دستورات ویژه درباره متهم
متن سند:
خیلی محرمانه
دستورات ویژه درباره متهم:
خواهشمند است دستور فرمائید مشارالیه را به بند یک طبقه پائین منتقل نمائید.
[رسولی]
11 /4 /35
توضیحات سند:
1. رسولی، نام مستعار ناصر نوذری یکی از سربازجویان ساواک است. ناصر نوذری فرزند عبدالخالق در سال 1319 ش در هفتگل رامهرمز به دنیا آمد. پدرش رفتگر شرکت نفت بود. نوذری پس از پایان تحصیلات دوره شش ساله متوسطه به عنوان آموزگار آموزش و پرورش اهواز مشغول به کار شد. وی در این سالها به عنوان خبرچین با ساواک خوزستان همکاری میکرد. نوذری در سال 1338 ش تقاضا کرد در ساواک استخدام شود اما از آن جایی که برگ آماده به خدمت سربازی گرفته بود، ساواک از استخدام او خودداری کرد. نوذری که علاقه به استخدام رسمی در ساواک داشت در سالهای 1347 و 1348 ش چندین بار از ساواک خوزستان تقاضای استخدام کرد و سرانجام درخواست او با توجه به سابقه همکاریاش با ساواک مورد قبول قرار گرفت. اما چون معرف نداشت، برای استخدام او کاری انجام نشد. در سال 1349 ش نوذری توسط رئیس ساواک کردستان برای استخدام معرفی شد؛ اما ادارات کل یکم و چهارم ساواک اعلام کردند که استخدام وی در ساواک به مصلحت نیست. این در حالی بود که نوذری بیش از ده سال در پوشش معلم ریاضیات مأمور خبرچینی و نظارت بر عملکرد جداییطلبان عرب خوزستان بود. علاوه بر این در همین پوشش مدتی عضو سازمان جوانان حزب توده مسجد سلیمان شد. سرانجام پس از پیگیریها و مکاتبات نوذری با مقامات ساواک، در تیر ماه 1350 به استخدام ساواک درآمد و با عنوان مسئول بررسی دایره اداره یکم و رهبر عملیات دایره دوم مشغول به کار شد. در برخی منابع آمده است هنگامی که نوذری معلم بود جذب چپیها و تودهایها شده بود و پس از بازداشت جذب ساواک شد. نوذری، پس از انتقال به تهران به سبب روحیۀ اطاعتپذیریش مورد توجه ناصری(عضدی) قرار گرفت. عضدی از نوذری که سابقه طولانی در خبرچینی داشت در ساواک برای خبرچینی از دیگر مأموران ساواک استفاده میکرد و نوذری نیز از کارمندان ساواک خبرچینی کرده و به عضدی گزارش میداد. وی که با شروع مبارزات مسلحانه گروههای چریکی در اوایل دهه 50 شمسی به تهران منتقل شده بود، نام مستعار «دکتر رسولی» را برای خود برگزید و همزمان فعالیت خود را در زندان اوین و کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک آغاز کرد. رسولی طی این سالها دورههای ویژه آموزش دروغ سنجی، اطلاعات و ضداطلاعات را در ساواک طی کرد و به عنوان بازجو در کمیته مشترک ضد خرابکاری و زندان اوین مشغول به کار شد. وی در سالهای 1352 تا 1357 ش در سمت بازجو، سربازجو و شکنجهگر در کمیته مشترک مشغول به کار بود و با توجه به جدیتی که در کار خود نشان داد موفق به دریافت نشان درجه 3 کوشش، نشان درجه 3 پاس، نشان درجه 2 کوشش و تقدیرنامه کتبی رئیس ساواک شد. نامبرده در کمیته اوین به سرپرستی ثابتی نیز عضویت داشت. این کمیته در اواخر 1349 ش، پس از ماجرای سیاهکل، به سرپرستی پرویز ثابتی در زندان اوین به منظور بازجویی از تیم سیاهکل و پیگیری ماجرا تشکیل شد.
رسولی در سالهای 1351 و 1352 ش به شکنجه و بازجویی زندانیان در زندان اوین مشغول بود. پس از انتقال او به کمیته مشترک، با توجه به جلب اعتماد عضدی و عطارپور، عدهای از کارمندان جوان بخش 311 از جمله فریدون توانگری(آرش)، احمد نیکخو(ریاحی) و علی میثاقی(سپهر) زیر دست او قرار گرفتند. هر متهمی که بازجوی مستقیمش برای او گزارش آزادی مینوشت و ناصری(عضدی) مخالفت میکرد، به رسولی واگذار میشد و رسولی مجدداً از او بازجویی میکرد؛ به عبارت دیگر رسولی صافی سایر بازجویان بود. در خاطرات زندانیان سیاسی از فریبکاری رسولی در بازجوییها و مستی او در هنگام بازجویی سخن به میان آمده است(مثلا نک:خاطرات احمد احمد، ص 299). همچنین در برخی منابع از رسولی به عنوان حرفهایترین، مشهورترین و اثرگذارترین بازجو و شکنجهگر ساواک، که تسلط بسیاری در به کارگیری روشهای متعدد شکنجه و بازجویی داشت، نام برده شده است. یکی از زندانیان سیاسی در توصیف رسولی میگوید: او از جمله بازجویان سیاسیکار و دغلباز بود که کارش را با سیاست پیش میبرد (خاطرات عزت شاهی، 286). رسولی، سربازجوی تمامعیار و مرد سیّاسی بود که چند بازجو زیر دست او کار میکردند. به گفته این زندانی سیاسی، رسولی شگرد زیرکانه و خاصی داشت؛ او ابتدا متهم را در اختیار سایر بازجویان قرار میداد تا حسابی او را شکنجه کنند سپس خودش با سیاهبازی، با بازجویان برخورد میکرد و به آنان میگفت چرا با متهم برخورد غیرانسانی میکنید؟! چه کسی به شما اجازه داده است با متهم این گونه برخورد کنید؟ و او را کتک بزنید؟! رسولی سپس با متهم خوش رفتاری میکرد؛ سیگار و شکلات میداد؛ حتی برای زندانی امکان ملاقات با خانوادهاش را فراهم میساخت ... به این طریق با متهم طرح دوستی میریخت و سعی میکرد متهم را فریب دهد. اگر متهم فریب میخورد و سفره دلش را برای رسولی باز میکرد که بازجویی خاتمه مییافت و اگر متهم متوجه دروغ و دغل رسولی میشد و در برابرش مقاومت میکرد، رسولی تغییر موضع میداد و دوباره متهم را تحویل بازجویان میداد و میگفت: من تقصیری ندارم، خودت حرف نزدی و نخواستی که من کمکت کنم. رسولی میافزود: اگر چه من با خشونت مخالفم، ولی معتقدم کتک را خر میخورد و نباید تو را کتک بزنند ولی این راهی است که خودت انتخاب کردهای و من نمیتوانم در پروندهات دخالت کنم و باید به همان بازجوی قبلی تحویلت دهم. این روش رسولی در برخی موارد با موفقیت همراه بود(همان، 343). یکی از زندانیانی که دهها سال زندانی بود، در خاطرات خود میگوید: رسولی وقتی مرا به اتاقش برد، به من چای و سیگار داد و با چربزبانی گفت: شما را آزاد میکنیم. رسولی همچنین با اظهار تأسف و ناراحتی از مدت طولانی زندانی بودن این فرد به دادستان دشنام داد؛ ولی باز این زندانی را به زندان برگرداند و پس از یازده روز انفرادی، نیمه شب این زندانی را احضار کرد. رسولی شکنجهگری شبانهروزی بود؛ شب و روزش در اتاق بازجویی و شکنجه میگذشت و همیشه زندانیانش را نیمه شب از خواب بیدار میکرد(خاطرات صفرخان، 263). رسولی با چند سال سابقه آموزگاری، دارای اطلاعات و دانش عمومی بود. از نظر اداری نیز یک سر و گردن بالاتر از سایر بازجویان بود. در خاطرات زندانیان سیاسی آمده است که یک روز یکی از زندانیان مذهبی را که با قرآن انس و الفت زیادی داشت آویزان کرده بودند. بعد از ساعتی شکنجه روی بدن برهنه وی، رسولی دستور داد با آتش بدن زندانی را بسوزانند. هنگامی که زندانی از درد به خود میپیچید، رسولی به او نزدیک شده و با تمسخر بخشی از آیه 227، سوره شعرا «وَسَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُواْ أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» را خواند و سپس فریاد زد مگر شعارتان همین آیه نیست؟ پس بکشید! حق شماست که زجر بکشید(خاطرات زندان، 125 ـ 126).
زندانیان سیاسی میگویند او از منوچهری هم پلیدتر و کثیفتر بود. فردی هتاک، بیادب، الکلی و دایمالخمر بود و هنگام بازجویی کاملاً مست بود. در حالی که فحش میداد، زیر گوش زندانی میزد. پس از شکنجه یکی دو نخ سیگار وینستون به زندانیان میداد و اگر کسی از گرفتن سیگار امتناع میکرد، دوباره سیلی میخورد(خاطرات احمد احمد، 299). میگویند رسولی زن و بچهای نداشت. شبها مست میکرد و آخر شب زندانیان را برای بازجویی میبرد(خاطرات سیدمرتضی نبوی، 48). رسولی گاهی نیمه شبها و در حالی که مست بود، در راهروهای زندان و در میان سلولها فریاد میزد: «آی نَفَسکش!... سلول 11 به خط...». سپس زندانیان را به خط میکرد، البته اعلام نمیکرد که با کدام زندانی کار دارد. اسامی تکتک زندانیان را میپرسید که باعث دلهره آنها بود. سرانجام نیز یکی را انتخاب میکرد و میگفت: «فلانی را چشمانش را ببندید و بیاورید»(خاطرات مرتضی الویری، 48).
نیروهای دایره بازجویی کمیته مشترک سه دسته بودند: دسته اول سربازجویانی که همواره مورد توجه مقامات ساواک بودند و از امتیازات اداری و مالی نظیر پاداش و مسافرت به خارج از کشور و ترفیع مقام و اخذ نشان برخوردار بودند. رسولی در این دسته قرار داشت. او علاوه بر شکنجه و بازجویی مخالفان حکومت پهلوی، در قتل چند زندانی سیاسی نیز مشارکت داشت. به دنبال ترور رضا زندیپور رئیس کمیته مشترک ضدخرابکاری در اواخر سال 1353 ش، ساواک برای انتقام از مبارزان تصمیم به قتل نُه نفر از زندانیان سیاسی گرفت. رسولی و حسینی این زندانیان را در 29 فروردین 1354 از زندان اوین تحویل گرفتند و با مینیبوس به ارتفاعات اطراف زندان اوین بردند. دست و چشمهای زندانیان بسته شد و رسولی به همراه تنی چند از نیروهای ساواک به سوی آنان آتش گشودند. پس از این کشتار، رسولی و تهرانی چشمبندها و دستبندهای کشتهشدگان را سوزاندند و اجساد را با مینیبوس به بیمارستان شماره 501 ارتش منتقل کردند. دکتر قربانی(پزشک قانونی) نیز پس از بازدید از اجساد، اجازه دفن آنان را صادر کرد. مطبوعات حکومت پهلوی علت کشتهشدن زندانیان را قصد فرار هنگام انتقال به زندانی دیگر اعلام کردند. این در حالی بود که همگی کشتهشدگان از روبهرو تیر خورده بودند. عامل اجرای این طرح سرهنگ وزیری، رئیس زندانهای ساواک بود؛ و طرح با همکاری ویژه رسولی و منوچهری انجام یافت. رسولی در شکنجه و بازجویی زنان نیز فعال بود و در 1355 ش دو تن از زندانیان زن را زیر شکنجه به قتل رسانده بود. وی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، در بهمن 1357 از کشور گریخت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی با ارسال شکوائیههای زندانیان سیاسی به دادستانی انقلاب اسلامی و اعترافات برخی شکنجهگران ساواک ابعاد دیگری از اقدامات رسولی فاش شد. تهرانی که خود از شکنجهگران ساواک بود درباره اقدامات رسولی گفت: «او حتی شبها دست از بازجویی برنمیداشت. یک شب حین بازجویی از پرویز حکمتجو، خوابش میبرد. حکمتجو که تحت فشار زیاد بود، از فرصت استفاده کرده است و با فرو بردن چنگالی که روی میز بود در پریز برق، خودکشی میکند»
رسولی، خسرو صفاتی و گرسیوز برومند را نیز در زیر شکنجه به قتل رساند. تهرانی در اعترافات خود میگوید که این دو قتل به دستور مقامات بالاتر بوده است. کمالی از شکنجهگران دستگیر شده ساواک درباره رسولی میگوید: «رسولی به واسطه دوستی با عضدی به ساواک راه یافته بود و با توجه به منابعی که در اختیار داشت، گروه کمونیستی میساخت و سپس خودش آنان را دستگیر میکرد و از این راه مزایای بیشتری نصیبتش میشد.» اقدامات رسولی در شکنجه زندانیان سیاسی به حدی خشن و بیرحمانه بود که حتی همکارانش نیز از وی نفرت داشتند، سندی از ساواک نشان میدهد که یکی از معاونان اداره کل چهارم ساواک، که به طور اتفاقی از زندان اوین بازدید کرده و نحوه بازجویی و شکنجه زندانیان را توسط رسولی به چشم دیده است از رئیس ساواک تقاضا کرده تا رسولی به شغل دیگری غیر از بازجویی منتقل شود. وی در این سند آورده که رسولی کار در ساواک و شکنجه زندانیان را برای فرونشاندن عقدههای درونی خود انتخاب کرده است.
رسولی با پیروزی انقلاب اسلامی، از کشور و مجازات گریخت. مدتی در اسرائیل، یونان و امریکا بود و سپس راهی فرانسه شد. شهرت رسولی به خارج از مرزهای ایران نیز رسیده بود. کریستین دلانوآ نویسنده کتاب ساواک، با رسولی در فرانسه ملاقات داشته است. وی مینویسد: «رسولی محل ملاقاتها را در کافهها تعیین میکرد، اما در آخرین لحظه جای قرار را تغییر میداد.» دلانوآ مینویسد: «رسولی کوتاه و خپل است، با صورتی کشیده، بینی ایرانی و چشمانی ریز به رنگ قهوهای، در لباسی آراسته که هیچ سنخیتی با شهرت مخوفش ندارد.» رسولی در ملاقات با دلانوآ ضمن انکار شکنجه گفته است که تنها زندانیان را از خوابیدن محروم میکردند. رسولی مدعی شده که شکنجه زندانیان، تاکتیکی بود که چریکها برای بیاعتبار کردن رژیم شاه بر سر زبانها انداختهاند. رسولی درباره چند زندانی مشخص که تحت شکنجه قرار گرفته بودند، میگوید: آنها از عوامل ساواک بودند و شکنجههای ادعاییشان پوششی بود که بتوانند در میان چریکها نفوذ کنند! در مقابل، زاهدی از دیگر مأموران ساواک که مدتی با رسولی کار کرده و او نیز به فرانسه گریخته به دلانوآ گفته است که نباید یک سر سوزن از حرفهای رسولی را باور کرد؛ رسولی یک آدمکش است. به نقل از زاهدی، بیشتر از پنجاه نفر مثل رسولی در ساواک نبودند و همینها مایه بدنامی ساواک شدند. رسولی در فروردین 1367 در پاریس در تظاهراتی علیه حکومت صدام به دلیل استفاده از سلاحهای شیمیایی در حلبچه، دیده شده است.(دلانوآ، 199 ـ 204).
برادر رسولی به نام علییار نوذری نیز به منظور دریافت پول و نزدیک شدن به ساواک، گزارشهایی علیه همکاران خود به ساواک خوزستان ارایه میداد. (دائرۀالمعارف زندان سیاسی عصر پهلوی)
منبع:
کتاب
حبیبالله عسکراولادی به روایت اسناد ساواک صفحه 453