صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

بهره برداری از اعترافات آقای هادی روح الامین مستخرجه از پرونده کلاسه ۳۰۴۸۰ بایگانی اداره کل سوم

بهره برداری از اعترافات آقای هادی روح الامین مستخرجه از پرونده کلاسه ۳۰۴۸۰ بایگانی اداره کل سوم


متن سند:

بهره برداری از اعترافات آقای هادی روح الامین
مستخرجه از پرونده کلاسه ۳۰۴۸۰ بایگانی اداره کل سوم

الف. مشخصاًت متهم:
نام محمد هادی فرزند سیدعلی شهرت روح الامین شماره شناسنامه ۴۴۷۶۶ صادره از تهران متولد ۱۳۱۵ تهران، متأهل (همسر و یک فرزند) میزان تحصیلات مهندس فوق لیسانس در رشته راه و ساختمان از دانشگاه فنی برانشوایک آلمان غربی مذهب مسلمان تبعه ایران شغل مهندسی اداره کل شهرسازی شهرداری پایتخت، محل سکونت تهران، خیابان نیاوران کوچه مینا منزل روح الامین. نوع اتهام: اقدام بر علیه‌امنیت کشور خلاصه سابقه: متهم از دانشجویان طرفدار کمیته مرکزی حزب منحله توده بوده که از سال ۳۵ الی ۴۶ در سازمان دانشجویان مقیم برانشوایک در آلمان غربی فعالیت داشته و مدتی نیز عضو کنفدراسیون محصلین ایرانی در خارج بوده است. گردش کار: به دنبال دستگیری پرویز شاهدوستی که به اتهام فعالیت‌های مضره در یک گروه کمونیستی طرفدار مبارزه مسلحانه بازداشت گردیده مشخص شده که نامبرده بالا نیز با افراد این گروه در ارتباط بوده و بعضا مباحثاتی در زمینه این فعالیتها انجام می‌داده که در نتیجه به همین اتهام در تاریخ ۹/۱/۵۱ با صدور قرار قانونی از طرف بازپرس شعبه ۱۶ دادستانی ارتش بازداشت و قرار صادره به رؤیت متهم رسیده و به آن اعتراضی ننموده است.
تحقیقات انجام شده:
متهم اظهار می‌دارد از سال ۱۳۳۵ عازم آلمان غربی و در دانشگاه برانشوایک در رشته راه و ساختمان مشغول تحصیل شدم، در اوایل در برانشوایک سازمان منظمی نبود ولی در سال ۱۳۴۰ ماسازمانی به نام سازمان دانشجویان برانشوایک تشکیل دادیم و هفت نفر به نام هیئت دبیران انتخاب شدند، هنوز دستجات سیاسی ظاهر نگردیده و در این انتخابات تأثیری نداشت منتخبین عبارت بودند از منوچهر سیادت (دکتر شیمی در کارخانه قند اهواز) ایرج رحمیان (استاد دانشگاه ملی فعلاً در آلمان) جهان بیگلری (مهندس وزارت آبادانی و مسکن - جاوید رابط (مهندس برق) خانم اسدی (داروساز حدث میزنم در ایران باشد و خود اینجانب (نفر هفتم را به خاطر ندارم) بعد از مدتی با رفتن سیادت و رحمیان و بیات به دوسلدورف و شرکت در کنگره کنفدراسیون، سازمان ما به فدراسیون پیوست ولی هنوز شکل هسته بندی سیاسی نگرفته بود تا این که سیادت، حجره و راستین و کمال پناه جهت شرکت در کنفدراسیون به پاریس رفتند و تحت تأثیر جریان کنگره به دو دسته تقسیم شدند، یکی جبهه ملی و دیگری مخالف آن، اینجانب نیز تحت تأثیر سمپاتی به توده گری به سیادت - حجره و رحمیان پیوسته و خود را وابسته به دسته آنان و مخالف جبهه ملی نشان دادم و تا پایان فعالیت شدید خود در سازمان دانشجویی همه جا در جبهه مخالف قرار گرفتم، رسماً خود را توده‌ای نمی‌گفتم ولی با آنان همراه بودم در اولین کنگره‌ای که شرکت کردم، کنگره آخن بود که به اتفاق رحمیان و سیادت بودم در آنجا با مهندس فریور (از او اطلاعی ندارم) مهندس پشمی (در هامبورگ بود) جاسمی۱ (در هامبورگ) و دکتر مرتضوی که خیلی مؤثر بود آشنا شدم، بعد از آن در کنگره نیمه رسمی دوسلدورف به اتفاق سیادت و رحمیان شرکت کردم در آنجا با بچه‌های لندن از جمله دکتر عنایت و بهار آشنا شدم در این کمیته بود که زمزمه مخالفت با کمیته مرکزی را شنیدم، در این زمانها یک بار برای اعتراض به دستگیری دو دانشجو در‌ آمریکا به نام فاطمی و قطبی به سفارت رفتیم (تقریباً ۱۵ نفر بودیم) یکی دو بار هم برای اعتصاب به هامبورگ رفتیم، یک بار هم با ناصر ستاری و راستین در اعتصاب غذا شرکت کردم، ناصر ستاری همرشته و در تمام مدت هم عقیده من بود. بعد از مراجعت به برانشوایک من و حجره - رحمیان - منانی جلساتی تشکیل و در این جلسات که خسته کننده نیز بود بعضی از نشریات حزب توده مورد بحث و انتقاد قرار می‌گرفت بعد گوهر - بدخشان، تدین و ستاری نیز به این جلسات پیوسته، یکی دو بار حجره و رحمیان با کمیته مرکزی تماس گرفتند. یکی دو بار هم اینجانب به اتفاق رحمیان - ستاری - تدین و منانی به برلن شرقی رفتیم و توسط تماس تلفنی که رحمیان با حجره ترتیب داده بودند با شخص سبیلو که بعدها از بچه‌ها شنیدم که کیانوری بود در خیابان ملاقات نمودیم. البته خارج از این جلسات من، سیادت، نیرومند، نادر رابط، فرخ رابط، جلالی، ایرج تهرانی، سجادپور، ایور زاده، موسیسیان، اردهالی، جهان بیگلری، و عده‌ای دیگر در سازمان ابراز تمایلات چپی نشان می‌دادیم، ضمناً دورادور میشنیدیم که سالک نخلستانی، کمپانی، اقتصاد و یوسفی که تمایلات جبهه ملی داشتند تمایلات انقلابی پیدا کرده‌اند البته بیشتر طوفانی بودند. چون یوسفی روزنامه طوفان می‌فروخت.
بعد از کنگره‌های فوق به اتفاق رضا حجره به نمایندگی از طرف سازمان برانشوایک به کنگره کنفدراسیون در لوزان سوئیس رفتیم در آنجا با لباسچی (قبلاً در ایران همکلاس بودیم) نیکخواه، کاشانی، رسولی، ماسالی، زرین کفش، ثریا، دکتر فریور، برادران راسخ، برادران شاکری، و جزایری آشنا شدم، در این کنگره درخواست همدردی برای تهرانی و الاشائی که در آلمان توقیف شده بودند از طرف جناح چپ و مخالفت با این موضوع از طرف جبهه ملی و درخواست محکومیت چین به خاطر حمله به هندوستان از طرف جبهه ملی و مخالفت از طرف دسته چپ که من و رضا حجره نیز جزو آنها بودیم.
در کنگره فدراسیون آلمان در فرانکفورت و کالسروهه به اتفاق پناه و ایرج رحمیان و سیادت و پارسانژاد بودم، در این کنگره فرازی هم بود با او در کنگره لوزان و با لاشائی و تهرانی در کنگره فدراسیون آلمان آشنا شدم. در این جلسات تهرانی اختلاف بین سازمان به اصطلاح انقلابی و کمیته مرکزی را برایمان روشن ساخت من در این جلسات ایجاد کارخانه ذوب آهن را توسط شوروی مفید برای مصالح کشور می‌دانستم ولی دیگران آن را محکوم کردند، من اصولا با شروع شعارهای تند غیر عملی و توخالی مانند جنگ پارتیزانی و غیره مخالف و آنها را در چهارچوب سازمان‌های دانشجویی مضر می‌دانستم، اینها باعث شد که ما به یک اقلیت سه نفری تبدیل شویم، کم کم زیاد شدن سن و تجربیات، یک روشن بینی به اینجانب داد که آهسته آهسته از فعالیت قبلی منصرف و دانستم به جز به هدر دادن بهترین سالهای زندگیم نتیجه دیگری نداشته است. ضمن وضع پدرم طوری شد که نتوانست مخارج تحصیل مرا تأمین کند، برادرم در هامبورگ مرا ملاقات کرد و با تعهد پرهیز از فعالیت قبول کرد مخارجم را تأمین کند در این بین نامزد کردم، همسرم و پدر و مادرش نیز شدیدۀ با فعالیت من مخالف بودند، از سه سال قبل از ورودم به ایران از فعالیت دست کشیدم ولی کم و بیش نشریاتی بخصوص نشریات سازمان انقلابی برایم فرستاده می‌شد که پس از مدتی قطع شد، مضافا به این که بیشتر اخبار ایران و ترقیات آن به گوشم می‌رسید، شوق مراجعت به ایران هر روز در من بیشتر می‌شد و بالاخره در پائیز سال ۴۸ به ایران مراجعت کردم. پس از‌آمدن به ایران و شاهد و ناظر بودن ترقی‌های روزافزون ایران بیش از پیش به رژیم و دولت ایران بخصوص انقلاب سفید تحت رهبری عالیقدر پدر تاجدارمان علاقمند شده و ایمان آوردم و سعی کرده‌ام در کارم به نوبه خود ساعی بوده شاید خدمتی کرده باشم و صریحاًاعلام می‌کنم که از مراجعت به ایران تاکنون هیچگونه فعالیت سیاسی غیر قانونی نداشته، هیچ نشریه مخفی همراه نیاوردهام و نشریه مضره هم توسط پست برایم ارسال نشده. من و سایر دوستانم که فارغ التحصیل برانشوایک می‌باشند چهارشنبه اول هر ماه از ساعت ۷ الی ۹ شب در کافه حافظ واقع در خیابان حافظ جلسه دوستانه‌ای داریم، بحثها معمولاً درباره اخبار روز و گفتن جوک و خوردن مشروبات می‌باشد : افرادی که در این جلسات شرکت می‌کنند عبارتند از اکبر اردهالی - مسعود نیک آئین - پرویز کاظمی - مینوس ایورزاده - بلوس ایورزاده - سیروس آهی - ایرج تهرانی - اردشیر جلالی - هوشنگ نیرومند راد - ایرج جهان بیگلری - سجادپور -‌امیر اعظمی - کمال پناه و چند نفر دیگر، تمایلات این افراد را در آلمان نوشته‌ام در ایران فعالیتی از آنها ندیده‌ام.
اظهارات بعضی از افراد دستگیر شده گروه درباره محمدهادی روح الامین.
١- پرویز شاهدوستی درباره محمد هادی روح الامین اظهار می‌دارد.
با روح الامین در شرکت دوما آشنا شدم، تمایلات شخصی خود را کمتر به زبان می‌آورد، از نظر موقعیت سعی دارد اشکالی پیش نیاید، با افکار کمونیستی آشنا و به‌اندازه کافی مطالعه دارد، در آلمان در حزب توده بوده ولی اکنون فعالیتی ندارد.
۲- اظهارات کورش یکتائی درباره محمد هادی روح الامین.
برای اولین بار در سال ۱۹۶۴ در کنگره کنفدراسیون آلمان او را دیدم، شدید سخنرانی می‌کرد معلومات مارکسیستی داشت از تزهای حزب توده دفاع می‌کرد به جبهه ملی پیشنهاد اختلاف می‌داد و در سطح فدراسیون آلمان مایل بود بر علیه سازمان انقلابی سخنرانی کند، در کنگره به او احترام می‌گذاشتند من دیگر او را در آلمان ندیدم تا این که در ایران پرویز شاهدوستی گفت یکی از دوستان من روح الامین می‌باشد من به خاطر افکار رویزیونیستی که داشت به شاهدوستی سفارش کردم که با او معاشرت نکند، زیرا او دارای افکار ضدانقلابی می‌باشد ، ولی شاهدوستی گفت تو اشتباه می‌کنی پس از مدتی شاهدوستی گفت در مورد روح الامین تو حق داشتی او آدم خودخواهی می‌باشد .
محمدهادی روح الامین دوستان آشنایان خود را ضمن تشریح نحوه افکار و عقاید آنان به شرح زیر معرفی نموده است.
١- ناصر ستاری:
ناصر ستاری را از شهر برانشوایک می‌شناسم تحصیلات او در رشته راه و ساختمان است از تمایلات سیاسی او در ایران بی‌اطلاع هستم و حدث می‌زنم هیچگونه فعالیتی نداشته باشد لیکن در آلمان او همفکر و هم عقیده و در تمام مدت فعالیت مشترک داشتیم به اتفاق ستاری در اعتصاب غذا شرکت کردیم و یکبار هم به اتفاق رحمیان، تدین و ستاری به آلمان شرقی رفتیم و باکیانوری ملاقات نمودیم.
۲- مهندس اثنی عشری:
کاظم اثنی عشری را از شهر برانشوایک میشناسم او به کاسل رفت و در مدرسه عالی مهندسی مشغول به تحصیل شد او قبل از من به ایران مراجعت کرد و در اداره شهرسازی به کار مشغول شد با ایشان رابطه دوستی دارم شخصی صالح و خدمتگذار و وطن پرست می‌باشد .
۳- مهندس شاهدوستی:
با پرویز شاهدوستی در شرکت دوما در ایران آشنا شدم او در اداره شهرسازی شهرداری تهران با مهندس بهبهانی کار می‌کند با شاهدوستی صحبت ما بیشتر روی مسائل زندگی در ایران و آلمان بود. خانمش به آلمان مراجعت کرده بود او می‌گفت از نظر سلامتی ترجیح می‌دهم در ایران زندگی کنم.
۴- پورمرادی:
پورمرادی را در شرکت رویال دوما دیدم و با او آشنا شدم او یهودیست، می‌گفت تحصیلاتش را در اسرائیل تمام کرده او مایل بود در شهرسازی کار کند ولی به علت این که مدارکش تأیید نشده بود استخدامش عملی نشد آقای شاهدوستی می‌گفت که دفتری در بلوار باز کرده و از شاهدوستی تقاضای همکاری نموده است، از افکار و عقاید او اطلاعی ندارم.
۵- اکبر اردهالی:
در برانشوایک آلمان با او آشنا شدم، در جلسات ماهیانه شرکت می‌کند او در خارج عضو سازمان بود یک بار هم به عضویت هیئت دبیران انتخاب شد تمایلاتش کاملاً واضح نبود او به اکبر مخالف مشهور بود، می‌توان او را جزو دار و دسته مخالف جبهه ملی به حساب آورد یکی دو بار او را با جاسمی و رفقای او دیده‌ام حدث میزنم قدری تمایلات انقلابی پیدا کرده بود در ایران با او بحث نکرده‌ام او مجرد است، به اتفاق خواهرش زندگی می‌کند او شخص بسیار با احتیاط و حسابگریست.
۶-رضا حجره:
با رضا حجره از برانشوایک آشنا و دوست هستم، او عضو سازمان دانشجویان برانشوایک بود یکی دو بار هم جزو هیئت دبیران انتخاب شد و به نمایندگی از طرف سازمان به اتفاق عده‌ای دیگر در کنگره کنفدراسیون و کنفدراسیون شرکت کرد، حجره تمایلات چپی داشته و من توسط او و رحمیان در جلساتی که با منانی و رحمیان و گوهر بدخشان و ستاری و تمدن داشتیم کشده [کشیده و نشریات حزب توده را مطالعه می‌نمودم و یکی دو بار با او به برلن شرقی رفته و با کمیته مرکزی تماس گرفتیم. در جلسات با هم مشورت و همکاری داشته‌ایم او برای ادامه تحصیل به هانور رفت از فعالیت او در هانور اطلاعی نداریم، گاهی به برانشوایک می‌آمد در اظهاراتش با عقاید افراد انقلابی مخالف بود. قبل از من به ایران‌آمده و در اداره نقشه برداری شهرداری مشغول کار شد، با او تماس کاری دائم دارم ولی صحبت سیاسی نشده، در جلسات ماهانه کافه حافظ شرکت می‌کند.
۷- ایرج جهانبگلری:
ایرج جهانبگلری را از برانشوایک میشناسم فارغ التحصیل از دانشگاه برانشوایک در رشته معماری می‌باشد قبل از من به ایران‌آمد. در وزارت آبادانی و مسکن کارمند تمایلات سیاسی بخصوصی نداشت ولی عضو سازمان دانشجویی بود جزو اولین دسته هیئت دبیران انتخاب شد. معتقد به داشتن تشکیلاتی بود ولی گوشزد می‌کرد که باید مواظب بود و آلت دست نشد، این اواخر در جلسات دانشجویی شرکت نمی‌کرد او در اینجا یک بار گفت مایل است در حزب مردم شرکت کند گاهی در جلسات روزهای چهارشنبه هر ماه شرکت می‌کند.
۸- محمد جاسمی:
محمد جاسمی در هامبورگ زندگی می‌کرد، تمایلات کمونیستی داشت آخرین بار او را در کنگره فدراسیون دانشجویان در آلمان دیدم، بعدها شنیدم که تمایلات انقلابی پیدا کرده، فقط پس از دستگیری از هم اطاقی خود شنیدم که خیلی فعال بوده و رهبری این دسته را در هامبورگ داشته اسم هم اطاقی (نورش یکتائی می‌باشد .
۹- حسن ماسالی:
آنچه به خاطر دارم ماسالی در کیل زندگی می‌کرد عضو جبهه ملی بود، از اعضاء معروف و سردسته جبهه ملی بود از بچه‌های نزدیک او زرین کفش بود، از نظر اقامت اقامت در آلمان دچار اشکالی شد که تمدید نمی‌کردند توسط مطبوعات در ایران مطلع شدم که در عراق می‌باشد .
۱۰- دکتر جزایری:
بعد از مراجعتم به ایران جهت کسب شغل به اداره مربوط به فارغ التحصیلان خارج از کشور در نخست وزیری رفتم ایشان رئیس اداره مذکور بودند ایشان رئیس اداره مذکور بودند ایشان به نمایندگی از طرف دانشگاه تهران با یک نفر دیگر در کنگره لوزان شرکت کرده بود.
۱۱- ایرج رحمیان:
ایرج رحمیان را از برانشوایک می‌شناسم تحصیلات او در رشته شیمی می‌باشد ، او عضو سازمان دانشجویی بود قبل از این که با هم در کنگره آخن شرکت کنیم با من گرم گرفت، تمایلات چپی داشت در جلساتی که با حجره، ستاری، منانی، گوهر بدخشان و تمدن داشتیم نشریات حزب توده را مطالعه می‌کردیم قبل از مراجعت به بهانه‌ای رسما از کلیه فعالیت‌ها دست کشید حتی مدتی با ما حرف نمی‌زد. ایشان وقتی به ایران مراجعت کرد در دانشگاه آریامهر مشغول کار شد. اکنون برای ادامه تحصیل و کسب دکترا به آلمان رفته است. همسرش آلمانی و دارای فرزند می‌باشد .
۱۲- کورش لاشائی: یکی دو بار او را در کنگره دیدم برای ابراز همکاری به برانشوایک‌ آمده بود به او جواب رد دادم تمایلات انقلابی داشت و جزو رهبران آنها بود اطلاع بیشتری از او ندارم.
۱۳- بیات:
دو نفر به نام بیات می‌شناسم: جعفر قلی بیات که دو سال در برانشوایک بود بعداً به ‌آمریکا رفت از تمایلات سیاسی او اطلاعی ندارم او اکنون در ایران است و با هم دوست هستیم. نفر دیگر به نام بیات اسم کوچک او را نمی‌دانم در فرانکفورت تحصیل می‌کرد، در کنگره فرانکفورت او را دیدم در آن زمان تمایلات چپی داشت
۱۴- مهندس فریور:
مهندس فریور گویا اکنون دکتر شده او را در کنگره لوزان شناختم جزو افراد چپی بود یکبار هم او را در یکی از کنگره‌ها دیدم بعدها شنیدم که به ایران‌آمده اطلاع دیگری از او ندارم.
۱۵- مهندس پشمی:
یکبار او را در کنگره آخن و یکبار هم در جلسه‌ای در هامبورگ دیده‌ام جزو افراد مخالف جبهه ملی بود و خیلی احساساتی صحبت می‌کرد اطلاع دیگری از او ندارم.
۱۶- دکتر مرتضوی:
دکتر مرتضوی در هامبورگ زندگی می‌کرد در کنگره آخن او را شناختم، فرد فعال به اصطلاح افراد چپی را رهبری می‌کرد یک بار هم در جلسه‌ای در هامبورگ او را دیدم عضو سازمان دانشجویان در هامبورگ بود.
۱۷- ثریا ثریا پور:
با ثریا ثریا پور در کنگره لوزان آشنا شدم از نطاقین آن کنگره بود از افراد مخالف جبهه ملی و دانشجویان آلمان را رهبری می‌کرد بعدها شنیدم که با رفقای دیگرش که انقلابی شده‌اند همکاری نکرده و با دسته دیگری که روزنامه طوفان را انتشار می‌دهند همکاری دارد، بعدها شنیدم که به ایران‌آمده و ابراز ندامت نموده و با دولت ایران همکاری دارد و در دانشگاه تبریز کار می‌کند دوباره شنیدم که به آلمان رفته و کلاس راهنمائی جهت دانشجویان تازه وارد تاسیس کرده دیگر از او اطلاعی ندارم.
۱۸- فرازی:
یک بار به اتفاق تهرانی و یکی دو بار هم در کنگره‌ها او را دیدم با او ملاقات کردم تمایلات کمونیستی و به اصطلاح جزو دسته‌های انقلابی بود، در مونیخ تحصیل می‌نمود اطلاع دیگری از او ندارم.
۱۹- دکتر منوچهر سیادت:
در برانشوایک با او آشنا شدم، عضو مؤثر سازمان دانشجویان برانشوایک بود چند بار جزو هیئت دبیران انتخاب شد، تمایلات چپی داشت ولی مخالف کمونیست و کمیته مرکزی و شوروی بود مخالف جبهه ملی هم بود قبل از مسافرتش به ایران فعالیتی نمی‌کرد، اکنون دکتر شیمی در کارخانه قند اهواز کار می‌کند ماهی یک بار به تهران می‌آید ما با هم دوست هستیم او به آینده ایران و انقلاب سفید‌ امیدوار و آن را ندارم.
۲۰- مهدی خان‌بابا تهرانی:
قبل از این که او را ببینم اسماً می‌شناختم، از نمایندگان منتخب در کنگره دوسلدورف پاریس (رحمیان، حجره و سیادت) شنیدم که او دارای تمایلات چپی می‌باشد او را یکبار به اتفاق لاشائی به اتهام حمل اوراق مضره پلیس آلمان دستگیر کرد در کنگره کالسروهه او را دیدم خارج از جلسه با او مراوده نداشتم شاید با حجره مراوده داشته یک بار به اتفاق فرازی و یک نفر دیگر به برانشوایک‌آمد و اظهار تمایل نمود که با او همکاری کنم ولی آن موقع من هوشیار شده بودم به او جواب رد دادم اطلاع دقیق از او ندارم حدس می‌زنم آدم خطرناکی باشد.

بایگانی شود ۴/۲/۵۱
به پرونده مهدی خان‌بابا تهرانی ضمیمه و ارائه شود۱۲/۲/۵۱
۳۱۵

توضیحات سند:

۱- مهوش جاسمی مشهور به «وفا» از اعضاء کنفدراسیون که در مبارزه با رژیم شاه کشته شد.

منبع:

کتاب چپ در ایران به روایت اسناد ساواک / کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا صفحه 362










صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.