تاریخ سند: 21 فروردین 1357
موضوع: برگزارى چهلمین روز کشتهشدگان تبریز1 در سارى
متن سند:
از: 2 ﻫ 1 تاریخ: 21 /1 /2537[]
به: 312 شماره: 318 /2 ﻫ 1
موضوع: برگزارى چهلمین روز کشتهشدگان تبریز1 در سارى
0121
مورخه 10 /1 /37 بنا به دعوت سید[مهدى] پیشنمازى پیشنماز مسجد جامع و سیدرضى شفیعی2 مجلس ختم چهلمین روز کشتهشدگان برگزار و تعدادى کثیرى از کلیه طبقات بخصوص جوانان و بازاریان که عبارتند از حاج محمد شکوهی3 خرازى فروش، حاج دهقانزاده کتابفروش، رهبر4 ساندویچفروش، رنجبرفرش فروش، حاج حسین مفتاحی5 مصالح فروش، کریم جعفرى خواربار فروش، سیدمحمد منافی6 موکت فروش، حاج على غفرانى موکتفروش، سیدمحمد فداکار سبزى فروش، حاج اکبر باقرزادگان کفش فروش، سیداسماعیل قاریان،7 سیداسحق قاریان،8 سیدمحمد قاریان نجار، میوجى میوه فروش، حاج محمد شعبانى لوازم الکتریکى، احمد قیومى فرش فروش، نوروزیان سرپرست بهداشت مدارس، شیخ محمدهادى روحانی9 کلهبستى اهل امیرکلاى بابل که بنا به دعوت برگزارکنندگان ختم به سارى آمده بود به منبر رفته و اظهار داشت امروز چهلمین روز کشتهشدگان تبریز است ماتمى بس بزرگ براى عموم مردم مىباشد باید از شرکتکنندگان کمال تشکر را نمود و اضافه کرد در هر کشورى دونوع قدرت هست که مملکت را اداره مىکند یکى قوه مقننه و دیگرى قوه مجریه در کشورى چون ایران قوه مقننه لزومى ندارد چون قرآن دستورهاى آن را تعیین کرده است باید برابر گفتار قرآن عمل نمود اگر قرار باشد اصولى اضافه شود حتما باید عدهاى صاحبنظر و متخصص بر این اصول صحه بگذارند نه اینکه اگر اصولى را به ما تحمیل کردند بپذیریم روحانیون در صدر مشروطیت استبداد را نابود کردند و ملت را از فقر نجات دادند و قرار شد هر قانونى که از مجلس مىگذرد پنج نفر از علماى اعلام بر آن صحه بگذارند و به امضاء آنها برسد بعدا به مرحله عمل درآید لذا اصولى که امضاء علماء اعلام را ندارد مورد قبول نمىباشد سپس اضافه مىکند مردم علت کشتار دستجمعى واقعه تبریز و قم را برایتان بیان مىکنم روز 17 دى ماه یک روزنامهنویس روحانیت را به باد مسخره گرفته و به مقام مجتهد اهانت مىنماید مردم حوزه علمیه قم از این موضوع ناراحت شده به منازل علما و مجتهدین رفته و جریان را بازگو نمودند تا از دولت خواسته شود که نویسنده این مطلب مجازات گردد فردى دستخط آیتالله شریعتمدارى را براى مردم قرائت مینمود که اى مردم نظم را رعایت نمایید خواسته شما را به دولت میگویم در این موقع یک نفر پلیس به علت توهینى که به روحانیت مىکند باعث کشتار عمومى مىشود پس مىبینیم مقصر دولت بود نه ملت وقتى ملتى دید به مجتهد و روحانیت توهین مىشود وظیفه شرعى است که باید بپاخیزد.
از این گذشته یک روزنامهنویس هرگز نمىتواند بدون اجازه چنین دهنکجى بکند مگر این که دستور از بالاتر صادر شده باشد بالاتر دولت است پس مقصر دولت بوده نه ملت ادامه مىدهد که در سال 1340 دهم فروردین پس از وفات حضرت آیتالله بروجردى10 روزنامههاى رسمى [نوشتند] اگر ملت ایران آیتالله بروجردى را از دست داده حوزه علمیه قم علمائى مانند خمینى، شریعتمدارى، گلپایگانى، مرعشى و دهها تن دیگر را که باعث افتخار و مباهات حوزه علمیه قم است دارد حالا چطور شد اینها مارکسیست اسلامى شدهاند [با] این حرفها خود را رسوا مىکنند و یا عنوان مىشود دست اجانب در کار بوده اى مردم چنین نیست اینها همه تودههاى مردم بودند که به خاطر مجتهد خود آیتالله خمینى بپاخاستند ضمناً در حین سخنرانی روحانىراد عکاسى جهت گرفتن عکس به مسجد وارد که با مخالفت حاضرین روبرو گردید و به طورى که عدهاى مىخواستند کتکش بزنند که با دخالت حاج حسین مفتاحى موضوع فیصله پیدا کرده و عکاس را از مسجد بیرون کردند.
نظریه شنبه: شیخ هادى روحانىراد در حدود یکساعت و نیم سخنرانى حادى کرده و هر وقت اسم خمینى را مىبرد مردم با صداى بلند صلوات مىفرستادند.
نظریه یکشنبه: شیخ هادى روحانى راد فرزند دوستمحمد یکى از روحانیون افراطى بابل بوده که قبلاً در مورد وى گزارشاتى تقدیم گردید ضمنا خبر مورد تأیید است. هوشمند
نظریه چهارشنبه: مفاد گزارش خبر و نظرات داده شده صحیح است. ب رومى
فیش بنام هادى شهرت روحانى راد فرزند دوستمحمد را بررسى نمایید. قاسمپى 11 /2 /37
توضیحات سند:
___
1. گزارش شهربانى مازندران به ساواک مازندران در خصوص این مجلس حاکیست: «اطلاع واصله حاکى است از ساعت 30 /16 الى 30 /19 روز 10 /1 /2537 مجلس ترحیمى از طرف شیخ مهدى پیشنمازى در مسجد جامع سارى برگزار که در آن حدود 400 نفر از بازاریان و جوانان و متعصبین مذهبى سارى شرکت و شیخ هادى روحانى کلهبستى از بابل در مجلس ترحیم مزبور شرکت و به موعظه پرداخته است. در بین گفتارش سخنان تحریکآمیزى بیان که مشروح آن به منظور بررسى و در صورت امکان ممنوعالمنبر نمودن وى باتوجه به این که مجلس ترحیم روزجارى بابل نیز مشارالیه سخنان مشابهى اظهار نموده کتبا منعکس خواهد شد.»
ساواک مازندران نیز در تاریخ 27 /1 /1357 طى گزارشى به 312 ضمن اعلام برگزارى مجلس ترحیم به مناسبت چهلمین روز کشتهشدگان تبریز اقدام به معرفى چند تن از شرکتکنندگان در مجلس ختم مورخه 10 /1 /57 در مسجد جامع سارى پرداخته و قسمتهایى از سخنان مرحوم آیتالله هادى روحانى را در یک صفحه نگاشته است.
در پایان گزارش آمده است: شیخ هادى روحانى راد حدود یک ساعت ونیم سخنرانى حادى کرده و هر وقت اسم خمینى را مىبرد مردم با صداى بلند صلوات مىفرستادند. وى یکى از روحانیون افراطى بابل بوده که قبلاً در مورد وى گزارشاتى تقدیم گردید.
2. حجتالاسلام رضىالله سید رضى شفیعى، فرزند محسن شغل واعظ در سال 1303 در دارابکلاى سارى به دنیا آمد. برابر گزارش ساواک مازندران در 2 /7 /53: «مشارالیه در مسجد جامع سارى ضمن سخنرانى خود مىگوید دولت اعلام مىکند ما فقیر هستیم در خزانه دولت پولى نداریم. اگر حقیقتا در خزانه کشور پول نیست چرا در ماه رمضان غذا به بچههاى مدارس مىدهید. اى مردم اینها وسیله تبلیغ است مواظب باشید و بگوئید و اعتراض کنید.» که اداره کل سوم ساواک پیرو این گزارش نوشت: «نامبرده را احضار و به او شدیدا تذکر داده شود در صورتى که بدون در نظر گرفتن واقعیات و صرفا به منظور بالا بردن وجهه خود در بین عناصر مذهبى و سادهلوح مبادرت به ایراد مطالب خلاف بىاساس بنماید، تحت تعقیب قرار خواهد گرفت.». ساواک مازندران در پاسخ به این دستور نوشت: «نامبرده احضار و ضمن اخذ تعهد کتبى مبنى بر اینکه منبعد بر خلاف مسائل کشور در سخنرانىهاى خود مطالبى مطرح نسازد شدیدا نیز به مشارالیه تذکرات لازم داده شده است.».(اسناد ساواک، پرونده انفرادى)
3. محمد شکوهى، فرزند عبدالکریم در سال 1304 در سارى به دنیا آمد. شغل وى خرازى فروشى در بازار نرگسیه سارى و داراى مدرک تحصیلى دوم متوسطه بود. وى قبل از انقلاب فعالیتهاى سیاسى، مذهبى در بازار سارى داشت و همیشه کسبه را در ایام بخصوص سفارش شده از طرف حضرت امام ره و روحانیون طرفدار امام نظیر شهادت امام جعفر صادق و سالروز کشتار مردم تبریز و ... سفارش به تعطیل محل کسب مىنمود و در مراسم مذهبى در این ارتباط شرکت مىکرد و ضمنا ساواک مازندران همیشه مراقب او بوده است. یک بار در 9 /2 /1357 به ساواک مازندران احضار و ساواک وى را فردى متعصب مذهبى دانسته که در روز چهلم کشتهشدگان تبریز اقدام به تعطیل نمودن مغازه خود کرده و در مراسم ختم نیز شرکت کرده است.
براساس گزارش ساواک مازندران در 4 /2 /1357: «نامبرده یکى از متعصبین مذهبى و جزو محرکین جهت برگزارى مجلس ختم روز کشتهشدگان تبریز در سارى بود. آقای شکوهی بعد از انقلاب نیز از معتمدین سارى بود که در تمام مراسمهاى سیاسى، عبادى و اجتماعى حضور فعال داشت. وی عضو ستاد پشتیبانى جنگ این شهرستان و از اعضاى صندوق قرضالحسنه ولى عصر (عج) بود.( اسناد ساواک- پرونده انفرادى)
4. قربانعلى سمنانى رهبر، مشهور به على رهبر، فرزند مصطفى در سال 1306 ه ش در سارى به دنیا آمد. براساس گزارش ساواک مازندران در تاریخ 4 /10 /1357: «نامبرده از گردانندگان تظاهرات مخالف و اغتشاشات در سارى بود پس از دستورالعملهاى صادره در زمینه دستگیرى و اعزام افراد محرک به مرکز و بازداشت چند نفر در سارى متوارى گردید و روز 2 /10 /57 پس از اینکه حدود یک ماه در اختفاء به سر مىبرد خود را به ساواک مازندران معرفى نمود. وى در کلیه تظاهرات چند ماهه اخیر سارى شرکت فعالانه داشته و در تظاهرات نسبت به شخص اول کشور شعارهاى اهانتآمیزى مىداد و تظاهرکنندگان را به ادامه تظاهرات تشویق مىنمود.» براساس گزارش دیگری از ساواک مازندران: «وى تصمیم به انفجار محلى را که رؤساى ساواک و شهربانى استان و فرمانده ژاندارمرى مازندران استقرار داشته باشند گرفته و قصد داشته ساعت و روز پیوستن آنها را مشخص و ساختمان یا محل مورد نظر را با بمب منفجر نماید.» .وى در تاریخ 5 /10 /1357 آزاد شد. (اسناد ساواک- پرونده انفرادى)
5. حسین مفتاحى فرزند اسماعیل در سال 1324ه ش در سارى به دنیا آمد. براساس سند بیوگرافیک ساواک وی فاقد سابقه مضره سیاسى بوده ، اما برادران ناتنى او به نامهاى عباس و اسداله مفتاحى روز 1 /12 /50 به اتهام عضویت و فعالیت در گروه چریکهاى فدائى خلق دستگیر و به اعدام محکوم شده اند. (اسناد ساواک- پرونده انفرادى)
6. سیدمحمد منافى، فرزند آقابزرگ در سال 1324 ﻫ ش در سارى به دنیا آمد. قبل از انقلاب با گرایش به جنبش مسلمانان مبارز علیه رژیم ستمشاهى به مبارزه پرداخت. در دوران انقلاب عضو کمیته مبارزه با گرانفروشى و احتکار، عضو کمیته مبارزه با رباخوارى، مسئول کمیته امداد امام در مازندران و از سال1359 تا سال 1377 به عنوان مدیرکل بنیاد شهید مازندران فعالیت داشت.ایشان در 27 /8 /1377 به عنوان مدیرکل مددکارى و مشاوره این بنیاد منصوب شد، اما کمی بعد در در 26 /10 /1377بر اثر سانحه اتومبیل در گذشت.
7. سیداسماعیل قاریان، فرزند سیدحسن در سال 1318 ﻫ ش در سارى به دنیا آمد. وى از طرفداران امام خمینى بود که در تاریخ 10 /3 /1343در سارى به اتهام پخش اعلامیه دستگیر و با اخذ تعهد از زندان آزاد شد. در تاریخ 24 /7 /1350منزل نامبرده توسط مأمورین ساواک بازرسى و تعدادى کتاب و دو حلقه نوار ضبط صوت به دست آمد. در تاریخ 9 /8 /1351 به دلیل دخالت در تهیه و توزیع اعلامیه امام دستگیر شد، اما در تاریخ 20 /1 /1352 به دلیل فقد دلائل کافى از زندان آزاد شد. در تاریخ 18 /2 /52 به اتهام ارتباط با ستوان احمدیان و فعالیت به نفع سازمان مجاهدین خلق دستگیر و در تاریخ 7 /7 /1352 از زندان آزاد شد.( اسناد ساواک_ پرونده انفرادى)
8. سیداسحاق قاریان، فرزند سیدحسن در سال 1310 ﻫ ش در سارى به دنیا آمد. در سال 1342 از مخالفین سرسخت دولت و عضو جبهه ملى معرفى شده و در بازرسى از منزل وى تعدادى جزوه جبهه ملى و عکس امام خمینى به دست آمد. در تاریخ 15 /7 /1357 پس از شکسته شدن شیشههاى بانک عمران و ایرانشهر سارى نامبرده مظنونا دستگیر شد.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادى)
9. آیتالله حاج شیخ هادى روحانى در سال 1302 ﻫ ش در روستاى کلهبست شهرستان بابل در آن زمان (شهر کلهبست امروزى از توابع شهرستان بابلسر) پا به عرصه هستى نهاد. وى در سال 1322 ﻫ ش در سن بیست سالگى وارد مدرسه مولاناى بابل و سپس مدرسه علمیه صدر بابل شد و در محضر استادان بزرگى چون آقایان موحد طبرستانى، محقق بهشتى و شیخ ولىاله مدرس بابلى، مقدمات صرف و نحو و ادبیات عرب را فراگرفت و در سال 1325 ش براى ادامه تحصیلات عازم مشهد مقدس شد و در مدرسه دو درب به مدت چهار سال اقامت کرد. پس از چهار سال اقامت در مشهد مقدس، عازم حوزه علمیه قم شد و به ادامه تحصیل سطح فقه و اصول پرداخت و در آنجا از محضر استادان گرانقدر همچون حضرت آیتالله سید شهابالدین نجفى مرعشى(ره)، آیتالله میرزاعلی مشکینى و آیتالله سیدمحمدباقر سلطانى، بهرهمند شد. وى درس خارج از فقه را در محضر آیتالله بروجردى (ره) به مدت هشت سال و در سال 1341 ﻫ ش به مدت دو سال از محضر حضرت امام خمینى (ره) فرا گرفت. پس از پایان یافتن دروس، از حوزه علمیه قم به بابل بازگشت و سرپرستى مدرسه دینى صدر بابل را از سال 1343 ﻫ ش عهدهدار شد.
آیتالله روحانى پیش از پیروزى انقلاب اسلامى، همواره در منابر با سخنرانىهاى خود مورد خشم ساواک قرار مىگرفت. چندین بار دستگیر و شکنجه شد. در سال 1356 به دلیل حمایت از امام خمینى و سخنرانى آتشیناش در ماه مبارک رمضان، بازداشت و شبانه به تهران (کمیتهى ضد خرابکارى ساواک) منتقل شد. اما مدتى بعد، با پشتیبانى و تحصن مردم در مسجد کاظمبیک بابل آزاد گردید و هنوز خاطره استقبال چند کیلومترى اتومبیلها از ایشان در خاطرهها باقى مانده است. مرحوم روحانى بلافاصله بعد از انقلاب به عنوان نمایندهى امام در منطقه و امام جمعهى شهرستان بابل انتخاب شد. ایشان همچنین نمایندهى مردم در دورههاى اول و دوم مجلس خبرگان رهبرى بود و در کمیسیون اصل 107 قانون اساسى عضویت داشت.
مشغلهى فراوان، رسیدگى شبانهروزى به مشکلات مردم و اهتمام در اجراى منویات امام خمینى (ره) و مقام معظم رهبرى در منطقه، فرصتى براى امام جمعه فقید بابل باقى نگذاشت تا دست به تألیفات علمى بزند. با این حال، او موفق شده دو کتاب با نامهاى «نگاهى به مسئلهى ولایت» حاوى بحثهاى ساده و روان پیرامون ولایت فقیه و نیز «قطره» شامل تاریخ قرآن، روشهاى و تفسیر سورهى حمد را به چاپ برساند. و نیز آثار دیگرى در زمینه معاد و... که به چاپ نرسیده است. سرانجام این مجاهد نستوه پس از مجاهدتهاى بىنظیر در عرصه خدمترسانى، در شب شهادت امام هادى (ع)، در سال 1378 به لقاءالله پیوست و در صحن کتابخانه و مرکز اطلاعرسانى که خود با تلاشهاى زیاد بنیان نهاده بود به خاک سپرده شد. یاران امام به روایت اسناد ساواک،آیت الله حاج شیخ هادی روحانی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1394
10. آیتالله العظمى سید حسین بروجردى، فرزند سید علی طباطبایی در سال 1254 ﻫ ش در بروجرد متولد شد، تحصیلات خود را در مکتب شروع کرد، سپس به مدرسه نوربخش بروجرد و بعد از آن به حوزه علمیه بروجرد رفت، صرف و نحو، بدیع، عروض، منطق و فقه و اصول را فرا گرفت. آنگاه براى ادامه تحصیل به حوزه علمیه صدر اصفهان رفت و از محضر میرزا جهانگیر خان قشقایى، سید محمد باقر درچهاى و میرزا کلباسى و محمد تقى مدرس کسب فیض کرد.
او در سال 1281 براساس درخواست والد خود پس از نه سال تحصیل در اصفهان به بروجرد برگشت و در سال 1282 به نجف اشرف جهت ادامه تحصیل عزیمت کرد. سید حسین در 36 سالگى در حوزه نجف مشهور شد و چنان موقعیتى پیدا نمود که در معابر و مدارس مورد توجه عام و خاص قرار گرفت و حوزه درسى او بسیار باشکوه برگزار مىشد. او از سال 1282 تا سال 1289 در نجف اشرف بود و باز به تقاضاى والد خود در سال 1289 به بروجرد حرکت کرد. رحلت پدر (1290ش) باعث شد که دیگر به نجف نرود و در بروجرد بماند. 12 سال در بروجرد مشغول تربیت طلاب شد و در سال 1304 بعد از مرگ فرزند خود جهت مسافرت عازم مشهد شد. در برگشت به قم رفت و به گرمى از طرف آیتالله حائرى و حوزه علمیه قم تکریم شد و به دعوت فضلای قم شروع به مباحثه کرد، ولى با پیگیرى مردم بروجرد پس از یکسال و نیم توقف در سال 1306 به بروجرد بازگشت. سپس به مکه مشرف شد و پس از مراجعت به تهران رفت و از آنجا برای بار دوم عازم مشهد شد و پس از 7 ماه توقف مجدداً به بروجرد بازگشت و تا سال 1319 در آنجا ماند. در سال 1320 پس از رحلت آیتالله حائرى به درخواست علما و اهل علم ایشان به قم رفتند و خلاء وجودى آیتالله حائرى را پر نمودند. با درگذشت مرحوم آیتالله قمى، آیتاللهالعظمی بروجردى مرجع تقلید جهان تشیع شدند. ایشان نسبت به گسترش حوزه علمیه قم توجه وافرى داشت و آنرا بیش از گذشته گسترش داد و مکتب فقهى خاص و مکتب علم رجال را پایهگذارى نمود.
مرحوم آیتالله العظمی بروجردى از روحانیونى بود که با سلطنت رضاشاه مخالفت مىکرد و در دوره سلطنت محمدرضا شاه با بسیارى از اقدامات رژیم نظیر لایحه اصلاحات ارضى مخالف بود و تلاش مىکرد تا به وسیله نامه و پیامهاى ارسالى از خلافکاریهاى رژیم شاه نسبت به حریم اسلام جلوگیرى نماید. او در مواردى نیز تقیه میکرد و مبارزه با رژیم شاه را به فرصت مناسبترى موکول مینمود. سرانجام پس از یک عمر خدمت به اسلام و مسلمین آیتاللهالعظمی بروجردی در دهم فروردین 1340 ﻫ ش (12 شوال 1380 ﻫ ق) رحلت فرمودند.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، کتاب 04 صفحه 151