صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

بازجویی از محمد شهرت مفتح جلسه 4

بازجویی از محمد شهرت مفتح جلسه 4


متن سند:

س ـ هویت شما آقای محمد مفتح محرز است لذا با توجه به مذاکرات شفاهی لازم است کلیه فعالیتهای خود و سایر همفکران خود را از روزی که در قم بوده اید تا این تاریخ با شرح جزئیات آن به طور کامل و مشروح بیان کنید.
ج ـ از اوائل ورود به قم با عده ای از طلاب آن روز همدرس و آشنا شدم که بیشتر با آقای ناصرمکارم شیرازی1 و آقای حسین نوری2 و آقای جعفر سبحانی بود که در درس مرحوم آقای سید محمد داماد3 با این آقایان آشنا شدم و با آقای ناصر مکارم و آقای حسین نوری مباحثه می کردم در سال حدود 1330 بود که شبهای پنجشنبه جلسه مباحثه بین عده ای از طلاب به وجود آمد که بحث درباره ماتریالیسم بود و در آن جلسه که سیّار بود هر شب منزل یکی از آقایان بود این عده شرکت داشتند ناصر مکارم احمد آذری سید مهدی روحانی نصیری قمی (که اسم کوچکشان را الان فراموش کرده ام) سید اسمعیل موسوی زنجانی معروف به «میرآقا» آقای اثنی عشری قمی، در این جلسه بنا بود هر کسی مطالعه کند و درباره مادیت و ماتریالیسم و نتیجه مطالعه خود را در آن شب بیان کند که البته بیش از همه آقای مکارم مطالعه می کرد و نتیجه این جلسه همان کتاب معروف «فیلسوف نماهای شیاد» شد که مطالب آن را هر شب برای افراد جلسه می خواند.
مشابه این جلسه که بعدا شرکت کردم جلسه ای بود که ریاست و تدریس آن را جناب آقای سید محمد حسین طباطبائی معروف به علامه طباطبائی داشت که آن هم بحث درباره اصول مادیگری بوده و کتاب های «اصول فلسفه و روش رئالیسم»4 نتیجه آن درس بود.
پس از آن جلسه ای درروزهای پنجشنبه هر هفته بود که عده از طلاب کتابهائی را ترجمه می کردند یا می نوشتند و می آورند و می خواندند و در این جلسه آقایان مصطفی زمانی، غلامحسین رحیمی، مصطفوی کرمانی، حسین حقانی تهرانی، حسنی، خیرخواه، عقیقی بخشایشی، محمودی بهبهانی، سید علوی تبریزی، مهدی طارمی، در این جلسه قواعد انشاء و نویسندگی را تدریس می کردم و چون وقت کم بود از هر کدام چند صفحه از نوشته هایشان خوانده می شد و احیانا اگر احتیاج به تصحیح داشت گفته می شد و غلطهای ادبی آن اصلاح می گردید و این جلسه بنام «مجمع علمی اسلام شناسی» معروف بود هر کدام از افراد آنچه می نوشتند خود مسئول چاپ و نشر آن بودند از سال 1332 مدرسین جلساتی تشکیل دادند که در آغاز به منظور اصلاح وضع حوزه و برنامه های درس بوده و در این زمینه مطلبی نوشتند و بوسیله آقای ناصر مکارم به مرحوم آیه اللّه بروجردی دادند که مطالبی در برداشت از آن جمله این که هر فردی که وارد قم می شود از آن شهر و محلی که آمده باید معرفی داشته باشد و امتحان هر سال باشد و هر جا که به عنوان تبلیغ می رود گزارشی از آنجا درباره رفتارش و تبلیغش بیاید و از این قبیل که البته مورد قبول مرحوم آیه اللّه بروجردی قرار گرفت و لی این جلسه ادامه داشت تا فوت آیه اللّه بروجردی که این جلسه قوت گرفت و افرادی که در آن شرکت داشتند این آقایان بودند: ناصر مکارم شیرازی، محسن حرم پناهی، احمد آذری، عبدالرحیم ربانی،5 علی مشکینی،سید مهدی روحانی قمی،سیداسماعیل موسوی (میرآقا) حسین نوری، سیدرضا سعیدی خراسانی،6 و احیانا نه به طور مرتب حسینعلی منتظری نجف آبادی ، شیخ علی پناه اشتهاردی، محمدی حامدی تهرانی، احمد جنتی، خزعلی، شیخ ابوالفضل خوانساری و بعضی دیگر که چون زیاد معروف نبودند و گاه گاهی شرکت داشتند الان به یاد ندارم اینها اول خواستار یکی شدن شهریه با آقایان مراجع بودند که مانند زمان آقای بروجردی همه یک شهریه بدهند نه جداجدا و حتی وقتی آقای مرعشی به طور جداگانه اقدام به دادن مهر نان کرد این آقایان از گرفتن نان امتناع کردند و بعد مسئله شرکت زنان در «مسئله انجمن های ایالتی و ولایتی» پیش آمد که این جلسات بیشتر تشکیل می شد و ضمن درخواست که از مراجع می کردند این بود که از دولت بخواهند این قسمت لغو شود و در این زمینه چند اعلامیه دادند و تلگراف ها و درخواست هایی را که آقایان از دولت کرده بودند نیز چاپ و منتشر می کردند و مجلس در مسجد اعظم از طرف مدرسین در عصر جمعه همان ایام که تاریخ دقیق آن یادم نیست تشکیل شد و آقای ناصر مکارم به نمایندگی از طرف مدرسین منبر رفت و درخواست حوزه و مدرسین را از دولت و جنبه های قانونی شرکت زنان را در انجمن های ایالتی و ولایتی قرائت کردند که البته آن جلسه بسیار پرجمعیت بود تا آن مسئله با اعلام دولت منتفی شد بعدا مسئله مرجعیت آقای خمینی پیش آمد که عده از مدرسین امضاء کرده بودند و همچنین پس از فوت مرحوم آیه اللّه حکیم7 تسلیت به آقای خمینی نوشته که باز من امضا نکردم که البته این نامه را آقای جعفر کیوانی برای من آوردند.
از سال 1330 که منبر را شروع کردم به نقاط مختلف مانند همه طلاب قم می رفتم و از ده و قصبه تا شهر منبر می رفتم و مطالب مختلف تفسیر می کردم و تاریخ و احیانا انتقاد گفته می شد ولی اصلی که به آن معتقد بودم این بود که انتقاد به صورت صریح از وضع یک شهر یا فرهنگ یا به طورکلی در یک کشور در حال پیشرفت آزاد است اما فعالیت های سری وزیر پرده را مخالف این اصل می دانستم و به آن معتقد نبوده و نیستم و مکرر این مسئله پیش آمد که بعد از منبر یا در بین راه شخصی به من می رسید و می پرسد که با این گسترش فساد چه باید کرد جواب می دادم که باید مبانی عقیدتی اسلام را در روح و فکر مردم تقویت کرد که خود باز دارنده از گناه و فساد است می گفتند با منبر و ارشاد دیگر فایده ندارد و اصرار می کرد که من همان جواب اول را تکرار می کردم که من فکر می کنم حتما شما در این زمینه کاملاً آگاه و مطلع هستید، تا در سال 1349 که به تهران آمدم مختصرا تدریس در دانشکده الهیات داشتم و هیچ منبر و سخنرانی قبول نمی کردم فقط دو دهه در دماوند منبر رفتم و عصرهای جمعه در دو سه ماه در مسجد جامع یک آیه و یک حدیث بیان می کردم که قبل و بعد از من آقای مکارم شیرازی، در همین مجلس شرکت می کرد و در سال 1352در 20 اردیبهشت برای اقامه جماعت در مسجد جاوید دعوت شدم و البته قبل از آن یعنی در سال 1351 در ماه مبارک رمضان بوسیله یکی از دانشجویان به نام قبادی کرمانشاهی دانشجوی دانشکده حقوق که پیش آقای مرتضی مطهری آمده بود و از معاون دانشگاه تهران اجازه خواسته بود که یک نفر در مسجد دانشگاه نماز بخواند و چون آقای مطهری آن موقع در مسجد الجواد نماز می خواندند آقای مطهری پیشنهاد کردند که من بروم و نماز بخوانم و من هم قبول کردم و رفتم جمعیت زیادی شرکت می کردند و قرار شد که پس از نماز هر کدام از دانشجویان که سؤالی داشتند می نوشتند و من پاسخ می دادم و سؤالها در زمینه های مختلف عقائد مسائل علمی بود تا ماه رمضان تمام شد و دانشجویان تقاضا کردند که بعد از ماه رمضان نیز همین برنامه نماز ادامه پیدا کند ولی چون من وقت نداشتم قرار شد هفته ای دو روز روزهای یکشنبه و چهارشنبه بروم و می رفتم و پس از هر نماز هم تفسیر در نیم ساعت برای آنها می گفتم و چون این دانشجویان تقاضای تفسیر سوره توبه را کرده بودند من همان سوره را شروع کردم البته این برنامه چندان طول نکشید و با رسیدن تعطیل عید نوروز بکلی تعطیل شد و پس از رفتن به مسجد جاوید مدتی برنامه ای نداشتم تا رمضان سال 1352 که از آقای مرتضی مطهری8 دعوت کردیم برای منبر و اعلان کردیم و عده ای می آمدند و کم کم جمعیت زیادتر شد و شب های نوزدهم و بیست و یکم خیلی زیاد بود مخصوصا دانشجویان و با بعضی دانشجویان مانند سید باقر سخائی دانشجوی حقوق و حیدری و صفاری دانشجویان دانشکده پزشکی قرار شد که تفسیر را در مسجد جاوید ادامه دهیم این هم به دیگران بگویند که هر کس که دوست می داشت شرکت کند و در اواخر سال 52 شروع شد و کلاس عربی هم بوسیله آقای دکتر دبونی تشکیل شد البته جمعیت شرکت کننده زیاد نبود بین 5 تا 15 نفر نوسان داشت و مانند یک مجلس دینی افراد گاهی می آمدند و گاهی نمی آمدند تا تابستان سال 1352 که در اواخر خرداد آقای فخرالدین حجازی به من تلفن کردند عده ای از خانم ها مایل اند که در تابستان جلسات درس تفسیر و عقاید داشته باشند و اگر شما بیائید بسیار خوب است من به آقای حجازی گفتم من حاضرم بشرط این که خود شما قبول کنید که برنامه داشته باشید ایشان گفت من وقت ندارم و این صحبت به همین جا خاتمه یافت تا دو سه هفته بعد که من برای خریدن کتاب های «چرا نماز می خوانیم9 و راز کوهها10 و جنین و دریاها و باتفاق آقای دکتر رهنما که بانی خرید این کتابها شده بود که به عنوان جائزه و مجانی برای دانش آموزانی که ظهرها از دبیرستان نزدیک آن مسجد برای نماز به مسجد می آمدند داده شود وقتی به دفتر بعثت واقع در خیابان شاه رضا رفتیم آقای حجازی گفت دو نفر از خانمها آمده اند اینجا که با شما درباره جلسه تابستان در مسجد صحبت کنند و آن دو نفر یکی به نام خانم محسنی و خانم دیگری که اسمش را ندانستم و اینها گفتند که ما تقاضا داریم برای ما جلسه ای در تابستان در مسجد تشکیل بدهید و من قبول کردم و روز یکشنبه را که تاریخ دقیق آن به یادم نیست تعیین کردم که رفقایشان را بگویند بیایند مسجد و ترتیب جلسه را هم بدهیم و در آن روز آنها آمدند و قرار شد هفته ای دو روز : شنبه و یکشنبه، درس تفسیر و اصول و عقائد و عربی در بالکن مسجد برای آنها ترتیب داده شود که تفسیر را خودم می دادم و درس اصول عقائد را آقای اصفهانی و درس عربی را دکتر دبونی می گفتند و جلسات درس آقایان هم در روزهای دوشنبه و سه شنبه تشکیل می شد (در همان بالکن مسجد) و همین افراد تدریس می کردند به اضافه چند جلسه که آقای دکتر توسلی درس جامعه شناسی و آقای محمد جواد باهنر درس نهج البلاغه دادند و درس اقتصاد اسلامی که قرار بود بوسیله آقای دکتر اجتهادی داده شود در بعد از ماه رمضان امسال اصلاً تشکیل نشد و برنامه کلاس ها و جلسات را نوشته و به دیوار مسجد زده بودیم در داخل کفشداری.
برای منبر از آقایان مرتضی مطهری، موحدی کرمانی، سیدان خراسانی، فضل اللّه محلاتی،11 فخرالدین حجازی، و سید علی خامنه ای دعوت کردیم که از نظر شهرت که داشتند می خواستیم اینها باشند و در ایام فاطمیه امسال از آقای سید علی خامنه ای دعوت کردیم ولی ایشان به علت کسالت و ناراحتی پدرش نیامد و گفت دو سه شب در ایام دیگر سوگواری خواهم آمد و جبران خواهم کرد و چون ماه مبارک رمضان در مشهد برنامه داشت قرار شد بعد از ماه رمضان برای وفات امام جعفر صادق بیاید و من پذیرفتم و بخصوص که مردم فکر می کردند اگر در ایام فاطمیه نیامد به علت منع کلانتری بود در حالی که کلانتری اجازه داده بود من علاقه داشتم که ایشان بیایند و معلوم شود که منع از ناحیه کلانتری نبوده در هر حال این دعوت شد و طبق معمول یک هفته به وفات امام صادق به آقای جاوید گفتم که چون آقای سید علی خامنه ای ممنوع المنبر نیست و من از آقای جابری رئیس اطلاعات کلانتری 5 پرسیدم و می دانم شما با ایشان بنویسید مانند همیشه ایشان گفت من در ماه رمضان خسته شده ام و من دیگر علاقه ندارم و حوصله ندارم من هم گفتم که تلفن می کنم آقای خامنه ای نیاید از منزل تلفن کردم به آقای موسوی واعظ که با شهربانی تماس بگیرند که از این به بعد مسئولیت تشکیل جلسات وعظ مسجد به من واگذار گردید ایشان هم دو سه نوبت تلفن کردند که پاسخ دادند باید یکی از هیئت امناء این مسئولیت را قبول کند و در هر حال در روز شنبه 17 آبان ساعت 211 من به مشهد تلفن کردم که آقای خامنه ای نیاید و ایشان بلیت هواپیما را برای ساعت 5 بعد از ظهر پس داد شب به مسجد آمدم و پس از نماز جماعت به مردم گفتم که آقای خامنه ای نمی آید و توضیح دادم که نیامدن ایشان نه به علت مخالفت کلانتری بود بلکه اشکال در خود هیئت مدیره پیش آمد بعد از این صحبت من رفتم به آبدارخانه که به منزل تلفن کنم که برای شام چی لازم است بخرم و ببرم در آنجا آقای دکتر رهنما که همسایه مسجد جاوید است با آقای دیگری که اسمش را نمی دانم آمدند و گفتند اگر یکی از افراد هیئت امناء حاضر شود مسئله قابل حل است گفتم آری همین امروز عصر آقای جابری (رئیس اطلاعات کلانتری 5) به من تلفن کرده که آقای رئیس فرمودند اگر یکی از افراد هیئت امناء امضاء کند اشکال ندارد اینها گفتند ما الان می رویم آقای معتمدی یا آقای خانی (دو نفر از اعضاء هیئت امناء مسجد که در همسایگی مسجد مغازه دارند) را می بینیم که بیایند و امضاء کنند و رفتند که آقای معتمدی یا آقای خانی را بیاورند در این فاصله زمانی که تقریبا سه ربع ساعت طول کشید عده ای در مسجد جمع بودند تا بیرون آمدم آقای رئیس اطلاعات (آقای جابری) را دیدم و باز بایشان گفتم که اگر یک نفر از اعضاء بیایند اشکالی ندارد و گفتند نه رفتند و آقای معتمدی را آوردند، آقای جابری گفتند اجازه بدهید من با کلانتری تماس بگیرم و رفتیم به حجره آهن فروشی آقای معتمدی و از آنجا با آقای رئیس کلانتری تماس گرفتند و مطابق اظهار خودشان گفتند آقای رئیس فرمودند دستور می دهم معاون کلانتری آقای سرهنگ سبقی پور بیاید و بعد با هم آمدیم به مسجد در این موقع جمعیت زیادتر شده بود و قرار شد من جریان را به مردم بگویم تا آقای سرهنگ سبقی پور بیایند و من گفتم همانطور که بعد از نماز گفتم خامنه ای از طرف کلانتری ممنوع نشد بلکه در داخل هیئت مدیره اشکال بوده آن هم شاید برطرف شود در این اثناء مرا به بیرون صدا زدند دیدم آقای سرهنگ سبقی پور آمده اند ایشان فرمودند با کمال آرامش و متانت برقرار شود و اشکال ندارد و آقای معتمدی که حاضر در آن زمان بود و گفت من امضاء می کنم و قرار شد فردا ساعت 8 به صبح کلانتری برود و امضاء کند و من به مردم جریان را بگویم و متفرق شوند و همین کار را کردم و ضمن این که هدف مسجد را از تشکیل این جلسات دینی و دعوت از امثال مطهری و خامنه ای توضیح دادم که می خواهم بخصوص نسل جوان که به فساد گرایش پیدا کرده اند با آمدن به این نوع جلسات، با اسلام آشنا شوند و از ارتکاب گناه و فساد دور شوند گفتم طبق قراری که گذاشته شده و آقای معاون کلانتری موافقت فرمودند انشاءاللّه فردا شب آقای خامنه ای خواهند آمد ولی خواهش می کنم با کمال آرامش و متانت مسجد را ترک کنید و اجازه ندهید عناصری که می خواهند از فرصت ها استفاده کنند کاری انجام دهند و جمعیت رو به رفتن نهاد من که ایستاده بودم و میکرفون در دستم بود مواظب بودم شنیدم صدای اللّه اکبر را و فورا گفتم آقایان هیچگونه شعار حتی اللّه اکبر ندهید و باین ترتیب جمعیت از مسجد خارج شدند و من منزل آمدم و همان شب برای آقای خامنه ای تلفن کردم و جریان را برای ایشان گفتم ایشان گفت اگر بلیت پیدا شد خواهم آمد صبح ساعت 218 آقای جابری تلفن کرد که شما برای آقای خامنه ای تلفن کردید گفتم بلی گفت هنوز آقای معتمدی امضاء نکرده است و شما با آقای معتمدی صحبت کنید ایشان گوشی را گرفتند و گفتند من بعدا نتیجه را به شما اطلاع خواهم داد و تا ساعت211 بعد از ظهر تلفن نکردند که در این فاصله من به روضه مسجد همت رفتم و وقتی آمدم گفتند آقای معتمدی ساعت 5 /1 تلفن کردند (من ساعت 2 بعد از ظهر به خانه آمده بودم به خاطر گرفتن نان و وسائل دیگر طول کشید من به منزل آقای معتمدی تلفن کردم ایشان گفتند قرار شد چون آقای جاوید در مسافرت است من با آقای جاوید در شمال تماس بگیرم بلکه بتوانیم تماس گیرم و بعدا امضاء کنم و تا ساعت 5 و 6 بعد از ظهر ان شاءاللّه تماس خواهم گرفت و من در منزل بودم و برای نماز جماعت حدود ساعت 5 /5 بعد از ظهر به مسجد آمدم و بعد از نماز دیدم آقای معتمدی آمد و نشست و گفت که من موفق نشدم که با آقای جاوید تماس بگیرم و لذا امضاء نکرده ام در این بین آقای خامنه ای رسید و گفت سرم درد می کند از راه رسیده بود و ضمن این که آقای معتمدی از منزل چائی آوردند بایشان جریان را گفتیم در این زمان که تقریبا ساعت 417 بود جمعیت هم آمده بودند قرار شد آقای خامنه ای برای این که واکنش نامساعد پیش نیاید و فرصتی بدست عناصر موقعیت طلب و به تعبیر من ضد اسلام پیدا نشود ایشان ایستاده صحبت کند که قصد به طول دادن نباشد و ایشان هم صحبت کردند و مردم پراکنده شدند و با تقاضای مکرر اینجانب کوچکترین شعار داده نشد و مطلبی به وجود نیامد البته من میدانم که افراد ناراحت همیشه می خواهند از هر موقعیتی استفاده کنند و لذا مراقبت شدید و کامل داشتیم و حتی در شب نوزدهم و بیست و یکم چند نفر را من و آقای جاوید مأمور کردیم که در قسمت های مختلف مسجد مراقب مردم باشند و به محض این که در دست کسی اعلامیه دید فورا دست او را بگیرند و معرفی کنند ولی اینها کسی را ندیدند ولی پس از خاموش شدن چراغها و پایان مجلس، آقای جاوید گفت که از کف مسجد اعلامیه هایی برداشته و خیلی ناراحت شدیم و لذا برای شب عید فطر آقای جاوید به کلانتری 5 تلفن کرده که مأمور بیشتری بفرستند چون قرار بوده آقای فخرالدین حجازی بیایند و در آن شب هم هیچ حادثه ای رخ نداد چون این افراد فقط از تاریکی شب و خاموش کردن چراغ ها معمولاً استفاده می کنند اما در روشنائی حتی از رفیق نزدیک خود احتیاط می کنند در اثناء ماه رمضان که خانمها از ساعت 9 تا5 /11 جلسه داشتند و خانم حسابی می آید و برای آنها تفسیر قرآن و مسائل شرعی می گفتند و معمولاً خانم آقای جاوید هم شرکت می کرد یک شب ایشان برای من تلفن کرد که در این جلسه خانمها امروز خانم من چند قرآن و کتاب دعا را دیده که نوشته هایی در آن گذاشته اند و بهتر است که همه قرآن ها را و کتاب دعا را از مسجد بیرون ببریم و فردایش وقتی به مسجد آمدم دیدم داخل بعضی از قرآن ها نوشته هایی کوچکی گذارده شده که به صدای رادیو میهن پرستان گوش دهید از ساعت فلان موج فلان که یادم نیست فورا آن کاغذها را پاره کردم و در داخل سطل ریختم ولی در این مدت کسی جزوه یا اعلامیه به من شخصا نداد چون من مکرر گفته بودم که روش های تخریبی و پخش اعلامیه مخالفم و همه می دانستند و در این صورت طبیعی بود که این افراد من را در جریان کار قرار نمی دادند باز یک مرتبه دیگر خادم گفت که به درهای مستراح چیزها نوشته اند که ایشان پاک کرده بود البته چون مسجد از ظهر تا شب باز بود افراد مختلف برای استفاده از توالت می رفتند تشخیص این افراد کار مشکلی بود لذا من و آقای جاوید با ایشان مکرر می گفتیم مواظب باش.
بچه ات.
خودت ببینید چه کسی این کار را می کند ولی او نتوانسته بود کسی را پیدا کند و حتی یک شب که اعلامیه ای را از روی دیوار مسجد برداشته بود به او گفتم که در کمین باشد و این گونه افراد را که دشمن این مسجد و دشمن دین اند دستگیر کن.
مفتح س ـ شما از چه تاریخی طرفدار خمینی شدید و چه اقداماتی در جهت پیشبرد در مقاصد ایشان انجام داده اید چگونگی آن را بیان کنید.
ج ـ من از سال 1327 به درس اصول ایشان می رفتم و شاگرد ایشان بودم و بعد از فوت آقای بروجردی که الان تاریخ دقیق آن یادم نیست به درس فقه هم شرکت می کردم چون دروس ایشان مطالب منظم و با بیان روانی گفته می شد و با آقای جعفر سبحانی که درس ایشان را می رفت رفاقت داشتیم و از نظر علمی بایشان معتقد و طرفدار بودم و پس از فوت آیه اللّه بروجردی از نظر فقاهت ایشان را بهتر از دیگران می دانستم در این فاصله یعنی از سال 37 به منبرهایی که می رفتم اسم ایشان را می آوردم و تجلیل می کردم البته اسم مراجع دیگر را هم به مناسبت هایی می آوردم ولی بیشتر طرفدار ایشان بودم و درفعالیت های انجمن های ایالتی و ولایتی که ایشان و مراجع دیگر همه شرکت داشتند من و مدرسین دیگر بودیم و طرفداری از ایشان می کردم ولی پس از آن که مسئله به شکل دیگری به خود گرفت و دیگر اعلامیه ای که طرفداری از مرجعیت ایشان بود امضاء نکردم12 و این باعث رنجش شدید دوستان همفکر سابق من شد و دیگر من را در کارها دخالت ندادند چون من آن مسیر را واقعا نمی پسندیدم به اضافه گرفتاری زن و بچه اجازه نمی داد ولی برای این که بکلی طرد نشوم ناچار بودم باز هم در محافل و مجالس اگر صحبتی از ایشان به میان آید طرفداری کنم.
مفتح س ـ شما که می دانستی سید علی خامنه ای یکی از طرفداران خمینی و یکی از روحانیون مخالف دولت است و دارای افکار منحرفی می باشد چه انگیزه ای باعث شد که او را برای سخنرانی دعوت کنید که منجر به ایجاد تظاهرات و بلوا شود.
ج ـ انگیزه من اصولاً از دعوت سخنرانان جلب مردم به مسجد و شرکت کردن بیشتر آنان و در نتیجه آشنائی با دستورات اسلام بود و لذا من مانند بیشتر صاحبان مجالس از کسانی دعوت می کردم که اجتماع بیشتری برای شنیدن مطالب آنان می شود و از این نظر دیده می شود واعظانی از قبیل آقای کافی، آقای مکارم، فخرالدین حجازی، آقای مطهری، آنقدر پرمشتری هستند که باید از یکسال قبل از آنها وقت گرفت و روی همین انگیزه من از آقای مطهری و آقای فخرالدین حجازی دعوت می کردم و دعوت از آقای سید علی خامنه ای هم به همین منظور بود و اما صلاحیت و عدم صلاحیت را از نظر سیاسی از کلانتری می پرسیدم و اگر خامنه ای ممنوع المنبر بود کلانتری در پاسخ من می گفت صلاحیت ندارد بدیهی است که من دعوت نمی کردم ولی وقتی کلانتری می گوید اشکال ندارد و در مشهد هم منبر می رود من نتیجه گرفتم که از نظر دولت بلامانع است و اما طرفداری ایشان از آقای خمینی مسئله ای است مربوط به خود ایشان و در آن یک شب که ایشان صحبت کرد که اصلاً مسئله ای پیش نیامد و با این که از طرف کلانتری کسی نبودند شعاری داده نشد و نه اعلامیه پخش شد چون فقط یک شب بود آنهم با مواظبت البته این مطلب را باید اضافه کنم که من اگر این دردسر و ناراحتی که پیش آمد از نظر گرفتاری خودم و وضع خاص ایشان قبلاً می دانستم خدا را شاهد می گیرم که محال بود دعوت کنم اما سال 1352 برای ایام نیمه شعبان من برای سه شب از ایشان دعوت کردم با موافقت کلانتری و ایشان هم آمد و منبر رفت و فقط نیمی از مسجد جمعیت بود خیلی عادی و خوب برگزار شد تصور من از ایشان همان بود که سال قبل داشت.
مفتح س ـ جریان منبر رفتن خامنه ای چه تاریخی بود آیا از کلانتری محل کسب اجازه شده بود یا خیر؟ ج ـ ایشان در روز یکشنبه وفات امام صادق 19 آبان ساعت 30:07 صحبت کردند و همانطور که در پاسخ سؤال بالا نوشتم جریان اجازه کلانتری به علت تعهد ندادن آقای معتمدی تا ساعت 5 /6 بعد از ظهر همان روز کسب نشده بود ایشان در این حال و وضع صحبت کردند.
مفتح س ـ کلاسهای که در مسجد جاوید تشکیل داده بودید تحت چه عنوانی بود و چه مسائلی مطرح می شد و هر کلاس چند نفر شرکت می کردند و شرکت کنندگان از چه طبقه ای از مردم بودند چگونگی را مشروحا بیان کنید.
ج ـ کلاس ها تحت عنوان جلسات تفسیر و درس عقاید بود مانند بیشتر مساجد تهران و شهرستانها که از این جلسات دارند و هم اکنون شاید بیش از ده مسجد در تهران از این جلسات دارند و مسائلی که مطرح می شد تفسیر قرآن و با استفاده از کتابهای تفسیر مجمع البیان، برهان، تفسیرالمیزان آقای طباطبائی تفسیرالمنار مرحوم عبده1 و در جلسه اصول عقائد مسائل توحید و اثبات وجود خدا مطرح می شده و عقاید ماتریالیسم و مادیگری با بیان فلسفی ابطال و رد می شده است و در کلاس عربی قواعد عربی و جزوه که خود آقای دکتر دبونی از مدرسه عالی ترجمه آورده بودند درس داده می شد در کلاس آقایان تعداد شرکت کنندگان بین 5 تا 15 نفر در اوائل و بین 20 و 30 و 40 نفر نوسان داشت به علت اختلاف ایام نزدیک بوده و به تعطیلی تا نبودن که کم و زیاد می شد چون یک کلاس آزاد بود مانند یک منبر که یک شب پرجمعیت یک شب خلوت تر می شود و کلاس های خانم ها از آغاز با 20 یا 25 نفر شروع شده و در ماه رمضان بیشتر شد و تا 90 نفر تقریبا رسید از تعداد صندلی ها بدست می آید و شرکت کنندگان در این کلاسها بیشتر طبقه جوان و دانشجو بودند ولی در جلسات و کلاسهای خانم ها و بخصوص در ماه مبارک رمضان کم و بیش زنان خانه دار و مسن و بچه های در سن 15 و 16 شرکت می کردند.
مفتح س ـ منظور از سؤال بالا این بود چند نوع کلاس تشکیل داده بودید و در هر کلاس چند نفر شرکت می کردند و در کلاسها چه نوع مسائلی مطرح می شد آیا دانشجویانی شرکت کننده نیز سخنرانی می کردند یا خیر؟ ج ـ در این کلاسها سه درس از آغاز بود 1ـ درس تفسیر 2ـ درس عقاید 3ـ درس عربی در درس تفسیر سورهای هود، انفال، برائت یا توبه از روی تفسیرهای معروف مجمع البیان، برهان، المنار مرحوم عبده المیزان علامه طباطبائی تفسیر آیات بیان می شد در درس اصول عقائد مباحث توحید و فلسفه الهی و ابطال در فلسفه مادی بیان می شد و در درس عربی قواعد عربی و عباراتی ساده به زبان عربی که قبلاً در مدرسه عالی ترجمه پلی کپی شده بود و آقای دکتر دبونی با خود می آورند تدریس می شد و درس نهج البلاغه و جامعه شناسی در چند جلسه بعدا اضافه شده که من اطلاع کاملی از مطالبی که می گفتند ندارم و قرار بود درس اقتصاد اسلامی نیز داده شود بعد از ماه مبارک رمضان که تعطیل شد و اما تعداد افراد شرکت کننده همانطور که در پاسخ سؤال بالا نوشتم حد معینی نداشت و زیاد و کم می شد چون این جلسات به صورت کاملاً آزاد و مانند یک منبر و مجلس دینی که افراد گاهی زیادتر و گاهی کمتر شرکت می کنند بود هیچ دفتر حضور و غیاب وجود نداشت که ما همیشه حاضر غایب کنیم و بفهمیم چه افرادی در همه کلاسها شرکت می کنند و چه افرادی در بعضی کلاس ها چون کلاس ها جنبه کلاسی یک مؤسسه آموزشی نداشت و نظیر سایر جلسات درس تفسیر عربی که در مساجد دیگر هست و افراد مختلف یک روز می روند و یک روز نمی روند و اما درباره سخنرانی دانشجویان که سؤال شده بودند که در کلاسهای چون وقت محدود و کم بود فقط استادها درس می دادند و کسی سخنرانی نمی کرد و مثلاً در درس خود من همیشه خودم درس می دادم البته گاهی سؤالی می شد درباره آیه و توضیح مطلبی که گفته بودم اما نه سخنرانی و در ساعت درس های دیگر هم همینطور بود.
و اما روزهای درس که سؤال فرمودید : کلاسها سال قبل در روزهای پنج شنبه و جمعه از ساعت چهار بعد از ظهر بود که پنجشنبه ها اصول عقاید و جمعه ها عربی و تفسیر بود ولی در تابستان امسال روزهای شنبه و یکشنبه از ساعت چهار بعد از ظهر کلاس خانم ها بود و در روزهای دوشنبه و سه شنبه کلاس آقایان بود روز شنبه درس اصول عقاید و روز یکشنبه عربی و تفسیر بود روز دوشنبه تفسیر برای آقایان و سه شنبه عربی و اصول عقاید بود.
مفتح س ـ اعلامیه های که در مسجد جاوید و یا در کلاسها پخش می شد تحت چه عنوانی بود و مربوط به چه دسته و جمعی بوده و افراد پخش کننده را معرفی کنید و چنانچه با فردی مظنون هستید که در این زمینه دست داشته اند معرفی کنید.
ج ـ درباره کلاس ها فقط به دیوار داخل کفشداری مسجد در یک ورقه به صورت خطی برنامه های درس ها را می نوشتیم و نصب می کردیم و افراد می آمدند و می دیدند و اعلامیه ای پخش و نشر نشده و در شب های سخنرانی آقای مطهری یا آقای حجازی افراد به طور شفاهی از خود من می پرسیدند و من برنامه را می گفتم به برنامه که نوشته شد و به دیوار زده شده مراجعه کنند.
مفتح س ـ منظور از سؤال بالا معرفی پخش کنندگان اعلامیه مضره بوده مجددا سؤال را مطالعه کنید و جواب را بدهید؟ ج ـ در کلاس ها مطلقا اعلامیه ای دیده نشد چون افراد کم بودند و همه همدیگر را می دیدند و آنچه در لای قرآن دیده شد و یا در مسجد ریخته شد در شب های نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم که قرآن و جزوه های قرآنی بین افراد پخش می شد و در آخر شب برنامه خاموشی چراغها و قرآن به سر گرفتن انجام می شد و آنچه که من می دیدم که در لای قرآن گذاشته بودند اعلام وقت و موج رادیوی میهن پرستان بود که به صورت کاغذی کوچک در لای قرآن ها گذاشته بودند و قبلاً خانم آقای جاوید در جلسه خانم ها که قرآن می خواندند دیده بودند و شب ایشان برای من تلفن کردند و قرار گذاشتند که قرآن را از دسترس همه مردم خارج کنیم که دیگر تکرار نشود اما اعلامیه ها آنچه در دست آقای جاوید پاره شد و به داخل سطل آشغال ریخته شد اصلاً نفهمیدم که مربوطه به چه گروه و تحت چه عنوانی بود.
مفتح س ـ شما که با افراد مختلف در تماس بوده اید آیا مواردی از افراد شرکت کننده مشاهده نکرده اید که ایجاد سوء ظن کرده باشد چنانچه مواردی مشاهده نموده اید ضمن معرفی افراد جریان را بیان کنید ج ـ افراد شرکت کننده در کلاسها انجام شده باشد چون در آن شب ها جمعیت خیلی زیاد می آید از هر طبقه و صنفی و تمام قسمتهای مسجد پر از جمعیت می شد.
ثانیا در فرض احتمال این که این اوراق بوسیله عده پخش می شد بر فرض هم که کلاس ها تعطیل می شد جلو آمدن این عده را در وقت سخنرانی های عمومی که نمی توانستیم بگیریم و اگر کسی اهل این کار بود باز می توانست هدف خود را در شب های سخنرانی انجام دهد و چون این کار در کلاس ها امکان نداشت عملی شود.
مفتح س ـ مقابل جوابهای که داده اید چگونه گواهی می کنید.
ج ـ جواب ها را با امضاء گواهی می کنم.
مفتح

توضیحات سند:

1ـ آیت الله ناصر مکارم شیرازی: در سال 1347 هجری قمری در شیراز دیده به جهان گشود.
تحصیلات جدیده را در مدارس آن شهر به پایان برد آنگاه به تحصیل علوم قدیمه پرداخت و مقدمات را در مدرسه آقاباباخان شهر خود فراگرفت و سطوح را نیز اساتید و مدرسین زادگاهش به انجام رسانید و ضمن تحصیل به تدریس نیز اشتغال داشت.
آیت الله مکارم در سال 1324 شمسی برای ادامه تحصیل به قم مهاجرت کرد و در حوزه درس خارج آیت الله سید محمد حجت کوه کمره ای و آیت الله بروجردی حاضر شد و از محضر این دو استاد بهره مند گردید.
هنوز بیست سال نداشت که مورد توجه قرار گرفت و به عنوان طلبه ای فاضل در محضر این آیات عظام شناخته شد.
ناصر مکارم در سال 1369 قمری سفری به نجف اشرف کرد و یک سال در آن شهر توقف و از محضر آیات عظام و مدرسین بزرگ آن مرکز علمی اسلامی کسب فیض نمود و از مراجع آن دیار درجه اجتهاد گرفت.
از آن پس به قم مراجعت کرد و در درس علامه طباطبائی شرکت نمود و خود نیز تدریس می کرد.
از خدمات ایشان تأسیس مجله ماهانه «مکتب اسلام» و مؤسسه «نجات نسل جوان» است.
آیت الله مکارم بیش از 90 اثر علمی، تحقیقی، تألیفی و ترجمه انتشار داده اند.
از جمله: این است آئین ما، تفسیر نمونه، تفسیر و ترجمه نهج البلاغه، ترجمه قرآن کریم، خداشناسی، مهدی موعود (ع)، ...
2ـ آیت الله العظمی شیخ حسین نوری در سال 1304 ه.
ش در همدان به دنیا آمد مقدمات علوم دینی را نزد پدر و دیگر اساتید شهر همدان گذرانید و در سال 1323 عازم قم شد و سطوح عالیه را در این شهر فراگرفت و آیت الله حسین نوری تربیت و تدریس طلاب علوم دینی را در قم آغاز کرد و سالهای بدین امر اهتمام ورزید.
ایشان در فراز و نشیب های سیاسی و اجتماعی فعال بود و طلاب را به مبارزه علیه رژیم شاه دعوت می کرد ایشان در تمام مراحل تحصیلی هم مباحثه و دوست بسیار نزدیک با شهید مفتح بوده است.
تألیفات فراوانی از آیت الله نوری به جای مانده است که از آن جمله است: کتاب انسان و جهان، کتاب جهان آفرین، کتاب داستان باستان، اقتصاد اسلامی، دانش عصر فضا، جهاد و ترجمه تفسیر مجمع البیان که با همکاری شهید مفتح انجام داده اند.
آیت الله حسین نوری در سال 1356 محکوم به تبعید شد.
3ـ آیت الله حاج سید محمد محقق داماد در سال 1325 ه.
ق در احمد آباد یزد دیده به جهان گشود و پس از تحصیل مقدمات و سطح در یزد در سال 1341 به قم عزیمت کرد واز محضر آیت اللهالعظمی حائری بهره ها برد و به سبب علاقه مرحوم شیخ به ایشان، او را به دامادی خود برگزید و از آن روز به لقب داماد مشهور شد و در طول سالهای بعد از رحلت شیخ، مجلسی درس باشکوهی دایر نمود و به تربیت شاگردان و فضلای حوزه پرداخت.
وی در ذی الحجه سال 1388 ه.
ق در قم دار فانی را وداع گفت از جمله شاگردان وی شهید مطهری، شهیدبهشتی، ربانی شیرازی، شهید مصطفی خمینی، شهید مفتح و شهید قدوسی را می توان نام برد.
تفسیر المیزان، تفسیر المنار، 4ـ اصول فلسفه رئالیسم، 6 جلد، علامه طباطبائی، با مقدمه و حواشی شهید آیت الله مرتضی مطهری، قم انتشارات دارالعلم بعد از انقلاب : تهران، انتشارات صدرا، 1360 5ـ آیت الله حاج شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی به روایت اسناد ساواک، تهران، 1379، مرکز بررسی اسناد تاریخی 6ـ شهید آیت الله سید محمدرضا سعیدی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی 7ـ آیت الله سید محسن حکیم در سال 1264 هجری شمسی در لبنان متولد.
پدرش مرحوم سید مهدی حکیم از مراجع زمان خود بود.
آیه اللّه حکیم از 9 سالگی به تحصیل علوم اسلامی پرداخت محضر مراجع و مدرسین بزرگی همچون آقا ضیاءالدین عراقی، حاج شیخ علی باقر جواهری را درک کرد و در درس مرحوم میرزامحمد حسین نائینی حضور یافت و تلمذ در محضر مرحوم سید محمد سعید حبوبی را غنیمت می شمرد.
پس از رحلت آیه اللّه بروجردی در مقام مرجعیت تامه شیعه، سراسر عمر خود را صرف مبارزه با دشمنان اسلامی و تبلیغ دین نمود.
از نهضت امام خمینی دفاع می کرد و نامه های اعتراض آمیزی به شاه می نوشت.
مرحوم آیت الله حکیم همواره مورد اذیت و آزار بعثیان عراق و کمونیست های بغداد قرار می گرفت وسرانجام در 27 ربیع الاول 1390 قمری (1384) درگذشت.
نفس مطمئنه، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص 24 8ـ آیت الله علامه شهید مرتضی مطهری به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379 9ـ چرا نماز بخوانیم، محمد ناصری، تهران، انتشارات بعثت 10ـ راز کوهها، عبدالکریم بی آزار شیرازی، تهران، بعثت 11ـ شهید حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ فضل اله محلاتی به روایت اسناد،تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی 1382 جلد 2 12ـ استراتژی کلیه شخصیت های مبارز در برخورد با ساواک و بازجویی فریب دشمن و آزادی هر چه سریع تر از زندان جهت ادامه مبارزه بوده است.
این فراز در بازجویی دیگر شخصیت های مبارز آن دوران جهت رهایی از شکنجه های طاقت فرسای زندان طاغوت و استخلاص و تداوم مبارزه وجود داشته است که بدین صورت به فریب دشمن پرداخته اند و الاّ اولاً شهید آیت الله دکتر مفتح از آغاز نهضت روحانیت به رهبری حضرت امام خمینی تا پیروزی، در تمامی صحنه های انقلاب اسلامی در صف مقدم مبارزات بوده است و اعلامیه های بسیاری را در این رابطه امضا و حتی تهیه کرده است که منجمله فقط در رابطه با مرجعیت حضرت امام خمینی و اعتراض به تبعید و دستگیری حضرت امام می توان به اعلامیه های مذکور در صفحات 110، 154، 163، 164، 172،173، 188 از جلد سوم کتاب اسناد انقلاب اسلامی، تهران، پاییز 1374 و همچنین اعلامیه های مذکور در صفحات 642، 876، 877 و 885 کتاب: بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1361، که تماما مربوط به سالهای قبل از 1344 می باشد؛ اشاره نمود.
ثانیا به شهادت تمامی اوراق این کتاب که کلیه پرونده استاد شهید آیت الله دکتر مفتح در ساواک می باشد معظم له از ابتدای انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی تا زمان شهادت لحظه ای از مجاهدت فروگذار نکرده است.
نمونه اش بازجویی فوق که پس از دستگیری و زندانی شدن ایشان می باشد و همچنین گزارشات بعدی ساواک از فعالیتهای مبارزاتی ایشان پس از آزادی از زندان نیز گواهی دیگری بر این معناست.
13ـ شیخ محمد عبده: محمد پسر عبده پسر حسن خیراللّه در سال 1266 قمری در یکی از دهکده های استان بحیره مصر چشم به جهان گشود در ده سالگی خواندن و نوشتن را در خانه پدر آموخت سپس به حفظ کلام اللّه مجید در مدت دو سال مشغول شد.
در سال 1282 وارد دانشگاه الازهر شد.
از آغاز محرم 1287 با مصلح شرق سید جمال الدین اسدآبادی آشنا و قسمتی از علوم ریاضی، فلسفه، علم کلام را از وی آموخت.
در سن 25 سالگی رساله «الواردات فی سر التجلیات» خود را که رساله ای فلسفی عرفانی بود نوشت.
مطالب این کتاب عموما دروس استادش سید جمال الدین اسد آبادی بود.
در سال 1293 مقالات خود را پیرامون اصلاح در روزنامه های قاهره به خصوص «الاهرام» شروع می کند در سال 1294 از دانشگاه الازهر فارغ التحصیل شد سال بعد در دارالعلوم و مدرسه الالُسن به عنوان مدرس برگزیده شد.
همین که سید جمال حزب «الوطنی» را در مصر بنا نهاد شیخ محمد عبده به عضویت آن در آمد و مرد شماره 2 حزب به شمار آمد به طوری که خدیور مصر در سال 1296 فرمانی مبنی بر اخراج سید از مصر صادر کرد، شیخ محمد عبده، را هم به بازگشت به دهکده خودش محکوم ساخت.
ولی او در اطراف قاهره پنهان شد و با منصوب شدن ریاضی پاشا به ریاست وزرائی مصر مورد عفو قرار گرفت و در سال 1297 مأمور نوشتن روزنامه رسمی کشور «الوقایع المصریه» شد.
نوشته های شیخ محمد عبده در انقلاب اعرابی پاشا در سال 1299 مؤثر بود و سرانجام در برابر لشگرکشی انگلیس به بندر اسکندریه با اعرابی پاشا همکاری کرد و پس از شکست قیام اعرابی، شیخ سه ماه در زندان رفت و آنگاه از مصر اخراج شد و تبعید شد.
شیخ محمد عبده یکسال در بیروت به سر برد و سپس به دعوت سید جمال الدین به پاریس رفت و به استاد پیوست و هر دو به انتشار مجله «عروه الوثقی » دست زدند.
پس از 18 ماه مجله تعطیل شد.
در سال 1303 رساله «رد بر نیچریه» سید جمال الدین را به عربی ترجمه کرد و در همان سال در بیروت به چاپ رسانید.
عبده شرحی بر نهج البلاغه نگاشت که پس از چندی به تدریس در مدرسه سلطانیه دعوت شد و مجموعه درس ها و تقریرات او در این مدرسه به صورت دو کتاب « رسالۀ التوحید» و «ابصائر النصیریه»در فن منطق درآمد.
در سال 1306 شیخ اجازه یافت که به شرط دخالت نکردن در امور سیاسی به مصر بازگردد.
اما این بار شیخ پس از بازگشت به مصر کار وسیع فرهنگی عقیدتی را آغاز کرد و به عنوان قاضی در محاکم مصر بکار پرداخت.
در سال 1309 پس از فوت خدیور توفیقی به پسرش خدیور عباس نزدیک شد و برنامه اصلاح و تهذیب دانشگاه الازهر را به وی پیشنهاد کرد که مورد موافقت واقع شد.
در همین ایام دوره جلسات تفسیر قرآن را در الازهر دائر کرد و توجه جامعه، بخصوص نسل جوان را به قرآن معطوف ساخت.
تقریرات درس تفسیر شیخ به وسیله شاگردش رشید رضا نوشته می شد و پس از تصحیح استاد در مجله المنار تحت عنوان «تفسیر المنار» منتشر می شد که 12 جلد تا تفسیر جزء دوازدهم قرآن به چاپ رسید.
شیخ در این ضمن به عنوان مفتی مصر محسوب شد.
ولی به علت انحراف های خدیور جدید مصر با او درگیری پیدا کرد و از اصلاح پیوسته الازهر نیز دلسرد شد.
مسئولیت های سنگین و انحرافهای حکومت و ناآگاهی مردم شیخ را می آزرد.
سرانجام در سن 57 سالگی به سال 1332 به بیماری سرطان دچار و به رحمت حق پیوست.
نهضت بیدارگری در جهان اسلام، سید مهدی جعفری، ص 47

منبع:

کتاب شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح به روایت اسناد ساواک صفحه 515


















صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.