مقدمه
به جرأت میتوان گفت که در طول تاریخ پر فراز و نشیب کشور کمتر حرکتی را میتوان سراغ گرفت که مانند نهضت حضرت امام (ره) همهی آحاد و اقشار ملت را در یک صف قرارداده و به انسجام ملی کمک کرده باشد. از ویژگیهای نهضت امام مشارکت همهی اقشار جامعه در تمام نقاط کشور بود. آنچه در ادامه ارائه میشود نگاهی است از دریچهی اسناد ساواک به روند شکلگیری مبارزات مردم استان کرمان و اقدامات و جانفشانیهای مردم این دیار در راه اعتلای اسلام. پیش از ورود به بحث اصلی لازم است نگاهی مختصر به وضعیت جغرافیایی و تاریخی استان کرمان در دورهی معاصرانداخته شود.
وضعیت جغرافیایی
استان کرمان وسیعترین استان کشور،[1] در جنوب شرقی فلات مرکزی ایران بین ۵۳ درجه و ۲۶ دقیقه تا ۵۹ درجه و ۲۹ دقیقه طولشرقی و ۲۵ درجه و ۵۵ دقیقه تا ۳۲ درجه عرضشمالی قرار دارد. این استان از جنوب به هرمزگان و از شرق به استان سیستان و بلوچستان، از شمال به استان خراسان جنوبی و از غرب به استانهای یزد و فارس محدود میشود. تنوع اقلیمی در استان کرمان بسیار زیاد بوده و مناطق کوهستانی سرد و پر برف مثل رابر، بزنجان، بافت، راین، کوهبنان، گوغر، خبر، سیرچ، ساردوئیه، لالهزار و دهبکری و مناطق گرمی مثل شهداد و جازموریان را در خود جای داده است. تنوع آب و هوایی استان کرمان به دلیل شرایط خاص اقلیمیاش در خور توجه است.[2] براساس آخرین تقسیمات کشوری، استان کرمان دارای ۲۳ شهرستان، ۶۷ شهر، ۵۷ بخش و ۱۶۲ دهستان است. شهرستانهای این استان عبارتاند از: ارزوئیه، انار، بافت، بردسیر، بم، جیرفت، رابر، راور، رفسنجان، رودبارجنوب، ریگان، زرند، سیرجان، شهربابک، عنبرآباد، فاریاب، فهرج، قلعه گنج، کرمان، کوهبنان، کهنوج، منوجان، نرماشیر[3]
تقسیمات کشوری در دورهی معاصر
استان کرمان در دورهی معاصر تغییرات متعددی را به خود مشاهده کرده است. در اولین دوره قانونگذاری پس از نهضت مشروطیت در سال ۱۲۸۵ﻫ ش، در ماده 2 قانون «تشکیلات ایالات و ولایات» کشور به 4 ایالات تقسیم میشد که «کرمان و بلوچستان» یکی از 4 ایالت را تشکیل میدادند. در ۱۶ آبانماه سال ۱۳۱۶ﻫ ش کشور به 6 استان و 50 شهرستان تقسیم شد که مبنای نامگذاری هر استان موقعیت جغرافیایی آن بود. دراین تقسیم بندی کرمان به همراه بوشهر، فارس، هرمزگان و یزد استان جنوب را تشکیل میدادند. در این تقسیم بندی برخی از شهرهای امروزی کرمان مانند بم جزو استانهای دیگر قرار گرفته بودند. بر اساس اصلاحاتی که در این قانون چند ماه بعد انجام گرفت استانها بر اساس شماره مشخص شده و کرمان در کنار شهرهای بم، خاش،زابل و بندرعباس استان هشتم نامیده شدند. در اسناد این مجموعه به رغم تغییر در نامگذاری استانها، در انتهای برخی اسناد از عنوان استان هشتم برای کرمان استفاده شده است. در سال 1339 در قانون تقسیمات جدید کشوری به جای عدد، استانها با اسامی اصلی و تاریخی نامیده شدند.[4]
کرمان در دورهی پهلوی اول
به قدرت رسیدن رضاخان پس از کودتای انگلیسی 3 اسفند 1299 را باید شکست نهضت مشروطیت و برباد رفتن اولین تکاپوی مردم ایران برای رسیدن به استقلال و آزادی دانست. رضاخان چند سال بعد از کودتا نه تنها سلسلهی پهلوی را تأسیس کرد، بلکه همهی دستاوردهای مشروطیت را نیز از بین برد و دیکتاتوری خشنی را به مدت 16 سال(1304 ـ 1320ش) بر مردم ایران تحمیل کرد. مصداق بارز از بین رفتن دستاوردهای مشروطیت را باید در انتخابات پنجم مجلس شورای ملی در سال 1302ﻫ ش مشاهده کرد. در این انتخابات رضاخان در«مقام وزیر جنگ و فرمانده کل قشون» وابستگان و وفاداران خود را از سراسر کشور به مجلس فرستاد و زمینهی انتقال قدرت از قاجاریه به پهلوی را فراهم کرد. سند زیر نمونهای از انتخاب نمایندگان استان کرمان از سوی رضاخان برای مجلس شواری ملی است:
«ایالت جلیله کرمان. شخصاً کشف نمایید
نظر به علاقه تامی که به انتخاب اشخاص صالح و وطن پرست دارم، لزوماً زحمت میدهم که زمینه انتخاب را طوری آماده و مهیا فرمایید که آصف الممالک از کرمان و میرزا شهاب از سیرجان انتخاب شوند.»[5]
در سند دیگری در مورد انتخاب وکلای کرمان، رضاخان در جواب تلگرافی که از «اداره قشون کرمان» در خصوص اینکه آیا در انتخاب نمایندگان باید به حرف «وزارت داخله » گوش کرد یا نه؟ مینویسد: «احکام اینجانب بیشتر اهمیت دارد یا احکام وزارت داخله؟ بدیهی است همانطور که سابقاً دستور داده شده اقدام خواهید فرمود»[6] با چنین نگرشی رضاخان به سلطنت رسید و اداره استان کرمان به دست کسانی افتاد که تنها ویژگی آنها وفادری به رضاخان بود. در این مقطع کرمان از نطر اقتصادی و اجتماعی در شرایط بسیار بدی قرار داشت و آمارها از وخامت اوضاع اهالی حکایت میکرد.
در خصوص اقدامات ضد مذهبی رضاخان باید گفت که مردم استان کرمان به دلیل بافت مذهبی استان همواره در کنار روحانیت قرار داشته و با برگزاری مراسم مذهبی در مساجد باعث خشم رژیم میشدند. بر اساس اسناد در مواردی چون حمایت مردم سیرجان و کرمان از مرحوم «سلطان الواعظین» و برگزاری مراسم عزاداری، رژیم به زور متوسل شده و با ارسال نیرو مردم را مجبور به باز کردن مغازهها کرده است.[7] پس از حمایت سلطان الواعظین از شهدای مسجد گوهرشاد در تیرماه 1314، «شهربانی کرمان مجالس وعظ ایشان را ممنوع و وی را از کرمان» تبعید کرد. دستور شفاهی رضاخان که در حاشیهی یکی از اسناد تبعید سلطانالواعظین آمده است، اقدام سیستماتیک و هدفمند وی برای حذف روحانیت ومبارزه با اسلام را به خوبی نشان میدهد:
«عیناً مراتب به شرف عرض رسید فرمودند: به شهربانی گفته میشود چنانچه حضوراً هم دستور دادهام موضوع وعظ و مسجد و...آن باید موقوف شود و به چه مناسبت او را گذاشتهاند تا حال در آنجا راحت بماند. این وضعیت که دایماً با گریه و توسل به اموات مقاصد میخواهند ملیت نمی شود باید به کلی عوض شود منتهی با یک ترتیب تدریجی ولی برای دایم»[8]
رضاخان در طول سلطنتش با خشن ترین روشهای ممکن کوشید تا جامعه ایران را از اساس تغییر داده و شکل ظاهری مدرنیته را بر مردم ایران تحمیل کند. در این مدت هر گونه واکنش اعتراضی به این اقدامات دستوری با شدت سرکوب شده و تلاش گستردهای برای زدودن مذهب از زندگی مردم صورت گرفت. دو سند زیر که مربوط به مخالفت مردم کرمان با کشف حجاب است، به خوبی تصمیم رضاخان برای سرکوب هرگونه مخالفتی را نشان میدهد:
«راپرت واصله از کرمان حاکی است: عصر 11 ماه جاری در مسجد معروف ملک بعد از نماز جماعت موقعی که سید محمد یزدی مشغول به وعظ بوده، صفر نام کاشی پز در مقابل جمعیت بلند شده راجع به کشف حجاب مطالبی ایراد و زنها را دعوت به مخالفت مینماید. سپس از طرف واعظ مذکور نیز اظهاراتی به منظور ترغیب زنها بیان، دو نفر فوق از طرف شهربانی کرمان جلب شدهاند.
هنگامی که راپرت مزبور از شرف عرض گذشت فرمودند:«چرا شهربانی تا کنون راپرت قضیه را به پیشگاه مبارک تقدیم ننموده؟»[9]
ادامه مطلب در سند دیگری آمده است:
«طبق راپرت کفیل شهربانی کرمان سیدمحمد یزدی واعظ و صفر کاشی پز که نسبت به حجاب در مسجد اظهاراتی نموده بودند، جلب و با اطلاع ایالت سید محمد به یزد و صفر[کاشی پز] به سیرجان تبعید شدند. نظر به اینکه کفیل شهربانی آنجا این موضوع را به فوریت راپرت نداده بود، یاور جهانگیری رئیس شهربانی کرمان که برای معالجه و عمل جراحی به مرخصی در تهران بود فوراً به محل ماموریت اعزام شد تا کفیل شهربانی را تحت محاکمه قرار دارد.»[10]
کرمان در دورهی پهلوی دوم
ارتحال «آیتالله العظمی سیدحسین بروجردی » در10 فروردین 1340ه ش نقطهی عطفی در تغییر رویکرد و نگاه رژیم پهلوی به روحانیت است. شاه که تا این زمان قادر به خروج از سایهی سنگین این عالم ربانی نبود و خود را به ظاهر همسو با ایشان نشان میداد، در خصوص میزان نفوذ روحانیت در جامعه دچار اشتباه محاسباتی شد. وی گمان کرد که فقدان آیتالله العظمی بروجردی برای سالها روحانیت و حوزهی علمیه را از دخالت مستقیم در امور کشور کنار خواهد زد. مجموعه اتفاقاتی که بین سالهای 1340 تا 1342 به وقوع پیوست نشان داد که رژیم کاملاٌ در اشتباه بوده و روحانیت منسجمتر از قبل سازماندهی یافته و به مهمترین جریان مخالف رژیم تبدیل شده است. اولین اقدام رژیم پس از ارتحال آیتالله العظمی بروجردی موضوع اصلاحات ارضی بود.[11] هدف از اجرای اصلاحات ارضی که به وسیلهی «والت وایتمن روستو»[12] مشاور کاخ سفید از سال 1339 طرح شده بود، جلوگیری از انقلابات سوسیالیستی در کشورها و مناطقی مانند ایران، آمریکای جنوبی و آسیای جنوب شرقی بود. بر اساس این طرح با انجام پارهای اقدامات اصلاحی کنترل شده از جمله تقسیم اراضی، آمریکا میتوانست حکومتهای دست نشانده خود را حفظ کرده و مانع از وقوع انقلابات کمونیستی در این کشورها شود. در ایران این برنامه که از زمان «دکتر منوچهراقبال»[13] طرح شده بود، در دورهی «علی امینی»[14] اجرا و پس از سفر محمدرضا شاه در فروردین 1341 به آمریکا و دیدارش با « جان اف کندی»[15] به وسیلهی «اسدالله علم»[16] پیگیری شد.[17] آنگونه که از یادداشتهای علم نیز مستفاد میشود وی با روحانیت به شدت مخالف بود و استفاده از زور و خشونت را در مواجه دولت و روحانیت پیشنهاد میکرد.
لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی اولین آوردگاه جدی میان روحانیت و رژیم پهلوی بود. در14 مهرماه 1341 رژیم پهلوی، قانونی را در دولت علم تصویب کرد که بیانگر نفوذ بهائیت در ساختار رژیم و تلاش آنها برای تصدی ارکان مهم کشور بود. در یکی از بندهای این لایحه شرط مسلمان بودن و سوگند به قرآن مجید برای انتخاب شوندگان حذف شده بود. واکنش حضرت امام(ره) به این ماجرا بسیار قاطع بود و حمایت اکثر مراجع و روحانیت را همراه داشت.[18] پس از مکاتبات و تلگرافات متعدد میان علما و دولت سرانجام در ۷ آذر ماه ۱۳۴۱ هیئت دولت رسماً اعلام کرد تصویبنامه ۱۴ مهر ماه قابل اجرا نخواهد بود.[19]
شکست رژیم در اولین مواجهه با روحانیت باعث شد تا محمدرضا پهلوی مترصد فرصتی برای اعادهی حیثیت برای رژیم باشد. در 6 بهمن 1341 اصولی به رفراندوم گذاشته شد که به «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و مردم» معروف شد. در برخی از بندهای این طرح، مواردی آمده بود که نه تنها با روح اسلام مغایرت داشت، بلکه به رژیم این امکان را میداد طرحهای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی اش را که منتهی به وابستگی کشور به غرب و تغییر ساختارهای اجتماعی میشد به اجرا در آورد. موضع گیری امام(ره) نسبت به این رفراندم و تحریم عید نوروز (1342) به وسیلهی ایشان بازتاب بسیار زیادی در کشور داشت. در استان کرمان از این زمان شاهد گرایش و پیوند روحانیت با حضرت امام خمینی(ره) و آغاز آشنایی قاطبه مردم با آرا و اندیشههای سیاسی معظم له هستیم. حمله مامورین رژیم به مدرسه فیضیه در 2 فروردین 1342و مضروب کردن بسیاری از طلاب، رژیم و روحانیت را به طور جدی در برابر هم قرار داد.[20] پاسخ حضرت امام (ره) به نامه روحانیون کرمان (اردیبهشت 1342) حاوی نکات مهمی است که نشاندهنده دلایل مخالفت امام با رژیم پهلوی، روحیهی مصمم ایشان برای مبارزه و مکلف کردن روحانیون استان کرمان برای اتحاد و دفاع از اسلام است. در بخشی از این نامهی مهم که خطاب به «حضرات علمای اعلام و حججاسلام کرمان» نوشته شده آمده است:
«لازم است که تذکر دهم که دستگاه جبار نسبت به احکام مقدسه اسلام سوءنیت دارد. رجوع به اعمال ناشایسته و نطقهای آنها در هر فرصت این حقیقت اسفناک را واضح میکند ... لازم است علمای اعلام متذکر شوند که با جزئی غفلت و اهمال، اسلام و مملکت اسلامی از دست خواهد رفت و با وحدت کلمه مسلمین خصوصاً علمای اعلام خطر مرتفع خواهد شد. باید آقایان جدیت کنند در تحصیل وحدت کلمه و در تذکر به طبقات مسلمین و از خطر بزرگی که متوجه اسلام است آنها را آگاه کنند. اینجانب مصصم هستم که با تمام قوا از اعمال خلاف اسلامی دستگاه جبار جلوگیری کنم و به خواست خدای متعال پیروزی نهایی با ماست و کلمهالله هی العلیا.
اینکه دستگاه فاسد جبار با هر وسیله به هتک و تهدید و ارعاب ما دست زده است و از هیچ جنایتی خودداری نمیکند. برای برهم زدن حوزه علمیه به نفع اسرائیل فعالیت میکند. با اسرائیل در مقابل دول اسلامی پیمان بسته یا میخواهد ببندد. امروز روزی نیست که مسلمین در مصالح اسلام و خودشان نظر داشته باشند و نسبت به خطرهای محتمله بیتفاوت باشند. ...»[21]
فرا رسیدن ماه محرم و توصیههای حضرت امام(ره) به وعاظی که در این زمان به سراسر کشور میرفتند، بیش از پیش مردم را با تنش میان روحانیت و رژیم آشنا کرد. اولین گزارش این مجموعه نشان میدهد که رژیم در کرمان عزاداری ماه محرم 1383 ق (1342 ش) را به شدت کنترل کرده و طرحهایی چون همراه کردن نظامیها با هیئتهای عزادری و تهدید وعاظ و سخنرانان را اجراء کرده است. در سندی به تاریخ 2 / 3 / 1342 راجع به عزاداری در رفسنجان آمده است :«دسته عزاداری در طول خیابان در حرکت بوده و متأسفانه حتی یک نفر پاسبان همراه دسته نبوده است.»[22] و در سند دیگری به تذکرات داده شده به سخنرانان در همین زمان اشاره شده است:
«در رفسنجان آقای اناری شیرازی واعظ روی منبر اظهار داشته بود که حوزه علمیه قم باید در سیاست مملکت دخالت داشته و حملاتی به امرای ارتش در وقایع شهریور بیست نموده بود که از طرف نماینده ساواک و شهربانی و فرماندار روز بعد تذکرات لازم داده شد و دیگر مطرح نشد.»[23]
از بهار 1342 آشکار بود که پس از سالها حرکتی اصیل با ماهیت دینی به رهبری امام خمینی(ره) در سپهر سیاسی ایران آغاز شده است. واکنش مردم کرمان از سال 1342 لبیک به ندای امام خمینی (ره) از طرق مختلف و تقویت آن با تمام توان بود. اسناد مجموعه حاضر نشان میدهد که حرکت انقلابی استان کرمان به دلیل وجود تعدادی از خشنترین چهرهای ساواک در راس این سازمان با مخاطرات زیادی برای انقلابیون همراه بوده است. این افراد عبارت بودند: رضوانی، منوچهری فر، نوایی و آرشام. این افراد علاوه بر ویژگیهای مشترکی از قبیل استفاده از روشهای خشن برای مهار انقلابیون، با هرگونه تفکر و گرایش دینی نیز در استان مخالف بودند. در سندی که گزارش منوچهری برای ساواک مرکز است به وضوح مشی خشن و ضد اسلامی وی منعکس شده است. در این گزارش وی صراحتاً به اختیار عملش در برخورد با روحانیون اشاره کرده است:« ...پس از آشناییهای اولیه به اوضاع و احوال منطقه اجازه کلی نسبت به طرز عمل درباره روحانیون کسب نمودم..»[24] وی در ادامه شجاعتش را در برخورد با روحانیون به مقامات ارشد یادآور شده و خود را ستوده است:
«پس از بازرسی خانه و بازداشت شیخ علی لبیبی و در حقیقت شکستن طلسم اینکه در استان و شهر متعصب مذهبی کرمان هیچکس نمی تواند برخلاف میل و خواستههای روحانیون و متنفذین محلی اقدام بنماید»[25]
این ذهنیت و نگرش که در روسای ساواک کرمان دیده میشود، باعث شده بود تا علاوه بر محدویتهای معمولی که انقلابیون در سایر شهرها با آن مواجه بودند، نیروهای مذهبی در استان کرمان در انجام مراسم معمول مذهبی نیز با سخت گیریهای متعددی مواجه شوند.
واقعیت آن است که سیر انقلاب اسلامی در استان کرمان را باید در یک افق 15 ساله و همسو با سایر نقاط خصوصاً قم و نجف مورد مطالعه و بررسی قرار داد. در این چشمانداز چهار دورهی مبارزاتی با ویژگیهای: «مبارزهی خاموش»، «اختناق و سرکوب»، «نسیم آزادی» و «بیداری و پیروزی» برای حرکت مردم قابل ردیابی و بررسی است. پیش از پرداختن به ویژگیهای هر کدام از این دورهها لازم است تا نگاهی به بازتابهای قیام 15 خرداد تا تبعید امام(ره) در استان کرمانانداخته شود.
قیام 15 خرداد و بازتاب آن در استان کرمان
حملهی کماندوهای رژیم به بیت امام(ره) درصبحگاه 15خراد1342 نه تنها ماهیت رژیم و مصمم بودنش به برخورد با مرجعیت و روحانیت را نشان داد، بلکه اندک تردیدهای موجود پیرامون اصلاح رژیم را از بین برد و مرزبندی میان حکومت و روحانیت را کاملاً آشکار کرد. واکنش اولیه به دستگیری امام(ره) در استان کرمان برخلاف تهران و قم که با واکنش تند مردمی و شدت عمل رژیم مواجه شد با بهت و ناباوری مردم و روحانیت همراه بود. مردم و روحانیت که انتظار دستگیری امام(ره) و کشتار مردم را نداشتند به تدریج با فروکش کردن هیجانات اولیه وارد میدان شده و به چند روش از جمله دعا برای سلامتی حضرت امام (ره)، ارسال تلگرام و بیان همدردی عمومی در مساجد، تعطیل نمازهای جماعت، همراهی تعدادی از روحانیون استان با علمای متحصن در تهران و پخش اعلامیههای اعتراضی، واکنش نشان دادند. اولین واکنشها در استان کرمان روز 18 خرداد گزارش شده است. در سندی در این خصوص آمده است:
«طبق اطلاع واصله از کرمان. ظهر روز 18 ماه جاری چند نفر از علمای بازار و وعاظ در منزل آیتالله صالحی اجتماع و قرار شد فردا (19 / 3 / 42) مجلس فاتحه برای مقتولین تهران و غیره در مسجد جامع تشکیل و بازار نیز تعطیل شود و با اقداماتی که از طرف آقای استاندار و فرمانده تیپ به عمل آمده قرار شده از تعطیل بازار و تشکیل جلسه فاتحه خودداری نمایند»[26]
در همین زمان چند تلگراف نیز از طرف مردم استان کرمان برای شاه و نخست وزیر ارسال شده و در آن مردم خواستار آزادی امام(ره) و سایر دستگیر شدگان گردیده بودند.[27] در بخشی از تلگراف اهالی نوقان رفسنجان برای محمدرضا پهلوی آمده است:
«از پیشگاه ملوکانه استدعا داریم مقرر فرمایند به دولت که حضرت آیتالله و سایر آیات عظما را آزاد نموده و به ناراحتیهای نامتناهی ملت شیعه که شاید اغلب آنها را هلاک کنند و عکس العمل شدیدی روی دهد خاتمه داده و دستور فرمایند که پیش از این قلوب شیعه را در مملکت شیعه جریحه دار ننمایند و رئیس مذهب تشیع را آزاد نمایند و یا ما را هم به زندانها برده و هر اذیتی که به سر مرجع تقلید میآورند بر سر ما هم بیاورند و استدعا دیگر که از همه بالاتر است این است که دستور فرمایند که دستگاه تبلیغاتی به امر دولت مقاصد علما را تحریف نکنند و به آنها تهمت نزنند»[28]
در مساجد نیز به تدریج وعاظ و سخنرانان به دعا برای حضرت امام (ره) و انتقاد از رژیم پرداختند:
«طبق اطلاع واصله از کرمان شیخ مرتضی فهیم ضمن سخنرانی در منبر پس از دعا به آقای خمینی اظهار داشته (قانون ایران که فقط برای طبقه سوم اجرا میشود نمیتواند جلوی کشتار و خونریزی و فحشا را بگیرد پس این قانون مرده است.)»[29]
تعدادی از روحانیون استان نیز در تحصن مراجع و علمای تهران در تابستان 1342 شرکت کردند. در خصوص این تحصن باید به اختصار بیان داشت که پس از بازداشت امام (ره) و تهدید اسدالله علم مبنی بر احتمال اعدام امام خمینی(ره)، بسیاری از مراجع و علمای کشور در شهر ری اجتماع کرده و با برگزاری جلساتی مشورتی کوشیدند تا شان مرجعیت و روحانیت را در برابر حکومت پهلوی حفظ کنند. در سندی راجع به حضور علمای کرمان در تحصن تهران آمده است:
«طبق اطلاع واصله روز 5 / 4 / 42 چهار نفر از روحانیون مقیم کرمان به یزد در منزل آقای صدوقی که یکی از علمای درجه اول یزد میباشد وارد و پس از صرف ناهار سه نفر از آنان به معیت آقای صدوقی به طرف اصفهان عزیمت و یکی دیگر به کرمان مراجعت نموده و از قرار نامبردگان قصد رفتن به حضرت عبدالعظیم را داشتهاند»[30]
تبعید امام و واکنشها در کرمان
چند روز پس از سخنرانی معروف امام خمینی(ره) علیه کاپیتولاسیون رژیم پهلوی ایشان را در 13 آبان 1343 به «بورسا» در ترکیه تبعید کرد. انتشار این خبر کشور را در بهت واندوه فرو برد و روند مبارزه با رژیم را وارد مرحلهای کرد که باید آن را مرحلهی حفظ نام و اندیشهی امام(ره) در کوران فشارهای سخت نامید. در اعلامیهای که در سال 1344 به وسیلهی اهالی کرمان تهیه و در مساجد استان پخش شده است، به گوشهای از اقدامات رژیم پس از تبعید امام(ره) در استان اشاره شده است. در بخشی از این اعلامیه آمده است:
«اگر فعالیت مذهبی و مسلمان بودن در این مملکت ممنوع است دولت صریحاً اعلام کند تا مردم وظیفه خود را تشخیص دهند. سازمان امنیت کرمان اخلالگری و آشوب طلبی را به حدی رسانده که واقعاً باید صد رحمت به روح نوایی [از روسای ساواک کرمان] ناپاک فرستاد. شمهای از اقدامات سازمان امنیت کرمان . هجوم به موسسه دین و فرهنگ و به یغما بردن عده بی شماری از کتابهای آن موسسه2- حمله به مدرسه معصومیه و بازرسی حجره ها3- یورش به منزل دانشمند و دبیر محترم آموزش و پرورش جناب آقای حاج شیخ علی لبیبی و ادامه توقیف غیر قانونی ایشان4- حمله به منزل یکی از اهالی شاهزاده محمد به نام آقای دخانی و توقیف نامبرده به بهانه داشتن چند برگ اعلامیه مذهبی5-تعطیل موسسه و انتشارات دین و فرهنگ به جرم فروش کتب علمی و مذهبی در راه رشد افکار عمومی6- حیف و میل بودجه ملت در راه جاسوسی و اخلالگری و دهها عمل خلاف دیگر. ما اهالی کرمان ضمن اعتراض شدید به جنایات و قانون شکنیهای سازمان امنیت از مراجع تقلید میخواهیم که به خاطر برقراری آرامش و امنیت هرچه زودتر از هیئت حاکمه بخواهند که به ستمگری عمال خود خاتمه [دهند]»[31]
1) دورهی مبارزه خاموش: تلاش برای حفظ نام واندیشهی امام(ره)
بیتردید مهمترین دورهی مبارزه مردم علیه رژیم پهلوی را باید دورهی اول نهضت حضرت امام(ره) یعنی سالهای 1343 تا 1350 دانست. در این دورهی 7 ساله رژیم پهلوی با کمک همهی ابزارهای نظامی، امنیتی و تبلیغاتیدر تلاش بود تا یاد و خاطره امام (ره) را از اذهان زدوده و مانع از شکلگیری هستههای مقاومت در پیرامون شخصیت واندیشههای ایشان شود. در این مقطع حساس در جناح مذهبی و طرفدار امام(ره)، سنگینترین مسئولیت را نهاد روحانیت و شبکهی گستردهی مساجد برعهده داشت. بر اساس اسناد این مجموعه روحانیت طرفدار حضرت امام(ره) در استان کرمان از سال 1344 تلاش هایی را برای ایجاد انسجام و اتفاق حولاندیشههای امام(ره) به کار برده و به تدریج شکل نهایی خود را در نیمهی دوم دههی 40 به دست آورده است. از این زمان روحانیت استان و سایر نیروهای مذهبی علاوه بر وطیفهی ذاتی خود که ترویج شعائر دینی بود، حفظ نام واندیشهای امام و مبارزه با رژیم پهلوی- از دریچهی نگاه سیاسی امام- را فرضیهی خود تعریف کردند. در اعلامیهای به امضاء «سازمان نگهبانان اسلام شیعه کرمان» در سال 42، صراحتاً به سازماندهی روحانیت اشاره شده است:
«جامعه اهل منبر کرمان روحانینماهایی را که با غصب لباس روحانیت در موقعیتی که اسلام و مسلمین مورد تهاجم ناجوانمردانه هیئت حاکمه خائن قرار گرفته است از آنها جانبداری میکنند و به اسلام و روحانیت خیانت مینمایند از خود طرد کنید[کرده است]ما از این تصمیم جامعه اهل منبر کرمان تشکر میکنیم و امیدواریم مردم غیور و شرافتمند کرمان هم از منویات و تصمیمات جامعه اهل منبر پیروی نمایند.»[32]
اسناد نشان میدهد که رژیم از سال 1343 به دنبال حمایت از روحانیون غیرسیاسی و نزدیک به رژیم در برابر روحانیون طرفدار امام (ره) بوده است. اولین گزارش در این خصوص به چند روز پس از تبعید امام(ره) بازمیگردد. در این گزارش آمده است:
«طبقهی روحانیون تا آنجایی که رهبران مذهبی ملت هستند مورد احترام خاص و محبت تمام قرار میگیرند و باید این احترام و این محبت مبذول شود البته افراد روحانی مثل سایر افراد کشور باید از هرگونه خرابکاری و تحریک به ناامنی خودداری بنمایند و باید کاملاً خاطرنشان شود که هیچگونه مصونیتی ندارند و تابع قوانین و مقررات کشور مانند سایر افراد هستندـ از این رو روش عمل تمام مأمورین دولت کاملاً روشن است هرگونه خرابکاری و تحریکی که بتواند امنیت کشور را مورد مخاطره قرار دهد و یا مورد استفاده عمال دشمن واقع شود باید با شدت هرچه تمامتر منکوب شود و کوچکترین غفلت در این راه جایز نیست. هر اقدام در راه خرابکاری باید اول مورد احضار و در مرحله دوم مورد تعقیب مافوق قرار گیرد.ـ خلاصه در نطفه خفه شود ـ به موازات اجرای سخت وظایف امنیتی باید به تمام افراد روحانی که وظیفه مذهبی خود را انجام میدهند با تمام وسائل محبت بشود. هر کمک مشروع که به نظر میرسد به عمل آید و بهطور کلی احترام ابراز شود»[33]
این گزارش نشان میدهد که رژیم در برابر روحانیون طرفدار امام (ره) مبنا را بر واکنش سریع و خشن قرار داده است. تذکر شدید ساواک به «حجتالاسلام محمد هاشمیان» و کنترل «حجت الاسلام ماهونکی» ، «سید احمد سادات خراسانی» ،«آیتالله سید یحیی جعفری» و بازداشت بسیاری از جمله «آیتالله سید احمد جعفری»،«سید ابوتراب هاشمی »،«حجت الاسلام لبیبی» و... در همین زمان به دلیل اتخاذ چنین سیاستی بوده است:
«برابر گزارش ژاندارمری کرمان نامبرده بالا [هاشمیان] در نوق رفسنجان حین وعظ و خطابه مطالبی مبنی بر پشتیبانی از آقای خمینی ایراد مینماید بلافاصله از طریق این ساواک به ژاندارمری اعلام گردید که نامبرده را به ساواک اعزام دارند ولی شیخ محمد مدتی مخفی میگردد.»[34]
مهمترین اقدامات روحانیون در این مقطع حساس به شرح زیر بوده است:
1ـ1) تبلیغاندیشههای امام در مساجد
از اولین اقدامات انقلابیون در استان کرمان انتشار اعلامیههای امام(ره) و سایر نیروهای انقلابی بود. در این اعلامیهها که در مساجد و معابر پخش میشدند، علاوه بر دفاع از امام و نقد عملکرد رژیم، مسائل جاری کشور و اوضاع مسلمانان جهان خصوصاً موضوع فلسطین و جنایات آمریکا و صهیونیستها اهمیت زیادی داشتند.[35] بخش عمدهای از اسناد این مجموعه به انتشار اعلامیه و عملیات ساواک برای شناسایی، جمع آوری و بازداشت عاملین آن اختصاص دارد. در سندی به سال 1346 در این مورد آمده است:
«نظریه ساواک مبنی بر اینکه اعلامیه در خارج از استان تهیه شده با توجه به اینکه در محل دیگری تاکنون پخش نگردیده صحیح نمیباشد. ضمناً پخش این اعلامیه در مناطق کرمان، زرند و راور معرف امکانات وسیع عوامل پخش کننده و عدم نفوذ ساواک میباشد. به علاوه پخش اعلامیه تاکنون در کرمان چندبار صورت گرفته و مسببین تاکنون شناخته نگردیدهاند.»[36]
در سند دیگری به سابقهی انتشار اعلامیه در استان کرمان از سال 1342 و اقدامات ساواک در مقابله با آن اشاره شده است:
«طبق سوابق موجود پخش اعلامیه و فعالیت افرادی که مبادرت به این کار میکنند از بدو تشکیل ساواک در کرمان (دی ماه 1342) سابقه دارد به نحوی که در طی سال چندین نوبت اعلامیههائی در شهر پخش شده است ولی به عللی که چگونگی آن روشن نیست نسبت به کشف هویت عاملین و نحوه فعالیت و ارتباط آنها در گذشته اقدام نشده است لذا در سال 44 شخصی به نام شیخ علی لبیبی را به اتهام پخش اعلامیه دستگیر نمودهاند که طبق محتویات پرونده ریشه و سوابق و ماهیت موضوع به هیچوجه روشن نشده و به صرف تحت تعقیب قرار دادن متهم مذکور موضوع مختومه تلقی شده است ولی با یک بررسی اجمالی روشن است که نتیجه تلاش ساواک در طی سه سال برای کشف و تعقیب عاملین این کار محدود به دستگیری یک یا چند نفر بوده است که آن هم بر اثر بازرسی منزل متهم اعلامیههائی به دست آمده و موجب تعقیب وی شده است ولی در مورد سایر عملیات سکوت شده و یا اقدامات ساواک به عللی از جمله محدود بودن کادر عملیاتی در آن موقع به نتیجه نرسیده است.»[37]
استیصال رژیم در شناسایی و بازداشت عوامل تهیه و توزیع اعلامیه در استان در اواسط دههی40 چنان بود که حتی در مواردی به تنبیه و توبیخ مامورین ژاندارمری و شهربانی به بهانهی قصور در انجام وظیفه منتهی شد.[38] به دلیل اهمیت موضوع رژیم با اجرای طرحی به نام«طرح عملیاتی نوروز» که از نیمه دوم سال 1345 به اجرا درآمد از طریق یکی از منابع نفوذی خود در میان گروهی از یاران امام(ره) که عمدتاً روحانی و بازاری بودند رخنه کرد.[39] این شبکههای سرانجام در شهریور 1346 پس از شناسایی نسبی اعضاء و بازداشت عوامل آن از بین رفت. این دستگیری قبل از مراسم تاجگذاری در سال 1346 و در ساعت 4 صبح 17 مهرماه انجام گرفت.[40] در سندی در این خصوص آمده است:
«خیلی فوری ریاست ساواک 316 ـ پیرو 4937 / ﻫ ـ 30 / 6 / 46 در اجرای اوامر صادره برای دستگیری افرادی که اقداماتی برعلیه امنیت داخلی مملکت نمودهاند اقدام و صبح روز 17 مهرماه هشت نفر از افراد مذکور در کرمان دستگیر و با تشریفات قانونی بازرسی بدنی و محلهای سکونت و کار آنها [انجام]گردید. تحقیقات مقدماتی از نامبردگان در جریان است مشخصات کامل دستگیر شدگان و اقدامات قانونی که برای تکمیل پرونده به عمل خواهد آمد متعاقباً به استحضار خواهد رسید.»[41]
از دیگر اقدامات انقلابیون استان در کنار انتشار اعلامیه در دههی 40 پرداختن به مبانی و دیدگاههای فقهی امام(ره) در مساجد بود. براساس اسناد همین مجموعه وعاظ و روحانیون استان بارها در منابر و جلسات خود به مسائل فقهی از طریق توضیحالمسائل امام پاسخ دادهاند.[42] علاوه بر آن دعا برای سلامتی امام(ره) در مساجد نیز (ره) به صورت مستقیم و غیرمستقیم در این زمان انجام میگرفت: [43]
«طبق اطلاع واصله نامبرده فوق که از طلبههای شهرستان قم میباشد بنا به تقاضای شیخ عباس پورمحمدی واعظ شهرستان رفسنجان در تاریخ 19 / 9 / 46 روی منبر جهت [امام]خمینی(ره) دعائی مینماید مشارالیه به شهربانی احضار و از سپردن تعهد خودداری و حتی اضافه مینماید که روی منبر نمیتواند به خمینی دعا نکند. علیهذا از منبر رفتنش جلوگیری و مورخه 21 / 9 / 46 به طرف شهرستان یزد از رفسنجان خارج میشود.»[44]
در کنار موارد فوق اقدامات دیگری از قبیل نامگذاری مسجد به نام امام خمینی (ره) نیز صورت میگرفت که در آن شرایط خفقان بسیار قابل تحسین است:
«با توجه به مراتبی که قبلاً در این مورد وسیله این ساواک و هنگ ژاندارمری کرمان گزارش گردیده قدر مسلم سیداحمد سادات خراسانی از روحانیون طرفدار آیتاله خمینی میباشد که در موقعیتهای مناسب مطالبی در منابر خود بر له نامبرده ایراد مینماید به طوری که اخیراً علاوه بر مسجدی که در قاسمآباد به نام آقای خمینی نامگذاری نموده قصد داشته مسجد دیگری را نیز در خود رفسنجان به نام آیتاله خمینی نامگذاری نماید که البته از طریق شهربانی از عمل وی جلوگیری به عمل آمده»[45]
پرداختن به مسائل فرهنگی کشور نیز جایگاه ویژهای در مباحث مطرح شده در میان طرفداران امام (ره) در کرمان داشت. از آنجایی که عمده اقدامات فرهنگی رژیم در تضاد با مبانی اسلام بود، لذا در قالب سخنرانیها و جلسات متعدد از این اقدامات انتقاد میشد. مخالفت با اندیشهها و مکاتب غیر دینی و تشکیلات بهائیت از جمله مباحث مطرح در این زمان به حساب میآمد. در مواردی مانند سند زیر حتی به برخورد میان شیعیان و بهاییها منتهی میشد:
«روز 17 / 9 / 51 شخصی به نام منوچهری آموزگار آموزش و پرورش یکی از نواحی تهران که مبلغ بهائی میباشد به کرمان وارد و در محل حضیرتالقدس جوانان بهائی را تبلیغ مینماید در جلسه شب 18 / 9 / 51 یادشده در محل مزبور ضمن انجام تبلیغات بهائیگری به مقدسات مذهبی و مسلمانان توهین و نیز به ائمه اطهار اهانتهایی کرده است چون مطالب مطروحه به نحوی به افراد عضو جامعه تعلیمات اسلامی رسیده است عدهای از جوانان متعصب در نظر داشتهاند شب 19 / 9 / 51 جلسه متشکله در محل حضیرتالقدس را تعطیل و مبلغ مزبور را مضروب و او را وادار به ترک کرمان نمایند.
نظریه شنبه 1ـ چون ممکن بود برخوردی بین جوانان مسلمان و بهائیان به وجود آید لذا به وسیله یکی از اعضاء انجمن تبلیغات اسلامی به جوانان مذکور تذکر داده شده که از ایجاد جنجال خودداری و بدین نحو از درگیری آنان جلوگیری گردید.
2ـ محل اقامت منوچهری تا تاریخ فوق در حضیرتالقدس بوده ولی از بیم برخورد با جوانان مسلمان تغییر محل داده است و از اقامت فعلی وی اطلاعی در دست نیست.»[46]
بهرغم تذکرات جدی ساواک و اعمال فشار بر انقلابیون،[47] روحانیت استان نه تنها مرعوب این اقدامات نشدند، بلکه در اعتلای نهضت حضرت امام (ره) که آن را ادامهی مبارزهی تاریخی ائمه شیعه علیه حکام جور میدانستند با ازخودگذشتگی بیشتری وارد عمل شدند. در یکی از گزارشهای ساواک به خوبی روحیهی روحانیت استان در دفاع ازاندیشههای امام(ره) منعکس شده است:
«سپس[محمد]مصطفوی چنین اظهار داشت که من هیچ ترس و ناراحتی ندارم و خیلی هم خوشحال شدم که چنین اعلامیهای منتشر شده چون کسی که خواست در راه حق مبارزه کند و از دین طرفداری نماید از مرگ هم باکی ندارد...»[48]
همانگونه که گفته شد وجود دو تن از چهرههای خشن ساواک در استان کرمان به نامهای منوچهریفر و آرشام باعث شده بود که روحانیت و مردم در شرایط بسیار سختی قرار داشته باشند. سند زیر نشان میدهد که رژیم از سال 1344 استفاده از همهی امکانات برای درهم شکستن مقاومت رو به تزاید روحانیت را مجاز دانسته و از هیچ تضییعی فروگذار نکرده است:
«در مجلس پرشور دعا و نیایشی که به مناسبت رفع خطر از وجود مبارک شاهنشاه از کلیه طبقات مردم در مسجد کرمان تشکیل و جمعیت بیسابقهای در آن شرکت نمودهاند عدم حضور روحانیون و وعاظ به جز چند نفر انگشتشمار فوقالعاده جلبنظر مینمود. روش رؤسای انتظامی تاکنون آن بوده که در خصلت فقط سعی داشته باشند سر و صدایی ایجاد نشود درصورتی که به عقیده اینجانب باید در هر مورد و موقع متوجه اصلاح باطن امور بود ولو آنکه این طرز فکر و اقدام باعث ایجاد نگرانی یا ناراحتی جهت عدهای باشد.
اینک چنانچه تیمسار ریاست ساواک اجازه فرمایند ساواک کرمان بهطرز عاقلتر و مناسبی سعی مینمایند روش روحانیون را منطبق با اصول و راه و رسم قابل تحمل و موردپسند بنماید و به هر ترتیب میسر باشد وادارشان سازد که مابین طبقه خود و مردم مملکت شکافی درنظر نگیرند و چنانچه در بعضی مواقع ضروری بهنظر میرسد حداکثر سماجت و پافشاری را در برابر آنان نشان بدهد و ضمناً مسئولیت هرگونه پیشآمدهای احتمالی را متقبل مینمایم دستور فرمائید در اینباره نظریه اعلام نمایند تا اقدامات لازم به عمل آید.»[49]
برای تحقق این موضوع در سال 1344 چندین جلسه میان روسای ساواک استان و روحانیون برگزار شد که در آنها از تهدید و تطمیع برای کنترل روحانیون استفاده شد.[50] در سندی که به سخنرانی «آیتالله سیدیحیی جعفری» در مسجد جامع کرمان اشاره دارد مشاهده میشود که این تهدیدها از عزم روحانیت نکاسته و باعث همبستگی بیشتر آنها شده است. وی در انتهای این سخنرانی پس از حمایت از امام (ره) گفته است: «هرقدر ما را تحت فشار قرار دهند مبارزتر و جریتر خواهیم شد»[51]
در محرم همین سال نیز گزارشهایی مبنی بر دعا برای سلامتی امام (ره) در روستاها و شهرهای استان گزارش شده است.[52] به همین دلیل تعدای از وعاظ و روحانیون مردادماه 1344 دستگیر و برخی نیز ممنوعالمنبر شدند.[53] در سند بسیار مهمی که از ساواک کرمان برای اداره سوم ساواک ارسال شده است، ضمن تشریح کامل اوضاع سیاسی کرمان و فعالیت روحانیون علیه رژیم، به موضوعی اشاره شده است که نشان میدهد روحانیت پس از تبعید امام (ره) تشکیلات خود را منسجم کرده و از مدیریت واحدی پیروی و دستور میگرفته است. در بخش از این سند رئیس ساواک به مذاکراتش با آیتالله صالحی اشاره کرده و مینویسد:
«در اجرای امریه تلگرافی شماره 14696 / 316 ـ 20 / 3 / 44 مبنی بر مذاکره با آیتالله اشاره شده [صالحی] پس از آنکه در خاتمه صحبت دیگر نتوانست پاسخ قانعکنندهای به اینجانب بدهد اظهار داشت که ما هم رئیس داریم و منظورش آن بود که هرچه از قم دستور بدهند ولو موضوع حقیقت نداشته باشد موظف به اجرا میباشد.»[54]
پس از آشکارشدن ستیز و رویارویی فکری و نگرشی طرفداران امام (ره) و رژیم پهلوی این تخاصم میبایست در صحنهی عمل نیز تجلیهای خود را نشان دهد.
2-1) عدم شرکت در مراسم و جشنهای دولتی
اسناد این مجموعه نشان میدهد که روحانیون استان کرمان، در اقدامی هماهنگ با سایر روحانیون کشور، در طول دههی 40 که رژیم به دنبال کسب مشروعیت بود به بهانههای مختلف از شرکت در این مراسم سر باز زدهاند. در دورهی «زورآزمایی رژیم و روحانیت» گزارشهای فراوانی از این عدم همراهی و خشم مأمورین گزارش شده است. سند زیر گزارش جالبی است از موضع منسجم روحانیت و استیصال رژیم در برابر قدرت مذهب:
«کتباً به آنها[روحانیون] ابلاغ شده بود که ساعت 30 / 16 روز مذکور برای مراسم دعا و نیایش در مسجد حاج شریف شرکت نمایند . معالوصف طبق گزارش مامورین مربوطه هیچ یک از آنان شرکت ننمودهاند. نظیر این عمل در بعضی موارد در کرمان و بعضی از شهرستانهای استان دیده شده است که این قبیل افراد نسبت به مراسم میهنی و ملی بی اعتنا میباشند و حتی عملاً در چندی قبل دیده شد که برای اجرای مراسم تحلیف نیروی پایداری به واسطه در مرخصی بودن قاضی عسگر پادگان احتیاج به یک نفر معمم بود با وجود مراجعات فرمانده نیروی پایداری از طبقه روحانیون یک نفر حاضر نشد در مراسم شرکت کند و در نتیجه بالاجبار به وسیله یک درجه دار این مراسم انجام یافت»[55]
عدم شرکت روحانیون شهرستان کرمان در استقبال از قرآن موسوم به آریامهری نیز از جملهی مواردی است که از انسجام روحانیون حکایت میکند:
«طبق اعلام شهربانی استان مورخه 25 / 7 / 46 وسیله بلندگوی سیار در شهرستان رفسنجان به قاطبه مردم اعلام میگردد تا در مراسم استقبال از قران اهدائی شاهنشاه آریامهر شرکت نمایند و علاوه بر این ضمن دعوت کتبی که از طرف اداره اوقاف شهرستان مزبور از روحانیون به عمل آمده هیچ یک از آنان در این مراسم شرکت نکرده و از قرآن اهدائی استقبال ننمودهاند.
اسامی هشت نفر روحانیونی که در این مراسم حضور نداشتهاند به شرح زیر به عرض میرسد. 1ـ شیخ عباس پورمحمدی ماهونکی 2ـ شیخ حسین مجیدی 3ـ شیخ احمد غروی 4ـ شیخ حسن غلامرضائی 5ـ شیخ جلالالدین ترابی 6ـ شیخ کیانی 7ـ سیدمحمد تقوی 8ـ سیدیحیی زمانی»[56]
مخالفین مراسم دولتی صرفاً روحانیون نبودند، بلکه سایر اقشار نیز به دلایل متعدد از جمله اسراف و تبذیرهای صورتگرفته و برنامههای غیرمذهبی با آن مخالفت میکردند.
اوج مراسم و جشنهای رژیم پهلوی را باید در «جشنهای دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی» مشاهده کرد. این جشن که در سال 1350 برگزار شد با مخالفت گسترده در سطح کشور و حتی جهان مواجه شد. بر اساس اسناد این مجموعه در جریان برگزاری این جشن، بسیاری از روحانیون و چهرهای مذهبی و حتی فرهنگی استان کرمان تحت کنترل قرار داشته و اخطارهایی مشابه زیر برای بسیاری از آنها ارسال شده است:
«به وی تفهیم گردیده است که تا پایان جشنهای دو هزار و پانصدمین سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران میبایست از رفسنجان خارج و در نوق (60 کیلومتری رفسنجان) اقامت نماید که اکنون چند روزی است وی مبادرت به ترک رفسنجان نموده و در نوق اقامت گزیده است»[57]
از آنجایی که در مقدمه جلد 2 با تفصیل بیشتری راجع به جشنهای 2500 ساله صحبت شده است، لذا در این بخش تنها به سندی از ساواک کرمان که برای کنترل نیروهای مذهبی ارسال شده بسنده میگردد:
«با توجه به فرا رسیدن جشنهای دو هزار و پانصد ساله بنیانگذاری شاهنشاهی ایران و اینکه طلاب علوم دینی به اقتضای موقعیت زمان تحت تأثیر افراطیون مذهبی قرار گرفته و نیز شنیده شده در مسافرتهای خود به بعضی نقاط مختلف کشور برعلیه برگزاری جشنهای دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی ایران تبلیغ و ضمن سخنرانیهای خود جشنهای مزبور را تحریم نمودهاند علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید با توجه به مفاد نامه پیروی ضمن آموزشهای لازم به یکانهای تابعه و عوامل موجود ترتیبی اتخاذ گردد که به محض ورود روحانی و طلاب ناشناس به منطقه استحفاظی ضمن شناسائی کامل آنان اعمال و رفتار و تماسها و منابرشان را تحت کنترل دقیق قرار داده و در صورت مشاهده موارد خلاف چگونگی را با جمعآوری مدارک و دلایل مستند و محکمه پسند جهت پیگیریهای بعدی به این ساواک اعلام فرمایند»[58]
3-1) سیاسی کردن مراسم و آیینهای مذهبی
در گزارشهای ساواک بارها به باورهای مذهبی مردم استان اشاره شده است، بهطوری که در میان پیشنهادهای ناپختهی منوچهری رئیس ساواک استان در سال 1344 برای کنترل حرکتهای انقلابی در استان آمده است:
«محدود نمودن مجالس مذهبی و عزاداری هم از لحاظ تعداد مجالس و هم از جهت تعیین حداقل ایام سال که به این کار اختصاص دارد»[59]
با چنین نگاهی به اسلام و مذهب طبیعتاً برنامههای مذهبی در استان رنگ و بوی کاملاً سیاسی پیدا کرده بود. اوج این موضوع در ماههای محرم و صفر خود را نشان میداد. در دههی 40 به دلیل اینکه رژیم در موقعیت کاملاً قدرتمندی برای مهار این برنامهها نبود، لذا نیروهای مذهبی حداکثر استفاده را برای بهرهبرداری از این مراسم میبردند، اما به تدریج در دههی 50 رژیم توانست مانع از بروز حرکتهای منسجم در این ماهها شود. در سندی به تاریخ 21 / 10 / 1344 به تلاش هیئتهای مذهبی و تعدادی از روحانیون استان برای ایجاد تظاهرات در روزهای 19 تا 21 رمضان در کرمان اشاره شده است.[60] استفاده از نمادهای مذهبی برای تفسیر تحولات سیاسی روز این مزیت را نیز داشت که گوینده میتوانست به صورت دو پهلو و مبهم با مخاطبین ارتباط برقرار کند. به طور مثال حمله به خلفای اموی و عباسی که به ائمهی شیعه ظلم کرده بودند، یا اشاره به هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه بر اثر فشار مشرکین میتوانست اشارهای به سیاستهای رژیم پهلوی علیه روحانیت شیعی تعبیر شود.
4-1) نزدیکی روحانیت و سایر گروههای مخالف رژیم به همدیگر
قطعاً یکی از ویژگیهای مهم دورهی اول نهضت امام(ره) پرکردن شکافهای فکری و عقیدتی میان طیفهای مختلف مبارزه بود. از آنجایی که روحانیت بیشترین نفوذ و پایگاه را در میان جامعه داشت، لذا همهی گروهها به تدریج حول محور روحانیت در مسیر فکری حضرت امام (ره) قرار گرفتند. اوج این همسویی را در مدارس و دانشگاهها میتوان مشاهده کرد.[61] در سند زیر به مقاومت دانش آموزان و معلمین استان به دستور العمل آموزش و پرورش مبنی بر حضور بدون چادر در مدرسه اشاره شده است:
«هنگامی که خانم کشور مزدیسنا به محصلین دبیرستان دخترانه کیخسرو شاهرخ دستور میدهد که بدون چادر به مدرسه بیایند شیخ علی اصغر صالحی امام جمعه کرمان به مدرسه مزبور مراجعه و اظهار داشته است کی به شما دستور داده که دختران باید بدون چادر به مدرسه مراجعه نمایند خانم کشور مزدیسنا اظهار داشته دستوری است که از مرکز رسیده و باید کارمندان زن و دختران محصل بدون چادر به محل کار خود بیایند.
نظریه منبع ـ به طوری که استنباط گردیده موضوع فوق موجب ناراحتی روحانیون شده تا جائی که امام جمعه کرمان شخصاً به دبیرستان کیخسرو شاهرخ مراجعه و در این باره با مدیره دبیرستان صحبت کرده است.
نظریه رهبر عملیات ـ از روز 17 دی ماه سال جاری که از مرکز به اداره آموزش و پرورش استان دستور داده شده که باید کارمندان زن و محصلین دختر بدون چادر به محل کار خود رفت و آمد نمایند معهذا هنوز اکثر بانوان کارمند و محصلین دختر با چادر به محل کار خود حاضر میشوند.»[62]
واکنش رژیم به همسویی معلمان با روحانیت به شکل انتقال، توبیخ و تهدید معلمان انقلابی بود.[63] این معلمان در ارتباط مستمر با روحانیت دانشآموزان را نیز با موضوعات مذهبی آشنا کرده و به این ترتیب بخش اعظمی از فعالین در مساجد را دانشآموزان تشکیل میدادند. در این ارتباط فکری مستمر، دانشآموزان به تدریج با مبانی اعتقادی اسلام واندیشههای امام(ره) آشنا شده و به دلیل اقتضائات سنی به صورت عملی به انقلابیون میپیوستند.[64] شاید بتوان گفت که دانش آموزان به عنوان حلقهی واسط میان تودهی مردم و نیروهای فکری انقلاب، نقش مهمی در انتقال صدای انقلاب به منازل بر عهده داشتهاند. علاوه بر آن حجم عظیمی از دیوار نویسی ها، پخش اعلامیه، و شرکت در تظاهرات در دهه چهل و پنجاه را این افراد بر عهده داشتند.
5-1) تثبیت مرجعیت حضرت امام (ره)
ضربهی نهایی بر سیاستهای سلبی رژیم پهلوی در جهت حذف نام و یاد امام (ره) در سال 1349 وارد شد. در این سال «آیتالله العظمی سید محسن حکیم» روی در نقاب خاک کشید. ارتحال این عالم ربانی برای رژیم اتفاقی بود که از مدتها قبل انتظار آن را میکشید. از یکسو میتوانست با بهرهبرداری از این رویداد کانون مرجعیت را از قم به نجف انتقال دهد، از سوی دیگر نتیجه سیاستهایش در حذف امام (ره) در 6 سال گذشته را در عرصه عملی مورد ارزیابی قرار دهد. در مرحلهی نخست محمدرضا با ارسال پیام تسلیت برای همهی مراجع بزرگ به استثنای حضرت امام (ره) و سپس با ارسال پیام ویژه برای «آیتاللهالعظمی سید ابوالقاسم خویی» که در نجف حضور داشت عملاً ایشان را به عنوان مرجع تامه به مردم معرفی کرد. رژیم در اوایل دههی 40 پس از ارتحال «آیتالله العظمی سیدحسین بروجردی» از این سیاست پیروی کرده بود، اما این بار نیز برخلاف تصور رژیم موج عمومی به سمت پذیرش مرجعیت حضرت امام (ره) در حرکت بود. منفور بودن رژیم در میان مردم به حدی بود که هرگونه اقدامی از سوی آن میتوانست نتایجی کاملاً برعکس به دنبال داشته باشد، در این مورد نیز عموم مردم علاوه بر اعلمیت امام (ه) به سمت ایشان به عنوان مرجعی که مورد تائید رژیم نیست معطوف شدند. تیر نهایی بر سیاست تفرقهافکنانه رژیم را 12 تن از علمای شجاع حوزهی علمیه قم بر پیکر رژیم وارد کردند. این علما در پاسخ به سوال جمعی از روحانیون حوزهی علمیه قم در خصوص مرجعیت پس از آیتالله حکیم، امام خمینی را دارای شرایط مرجعیت تامه معرفی کردند.[65] اگرچه رژیم بعداً این 12 نفر را بازداشت و حتی تعدادی را تبعید کرد، اما این موضوع به سرعت در سراسر کشور منتشر شده و بازتاب زیادی نیز ایجاد کرد. صرفنظر از دستگیری و اجحافاتی که بر این بزرگواران وارد شد، نتیجهی این حرکت هوشمندانه بسیار فراتر از تصور بود. در سراسر کشور روحانیون از این موضوع استقبال کرده و در نهایت مردم نیز به سمت مرجعیت امام (ره) تمایل پیدا کردند. در اسناد این مجموعه بارها به مرجعیت امام(ره) در استان کرمان و مباحث پیرامون آن در اواخر دهه 40 اشاره شده است.[66]
2) مرحله دوم: خشونت و سرکوب
برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی در اوایل دهه 50 آغاز تغییر محمدرضا در عمل و ذهن بود. وی که با تشبث به کوروش هخامنشی دچار توهم شده بود به چنان خودبزرگ بینی رسید که خود را بزرگ تر از آن میدانست که سلطنتش به وسیلهی کسی یا جریانی تهدید شود.
اوضاع در استان کرمان در این زمان کمی متفاوتتر از سایر مناطق کشور بود. در رأس دستگاه امنیتی رژیم آرشام قرار داشت که نه تنها با نیروهای مذهبی به شدت مخالف بود، بلکه برای حفظ رژیم حاضر به انجام هر جنایت و سبوعیتی بود. وی با کوچکترین بهانه، نه تنها فرد، بلکه خانوادهی او را نیز با خطر مواجه میکرد. با این وجود انقلابیون بهرغم خطرات و مخاطراتی که وجود داشت در این مقطع حساس علاوه بر حفظ انسجام از اصول اعتقادی خود نیز دفاع میکردند. مهمترین ویژگیهای این دوره در استان کرمان چنین است:
1ـ2) دستگیری و تبعید
در سندی از ساواک مربوط به سال 1352 به فراهم شدن زمینهی برخورد با یاران امام و «تار و مار» کردن آنها اشاره شده است. در بخشی از این سند آمده است:
«دستگیری این عده[طرفداران امام] به علت شرایط خاصی که از نظر مذهبی در قم وجود داشته قبلاً به مصلحت تشخیص داده نشده بود لیکن اکنون با استفاده از فرصت و این که پیش بینیهای لازم جهت جلوگیری از تشنجات احتمالی صورت گرفته و به شهربانی کل کشور توصیه گردیده که با تقویت شهربانی قم آمادگی کافی برای مقابله با وقایع و تحریکات عناصر ناراحت و متعصبین مذهبی را داشته باشد، تصمیم بر آن است که در صورت استقرار اراده سنیه مبارک ملوکانه اقدام به تبعید تدریجی این افراد از منطقه قم و اعزام آنان به مناطق مختلف و دور دست کشور گردد»[67]
به این ترتیب در اولین اقدام بیش از 26 نفر از مهم ترین چهرههای انقلابی استان قم به تبعید محکوم شدند. در این میان تعدادی از این افراد دورهی تبعید خود را در استان کرمان گذراندند. در این میان میتوان به «حجتالاسلام محمدعلی گرامی» و«حجتالاسلام محفوظی» به بم ، «حجتالاسلام علی اکبر فیض مشگینی »به ماهان، «حجتالاسلام محمدصادق کرباسچی» به نرماشیر،«حجتالاسلام محمد دانشزاده» به شهداد و «آیتالله صادق خلخالی» به رفسنجان، «آیتالله سید عبدالمجید معادیخواه» به سیرجان و جیرفت و ... اشاره کرد. این افراد آنگونه که از اسناد این مجموعه مستفاد میشود محل تبعید خود را به فرصتی برای مبارزه و تبلیغاندیشههای امام تبدیل کرده و در این را مجاهدتهای زیادی کردهاند.[68]
به موازات تبعید روحانیون سایر شهرها به استان کرمان، در دههی 50 تعدای از روحانیون استان کرمان نیز دستگیر و برخی از آنها نیز به شهرهای دیگر تبعید شدند. از جمله میتوان به حجتالاسلام و المسلمین علی حجتی کرمانی به ایلام، حجتالاسلام و المسلمین محمدجواد حجتی کرمانی به ایرانشهر،[69] و سید احمد سادات خراسانی به ایرانشهر و بیجار و حجتالاسلام احمد توکلی راوری و تعداد زیادی از دستگیر شدگان اشاره کرد. [70]
2ـ2) تعطیلی برنامههای مذهبی
ویژگی ملموس دیگر این دوره از مبارزه مردم استان کرمان علیه رژیم پهلوی تحمیل محدودیت هایی بود که رژیم برای جریانهای مذهبی ایجاد کرده بود . در اسناد این مجموعه گزارشهای فراوانی از کنترل جلسات قرآن، برنامههای مذهبی و تعطیلی آنها آمده است. به همین دلیل در دههی 50 بسیاری از هیأتها و انجمنهای اسلامی در استان تعطیل یا به شدت محدود و کنترل شدند. به رغم همهی این مشکلات نیروهای انقلابی با استفاده از شعار نویسی، انتشار اعلامیه و شبنامه و از همه مهمتر پر رونق نگه داشتن برنامهها و مراسم مذهبی به صورت ملموس علیه رژیم فعالیت میکردند.
سخت گیریهای رژیم در این زمان محدود به مراسم و شعائر مذهبی نبود و بسیاری از مراکز فرهنگی نیز به ظن انتشار پخش و فروش کتابهای مذهبی مورد تذکر جدی قرار میگرفتند در سندی به سال 1351 این جو اختناق و نگاه غیر اسلامی کاملاً دیده میشود:
«اخیراً نزدیک دبیرستان دخترانه شاهدخت شهرستان سیرجان چند نفر از محصلین کلاس چهارم دبیرستان ششم بهمن مبادرت به تأسیس مغازه کتابفروشی و خرازیفروشی نمودهاند که بعضاً کتب دینی در این محل به فروش میرسد.
نظریه شنبه. با توجه به موقعیت سیرجان و اینکه اغلب دانشآموزان دارای تعصبات مذهبی میباشند و امکان دارد محصلین مورد نظر تحت تأثیر قرار گرفته و مبادرت به فروش کتب مضره ظاهراً مذهبی نمایند به مصلحت است از طریق شهربانی از فروش کتب مضره نظایر دینی در این مغازه جلوگیری و مراقبتهای لازم معمول گردد....
نظریه سهشنبه. نظرات یکشنبه مورد تأیید بوده با توجه به اینکه عدهای از جوانان و محصلین سیرجان دارای تعصبات مذهبی بوده و در زمینه بهائیگری و بیحجابی دوشیزگان فعالیتهایی دارند لازم است به نحو مطلوب مراقبتهای لازم معمول گردد که در این خصوص اقدامات لازم به عمل آمده است»[71]
در چنین شرایطی که حتی مطالعهی کتابهای مذهبی نیز تهدید برای امنتیت ملی قلمداد میشد و کوچکترین مخالفتی میتوانست بهای سنگینی داشته باشد، نیروهای مذهبی به قول سعدی شیراز در گلستان، باب اول: «سنگ را نگاه همی» داشتند و برای زمان مناسب که نزدیک بود خود را آماده میکردند.[72]
از آنجا که در مجلدات بعدی راجع به رویدادها واقدامات انقلابیون استان با تفصیل سخن رفته است، در اینجا فقط به ذکر این نکته بسنده میشود که در دورهی فوق که ویژگی کلی آن سرکوب رژیم و استمرار مبارزه از سوی انقلابیون است، شاهد تحرکاتی در میان کارگران صنایع و معادن، روستاییان، بازاریان و فرهنگیان استان هستیم. این اقشار که اظهارات و مخالفت هایشان در اسناد منعکس شده است در کنار روحانیت استان به تدریج بر فضای سهمگین به وجود آمده غلبه کرده و با رسیدن به سالهای 56 و 57 بر میزان مخالفت و نارضایتی خود به صورت ملموس افزودند.
3) مرحلهی سوم: بازگشت امید و وزیدن نسیم پیروزی
از سال 1355 رژیم پهلوی با بحرانهای متعددی درگیر شد. افزایش قیمت کالاهای اساسی و نارضایتی عمومی تنها بخش کوچکی از این مشکلات عدیده بود. در کنار افزایش قیمت محصولات غذایی و تعطیلی بسیاری از صنایع که ناشی از سوء مدیریت و کاهش قیمت جهانی نفت بود، شهروندان از حداقل امکانات زندگی نیز محروم شده بودند. بحران هایی که بسیاری از سالها قبل آن را پیشبینی کرده بودند، اکنون در حال رخنمایی بودند. قطع مکرر برق در شهر تهران عمق فاجعه در شهرهای دور از مرکز را نشان میداد. روستاییان که در نتیجهی انقلاب سفید مجبور به ترک روستاها شده و به شهرها هجوم آورده بودند، به معظلی اجتماعی بدل شده ودر حاشیهی شهرها در بدترین شرایط ممکن زندگی میکردند. براساس آمار جرم و جنایت و بزهکاریهای اجتماعی در کنار بیکاری به سطح بسیار بالایی رسیده و شکافهای طبقاتی عملاً جامعه را به دو قسمت تقسیم کرده بود. علاوه بر این موارد عینی که بیانگر ناتوانی رژیم در حل مشکلات بود، خفقان سیاسی به نقطهی انفجار رسیده بود. بسیاری از یاران حضرت امام (ره) در تبعید و زندان به سر میبردند و رژیم در اکثر شهرها با استفاده از شکنجهها و شیوههای قرون وسطایی از بیان هرگونه اظهار عقیده و نظری جلوگیری میکرد. حزب رستاخیز به نمادی از رژیم پهلوی تبدیل شده بود که بجز اسمی بی مسمی چیزی از آن باقی نمانده بود. در این وضعیت روی کار آمدن «جیمی کارتر»[73] در آمریکا و شعارهای انتخاباتیاش مبنی بر عدم همکاری با کشورهای ناقض حقوق بشر ناخدای کشتی پهلوی را به شدت نسبت به طوفانهای هولناک آینده وحشت زده کرد.
به این ترتیب امیرعباس هویدا در 16 مردادماه سال 1356 پس از 13 سال نخست وزیری جای خود را به «جمشید آموزگار» از تکنوکراتهای طرفدار آمریکا سپرد. در این هنگامهی پرآشوب حضرت امام (ره) در نجف اوضاع کشور را نظاره میکرد. مصاحبهی ایشان با «روزنامه لوموند» در سال 1356 که در اسناد این مجموعه بارها به آن اشاره شده، نگرش اصولی و دقیق ایشان به اوضاع کشور و آمادگی روحانیت برای مصاف سرنوشتساز با رژیم پهلوی را نشان میدهد.
جرقهی انفجار در باروت نارضایتی مردم در آبان 1356 زده شد. در اول این ماه فرزند ارشد حضرت امام(ره) به وسیلهی عوامل رژیم پهلوی به طرز مشکوکی در نجف به شهادت رسیدند. درگذشت «آیت الله سیدمصطفی خمینی» که حضرت امام (ره) از آن به عنوان «الطاف خفیهی الهی» یاد کردند، آغازی بود بر پایان 53 سال سلطنت محمدرضا پهلوی. حضرت امام (ره) در مورد درگذشت فرزندشان فرمودند:
«اینطور قضایا مهم نیست خیلی پیش میآید. برای همه مردم پیش میآید. و خدای تبارک تعالی الطافی دارد ظاهر و الطاف خفیه . یک الطاف خفیهای خدای تبارک و تعالی دارد که ماها علم به آن نداریم ، اطلاع بر آن نداریم و چون ناقص هستیم از حیث علم، از حیث عمل، از هرجهتی ناقص هستیم از این جهت در اینطور اموری که پیش میآید جزع و فزع میکنیم. این برای نقصان معرفت ماست به مقام باری تعالی. اگر اطلاع داشتیم از آن الطاف خفیهای که خدای تبارک و تعالی نسبت به عبادش دارد و انه لطیف علی عباده و اطلاع بر آن مسایل داشتیم، در اینطور چیزهایی که جزیی است و مهم نیست اینقدر بی طاقت نبودیم، میفهمیدیم که یک مصالحی در کار است، یک الطافی در کار است، یک ترتیب هایی در کار است»[74]
بازتاب خبر شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی فراتر از انتظار رژیم پهلوی و حتی مردم بود. در سراسر کشور مراسم مختلفی با حضور گستردهی اقشار مختلف برای ایشان برگزار شد و سیل تلگرافها و پیامهای تسلیت برای حضرت امام (ره) به نجف ارسال گردید. اینک پس از چند سال مجدداً حضرت امام (ره) به صورت علنی در بطن توجهات محافل سیاسی و عمومی قرار گرفته بود و وعاظ و سخنرانان شجاع در مراسم به نام و اندیشههای ایشان اشاره میکردند. رژیم مانند 15 خرداد 1342 غافلگیر شده بود و تنها نظارهگر گرایش عمومی مردم به حضرت امام(ره) پس از سالها تبلیغات منفی و کنترل اجتماعی بود. در استان کرمان مراسم مختلفی برای آیتالله سید مصطفی خمینی برگزار و تلگرافهای تسلیتی نیز از سوی علما و مردم کرمان برای حضرت امام(ره) ارسال شد:
«طبق گزارش شهربانی سیرجان در تاریخ 6 / 8 / 2536 از طرف آقایان شیخ محمدصادق کریمیان پیشنماز مسجد صاحبالزمان و شیخ عباس کربلائی شهر بابک واعظ و حاج حسن ستوده نیاکرانی و حاج حسین ایراننژاد نوفروش و عدهای دیگر از روحانیون سیرجان در مسجد مهدیه و در تاریخ 7 / 8 / 2536 از طرف شیخ محمد رحمتی پیشنماز مسجد جامعه در مسجد فوق مراسم ترحیمی به مناسبت فوت سیدمصطفی موسوی فرزند ارشد روحاله خمینی تشکیل و کلیه روحانیون و عده زیادی از کسبه و فرهنگیان در مجالس مورد نظر شرکت نمودهاند»[75]
در دورهی سوم مبارزه مجدداً در محافل عمومی و خصوصی مردم به حضرت امام(ره) اشاره میکردند. این موج به تدریج سطح استان را فراگرفت و در قالب تظاهرات و تجمعات متعدد خود را نشان داد. مهمترین برنامه هایی انقلابیون استان در این مقطع عبارت بودند از:
1ـ3) تحریم اقامه نماز
رژیم پهلوی پس از گرایش عمومی مردم به حضرت امام (ره) و پس از دیدار کارتر در 10 دی 1356 از ایران، به منظور تخریب ساحت مقدس حضرت امام (ره) و مرجعیت در اقدامی شتابزده و ناپخته اقدام به انتشار مقالهای در روزنامهی اطلاعات با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» کرد.در این مقاله که به امضاء مستعار «رشیدیمطلق» بود به مرجعیت و امام (ره) توهین شده بود. واکنش عمومی به این مقاله بسیار شدید و جدی بود. دو روز پس از انتشار این مقاله در 19 دی تظاهراتی در قم برگزار شد که با حملهی مأمورین رژیم به خاک و خون کشیده شد. براساس اسناد ساواک، روحانیت استان کرمان پس از انتشار مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در اعتراض به این کار، اقامه نماز جماعت را در شهرهای مختلف تحریم کردهاند:
«در تاریخ 24 / 10 / 36 چند نفر از وعاظ کرمان به نامهای شیخ عباس حقیقی، شیخ محمدرضا لبیبی، شیخ عباس فقیه و عدهای دیگر نیز به منظور طرفداری از خمینی و اعتراض به مطبوعات در محل مدرسه معصومیه کرمان اجتماع و برای تعطیل نمودن مساجد و تکایای کرمان و جلوگیری از برگزاری جماعت و مجالس روضه صحبتهایی نمودهاند ... اکنون از آن تاریخ در کلیه مساجد کرمان جز مسجد سرکار آقا نماز جماعت برگزار نمیگردد.» [76]
در سند دیگی آمده است:
«از مورخه 26 / 10 / 2536 کلیه مساجد شهرستان سیرجان به جز مسجد حاج سبزعلی نماز جماعت برگزار نگردیده است و مشاهده گردیده محمدصادق کریمیان نوکابادی ضمن تماس تلفنی با شهرستان قم اطلاعاتی از وضع روحانیون آن شهرستان حاصل مینماید.» [77]
2ـ 3) برگزاری مجالس ترحیم برای شهدای کشور
از ویژگیهای منحصربهفرد انقلاب اسلامی ایران استفاده از مراسم مذهبی برای مبارزهی سیاسی بود. مجالس ترحیم یکی از مهمترین این موارد بود. این ویژگی که ماهیت دینی قیام را نشان میدهد از 19 دی 1356 تا پایان رژیم پهلوی در بهمن 1357 در تمام کشور دیده میشود. به این صورت که پس از هر واکنش خشن رژیم به تظاهرات مردم و شهادت مردم انقلابی، در شهرهای دیگر مراسم ختم هفتگی و اربعین (چهلم) برای شهدا برگزار میشد. در بسیاری از موارد با حملهی رژیم و شهید شدن تعدادی دیگر، بستر برگزاری یک مراسم ترحیم جدید فراهم میشد. این رویهی منحصربهفرد رژیم را به شدت مستأصل کرده و در خاطرات و نوشتههای بسیاری آمده است.
در استان کرمان اولین مجلس ترحیم پس از مراسم آیتالله سید مصطفی خمینی مربوط به شهدای 19 دی قم بود. در استان کرمان مردم ناراحتی خود را از این موضوع در قالب انتشار اعلامیههایی در سطح استان و شرکت در مساجد ابراز میکردند: در سندی در این خصوص آمده است:
«نامبرده بالا [حجتالاسلام محمدعلی انصاری] در تاریخ 20 / 10 / 36 در مجلس ختمی که در مسجد حاج شریف شهرستان رفسنجان به واسطه فوت سیدیحیی افصح هجری برگزار شده بود، منبر رفته و پیرامون مقاله روزنامه اطلاعات در هفدهم دی ماه سال جاری اظهارات تحریکآمیزی نموده و جلسه ختم افصح هجری موقعیت مناسبی به دست نامبرده و شیخ عباس پورمحمدی ماهونکی که از وقایع اخیر ناراحت میباشند داده است. واعظ یاد شده مرتب در بالای منبر راجع به روحانیت و پیشوای مسلمین سخنرانی و در لفافه از خمینی تعریف نمود.»[78]
شدیدترین اعتراض به حادثهی 19 دی در چهلمین روز آن به وقوع پیوست. در این روز در کرمان مانند دیگر شهرهای کشور مراسم ترحیم متعددی برگزار شد. در سند زیر به اقدامات صورت گرفته برای این روز اشاره شده است:
«طبقه اطلاع واصله و بررسیهایی که به عمل آمده آقایان شیخ عباس کربلایی شهر بابک و شیخ محمد کریمیان و علیاکبر عبداللهی و عدهای دیگر ... از امروز صبح مبادرت به نوشتن اعلامیه مضره دستی و پخش آن وسیله افراد و محصلین در بازار و خیابان و مساجد و دکاکین و مدارس نموده ... و همچنین در بازار و خیابان راه افتادهاند و از کسبه خواستهاند که در روز شنبه 29 / 11 / 36[56] مغازههای خود را تعطیل نمایند و در مسجد جامع و یا مساجد دیگر جمع گردند.»[79]
اسناد نشان میدهد که رژیم تلاش فراوانی برای جلوگیری از برگزاری مراسم ترحیم در این روز به کار برده است:
«در مورخه 29 / 11 / 36 در بعضی از مساجد از جمله جامع، قلعه محمود در خیابان ششم بهمن، امام صادق در نزدیکی خیابان شمال جنوبی و شاهپور، آقا غلامعلی در میدان ارگ برای یادبود چهلم واقعه شهرستان قم قصد انجام برگزاری مراسم مذهبی از طرف خدام مساجد مذکور به ظاهر وجود داشته که به نحوی از طریق مراجع انتظامی محل جلوگیری شده است»[80]
به رغم اقدامات صورت گرفته از سوی رژیم برای جلوگیری از تجمع مردمی در این روز، در برخی از شهرهای استان مردم علاوه بر مراسم ترحیم دست به تظاهرات نیز زدند:
«در تاریخ 29 / 11 / 36 چند نفر از وعاظ رفسنجان که حدود دویست نفر از اهالی با آنان حرکت میکردهاند از مدرسه علمیه به طرف مسجد حاج شریف واقع در خیابان فردوسی راهپیمایی کردهاند که اسامی آنان به شرح زیر است.
شیخ عباس پورمحمدی ماهونکی ـ شیخ محمد غروی ـ محمدعلی انصاری نوقی فرزند عبداله ـ سیدبرهان حسینی طلبیه ـ شیخ حسین نجفی و سیداحمد سادات خراسانی و در پیشاپیش آنان شخصی به نام محمد جدیدی خرازی فروش رفسنجان در حرکت بوده است.
نظریه یکشنبه: خبر صحت دارد به موقع از طرف مراجع انتظامی مردم متفرق و وعاظ افراطی مورد بحث به شهربانی هدایت و ضمن تکمیل پرونده دو نفر به اسامی پورمحمدی ماهونکی و سیداحمد سادات خراسانی برابر رأی کمیسیون حفط امنیت اجتماعی هر کدام به ترتیب به 2 سال و 15 ماه اقامت اجباری در شهرهای زابل و بیجار محکوم و افراد دیگر به همراه پرونده به دادگاه اعزام شدهاند که سرانجام و نتایج تحقیقات به موقع به عرض خواهد»[81]
در تبریز این مراسم رنگ و بوی دیگری پیدا کرد و در مراسمی که قرار بود با حضور «شهید آیتالله سیدمحمد قاضی طباطبایی» برگزار شود، رژیم به تجمع کنندگان در مسجد گزی حمله کرده و تبریز در آشوب فرو رفت.[82] رژیم وارد مرحلهی بیبازگشتی شده بود، خبر حمله رژیم به مردم در تبریز خشم عمومی نسبت به رژیم را افزایش داد و در کرمان وعاظ و سخنرانان آن را به شدت محکوم کردند. روحانیت استان کرمان در اعلامیهای این حادثه را محکوم کرده است:
«فجایع اخیر قم و تبریز ملت مسلمان ایران را داغدار و مصیبت زده کرد و کشتار بیرحمانه افراد مسلمان و آزاده، احساسات عمومی را بیش از پیش برانگیخته است مراجع بزرگ تقلید و علماء و پیشوایان مذهبی این رفتار ظالمانه و جنایات بیرحمانه را محکوم کرده مراتب تنفر و انزجار خود را از این گروه اعمال ضد انسانی و تحریف حقایق و نسبتهای ناروای که توسط دستگاه حاکمه نسبت به احساسات مذهبی مردم انجام شده است ابراز داشتهاند.»[83]
در استان کرمان اعلامیههای فراوانی در حمایت از حرکت انقلابی مردم شهرهای مختلف صادر و حتی عید نوروز نیز تحریم اعلام شد. در یکی از این اعلامیهها آمده است:
«همانگونه که آگاهی دارید پس از اعتراض آرام و منطقی مردم مسلمان ایران به مقاله توهینآمیز کاغذ پاره (اطلاعات) گروهی از مسلمانان قم و پس از آن تبریز به خاک و خون کشیده شدند ... آیا درحالی که قلب مبارک حضرت ولیعصر (عج) از کشتار عزیزان اسلام آزرده است مراسم عید نورزو را برگزار کنیم؟ آیا وقتی که مراجع عالیقدر عزای عمومی اعلام کرده و عید ندارند نباید ما هم پیروی کنیم و با بازماندگان شهدای قم و تبریز همدردی نماییم؟ ... باشد که مردم مسلمان کرمان همگام و همراه سایر مسلمانان به پیروی از پیشوایان مذهبی انجام وظیفه نموده و از برگزاری مراسم عید صرفنظر نمایند.»[84]
در 7 فروردین در چهلم شهدای تبریز شهرهای یزد، جهرم و کرمان مورد حمله قرار گرفته و تعدادی شهید و بسیاری زخمی شدند. در این مرحله تودههای مردم بیدار شده و با در کنار هم قرار گرفتن همهی اقشار و پذیرفتن رهبری امام(ره) مبارزهی مردم به آخرین مرحلهی خود نزدیک شد.
4) مرحلهی چهارم: سقوط و پیروزی
پس از واقعهی اسفناک سینمارکس آبادان در اواخر مردادماه 1357، دولت جمشید آموزگار[85] سقوط کرد. مردم دریافتند که رژیم برای بقاء تا کجا میتواند به پیش رود. انتخاب جعفر شریفامامی[86] استاد اعظم لژهای فراماسونری شمارش معکوس برای سقوط رژیم را به صدا درآورد. وی که با شعار آشتی ملی وارد میدان شده بود، در اقدامی عوامفریبانه اقدام به بستن مراکز فساد در کشور گرفت و مجدداً تاریخ شمسی را جایگزین شاهنشاهی کرد. مجموع این اقدامات که صرفاً برای مهار انقلاب بود با هوشیاری امام که از طریق اعلامیه به آگاهی مردم میرسید خنثی شد.[87] شریف امامی در 17 شهریور 1357 نشان داد که هیچ تفاوتی میان دولت وی و دیگر دولتها در حاکمیت پهلوی نیست. در استان کرمان اعلامیههای امام(ره) در حمله به دولت آشتی ملی در شهرهای مختلف پخش شده و در مجالس و مساجد از این کار حمایت میشد. در شهریور این سال مراسم نماز عیدفطر (اول شوال 1399) با شکوه فراوان در سراسر کشور برگزار شد و به همبستگی بیشتر مردم منجر گردید. در شهرهای مختلف استان کرمان نیز این مراسم باشکوه بسیار برگزار و رژیم در بهت و سردرگمی عمیقی فرو رفت.[88]
در این دوره تقریباً شاهد تظاهرات روزانه در استان کرمان هستیم، تظاهرات در این مقطع به دلیل باز شدن مدارس باشکوه بیشتری برگزار شد و معلمان و دانشآموزان حضور پررنگتری از خود نشان دادند.از ویژگیهای این دوره باید به سه مورد زیر اشاره کرد:
1-4) انجام تظاهرات روزانه
نگاهی به اسناد این مجموعه نشان میدهد که از شهریور 1357 تقریباً شاهد تظاهرات روزانه در استان کرمان هستیم. در جریان این تظاهرات بارها رژیم به تظاهرکنندگان در معابر و مساجد حمله کرده و در نتیجه تعداد زیادی از مردم مسلمان استان به خاک و خون کشیده شدند. به رغم خشونت رژیم و حتی تشکیل دولت نظامی «غلامرضا ازهاری»[89] مردم لحظهای از آرمانهای خود عقب ننشسته و از انقلاب اسلامی حمایت کردند. از سیاستهای رژیم در این زمان که در بیشتر شهرهای کشور نیز اجرا شد، دعوت از طرفداران رژیم برای انجام تظاهرات موازی در حمایت از رژیم و قانون اساسی مشروطیت بود. در برخی از شهرهای کشور از جمله کرمان، رژیم با استفاده از ناآگاهی برخی از مردم و تشویق و تطمیع آنها، در چند مورد افرادی را برای ایجاد رعب و وحشت به خیابانها کشید . این افراد که از قبل برای انجام اقدامات تخریبی و رعب و وحشت آماده شده بودند، بعضاً با چوب و چماق و انواع سلاح سرد و حتی گرم به مردم حمله میکردند. در میان این افراد علاوه بر مامورین رژیم، بسیاری از اجامر و اوباش نیز دیده میشدند که فاقد پایگاه اجتماعی بودند. در یکی از مهم ترین رویدادهای استان کرمان در مقطع مورد نظر این افراد با هدایت رژیم به مسجد جامع کرمان در 24 مهر 1357 حمله کردند. توضیح آنکه در مراسمی به مناسبت اربعین شهدای ۱۷ شهریور تهران که با حضور بیش از 20 هزار نفر از اقشار شهر کرمان برگزار شده بود حدود ۳۰۰ نفر از حاشیهنشین (کولیها) با چوب و میله آهنی به مردم حمله کردند. این حمله در ساعت ۱۱:۳۰ رخ داد و بسیاری از وسایل نقلیهی مردم به آتش کشیده شد. با پناه بردن مردم به درون مسجد پس از تیراندازی مامورین، مهاجمین که شعارهایی در حمایت از شاه میدانند به پشت بام مسجد حمله کرده و به درون شبستان مسجد وارد شدند. به نوشتهی اسناد و گفتهی شاهدان عینی مهاجمان با شکستن درهای شبستان به مردم هجوم آورده و بسیاری را مورد ضرب و شتم شدید قرار دادند. از جمله روحانیونی که در این روز مجروح شدند آیتالله صالحی کرمانی و آیتالله رخشاد بودند که پس از بیهوش شدن به وسیلهی مردم از مسجد خارج شدند.
در اثر این واقعه، قسمتی از وسایل و ساختمان مسجد آتش گرفت و تعدادی از قرآنهای داخل مسجد هم سوخت. پس از آن مهاجمان در جلوی مسجد صفا تظاهرات کوتاهی کرده و مجدداً به مسجد جامع هجوم بردند. در جریان این هجوم علاوه بر وسایل نقلیه و مسجد که به آتش کشیده شدند، مهاجمین سه فروشگاه بزرگ اتومبیل و دوچرخه و موتورسیکلت که متعلق به معتمدین بازار بود به آتش کشیدند. بازتاب این واقعه در سراسر کشور با واکنشهای تندی مواجه شد و مراسم مختلفی برای آن برگزار شد.[90]
حضرت امام(ره) در پیامی در تاریخ 4 / 8 / 1357 به جنایت رژیم در کرمان اشاره کرده و آن را نتیجه «جنون» شاه و طرفدارانش دانستند. در بخشی از این پیام آمده است:
«اوضاع جاری در ایران موجب نگرانی شدید این جانب است خوف آن دارم که شدت فشار عصبی بر شاه و بستگانش حملههای جنون آمیز آنان را تشدید کرده و ملت ایران را بیش از پیش به خاک و خون بکشد. کشتار دسته جمعی کرمان و آتشزدن مسجد و مقدسات مسلمین و ضرب و شتم مرد و زن بی دفاع ...نمونهای از این جنون است. این نحو جنایات از کسانی که از ادامه حکومت ظالمانه خود مأیوس هستند و نفسهای آخر خود را میکشند، امری است که قبلا پیش بینی آن را کرده بودم... ملت عزیز ما با قیام دلاورانه خود و نثار خون فرزندان خود نام ارجمند خود را در تاریخ وصف اول مجاهدان اسلام ثبت نمود.
امروز عقب نشینی ننگ آور و انتحار است... عزیزان من از فدایی دادن و نثار جان و مال در راه خدا و اسلام و ملت مسلمان نهراسید که این شیوه پیامبر عظیمالشأن و اوصیا و اولیای آنان بوده و خون ما رنگینتر از خون شهدای کربلا نیست که با مخالفت با سلطان جائر که متمسک به اسلام بود و خود را خلیفه اسلام معرفی میکرد ریخته شد شما که برای اسلام به پا خاستید و جان و مال نثار میکنید در صف شهدای کربلا هستید چرا که پیرو مکتب آنانید....
از اظهارات پوچ دولتهای آمریکا و انگلیس و شوروی مبنی بر پشتیبانی از شاه برای حفظ منافع نهراسید که نمیهراسید. به شهادت تاریخ هیچ قدرتی نمیتواند آتش قلب ملت مظلومی را که برای رسیدن به آزادی و استقلال قیام کرده است، فرو نشاند. ملت ما تحمل شاه و جنایتهای او و دارو دستهاش را نمیکند و پشتیبانان شاه از ضرری عظیم برخوردار خواهند شد. ما طالب حق خود هستیم و به حقیم و دست خدا با ماست و بالاتر از دست ابرقدرتهای شرق و غرب است یدالله فوق ایدیهم ....»[91]
2-4) اعتصابات
از ویژگیهای دوره چهارم انقلاب اسلامی ایران، گسترش اعتصابات و پیوستن نیروهای مولد و اداری به جریان انقلاب است. روند اعتصابات در سال 1357 با پیوستن معلمان، کارمندان و کارگران شرکت نفت، بازاری ها، اصحاب رسانه و نهایتاً بسیاری از ادارات و وزارتخانهها به اوج خود رسید و عملاً رژیم را از منظر تاثیر گذاری و کنترل بر کشور به نقطهی فروپاشی رساند. تاکیدات و راهنماییهای حضرت امام(ره) این روند را تسریع میکرد. در استان کرمان شاهد گسترش اعتصابات دوشادوش مردم سایر شهرهای کشور هستیم. اولین اعتصابات را بازاریان شهر انجام دادند. در اسناد این مجموعه بارها به تعطیلی مغازهها و بازار اشاره شده است. برای جلوگیری از فشار بر مردم برخی مغازهها مانند نانواییها و فروشندگان اقلام ضروری از این قاعده مستثنی شده بودند. پس از بازاریها معلمین و فرهنگیان استان بیشترین سهم را در برگزاری اعتصابات بر عهده داشتند. شروع سال تحصیلی و پیوستن اکثریت معلمین به انقلاب باعث همراهی بیشتر دانش آموزان شده و گزارشهای روزانهای از تظاهرات و اعتصاب و تعطیلی این قشر در کرمان ثبت شده است. کارمندان دولت در بخشهای دیگر از جمله دادگستری و نیز به تدریج به موج خروشان انقلاب پیوسته و در جریان اعتصاب و تظاهرات نقش مهمی بر عهده داشتند. در ادامه برخی از مهمترین تحصنها و اعتصابات استان به اختصار بیان شده و علاقمندان در مجلدات بعدی با تفصیل بیشتر با آنها آشنا خواهند شد:
دوم دی تجمع جامعه پزشکان کرمان و حمایت آنها از فرهنگیان استان، 5 دی محاصره فرهنگیان کرمان که از 25 آذر ماه در آموزش و پرورش متحصن شده بودند، 7دی تحصن گروهی از دانشآموزان دبیرستانهای شهر کرمان در مسجد جامع در اعتراض به بازداشت چهار تن از فرهنگیان استان و اعتصاب کارکنان ذوبآهن و زغالسنگ کرمان ، 11 دی اعتصاب کارگران و کارکنان کارخانجات سیمان کرمان و ادامه اعتصاب غذای استادان دانشگاه کرمان، 12 دی تحصن کارکنان و کارمندان برق منطقهای کرمان و کارگران معادن زغالسنگ کرمان، 15دی پیوستن روحانیان و مردم کرمان به تحصنکنندگان در ذوب آهن و دست از کار کشیدن کارکنان و کارگران معادن مس سرچشمه در همبستگی با فرهنگیان استان، 25 دی اعلام همبستگی کارکنان استانداری و فرمانداری کرمان با جامعه روحانیت و مردم مبارز استان، 28 و 29دی اعلام همبستگی اعضای جامعه کلیمیان کرمان و زرتشتیان استان با انقلاب اسلامی و ...[92]
5) همبستگی ملی و پیروزی
سرانجام پس از 15 سال تلاش و مبارزه خستگی ناپذیر، محمدرضا پهلوی که روزگاری نه چندان دور پس از کودتای 28 مرداد به کمک بیگانگان به کشور برگشته بود، با چهرهای مغموم در مقابل دوربینهای خبری در 26 دی ماه 1357 برای همیشه مجبور به ترک کشور شد. چند روز بعد پس از دیدار «سیدجلال تهرانی» از اعضای شورای سلطنت با امام در پاریس، رژیم آخرین امیدهایش را برای حفظ سلطنت از دست داد. انتخاب «شاپور بختیار» (14 دی 1357-22 بهمن 1357) و تلاشهای وی با کمک آمریکاییها برای کنترل انقلاب نیز با ورود امام خمینی به کشور در 12 بهمن 1357 ثمری نداشت. در این مقطع حساس مردم استان کرمان به صورت کامل و قاطع از فرامانهای امام(ره) پیروی کرده و کوشیدند با انجام تظاهرات مختلف از جمله برپایی مراسم جشن و سرور پس از بازگشت امام(ره) به کشور، حمایت از دولت موقت، مخالف گسترده با شاپور بختیار و سرانجام آماده شدن برای هر پیشامدی، از انقلاب دفاع کنند.
به دلیل از هم پاشیدن ساختارهای امنیتی رژیم اسناد مجموعه حاضر رویدادهای بهمن در کرمان را به طور کامل پوشش نداده و نیاز است تا با کمک خاطرات شفاهی این مقطع زمانی مهم به عنوان برگی پرافتخار از تاریخ مبارزات مردم مسلمان کرمان برای نسلهای بعد حفظ شود. در پایان ذکر این نکته ضروری است که روند کار در این مجموعه به صورتی است که در مقدمه هر مجلد ویژگیهای همان مقطع زمانی با بیان جزئیات ارائه خواهد شد.
[1]. ر.ک:جدول عناصر و واحدهای تقسیمات کشوری بهار ۱۳۸۸،پایگاه اطلاعرسانی وزارت کشور، بازبینیشده در13 دی 1388
[2]. در نتیجه این شرایط اقلیمی، در نواحی شمال و شمال غربی، آب و هوا خشک، در جنوب و جنوب شرقی گرم و مرطوب و درجنوب غربی و مرکز سرد و کوهستانی است.
[3]. پایگاه اطلاعرسانی وزارت کشور، جدول عناصر و واحدهای تقسیمات کشوری شهریور ۱۳۸۹
[4]. برای اصلاعات بیشتر ر.ک:سیر تقسیمات کشوری در ایران از گذشته تا کنون- پایگاه اطلاع رسانی وزارت کشور و همچنین:جغرافیای تاریخی شهرها، عبدالحسین نهچیری، انتشارات مدرسه، چاپ سوم، تهران ۱۳۸۰
[5]. انتخابات مجلس پنجم به روایت اسناد، تهران ، جلد 1، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1384،ص 198
[6]. همان، ص 214- 215
[7]. ر.ک: کشف حجاب به روایت اسناد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، صص 69 ـ 72
[8]. همان صص 75- 76
[9]. همان، ص 83
[10]. همان ، ص 85
[11]. اصلاحات ارضی در ایران با تصویب قانون اصلاحات ارضی در تاریخ ۱۹ دی ۱۳۴۰ آغاز و با رفراندوم ۶ بهمن ۱۳۴۱ به مرحله اجرا درآمد.
[12] . Walt Whitman Rastow (1916 – 2003)
[13]. زندگی: 1288 ـ 1356، نخستوزیری: 1336 ـ 1339
[14]. زندگی: 1284 ـ 1371، نخستوزیری: 1340 ـ 1341
[15] . John Fitzgerald Kennedy (1917 – 1963 ، زندگی: 1961 – 1963ریاست جمهوری: )
[16]. زندگی: 1298 ـ 1357، نخستوزیری: 1341 ـ 1342، وزارت دربار: 1345 ـ 1356
[17]. عباس خلجی، اصلاحات آمریکایی و قیام پانزده خرداد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381
[18]. ر.ک: نهضت امام خمینی (ره)، حمید روحانی، جلد 1،تهران،موسسه نشر عروج، 1386
[19]. ر.ک: صحیفه امام، جلد 1، تهران، موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی، 1389
[20]. ر.ک: مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی ، 1380
[21]. صحیفه امام، جلد 1، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1389 صص 223 ـ 224
[22]. سند مورخه 2 / 3 / 1342 شماره:1119 / 8 الف، جلد 1، همین مجموعه . در همین گزارش به برخورد بین مردم و مامورین در خصوص نحوهی برقراری نظم در هیأتها اشاره شده است.
[23]. سند مورخه 2 / 3 / 1342 شماره: 100 / 8 الف، جلد 1، همین مجموعه
[24]. سند مورخه 2 / 9 / 1344شماره 1804 / 8 ﻫ ، جلد 1، همین مجموعه
[25]. همان
[26]. سند مورخه 19 / 3 / 42شماره 1543 جلد1، همین مجموعه
[27]. سند مورخه 22 / 3 / 42 شماره ارزیابی 0الف-1و سند15 / 4 / 42 شماره 14784 / 321 جلد 1، همین مجموعه
[28] . سند مورخه 3 / 4 / 43 شماره 541، جلد 1، همین مجموعه. در این تلگراف صراحتاً به تهمتهایی از قبیل حمایت خارجی ها از تظاهرکنندگان انتقاد شده است.
[29]. سند مورخه 19 / 4 / 1342 شماره: 2230 جلد 1، همین مجموعه و نک: سند مورخه 22 / 3 / 42 ارزیابی0 الف-1، جلد 1، همین مجموعه
[30]. سند مورخه 9 / 4 / 42 شماره 2047 جلد 1، همین مجموعه
[31]. متن اعلامیه در جلد اول همین مجموعه آمده است.
[32]. اعلامیه ی فوق به تاریخ مهرماه 1342 در جلد اول همین مجموعه آمده است.
[33]. سند مورخه 18 / 8 / 1343 شماره: 1400 / 130 جلد 1، همین مجموعه
[34]. سند مورخه 31 / 1 / 1344 شماره 844 / 8 همین مجلد. در انتهای این گزارش آمده است. در سند دیگری به تاریخ 31 / 1 / 1344 شماره 845 / 8 در انتهای نامه مجدداً بر اعمال فشار بر روحانیت تأکید شده است: «این ساواک امیدوار است با تصویب پیشنهاد مندرجه ..... هرچه رو به جلو میرویم طرز رفتار و عمل جماعت مزبور در این استان رضایتبخشتر گردد.» .نک:16 / 2 / 1345شماره 5200 / ﻫ جلد 2، از همین مجموعه
[35]. سند مورخه 11 / 3 / 46 شماره 24005 / 316، جلد 1، همین مجموعه
[36] . سند مورخه 9 / 2 / 1346 شماره 529 / 316،جلد 1، همین مجموعه
[37]. سند مورخه 10 / 2 / 46شماره 2119 / ﻫ ، جلد 1، همین مجموعه
[38] . سند مورخه 10 / 2 / 46شماره 81 / 2 / 766 / 2، جلد 1، همین مجموعه
[39] . سند مورخه 1 / 4 / 1345 فاقد شماره مندرج در جلد 1، همین مجموعه و سند 1 / 4 / 1345 شماره 1716 / 8 ﻫ که بر بازداشت و تبعید موزعین اعلامیه تاکید شده است.
[40] . نک: طرح عملیاتی نوروز و سند 1 / 8 / 1346شماره 5314 / ﻫ جلد1، همین مجموعه
[41]. سند مورخه 17 / 7 / 1346شماره 5174 / ﻫ ، جلد 1، همین مجموعه
[42]. سند مورخه 19 / 5 / 1345 شماره 1829 / 8 ﻫ ، جلد 1، همین مجموعه
[43]. ر.ک: اسناد مورخه 25 / 3 / 1346 شماره 3016 / 8 ﻫ-30 / 4 / 46 شماره 3172 / 8 ﻫ (دعا برای امام در مسجد سقاخانه) جلد1، همین مجموعه
[44]. سند مورخه 29 / 9 / 1346 شماره 6346 / 8 ﻫ جلد1، همین مجموعه
[45] . تاریخ: 20 / 4 / 1345شماره: 1797 / 8 ﻫ ، جلد 1، همین مجموعه
[46]. سند مورخه 19 / 9 / 1351 شماره 8938 / 8ه و نک: سند مورخه 2 / 9 / 1350شماره 12731 / 8 ﻫ جلد 2، همین مجموعه راجع به تنش میان مسلمانان و بهاییها در راور
[47]. اسناد مورخه 22 / 10 / 1345شماره 3730 / ﻫ جلد 1-17 / 5 / 1349شماره 12446 / 8 ﻫ جلد2 راجع به ممنوعالمنبر شدن و تبعید حججالاسلام محمدعلی انصاری، عباس پورمحمدی و سید احمد سادات خراسانی
[48]. سند مورخه 31 / 2 / 1345 شماره 1597 / 8 ﻫ ، جلد 1، همین مجموعه
[49]. سند مورخه 13 / 1 / 1344شماره 844 / 8ز جلد1، همین مجموعه
[50]. سند مورخه13 / 2 / 1344 شماره: 926 / 8 جلد 1، همین مجموعه
[51]. سند مورخه 4 / 4 / 42 شماره ارزیابی . الف ـ 1 و نک: 4 / 4 / 1342 شماره 1934 جلد 1، همین مجموعه
[52]. اسناد مورخه: 27 / 4 / 1344 شماره / ـ 866 ـ و 2 / 5 / 44 شماره: / 866 ـ جلد1، همین مجموعه
[53]. سند مورخه 22 / 5 / 1344 شماره: 22758 / 316 ـ جلد1، همین مجموعه
[54]. سند مورخه 12 / 5 / 1344 شماره: 1516 / 8 ﻫ ، جلد 1، همین مجموعه
[55]. سند مورخه 13 / 2 / 1346 شماره 2195 / ﻫ جلد 1، همین مجموعه و سند 29 / 1 / 1349 شماره 2382 / 8 ﻫ جلد2، همین مجموعه
[56] . سند مورخه 20 / 9 / 1346شماره 6125 / ﻫ جلد 1، همین مجموعه
[57] . بخشی از اخطار ساواک برای حجت الاسلام محمدعلی انصاری: 28 / 6 / 1350شماره 11668 / 8 ﻫ جلد 2، همین مجموعه
[58] . سند مورخه 29 / 4 / 1350 شماره 4898 / ﻫ جلد 2، همین مجموعه
[59]. سند مورخه 12 / 5 / 1344شماره 1516 / 8 ﻫ جلد 1، همین مجموعه
[60] . سند مورخه 21 / 10 / 1344 فاقد شماره مندرج در جلد 1، همین مجموعه
[61]. سند مورخه 29 / 11 / 1345شماره 4598 / 8 ﻫ - جلد1، همین مجموعه
[62]. سند مورخه 2 / 11 / 1346شماره 7164 / 8 ﻫ جلد 1، همین مجموعه
[63]. نک: سند فاقد تاریخ و گزارش با عنوان«گزارش» مندرج در جلد 2، همین مجموعه، راجع به دستور تبعید و توبیخ تعدادی از فعالین فرهنگی و روحانی شهرستان سیرجان
[64]. سند مورخه 28 / 9 / 1346شماره: 6320 / 316 جلد 1، همین مجموعه
[65]. ر.ک: یار ان امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله العظمی فاضل لنکرانی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1392
[66]. در این خصوص نک: اسناد 28 / 3 / 49 شماره 3798 / 8 ﻫ -31 / 3 / 49شماره 3909 / 8 ﻫ -27 / 4 / 49شماره 4759 / 8 ﻫ-8 / 9 / 49شماره 15659 / 1ﻫ -30 / 9 / 49 شماره16539 / 8 ﻫ -14 / 1 / 50 شماره 2177 / 8 مندرج در جلد 2، همین مجموعه
[67]. ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت الله العظمی محمدفاضل لنکرانی، تهران ، 1392، صص 99
[68]. در مقدمه ی مجلدات بعدی در این مورد با تفصیل بیشتری سخن رفته است.
[69]. سند مورخه 29 / 10 / 56 شماره 10397 / 8 ﻫ جلد 4، همین مجموعه
[70]. اسناد مورخه 16 / 3 / 56 شماره 7498 / 8 ﻫ / - 8 / 6 / 56 شماره 4997 / ﻫ -27 / 11 / 56 شماره 10821 / 8 ﻫ از جلد 4، همین مجموعه
[71]. سند مورخه 8 / 7 / 1351 شماره 8176 / 8 ﻫ جلد 2، همین مجموعه
[72]. این داستان حکایت صالحی است که سنگی را که ظالمی بر سرش زده بود برای روز انتقام نزد خود نگه داشت و در زمان مقتضی انتقام خود را گرفت.ر.ک: گلستان سعدی، باب اول در سیرت پادشاهان، حکایت شماره 21
[73] . James Earl Carter (متولد: 1924 ریاست جمهوری: 1977 – 1981)
[74]. صحیفهی امام، جلد 3، پیشین، صص 251 ـ 234
[75]. سند مورخه 9 / 8 / 56 شماره 9268 / 8 ﻫ ، و نک: 22 / 8 / 56 شماره 552 ـ 9 ـ 57 در سیرجان. جلد4، همین مجموعه
[76]. سند مورخه 29 / 10 / 56 شماره 10393 / 8 ﻫ جلد 4، همین مجموعه
[77]. سند مورخه 29 / 10 / 1356 شماره 10389 / 8 ﻫ و همچنین سند مورخه 29 / 10 / 56 شماره 10388 / 8 ﻫ جلد 4، همین مجموعه
[78]. سند مورخه 6 / 11 / 56 شماره: 10512 / 8 ﻫ جلد 4، همین مجموعه
[79]. سند تاریخ 27 / 11 / 1356 فاقد شماره، مندرج در جلد 4، همین مجموعه. همچنین نک: 29 / 11 / 56 شماره 10829 / ﻫ خودداری دانشجویان از رفتن به کلاس، 29 / 11 / 56 شماره 10833 / ﻫ تظاهرات در رفسنجان، 30 / 10 / 56 شماره 142 / 37 ـ 02 ـ 501 در همین زمینه اعلامیههایی نیز منتشر شد که در مجلد چهارم و پنجم از همین مجموعه تعدادی از آنها ارائه شده است. در مورد بازداشت در این روز نیز تک: 30 / 11 / 56 شماره 10836 / ﻫ و 30 / 11 / 56 شماره 53 / 5 / 86 در سند مورخه 3 / 12 / 56 شماره 37 ـ 5 ـ 51 بر کنترل مساجد برای جلوگیری از برگزاری مجلس ترحیم اشاره شده است. 3 / 12 / 56 شماره 10895 / ﻫ در همین روز دانشآموزان دختر رفسنجان دست به تظاهرات زده و 12 نفر از آنها نیز دستگیر شدهاند. 3 / 12 / 56 شماره 10902 / ﻫ جلد 4، همین مجموعه
[80] . سند مورخه 3 / 12 / 1356شماره 10896 / ﻫ جلد 4، همین مجموعه
[81]. سند مورخه 3 / 12 / 1356، شماره 10897 / ﻫ جلد 4، همین مجموعه
[82] . ن.ک : انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک جلد 2، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1377
[83]. اعلامیه در جلد 4، همین مجموعه آمده است.
[84]. اعلامیه در جلد 4 ، همین مجموعه آمده است
[85]. جمشید آموزگار (زندگی: 1302 ـ 1395، نخستوزیری: مرداد 1356 ـ شهریور 1357)
[86]. جعفر شریف امامی (زندگی: 1291 ـ 1377ش) (نخستوزیری دو دوره: 1339 ـ 1340 شهریور 1357 ـ آبان 1357)
[87]. نک: صحیفه ی امام ، جلد 3، پیشین
[88]. برای آگاهی از روند وقایع در این زمان رجوع شود به اسناد مجلدات 6تا 10، همین مجموعه
[89]. غلامرضا ازهاری (زندگی: 1288 ـ 1380ش) نخستوزیری (آبان 1357 ـ دی 1357)
[90]. برای آگاهی از تفصیل رویدادهای این واقع نگاه شود به اسناد مهرماه در مجلدات بعدی همین مجموعه
[91]. صحیفه امام، پیشین، جلد 4، ص154- 158
[92]. ر.ک: گاهشمار تاریخ ایران . دکتر شمس الدین نجمی – تألیف مرکز کرمانشناسی، اسناد و اعلامیهها: سازمان اسناد و کتابخانه ملی – منطقه جنوب شرق (کرمان ) – اسناد اهدایی ( آقای لاری ) و اسناد همین مجموعه