تاریخ سند: 8 آذر 1341
موضوع : حمید مصدق1
متن سند:
شماره : 1211 /311 ـ د ـ 3
در صفحه 33 مجله امید ایران شماره 437 مورخه 9 /9 /41 (آخرین شماره)
شخصی به نام حمید مصدق قطعه شعری سروده و چاپ شده که شعر توده ای
است و از رفقای حزبی و دوران گذشته خود یاد نموده است ضمنا رونوشت شعر
ذیلاً از عرض می گذرد.
یاد دوست
اندوه روزگار فراموش می کنیم
هر گه که یاد روی (سیاوش) می کنیم
بی آفتاب روی تو (کولی) گمان کنی
جز سایه با که دست در آغوش می کنیم
ما نوگلان باغ شبابیم و ای دریغ
جای شراب خون جگر نوش می کنیم
جز دوست نیست عقده گشای دل این زمان
گفتار دوست از دل و جان گوش می کنیم
در دل شراره های غم جانگداز را
با اشک در فراق تو خاموش می کنیم
گردوست یک نظر سوی ما افکند حمید
اندوه روزگار فراموش می کنیم
حمید مصدق
1ـ منظور از سیاوش.
آقای سیاوش کسرائی است که از اعضاء مسئول حزب
منحله توده بوده و اکنون رئیس دفتر بانک ساختمانی می باشد.
2ـ کولی نام مستعار سیاوش کسرائی1 است که با این نام شعر می سراید
3ـ سایه.
آقای ابتهاج عضو حزب منحله توده می باشد.
توضیح :
گیرندگان : اداره سوم کل سوم.
توضیحات سند:
1ـ حمید ـ مصدق عبدالحمید ـ
فرزند عبدالحسین در سال
1318 ه.
ش در شهرضای
اصفهان به دنیا آمد.
در سال
1339 دیپلم گرفت و در سال 47
موفق به اخذ لیسانس حقوق شد
و در سال 1349 در رشته
مشاوران اداری، فوق لیسانس
گرفت.
مشارالیه که به شاعر
نوپرداز شهرت داشت و به خاطر
داشتن لهجه اصفهانی، شاخص
شده بود و به انجمن ادبی ایران
رفت و آمد داشت، ابتدا به سمت
کارمند دفتر آموزش در
دانشکده ادبیات شروع به کار
کرد و سپس به تدریس پرداخت.
وی که در سال 1349 کتاب «در
رهگذر باد» را منتشر کرده بود و
در دانشگاه ملی، تدریس
می کرد به علت قطعه شعری که
در آن از سیاوش کسرائی و
هوشنگ ابتهاج، تجلیل شده بود،
دارای تمایلات کمونیستی
معرفی شد و به خاطر شعر
معروفش ـ تو اگر بنشینی، من
اگر بنشینم، چه کسی برخیزد ـ که
مورد توجه و شعار دانشجویان،
قرار گرفته بود، مورد حساسیت
ساواک واقع و از کار در
دانشکده ادبیات، کنار گذاشته
شد.
در همین رابطه، عبدالحمید
مصدق در تاریخ 4 /6 /50
برای ریاست ساواک، چنین
نوشت : «...
سوءتفاهم مربوط به
شعری بوده است که توسط
گروهی جوان نابخرد به عنوان
شعار خوانده شده است...
شعر
مزبور صرفا یک شعر از منظومه
بلند عاشقانه است که...
با اجازه
وزارت فرهنگ و هنر به چاپ
رسیده است...
در دو نوبت همین
شعر از تلویزیون قرائت گردیده
است حتی در رادیو ایران نیز بر
روی قسمتی از این شعر آهنگ
ساخته شده است که اغلب از
رادیو ایران این آهنگ پخش
می شود...
خدمت به شاهنشاه
عدالت پرور و میهن عزیز
همیشه آرزوی قلبی اینجانب
بوده است...
تقاضا دارم دستور
به رسیدگی فرمائید.
»
مشارالیه سپس به کرمان رفت و
در نیمه دوم سال 1350 در
مدرسه علوم اداری و بازرگانی
کرمان، درس حقوق اساسی را
تدریس کرد.
وی پست از
بازگشت به تهران، به تدریس
در دانشکده علوم ارتباطات
اجتماعی پرداخت.
عبدالحمید
مصدق که به عنوان وکیل
دادگستری نیز فعالیت می کرد و
عضو کانون وکلا بود، در سال
1354، کاندید استخدام در
دانشگاه آزاد ایران شد که ثابتی
در ذیل تقاضای مربوطه، چنین
نوشت : «احضار و مصاحبه و
سلسله مقالاتی که جنبه مثبت را
داشته باشد، در مطبوعات
بنویسد، سپس وضع او مورد
بررسی قرار خواهد گرفت ـ
ثابتی ـ 16 /5 /54» مشارالیه
در احضار به ساواک، توافق کرد
که چون نمی تواند مقاله بنویسد،
در رابطه با رستاخیز، شعر
بگوید.
مصدق که به عضویت
هیئت علمی دانشگاه آزاد
درآمده بود، در شهریور ماه
سال 1354، جهت طی دوره
زبان انگلیسی، به انگلستان اعزام
شد و در مرداد 1357 به همراه
کارکنان دانشگاه تهران، برای سفر
علمی به چین رفت و در مهر 57 به
عضویت کمیسیون مجله کانون
وکلا انتخاب شد.
او که با مجله
نگین نیز همکاری داشت، پس از
پیروزی انقلاب اسلامی، در
دانشگاه علامه طباطبائی (ره) به
تدریس اشتغال داشت.
1ـ سیاوش کسرائی فرزند رحیم
در سال 1304 ه.
ش در اصفهان
به دنیا آمد.
وی از سال
1311 تا 1318 دوران ابتدائی
را در دبستان ادب، سپری کرد و
در سال 1326 از دبیرستان
دارالفنون دیپلم گرفت و برای
ادامه تحصیل به دانشکده حقوق
رفت و در سال 1329 با اخذ
مدرک حقوق سیاسی
فارغ التحصیل شد و در همان سال
با درجه ستوان دومی به خدمت
نظام وظیفه پرداخت.
مشارالیه که فعالیت سیاسی خود
را با حزب توده، شروع کرده بود و
با نام مستعار «کولی» در
نشریات حزب توده شعر می گفت،
از افراد مؤثر سازمان جوانان آن
حزب معرفی گردید و در شهریور
ماه 1333 در حالی که کارمند
سازمان همکاری بهداشت ـ
شعبه اصل 4 ـ بود، بازداشت شد
که پس از 3 ماه در آذرماه همان
سال با درج مراتب انزجار و تنفر
از حزب توده در روزنامه های
کیهان و اطلاعات آزاد گردید.
کسرائی از سال 1335 در بانک
ساختمان استخدام شد و در آن
بانک به مسئولیت های : رئیس
اداره انتشارات، رئیس کل
دفترها، رئیس دفتر هیئت مدیره،
مشاور هیئت مدیره و کفیل و
ریاست دفتر تشکیلات بانک
ساختمانی نائل گردید و در سال
1345 جهت ریاست دفتر
تشکیلات وزارت آبادانی و
مسکن، پیشنهاد شد و در سال
51 در قسمت سازمان مسکن آن
وزارتخانه به خدمت ادامه داد.
سیاوش کسرائی در سال 1339
مدتی مسئول انتشار مجله
بهداشت همگانی اداره بهداشت
ناحیه دریای خزر با نام مجله
زندگی و بهداشت در بابلسر بود
و مدتی نیز ریاست قسمت
انتشارات اداره آموزش بهداشت
را به عهده داشت.
وی در سال 1336 کتاب آوا و در
سال 1338 کتاب آرش کمانگیر ـ
شعر نو ـ را منتشر کرد که در سال
1351 در ارزیابی ساواک شعر
آرش کمانگیر او، نشانه قوت
روحیه ناسیونالیستی و
میهن پرستی وی قلمداد گردید.
سیاوش کسرائی در سال 1341 با
یکی از دخترهای محمود
اعتمادزاده ـ به آذین ـ نامزد
گردید که این وصلت به علت
اختلافات فی مابین سر نگرفت و
در همین سال کتاب خون سیاوش
را انتشار داد و از سال 1342،
همکاری خود را با کتاب هفته
کیهان آغاز کرد.
کتاب دیگری وی بنام «بعد از
زمستان در دهکده ما» که در سال
1346 نوشته شده بود، توسط
سرپرست کانون پرورش فکری
کودکان و نوجوانان به فرح
پهلوی تقدیم شد که فرح نیز
دستوراتی دائر بر تشویق از
مشارالیه صادر کرد.
ارزیابی سال 1351 ساواک،
مشارالیه را فردی تجمل پرست و
زنباره معرفی کرده است که فساد
شدید اخلاقی وی قابل درج
نمی باشد.
خواهر سیاوش
کسرائی بنام مهر، دایه شهناز
پهلوی بوده و مدتی به او شیر
داده است و از این جهت مورد
الطاف او بوده است.
بنابر سوابق
موجود، سیاوش کسرائی یک بار
نیز در سال 1354 دستگیر
گردیده است.
«پرونده انفرادی»
منبع:
کتاب
مطبوعات عصر پهلوی - مجله امید ایران به روایت اسناد ساواک صفحه 243

