مقدمه - کتاب آیت‌الله حاج شیخ عباس واعظ طبسی به روایت اسناد ساواک

تولد

آیت‌الله حاج شیخ عباس واعظ طبسی در بهمن ماه سال 1314ﻫ ش و در بحبوحه‌ی فرمان کشف حجاب رضاخانی، که مادر متدینه‌‌اش به علت شرایط سخت آن روزها، خانه‌نشین بود، در خانواده‌ای روحانی در شهر مشهد مقدس به دنیا آمد.

پدرش، حاج شیخ غلامرضا طبسی، که در سیزده سالگی به مشهد آمده بود، در حوزه‌های علمیه مشهد، قم و نجف اشرف تحصیل نمود. ایشان که از شاگردان آخوند ملاعلی همدانی نیز بود، از مفاخر وعاظ مشهد به شمار می‌رفت که در جریان مبارزات علماء و روحانیون در دوران رضاخان، نقش داشت.

آیت‌الله طبسی در این‌باره می‌گوید: «ایشان در سن 21 سالگی، جزو نوابغ گویندگان کشور بود.»[1]

آوازه‌ی سخنرانی‌های پرشور و حرارت او، از محدوده‌ی خراسان بزرگ فراتر رفته و نه تنها در دیگر شهرهای ایران، که در کشورهائی چون سوریه و عربستان، طرفداران بسیاری داشت.

صاحب کتابِ وفیات‌العلماء درباره‌ی او می‌نویسد:

«ایشان بسیار مسلط بود بر امر خطابه و سخن گفتن و طریقه منبر ایشان امتیاز تامی داشت و ازدحام جمعیت می‌شد برای منبر ایشان.»[2]

و مؤلف کتاب آثارالحجه نیز در این خصوص نوشته است:

«جناب حاج شیخ غلامرضا طبسی، از مفاخر خطبا و معاریف وعاظ و گویندگان قرن 14 هجری است که از حوزه علمیه قم برخاسته و صیت و صوتش جهان اسلام را فراگرفته است.»[3]

به دلیل همین شهرت بود که آیت‌الله سید محمدعلی وزیری یزدی، که خود از منبری‌های پرآوازه‌ی یزد و از مبارزین زندان‌ رفته‌ی دوران رضاخان بود، وقتی در خردادماه سال 1343ﻫ ش به مشهد مقدس مشرف گردید، با دیدنِ آیت‌الله طبسی، خطاب به آیت‌الله قمی، از پدرِ سخنورِ او یاد نمود و گفت:

«آقای مرحوم طبسی، برای خود آقای عباس طبسی را یادگار گذاشت، شنیده‌ام بسیار منبر جالب توجهی دارند.»[4]

آیت‌الله طبسی، کودکی یکساله بود که پدرش را، که تنها 38 بهار از زندگی خود سپری نموده بود، از دست داد و در آغوش مادری متقی و پاکدامن، که از خاندان مرحوم میرزا حسن ارباب، از تجار معروف یزد بود، پرورش یافت.

ایشان در این‌باره می‌گوید:

«پدرم که به قصد ایراد چند سخنرانی برعلیه حکومت رضاخان، راهی تهران شده بود، در سبزوار به گونه‌ای مشکوک دارفانی را وداع گفت. پیکر پدرم را درحالی به مشهد برگرداندند که در بین مردم شایع شده بود که آقا را چیزخور کرده‌اند.»[5]

 

تحصیلات

آیت‌الله طبسی پس از رسیدن به سن تحصیل، که همزمان با سرنگونی خفت‌بار رضاخان و اشغال ایران توسط نیروهای بیگانه بود، پای به مدرسه گذاشت. آثار هوش و ذکاوت و فراگیری سریع از همان آغاز در او نمایان بود؛ به گونه‌ای که پس از به پایان بردنِ سیکل اول دبیرستان، زمانی که تصمیم به ادامه‌ی تحصیل در حوزه علمیه مشهد گرفت، رئیس دبیرستان ابن یمین از او خواست که دبیرستان را رها نکند، تا پزشکی حاذق شود؛ ولی او با وجود این اصرار، تصمیم خود را گرفته بود و به خوبی می‌دانست که جامعه‌ی ایران، به طبیبِ حاذق روحانی بیشتر از طبیب جسمانی نیازمند است.[6]

شانزده ساله بود که وارد مدرسه علمیه نواب شد و پس از طی مقدمات، از محضر نام‌آوران حوزه علمیه مشهد مقدس چون: حاج شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری، آیت‌الله میرزا احمد مدرس یزدی، آیت‌الله حاج شیخ مجتبی قزوینی، آیت‌الله حاج شیخ هاشم قزوینی، آیت‌الله سید محمدهادی میلانی و آیت‌الله میرزاحسین فقیه سبزواری بهره برد.[7]

یکی از ویژگی‌های بارز آیت‌الله طبسی در دوران تحصیل علوم حوزوی، تدریس همان دروس به موازاتِ آن بود که در ضمنِ تدریس، محیط کلاس را به یکی از پایگاه‌های ترویج تفکرات امام خمینی (ره) و تربیت یاران فداکار برای انقلاب اسلامی، تبدیل می‌نمود، که بخشی از اسناد آن در متن کتاب آمده است.

میزان تلاش آیت‌الله طبسی در فراگیری و به کار بستنِ یافته‌های دینی به میزانی بود که در خلاصه سابقه‌ای که درباره‌ی ایشان در ساواک تهیه گردید، نوشته شد:

«تحصیلات خود را نزد شیخ هاشم قزوینی مدرس طی و رشته فقه و اصول را تکمیل و در ادبیات تسلط و بهره کافی دارد. وی علاوه براینکه سواد عربی دارد، به اخبار و احادیث تسلط کامل دارد.»[8]

 

آغاز مبارزات

هنوز در دبیرستان ابن یمین مشغول تحصیل بود، که مبارزات ضداستعماری مردم ایران در جریان نهضت ملی شدن نفت به رهبری آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی(ره) شکل گرفت. حضور شهید حجت‌الاسلام سیدمجتبی نواب صفوی در مشهد و سخنرانی پرشور او در مدرسه‌ی نواب، در روحیه مبارزاتی ایشان تأثیر بسزا داشت و از همان موقع، فعالیت‌های خود را آغاز نمود:  

«به خاطر آشنائی با شخصیتی برجسته، فصلی نو در زندگی‌ام آغاز شد. این شخصیت برجسته، سید مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی بود. نواب صفوی در سفری که به مشهد داشت، در جمع طلبه‌های جوان به ایراد سخن پرداخت. حرف‌های او در فضای آن روز، حرف‌هایی نو بود. آن حرف‌ها تصویر منبرهای پدرم را در خاطرم مجسم می‌کرد. از پشت حرف‌هایش می‌شد قدرت و شکوه و صلابتی را که تعالیم اسلامی به انسان می‌بخشد، تماشا کرد. روشنگری‌های نواب صفوی افقی نو را در برابر دیدگانم گشود و شوری در دلم برانگیخت که تا سال‌ها بعد روشنی بخشم بود. آن اتفاقی که باید در زندگی‌ام رخ دهد، رخ داده بود.»[9]

با کودتای ننگین امریکائی انگلیسی 28 مرداد 1332 و شرایط سختی که برای مبارزین فراهم گشت، که منجر به دستگیری تعدادی از اعضای فدائیان اسلام و اعدام برخی از آنان، خصوصاً شهید نواب صفوی گردید، مبارزات نیز شکل پنهانی به خود گرفت. آیت‌الله طبسی در این خصوص می‌گوید:

«مبارزه علنی بنده و جمع دوستان تقریباً از سال 1335 شروع شد. در آن موقع برادرمان جناب آقای خامنه‌ای (مقام معظم رهبری) در مشهد تشریف نداشتند و شهید هاشمی نژاد هم در قم بودند؛ بنابراین در آن زمان من تنها بودم و خیلی سخت می‌گذشت، به ویژه که در حوزه هم افکار خاص ضد مبارزه حاکم بود.»[10]

در نهضت امام خمینی (ره)

آیت‌الله‌العظمی سیدحسین بروجردی(ره) در دهم فرودین ماه سال 1340 دیده از جهان فرو بست. تلگراف تسلیت محمدرضا پهلوی خطاب به آیت‌الله‌العظمی سیدمحسن حکیم (ره)، که در این موقع در نجف اشرف حضور داشت، نشان از اهدافی پشت پرده داشت تا مرجعیت موجود در ایران و حوزه علمیه قم، نادیده گرفته شود؛ و یک ماه پس از آن نیز، دولت جعفر شریف امامی بر اثر شرایطی که ناشی از اعتصاب فرهنگیان و کشته شدن دکتر خانعلی در میدان بهارستان تهران بود، کناره گرفت و علی امینی جایگزین او شد. بنا بر درخواستِ او، مجلسین شورای ملی و سنا تعطیل شد و دستگیری‌های برخی از سران نظامی و سرمایه‌داران، که با انگلیس نیز سر و سرّی داشتند، آغاز گردید.

در این موقع و موقعیت که جبهه ملی با اشاره و رهنمود امریکائی‌ها در حال بازگشت به صحنه سیاسی کشور بود و نهضت آزادی نیز اعلام موجودیت نموده بود، سخنرانی‌های افشاگرانه‌ی آیت‌الله طبسی، که در این موقع طلبه‌ای 26 ساله و چند ماهی بود که ملبس به لباس روحانیت شده بود، در بیت آیت‌الله قمی، سرای محمدیه بازار بزرگ و مسجد بناهای شهر مشهد، به معضلی برای ساواک خراسان مبدّل شد تا با بهره‌گیری از قدرتِ شهربانی، به جمع‌آوری و ارزیابی چگونگیِ اظهارات او در منبر بپردازد.[11]

شهربانی مشهد، که نسبت به چگونگیِ سخنرانی‌های ایشان شناخت داشت و پیش از این نیز در این خصوص با او برخورد نموده بود، ضمن آنکه در پاسخ نوشت: «در منبر خود بسیار تندروی می‌نماید و در هر محل دیگری منبر برود، به همین نحو خواهد بود.»، از سخنرانی وی در مسجد بنّاها در شب‌های بعد نیز خبر داد، تا رئیس ساواک دستور دهد:

«مأموری برای این کار اعزام، گزارش جامع مطالب وی را ارسال دارند.»[12]

ساواک خراسان که قصد برخورد با آیت‌الله طبسی را داشت، همزمان با این اقدام، نامه‌ای نیز برای لشکر 12 خراسان فرستاد تا نسبت به دستگیری وی اقدام نماید؛ ولی فرمانده لشکر 12 در پاسخ، ضمن اشاره به «ضابط قضائی» بودنِ ساواک، نوشت:

«دستور فرمائید در اجرای مادۀ 126 قانون دادرسی ارتش، اقدام قانونی معمول و مدارک مربوطه را در اجرای مادۀ 127 قانون مزبور به لشگر ارسال دارند.»[13]

ساواک، همزمان با دریافتِ این پاسخ، در تاریخ چهاردهم تیرماه 1340ش، موضوع را در کمیسیون امنیت استان مطرح و جلوگیری از ادامه‌ی منبر او توسط شهربانی را به تصویب رساند و گزارش آن را به شرح زیر برای اداره کل سوم ساواک ارسال نمود:

«نامبرده از وعاظ مشهد و از اطرافیان آیت‌اله قمی می‌باشد که در گذشته پیشینه بدی نداشته، ولی در سال جاری که از تاریخ 2 / 3 / 40 الی 15 / 4 / 40 در منزل آیت‌اله قمی و سرای محمدیه منبر رفته است، در طی بیانات خود حمله به دستگاه‌ها و سازمان‌های دولتی و افسران ارتش و فرهنگیان و فرق غیرشیعه نموده و حتی در پرده کنایه و ایهام، نسبت به مقام شامخ سلطنت مطالبی ابراز داشته است.»[14]

و از این موقع، رفتار، اعمال و ارتباطات ایشان، تحت مراقبت قرار گرفت و موضوع سخنرانی‌های وی نیز در تاریخ 21 / 4 / 1340 برای بار دوم در «کمیته اطلاعاتی استان» طرح و بررسی شد و با این استدلال! که «اظهارات وی موجب تحریک و عصیان در مردم خواهد شد.» ، بر ممنوع‌المنبر بودن وی تأکید گردید.[15]

ممنوع‌المنبر شدنِ آیت‌الله طبسی، دارای بازتاب‌های گسترده‌ای بود؛ از این رو بود که آیت‌الله شیخ مهدی نوغانی، برای مقابله با این حرکت ساواک، به سراغ آیت‌الله سیدمحمدهادی میلانی(ره) رفت و از او شنید که:

«من از هیچ چیز درباره طبسی مضایقه ندارم... و باید او منبر برود... و به همین زودی‌ها منبر هم خواهد رفت.»[16]

و آیت‌الله‌زاده قمی هم نامه‌ای مستقل نوشت، که ذیل آن را آیت‌الله سیدمحمد بهبهانی (ره) نیز امضاء نمود[17] و دیگر علمای مشهد نیز، طی تلگرافی از آیت‌الله سیدمحمد بهبهانی (ره) خواستند تا در این خصوص وساطت نماید.[18]

باوجود این پیگیری‌ها، ساواک خراسان که از منبر رفتن ایشان بیمناک بود، در توجیه این تصمیم نوشت:

«این سازمان با توجه به اینکه تاکنون چند نوبت تذکرات لازم را به نامبرده داده و تعهداتی اخذ کرده بود که گزارش آن طی شماره پیروی به عرض رسیده است و مصادف بودن با ایام اربعین و نزدیکی روز قیام ملی 28 مرداد، نمی‌توانست با رفتن منبر وی موافقت نماید. با آقای استاندار و رئیس شهربانی خراسان مذاکره و موافقت به عمل آمد کماکان از رفتن منبر وی جلوگیری شود.»[19]

ولی در نهایت مجبور شد تا ضمن مطرح نمودن موضوع در کمیسیون امنیت استان به تاریخ 1 / 6 / 1340، و اخذ تعهد نسبت به اینکه «در بالای منبر، به جز مسائل دینی، به مطالب سیاسی اشاره ننماید»[20]رفع ممنوعیت از منبر ایشان را تصویب نماید.[21]

مراقبت از منبرهای ایشان به میزانی بود که حدود ده ماه بعد از این ماجرا، زمانی که هیئت حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) کاشان، او را برای سخنرانی در آن شهرستان در ایام محرم دعوت نمود،[22] ساواک تهران به تحت تعقیب بودنِ ایشان اشاره کرد و پیگیر سوابق او شد.[23]

در تاریخ بیست و ششم تیرماه سال 1341، علی امینی، پس از یک دوره نخست وزیری جنجالی، کنار گذاشته شد و دو روز بعد نیز، امیر اسدالله علم جانشین او گردید.

در این موقع، سخنانِ آیت‌الله طبسی که در بیت آیت‌الله قمی به منبر می‌رفت، دوباره مورد حساسیت ساواک قرار گرفت.

ایشان در این موقع، مسافرت محمدرضا پهلوی به شمال و بازدید اسدالله علم از اردوی سازمان جوانان در کنار دریا را موضوع سخنرانی انتقادی خود قرار داد؛[24] همین مسئله بود که اعتراض استاندار خراسان را در پی داشت و موجب احضار و دستگیری او در روز دوم مردادماه سال 1341 و سپس آزادی وی گردید؛ که آزادی او نیز به وساطت استاندار ربط داده شد.[25]

تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در پانزدهم مهرماه 1341 در هیئت دولت، بازتاب‌های فراوانی داشت. دو روز پس از آن، امام خمینی (ره) در تلگرافی به محمدرضا پهلوی نوشت:

«به طورى که در روزنامه‌ها منتشر است، دولت در انجمن‌هاى ایالتى و ولایتى، «اسلام» را در رأى دهندگان و منتخبین شرط نکرده؛ و به زن‌ها حق رأى داده است و این امر، موجب نگرانى علماى اعلام و سایر طبقات مسلمین است. بر خاطر همایونى مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است. مستدعى است امر فرمایید مطالبى را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمى مملکت است از برنامه‌هاى دولتى و حزبى حذف نمایند تا موجب دعاگویى ملت مسلمان شود.»[26]

در این موقع، آیت‌الله طبسی که در هنگام ورود به حوزه علمیه مشهد، با حضور شهید نواب صفوی و سخنرانی پرشور او مواجه شده و تحت تأثیر ادبیات انقلابیِ او، به صف مبارزان پیوسته بود، پس از شهادت او، گمشده‌ی خود را در وجود مبارک امام خمینی (ره) یافت:

«سال 1339 سال بزرگی در زندگی من محسوب می‌شود. من در این سال برای نخستین بار با امام خمینی (ره) و اندیشه‌های مترقی او آشنا شدم. حاج آقا روح الله همان گمشده‌ای بود که من در تمام زندگی‌ام به دنبالش می‌گشتم. تفسیری روشن که او از اسلام ارائه می‌کرد، علمای برجسته سلف را تداعی می‌نمود. روح الله موسوی خمینی کوهی بود که وزش هیچ تندبادی از جا تکانش نمی‌داد. ساده و بی‌پیرایه زندگی می‌کرد و بینش عمیق و درک دقیق او از تعالیم اسلامی، موقعیتی ممتاز به او بخشیده بود. من پس از سال‌ها جستجو، امام را پیدا کرده بودم و از آن پس زندگی‌ام بر مدار دیگری ادامه یافت.»[27]

وی در این زمان، عرصه‌ی منبر را به صحنه‌ی مبارزات آشکار و مستقیم علیه دولت و رژیم شاهنشاهی تبدیل کرد تا درباره‌ی سخنان وی نوشته شود:

«در این اواخر،[در] موضوع اعتراض علماء به تصویبنامه شرکت بانوان در انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی، او تنها کسی بود که در تهییج مردم و بدگوئی به شخص جناب آقای نخست‌وزیر و انتقاد شدید از دولت، از استعمال جملات ناهنجار امتناع ننموده و هر بار که به او تذکر داده شد، به محض اینکه بالای منبر رفت، اظهار نمود: «با اینکه به من گفته شده است این موضوعات را مطرح نکنم، ولی تا پای جان ایستادگی کرده، خواهم گفت.»[28]

بخشی از سخنان صریحِ ایشان در این ایام، خطابِ مستقیم به اسدالله علم و انتقاد از اقدامات او، با تعریض به سرنوشت رضاخان در جزیره‌ی موریس بود؛ که به شرح زیر مورد بازجوئی قرار گرفت:

«سئوال: در تاریخ 16 / 8 / 41 در منزل آقای مقدسیان، در بالای منبر خطاب به جناب آقای نخست‌وزیر[گفته ای]که نمی‌شود با قرآن و خدا جنگید، خدا می‌گوید کشف حجاب نکن. خدا می‌گوید قانون تساوی حقوق زن و مرد را به تصویب نرسان و پس از توهین اضافه نموده‌ای که خداوند تو را هم به جزیره مرگ ببرد، منظور از بیان این قبیل مطالب تحریک‌کننده چه بوده است؟

جواب . من در منبر در موضوع حجاب از نظر قرآن بحث کرده‌ام و نسبت به قانون تساوی حقوق زن و مرد از نظر قرآن سخن گفته‌ام؛ آنگاه خطاب به جناب آقای نخست‌وزیر کرده‌ام [که]حاج آقاروح‌الله خمینی فرموده‌اند اگر برای شما ابهامی در قوانین روحانیت است، ممکن است با آقای خمینی مکاتبه بفرمائید و موضوع جزیره مرگ اصلاً به آقای علم خطاب نشده است، بلکه گفته‌ام آنان که با قوانین قرآن مبارزه کنند خداوند آنها را به جزیره مرگ می‌فرستد.»[29]

و این درحالی بود که با شجاعتی مثال‌زدنی بر فراز منبر، به تبلیغ منویات امام خمینی (ره) در مقابله با اقدامات اسلام‌ستیزانه‌ی رژیم شاهنشاهی، که مجری آن اسدالله علم بود، مشغول بود و مستمعین را به پایداری تا آخرین قطره‌ی خون فرا می‌خواند:

«آقایان تجار! برای خدا و امام زمان قدم بردارید، از چه می‌ترسید. هم چنین طلاب و نوکران فدائی امام زمان! تا آخرین قطره خون خود کوتاهی نکنید.»[30]

او چنان علاقه و اعتقادی نسبت به امام خمینی(ره) داشت که با صراحت می‌گفت:

«هر کس با چنین عالمی که حرف او سخن امام علیه‌السلام است، مخالفت کند، مرتد و خارج از دین خواهد بود.»[31]

سخنانِ ایشان به میزانی ساواک خراسان را دچار عصبانیت و بی‌تعادلی نموده بود که برای مقابله با او، نوشت:

«به سبب حساسیت وضع، صلاح نبود در آن روزها با این شخص شدت عمل نشان داده شود و بهانه‌ای به دست روحانیون و سایر افراد منتظر فرصت بدهد؛ ولی حالا که موضوع منتفی شده است، در صدد بود نسبت به تعقیب او اقدام گردد، با مشورتی که با مشاور قضائی به عمل آمد، تعقیب او با قوانین ساواک امکان پذیر نبوده و کمیسیون امنیت استان نیز اختیاری برای تبعید و غیره ندارد، تنها راهی که به نظر می‌رسد این است نامبرده دستگیر و به تهران اعزام و مدتی به عناوینی در آنجا زندانی و یا تحت نظر باشد.

برای تثبیت امنیت در استان خراسان، اعمال یک چنین عملی در وضع حاضر، نهایت ضرورت را دارد؛ زیرا اظهارات بی‌پرده مشارالیه و اینکه کوچکترین عکس‌العملی نشان داده نشده است، سایر وعاظ را جری نموده، از طرفی بین مردم شایع شده است که او بهلول دوم می‌باشد.»[32]

باوجود این درخواست، اداره کل سوم ساواک نیز شرایط را برای دستگیری او مساعد ندانست و پاسخ داد:

«درحال حاضر با توجه به فعالیت روحانیون در سراسر کشور، دستگیری و اعزام نامبرده بالا به مرکز به مصلحت نمی‌باشد. دستور فرمائید به مشارالیه تذکر داده شود که ادامه این رویه در آینده برای او گران تمام خواهد شد. بدیهی است به محض آنکه این موضوع خاتمه پیدا کرد، بایستی طبق مقررات تحت تعقیب قرار گیرد.»

ولی رئیس ساواک خراسان که از فعالیت‌های آیت‌الله طبسی به شدت عصبانی بود، در ذیل این نامه نوشت:

«تذکر در او مفید نیست و حال که تصویبنامه لغو شده، ایجاب می‌نماید یک چنین شدت عملی درباره او به عمل آید و تعقیب او در مشهد عملی نخواهد بود.»[33]

و عینِ این مطلب به مرکز منتقل گردید.[34]

پس از بررسی سوابق و تهیه گزارشی دوباره، حسین فردوست که در این موقع در سمت معاونت ساواک قرار داشت، نوشت:

«من شخصاً با عقیدۀ رئیس ساواک خراسان موافقم، ولی نمی توانم دستوری بدهم؛ خوب است موضوع را به عرض تیمسار ریاست ساواک برسانید و از نتیجه من را هم مطلع نمائید.»[35]

و پس از آن، رئیس ساواک، که تیمسار حسن پاکروان بود، دستور داد:

«اعمال و رفتار نامبرده بالا را تحت مراقبت قرار داده و چنانچه لازم باشد بعد از ماه رمضان اقدام گردد.»[36]

باوجود صراحت دستور رئیس ساواک، مبنی بر دستگیری وی بعد از ماه رمضان، ساواک خراسان در روز هفتم بهمن ماه 1341، درست سه روز بعد از اینکه محمدرضا پهلوی به قم رفت و ضمن اهانت به علماء و حوزه‌های علمیه، از آنان به عنوان «ارتجاع سیاه» نام برد؛[37] آیت‌الله طبسی را دستگیر نمود و با این استدلال که: «چون نگهداری وی در مشهد در ماه رمضان صلاح نیست»، پس از یک دوره بازجوئی[38] و به اتهام «تحریک به قیام و آشوب و بلوا» به تهران اعزام کرد[39]  تا در تاریخ 16 / 11 / 1341 تحویل زندان قزل‌قلعه شود.[40]

زندان قزل‌قلعه، باوجود مشکلات فراوانی که داشت، به کانون دیگری برای فعالیت‌های تبلیغی آیت‌الله طبسی تبدیل شد تا ضمن مذاکره با رئیس زندان و هماهنگی برای برگزاری نماز عید فطر، دانشجویان و جوانانی را که در این موقع دستگیر شده و زندانی بودند را نیز، با خود همراه نماید.[41]

بازجوئی‌های صورت گرفته در تهران، نتیجه‌ای نداشت و همین مسئله موجب شد تا اداره کل سوم بنویسد: «عضویت و فعالیت خود را در احزاب انکار و اتهامات منتسبه را تکذیب می‌نماید.»[42] و در تاریخ 11 / 12 / 1341 به مشهد بازگردانده شد،[43] و سه روز پس از آن نیز آزاد گردید.[44]

شرایط حاکم بر کشور و برگزاری رفراندوم نمایشی در جریان تصویب لایحه‌ی اصول ششگانه شاهانه، موسوم به انقلاب سفید و حوادث مترتب بر آن، موجب شد تا امام خمینی (ره) در پیامی خطاب به علماء و روحانیون، ضمن عرض تسلیت، بنویسد:

«چنانچه اطلاع دارید دستگاه حاکمه مى‌خواهد با تمام کوشش به هَدمِ احکام ضروریه اسلام قیام؛ و به دنبال آن مطالبى است که اسلام را به خطر مى‌اندازد. لذا این جانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر- عجل الله تعالى فرجه- جلوس مى‌کنم و به مردم اعلام خطر مى‌نمایم. مقتضى است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبت‌هاى وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند.»[45]

همین رهنمود کافی بود تا در روز دوم فروردین ماه سال 1342ش آیت‌الله طبسی بر فراز منبر در منزل آیت‌الله قمی فریاد برآورد:  

«‌ای مردم! اگر در راه دین، بخواهد جان مردم در خطر باشد، برای من هیچ اشکالی ندارد، طبسی کشتن آسان است. امروز روز اتمام حجت است... آقایان شاید زنده نماندم، شاید فردا نباشم، فعلاً به شما عرض می‌نمایم... چون سرنوشت خود را می‌دانم باید بگویم امروز، روز انقلاب روحانیون نیست، بلکه همیشه خواهد بود؛ تا دولت دست از روش جابرانه خود برندارد، همین انقلاب هست. من به تمام دستگاه‌های حاکمه عرض می‌کنم، امروز شما تقلید از آمریکائی‌ها و خارجی‌ها می‌کنید، کشور ما مسلمان است، مذهب جعفری دارد ... این اجتماع و این روحانیت بر جای خود قرار نخواهند گرفت. حوزه علمیه مرکز، حوزه علمیه قم، حوزه علمیه نجف و مجاهدین دین با این رویه مخالف هستند.»[46]

چند ساعت پس از این سخنرانی، کمیسیون امنیت استان خراسان در ساعت هشت شب تشکیل جلسه داد و دستگیری مجدد وی را مورد تصویب قرار داد.[47] در این نوبت، آیت‌الله طبسی که از دستگیری خود اطمینان یافته بود، به پنهانکاری روی آورد،[48] ولی این شیوه چندان دوامی نداشت و در شرایطی که بین مسئولین شهری از قبیل استاندار و رئیس شهربانی و رئیس ساواک در چگونگی برخورد با روحانیون اختلاف نظر وجود داشت و مسئله تبعید آیت‌الله قمی نیز در دست بررسی و اقدام بود، در تاریخ چهارم خردادماه 1342 دوباره دستگیر گردید.[49]

البته از گزارش سخنرانی هشتم خردادماه ایشان در بیت آیت‌الله قمی، که چهار روز بعد از تاریخ اعلام این دستگیری به اداره کل سوم می‌باشد، چنین استنباط می‌گردد که ایشان، زمانی زیادی را در زندان نبوده است.[50]

هر چه سختگیری‌های نیروهای انتظامی و امنیتی بیشتر می‌شد، صراحت لهجه‌ی آیت‌الله طبسی نیز بیشتر می‌شد؛ تا جائی که به صورت علنی در سخنرانی خود اعلام می‌نمود:

«من از سازمان امنیت باک ندارم و دو مرتبه هم زندانی شده‌ام و اگر برای مرتبه سوم هم زندانی بشوم، نمی‌ترسم. ما با دولت مخالف نیستیم، فقط حرف ما این است، آنهائی که کرسی‌نشین هستند، بایستی از روی احکام قرآن و دستورات دین عمل کنند.»[51]

پس از یورش به مدرسه‌ی فیضیه در دوم فروردین ماه و متعاقب آن دستگیری شبانه‌ی امام خمینی(ره) در پانزدهم خرداد، واقعه‌ی خونین 15 خرداد و دستگیری و تبعید آیت‌الله قمی پیش آمد. پس از این اتفاقات، اولین اقدام در مشهد اعلام پنج روز عزای عمومی از سوی علماء، تعطیلی نمازهای جماعت و بستن بازارها به ‌منظور همدردی و اعلام انزجار از اقدامات ضد اسلامی رژیم پهلوی بود و مردم نیز با آتش زدنِ طاق نصرت‌هایی که برای ورود شاه آذین بسته ‌شده بود، خشم خود را نشان دادند. وضعیت عمومی در مشهد به گونه‌ای بود که استاندار خراسان، سید جلال‌الدین تهرانی عزل و سپهبد امیر عزیزی جایگزین او شد.

در این اوضاع و احوال، گزارشی در خصوص چگونگی فعالیت‌های آیت‌الله طبسی تهیه نگردید و علت آن نیز به «مخفی بودن» ایشان ربط داده شد؛[52] ولی پس از گذشت مدت کوتاهی، دوباره سخنرانی‌های ایشان از سر گرفته شد. در این موقع، سمت و سویِ سخنان وی، بهره گیری از وقایع تاریخی و تمثیل‌های آن، مانند قیام مختار ثقفی و انتقام‌گیری از قاتلین امام حسین (ع)[53]و حکومت جابرانه متوکل عباسی و تعدّی‌های حجاج بن یوسف و البته سخنانی چون: «ما که این حرف ها را می‌زنیم، می‌گویند ارتجاع سیاه هستیم.»[54]و اینکه «آقایان! اگر بدانید علمای نجف چه وضعی دارند، تمام پرچم‌ها در نجف نیمه برافراشته است، بیشتر از این اجازه حرف زدن ندارم»، بود.[55]

باوجود فشارهای شدیدی که در این زمان نسبت به ایشان وجود داشت و تعهدی که از او گرفته شده بود،[56] روح آزاده‌ی وی طاقت منبر رفتن و پرداختن به مسائل انتقادی فرعی را نداشت؛ به همین علت بود که بر فراز منبر می‌گفت:

«من امروز نمی‌توانم در منبر حقایق را بگویم، برای اینکه از طرف مقامات صلاحیتدار جلوگیری می‌شود و خودم نمی‌فهم چه بگویم که برای اسلام و مسلمانان نفع داشته باشد.»[57]

 از این رو، پس از چند شبی که از سخنان صریح خودداری نمود، در روز بیست و پنجم تیر ماه، بازاریان و کسبه‌ی مشهد را مورد خطاب قرار داد که:

«شما کسبه بازار، از آن مسلمانانی هستید که صبح دکان خود را باز کنید و تا شب بیست تومان کار کرده و پس از آن دکان خود را ببندید و نزد زن و بچه خود بروید، ولی حاضر نیستید برای دین قیام کنید و حتی یک شب به زندان بروید، شماها چطور مسلمانید، بیائید و بیدار شوید. دین شما رو به نابودی می‌رود؛ تا کی باید خواب باشید.»[58]

و باز با صراحت، اساس رژیم شاهنشاهی را به سخره گرفت و گفت:

«من از هیچ کس ترس و واهمه ندارم. ملکه ایران حضرت زهرا و شاهنشاه ایران اعلیحضرت ولی عصر امام زمان است.»[59]

و دو سه روز بعد نیز بیان نمود:

«در کشور ما اشخاص مسلمان و باایمان را ارتجاعی می‌گویند، چون حرف اثر دارد، ماها را ملتزم نموده‌اند که حرف حسابی نگوئیم، زیرا می‌خواهند طبقه روحانیون که راهنمای شما هستند را از بین ببرند، که به ریاست خود ادامه دهند.»[60]

ساواک خراسان که از سخنرانی‌های او به تنگ آمده بود، در گزارشی خطاب به اداره کل سوم نوشت:

«این شخص، عنصری ناراضی و ناراحت می‌باشد، به طوری که مکرر، چه شفاهاً و چه کتباً متعهد گردیده که به هیچ وجه مطالبی که برخلاف مصالح عالیه کشور باشد، ابراز ننماید، ولی تاکنون حاضر به اجرای تعهدنامه‌های خود نگردیده و در هر فرصت و موقعیتی که برایش پیش آمده، حملات و انتقادات خود را چه علنی و چه در لفافه، به شدیدترین وضع ممکنه ایراد نموده، حالیه هرگونه تصمیمی در مورد وی بسته به نظر عالی است.»[61]

و بنا بر نظر مرکز، دستگیری مجدد وی در دستور کار قرار گرفت و دادستانی لشکر خراسان، نوارهای سخنرانی ایشان در بیت آیت‌الله قمی را جهت تکمیل سابقه و استناد به «مدارک مستند و مدلل» برای تحت تعقیب قرار دادن او[62] درخواست نمود[63] و در تاریخ نوزدهم آذرماه نیز، این دستگیری صورت گرفت.[64]

از چگونگی و مدت زمان این بازداشت، اطلاعی در سوابق موجود نیست، ولی در گزارشی که حدود 45 روز بعد از آن تهیه شد، آمده است:

«آقای شیخ طبسی اظهار می‌دارد: اکنون رگ‌های بدنم آتش‌فشانی دارد، اگر یک روزی قدرت پیدا کردم، می‌دانم چه کنم و چه بگویم؛ فعلاً با تضمین دادن مخالفم.»[65]

و در همین ایام بود که تشکل روحانیون مبارز خراسان، برای هماهنگی بیشتر در مبارزات، سامان‌دهی گردید.[66]

امام خمینی(ره) در شانزدهم فروردین ماه سال 1343ش، از حصر آزاد و راهی قم شد و آیت‌الله قمی(ره) نیز به مشهد بازگشت. چند روز پس از این آزادی، آیت‌الله طبسی در بیت آیت‌الله قمی و در حضور ایشان به منبر رفت و ضمن اشاره به مبارزات امام (ره) و شرح وقایع 15 خرداد در قم و مشهد و از خودگذشتگی‌های مردم و ایستادگی آنان تا پای جان، سخن گفت:

«من به شما ملت مسلمان مژده می‌دهم که به زودی مقام روحانیت و شخصیت و نیروی این مردمان با حقیقت، در این مملکت آشکار می‌شود و به هدف‌های عالی و نورانی خود رسیده و خواهند رسید. مجاهدات و مبارزات عالی روحانیت برای برقراری عدالت و آزادی و محو کردن احکام و قوانین غیراسلامی است... که به حول و قوه الهی دست اجانب و بیگانگان و ستمکاران از میان برداشته و ریشه‌کن خواهد شد... بارها گفتم که از هیچ کسی پروا ندارم، از سخن گفتن و من همان طبسی ماه محرم گذشته هستم و به همان اراده و عقیده پابرجایم و بر خود مباهات می‌کنم که در محضر رهبر ملی حضرت آیت اله قمی جان‌نثاری خود را آشکار می‌نمایم که در این ره از جان گذشتم؛ سعادتمند آنهائی هستند که در این راه عالی با سعادت کشته شدند و مظلوم واقع شدند.»[67]

پس از آنکه روزنامه اطلاعات در تاریخ 18 / 1 / 1343 در سرمقاله‌ی خود نوشت:

«چقدر جای خوشوقتی است که جامعه روحانیت نیز اکنون با همه مردم همگام در اجرای برنامه‌های انقلاب شاه و مردم شده است.»[68]

امام خمینی(ره) در صبح روز جمعه بیست و یکم فروردین، در سخنرانی خود در جمع دانشجویان و طلاب، به آن اعتراض نمود:

«چند روز است آزاد شده‌ام. فرصت مطالعه روزنامه نداشتم. در زندان فراغت داشتم و مطالعه مى‌کردم تا اینکه روزنامه اطلاعات، مورخ سه شنبه 18 فروردین 43 را به من دادند. من از آقایان گله دارم که چرا زودتر به من ندادند. در این روزنامه کثیف اطلاعات، تحت عنوان «اتحاد مقدس»، در سرمقاله نوشته بودند که با روحانیت تفاهم شده و روحانیون با «انقلاب سفید» شاه و ملت موافق هستند! کدام انقلاب؟ کدام ملت؟ این انقلاب مربوط به روحانیت و مردم است؟! آقایان که در دانشگاه هستید، برسانید به همه که روحانیت با این «انقلاب» موافق ‌نیست. ما که وسیله انتشاراتى نداریم؛ همه چیز را از ما گرفته‌اند. تلویزیون و رادیو را از ما گرفته‌اند. تلویزیون که در دست آن نانجیب [حبیب ثابت پاسال بهائی] است؛ رادیو هم که در دست خودشان هست؛ مطبوعات ما کثیف است. آنها مطلبى را مى‌نویسند یا مى‌گویند، فوراً به تمام نقاط دوردست مى‌رسانند؛ آن وقت مردم بى‌‌اطلاع فکر مى‌کنند که روحانیون هم با آنها هستند. روحانیون با این مفاسد دوستى ندارند. اگر روزنامه اطلاعات جبران نکند، با عکس‌العمل شدید ما مواجه خواهد شد.»[69]

و سه روز بعد از آن نیز، آیت‌الله طبسی در منزل آیت‌الله قمی به منبر رفت و گفت:

«در سرمقاله روزنامه اطلاعات نوشته شده بود که علماء قانع شده‌اند و اظهار رضایت از تصویب لوایح ششگانه دارند، ولی علماء مخالف هستند و تابع دستورات قرآن و دین بوده و می‌باشند و ما از دولت جناب آقای منصور تقاضا داریم جلو یاوه‌گوئی‌های روزنامه اطلاعات را بگیرند و آنها کوچکتر از آن هستند که بتوانند مقام روحانیت را لکه‌دار نمایند و از بین ببرند.»[70]

و این گفتار، کافی بود که دستگیری وی برای بارِ چندم در دستور کار قرار گیرد[71] و درباره‌ی روحیات او نوشته شود:

«واعظ طبسی هم که حالش معلوم‌دار می‌باشد که هر وقت منبر برود، مخالفت خود را نسبت به پیشگاه باعظمت شاهنشاه محبوب ایران اعلان خواهد کرد.»[72]

و پس از آن، اداره کل سوم ساواک دستور داد: «شیخ عباس طبسی را دستگیر و به تهران اعزام نمائید.»[73]ولی قبل از اجرای این دستور، آیت‌الله طبسی به همراه تعدادی از روحانیون و طلاب خراسانی، که تعداد آنان را در یک گزارش 11 نفر[74] و در گزارش دیگری 21 نفر نوشته اند، برای دیدار با امام خمینی (ره) راهی قم شده بود.[75]

دیدار آیت‌الله واعظ طبسی با امام (ره)، سراسر شور و احساس بود. مدت سخنرانی، 20 دقیقه و بخشی از سخنان ایشان در این دیدار به شرح زیر ثبت شده است:

«حضرت آیت‌الله خمینی! اینجانب شیخ عباس طبسی از طرف آقای قمی و اهالی مشهد مأموریت دارم چند جمله‌ای را به عرض برسانم. حضرت آیت‌الله خمینی! اهالی مشهد آمادگی خود را به عرض عالی می‌رسانند.

حضرت آیت‌الله خمینی! من دستورهای جنابعالی را در مجلس‌ها به عرض اهالی مشهد رسانیدم، ما از دولت خواسته‌ایم اگر روزنامه اطلاعات به دستور خودش این جملات را نوشته، باید مطابق قانون مجازات بشود، وگرنه به ما ثابت می‌شود که دستور خود دولت بوده است. حضرت آیت‌الله خمینی! من از مشهد مقدس آمده‌ام زانوان شما را ببوسم و با شما هم آهنگ بشوم.

آقایان محترم! چقدر تانک و تفنگ به جنگ ابراهیم خلیل‌الله آمدند، دیدید آخر مغلوب شدند.

آقایان محترم! جریان حضرت موسی و فرعون را دارید، جریان زندانی شدن یوسف را هم دارید.

آقایان محترم! حالا می‌خواهم چند جمله هم درباره رفراندوم و دولت دیکتاتوری با شما صحبت کنم. روز 15 خرداد یک بچه 13 ساله از منزل بیرون می‌آید، آن از خدا بی‌خبر، تیری به دست بچه 13 ساله می‌زنند؛ بچه 13 ساله را می‌برند دکتر، به بچه می‌گوید بچه‌جان چرا امروز بیرون آمده‌ای، مگر نمی دانی امروز از در و دیوار خون می‌چکد. آن بچه 13 ساله در جواب دکتر می‌گوید: آقای دکتر! این چه حرفی است می‌زنی، مگر نمیدانی پیشوا و امام ما را گرفته‌اند.

آقایان محترم! ما امیدواریم دولت و هیئت حاکمه به اشتباه خود پی ببرند و بفهمد که با سرنیزه و گلوله نمی‌شود ملتی را ساکت کرد.»[76]

در این زمان، هماهنگی‌های لازم بین ساواک خراسان و تهران و قم صورت پذیرفت و در نتیجه، در روز بیست و هشتم فروردین ماه در ایستگاه راه‌آهن دستگیر و در بعدازظهر همان روز به تهران اعزام[77] و پس از یک شب بازداشت در ساواک تهران و انجام اولین بازجوئی از وی توسط عمید، راهی قزل قلعه شد.[78]

و در همان روز به نقل از ریاست ساواک، که با نخست‌وزیر نیز در این خصوص هماهنگ نموده بود، دستور داده شد:

«نامبرده به مشهد اعزام و کمیسیون امنیت اجتماعی در مورد تبعید او اقدام و در این مورد با جناب آقای نخست‌وزیر نیز مذاکره نموده‌اند.»[79]

امام خمینی(ره) نیز پس از آگاهی از این دستگیری، بلافاصله به آیت‌الله شهاب‌الدین اشراقی(ره) مأموریت داد تا مسئله آزادی وی را پیگیری نماید؛[80] و پس از آنکه پاسخ درستی به ایشان داده نشد، طی تلگرافی به آیت‌الله قمی نوشت:

«اطلاعی از آقای طبسی ندارم. به نظر می‌رسد دست‌های مرموزی درصدد تحریک اعصاب هستند.»[81]

اولین بازجوئی از آیت‌الله طبسی، توسط هوشنگ ازغندی، که نام مستعار او منوچهری بود، صورت گرفت. بازجوئی از ساعت نه و چهل و پنج دقیقه صبح آغاز شد و تا ساعت 6 بعدازظهر ادامه یافت.[82] و بازجوئی دوم، چهار روز بعد، در تاریخ 9 / 2 / 1343 صورت گرفت.

این بازجوئی‌ها نتیجه‌ای نداشت و اصرار آیت‌الله طبسی در پیروی از مراجع تقلید، راه هرگونه سئوال اضافه‌ای را بر منوچهری بست تا در نظریه خود بنویسد:

«نامبرده در بازجوئی کلیه اتهامات وارده را تکذیب و مدعی است که هرگز برخلاف مصالح کشور سخنی نگفته، فقط بر اثر فتوای آیات الله قمی و میلانی مطلب مندرج در روزنامه اطلاعات روز سه‌شنبه 18 / 1 / 43 مبنی بر تأیید لوایح ششگانه شاهنشاه از طرف روحانیون را تکذیب نموده است و همچنین اعتراف نموده که اینجانب به پیروی از مراجع تقلید با لوایح ششگانه مخالف و تا پای جان هم ایستادگی خواهم نمود.»[83]

همین مسئله موجب شد تا بازپرسی‌های دادرسی ارتش نیز نتیجه‌ای در محکومیت ایشان در بر نداشته باشد و «قرار بازداشت نامبرده به قید التزام عدم خروج از حوزه قضائی تهران تبدیل» و از زندان آزاد گردد.[84] و این درحالی بود که دستور داده شد تا از منبر رفتن ایشان ممانعت به عمل آید.[85]

بازگشت به مشهد در روز شانزدهم مرداد ماه و مراسم استقبال از ایشان و حجت‌الاسلام و المسلمین محامی در فرودگاه، شکوهمند بود، به گونه‌ای که تیمسار بهرامی، رئیس ساواک خراسان شخصاً راهی فرودگاه شد تا از هرگونه استقبال رسمی ممانعت به عمل آورد.[86]

هرچند حضور او، مراسم استقبال را با مشکل مواجه کرد، ولی آقای طبسی به محض پیاده شدن از هواپیما و قرار گرفتن در جمع استقبال‌کنندگان، گفت:

«همشهریان عزیز! چهار ماه زندان، کوچکترین اثری از لحاظ عدم مبارزه در روحیه ما نداشته؛ بلکه ارمغانی است که با خود آورده و به مبارزات مقدس خود ادامه خواهیم داد.»[87]

 

تبعید امام خمینی (ره) و ادامه‌ی مبارزات

در سحرگاهِ 13 آبان سال 1343 امام خمینی (ره) که به تصویب قانون مصونیت مستشاران امریکائی، موسوم به کاپیتولاسیون اعتراض نموده بود، دستگیر و قبل از طلوع آفتاب، به ترکیه تبعید گردید و حدود دو ماه نیم بعد از آن، حسنعلی منصور که عامل تصویب کاپیتولاسیون بود، در اول بهمن ماه، در مقابل مجلس شورای ملی در میدان بهارستان، به وسیله گلوله هائی که از اسلحه‌ی شهید محمد بخارائی شلیک شد، از پای درآمد و سپس دستگیری گسترده‌ی اعضای هیئت‌های مؤتلفه اسلامی آغاز شد؛ که شرایط مبارزه را نیز تحت تأثیر قرار داد و سازماندهی مبارزات و پنهان‌کاری بیشتر در دستور کار قرار گرفت.

آیت‌الله واعظ طبسی که یکی از مبارزان پرشور و حرارت این عرصه بود، منزل خود را پایگاهِ سازماندهی روحانیون در مشهد قرار داد و ضمن پیگیری مستمر حرکت امام (ره) در تبعید، سرنگونی رژیم شاه را به عنوان هدفِ اصلی مبارزات مطرح کرد:

«آقایان! باید با شدیدترین وضعی مبارزه را شروع کنیم، باید رژیم را سرنگون نمائیم، باید این شاه را از تخت پائین بیاوریم، نباید بیکار بنشینیم.»[88]

او در طریقِ مبارزه آرام نداشت و سازمان امنیت خراسان نیز، لحظه‌ای از کنترل او غافل نبود؛ از این رو، به بهانه‌ی بررسی پرونده‌ی گذشته، در تاریخ 1 / 9 / 1344، دو ماه بعد از تغییر محل تبعید امام (ره) از ترکیه به نجف اشرف، دوباره به دادگاه 202 ارتش فراخوانده شد[89] و به سه ماه حبس تأدیبی محکوم گردید؛[90] که پس از پیگیری‌های مکرر و تشکیل دادگاه تجدید نظر و مکاتبات مرتبط با آن، مدت بازداشت قبلی به «حساب محکومیت وی منظور» گردید.[91]

باوجود اینکه ساواک خراسان به شدت مراقبت از ایشان و ممنوع المنبر بودن او را کنترل می‌نمود، تا جائی که جلوگیری از سخنرانی وی در ایام محرم و صفر در رفسنجان را تدارک نمود؛[92] ولی شبکه روحانیون پیرو امام(ره) به گونه‌ای تشکل یافته بود که کنترل همه‌جانبه‌ی آن از توان ساواک خارج بود. ارتباط با آیت‌الله شهید سید محمدرضا سعیدی[93] و آیت‌الله سیدمحمود طالقانی،[94] و ایجاد شبکه‌ی توزیع اعلامیه در شهرهای استان، نمونه‌ای از این سازمان‌یافتگی است.[95]

حضور شخصیت‌های مبارزی چون: مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای و شهید حجت‌الاسلام سیدعبدالکریم هاشمی نژاد در جریان این تشکل، یکی از نقاط نورانی دوران مبارزات در مشهد مقدس است که ساواک نسبت به نام و ارتباط آنان حساسیت بیشتری داشت.[96] آیت‌الله طبسی که معتقد بود:

«ما اگر کارها و افکارمان تشکیلاتی باشد، نتایج بهتری از هر اقدامی خواهیم داشت و از این جهت با دوستان دیگر هم صحبت کرده‌ام که باید تشکیلاتی به وجود آوریم و به نیروهای پراکنده سر و سامانی بدهیم.»[97]

درباره‌ی چگونگی همکاری با ایشان می‌گوید:

«چند ماه بعد که از زندان آزاد شدم، عزم خود را برای مبارزه با رژیم ستمشاهی جزم‌تر یافتم. خراسان به محوریت مشهد می‌توانست کانون مبارزه با رژیم باشد و با وجود دو یار همراهم، پیمودن این مسیر چندان دشوار نمی‌نمود. آیت‌الله سید علی خامنه‌ای و سید عبدالکریم هاشمی نژاد، دو محور دیگر مبارزه در مشهد بودند. ما سه نفر خیلی زود توانستیم محوری واحد در شرق کشور برای مبارزه تشکیل بدهیم. سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد سخنرانی قهار بود، طنین صدای او می‌توانست خون یخ‌زده در شریان اجتماع را به جوش بیاورد؛ فریاد رسای او گوش خواب‌زدگان را کر می‌کرد و آیت‌الله سید علی خامنه‌ای استاد مسلّم تعالیم اسلامی و اندیشه‌های دینی بود. درس‌های او نوشداروئی بود که در کام خسته جوانان ایران زمین ریخته می‌شد و حیاتی دوباره به آنها می‌بخشید. من و برادرانم استاد خامنه‌ای و شیخ عبدالکریم، به زودی در خط اول مبارزه با رژیم ستمشاهی قرار گرفتیم و دست‌های پلید رژیم هرگز نتوانست بین ما جدائی ایجاد کند.»[98]

طبیعی بود که در جریان مبارزات متشکل روحانیون در نهضت امام خمینی (ره)، بعضی از سستی‌ها و بی‌توجهی‌ها از سوی برخی دیگر از روحانیونی که دارای تفکر مبارزاتی نبودند، وجود داشت. یکی از تلاش‌های آیت‌الله طبسی در این دوران، تلاش برای همراه نمودنِ آنان با جریان مبازره بود، که نمونه‌ی آن در گزارش زیر به خوبی تبیین گردیده است:

«روز 3 / 11 / 48 سید حسن ابطحی در منزل آیت‌اله میلانی اظهار می‌نماید «در ماه مبارک رمضان، شیخ عباس طبسی واعظ مرا به منزلش احضار نموده و قریب دو ساعت با من صحبت می‌کرد. مفاد اظهارات طبسی از این قرار بوده که به من می‌گفت: چرا تو ساکتی و حرف نمی‌زنی و مبارزه نمی‌کنی و اگر همین طور ساکت باشی، ما مجبوریم تو را بکوبیم، در نتیجه کسی با تو نماز نخواهد خواند. طبسی قریب دو ساعت از این حرف‌ها می‌زد، که حاصلش تهدید من بود؛ من هم در پاسخ وی گفتم: من از اول هم کاری به این کارها نداشته‌ام و مانند شماها حرارتی به خرج نداده و حالا هم کاری ندارم، حتی با کارهای برادرزنم سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد موافق نیستم... من وظیفه شرعی خودم همین است که نماز بخوانم، منبر بروم، جلسه بحث و انتقاد دینی داشته باشم، چند نفر جوان را هدایت کنم و کار شما و اعمال شما مورد قبول و پسند من نیست و با شما و هاشمی‌نژاد هیچ وقت همصدا نمی شوم.»[99]

در سنگر تدریس

جلوگیری از سخنرانی‌های آیت‌الله طبسی و ممنوعیت از منبر، هرگز مانع شکننده‌ای برای پیشگیری از فعالیت‌ها و اظهارنظرهای انقلابی او نبود. او کرسیِ تدریس را به منبری دیگر تبدیل کرد و با تربیت طلبه‌هائی که در درس وی حاضر می‌شدند، به ترویج و تبلیغ تفکر امام خمینی(ره) و تکثیر آن اقدام نمود.[100]

در زمان تصویب «لایحه حقوق خانواده» در مجلس شورای ملی، که طرحی از سوی تشکیلات بهائیت بود، به همراه شهید هاشمی‌نژاد در تدارک نامه‌نگاری به مراجع تقلید برای مخالفت با آن برآمد،[101]و در زمانی که انتخابات فرمایشی مجلس شورای ملی از رسانه‌ها تبلیغ می‌شد، در مدرسه نواب به افشاگری پرداخت که:

«ما نمی‌دانیم چه باید بکنیم، رفراندم‌هائی که تشکیل می‌شود، درست نیست؛ چون افرادی که در این مملکت وجودشان مفید و مؤثر است، در اینگونه رفراندم‌ها شرکت ندارند و چنین رفراندم‌هائی را که برعلیه مبانی دین و قرآن است، صحّه نمی‌گذارند.»[102]

و چند روز بعد نیز، در جلسه تدریس کتاب قوانین‌الاصول گفت:

«بنده در این پیش‌آمدهائی که برایم نموده است، که معلوم است و شماها می‌دانید، اگر از این ناراحتی ها هم بیشتر و سخت‌تر ببینم، در عین حال، استقامت خود را از دست نخواهم داد؛ بر شما طلاب است که استقامت در راه دین بنمائید.

ای طلاب محترم! شما هستید که شمشیر بیانتان منطق است و بر هر فردی از شما لازم است نسبت به وضع و موقعیت خود به دین مقدس اسلام کمک کند و با اجانب و شخصیت‌هائی که با اعمال زشت کمرشکن می‌خواهند قوانین واقعی اسلام را از بین ببرند، مبارزه نمائید.»

به همین علت بود که در ذیل این گزارش، نوشته شد:

«شیخ عباس طبسی اغلب ضمن درس و مباحثه، اظهارات تحریک‌آمیزی خطاب به طلاب بیان می‌نماید... به آیت اله کفائی تذکر داده شد که نامبرده چون صلاحیت مدرسی ندارد، از تدریس وی در مدرسه نواب جلوگیری نماید.»[103]

که این اظهارات، احضار دوباره‌ی او به ساواک را به دنبال داشت.[104]

تربیت طلاب انقلابی و مبارز در درجه‌ای از اهمیت قرار داشت که تأسیس مدرسه‌ای مستقل نیز در برنامه فعالیت‌های ایشان و مقام معظم رهبری، با همفکری و همکاری آیت‌الله شهید سیدمحمدحسینی بهشتی قرار گرفت.[105]

 

تلاش برای مرجعیت امام خمینی (ره)

در دوازدهم خرداد ماه سال 1349ش، آیت‌الله العظمی سیدمحسن حکیم (ره) از دنیا رحلت نمود و هشت روز پس از آن نیز، آیت‌الله سید محمدرضا سعیدی در زندان قزل‌قلعه به شهادت رسید. در این موقع، یکی از فعالیت‌های تشکل روحانیون مبارز خراسان، ضمن تبلیغ برای گسترش مرجعیت امام (ره)،[106] سازماندهی مبارزات علیه رژیم شاه به وسیله تعطیلی دروس حوزه‌های علمیه مشهد و نمازهای جماعت بود.[107]

در این شرایط، که برخی از پیروان امام (ره) به صورت سربسته و پنهانی، ایشان را ترویج می‌کردند، آیت‌الله طبسی به طور صریح و آشکار به این کار مشغول بود:

«من، مقلد آیت‌الله خمینی هستم و هر کس از من سئوال می‌کند، می‌گویم باید از آقای خمینی تقلید کند و از کتاب تحریرالوسیله آقای خمینی بهره ببرید که واقعاً عالی است.»[108]

دو روز بعد از گزارش این اظهارات، در تاریخ سی و یکم خرداد، دستور دستگیری آیت‌الله طبسی، مقام معظم رهبری، حجت‌الاسلام محامی و حجت‌الاسلام سید محمود مجتهدی صادر شد.[109]

ایشان که از تعقیب خود برای دستگیری اطلاع یافته بود، مدتی را به زندگی مخفی پرداخت و تلاش ساواک، حتی با کنترل منزل اقوام و منسوبان وی نتیجه‌ای نداشت، تا اینکه پس از گسترده‌تر شدن چتر امنیتی نیروهای امنیتی و انتظامی، بالاخره در حدود سه ماه بعد، در تاریخ 21 شهریورماه، این دستگیری صورت گرفت.[110] ولی احمد شیخان که در مردادماه 1349 به ریاست ساواک خراسان منصوب شده بود، با این استدلال که:

«تبعید افرادی نظیر طبسی و محامی، علاوه براینکه نتیجه مثبت در بر ندارد، موجب می‌شود که اولاً طبقه آخوند نسبت به ساواک بیش از پیش بدبین، ثانیاً این قبیل اشخاص که اکثراً زندگی خود را در گرو این نوع فعالیت‌ها و وابستگی‌ها می‌دانند، مظلوم و بیشتر مورد حمایت و پشتیبانی روحانیون افراطی و متعصبین مذهبی واقع شوند، ثالثاً پس از اختتام حکم، این افراد بزرگ و معروف شده و ضمن اینکه از نظر مادی بهره بیشتری می‌برند، مجدداً شروع به فعالیت می‌نمایند و بالاخره نه تنها تنبیه نشده‌اند، بلکه معروف‌تر می‌گردند»

عدم اجرای حکم و تعلیق آن را خواستار شد.[111] این نظریه چندان دوامی نداشت و شش ماه بعد، پس از اینکه گزارش چگونگیِ راهنمائی طلاب توسط ایشان در جریان مبارزه به ساواک رسید،[112] دستور احضار وی نیز داده شد.[113]

و باز در سال بعد نیز، تدریس در مسجد ملاهاشم، که متضمن تبلیغ امام (ره) بود از یک سو،[114] و تلاش برای متشکل نمودن دیگر روحانیون، در شرایطی که حرکت‌های مسلحانه نیز در گوشه و کنار کشور آغاز شده بود، از دیگر سو،[115] احضار دوباره‌ی ایشان را به دنبال داشت.[116]

و پس از چندی، اداره کل سوم نیز جمع‌آوری «مدارک مستند و غیر قابل انکار» علیه ایشان را خواستار گردید[117] و در حالی که ساواک خراسان از فرصت حضور منابع در کنار ایشان بهره می‌برد، اداره کل سوم در دستوری دوباره نوشت:

«به منظور پی بردن به چگونگی اقدامات خلاف وی، با استفاده از منبع 10071 و سایر امکانات موجود، مشارالیه دقیقاً و به طور مستمر مراقبت و نتایج حاصله را اعلام دارند.»[118]

در همین موقع بود که مکاتبات ایشان به مدت شش ماه، تحت عملیات سانسور پستی قرار گرفت.[119]

 

15 خرداد 1354

برگزاری مراسم بزرگداشت شهدای 15 خرداد سال 1342ش در سال 1354، در غالب شهرهای ایران، شور و حال دیگری داشت. این مراسم در قم و در مدرسه فیضیه، با تظاهرات و شعارهای انقلابی همراه بود و به خاک و خون کشیده شد، که این مسئله موجب ادامه‌ی تظاهرات تا روز هفدهم خرداد گردید.[120]

بازتاب این حرکت در مشهد مقدس، تعطیلی حوزه‌های علمیه را در پی داشت که اقدامِ این فعالیت، به آیت‌الله طبسی نسبت[121]و دستور دستگیری داده شد.[122] که در تاریخ 31 / 3 / 1354 همراه با بازرسی از منزل ایشان عملی[123] و به 18 ماه حبس محکوم گردید.[124]

 

فعالیت در زندان تا پیروزی انقلاب اسلامی

آیت‌الله طبسی، که در زمانِ ازدواج، همسری متدین و شجاع و همراه برگزیده بود، از درون زندان نیز به وسیله‌ی او با مبارزین در ارتباط بود؛ به گونه‌ای که در نامه‌هائی که می‌نوشت و در هنگامِ ملاقات‌ها و به صورت پنهانی، آن را به همسرش تحویل می‌داد، مبارزات خود را پی می‌گرفت.

در یکی از این ملاقات‌ها، هنگام رد و بدل نمودن نامه، پلیس زندان متوجه شد و یکی از دست‌نوشته‌های ایشان کشف گردید:

«برابر اعلام افسر نگهبان زندان مشهد، ساعت 1400 روز 19 / 6، زندانی ضدامنیتی عباس واعظ طبسی هنگام ملاقات با همسرش به نام زهرا عرفانیان فرزند محمد، دو برگ نامه داخل لباسهایش پنهان که در نامه مزبور مطلبی راجع به (اختفای کتب ممنوعه در منزل و تماس با سید علی خامنه‌ای به منظور اطلاع از تبعیدگاه طالقانی، شایع کردن درد کمر در بین دوستان به احتمال عدم ترخیص بعد از اتمام دوره محکومیت، تماس با محامی، امام جماعت مسجد حاج فرهاد در مشهد به منظور پرداخت ماهیانه ششصد تومان به خانواده عبادی زندانی ضدامنیتی) نوشته شده بود.»

در این زمان، معلوم شد که در بازرسی زمانِ دستگیری، هیچگونه مدرکی به وسیله‌ی نیروهای ساواک کشف نگردیده است؛ و به همین دلیل، منزل وی مورد بازرسی مجدد قرار گرفت و «در بازرسی از منزل مشارالیه تعداد 10 جلد کتاب مضره به نام حکومت اسلامی و چند جلد کتاب دیگر و یک برگ نامه مشکوک از طرف دو طلبه به اسامی حسین موحدی و عبدالعلی مزاری به نشانی قم، خیابان چهارمردان، چهارراه سجادیه کوی سفیدآب مدرسه مؤمنیه حجره 48 که در آن از واعظ طبسی تقاضای فهرست کتاب‌های موعود را کرده و از وی خواسته‌اند که با نام مستعار آقازاده با آنان مکاتبه نماید.» کشف گردید.[125] و بازجوئی از ایشان از سر گرفته شد.

به همین دلیل، باوجود پایان یافتنِ مدت محکومیت او در تاریخ 22 / 9 / 1355، ساواک مشهد «با توجه به مدارک مکشوفه از منزل وی» ، آزادی او را به مصلحت ندانست[126] و دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی در تاریخ 25 / 9 / 1355 قرار بازداشت موقت دوباره‌ی ایشان را صادر نمود.[127] پس از کش و قوس‌هائی که در جریان پرونده پیش آمد، در نهایت 37 روز بعد از موعد مقرر، در تاریخ 29 / 10 / 1355 از زندان آزاد شد.[128]

پس از آزادی از زندان و انجام دید و بازدیدهائی که از چشم منابع ساواک پنهان نبود، فعالیت‌های ایشان نیز از سر گرفته شد، که اولین اقدام آن، سازماندهی نمودن طلبه‌هائی بود که در جریان نهضت امام خمینی (ره) به فعالیت مشغول بودند.[129]

به همین علت بود که پرویز ثابتی، که از اعضای تشکیلات بهائیت بود و به عنوان «مقام امنیتی» ساواک شهرت داشت، دستور داد: «سازمان خراسان در طرفداران خمینی نفوذ و به موقع آن را از هم بپاشد.»[130]

همزمان با رحلتِ شهادت‌گونه‌ی آیت‌الله حاج آقا سیدمصطفی خمینی (ره) در اول آبان ماه سال 1356 در نجف اشرف، ایران به کانونی از ابراز ارادت به امام خمینی (ره) تبدیل شد و سیل تلگراف‌های تسلیت از سوی مراجع، علماء و روحانیون به سوی نجف سرازیر گردید؛ که از بین علمای مشهد، آیت‌الله طبسی نیز یکی از آنان بود و جلسه تدریس وی در مسجد ملاهاشم، برایِ بار دیگر، به کانون افشاگری علیه رژیم شاهنشاهی مبدّل گردید.[131] متعاقب آن نیز جلسات ترحیم برگزار شد؛ که محل سازماندهی برای برپائی باشکوه مراسم چهلمین روز درگذشت حاج آقا مصطفی، منزل آیت‌الله طبسی بود.[132]

مراسم بزرگداشت حاج آقا مصطفی، که محل تجلیل از مقام شامخ امام خمینی(ره) بود، محمدرضا پهلوی و درباریان را دچار وحشتی مضاعف نمود. این مسئله موجب شد تا مخدوش نمودنِ چهره‌ی روحانیت و حوزه‌های علمیه و اهانت به امام خمینی(ره) در دستور کار واقع شود؛ که این حرکت با انتشار مقاله‌ای موهن، با عنوان «ارتجاع سرخ و سیاه در ایران» ، به قلم فرد مجعولی به نام «رشیدی مطلق» در هفدهم دی ماه در روزنامه اطلاعات آغاز شد.

اولین عکس‌العمل‌های انتشار این مقاله در شهرهای مختلف کشور، تظاهرات مردم بود که این تظاهرات در شهر قم، با تعطیلی حوزه‌های علمیه در 19 دی همراه بود. تظاهرات مردم و روحانیون قم در 19 دی به خون کشیده شد و در مشهد نیز در همین روز، حوزه‌های علمیه تعطیل شد و تظاهراتی برپا گردید.  

متعاقب کشتار مردم بی‌دفاع در قم، سازماندهی برای ادامه‌ی راه شهدا آغاز گردید و تعطیلی نمازهای جماعت به مدت یک هفته، در دستور کار قرار گرفت. این حرکت در مشهد، که تعطیلی دروس حوزوی را نیز در پی داشت، پس از تماس تلفنی آیت‌الله شهید سیدمحمدحسینی بهشتی با آیت‌الله طبسی عملی گردید.[133]

در این موقع، آیت‌الله طبسی به همراه شهید سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد، برای دیدار با مقام معظم رهبری که به ایرانشهر تبعید شده بود، راهی آن دیار شد[134]و پس از آن، برای برگزاری مراسم چهلم شهدای قم برنامه ریزی گردید.[135]

بعد از آن هم تهیه و انتشار اعلامیه‌های مختلف از جمله: تحریم عید نوروز،[136] اعلامیه‌ی چهلم شهدای حادثه‌ی تبریز[137]و برگزاری مراسم بزرگداشت شهدای حادثه‌ی یزد[138]بخشی از فعالیت‌های ایشان در این دوران بود. این فعالیت‌ها موجب شد تا پرویز ثابتی به ساواک مشهد دستور دهد:

«گزارشاتی که اخیراً درباره شخص موصوف واصل گردیده، نشان‌دهنده آن است که مشارالیه در جریان حوادث اخیر تبریز و قم، اقدامات و فعالیت‌هائی در جهت جانبداری و تائید این اقدامات و به نفع روحانیون مخالف انجام داده است، لذا ... در مورد ارسال پرونده وی با نظر موافق به دادگاه مجدداً بررسی و نتیجه اعلام» گردد.[139]

و پس از آن با رهنمودِ «تهیه مدارک و دلایل مستند و محکمه‌پسند»، دستور دستگیری مجدد ایشان صادر گردید.[140]

این دستور در صبح روز بیست و دوم خردادماه انجام شد،[141]ولی شرایط کشور که حتی در روستاهای دور افتاده‌ی آن فریاد «مرگ بر شاه» بلند بود، اقتضای دستگیری شخصیتی چون آیت‌الله طبسی را نداشت، لذا در همان روز، بنا بر دستور ناصر مقدم، که در هفدهم خرداد ماه به جای نعمت‌الله نصیری رئیس ساواک شده بود،[142] قرار بازداشت وی به «قرار التزام عدم خروج از حوزه قضائی خراسان به قید وجه التزام مبلغ یکصد هزار ریال»، تبدیل و آزاد گردید.[143]

نوشتن اعلامیه‌های مختلف به همراه دیگر علما و روحانیون مبارز مشهد،[144] برپائی تظاهرات و مراسم بزرگداشت به مناسبت‌های گوناگون[145] و تحصن در بیت آیت‌الله شیرازی به مناسبت تعرض نیروهای نظامی به تظاهرات زنان و دستگیری برخی از آنان[146] بخش دیگری از فعالیت‌های آیت‌الله طبسی در این دوران است که در اسناد موجود به ثبت رسیده است.

در جریان این فعالیت‌ها، که با درگیری با نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی نیز همراه بود و به شهادت برخی از جوانان انقلابی هم منجر شد، آیت‌الله طبسی به عنوان یکی از «مسببین اصلی» معرفی[147]و دستگیری وی ضروری تشخیص داده شد[148]و حکم آن صادر گردید؛[149] ولی شرایط کشور به گونه‌ای بود که نه تنها امکان این دستگیری وجود نداشت، که از یک سو، بازپرسی دادسرای نظامی مشهد نیز، در این موقع، قصد قانونی نمودن و تعیین تکلیف پرونده‌ی ایشان را داشت و ساواک را مسئول آن می‌دانست:

«پرونده مقدماتی اتهامی نامبرده حدود 2 سال پیش به این بازپرسی ارجاع و از آن تاریخ تا کنون طی 27 فقره نامه متوالی تکمیل و اعاده پرونده اتهامی مشارالیه جهت اظهارنظر نهائی از آن سازمان درخواست شده که تا این لحظه فقط یک شماره نامه مبنی براینکه پرونده اتهامی نامبرده تحت بررسی و به محض تکمیل ارسال خواهد شد، به این بازپرسی واصل شده است. با عرض مراتب جهت اطلاع از اینکه این بازپرسی هیچ عذر قانونی برای تأخیر بیش از این در رسیدگی به این پرونده و اظهارنظر نهائی ندارد، خواهشمند است دستور فرمائید در تکمیل و اعاده پرونده مورد بحث شتاب نمایند و در صورتی که انجام این خواسته فعلاً میسر نیست علت آن را به این بازپرسی اعلام تا در صورت لازم در جواب اداره متبوعه جوابگو باشد.»[150]

و از سویِ دیگر، آیت‌الله طبسی نیز در سخنرانی‌های خود، به قصد ایجاد وحشت و پیشگیری از جنایات بیشتر، نیروهای امنیتی و نظامی رژیم را که موجب تیراندازی و کشتار مردم بی‌دفاع را فراهم کرده بودند، تهدید می‌نمود و تحت تأثیر کشتار مردم تهران در میدان شهدا در هفدهم شهریورماه، خطاب به مردم می‌گفت:

«شما برای کسب موفقیت باید اول تمام مأمورین اطلاعاتی چه افسر و چه درجه‌دار و چه شخصی را شناسائی و آنان را از میان بردارید.»[151]

در این موقع، امام خمینی (ره) که در عراق با ایجاد محدودیت شدید روبرو شده بود، به قصد خروج از عراق به مرز کویت رفت، ولی با وجود هماهنگی‌های صورت گرفته و داشتن مجوز رسمی، به ایشان اجازه ورود به کویت داده نشد و به ناچار راهی فرانسه شد و در دهکده‌ای به نام «نوفل‌لوشاتو» سکنی گرفت.

حضور امام خمینی (ره) در فرانسه، که خود را کشوری آزاد می‌دانست، موجب شد تا سیل خبرنگاران را به سوی نوفل لوشاتو سرازیر نماید و نحوه‌ی ارتباط‌گیری با امام از سوی یاران ایشان در ایران نیز سهل‌تر شد.

از جمله افرادی که در این موقع با پاریس در تماس بود و رهنمودها و اعلامیه‌های امام(ره) را بدون واسطه دریافت می‌نمود، آیت‌الله طبسی بود.[152]

شورای تأمین استان خراسان در تاریخ 27 / 8 / 57 تشکیل جلسه داد و دستور دستگیری 8 نفر از وعاظ، توسط فرمانداری نظامی را صادر نمود که یکی از آنان آیت‌الله طبسی بود؛[153]ولی باز هم به علت شرایط موجود و ضمن هماهنگی با مدیرکل اداره سوم ساواک، «دستگیری نامبردگان به بعد موکول گردید.»[154]و نوشته شد:

«با همبستگی و فعالیتی که واعظ طبسی و هاشمی‌نژاد با سایر روحانیون و طبقه دانشگاهی و آیات عظام و کسبه دارند، چنانچه دو نفر مزبور دستگیر گردند، به طور قطع دستجات زیادی در مشهد اجتماع و اعتصاباتی رخ خواهد داد که مقامات مجبور می‌شوند آنان را آزاد و به خواسته‌های مخالفین تن دردهند.»[155]

دریافت گزارش فعالیت‌های انقلابی در استان خراسان و خصوصاً در شهر مشهد، موجب شد تا اداره کل سوم ساواک در دستوری «خیلی فوری» اعلام نماید:

«مراتب دستگیری طبسی و هاشمی‌نژاد و 10 نفر مورد نظر آن سازمان، در شورای امنیت استان مطرح گردد، چنانچه با این اقدام استاندار موافقت نداشت، مجدداً مراتب به مرکز منعکس؛ ضمناً در شورا، رئیس ساواک اعلام عدم مسئولیت نماید.»[156]

ولی اختلاف موجود در بین اعضای شورای تأمین استان، موجب شد تا ساواک مشهد بنویسد:

«فرماندهی ژاندارمری و معینی معاون استاندار، اظهار نمودند دستگیری این عده ممکن است تظاهرات و اعتصاب عده‌ای را به دنبال داشته باشد. استاندار و فرماندار نظامی و رئیس شهربانی با توجه به فعالیت آنان، با دستگیری آنان موافق، لیکن، بنا به تقاضای استاندار از نخست‌وزیر، قرار شد نخست‌وزیر با آیات قمی و شیرازی مذاکره کند، دستگیری آنان موکول به نتایج این مذاکره و 48 ساعت بعد موکول گردیده.»[157]

در این موقعیت، فعالیت‌های آیت‌الله طبسی نیز به صورت گسترده ادامه یافت و بیت ایشان به یکی از مراکز سازماندهی مردم برای انجام تظاهرات تبدیل گردید؛[158]تا اینکه در تظاهرات روز چهاردهم آذرماه، که آیت‌الله طبسی یکی از سخنرانان آن بود، «مردم، مجسمه شاه را کندند و بچه‌ها، عکس خمینی را به ماشین‌ها و تانک‌ها چسباندند.»[159] پنج روز بعد، در اجتماع تظاهرات‌کنندگان در اطراف حرم مطهر حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا علیه آلاف التحیه والثناء، آقای طبسی ضمن قرائت قطعنامه‌ای ده ماده‌ای، در سخنرانی خود خطاب به مردم گفت:

«بروید حرم را اشغال کنید و قرار است امشب، خطبه به نام خمینی خوانده شود؛ لذا قرار است امشب سید علی خامنه‌ای به نام خمینی خطبه بخواند.»[160]

پس از این حرکت، که شکستی بزرگ برای نیروهای امنیتی و نظامی و انتظامی محسوب می‌شد، حمله چماق به دستان به بیمارستان امام رضا (ع) توسط عوامل رژیم سازماندهی شد که آیت‌الله طبسی در تاریخ 21 / 9 / 57 در جریان آن قرارگرفت[161] و به همراه مقام معظم رهبری و دیگر روحانیون انقلابی شهر به سازماندهی برای مقابله با این حرکت مشغول شد.[162]

در جریان حمله‌ی چماق به دستان، در روز بیست و سوم آذرماه به بیمارستان امام رضا (ع)، که با حمایت نیروهای نظامی و انتظامی و تیراندازی آنان صورت گرفت، تعدادی از مردم ، مجروح و شهید شدند.[163] این اقدام، تحصن جامعه روحانیت مشهد در محل بیمارستان را به دنبال داشت[164] و این روز را به عنوان نقطه‌ی عطفی در جریان انقلاب اسلامی ماندگار نمود.

چند روز بعد، کنترل شهر به دست نیروهای انقلابی افتاد تا بخش ضدجاسوسی ساواک خراسان در گزارشی بنویسد:

«با همکاری اصناف . بازاریان . فرهنگیان و دانشگاهیان و روحانیون، دادگاهی به نام دادگاه ملی در شهر مشهد تشکیل که ریاست آن را شیخ طبسی به عهده دارد. نحوه کار بدین ترتیب است که در گوشه و کنار شهر، تعدادی از جوانان کم سن و سال که روی بازوی آنها علامت مأمور انتظامات است، در پوشش برقراری نظم و ترافیک، شماره اتومبیل‌هائی به آنان داده شده تا ضمن چک کردن اتومبیل‌ها، چنانچه به یکی از این شماره ها برخورد کردند، سوت می‌زنند، سپس تعداد 4 الی 5 نفر چریک مسلح موتوری که در حول و حوش هر یک از این مأموران به ظاهر انتظامی هستند، اتومبیل و سرنشین مربوطه را دستگیر و ظاهراً به دادگاه هدایت می‌نمایند.»[165]

 

آیت‌الله طبسی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در روز بیست ودوم بهمن ماه سال 1357 حفظ و برقراری امنیت در کشور، یکی از اقداماتِ اساسی و اولیه بود که این مهم در شهر مقدس مشهد توسط آیت‌الله طبسی با تشکیل کمیته‌های مردمی صورت گرفت.

هنوز سه روز از پیروزی انقلاب اسلامی سپری نشده بود که امام خمینی (ره) در حکمی، ایشان را به عنوان سرپرست آستان قدس رضوى منصوب فرمودند:

«بسم الله الرحمن الرحیم‌ . خدمت جناب مستطاب حجت‌الاسلام آقاى آقا شیخ عباس واعظ طبسى- دامت افاضاته‌

پس از اهداى سلام و تحیت، تا تعیین تولیت براى آستان مقدس حضرت ثامن الائمه صلوات الله و سلامه علیه و على آبائه الطاهرین، جنابعالى براى سرپرستى آن آستان مقدس منصوب هستید. لازم است با کمال جدیت و به طور دقیق، حفاظت از متعلقات آنجا خصوصاً کتابخانه و خزینه و محتویات ضریح مقدس و موقوفات و سایر آنچه مربوط است به آن آستان مقدس، بفرمایید و از حیف و میل و ضیاع اموال جلوگیرى نمایید. حضرات خُدام محترم با جنابعالى در این امر لازم تشریک مساعى خواهند نمود. والسلام علیکم و رحمه الله . 16 ربیع الاول 99 /  25 بهمن 57 . روح‌الله الموسوی الخمینى‌.»[166]

از این پس، آیت‌الله طبسی، به تبعیت از منویات امام خمینی(ره) چنان در آستان قدس رضوی به فعالیت مشغول شد که دیگر فعالیت‌های مهمی چون شرکت در مجلس خبرگان قانون اساسی در سال 1358 عضویت در دوره‌های مختلف مجلس خبرگان و همچنین عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، در ذیل آن واقع گردید.

حکم سرپرستی ایشان بر آستان قدس رضوی در فروردین ماه سال 1359ش، از سوی امام خمینی (ره) به حکم «تولیت» تبدیل گردید،[167] که پس از رحلت امام خمینی (ره)، این حکم از سوی مقام معظم رهبری نیز مورد تنفیذ قرار گرفت.

در دوران جنگ تحمیلی، حمایت از رزمندگان اسلام و شرکت در جبهه‌های نبرد و بازسازی شهر جنگ‌زده‌ی هویزه، از اقدامات دیگر ایشان بود که از سوی امام (ره) به عنوانِ «پیشنهاد مسرّت‌بخش» از آن یاد شد.[168]

در این شرایط و موقعیت، دشمنان دین و قرآن که شاهد موفقیت‌های پی در پی انقلاب اسلامی در سراسر کشور بودند، ترورِ رهبران و شخصیت‌های تأثیرگذار را در سراسر کشور در دستور کار قرار دادند؛ که این حرکت در مشهد مقدس، سوءقصد به آیت‌الله طبسی را به دنبال داشت، که با لطف و عنایت الهی، ناکام ماند. پس از این سوءقصد بود که امام خمینی(ره) در پیامی خطاب به ایشان نوشت:

«بسمه تعالى . مشهد مقدس . جناب حجت‌الاسلام آقاى طبسى، تولیت محترم آستان قدس رضوى، دامت افاضاته‌

خداوند تعالى را شکر که توطئه جنایتکارانه منحرفان از اسلام درباره جنابعالى خنثى شد؛ و خداوند را سپاس که هر روز این جنایتکاران، ورق سیاهى بر اوراق جنایت خود مى‌افزایند. و اکنون که به خواست خداى تعالى دستشان از هر جا کوتاه و هر گروهى از آنان گروه دیگر را لعن مى‌کند و از رسیدن به آنچه در خیال خود به آرزوى آن بوده‌اند، مأیوس شده‌اند، چاره‌اى جز خرابکارى براى اظهار وجود ندارند که آن هم برایشان جز رسوایى در پى ندارد. از خداوند تعالى سلامت و سعادت جنابعالى و سایر متعهدان به اسلام و خدمتگزاران به جمهورى اسلامى را خواستارم. و السلام علیکم و رحمه الله. 30 بهمن 61 . روح الله الموسوی الخمینى»[169]

وجود پرتلاش آیت‌الله طبسی در مشهد مقدس، به عنوان نماینده‌ی ولی فقیه و تولیت آستان قدس رضوی در طول سه دهه‌ی گذشته، منشأ خدمات و آثار فراوانی بوده است که: بازسازی تمام‌عیار حرم مطهر و اطراف آن، توسعه‌ی روضه‌ی منوره، احداث صحن جمهوری اسلامی، صحن جامع، صحن قدس و رواق‌های دارالولایه، دارالهدایه، دارالرحمه، دارالحکمه، ساختمان جدید کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد و دانشگاه علوم رضوی و دانشگاه امام رضا (ع) و احداث زیرگذر اطراف حرم، بخشی از آن است.

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]. به نقل از مقاله‌ی: روایتی متفاوت از زندگی آیت‌الله عباس واعظ طبسی، سایت تخصصی آیت‌الله واعظ طبسی.

[2]. وفیات العلما یا دانشمندان اسلامی، حسین جلالی شاهرودی.

[3]. همان

[4]. سند گزارش اطلاعات داخلی، 14 / 7 / 43 از همین مجموعه

[5]. روایتی متفاوت از زندگی آیت‌الله واعظ طبسی، همان

[6]. همان

[7]. فرهنگنامه رجال روحانی عصر امام خمینی (ره)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 462

[8]. سند خلاصه سوابق، بدون شماره و تاریخ، از همین مجموعه

[9]. ویژه نامه حرم، آبان 1389 اداره کل روابط عمومی آستان قدس رضوی

[10]. روایتی متفاوت از زندگی آیت‌الله عباس واعظ طبسی، همان

[11]. سند شماره: 2933 / م الف 11- 12 / 4 / 40 از همین مجموعه

[12]. سند شماره: 5565 / 5 - 13 / 4 / 40 از همین مجموعه

[13]. سند شماره: 3279 / 2 - 14 / 4 / 40 از همین مجموعه

[14]. سند شماره: 2979 /  م الف 11 - 19 / 4 / 40 از همین مجموعه

[15]. سند شماره: 3026 /  م الف 11 – 25 / 4 / 40 از همین مجموعه

[16]. سند گزارش مأمور ویژه کشمیری - 22 / 4 / 40 از همین مجموعه

[17]. سند شماره: 231 - 17 / 5 / 40 از همین مجموعه

[18]. سند شماره: 222 - 15 / 5 / 40 از همین مجموعه

[19]. سند شماره: 3324 /  م الف 11- 19 / 5 / 40 از همین مجموعه

[20]. سند شماره: 9099 /  م الف 11 - 29 / 8 / 41 از همین مجموعه

[21]. سند شماره: 3500 /  م الف 11-  2 / 4 / 41 از همین مجموعه

[22]. سند شماره: 753 - 25 / 4 / 41 از همین مجموعه

[23]. سند شماره: 3844 /  س ت - 21 / 3 / 41 از همین مجموعه

[24]. سند شماره: 9099 /  م الف 11 - 29 / 8 / 41 از همین مجموعه

[25]. سند شماره: 3093 - 3 / 5 / 41 از همین مجموعه

[26]. صحیفه امام، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، ج ‌1، ص 78

[27]. روایتی متفاوت از زندگی آیت‌الله طبسی، همان

[28]. سند شماره: 9099 /  م الف 11 - 29 / 8 / 41 از همین مجموعه

[29]. سند برگ بازجوئی 7 / 11 / 1341 از همین مجموعه

[30]. سند شماره: 10319 /  م الف 11 - 9 / 11 / 41 از همین مجموعه

[31]. سند شماره: 7752 /  9 ﻫ - 13 / 8 / 46 از همین مجموعه

[32]. سند شماره: 9099 /  م الف 11 - 29 / 8 / 41 از همین مجموعه

[33]. سند شماره: 25232 / 321 - 11 / 9 / 41 از همین مجموعه

[34]. سند شماره: 9285 /  م الف 11- 19 / 9 / 41 از همین مجموعه

[35]. سند گزارش تفصیلی مورخه 2 / 10 / 1342 از همین مجموعه

[36]. سند شماره: 29632 / 321- 25 / 10 / 41 از همین مجموعه

[37]. روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 150

[38]. سند شماره: 8644 - 7 / 11 / 41 از همین مجموعه

[39]. سند شماره: 9436 /  م الف 11- 15 / 11 / 41 و سند شماره: 8976 - 16 / 11 / 41 از همین مجموعه

[40]. سند شماره: 1164 - 29 / 11 / 41 از همین مجموعه

[41]. سند گزارش اطلاعات داخلی - 3 / 1 / 42 از همین مجموعه

[42]. سند شماره: 34566 / 313 - 9 / 12 / 41 از همین مجموعه

[43]. سند شماره: 1238- 14 / 12 / 41 از همین مجموعه

[44]. سند شماره: 10623 /  م الف 11- 16 / 12 / 41 از همین مجموعه

[45]. صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ج ‌1، ص 156   

[46]. سند گزارش اطلاعات داخلی - 2 / 1 / 42 از همین مجموعه

[47]. سند صورت جلسه - 2 / 1 / 42 از همین مجموعه

[48]. سند شماره: 1023 /  م الف 11 - 7 / 1 / 42 از همین مجموعه

[49]. سند شماره: 2658 - 4 / 3 / 42 از همین مجموعه

[50]. سند گزارش اطلاعات داخلی - 8 / 3 / 42 از همین مجموعه

[51]. سند گزارش اطلاعات داخلی - 9 / 3 / 42 از همین مجموعه

[52]. سند شماره: 19167 / 321 - 15 / 5 / 42 از همین مجموعه

[53]. سند شماره: 4579 / 5 - 23 / 4 / 42 از همین مجموعه

[54]. سند شماره: 5027 / 5 - 24 / 4 / 42 از همین مجموعه

[55]. سند گزارش اطلاعات داخلی - 24 / 4 / 42 از همین مجموعه

[56]. سند شماره: 6082 / 5 - 31 / 4 / 42 از همین مجموعه

[57]. سند شماره: 5055 / 5 - 25 / 4 / 42 از همین مجموعه

[58]. سند گزارش اطلاعات داخلی - 25 / 4 / 42 از همین مجموعه

[59]. سند گزارش اطلاعات داخلی - 27 / 4 / 42 از همین مجموعه

[60]. سند شماره: 6132 / 5 - 31 / 4 / 42 از همین مجموعه

[61]. سند شماره: 3925 /  م الف 11 - 21 / 5 / 42 از همین مجموعه

[62]. سند شماره: 6991 /  م الف 11- 22 / 7 / 1342 از همین مجموعه

[63]. سند شماره: 1504 /  داد - 6 / 6 / 42 از همین مجموعه

[64]. سند شماره: 1904 / 1 - 19 / 9 / 42 از همین مجموعه

[65]. سند گزارش اطلاعات خارجی - 6 / 11 / 42 از همین مجموعه

[66]. سند گزارش اطلاعات داخلی - 15 / 12 / 42 از همین مجموعه

[67]. سند گزارش اطلاعات داخلی - 20 / 1 / 43 از همین مجموعه

[68]. روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 174

[69]. صحیفه امام، همان، ج ‌1، ص 267

[70]. سند شماره: 2- 5-4- 5 - 24 / 1 / 43 از همین مجموعه

[71]. سند شماره: 2541 /  9 ﻫ - 24 / 1 / 43 از همین مجموعه

[72]. سند گزارش اطلاعات داخلی - 25 / 1 / 43 از همین مجموعه

[73]. سند شماره: 5171 / 321 - 26 / 1 / 43 از همین مجموعه

[74]. سند شماره: 29 - 27 / 1 / 43 از همین مجموعه

[75]. سند شماره: 192 /  ق م - 30 / 1 / 43 از همین مجموعه

[76]. سند شماره: 190 /  ق م - 30 / 1 / 43 از همین مجموعه

[77]. سند شماره: 393 - 29 / 1 / 43 از همین مجموعه

[78]. سند شماره: 6516 / 321 - 29 / 1 / 43 از همین مجموعه

[79]. سند شماره: 1601 /  20 الف - 29 / 1 / 43 از همین مجموعه

[80]. سند شماره: 162 - 28 / 1 / 43 از همین مجموعه

[81]. سند شماره: 2165 / 20 الف - 6 / 2 / 43 از همین مجموعه

[82]. سند بازجوئی – 5 / 2 / 1343 از همین مجموعه

[83]. سند خلاصه بازجوئی –  بدون تاریخ از همین مجموعه

[84]. سند شماره: 2965 / 29343 / 7 / 11 - 13 / 5 / 43 از همین مجموعه

[85]. سند شماره: 9145 / 9 ﻫ - 31 / 6 / 43 از همین مجموعه

[86]. سند شماره: 210 - 17 / 5 / 43 از همین مجموعه

[87]. سند شماره: 8355 /  م ﻫ - 7 / 6 / 43 از همین مجموعه

[88]. سند گزارش اطلاعات داخلی - 8 / 4 / 44 از همین مجموعه

[89]. سند شماره: 118 - 1 / 9 / 44 از همین مجموعه

[90]. سند شماره: 5310 / 1713 - 2 / 12 / 44 از همین مجموعه

[91]. سند شماره: 39483 - 7 / 4 / 45 از همین مجموعه

[92]. سند شماره: 1134 / 9 /  ﻫ - 3 / 2 / 45 و سند شماره: 3419 / 316 - 3 / 2 / 45 از همین مجموعه

[93]. سند شماره 6248 / 9 ﻫ – 12 / 7 / 48 از همین مجموعه

[94]. سند شماره: 17695 / 20 ﻫ 3 - 15 / 10 / 48 از همین مجموعه

[95]. سند شماره: 11200 / 9 ﻫ - 25 / 4 / 49 از همین مجموعه

[96]. سند شماره: 84458 / 316 -  14 / 9 / 47 از همین مجموعه

[97]. سند شماره: 5674 / 9 ﻫ - تاریخ: 18 / 8 / 53 از همین مجموعه

[98]. ویژه‌نامه حرم، آبان 1389 ش، اداره کل روابط عمومی آستان قدس رضوی

[99]. سند شماره: 8949 / 9 ﻫ - 9 / 11 / 48 از همین مجموعه

[100]. سند شماره: 7752 /  9 ﻫ - 13 / 8 / 46 از همین مجموعه

[101]. سند شماره: 11240 /  ﻫ 1 - 17 / 12 / 45 از همین مجموعه

[102]. سند شماره: 7521 /  9 ﻫ - 5 / 7 / 46 از همین مجموعه

[103]. سند شماره: 7751 /  9 ﻫ - 13 / 8 / 46 از همین مجموعه

[104]. سند شماره: 10958 /  ﻫ 1 - 8 / 11 / 46 از همین مجموعه

[105]. سند شماره: 8923 / 9 ﻫ – 27 / 3 / 52 و سند شماره: 9659 / 9 ﻫ - 31 / 5 / 52 از همین مجموعه

[106]. شماره: 10774 /  ﻫ 1- 24 / 3 / 49 از همین مجموعه

[107]. سند شماره: 10786 /  ﻫ 1 - 25 / 3 / 49 و سند شماره: 10845 / 9 ﻫ - 28 / 3 / 49 از همین مجموعه

[108]. سند شماره: 10833 / 9 ﻫ - 28 / 3 / 49 از همین مجموعه

[109]. سند شماره: 10859 /  ﻫ 1 - 31 / 3 / 49 از همین مجموعه

[110]. سند شماره: 64- 15- 57 - تاریخ: 21 / 6 / 49 از همین مجموعه

[111]. سند شماره: 11798 /  ﻫ 1 - 26 / 6 / 49 از همین مجموعه

[112]. سند بدون شماره - 30 / 1 / 50 از همین مجموعه

[113]. سند شماره: 10862 /  ﻫ 1- 2 / 2 / 50 از همین مجموعه

[114]. سند شماره: 27- 30- 57 - 19 / 1 / 51 از همین مجموعه

[115]. سند شماره: 7770 / 9 ﻫ - 9 / 3 / 51 از همین مجموعه

[116]. سند شماره: 7772 /  ﻫ 1 - 9 / 3 / 51 از همین مجموعه

[117]. سند شماره: 4348 / 312 - 30 / 6 / 52 از همین مجموعه

[118]. سند شماره: 7205 / 312 - 17 / 9 / 53 و سند شماره: 9057 / 312 - 3 / 12 / 53 از همین مجموعه

[119]. سند درخواست انجام عملیات - 10 / 10 / 53 از همین مجموعه

[120]. قیام پانزدهم خرداد به روایت اسناد، فیضیه، صص 289 تا 306

[121]. سند شماره: 853 /  ﻫ - 28 / 3 / 54 از همین مجموعه

[122]. سند شماره: 1964 / 312 - 29 / 3 / 54 از همین مجموعه

[123]. سند شماره: 878 /  ﻫ 1 - 31 / 3 / 54 از همین مجموعه

[124]. سند شماره: 13324 / 66 / 401 - 9 / 10 / 54 از همین مجموعه

[125]. سند شماره: 3778 /  9 ﻫ - 22 / 6 / 35 از همین مجموعه

[126]. سند شماره: 31197 / 19298 / 12- 1 / 9 / 35 و سند شماره: 4625 - 16 / 9 / 35 از همین مجموعه

[127]. سند قرار تأمین، 25 / 9 / 2535 از همین مجموعه

[128]. سند شماره 22260 /  ﻫ 1- 16 / 11 / 35 از همین مجموعه

[129]. سند شماره: 22793 /  9 ﻫ 1 - 28 / 12 / 35 از همین مجموعه

[130]. بولتن داخلی ساواک، بدون تاریخ از همین مجموعه

[131]. سند شماره: 27- 30- 57 - 16 / 8 / 36 از همین مجموعه

[132]. سند شماره: 9423 /  9 ﻫ 1 - 8 / 9 / 36 از همین مجموعه

[133]. سند شماره: 9938 /  ﻫ 1 - 24 / 10 / 36 از همین مجموعه

[134]. سند شماره: 10180 /  ﻫ 1 - 11 / 11 / 36 از همین مجموعه

[135]. شماره: 10528 /  9 ﻫ 1 - 8 / 12 / 36 از همین مجموعه

[136]. سند شماره: 10755 /  ﻫ 1 - 25 / 12 / 36 از همین مجموعه

[137]. سند شماره: 5239 /  9 ﻫ 1 - 21 / 1 / 37 از همین مجموعه

[138]. سند شماره: 5258 /  9 ﻫ 1 - 21 / 1 / 37 از همین مجموعه

[139]. سند شماره: 899 / 312 - 29 / 1 / 37 از همین مجموعه

[140]. سند شماره: 3063 / 312 - 10 / 3 / 37 از همین مجموعه

[141]. سند شماره: 6232 /  ﻫ 1- 22 / 3 / 37 از همین مجموعه

[142]. سند شماره: 6266 /  9ﻫ 1 - 22 / 3 / 37 از همین مجموعه

[143]. سند شماره: 5 / 923 / 66 / 401 - 22 / 3 / 2537 از همین مجموعه

[144]. سند شماره: 7550 /  ﻫ - 2 / 6 / 37 و سند شماره: 7699 /  9 ﻫ 1- 8 / 6 / 57 از همین مجموعه

[145]. سند شماره: 7705 /  9 ﻫ 1 - 9 / 6 / 57 از همین مجموعه

[146]. سند شماره: 7449 /  9 ﻫ 1 - 26 / 5 / 37  از همین مجموعه

[147]. سند شماره: 7720 /  9 ﻫ 1 - 9 / 6 / 37 از همین مجموعه

[148]. سند شماره: 7844 /  9 ﻫ - 14 / 6 / 57 از همین مجموعه

[149]. سند شماره: 7907 /  ﻫ 1 -  17 / 6 / 57 از همین مجموعه

[150]. سند شماره: 40 / 801 / 66 / 401- 24 / 7 / 1357 از همین مجموعه

[151]. سند شماره: 20346 /  9 ﻫ 1 - 1 / 8 / 57 از همین مجموعه

[152]. سند شماره: 20477 /  9 ﻫ 1 - 8 / 8 / 57  و سند شماره: 20404 /  ﻫ 1- 30 / 8 / 57 از همین مجموعه

[153]. سند شماره: 20855 /  ﻫ 1- 27 / 8 / 57 از همین مجموعه

[154]. سند شماره: 20857 /  ﻫ 1- 27 / 8 / 57 از همین مجموعه

[155]. سند شماره: 21045 /  ﻫ 1 - 7 / 9 / 57 از همین مجموعه

[156]. سند شماره: 10154 / 312 - 11 / 9 / 57 از همین مجموعه

[157]. سند شماره: 21114 /  ﻫ 1 - 12 / 9 / 57 از همین مجموعه

[158]. سند شماره: 20984 /  ﻫ 1- 5 / 9 / 57 از همین مجموعه

[159]. سند شماره: 21234 /  9 ﻫ 1 - 16 / 9 / 57 از همین مجموعه

[160]. سند شماره: 21314 / 9 ﻫ 1 - 19 / 9 / 57 از همین مجموعه

[161]. سند شماره: 21396 /  ﻫ 1- 21 / 9 / 57 از همین مجموعه

[162]. سند شماره: 21403 /  ﻫ 1- 21 / 9 / 57 از همین مجموعه

[163]. سند شماره: 21470 /  ﻫ 1 - 23 / 9 / 57 از همین مجموعه

[164]. سند بدون شماره – 26 / 9 / 57 از همین مجموعه

[165]. سند بدون شماره - 29 / 9 / 57 از همین مجموعه

[166]. صحیفه امام، همان، ج‌ 6، ص 143

[167]. صحیفه امام، همان، ج‌ 12، ص 224

[168]. صحیفه امام، همان، ج‌ 16، ص 256

[169]. صحیفه امام، همان، ج‌ 17، ص 338

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.