تاریخ سند: 20 آبان 1341
موضوع: تلگراف روحانیون یزد
متن سند:
شماره: 13992/ س ت تاریخ: 20 /8 /1341
موضوع: تلگراف روحانیون یزد
اخیراً گروهی از روحانیون و علماء شهرستان یزد تلگرافی1 مبنی بر لغو تصویبنامه هیئت دولت در مورد زنان2 به عنوان جنای آقای نخستوزیر مخابره نموده اند و چون یکی از روحانیون یزد به نام (حاج سیدعلیرضا مدرسی)3 که ذیل تلگراف مزبور را امضاء نموده با سیدحسن مدرسی یزدی4 (پیشنماز مسجد جامع کرج) قرابت و خویشی دارد لذا مقداری از تلگراف مزبور برای وی فرستاده که بین طبقات توزیع نماید، نامبرده هم موضوع را در محافل کرج مورد بحث قرار میدهد. ضمناً سیدحسن مدرسی یزدی چند روز قبل به اتفاق روحانیون کرج تلگرافی به عنوان آقای بهبهانی5 مخابره نموده.
توضیحات سند:
1. بخشی از این تلگراف به شرح زیر است: «... جناب آقای علم نخستوزیر ایران... تصویبنامه اخیر دولت راجع به تساوی مرد و زن و اختلاط ایشان در هر مجلس و انجمن، که منافی شرع انور و مخالف قانون اساسی کشور بود، عموم مسلمین را نگران و ناراحت نموده... امیدواریم به احترام دین و افکار مسلمین و حفظ قانون اساسی، تصویبنامه نامتناسب دولت الغا و بدین وسیله زنان مسلمه را از انحطاط و پستی که نتیجه قوانین ناموزون است محفوظ و مصون دارید... شیخ محمود اردکانی... شیخ جلال علومی... سیدعلیرضا مدرسی. اسدالله آیتاللهی... شیخ احمد علومی . جلال آیتاللهی. سیدعلی محمد وزیری... محمد صدوقی» انقلاب اسلامی در یزد، ج 1، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 422.
2. لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی: در تاریخ 16 مهرماه 1341ش مطابق با هشتم جمادیالاولی 1382 ق، جراید عصر تهران با تیتر درشت نوشتند:«طبق لایحۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی که در هیئت دولت به تصویب رسید و امروز منتشر شده: به زنان حق رأی داده شد!» در متن تصویبنامه ـ که در جراید نیز درج گردیده بود ـ قید اسلام را از شرایط انتخابکنندگان و انتخاب شوندگان برداشته و در مراسم سوگند به امانت و صداقت به جای قرآن، «کتاب آسمانی» آورده شده بود. انگیزه و غرض رژیم شاه از این تغییر و تبدیل، علاوه بر واداشتن جامعهی روحانیت به واکنش جهت شناخت روحیه و افکار آنان، چند موضوع حساس دیگر نیز بود که یکی از اساسی ترین آنها، آماده کردن زمینه جهت تجاوز به اساس قرآن و الغای مذهب در کشور ایران بود که استعارگران سالیان درازی است که آرزوی آن را در دل داشته و دارند. از دیگر موضوعاتی که در این لایحهی متضمّن آن بود، به موارد زیر میتوان اشاره نمود: توطئهی دستبرد به قانون اساسی ایران و تغییر و تبدیل بعضی از مواد قانونی که مانع اغراض دربار و هیئت حاکمه فاسد بود. فراهم آوردن زمینه، به منظور دادن پستهای حساس به دست اعضای تشکیلات بهائیت که نقش ستون پنجم را در کشورهای اسلامی بازی میکنند و پیوسته در خدمت امپریالیسم و صهیونیسم قرار دارند. رژیم شاه برای پیاده کردن این نقشههای شوم چه دستآویزی بهتر از مسئلهی محرومیت و عقبماندگی بانوان ایران میتوانست پیدا کند.؟! زنان ایرانی همانند مردان این کشور به علت سیاست استعماری، ارتجاعی و ضد مردمی شاه از ضروریترین و ابتدائیترین حقوق خود محروم بودند و رژیم شاه که خود به وجود آورندهی این وضع اسفبار بانوان بود، از همین نقطهی حساس سوء استفاده کرده، در قبال تعطیل کردن دراز مدت مجلسین شورا و سنا به اسم «تصویبنامه هیئت دولت»! و به عنوان فریبندهی «آزادی زنان»! به اساس مشروطه تجاوز میکرد تا گناه حرمان و تیرهبختی زنان را به گردن اسلام و قانون اساسی ایران بیندازد و بدینوسیله زمینه را جهت الغای اسلام در کشور، محو و مسخ قانون اساسی ایران و سپردن پستهای حساس بدست ایادی و عوامل بیگانه هموار سازد. امام خمینی(ره)، از تغییر و تحول و جنبوجوش مرموزانه در سطح عالی کشور و مقامات دولتی همانند ظاهر شدن علی امینی در صحنهی سیاست و نطقهای طولانی و خواب کنندهی او و نیز کوشش پیگیر او جهت فریب و تحمیق مردم و سرگرم ساختن آنان با ارائهی هدفهای کاذب و صوری و سرانجام کنار رفتن او و روی کار آمدن مزدور شرف فروختهی دیگری به نام امیر اسدالله علم، فعالیت چشمگیر و روزافزون حزب وابسته به صهیونیسم «بهائی» در مرکز و بسیاری از شهرستانها و نفوذ بیش از پیش آنان در دوایر دولتی و... بخوبی پیشبینی میکرد که حوادث شوم و خانمانسوزی از طرف رژیم شاهنشاهی، در پشت پرده در شرف تکوین است و شاه خواب تازه و خطرناکی برای اسلام و ملت محروم و رنجدیدهی ایران دیده و دام جدیدی جهت ادامهی استعمار و اسارت ملت ایران گسترده است. با اعلام تصویبنامهی خائنانهی انجمنهای ایالتی و ولایتی از طرف دولت، فرصت مناسبی برای امام خمینی پیش آمد تا رسالت تاریخی و وظیفه ی اسلامی خویش را آغاز نماید و از این تصویبنامهی ضد اسلامی رژیم بعنوان انگیزه و شعاری جهت به حرکت درآوردن تودههای مسلمان ایران استفاده کند. برگرفته از کتاب نهضت امام خمینی، تألیف حجتالاسلام سیدحمید روحانی، صص 144-142.
3. حجتالاسلام سیدعلیرضا مدرسی: فرزند میرزاسیدمحمدعلی، پس از فراگیری مقدمات علوم دینی، سطح را از محضر آیات عظام: میرزاسیدعلی و سیدعلیرضا مدرس لب خندقی و سداحمد مدرس فراگرفت و پس از آن تا پایان عمر در مدرسه مصلی به تدریس پرداخت. ایشان که امام جماعت یکی از مساجد یزد را نیز به عهده داشت؛ در سال 1360 ش از دنیا رفت و در امامزاده جعفر(ع) یزد به خاک سپرده شد. دانشنامه مشاهیر یزد، ج 2، ص 1367.
4.آیتالله حاج سیدحسن مدرسی یزدی: فرزند زینالعابدین، در سال 1276ش، در خانوادهای روحانی در یزد به دنیا آمد. پدرش از شاگرادن آیات عظام: آخوند خراسانی و سیدمحمدکاظم یزدی بود. ایشان از سال 1293 ش به تحصیل علوم دینی روی آورد و پس از طی مقدمات در یزد، در سال 1300 ش راهی قم شد و از محضر آیات عظام: حاج شیخ عبدالکریم حائری، سید محمد حجت، سیدمحمدتقی خوانساری و بروجردی بهره برد. آیتالله مدرسی، پس از درگذشت حجتالاسلام جندقی، امام جماعت مسجد جامع کرج، به اصرار مردم و توصیهی آیتالله بروجردی، در سال 1335 ش به کرج رفت و به اقامهی جماعت و خدمات دینی، که یکی از آنها مدیریت حوزهی علمیهی کرج بود، مشغول شد. ایشان در بهمن ماه سال 1360ش به رحمت ایزدی پیوست. دانشنامه مشاهیر یزد، ج 2، ص 1364.
5.آیتالله سید محمد بهبهانى: فرزند سید عبدالله، در سال 1250 ش در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و سطح، به خواندن فقه و اصول پرداخت و مدت شش سال نیز فلسفه و معقول را نزد میرزا ابوالحسن جلوه فرا گرفت. وى هفت سال هم در محضر علامه آشتیانى به تحصیل خارج فقه و اصول همت گمارد. در نجف اشرف از محضر مرحوم آخوند خراسانى و فقهاى معاصر بهرهمند گردید و به درجه اجتهاد رسید. پس از بازگشت به ایران، ضمن تدریس در حوزه علمیه تهران، در کنار پدر، براى حکومت قانون و تشکیل مجلس تلاشهاى زیادى نمود. او که از آزادیخواهان تندرو به حساب مىآمد، در دوره دوم مجلس شورای ملی، وکیل مجلس شد. وى نزد عموم سیاستمداران کشور از احترام خاصى برخوردار بود و برخى پیامهاى خصوصى حضرت آیتاللّه بروجردى توسط ایشان به مقامات بالاى دولتى ابلاغ مىشد. بعضى از علماى مرکز، در کارها و رویدادها، بدون مشورت با او کار نمىکردند. وى یکى از روحانیون مشهور و از سران مشروطه بود و در کمیسیونى که از طرف مشروطهخواهان تشکیل شد، به همراه 27 نفر دیگر براى اداره امور کشور تعیین شد. این کمیسیون محمدعلى شاه را از سلطنت خلع و احمدشاه را به نیابت وى انتخاب کرد. از دیگر کارهاى سیاسى او، بسیج عدهاى از مردم جنوب تهران به نفع شاه و حضور در برابر کاخ شاه و منع وى از مسافرت به خارج در واقعه نهم اسفند 1331 بود. شهرت علمى و جایگاه معنوى او سبب شد که تدریجاً در تهران ملجأ و مرجع مؤمنان و نیازمندان شود. وى حدود چهل سال در تهران به تدریس خارج فقه و اصول و ترویج دین پرداخت. آیتاللّه بهبهانى در جریان نهضت امام خمینى در آخرین ماههاى عمر خود، به حمایت از امام برخاست و از همینرو مورد غضب رژیم واقع شد و در تنگنا قرار گرفت. وى در 20 آبان ماه سال 1342 در سن 92 سالگى دار فانى را وداع گفت و پس از تشییع باشکوهى در تهران، جنازهاش به نجف اشرف منتقل و در آنجا به خاک سپرده شد.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان یزد، کتاب 1 صفحه 1