میدانست و این موضوع را در بیانات خود در جلسات خصوصی و عمومی مطرح میکرد. او در حقیقت یک وزنه ارزشمند علمی و مذهبی بود و در زمره ذخایر گرانبهای حوزه های علمیه در جهان اسلام به شمار میآمد. اما در برابر ولایت امام چون مریدی مطیع بود. او امام را اسلام مجسم و ولایت فقیه را با تمام وجودش پذیرفته بود.
زهد و تقوا
آیتالله مدنی، انسانی وارسته و زاهدی بود که هرگز در موقعیتها و مقامات، ساده زیستی و زهد را فراموش نکرد؛ زندگی بدون تکلف و تشریفات، از ویژگیهای بارز آن عالم ربانی بود. به میهمانیها که دعوت میشد، ابتدا شرط میکرد که سفره نباید رنگین باشد و اگر بیشتر از یک خورش سر سفره میآوردند، اعتراض میکرد. خودش نیز با غذای ساده به همان غذایی که خودش میخورد - از میهمان پذیرایی میکرد. زی طلبگی را به تمام معنی رعایت مینمود. با زندگی اشرافیت علناً و عملا مبارزه میکرد.
زندگی ساده و پارسایی او، زبانزد عام و خاص بود و از خصلتهای زیبای وی به شمار میرفت: همچون فقیرترین مردم زندگی خود را میگذرانید و این در حالی بود که امانتدار اموال مردم بود و از شهرهای بزرگ ایران، وجوهات شرعی قبول میکرد؛ اما هیچگاه از وجوهات استفاده نمیکرد. وقتی دوستانش به او توصیه میکردند که آقا شما استحقاق استفاده از وجوهات را دارید، پس چرا استفاده نمیکنید؟ در جوابشان میگفت: «خدا را شاهد میگیرم که تاکنون استفاده نکردهام و استفاده نخواهم کرد؛ مگر زمانی که در حالت اضطرار قرار بگیرم.[12]
ایشان صرفه جویی را در همه ابعاد زندگی خود جاری ساخته بود و در این جهت، به مردم اطراف خود توجه خاصی داشت. در اوایل جنگ وقتی دید مردم با کمبود نفت مواجه گردیدهاند، از آن استفاده نکرد و در سرمای شدید تبریز، با پوشیدن پوستین زندگی خود را گذراند. زمانی که همه نمیتوانستند گوشت بخرند، او هرگز گوشت نمیخورد.[13]
اصلاح نفس
آیتالله مدنی، تجسم اخلاق و چهره برجسته عرفان و حکمت عملی بود. زبانش و عملش، تجلی اخلاق و عمق ایمان و ژرفای نگرش او به معارف اسلامی بود. آیتالله مدنی بیش از هر چیز به طهارت نفس و تقوا اهمیت میداد و حتی پیروزی بر دشمنان و طاغوت را زمانی مفید و موثر میدانست که همراه با تقوا و اصلاح نفس باشد. وی میفرمود: «ما باید بدانیم وقتی میتوانیم از این پیروزی استفاده ببریم که اول خودمان نفسمان را اصلاح کرده باشیم؛ به این معنا که اگر نفسمان اصلاح نشده باشد، پیروزی به هر حدی که برسد، چاره دردهای ما نخواهد کرد[14] همه طاغوتها را سرکوب کردن وقتی به دردمان میخورد که در مملکت بدن خودمان، حکومتالله مستقر شده و حکومت طاغوت ریشه کن بشود.»[15]
دختر آن شهید در مورد دعاهای نیمه شب این عارف و عاشق چنین میگوید: «معمولا انسان هر وقت بخواهد فردی را بیازماید که از نظر معرفتی و سیر و سلوک چگونه است، بهتر است او را از روی انجام فرایض دینی و عبادی بشناسد؛ این که چه دعاهایی را بعد از نماز یا در نیمه شب انتخاب میکند و آیا به آنها عمل میکند یا خیر؟ پدرم در انتخاب دعا بسیار دقیق بود. دعاهایی را انتخاب میکرد که در آن ذکر دنیا کمتر بود؛ ذکر بهشت کمتر بود. دعایی را میخواند که در آنها قرب به حق و رضایت حق بود و بدانها سخت پایبند بود و عمل میکرد. همینها او را به جایی رسانده بودند که دیگر نه بخل، نه کینه و نه حسد در او وجود نداشت.[16]
جاذبه
آیتالله مدنی آنچنان جاذبهای داشت که وقتی کسی به ایشان میرسید، خیال میکرد که با پدرش یا محرم اسرارش روبه رو شده و آنچنان دافعهای داشت که وقتی دشمن ایشان را از دور میدید، بر خود میلرزید. قبل از پیروزی انقلاب، یک شب ایشان در منزل دامادشان بودند که ناگهان صدایی به گوش رسید. پرسیدند: «این صدای چیست که از خیابان به گوش میرسد؟» گفته شد: «بچهها هستند که از پایین خیابان چهار مردان به قسمت شیخان میآیند و شعار میدهند. هر شب این کار را انجام میدهند و بعد پلیس آنها را متفرق میکند.» ایشان فرمودند: «پس ما معطل چه هستیم؟ بلند شوید برویم.» بعد از آشپزخانه کاردی برداشته رفتند به صف بچههای تظاهرکننده پیوستند. نمیتوانم بیان کنم آن شب این حرکت تا چه اندازه در روحیه بچههای فداکار قم مؤثر بود.
سفره ساده و بی آلایش
روزی در سر سفره غذا متوجه شده که چربی آش بیش از اندازه است. از خادم سؤال کرد: مگر مسلمان نیستید که اینقدر اسراف و تبذیر میکنی؟ وی گفت: «حاج آقا، مال همه اینطور نیست. چون شما خیلی ضعیف شدهاید و غذا هم آش است، فقط برای شما مقداری زیاد ریختم.» شهید مدنی در حالی که عصبانی شده بود، فرمود: «این که دو گناه است. من اول فکر میکردم تو فقط اسراف کردهای؛ ولی حالا متوجه شدم که گناه بزرگتری هم مرتکب شدهای و آن این که تبعیض هم قائل شدهای.»[17]
اندیشه های سیاسی
شهید مدنی، یکی از برجسته ترین چهرههای سیاسی انقلاب اسلامی است که از ابتدای نهضت امام حضور فعال داشت. او برخوردی آشتی ناپذیر با دشمنان اسلام و انقلاب داشت؛ چنان که در بیانات ............ آمده است: «این را هم دشمنان میدانند و هم دوستان» که روحانیت است که از روز اول در مقابل دشمنان قد علم کرده و ...» هر چه به تاریخ نگاه میکنیم، میبینیم که علمای آگاه بودند که دشمنان را در جای خود نشاندند و از غارت اموال مسلمین و استعمار فکری مسلمانها جلوگیری کردند.»
آیتالله مدنی همواره در خطبهها، مصاحبهها و سخنرانیهایش، به مسائل مهم مملکت توجه خاصی داشت. در سالهای ۱۳۵۹ که مطبوعات وابسته به جریانات ضد انقلاب، «جو» کاذبی به وجود آورده بودند و هر روز مسألهای میآفریدند و جنگ روانی در جامعه به راه میانداختند، ایشان طی مصاحبهای اعلام خطر کردند که «روزنامهها باید شرافت شغلشان را حفظ کرده و اگر دست از حرکات منحرفشان بر ندارند، وظیفه مردم را بیان میکنیم.» و توطئه تفرقه افکنی میان مردم و روحانیت را بدین دلیل میدانست که «روحانیت از اول نقشه خائنانه استعمار را در هم کوبید. میرزا محمد تقی شیرازی بود که انگلیس را از عراق بیرون راند.» و «مرحوم مدرس بود که به واسطه یک پیمان، وثوق الدوله را از کابینهاش بیرون انداخت. لذا دست به تضعیف روحانیت زدند. اما امروز جامعه از نعمت بزرگی برخوردار است؛ آگاهی مردم و رهبری بینظیر. و لذا دشمن به هدفش نمیرسد و این پیروزی عظیم ... به واسطه عمل به تعالیم حیات بخش اسلام با رهنمودهای امام بوده. اما باز من نگران هستم که از صفای مردم سوءاستفاده کنند. مواظب باشیم که پیاده کردن احکام اسلامی نباید از روی احساسات باشد. بدانید که خط امام، ویژگیهایش همان ویژگیهای قرآن و پیامبر اکرم 9و در گذشته، از اسلام فقط اصولی بوده و از مساجد صورتهایی و امام در حقیقت، اسلام راستین را میخواهد پیاده کند.» والحق که آیتالله مدنی خود در راه تحقق این آرمان به شهادت رسید
اینک تبرک جوییم به چند جمله از سخنان شهید آیتالله مدنی:
دین
دینم به من میگوید باید امروز خودت را فراموش کنی و خود را زیر پای این مرد یعنی امام خمینی بگذاری تا یک قدم بالا بیاید و به دنبال ایشان حرکت کنی.»
اطاعت از امام
امام هر فرمانی بدهند، باید بدون چون و چرا آن را اطاعت کنیم؛ حتی اگر به ضرر جانمان هم باشد.»
اصلاح نفس
وقتی ما میتوانیم از این پیروزی نسبت به خودمان استفاده صحیحی بکنیم که اول نفس خودمان را اصلاح کرده باشیم. به تعبیر دیگر اگر نفسمان اصلاح نشده باشد، پیروزی به هر حدی برسد، چاره دردهای ما را نخواهد کرد.»
حکومت الله
حکومت الله تبارک و تعالی در نفس انسان عبارت از این است که هوی و هوس کنار گذاشته شود و تسلط از برای عقل انسان باشد و حرکات انسان به راهنمایی عقل باشد.»
تقوا
اثر اولی که در وجود انسان میگذارد، این است که مادیات در وجود انسان ضعیف شده و صفات رذیله به کلی از وجود انسان پاک میشود. خودبینیها، غرورها، تکبرها، همه اینها از بین رفته و فقط انسان، خداوند تبارک و تعالی را میبیند.)
بت نفس
مادامی که آن تب نفس در وجود انسان حاکم است، یعنی آن حکم میکند و انسان بدان عمل میکند، رسیدن به خداوند تبارک و تعالی محال است؛ به خاطر اینکه این ظلمات برای انسان حجاب شده اند.
معصیت
تقوی این است که معصیت خدا را کنار بگذاریم و رابطهمان را با خدا محکم کنیم؛ به خاطر این که تقوا جلوی بیبند و باری را میگیرد.»
رهبری امام خمینی
برادران در اثر همان تقوایی که به واسطه الهام از امام یعنی از رهبر بزرگ انقلاب حاصل شده، والله این شخص، علاوه بر حیات ظاهری، حق حیات معنوی بر گردن همه ما دارد.
قلب انسان
اگر دل انسان با نور تقوا نورانی شود، عوض خودبینی و عوض به خود بالیدن اصلا خودش را غیر قابل میبیند و از اصل وجودش خجالت میکشد و اشک خجالت میریزد.»
تعاون
مسلمانان که در صدر اسلام به پیروزی میرسیدند، جهاتی داشتند؛ یکی از آن جهات، احساس همدردی و تعاون بود.»
نفس اماره
وقتی انسان با کمک الله تبارک و تعالی نفس اماره را از بین ببرد، در نتیجه در این شخص یک حالاتی پیدا میشود؛ زیرا نفس اماره جلوی دید انسان را گرفته و دید انسان را تاریک میکند.»
[1] . وقتی دوستانش به او میگویند که زمانه، مساعد با طلبه شدن نیست و رضاخان مانع فعالیت روحانیت است، آن شهید در جواب میگوید: (حداقل برای خودم ملا و واعظ میشوم.) یادواره شهید محراب، ص 32، به نقل از شهید مدنی، جلوه اخلاص.
[2] . شهید مدنی، جلوه اخلاص – ص 8 – ص 63 – به نقل از خاطرات آقای بروجردی
[3] . شهید مدنی، جلوه اخلاص – ص 8، ص 63 – به نقل از خاطرات آقای بروجردی، داماد ایشان
[4] . روزنامه جمهوری اسلامی، 8 / 6 / 66، ویژه نامه آیتالله مدنی، عروهالوثقی، ش 82 و پرونده فدائیان اسلام در ساواک که در آینده نزدیک منتشر میشود.
[5] . مجله سروش، 4 / 7 / 60، ش 114
[6] . از مصاحبه آقای بهاءالدینی، داماد شهید مدنی، تاریخ 27 / 6 / 61
[7] . مصاحبه با آقای بهاءالدینی، داماد شهید مدنی، تاریخ 27 / 6 / 61
[8] . منبع پیشین
[9] . رجوع شود به اسناد لانه جاسوسی پیرامون حزب خلق مسلمان و ارتباط با جاسوسان آمریکا
[10] . پیام انقلاب – شماره 92 – 12 / 6 / 62
[11] . روزنامه جمهوری اسلامی – 18 / 6 / 61 – شماره 949
[12] . شهید مدنی، جلوه اخلاص - ص ۳۲ و 40
[13]. شهید مدنی، جلوه اخلاص - ص ۳۲ و ۴۰
[14]. یاد ایام - ج ۱، ص ۲۳۵
[15]. یاد ایام - ج ۱، ص ۲۳۵
[16]. مصاحبه فرزند شهید آیتالله مدنی با مجله زن روز.
[17]. اطلاعات -15 / ۶ / 57