کابینه تیمسار غلامحسین ازهاری ( 15آبان 1357-11دی 1357) پس از ناکامی دولت آشتی ملی مهندس جعفر شریف امامی ( 5 شهریور 1357-14آبان 1357) بر روی کار آمد. رژیم امید زیادی به ارتشیان برای مهار انقلاب داشت، اما ازهاری و دولت نظامی وی به رغم تهدیدات و اقدامات اولیه برای ارعاب انقلابیون به تدریج ناتوانی خود را در مهار انقلاب نشان داد و به همین دلیل در 15 دی ماه 1357 مجبور به استعفا شد. ازهاری که دلیل استعفای خود را بیماری عنوان کرده بود؛ کمی بعد برای همیشه از کشور خارج شد. دولت ازهاری با چند مشکل اساسی مواجه بود. نخست اعتصابات در سراسر کشور، به خصوص اعتصاب شرکت نفت، دیگری موج فزایندهی تظاهراتی بود که هر روز وسعت بیشتری پیدا میکرد.
از ویژگیهای بارز شخصیتی محمدرضا پهلوی که در ماههای پایانی سال 1357 نمایانتر شده بود، نداشتن اراده برای تصمیمگیری در شرایط سخت و وابستگی به مشاورین خارجی بود. به همین دلیل هنگامی که ژنرال هایزر در دی ماه 1357 وارد ایران شد، محمدرضا را به شدت ضعیف و از هم پاشیده توصیف کرد. رفتار تحقیرآمیز و بدون توجه به عرف بینالمللی هایزر در برخورد با محمدرضا پهلوی و درخواست وی از شاه برای ترک کشور بیانگر این درهم پاشیدگی دربار پهلوی است. هایزر مأموریت داشت تا شرایط ارتش را برای انجام کودتا و همکاری با دولت شاپور بختیار هماهنگ کند. وی تا 14 بهمن 1357 در ایران بود و با ورود حضرت امام(ره) به کشور ایران را ترک کرد.
شاپور بختیار آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی بود. وی از اعضای جبهه ملّی و از نزدیکان دکتر محمد مصدق بود که در سال 1356 با ارسال نامهای به شاه از وضعیت حقوق بشر و نبود دموکراسی در کشور انتقاد کرده بود. بختیار در قالب یک شخصیت منتقد اعتباری در میان اعضای حزب ایران و جبهه ملی کسب کرده بود و به همین دلیل پس از ناکامی دولت ازهاری، به عنوان گزینهای مناسب برای نجات رژیم مطرح شد. آمریکاییها نیز برای بقای رژیم و حفط منافع خود در ایران معتقد به همکاری با جبهه ملی بودند، به همین دلیل شاپور بختیار را به عنوان مناسبترین گزینه برای نخستوزیری انتخاب کردند. به این ترتیب شاپور بختیار در تاریخ 14 دی به نخستوزیری رسید. در استان مازندران انقلابیون چند روز قبل از انتصاب رسمی بختیار علیه وی شعارهایی سر دادند:
«برابر گزارش همکار فرهاد از ساعت 9:00 الی 11:30 عدّهای حدود 250 نفر در بابل دست به تظاهرات زدند و در حالی که شعارهای بختیار بختیار نوکر بی اختیار، 66 ـ66[شاه] مرگ تو روز تولد ماست، میدادند در سطوح مختلف شهر راهپیمائی و به امامزاده ابراهیم رفتند در این تظاهرات از سوی مأمورین تیراندازی صورت نگرفته است منبع اضافه نمود حدود ساعت 11:00 صدای انفجار شدیدی در اطراف خیابان هراز به گوش رسید که به نظر میرسد بمبی با قدرت انفجاری زیادی منفجر شده است و علّت آن تا کنون روشن نگردیده [است].
2ـ الف ـ برابر گزارش همکار حرمی از ساعت 10:30 الی 11:30، عدّهای حدود 1000 نفر در محله چهارشنبه پیش بابل دست به تظاهرات خیابانی زدند که با دخالت مأمورین و شلیک چند تیر هوائی عناصر متظاهر متفرّق گردیدند.
ب ـ از ساعت 10:00 تا 11:30 عدّهای حدود 1000 نفر در کانون معلمان بابل (دبیرستان شاهدخت ) اجتماع، ابتدا آقای جغتائی دبیر، اعلامیهای از خمینی قرائت و سپس خانم زهرا رهنورد پشت تریبون قرار و حدود 30 دقیقه سخنرانی نمود.»[1]
بختیار یکی از شروط خود را خروج شاه از کشور اعلام کرد. محمدرضا پهلوی که از مدّتها قبل تمایل خود را به خروج از کشور اعلام کرده بود در روز 26 دی ماه 1357 ایران را به مقصد مصر ترک کرد. بختیار در مدت کوتاه نخست وزیری خود با دست زدن به مجموعه اقداماتی که هدف واقعی آن خرید زمان برای مهار انقلاب بود، کوشید تا چهرهای انقلابی و قانونمدار از خود نشان دهد. وی از یک طرف با انقلابیون تماسهایی برقرار کرد، که به دلیل هوشیاری امام (ره) به نتیجهی کامل نرسید و از سوی دیگر با طرح شعارهایی چون حمایت از قانون اساسی مشروطیت و دعوت از طرفداران رژیم برای برگزاری تظاهرات کوشید تا انقلابیون را در موضع انفعال قرار دهد. تاکید امام خمینی(ره) بر غیر قانونی بودن نخستوزیری بختیار و تصمیم معظم له بر بازگشت به کشور عملاً توطئههای بختیار را خنثی کرد. بختیار که قادر به کنترل اعتراضات نبود از 15 بهمن با تشکیل دولت موقت به ریاست «مهندس مهدی بازرگان» و حمایت کامل امام (ره) و مردم از ایشان، با چالش اساسی دیگری مواجه شد که سرانجام طومار دولت وی را در هم پیچید. بیانیهی ارتش در مورد بیطرفی در جریانهای سیاسی کشور در 22 بهمن پایانی بود بر بلند پروازیهای مردی که خود را مرغ طوفان معرفی کرده بود. در استان مازندران در این دو ماه حوادثی به وقوع پیوست که روند آنها بیانگر روحیهی انقلابی و اسلامی مردم این استان و نقش بی بدیل آنها در پیروزی انقلاب اسلامی است. سند زیر حس همبستگی ملی مردم در استان را نشان میدهد:
«طبق اطلاع واصله پزشکان و داروسازان ساری اعلام نمودهاند که از تاریخ 21 / 10 / 57 کلیه وجوه دریافتی از طریق ویزیت را به صندوق ملی حمایت از تظاهرکنندگان واریز مینمایند. که این اقدام موجبات تحریک و تشویق عناصر اخلالگر در امر ایجاد تظاهرات و اقدامات خرابکاری را فراهم نموده است».[2]
به تدریج طرفداران رژیم دریافتند که امیدی به بقای سلطنت در ایران نیست و میباید خود را از مهلکه نجات دهند. به همین دلیل بسیاری از مامورین و منابع ساواک به بهانههای مختلف از همکاری سرباز زده و در بدنهی ارتش ریزش بسیار زیاد شد. کارمندان و ادارات نیز از مدتها قبل به انقلابیون پیوسته بودند. سند زیر روحیهی مامورین ساواک را در استان مازندران در این زمان نشان میدهد:
«1- نیروی محرکه اطلاعاتی و عملیاتی این سازمان در داخل مجموعاً از سه عضو تشکیل گردیده که نفر شاخص آن رئیس شعبه امنیت داخلی رئیس [بخش] 3 تقاضای استعفا از خدمت ساواک نمود و با استعفای وی موافقت گردید و دو نفر رهبر عملیات رتبه یک هریک متقاضی خدمت در شهرستانهای دیگر غیر از بابل میباشند؛
2ـ چهار نفر از پنج نفر افراد پاسدار هر یک تقاضای انتقال به محلهای دیگر را نمودهاند؛
3ـ ماشین نویس این سازمان (یک نفر ) تقاضای بازنشستگی نموده است؛
4ـ تنها راننده این سازمان به علّت ابتلاء به اعتیاد نیز منزوی و گوشهنشین [شدهاست]؛
به استحضار میرساند ریشه اساسی و انگیزه و واقعیت تقاضاهای تقدیم شده مسئله ای جز ترس و وحشت و نگرانیهای حاصله کارمندان مشروحه نیست زیرا که وضعیت فعلی و تهدیداتی که پیدرپی از طریق تلفن یا طرق دیگر تا کنون از ناحیه عناصر نامطلوب به عمل آمده است از یک طرف و آن چه از سوی دیگر مزید بر علّت و مؤید این واقعیتهاست و زندگی و حیات هر یک را تهدید میکند وضع نامطلوب حفاظت این سازمان و وجود سابقه دو فقره بمبگذاری اطراف این سازمان و انفجار یکی از آنها و کشتن پاسبان پاس شهربانی و ربودن سلاح کمری وی در سال قبل و مجروح کردن مأمور شهربانی بابل در وقایع اخیر و ربودن سلاح کمری وی و همچنین ایجاد آتشسوزی در منازل چند نفر از مأمورین شهربانی و آتشسوزیهای اخیر منطقه و مسائل اضطراب آور روزانه میباشد و از جهت دیگر موقعیتهای ناامن منازل مسکونی کارمندان و ترددهای اضطراری آنان به داخل اداره و خروج از اداره همه و همه مسائلی است که موجبات تسلیم و تقدیم تقاضاها را در چارچوب کادر عملیاتی حفاظتی سازمان بابل فراهم ساخته است بدیهی است و انتظار محصول کار و خدمت به معنی واقعی با توجه به روحیات اشاره شده انتظاری است عبث که درحقیقت نیروی معنوی [ناخوانا] نموده است؛
5ـ با عطف توجه به بند 1 و 2 و 3 در مجموع کادری که با روحیه نسبتاً آرام در این سازمان باقی میماند، یک پاسدار و یک بایگان و یک اطاقدار که اثرات ناشیه (از روحیه عوامل فوق الذکر) بیتأثیر در روحیه و افکار عناصر باقیمانده نبوده است.
با تشریح این مسائل که بر پایه واقعیتها استوار است کادر محدود و مرغوب فعلی این سازمان مرعوب میبایست به گونه دیگری تجلّی نماید به این عبارت که چهرهها و کارمندان دیگری به جهت تداوم جایگزین این افراد گردند که نسبت به احداث ساختمان استاندارد این سازمان اوامر صریح صادر فرمائید.
6ـ مسئلهای که بسیار قابل اهمیت است وضعیت ساختمان این سازمان است که از نظر حفاظتی نقاط ضعف بسیار و همچنین از جهت اکثر[ناخوانا] به علّت آن که عموماً در ساختمان وی چوب به کار رفته و از هرجهت کارمندان در حین خدمت همین طور که قبلاً به استحضار رسیده ایمنی ندارند.»[3]
در دی ماه 1357 گزارشهای زیادی از تظاهرات مردمی به وسیله ساواک تهیه شده است. این اسناد نشان میدهد که تقریباً در همهی شهرها زد و خورد میان مردم و مامورین جریان داشته است:
«از ساعت 1400 روز 4 / 10 / 57 گروههایی بین 100 تا 500 نفر مختلف در نقاط شهر آمل همزمان اقدام به آتش افروزی و راه بندان در معابر آمل و پرتاب سنگ به سمت مأمورین را نموده و شعارهای ضد ملی و علیه 66 را میدادند که تظاهر کنندگان توسط مأموران انتظامی با استفاده از گاز اشکآور و تیراندازی هوایی ساعت 19.50 متفرق گردیدهاند.»[4]
در ساری نیز در 6 دی تظاهرات مشابهی صورت گرفت. این تظاهرات به صورت پراکنده و با تخریب مراکز فساد و تیراندازی مامورین همراه بوده است:
«از ساعت 1845 روز 6 / 10 / 57 حدود 300 نفر از افراطیون مذهبى سارى از مسجد جامع سارى خارج و در خیابان نادر ضمن آتشافروزى به دادن شعارهاى ضد ملى علیه 66 مبادرت و به سنگ پرانى به سوى مأمورین انتظامى پرداخته که با گاز اشکآور متفرق، اخلالگران به چند دسته تقسیم و مبادرت به شکستن شیشههاى سازمان زنان و مشروب فروشى صفا و یخچال و مشروبات آن را نموده که مامورین نسبت به متفرق نمودن آنها بدون درگیرى اقدام ضمنا شیشه جلو اتومبیل پیکان شهربانى شکسته شده است تظاهرات ساعت 2030 خاتمه یافته است.»[5]
تظاهرات مشابهی نیز در روز 7 دی در آمل گزارش شده است. در این ماجرا تعدادی شهید و زخمی شدهاند:
پیرو شماره 947 / 1 / 501 / 401ـ 7 / 10 / 57 گزارش بعدی گروهان ژاندارمری آمل در ساعت 1700 مورخه 7 / 10 / 57 عدهای کثیری از اهالی آمل در دستجات متعدد مبادرت به روشن کردن آتش و ایجاد سدمعبر در خیابانها نمودند با دخالت مأمورین شهربانی در اثر تیراندازی مأمورین 2 نفر فوت و چندین نفر مجروح گردیدهاند در حال حاضر وضعیت عادی است.[6]
در چالوس نیز در این روز تعدادی شهید و زخمی شدند:
«برابر اعلام شهربانی چالوس در ساعت 19.15 روز جاری برق چالوس خاموش گردیده و عدهای از جوانان در مسجد جامع این شهر اجتماع نموده بودند به صورت پراکنده شروع به تظاهرات ضد ملی کرده و با بطری آتشزا، نارنجک دستی و بمب ساعتی به طرف مأمورین که برای مقابله با تظاهر کنندگان اعزام گردیده بودند حملهور در این بین مأمورین ناچار به پرتاب گاز اشکآور گردیده که تظاهرکنندگان با افروختن آتشهای متعدد اثر گاز را خنثی و شدت حملات خود در تاریکی افزوده در نتیجه مأمورین شروع به تیراندازی هوایی نموده که تظاهر کنندگان متفرق لیکن مجدداً به صورت گروهی با استفاده از سنگ و چوب به مأمورین حمله که در اثر تیراندازی مجدد مأمورین یک نفر کشته و چهار نفر مجروح گردیدهاند. تظاهر کنندگان پس از چهار ساعت جنگ و گریز با مأمورین متفرق گردیدند. ضمناً تظاهر کنندگان کیوسک شهرداری و چندین بانک را به آتش کشیده و شیشه تعدادی از مغازهها را شکستند. چهار نفر از مأمورین نیز در اثر پرتاب سنگ مجروح که حالشان رضایتبخش است.»[7]
در بابل بر اساس گزارشها در این روز تظاهر کنندگان کوشیدند تا مجسمهی شاه را از میدان شهر بردارند که با تیراندازی مامورین مواجه شدند که در نتیجه آن یک نفر به شهادت رسید.[8] آیتالله محمد فاضل استر آبادی در کتاب خاطرات خود در خصوص پایین کشیدن مجسمهی شاه در بابل چنین میگوید:
«وقتی شاه از ایران فرار کرد طبیعتاً انقلابیون نیز قدرت و تحرّک بیشتری پیدا کردند. لذا مردم جهت انجام فعالیتهای انقلابی بیشتر آماده شده بودند. ازجمله کارهایی که در آن ایام در بیشتر شهرهای ایران انجام میگرفت پایین کشیدن مجسمههای شاه بود. یک شب در مسجد این مطلب را مطرح کردم که شاه رفت نظام شاهی هم رفتنی است. امام هم انشاالله به ایران میآید شاه دیگر اعتبار خودش را از دست داده است. الان میخواهید مجسمه شاه را پایین بکشید و پایین کشیدن مجسمه شاه هم نشاندهنده بیاعتباری و ننگ برای شاه است. اما مواظب باشید کسی کشته نشود و خدای نخواسته خونی ریخته نشود. عقیده من بر این بود که مقداری صبرکنیم تا اوضاع مساعدتر شود و احتمال کشتهشدن از بین برود. لذا بچههای انقلابی خیلی اوضاع را کنترل میکردند تا مجسمهها را هم پایین بکشند و هم کسی کشته نشود و بالاخره هم این کار را کردند و مجسمههای شاه را پایین آوردند.»[9]
در روز 9 دی همچنان تظاهرات ادامه داشت و مردم با مامورین رژیم درگیر بودند. در این روز در بابل یک نفر شهید و تعداد زیادی نیز زخمی شدند:
در ساعت 09:00 روز جاری گروههای متعدّدی از تظاهرکنندگان به صورت پراکنده در چندین نقطه شهر بابل با آتش افروزی لاستیکها ایجاد سدّ معبر و راهبندان نمودکه مأمورین در جهت متفرّق ساختن آنان مبادرت به تیراندازی هوائی و شلیک گاز اشک آور نمودهاند در اثر تیراندازی چهار نفر مجروح و یک نفر کشته شده تیراندازی هوائی به طور متناوب ادامه دارد.[10]
در روز 11 دی ادامه تظاهرات منجر به شهادت و مجروح شدن تعدادی از هم وطنان در گرگان، بهشهر و ... شد.[11] یک روز بعد رژیم در اقدامی غیرانسانی بر روی مردم در شهرهای مختلف آتش گشود و تعداد بیشتری را به خاک و خون کشید. این اقدامات هرگز در عزم راسخ مردم در سرنگونی رژیم پهلوی خللی ایجاد نکرد و بر حجم تظاهرات و اعتراضات افزود.[12] در روز 17 دی خشونتها به اوج خود رسید و در بهشهر چند نفر به شهادت رسیدند. در سند ساواک در این خصوص آمده است:
«در برخورد روز گذشته بین مأمورین ژاندارمری قریه گز با افرادی که از مجلس ختم غلامرضا اسدی عرب مراجعت میکردهاند به عمل میآید برابر اعلام ژاندارمری 2 نفر یکی به نام میرحمزه نجفی اهل گز و یک نفر مجهول الهویه اهل بهشهر مورد اصابت گلوله و فوت ولی بخشدار بندرگز اعلام میدارد که چهار نفر دیگر هم که اهل بهشهر بودهاند بر اثر این برخورد مورد اصابت گلوله واقع و فوت و جنازه آنان به بهشهر منتقل که برابر تحقیق فرمانداری گرگان سه نفر از این جنازهها در بهشهر به خاک سپرده میشود اسامی چهار نفر فوت شده اهل بهشهر عبارتست از حاجی شریف مشکواتی ـ سید مصطفی موسوی ـ اسماعیل عباسزاده ـ نقی زحمتکش ضمناً بنا به اظهار ژاندارمری روز گذشته راه بندانهایی در مسیر خودروهای ژاندارمری در سه راه بندرگز به عمل آمده است.»[13]
روز 12 / 11 / 1357 سرانجام امام خمینی(ره) پس از سالها تبعید به کشور بازگشت. در این روز سراسر کشور غرق در شادی شده و میلیونها نفر خود را برای جشن پیروزی آماده کردند. آیتالله محمد فاضل استرآبادی راجع به این لحظه تاریخی میگوید:
«ما ورود امام به کشور را از طریق رادیو و تلویزیون پیگیری میکردیم. ما تلویزیون نداشتیم و رسم هم نبود که طلبهها و روحانیون تلویزیون داشته باشند. آمدند و اطلاع دادند که آقا ورق برگشته و امام وارد شدند. گفتند که در حال ورود امام اوضاع تغییر کرده است. گفتند در حالی که تلویزیون داشت مراسم ورود امام را پخش میکرد یک دفعه قطع شد و به جای تصویر ورود امام عکس شاه را نمایش دادند. در این زمان دیگر دل توی دل کسی نبود. همه میگفتند نکند برای امام حادثهای اتفاق افتاده باشد. ما خیلی به زحمت افتادیم تا خبر کسب کنیم که امام در سلامت هستند. بعد گفتند صداو سیما یک لجاجتی به خرج داده و در واقع یکی از کارمندان شیرین کاری کرده بود.»[14]
از این تاریخ تظاهرات مردم رنگ و بوی دیگری به خود گرفت و مردم با حضور گستردهتری در تظاهرات شرکت میکردند. در روزهای20 و 21 بهمن کنترل بیشتر شهرها به دست انقلابیون افتاد. بقایای رژیم در روز 22 بهمن تعدادی از انقلابیون را در شهرهای مختلف استان شهید کردند. این مقدمه را با نقل بخشهایی از خاطرات آیتالله محمدفاضل استرآبادی راجع به این روزهای پر التهاب به پایان میبریم.
«عصر روز 21 بهمن ماه در مدرسهی صدر بابل بودیم که خبر رسید شهربانی میخواهد سلاحهای موجود در آنجا را تحویل روحانیون بدهد. پیغام فرستادند که بیایید و سلاحها را تحویل بگیرید. وقتی این خبر را شنیدیم در ابتدا احساس کردیم ممکن است دامی باشد که بخواهند روحانیون را یکجا دستگیر کنند. از طرفی آنها هم نمیتوانستند اسلحه را به هر کسی تحویل بدهند. قصدشان این بود که سلاحها را در اختیار علما و روحانیون که متولی تمام مراسمها و برنامهها بودند بگذارند. به هر حال ما از یک طرف نگران دستگیری و قتل و غارت و ناامنی در شهر بودیم و از طرف دیگر فکر میکردیم نکند این خبر صحت داشته باشد. خلاصه یکی دو ساعتی با شک و تردید گذشت و با صحبتهایی که با مرحوم آیتالله روحانی و مرحوم آیتالله نقوی کردیم مطمئن شدیم که شهربانی واقعاً میخواهد اسلحهها را تحویل روحانیون بدهد. علاوه بر این خبرهایی از نقاط مختلف از جمله تهران میرسید که نشانگر در اختیار گذاشتن سلاحها به نیروهای انقلابی بود. در نهایت تصمیم گرفتیم به طرف شهربانی برویم. ضمن اینکه به مردم هم اعلام کردیم که چنین اتفاقی قرار است رخ بدهد و شهربانی میخواهد تسلیم شود. مردم و جوانان همگی خوشحال شدند و به خیابانها ریختند. رفتیم به شهربانی. سرهنگ ترقی رئیس شهربانی در آنجا بود. سلاحها تحویل نیروهای انقلابی شد و رئیس شهربانی درخواست کرده بود که شب را در شهربانی بماند. اما بچهها با ماندن ایشان موافق نبودند. میگفتند چون ایشان با اینجا آشناست ممکن است دست به اقدامی بزند؛ لذا با ماندن او موافق نبودند. او هم التماس میکرد و میگفت: «من حتی اگر یهودی هم باشم، اما بالاخره شهربانی خانه من است. اجازه دهید امشب را اینجا بمانم.» در نهایت ایشان را به منزل دیگری که تحت الحفظ بود بردند تا صبح در آنجا ماند و صبح هم آزاد شد و رفت. اما بعضی اعتراض کردند که دستگیرش نکردید و چرا آزادش نمودید. علاوه بر شهربانی سلاحهای دیگری نیز در ژاندارمری و راهنمایی رانندگی وجود داشت. شهربانی را روحانیت بابل تحویل گرفت. ژاندارمری بابل را جناب حجتالاسلام آقای حاج شیخ محمدهادی یزدانی عهدهدار شد فقط اداره راهنمایی و رانندگی مانده بود. اکنون به خاطر ندارم که آیا کسی پیشنهاد کرد که من آنجا بروم و یا خودم پیشقدم شدم اما به هر حال بنده به اداره راهنمایی رفتم. فکر میکنم بیشترین سلاحها به خصوص اسلحهی ژـ3 در آنجا بود. علاوه بر اسلحه، بیسیم و گاز اشکآور هم وجود داشت. دانه به دانه اسلحهها را با شماره و مشخصات مخصوص تحویل ما دادند و خودشان رفتند. ما هم بچهها را در آنجا مستقر کردیم از آنجا محافظت کنند. سپس در روز 21 و 22 بهمن ماه اسلحه در اختیار روحانیت قرار گرفت و از همین سلاحها دو سه روز بعد در مدرسه میرزازکی استفاده بردیم و نیروها با همین سلاحها از شهر محافظت کردند. در همان شبی که ما از شهربانی سلاحها را تحویل گرفتیم عدّهای مقابل شهربانی تجمع کرده بودند و فریاد میزدند که ما را مسلح کنید. الحمدلله تمام مکانهایی که اسلحه وجود داشت به کنترل نیروهای انقلابی درآمد و هیچ اسلحهای خارج نشد. با اینکه در شهرهایی مانند گرگان در همان شب به خاطر درگیریهایی که به وجود آمد، چند نفری کشته شدند، بعدها که اوضاع آرامتر شد تمام سلاحها را با شماره تحویل دادیم. گاهی اوقات اتفاق میافتاد که بعد از چندین روز یک ارتشی که با اسلحه فرار کرده بود میآمد و اسلحهاش را تحویل میداد.»[15]
[1]. سند مورخه: 11 / 10 / 1357 شماره: 6319 / 2ﻫ ب همین مجلد
[2]. سند مورخه: 17 / 10 / 1357 شماره: 1577 همین مجلد
[3]. سند فاقد تاریخ و شماره بوده و در همین مجلد آمده است. همچنین نک: سند مورخه: 18 / 10 / 1357 شماره: 6327 / 2ﻫ ب همین مجلد
[4]. سند مورخه: 5 / 10 / 1357 شماره 1441 همین مجلد
[5]. سند مورخه: 6 / 10 / 1357 شماره: 1463همین مجلد
[6]. سند مورخه: 7 / 10 / 1357 شماره: 949 / 1 / 501 / 01 همین مجلد. همچنین نک: اسناد مورخه: 6 / 10 / 1357 شماره: 5184 / 2ﻫ1 ، 7 / 10 / 1357 شماره: 6130 / 2ﻫ 2 راجع به تظاهرات در بابل همین مجلد. در نوشهر نیز گزارش مشابهی ارسال شده است: « ساعت 0900 روز جاری حدود 500 نفر از مخالفین پس از اجتماع در مسجد جامع نوشهر ساعت 1.30 از مسجد خارج و در حالیکه شعارهای ضد ملی میدادند دست به تظاهرات خیابانی زده و در میدان ششم بهمن چند شیشه از بانکهای رفاه کارگران تهران، صادرات و دادگستری و چند مغازه را شکسته و چند حلقه لاستیک را در این میدان آتش زدند. ساعت 1300 تظاهر کنندگان توسط مأمورین انتظامی با استفاده از گاز اشکآور و فشنگ مشقی متفرق گردیدند.» سند مورخه: 7 / 10 / 1357شماره: 5192 / 2ﻫ1 در همین روز گزارش هایی از تخریب چند بانک و تیراندازی هوایی در بهشهر نیز گزارش شده است. نک: سند مورخه: 7 / 10 / 1357 شماره: 1492 همین مجلد
[7]. سند مورخه: 7 / 10 / 1357 شماره: 5198 / 2ﻫ1. سند مورخه: 8 / 10 / 1357 شماره: 5199 / 2 ﻫ1 نیز گزارشی است راجع به تیراندازی در شهرهای مختلف و شهادت یک نفر در آمل. سند مورخه: 8 / 10 / 1357 شماره: 6305 / 2ﻫ ب. همین مجلد
[8]. سند مورخه: 8 / 10 / 1357 شماره: 6304 / 2ﻫ ب همین مجلد
[9]. خاطرات حجتالاسلام محمد فاضل استرآبادی، تدوین محمدرضا احمدی، تهران: مرکز بررسی اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 239
[10]. سند مورخه: 9 / 10 / 1357 شماره: 97 / 1 / 50 / 401 همین مجلد
[11]. سند مورخه: 11 / 10 / 1357شماره: 5227 / 2 ﻫ1 سند مورخه: 12 / 10 / 1357 شماره: 5241 / 2ﻫ1 همین مجلد
[12]. سند مورخه: 15 / 10 / 1357شماره: 1529 همین مجلد
[13]. اسناد مورخه: 17 / 10 / 1357 شماره: 2469 / گ10؛ 17 / 10 / 1357شماره: 3 / 28 / 118 / 38 ؛ 7 / 11 / 1357شماره: 5344 / 2 ﻫ1 همین مجلد
[14]. خاطرات حجتالاسلام محمد فاضل استرآبادی، پیشین، ص265
[15]. خاطرات حجتالاسلام محمدفاضل استرآبادی، پیشین، صص241ـ243