زندگینامه
پیشینه خانوادگی و دوران کودکی و نوجوانی آیتالله لواسانی
آیتالله سیدمحمدصادق لواسانی در سال 1280 ش در یک خانواده اهل علم و تقوا در نجف اشرف به دنیا آمد. پدر ایشان «آیتالله سید ابوالقاسم لواسانی» پس از طی تحصیلات ابتدایی و مقدماتی در تهران، برای تکمیل آموختههای دینی به نجف اشرف که مهمترین مرکز دینی شیعیان در آن روزگار بود مهاجرت کرد.
آیتالله سید ابوالقاسم لواسانی در حوزهی نجف محضر علمای بزرگی از جمله: «آخوند ملامحمد کاظم خراسانی» ، «آقا سید محمد کاظم طباطبایی یزدی» و «آیتالله حاج سید احمد تهرانی کربلایی» را درک کرد و پس از کسب مدارج علمی و اخلاقی در نجف، به ایران بازگشت و در شهر همدان سکنا گزید. وی که مورد احترام زیاد مردم همدان بود در تاریخ 25 شهریور1323 در سن 87 سالگی در همین شهر درگذشت. پیکر ایشان بنابر وصیتی که کرده بود در صحن مبارک حضرت علی(ع) به خاک سپرده شد.[1]
آیتالله سید محمدصادق لواسانی دومین فرزند ایشان، از همان اوایل کودکی و به خاطر کانون عالمانهای که در آن قرار گرفته بود به فراگیری علوم دینی اشتغال ورزید. دروس مقدماتی و حوزوی را نزد پدر و برادرش سید احمد به مدت 7 سال فرا گرفت و در 15 سالگی به همراه خانواده اش به همدان رفت. [2]
در این زمان مهمترین حوزهی معارف دینی در ایران «حوزهی علمیهی اراک» بود که به خاطر وجود «آیتالله العظمی عبدالکریم حائری یزدی» که در سال 1293ش از نجف اشرف به آنجا کوچ کرده بود رونق فراوانی داشت و بسیاری از جویندگان علوم دینی را به آنجا میکشانید.[3] آیتالله لواسانی پس از اقامتی یک ساله در همدان در سال 1296 ﻫ ش عازم اراک شد. وی به زودی مورد توجه علمای حوزهی اراک، خصوصاً آیتالله العظمی حائری قرار گرفت. سابقهی مدیریتی و علمی آیتاللهالعظمی حائری یزدی باعث شد تا علمای بزرگی از جمله: آیتالله شیخ محمدتقی بافقی، آیتالله میرزا محمد ارباب و آیت الله محمدرضا شریعتمدار ساوجی از ایشان برای ساماندهی حوزههای علمیه قم دعوت کنند. به این ترتیب آیتالله حائری در سال 1300ش در قم مستقر شد و بسیاری از شاگردان وی نیز به همراه ایشان به حوزهی علمیه قم آمدند. وجود آیتالله حائری باعث شد تا بسیاری از علمای برجستهی کشور به قم عزیمت کرده و زمینههای رونق حوزهی این شهر را فراهم کنند.[4]
|
آیتالله لواسانی پس از اتمام تحصیلاتش در قم، جهت کسب فیض از محضر اساتید نجفاشرف عازم عراق شد و در درس بزرگانی چون: «آیتالله حاج میرزا ابوالحسن مشکینی» و «آیتالله آقا ضیاء الدین عراقی» شرکت کرد.[7] وی سپس به ایران بازگشت و برای مدت 2 سال در حوزهی علمیهی مشهد در محضر، «آیتالله العظمی حاج آقا سید حسین قمی» ، «آیتالله العظمی حاج شیخ مرتضی آشتیانی» و «آیتالله میرزا محمد آقا زاده کفایی» شرکت کرد و سپس به قم بازگشت و در سال 1312ﻫ ش به درجه اجتهاد نائل شد.
امام خمینی(ره) و آیتالله لواسانی از شاگردان برجستهی آیتالله حائری بودند که به همراه استاد از اراک به قم آمده و پس از مدتی در «مدرسهی دارالشفاء» با همدیگر هم حجره شدند.[8] آیتالله لواسانی در این مورد گفته است:
«در سال 1342 قمری من با مرحوم حضرت امام خمینی، قدس سره الشریف،آشنا شدم؛ در آن سال هر دو مجرد بودیم،آقای روح الله در سال 1340 برای ادامه تحصیل از سلطان آباد اراک به قم هجرت کرده بودند. علاقهی ما به هم آن قدر زیاد شد که رفت و آمد خانوادگی با هم پیدا کردیم.
شهریهای که مرحوم آیتالله حائری برای طلبهها تعیین کرده بودند، برای مجردین ده ریال و متاهلین پانزده ریال بود. ما از استادان وقت مانند مرحوم آیتالله حجت و مرحوم آیتالله صدر و مرحوم آیتالله شاه آبادی و دیگر آیات عظام بهرهمند شدیم.»[9]
به این ترتیب این دو بزرگوار در مدرسه دارالشفاء هم حجره شدند و به گفتهی آیتالله لواسانی به مباحثه با همدیگر اهتمام داشتند، وی در این مورد میگوید:
«حتی در سفرها و زیارت که گاهی مشهد مشرف میشدیم، در راه و هر فرصتی که حاصل میشد مشغول مباحثات علمی فلسفی میشدیم؛ حتی روزهای سرد هم این کار انجام میشد و چقدر زیبا و با لطف و صفا صورت میگرفت.»[10]
رابطه امام(ره) با آیتالله لواسانی چنان عمیق بود که با کمک مادر آیتالله لواسانی دختر «حاج شیخ محمد ثقفی تهرانی» به عقد امام(ره) درآمد.[11] در مدت اقامت آیتالله لواسانی در قم، ارتباط وی با امام(ره) ادامه داشت و در مقطعی که امام خمینی(ره) در مدرسه دارالشفاء اخلاق و فلسفه تدریس میکرد، ایشان نیز تصدی امور حجرات در همین مدرسه را عهده دار بود.[12]
در سال 1314ش علمای بزرگ قم از جمله آیات عظام: «سید محمد تقی خوانساری» ، «سید صدر الدین صدر» و «سید محمد حجت» پس از تبادل نظرات با همدیگر آیتالله محمد صادق لواسانی را برای تولیت مدارس فیضیه، دارالشفاء و خان انتخاب کردند.[13]
آیتالله لواسانی در دوره 6 سالهی مدیریتش که از1314 تا 1320ﻫ ش ادامه داشت، این مراکز دینی را به وجهی شایسته اداره و از تحریکات رضاشاه دور نگه داشت. وی ضمن حل و فصل امور مربوط به طلاب، به تدریس دروس سطح حوزه نیز اشتغال داشت. در سال 1321 آیتالله لواسانی عازم تهران شد و در مسجد میرزا ابوالحسن معمار واقع در محلهی امام زاده یحیی به اقامهی جماعت و خدمات دینی مشغول گردید. فرزند آیتالله لواسانی مینویسد: « و از همان سال [ عزیمت آقای لواسانی در سال 1321 به تهران ] مرحوم امام ( قدس سره ) سالی دوتا سه بار به تهران تشریف [ آورده ] و میهمان آیتالله لواسانی بودند.»[14] آیتالله لواسانی نیز این رفت و آمدها را تأیید کرده است:
«من در قم سر پرستی مدرسههای فیضیه، دار الشفاء و خان را بر عهده داشتم و تا مدت شش سال در قم مشغول به تحصیل و تدریس بودم سپس به تهران مراحعه کردم و از همان سال مرحوم امام خمینی سالی 2 تا 3 بار به تهران تشریف میآوردند و میهمان من میبودند»[15]
مبارزات و فعالیتهای سیاسی آیتالله لواسانی
پس از ارتحال «آیتالله العظمی سیدحسین بروجردی»، در اوایل دهه 40، رژیم پهلوی به منظور به چالش کشاندن روحانیت، لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را به تصویب رسانید.[16] در نظامنامهی مصوب دورهی اول مجلس در مواد 7 و 9 برای انتخاب شوندگان شرایطی از قبیل: اعتقاد به دین اسلام، عدم فساد عقیده؛ سوگند به قرآن و مذکر بودن گنجانده شده بود که در نظامنامهی جدید تعدیلاتی در آن صورت گرفته بود.[17]
تصویب این لایحه در 16 مهر 1341ﻫ ش در واقع طرحی مخالف با قانون اساسی بود که علاوه بر امام خمینی(ره) اعتراض سایر مراجع عظام تقلید از جمله: «آیتاللهالعظمی سید محسن حکیم» ، «آیتاللهالعظمی سید ابوالقاسم خویی» و «آیتاللهالعظمی سید محمد هادی میلانی» را به دنبال داشت.[18] پس از آشکار شدن مواضع امام(ره)، آیتالله لواسانی در کنار سایر روحانیون تهران با این لایحه به مخالفت برخاست.[19] گسترش اعتراضات و انسجام علما و روحانیون که به نهضت دو ماههی روحانیون معروف شد، باعث عقبنشینی رژیم و به لغو تصویبنامه انجامید. امام خمینی(ره) پس از این ماجرا به تشریح اهداف پشتپردهی رژیم و افشای ماهیت دخالتهای آمریکا و صهیونیست در امور کشور پرداخت و با صدور اعلامیههای مختلف نسبت به توطئهها علیه اسلام هشدار داد.[20]
پس از شکست رژیم پهلوی در ماجرای «انجمنهای ایالتی و ولایتی» رژیم جهت اعادهی حیثیت در برابر علما در تاریخ 19 دی 1341 اصول ششگانهای را پیشنهاد کرد،[21] که پس از دیدار شاه از امریکا و توافق با جاناف کندی رئیس جمهور آمریکا برای کنترل اوضاع رو به وخامت ایران مطرح شده بود. بندهای 1 و 5 این اصول که ابتدا «انقلاب سفید» و سپس «انقلاب شاه و ملت» نامیده شد،[22] از همان ابتدا واکنش علما و در راس آنها امام خمینی(ره) را به دنبال داشت.[23]
اعتراضات همگانی علما به اصول انقلاب سفید، شاه را بر آن داشت تا برای ترساندن امام(ره) و یارانش در بهمن 1341 به قم سفر کند.[24] به همین منظور پیشاپیش «حسن پاکروان» رئیس ساواک برای فراهم کردن مقدمات این سفر نزد امام خمینی(ره) رفت. در این دیدار آیتالله لواسانی در منزل امام(ره) حضور داشت و جزو کسانی بود که مورد مشورت امام(ره) قرار میگرفت. آیتالله مسعودی خمینی که در این ملاقات حضور داشته است مینویسد:
« ... چند تن از بستگان و آشنایان امام همچون مرحوم آقای اشراقی،آقای سید محمد صادق لواسانی و آقای بروجردی ( داماد امام ) در کنار امام نشسته بودند، بنده [ مسعودی خمینی ] در جایی نشسته بودم که صدای صحبتهای حضرت امام و پاکروان به گوش من نمی رسید.»[25]
کمی پس از این ملاقات بی نتیجه، شاه به قم سفر کرد و طی سخنرانی معروفی که در طی آن به امام (ره) و علما توهین کرد، کوشید تا اعتراضات روحانیون را در راستای اقدامات حزب توده معرفی کند.[26] در اعلامیه ای که به امضای آیتالله لواسانی نیز رسیده بود، روحانیون در اعتراض به سیاستهای رژیم پهلوی و حمایت از تحریم عید نوروز 1342 از سوی حضرت امام(ره)، اعلام عزای عمومی کردند:
«به مناسبت تصادف ایام نوروز با شهادت رئیس مذهب جعفری حضرت امام جعفر صادق صلواتالله علیه و حوادث ناگواری که به اسلام و مسلمین وارد و موجب تاثر شدید گردیده است، جامعه روحانیت عزادار و به عنوان عید جلوس نخواهد داشت»[27]
به دنبال این جریانات در 2 فروردین 1342ﻫ ش در مجلسی که به مناسب سالروز شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) و به دعوت «آیتاللهالعظمی سید محمدرضا گلپایگانی» در مدرسهی فیضیه تشکیل شده بود، تعداد زیادی از کماندوهای رژیم به مدرسه فیضیه هجوم آورده و دست به اقداماتی جنایتکارانه زدند. آیتالله لواسانی در این روز در منزل امام(ره) حضور داشت. شهید «حاج مهدی عراقی» که خود شاهد ماجرا بود، در این مورد مینویسد:
«در همین گیر و دار داد زدند که برویم منزل خمینی، ما که جلوی آن حجره که گلپایگانی و انصاری بودند، ایستاده بودیم با یکی دو تا از رفقای دیگر ول کردیم و آمدیم طرف منزل آقا... ما از زیردست سرهنگ مولوی رد شدیم، آمدیم تو صحن، از آن در صحن بیرون آمدیم بیرون کوچه منزل آقا را گرفتیم، آمدیم منزل آقا، وقتی رسیدیم دیدیم یک ده پانزده نفری دور آقا نشسته اند و یکی از بچهها هم دارد ذکر مصیبت میگوید. آقا قیافه ما را دید یک مقدار بر افروخته شد سرش را تکان داد و گفت چیه؟ من رفتم جلو گفتم آقا اینجوریه این کارها را کردند تو مدرسه فیضیه امام هم گفتند بمانید اینجا پشت سر من.آه[آقا] سید محمد صادق لواسانی رسید، آن هم شروع کرد این حرفها را زدن و یکی از آقایان که آنجا بود به نام حاج عباس نوشاد زد تو سرش یک الله، خدا کریم کشید و گریه را ول کرد و آقا گفتش که ساکت باشید!شلوغ نکنید! حاج محمد صادق گفت: در را ببندید، تا گفت در را ببندید، آقا هم عصبانی شد از جا بلند شد گفتش که الان میروم حرم،حرفهایی که نزدم میگویم، اینها با من کار دارند نه با دیگری...»[28]
سرانجام تنش میان رژیم و روحانیت پس از سخنرانی امام(ره) در 13 خرداد 1342 به اوج خود رسید و رژیم اقدام به دستگیری امام(ره) کرد. در 15خرداد 1342 مردم که از اهانت رژیم به حضرت امام(ره) و روحانیت به خشم آمده بودند، دست به تظاهرات زده و با برخورد شدید رژیم مواجه شدند. حسین فردوست از رجال قدرتمند و از دوستان نزدیک محمدرضا پهلوی راجع به قیام خونین 15 خرداد و چگونگی مهار آن به وسیلهی رژیم مطالب جالبی دارد که حاکی از نگرانی رژیم از اوضاع بوده است. وی در مورد احتمال سرنگونی رژیم پهلوی در این روز مینویسد:
«تظاهرات 15 خرداد 1342 کاملاً سازمان نیافته و از پیش تدارک نشده بود و به همین دلیل ساواک از قبل اطلاعی درباره آن نداشت. اگر تظاهرات قبلاً تدارک میشد و دو موضوع در آن رعایت میگردید بدون هیچ تردید به سقوط محمدرضا میانجامید. اگر تظاهرکنندگان در حد یک گردان موتوریزه مسلح بودند و یا اگر یک گردان موتوریزه از ارتش به آنها میپیوست و با حدود 5000 نفر جمعیت به سمت سعدآباد حرکت میکردند، بدون تردید زمانی که این جمعیت به حوالی قلهک میرسیدند، محمدرضا با هلیکوپتر به فرودگاه میرفت.»[29]
در این روز پرالتهاب که در برخی مناطق چون ورامین عوامل رژیم تظاهرکنندگان کفن پوش را به خاک و خون کشیدند[30]، منزل آیتالله لواسانی محل اجتماع جمعی از علمای معترض به بازداشت حجتالاسلام محمدتقی فلسفی و برخی علمای دیگر بود. حجتالاسلام علی دوانی در این مورد مینویسد:
«صبح روز 15 خرداد جمعی از علمای مشهور تهران راهی منزل حجة الاسلام آقای سید محمد صادق لواسانی میشوند که راجع به دستگیری آقای فلسفی و سایر وعاظ و آزادی آنها مذاکره کنند. در بین راه میشنوند که آیتالله خمینی بازداشت شدهاند. در منزل آقای لواسانی پیرامون مسائل جاری مدتی مذاکره میشود. آقای لواسانی میگوید من میروم به قم تا از نزدیک ببینم چه شده است...»[31]
به این ترتیب آیتالله لواسانی به نمایندگی از علمای تهران برای اطلاع از وضعیت امام خمینی(ره) عازم قم شد. امام(ره) پس از انتقال به زندانهای باشگاه افسران، پادگان قصر و زندان عشرتآباد در 11 مرداد 1342 ابتدا به منزلی که تحت نظر ساواک و مأموران شهربانی در داوودیه تهران بود منتقل شد و 3 روز بعد نیز از آنجا به «قیطریه» رفت و مدت 8 ماه را در منزل «آقای روغنی» ماند. به گفتهی بسیاری آیتالله لواسانی در این ایام از نزدیک ترین افراد به امام(ره) بود. آقای لبافی مینویسد:
«ما اگر میخواستیم مطلبی را خدمت امام بگوییم و یا سوالی بپرسیم، آقای لواسانی را واسطه قرار میدادیم...»[32]
در مدتی که امام در قیطریه بودند، اغلب آیتالله لواسانی نیز در کنار ایشان حضور داشته و خیل عظیمی ازمردم مشتاق راکه مرتباً به ملاقات امام(ره) میآمدند مشایعت میکرد. «شهید محلاتی» در این مورد مینویسد:
« ... آن چه خیلی امام را رنج میداد احساسات مردمی بود، مردم میآمدند و در خیابانها و کوچههای اطراف و سر و صدای شعار و صلوات شان بلند بود [ در منزل آقای روغنی ] ولی مامورین نمی گذاشتند مردم با امام ملاقات کنند. یک روز یادم است که عصر بود، ایشان در بالکن نشسته بود..... آقای لواسانی و مرحوم حاج آقا مصطفی با من سه نفری کنار امام نشسته بودیم، امام خیلی ناراحت بودند..... امام بلند شد و ایستاد.مردم امام را که دیدند با شعارهایشان غوغا کردند. ناگهان امام نشستند و شروع کردند به شدت گریه کردن. آقای لواسانی گفتند: چرا گریه میکنید ؟ چرا اینقدر ناراحتید؟ باید تحمل کنید. امام فرمود من ناراحتم که بچههای من سالم اند، خود هم سالم هستم ولی جوانان مردم شهید شدند.»[33]
آیتالله مسعودی خمینی نیز به رابطهی نزدیک امام(ره) و آیتالله لواسانی در این مقطع اشاره کرده است:
«فصل زمستان بود و برف سنگینی به زمین نشسته بود، من دم در محل اقامت امام رفتم [منزل آقای روغنی] و دیدم خبری از مامورین نیست.... خودم را به اتاقی که امام در آنجا نشسته بود رساندم. امام و آقا سید محمد صادق لواسانی نشسته بودند و امام داشتند مطلبی را که به درس فقه و اصول ایشان مربوط میشد، تحریر می کردند. آقای لواسانی آهسته به من گفت: «مسعودی ! آقا امروز اوقاتش خیلی تلخ است. چه کار کنیم که لبخندی به گوشهی لب ایشان بنشانیم؟» گفتم: «چه عرض کنم؟» آقای سید محمد صادق رو کرد به امام و گفت: «آقا ! امام سرش را بلند کرد. آقای لواسانی ادامه داد: «آخر این کتابهای چاپی به این خوبی را برای چه خطخطیاش میکنید؟..... امام لبخندی زدند و نوشتههایش را در گوشهای گذاشتند و گفتند: «بسیار خوب، برای امروز کافی است!»[34]
پس از بازگشت امام(ره) به قم در 16 فروردین 1343، آیتالله لواسانی همچنان از نزدیکان ایشان بود و به عنوان نماینده تام الاختیار ایشان در اخذ «وجوه شرعیه» منصوب شدند. فرزند ایشان در این مورد مینویسد:
«امام پس از آزادی به اولین کسی که تلفن زدند و خواستار ملاقات با ایشان شدند، آیتالله لواسانی بود و از همین تاریخ هم بود که حضرت امام وکالت تام الاختیاری را در تهران به ایشان واگذار نمودند، به صورتی که وقتی افرادی به امام مراجعه مینمودند و سوال میکردند در تهران به چه کسی مراجعه نماییم، امام میفرمود: به آقای لواسانی، دست ایشان دست من است و توهین به ایشان توهین به من است و این مطلب را حضرت امام قبل از تبعید به ترکیه و نجف میفرمودند و مکتوبات افراد در این رابطه هم گویای این مطلب است»[35]
موضع گیری شدید امام(ره) علیه اعطای حق کاپیتولاسیون به آمریکاییها در آبان 1343 که در کابینه حسنعلی منصور به تصویب رسید، سرانجام به دستگیری و تبعید ایشان به ترکیه در 13 آبان 1343 انجامید.[36] از این زمان نقش آیتالله لواسانی به عنوان حلقه رابط میان امام(ره) و مردم اهمیت بیشتری پیدا کرد.
پس از تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه در 13 آبان سال 1343، آیتالله لواسانی برای ملاقات امام (ره) و آگاهی از احوال جسمی و روحی ایشان به نمایندگی از علمای ایران عازم ترکیه شد. امام خمینی(ره) ابتدا با یک هواپیمای نظامی 130 c – به تبعیدگاهشان در ترکیه اعزام و تا 21 آبان در آنکارا ماند و در این روز به شهر بورسا در 460 کیلومتری غرب آنکارا انتقال یافت.
آیتالله لواسانی در تاریخ 6 / 10 / 1343 وارد ترکیه شد.[37] مامورین ساواک در ترکیه، علاوه بر گزارش ورود ایشان، تلاش کردند تا از اهداف واقعی سفر آیتالله لواسانی به ترکیه اطلاع کسب کنند. در یکی از اسناد ساواک آمده است:
«آقای سید محمد صادق لواسانی از طرف روحانیون مقیم نجف به استانبول آمده و به کنسولگری ایران مراجعه و تقاضای ملاقات با خمینی را نموده ضمناً اظهار داشته که ایشان در بورسا هستند و آقای خوانساری از طهران جهت ملاقات با ایشان به ترکیه آمده اند این جانب نیز هنگامی که آقای خمینی در قم تحت نظرمقامات دولتی بودند از طرف دولت اجازه داشتم که ایشان را ملاقات نمایم و چون کنسولگری اظهار بی اطلاعی میکند نامبرده روز یکشنبه شش دیماه به آنکارا عزیمت و امروز صبح جناب آقای سفیر کبیر را ملاقات و آدرس خمینی را در بورسا استفسار میکند و اظهار میدارد که مقداری کتاب و لوازم شخصی جهت نامبرده آورده و در نظر دارم از سلامتی ایشان مطلع و به نجف مراجعت نمایم چون فردا صبح آنکارا را به قصد بغداد ترک میکند جناب آقای سفیر اینجانب را احضار و کسب تکلیف میفرمایند مقرر فرمایند ظرف امروز جواب مقتضی صادر فرمایید که به عرض آقای سفیر برساند.»[38]
مامورین ساواک با وجود تلاشهای مکرر و پی گیری آیتالله لواسانی مانع از دیدار ایشان با امام(ره) شدند. وی پس از اقامتی 25روزه به نجف عزیمت کرد و تنها توانست کتابهایی را که برای امام(ره) آورده بود برای ایشان بفرستد. [39]در حاشیهی یکی از گزارشهای ساواک آمده است:
«چنانچه به آقای لواسانی اطمینان داده شود که آقای خمینی سلامت هستند و کتابها و وسایل ارسالی از سوی لواسانی جهت خمینی فرستاده شود در بین روحانیون نجف اشرف [بازتاب] خوبی خواهد داشت.»[40]
ارتباط آیتالله لواسانی با امام خمینی(ره) و ماموریت یافتن ایشان برای این ملاقات، باعث افزایش حساسیت ساواک نسبت به ایشان شده و پس از بازگشت به کشور کنترل شدیدی بر اعمال و رفتار وی صورت گرفت. در سال 1344 این حساسیتها به حدی رسید که با عزیمت آیتالله لواسانی به مکه مکرمه مخالفت شد. در سندی از ساواک آمده است:
«مشارالیه [آیتالله لواسانی] نماینده خمینی در تهران میباشد و از طرف وی ماموریت دارد که هفتهای یک مرتبه به قم عزیمت نموده و در مورد تامین هزینه حوزه علمیه قم و طلاب طرفدار خمینی اقدامات لازم معمول نماید.ضمنا یاد شده وجوهاتی نیز توسط شیخ نصرالله خلخالی در عراق جهت آیتالله خمینی حواله مینماید و اخیرا نیز به بخش سانسور دستور داده شده که کلیه مکاتبات وی کنترل گردد.
نظریه: با توجه به مراتب فوق و از نظر اینکه در سال جاری مصطفی خمینی از طریق عراق به مکه معظمه عزیمت خواهد نمود محتمل است روحانی مزبور تماسهایی با مصطفی خمینی بگیرد و دستورات تازه ای جهت مخالفین اخذ نماید، لذا این بخش با عزیمت روحانی مورد بحث به مکه موافقت ندارد»[41]
نمایندگی امام خمینی(ره) در کسب وجوهات شرعیه
امام خمینی(ره) در شهرهای تهران و قم برای دریافت وجوهات شرعیه چندین نماینده داشت که مهمترین و سرشناس ترین آنها آیتالله لواسانی بود.
آیتالله لواسانی ابتدا وجوه شرعیه را از مردم اخذ و پس از ثبت و ضبط دقیق، آن را برای امام(ره) ارسال و یا به مصارفی که ایشان میفرمودند تخصیص میدادند. در سندی از ساواک برخی طرق مصرف وجوهات شرعیه به شرح زیر آمده است:
«لواسانی مبلغی از این وجوه را طبق اجازهای که دارد در ایران صرف اموری از قبیل دادن شهریه به طلاب کمک به افراد بیبضاعت پرداخت قروض افراد متدین فقیر و خرید خانه برای آنها و غیره نموده و بقیه را به وسیله مسافرین مورد اعتماد و یا بعضی از تجار مانند حاج احمد دیبائی به نجف حواله مینمایند» [42]
کشف شیوهها و افرادی که آیتالله لواسانی توسط آنان وجوه شرعی را برای امام(ره) ارسال میکرد، طبق اسناد ساواک یکی از دغدغههای اصلی و عمده آن سازمان بوده است. در سندی از ساواک در سال 1344 آمده است:
«از طرف این اداره کل دستورات کلی به تمام ساواکها منجمله ساواک تهران و قم به منظور شناسایی اشخاصی که جهت خمینی پول جمع آوری نموده و به عراق ارسال مینمایند و همچنین جلوگیری از ارسال پول جهت وی داده شده طبق اطلاعات واصله وجوه جمع آوری شده به طرق ذیل جهت خمینی ارسال میگردد:
1- وسیله طلاب و مسافرینی که به طور قاچاق از مرز خوزستان عبور نموده و به عراق میروند.[43]
2- وسیله پاره ای از بانکها به اسامی مستعار
3- بعضا به وسیله دلالان قاچاق ارز و پاره ای از صرافها
4- از طریق حواله پاره ای از بازرگانان طرفدار خمینی عهده طرف های تجاری آنها در عراق به حساب شیخ نصرالله خلخالی» [44]
یکی از متداولترین راههای ارسال وجوهات برای امام خمینی(ره) از طریق اشخاص مورد اعتماد بود. با توجه به حساسیت ساواک این مسافرتها در فصولی خاص و یا در غالب کاروانهای زیارتی یا تجاری صورت میگرفت تا حساسیت کمتری ایجاد کند. در سندی در این زمینه آمده است:
«موضوع جمع آوری و ارسال پول برای خمینی به وسیله سید محمد صادق لواسانی تازگی ندارد و همان طوریکه قبلاً طی شمارههای متعدد اعلام شد عاملین اصلی جمعآوری و ارسال پول برای خمینی حاج محمد تقی دیبایی بازرگان در سرای حاج حسن و سید محمد صادق لواسانی هستند و این موضوع برای این ساواک کاملاً روشن است. نحوه ارسال پول هم به وسیله مسافرانی که جهت زیارت به عراق میروند میباشد... »[45]
در سند دیگری در همین مورد آمده است:
«طبق اطلاع واصله همه ماهه وجوهی از طرف بازاریان به عنوان سهم امام و غیره جمعآوری و[به]وسیلهی چند نفر از معممین من جمله صادق لواسانی در بازار وحاج آقا یحیی در مسجد ظهیرالاسلام به یک یا دو نفر از بازرگانان و یا صرافان که به عراق رفت وآمد دارند داده میشود که به آقای خمینی مسترد دارند. نامبردگان پولهای مزبور را نیز به آیتالله خمینی داده و رسید آن را گرفته وبه صاحبان وجوه تسلیم میدارند.»[46]
خطرات و مشکلات ارسال مستقیم پول و کنترل شدید ساواک، باعث استفاده از روشهای جدیدتر و کارآمدتری برای ارسال وجوهات به امام (ره) میشد. یکی از روشهای جدید این بود که حوالهای را به اسم شخصی خاص که غالباً از تجار مقیم اروپا بود ارسال و شخص مورد نظر نیز پس از دریافت این حواله مبلغ مندرج در آن را از اروپا به عراق برای امام(ره) میفرستاد. در یکی از اسناد ساواک این روش توضیح داده شده است:
«... نحوه ارسال پول هم به وسیله مسافرانی که جهت زیارت به عراق میروند میباشد و یا به وسیله حواله به یک کشور دیگر به این معنی که مثلاً پول را به آلمان غربی یا کشورهای دیگر اروپا و آسیا به نام یکی از بازرگانان مقیم کشور مورد نظرشان حواله میکنند و آن شخص این مبلغ را به نام شیخ نصر الله خلخالی برای خمینی به نجف ارسال مینمایند. اعمال و رفتار سید محمد صادق لواسانی تا حدود امکان تحت نظر قرار دارد.»[47]
در یکی از اسناد ساواک به استفاده از چکهای تضمینی برای ارسال وجوهات شرعیه اشاره شده است:
«طریقه دیگر ارسال وجوه جهت خمینی که اخیراً رواج یافته استفاده از چکهای تضمین شده ده هزار ریالی مخصوص داخل کشور میباشد. که این چکها مانند اسکناس در بازار نجف،کربلا،کاظمین رواج یافته که علل رایج شدن این چکها در محلهای مزبور روشن نشده است.»[48]
شیخ نصرالله خلخالی و محمد جواد محلاتی که شغل صرافی داشتند این حوالهجات را در عراق به امام خمینی(ره) تحویل و برای کسانی که در ایران به پول احتیاج داشتند حوالههایی صادر میکردند.[49]
«نحوه حواله و ارسال وجوه جمعآوری شده به این ترتیب است که هر یک از اشخاص موردبحث که وجوهی را دریافت مینمایند طبق قراردادهایی که قبلاً بین خود تعیین نمودهاند یادداشتهایی نظیر حوالجات امور تجاری توسط مسافرین به نام خمینی و یا جهت خلخالی و محلاتی ارسال و با صدور چنین یادداشتهایی وجوه مورد نظر به وسیله این دو نفر صراف پرداخت میشود و صرافان مزبور نیز بالعکس جهت اشخاصی که عازم ایران هستند و احتیاج به ریال دارند حوالههایی به نام اشخاص یادشده فوق صادر مینمایند و سالی یکی دو بار هم ضمن مسافرتهای معموله و یا توسط نمایندگانی که تعیین میکنند مبادرت به تسویه حساب مینمایند.»[50]
در این سیر و انتقال، آیتالله لواسانی یکی از مهمترین حلقههای ارتباطی میان مردم و امام(ره) بود. در اسناد ساواک بارها به این موضوع اشاره شده است. آیتالله لواسانی در بازجوییهایش در دهه چهل و پس از آن، به دنبال مخفی نگه داشتن نام کسانی بود که برای امام(ره) وجوهات ارسال میکردند. در سندی در همین مورد آمده است:
«ساعت 800 صبح روز 10 / 6 / 44 در منزل سید صادق لواسانی ملاقاتی با مشارالیه بعمل آوردم.
درمورد ارسال پول و جمعآوری آن از اشخاص سوال شد که از چه کسانی و چه مبلغی دریافت میکنید و کدام مصرف میرساند. جواب داده است که جمعآوری پول در تهران و قم و جاهای دیگر به اینترتیب است که اشخاص مراجعه مینمایند و به نام اینکه به امام مقروضند مبلغی میپردازند از آنها سوال میشود که اگر رسید میخواهند داده شود وگرنه بدون هیچ تشریفاتی پول را تحویل داده و مراجعت مینمایند و برای این پول هم هیچ حساب و کتابی هم وجود ندارد چون ما آخوندها قصد ساختن عمارت 5 طبقه را نداریم گفتم از شما سوال نکردم که عمارت 5 طبقه میسازید یا نه بلکه میخواستم بدانم اشخاصی که پول میدهند چه کسانی هستند و چه مبلغی به نام امام میپردازند کسی مدعی نیست هر کسی هر جور میل دارد میتواند پولش را خرج کند اما پولهای دیگری از محلهای مشکوکی به همین نام جمعآوری و خرج میشود که در نظر است دامن شما هم آلوده نشود و احتمالاً اشخاصی شما را به میان نکشانند و به نام امام و شما که نماینده ایشان هستید دست به کار غیر مشروع نزنند جواب داد من مطمئن هستم که غیر از همین مردم که همه آنها هم مورد تأیید من هستند پول از محلی خرج نمیشود و مبالغی هم که میدهند جزئی است و همین پول در مدت زیادی جمعآوری میشود و مقداری به مستحقین کمک شده و بقیه هم به قم و به جای دیگر ارسال میشود از وی سوال شد. در میان تمام مردم که به شما پول میدهند حتی سه یا چهار نفر را به یاد ندارید که چه کسانی هستند مخصوصاً آنهایی که پول قابل توجهی مثلاً 1000 تومان دادهاند جواب داد هیچکس را نمیشناسم ممکن است قیافه اشخاص آشنا باشد ولی اسم و رسم آنها را نمیدانم و بعلاوه اغلباً از مومنین هستند. سوال شد دو نفر از همین مومنین را اسم ببرید چون احتمال دارد میان اشخاصی که شما آنها را مومن می گویید اشخاص ناباب و مغرضی هم باشند. جواب داد طبقه مومنین و آخوندها همه خوبند و اگر اشخاص منحرف پیدا شوند کسانی هستند که سازمان آنها را در لباس آخوندها در آورده است.
به وی گفته شد اگر شما در این مورد مغرض نیستید لااقل اطلاعات شما اجازه میدهد که بدانید سازمان این کارها را نمیکند زیرا میان طبقه آخوند اشخاصی هستند که با شما حتی هم درس بودند و یا حدود 20 سال است که در لباس روحانیت و همچنین امام جماعت هستند و حتی شما هم آنها را اشخاص فاسد میدانید آیا سازمان از 20 سال پیش این عده را در سلک آخوندها درآورده است جواب داد درمورد پول از من سوال کردید من هم جواب دادم بقیه را نمیدانم و ما آخوندها همانطور که میبینید در دو اطاق زندگی میکنیم و حالا (با اشاره به دستهای خود) مشغولم که خودم برای نهار آبگوشت بار کنم گفتم بالاخره شما برای رفع شبهه از خودتان بهتر است اسامی چند نفر حتی دو نفر اشخاص را که پول به نام امام دادهاند با ذکر مبلغ بگوئید جواب داد همانطور که گفتم اشخاص دم درب خانه پول را میدهند و میروند و اگر کسی هم داخل خانه شد درب خانه برای همه باز است من ممکن است قیافههای آنها را بشناسم ولی اسم و رسم آنها را نمیدانم.
گفتم اخیراً چقدر پول جمعآوری شده است و به نام امام به شما رسیده است؟ جواب داد ما دفتر و حساب و کتاب نداریم. پولی است در محلی جمع میشود و هر کسی را مستحق تشخیص دادیم به آن کمک میکنیم. در این موقع شوهرخواهر وی معممی به نام سید محمدحسن صافی تبعه عراق وارد شد و سیدمحمد صادق لواسانی از جا بلند شده و تا آخرین لحظه که اینجانب خواستم خداحافظی کنم در حیاط خانه ماند و وارد اطاق نشد و جواب خداحافظی اینجانب را هم با جمله خوش آمدید پاسخ داد.»[51]
تلاش برای زنده نگه داشتن نام امام خمینی(ره)
از اوایل سال 1345 آیتالله لواسانی به خاطر فعالیتهای سیاسی و مسئولیتش در جمعآوری وجوهات شرعیه برای امام خمینی(ره) در لیست روحانیون مخالف رژیم قرار گرفت. اسناد نشان میدهد که وی در همین سال بر انتقادهایش نسبت به رژیم پهلوی افزوده و در سخنرانیهایش لحن تندتری را به کار برده است. در یک مورد وی منبع ساواک را مخاطب قرار داده و گفته است:
«البته این وضع دوام نخواهد داشت، زیرا ملت ایران حتی کسانی که از ترس یا برای پول و مقام ظاهراً نسبت به دستگاه دولت اظهار ارادت مینمایند. [از آنها] ناراضی و منتظر فرصت هستند، چون دروغ پردازی آنها[سران رژیم پهلوی]برای همه روشن شده [است]... برای مثال در درجه اول رفتاری که [رژیم] با حضرت آیتالله خمینی کردند حجاج بن یوسف با پیروان علی(ع) نکرد.»[52]
در سند دیگری شجاعت آیتالله لواسانی در برخورد با رژیم به خوبی مشهود است. در این سند منبع ساواک گزارش می کند:
«تاکنون بیش از چند بار به نامبرده بالا ابلاغ گردید که برای پر کردن فرم بیوگرافی در این ساواک حضور یابد ولی به عناوین مختلف از مراجعه به ساواک خودداری کرده است و آخرین بار که یکی از کارمندان ساواک جنوب شرق جهت پر کردن بیوگرافی به منزل او مراجعه کرد وی در جواب گفت من نه این فرم را پر خواهم کرد و نه توجهی به آن خواهم داشت و اضافه نمود اصولاً اگر من میدانستم که شما مأمور سازمان امنیت هستید به منزل راهتان نمیدادم چون من از دست این دستگاه جانم به لب رسیده و برای هر کاری حاضرم. نه تنها شما مأموران بد هستید بلکه مسئولین امور مملکت هم رفتارشان ناشایست میباشد مقامات مسئول با خونسردی خاصی هزاران نفر از مردم بیگناه را به کشتن دادند و این آدمکشیها حرفه شما مأمورین است.
به نظر این ساواک سید محمدصادق لواسانی از روحانیون ناراحت و مخالف سرسخت دولت میباشد و عناد و دشمنی خاصی با دستگاههای وابسته به دولت به خصوص ساواک دارد و بدون پروا و واهمه از اعمال دولت بدگوئی میکند»[53]
از اقدامات آیتالله لواسانی در دهه 40 میتوان به تبدیل خانهی مسکونی ایشان به محل اجتماع طرفداران امام خمینی(ره) اشاره کرد. این گرد هماییها که در ظاهر به بهانه وجوهات شرعیه تشکیل میشد، در واقع محفلی بود که دوستان و طرفداران امام(ره)، به بررسی و تبادل اخبار پیرامون مسائل روز میپرداختند. بر اساس گزارش مامور ساواک در مورخه 15 / 8 / 46 در یکی از این جلسات صحبتها پیرامون مسائلی از جمله؛ راههای پرداخت شهریه ها، مسائل روز ایران، و سپس زندانیان سیاسی بوده است.[54] وی بارها در سخنرانیهایش به امام خمینی(ره) اشاره و برای سلامتی ایشان دعا میکردند. در سندی از ساواک راجع به آیتالله لواسانی و چگونگی برخورد با وی آمده است:
«این شخص شدیداً در جهت تأمین نظرات خمینی فعالیت مینماید و با آنکه کراراً از طرف ساواک تهران تذکرات لازم به شخص مذکور داده شده ولی تاکنون مؤثر نشده و کماکان در تأمین نیات خمینی گام برمیدارد. از اینرو پیشنهاد میگردد به منظور خاتمهدادن به این وضع و تنبیه مشارالیه محدودیتهایی جهت وی فراهم گردد.»[55]
مخالفت با برگزاری مراسم تاجگذاری در مساجد
مهمترین اقدام لواسانی در سال 1346 را باید مخالفت ایشان با برگزاری جشن تاجگذاری شاه دانست. در این سال مقرر شد تا در روز تاجگذاری، در مساجد اذان پخش شود.[56] از اولین کسانی که با این اقدام به مخالفت پرداخت، آیتالله لواسانی بود. بنابر گزارشهای ساواک ایشان با جدیت با این اقدام رژیم مخالفت و کوشید تا مانع از تحقق این هدف شود. در سندی در تاریخ 22 / 7 / 46 آمده است:
«سیدمحمدصادق لواسانی تصمیم گرفته وسیلهی شیخ فضل الله محلاتی به اطلاع کلیهی امام جماعتهایی که طرفدار خمینی هستند برساند که در روز تاجگذاری مساجد را تعطیل نمایند چون این کار به وسیله پیغام و تلفن انجامپذیر نبوده و امکان دارد دستگاه از آن اطلاع یابد از این جهت محلاتی را مامور این کار کردهاند که با یک به یک اینگونه اشخاص تماس حاصل و از آنها در این مورد قول بگیرد البته اگر افرادی که این کار را میکنند هر چه قدر قلیل باشند باز هم انعکاس در خارج بسیار موثر بوده و لطمهی بزرگی به دستگاه میزند و دستگاه هم نمیتواند آنها را تعقیب نماید به مسجد نرفتن و اذان نگفتن جرم نیست»[57]
در سال 1347 با افزایش فعالیتهای آیتالله لواسانی رژیم پهلوی تصمیم به اجرای طرح سیمرغ[58] درمورد ایشان گرفت. در سندی از ساواک در این مورد آمده است:
«نامبرده بالا [آیتالله لواسانی] اغلب واسطه ارسال وجوه و یا پارهای اشیاء مجهول جهت خمینی و بعضی از آیات مقیم در نجف میباشد. ضمناً خانه وی محل تجمع روحانیون مخالف است. بدین جهت در نظر است با استفاده از پایگاهی که بخش 3 این ساواک در خیابان ری دارد طرح سیمرغ را درباره مشارالیه اجرا و تلفن او را هم به طور مستمر با استفاده از همان پایگاه کنترل نمایند.»[59]
موضوع دستگیری و تبعید آیتالله لواسانی از سال 1344 در دستور کار ساواک قرار داشت، اما بنا به دلایل مختلف تا دهه 50 به تأخیر افتاد. در سندی به تاریخ 17 / 12 / 1344 آمده است:
«ضمن جمعآوری مدارک لازم علیه سید صادق لواسانی و شهاب اشراقی موجبات تبعید آنان را فراهم نمایند.»[60]
در دی ماه 1351 مامورین ساواک اقدام به دستگیری شهید حجتالاسلام شیخ فضلالله مهدیزاده محلاتی، حجتالاسلام عبدالعلی تقوی شیرازی و آیتالله سیدمحمدصادق لواسانی نمودند. از جمله اتهامات آیتالله لواسانی حمایت از امام خمینی(ره)، جمعآوری وجوهات شرعیه برای ایشان و کمک به مخالفین رژیم عنوان شده بود. در سندی از ساواک در همین رابطه آمده است:
«نامبرده نماینده اصلی خمینی در تهران است که وجوه شرعیه را به عنوان سهم امام از متعصبین مذهبی جمعآوری و قسمتی از این وجوه را جهت خمینی ارسال و بقیه را به نمایندگی از طرف وی بین طلاب علوم دینی تقسیم مینمایند. از همین وجوه محمدصادق لواسانی مبالغ قابل توجهی نیز به سازمان آزادیبخش و خانواده زندانیان سیاسی کمک نموده است.»[61]
به همین منظور به دستور اداره کل سوم ساواک، مامورین کمیتهی مشترک ضد خرابکاری به منزل آیتالله لواسانی ریخته و ایشان را پس از بازرسی کامل و دقیق منزل، در حالی که بیش از 70 سال سن داشت به زندان انفرادی کمیته مشترک ضد خرابکاری انتقال دادند.[62] همسر مرحوم لواسانی در گفت وگویی با حجتالاسلام محمدتقی فلسفی در این مورد گفته است:
«.... برای مرتبه سوم رفتم [زندان]به من گفتند کاغذی در مورد عدم مخالفت با شاهنشاه بنویسم چون وقت گذشته بود من آمدم استخاره کردم ولی امروز رفتیم ننوشتم»[63]
شهید حجتالاسلام فضلالله محلاتی در خاطرات خود وضعیت جسمی آیتالله لواسانی را در این زمان نامناسب توصیف کرده است:
«در این زندان [زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری] نه شب معلوم بود و نه روز زیر زمین ساختمان شهربانی – که رضا شاه درست کرده بود – در قدیم ظاهراً انبار بوده، این را،سلول کرده بودند، پنج و شش پله میخورد تا میرفت تو زیر زمین ... تنفس بسیار مشکل بود، یک هواکش آن جا گذاشته بودند، ما اصرار میکردیم مامورین میرفتند هواکش را روشن میکردند، قدری هوا آنجا آزاد میشد. یادم هست که آقای سید محمد صادق لواسانی را آنجا آوردند. بیچاره بیش از 24 ساعت نتوانست بماند وحالش بد شده و ایشان را بردند ساختمان کمیته، کمیته مشترک [ ضد خرابکاری ] تازه تشکیل شده بود.»[64]
به دنبال دستگیری آیتالله لواسانی موجی از اعتراض و مخالفت در میان مردم و آیات عظام ایجاد شد و در خواستها و تقاضاهای فراوانی برای آزادی وی منتشر گردید.[65] با افزایش این اعتراضات و انعکاس درخواستهای مکرر علما مبنی بر آزادی آیتالله لواسانی، ساواک مجبور به عقب نشینی شد و ایشان را از زندان آزاد کرد. شهید حجتالاسلام فضلالله محلاتی در تحلیلی دلایل دستگیری آیتالله لواسانی را اینگونه بیان کرده است:
«علت دستگیری ایشان این بود که دستگاه در مقام این بر آمده بود که ببیند از کجا به امام در نجف پول میرسد، گفته بودند کسانی را که برای امام پول میفرستند باید دستگیر کنیم. گفته بودند هم شهریه ایشان قطع میشود و هم این که پول دیگر به ایشان نمیرسد ..... بنابراین تصمیم گرفته بودند ریشهی مالی ایشان را قطع کنند. لذا آقای دیبایی را هم که با آقای شیخ نصرالله [خلخالی] در ارتباط بود دستگیر کرده بودند ...... آقای لواسانی هم که وکیل ایشان بود»[66]
در کنار موارد فوق، موضوع سرقت دفاتر ثبت و ضبط نام افرادی که سهم امام(ره) را به آیتالله لواسانی میدادند را نیز باید اضافه کرد. براساس اسناد این مجموعه، ساواک از مدتها قبل در پی دستیابی به این دفاتر بوده و چندان دور از ذهن نیست که همهی این اتهامات پوششی برای دستیابی به این دفاتر بوده باشد. در سندی از ساواک آمده است:
«از زمانی که خمینی به عراق منتقل گردید، سید محمد صادق لواسانی نماینده تامالاختیار وی در جمعآوری وجوه شرعیه و ارسال آن به عراق معرفی گردیده است و گزارشات واصله حاکی بود که نامبرده سه دفتر جهت دریافت پول در منزلش داشته و یکی از دفاتر، مخصوص ثبت نام افرادی است که وجوه نقدی میپردازند و دو دفتر دیگر مربوط به اشخاصی است که چک داده و یا ماهیانه بدهکاری خود را پرداخت مینمایند. مراتب طی گزارش به عرض رسید و پیشنهاد گردید به ساواک تهران ابلاغ گردد با تهیه طرح لازم نسبت به دستبرد به دفاتر اقدام تا مورد بهرهبرداری قرار گیرد»[67]
افزایش فعالیتهای سیاسی آیتالله لواسانی باعث شد که ساواک ایشان را به عنوان عنصری «خطرناک» معرفی و به دنبال مخدوش کردن چهرهی ایشان باشد. این برنامه در سالهای 1353 – 1351 با جدیت از سوی ساواک دنبال و موجی از تهمت را علیه آیتالله لواسانی به راه انداخت. از جمله اینکه هنگام دستگیری آیتالله لواسانی با انتشار اعلامیههایی وی را منتسب به ساواک معرفی کردند. در سندی به تاریخ 27 / 9 / 1352 ساواک خواستار انتشار اعلامیههای دیگری علیه آیتالله لواسانی شده است:
«تعدادی لیست برگ اعلامیه که علیه مشارالیه تهیه شده به پیوست ارسال میگردد دستور فرمائید به نحو غیرمحسوس و بهطوری که دخالت ساواک در توزیع آن مشخص نشود نسبت به انتشار اعلامیه مذکور در بازار تهران و مجامع و محافل مذهبی اقدام و نتیجه را با تعیین عکسالعمل دریافت کنندگان اعلامیه و گفتگوهایی که در این زمینه بین متعصبین مذهبی صورت میگیرد ... گزارش نمایند.»[68]
ساواک این اقدام را در سایر شهرهای مهم کشور نیز انجام داد. انتشار 150 برگ اعلامیه در اصفهان،[69] 700 برگ در شیراز و مشهد،[70] 400 برگ در تهران[71] و چندین برگ در جلفا و آذربایجان شرقی[72] و ... حاکی از گستردگی توطئه علیه آیتالله لواسانی است. با این وجود در اسناد همین مجموعه در بازتاب واکنشها به این اعلامیهها، مأمورین ساواک به بیتأثیر بودن آن با قید احتیاط اشاره کردهاند:
«با وضعیت و بینشی که مردم از کارهای سیاسی دارند، افراد بیطرف سعی میکنند در اینگونه موارد بحث و جدل ننمایند فقط در بعضی محافل که درباره این اعلامیه گفتگو شده بود چند نفر از مشاهده اعلامیه اظهار بیاطلاعی نمودند و بعضی نیز نظرات موافق و مخالف درباره نامبرده فوق ابراز نمودند، ضمناً چون موضوع پخش اینگونه اعلامیه چندبار تکرار گردیده مردم را به موضوع بیاعتنا نموده است»[73]
در سند دیگری صراحتاً به بیتوجهی مردم اشاره شده است:
«اعلامیههای مورد بحث در همان موقع به نحو غیرمحسوس توزیع شده و متعصبین مذهبی با بیتوجهی آن را مطالعه و عکسالعمل مناسبی علیه لواسانی از خود نشان ندادهاند»[74]
در سند دیگری آمده است:
«از تاریخی که اعلامیه علیه سیدصادق لواسانی در قم توزیع شده اکثر طلبهها در مورد این اعلامیه بحث میکنند و بیشتر نظر میدهند که اعلامیه از طرف دولت پخش شده ...
سیدمحمدحسین در مدرسه فیضیه در حضور عدهای از طلاب که در این زمینه بحث میکردند اظهار میداشت بهطوری که من خبر دارم لواسانی بعد از چند سال فقط یک خانه خریده آنهم از سهمالارث مادری بود که مبلغ یکصد هزار تومان به او ارث رسید و دیگر هیچ چیز ندارد. این اعلامیه را مخالفین خمینی پخش کردهاند، مهاجرانی اظهارنظر کرد که اعلامیه[علیه] لواسانی ضد خمینی است. زیرا لواسانی در تهران نماینده آقای خمینی است.
نظریه یکشنبه: مفاد گزارش صحیح است از توزیع اعلامیه موصوف برداشتهای مختلف شده که کلاً بر محور نظرات فوق دور میزند.»[75]
این اتهامات به خاطر سابقهی درخشان آیتالله لواسانی و حمایتهای مکرر امام خمینی(ره) از ایشان نتیجهی معکوس داد و به تقویت وجههی ایشان نیز انجامید. آیتالله لواسانی در مورخه 26 / 11 / 1351 از زندان آزاد و تا دومین دستگیری در سال 1353 با وجود فشار زیادی که از سوی ساواک بر ایشان وارد میشد، همچنان نمایندگی امام(ره) را در امر جمع آوری وجوهات شرعیه بر عهده داشت.
آیتالله لواسانی به دلیل موقعیت ویژهای که در جریان انقلاب اسلامی داشت، مورد توجه بسیاری از جریانات سیاسی بود و بسیاری از انقلابیون از طریق ایشان با امام خمینی(ره) ارتباط برقرار میکردند.
از مهمترین موضوعاتی که از طریق وی در این ایام به اطلاع مردم رسید، فتوای امام(ره) مبنی بر تحریم سرمایه گذاری در بانکها بود. این فتوا در جهت افزایش منابع قرضالحسنهی مساجد و کاهش فعالیت مالی بانکهای رژیم صادر شده بود. در این مورد آمده است:
«شیخ حسین فومنی گفته است از سید محمد صادق لواسانی شنیده ام که آیتالله خمینی تمام حسابهای بانکی را تحریم کرد و حتی فتوا داده است اگر کسی در بانک پس انداز بکند کار حرامی کرده است»[76]
آیتالله لواسانی پس از آزادی به تدریج اظهاراتش علیه رژیم شدیدتر شده و با طرح موضوعاتی مانند «اتحاد علیه رژیم» [77] مواضع اش را با صراحت بیان میکرد. «عزیزالله ریخته گر» در این مورد گفته است:
«دیشب منزل محمد صادق لواسانی بودم، او خیلی ناراحت بود و میگفت چرا نباید ما متحد باشیم چرا باید به خاطر مطالب کوچک بعضی افراد خنجر به ما بزنند»[78]
به این ترتیب زمینههای دستگیری آیتالله لواسانی پس از حدود 2 سال مجدداً فراهم شد و آیتالله لواسانی در تیر ماه 1353 دستگیر شد. لازم به توضیح است که در این زمان و از یک سال قبل ساواک دستورات اکیدی را برای دفاتر خود در سراسر کشور صادر کرده و از آنها خواسته بود تا طرفداران امام(ره) را «قلع و قمع» کنند. در نتیجهی این سیاست، بسیاری از طرفداران امام(ره) دستگیر و به مناطق بد آب و هوای کشور تبعید شدند.[79] در خرداد همین سال ساواک ضمن مکاتبه با وزارت کشور خواهان تشکیل کمیسیون امنیت اجتماعی در مورد آیتالله لواسانی شد:
«نامبرده بالا از وعاظ ناراحت و اخلالگر مقیم تهران است که تحریکات و اقداماتی در زمینه ضدیت مردم با یکدیگر بعمل آورده و همچنین فعالیتهائی در جهت خلاف مصالح مملکتی و اخلال در نظم عمومی انجام داده و رویه نامطلوب و ناصواب خود را همچنان دنبال مینماید و به نحوی که وجود مشارالیه در منطقه تهران موجبات برهم خوردن نظم و آرامش عمومی را فراهم میسازد با ارسال خلاصهای از سوابق وی به پیوست خواهشمند است دستور فرمائید نسبت به تشکیل کمیسیون امنیت اجتماعی و طرح موضوع و پیشینه یادشده نسبت به طرد وی اقدام قانونی معمول داشته و نتیجه را به این سازمان اعلام نمایند.»[80]
این کمیسیون پس از چند جلسه سرانجام آیتالله لواسانی را به اتهام فعالیت سیاسی و ارتباط با امام خمینی(ره) و عهده داری مسئولیت جمع آوری وجوه شرعیه برای ایشان به سه سال اقامت اجباری در هشتپر طوالش محکوم کرد. استاد دوانی شرح دستگیری آیتالله لواسانی را اینگونه بیان کرده است:
«روز جمعه 7 / 4 / 1353 مطابق با 7 جمادی الثانی 1349 نیم ساعت به ظهر چهار مامور به منزل ایشان میروند و به شهربانی جلب و در سلول انفردی بازداشت میکنند. روز بعد ( شنبه ) ساعت 10 صبح میگویند شما اخلال در نظم میکنید وتبعید هستید، سپس دست بند به دست ایشان میزنند ! و بدون اینکه بگویند به کجا میبرند، سوار خودرو کرده و حرکت نموده و در شهر «هشتپر» از توابع تالش واقع در 18 فرسخی رشت و نزدیک آستارا که اکثریت اهل محل هم، از اهل تسنن بودند، و تناسبی با یک عالم شیعی نداشت فرود میآوردند. در آن جا به ایشان میگویند به مدت 3 سال تبعید هستید. آقای لواسانی چون در آن جا کسی را نمی شناختند و جایی برای سکونت نداشتهاند میروند و در مسجدی اقامت میکنند. هشت روز در این مسجد به سر میبرند.سپس روز 16 / 4 / 1353 چون در مسجد ناراحت بودند به مسافر خانهای منتقل میشوند، و یک ماه نیز در آن مسافرخانه میمانند. چون در آن جا نیز ناراحت بودند روز14 رجب 1394 به دعوت آقای سید فضائل خلخالی به منزل ایشان میروند تا این که در24 شعبان مطابق 21 / 6 / 1353 خانهای اجاره میکنند و به آن جا منتقل میشوند. 31 ماه، مدت اقامت و تبعید ایشان در هشتپر طوالش طول میکشد، و چون به واسطهی سردی هوا و نامساعد بودن محل وتنهایی بیمار میشوند، ایشان را به تهران منتقل میکنند و مدت شش ماه تحت درمان قرار میگیرند، و بدینگونه دورهی سه سالهی تبعید ایشان به اتمام میرسد.»[81]
بنابر اظهارات نزدیکان امام(ره)، معظم له پس از اطلاع از وضعیت آیتالله لواسانی و حکم صادره در مورد ایشان دچار اندوه شده و طی نامهای به «حجتالاسلام حاج احمد خمینی» امر میکند:
« ... در موقع مقتضی و رفع مانع، از آقای لواسانی احوال پرسی شود و کسی برود برای دیدن ایشان. راجع به تعیین شخص دیگر شما با کسی مذاکره نکنید. من کسی را تعیین نمی کنم – عجالتاً – و کسی را هم سراغ ندارم.......»[82]
مرحوم حاج احمد خمینی پس از دریافت نامهی امام(ره)، شخصاً به دیدار آیتالله لواسانی میرود. وی در این مورد مینویسد:
«حضرت آیتالله لواسانی را ساواک تحمل نکرد، بالاخره او را دستگیر و پس از حبس به شهر هشتپر ( در شمال ) تبعید کرد. امام دستور دادند کسی به دیدار ایشان برود. من رفتم؛ ساواک مرا تعقیب کرد. بعد از تبعید حضرت آیتالله لواسانی برای وجوهات تهران باید شخصی عهده دار این کار میشد. امام هشدار داده بودند من هیچ کاری نکنم زیرا ممکن است نپخته باشد و من هم طبق دستور ایشان کاری نکردم امام از شدت علاقه به حضرت آیتالله لواسانی تا آخر هم کسی را به جای ایشان انتخاب نکردند.»[83]
آیتالله لواسانی در تمام دوران تبعید ارتباطش را با امام خمینی(ره) حفظ کرد و با ایشان مکاتبه و مراوده داشت. در اسناد ساواک نیز آمده است:
«مورخه 6 / 2 / 54 یک طغری پاکت که در آن اعلامیه کوچکی از طرف خمینی در مورد حزب رستاخیز ملی وجود داشت جهت صادق لواسانی ارسال گردیده است.»[84]
شرایط بد جوی هشتپر و سردی هوای آنجا طبعاً نمی توانست مناسب مزاج پیرمرد کهن سالی مانند آیتالله لواسانی باشد، به همین دلیل پس از مدتی وی دچار بیماری شد و به تدریج اوضاع جسمی اش رو به وخامت گذاشت. این مسأله باعث شد تا شرایط انتقال وی مهیا شده و برای درمان و معالجه به تهران فرستاده شود. وضعیت جسمی وی به حدی نامساعد بود که به مدت شش ماه تحت مراقبتهای پزشکی قرار گرفت. بنا بر اظهارات فرزند آیتالله لواسانی وی در هنگامی که در بیمارستان بستری بود با مامورین ساواک ملاقاتی داشت، که در آن پیشنهاد میشود تا در قبال آزادی وپایان دورهی تبعید، دست از حمایت امام خمینی(ره) بر دارد که آیتالله لواسانی پیشنهاد را رد و در جواب میگوید: «به تبعیدگاه بر میگردم»[85] در این زمان وی بیش از سه سال از مدت تبعیدش را گذرانده بود. به همین خاطر و با توجه به شرایط جسمی و روحی نامساعد آیتالله لواسانی از اعزام مجدد ایشان به هشتپر خودداری شده و دوران تبعید سه ساله وی به پایان رسید. آیتالله لواسانی در هنگام تبعید 73 سال سن داشت.[86]
نقش آیتالله لواسانی در رویدادهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی
با شهادت «آیتالله سید مصطفی خمینی» فرزند ارشد امام خمینی(ره) در آبان 1356 موج تازهای در روند مبارزه بر ضد رژیم آغاز شد. پس از انتشار این خبر آیتالله لواسانی که در تهران مقیم بودند، خود را برای برگزاری مراسم ترحیم حاج آقا مصطفی به قم رسانید. «آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی» در مورد نقش آیتالله لواسانی در روزهای پس از شهادت فرزند امام(ره) مینویسد:
«..... حدود ساعت ده صبح که تمام کوچهی«یخچال قاضی» مملو از جمعیت شد همه اقشار آمده بودند. مرحوم آقای پسندیده و آقای لواسانی و چند نفر دیگر جلو افتادند و مابقی به دنبال ایشان به سمت مسجد اعظم [قم] حرکت کردند. درسها تعطیل شد و مراجع عظام هم مراسم یادبود و فاتحه ترتیب دادند و سخنرانیهای بسیار خوبی انجام شد و در خلال آن نام مبارک حضرت امام را تصریحاً در منابر و سخنرانیها پس ازسالها ذکر کردند و مردم آماده هم چنان صلواتهای بلندی فرستادند که در و دیوار مسجد اعظم از شدت آن میلرزید.»[87]
پس از این واقعه، انتشار مقاله توهینآمیز17دی 1356 روزنامه اطلاعات که به امضاء مستعار «رشیدی مطلق» چاپ شده بود، اعتراضاتی را به دنبال داشت که در جریان تظاهرات مردم قم در 19 دی، تعدادی از مردم مسلمان این شهر به شهادت رسیدند.[88]
چهلم این شهدا با شکوه فراوانی در سراسر کشور برگزار شد و در 29 بهمن در تبریز به کشته و زخمی شدن تعدادی از مردم انجامید. در این مقطع حساس آیتالله لواسانی نقش فعالی در سازماندهی وعاظ و گویندگان مذهبی داشت و با آنها دیدارهای مکرری ترتیب میداد.[89]
از اقدامات آیتالله لواسانی در این روزهای حساس امضای اعلامیههایی بود که در مخالفت با رژیم از سوی روحانیون انتشار مییافت. در سندی از ساواک آمده است:
«بعضی از روزها سید محمد صادق لواسانی وکیل آقای خمینی در تهران به ملاقات فلسفی میآید و فلسفی او را نزد خود جا میداد و بعد از صرف چای به اتفاق به اتاق بیرونی رفته و خلوت میکردند و سپس لواسانی از منزل خارج و فلسفی مراجعت و به اتاق عمومی میآید و این ملاقات به حدی محرمانه بود که حتی دوستان و محارم فلسفی از مذاکرات آنها با خبر نمی شوند.»[90]
آیتالله لواسانی در سال 1357 برای زیارت عتبات عالیات و دیدار با امام خمینی(ره) عازم نجف اشرف شد و پس از ملاقات با امام(ره) در مورد حکومت آیندهی ایران با وی به گفت وگو پرداخت. وی در اینباره گفته است:
«در سال 1357 به زیارت عتبات مقدسه رفتم و خدمت امام رسیدم و اوضاع سیاسی ایران را بازگو کردم و دربارهی حکومت آیندهی ایران و مسائل آن بحث و گفتگو کردیم...»[91]
آیتالله لواسانی پس از این ملاقات با امام(ره) و بازگشت به ایران به ادامه فعالیتهای سیاسیاش پرداخت. کمی بعد امام خمینی(ره) هجرت تاریخیاش را به فرانسه در 13 مهر1357 انجام داد و در آنجا به سازماندهی نیروهای انقلابی پرداخت. از سوی دیگر رژیم که از تغییر دولتها نتیجهای به دست نیاورده بود، پس از شکست کابینهی نظامی سرلشگر ازهاری، دکتر شاپور بختیار از اعضای جبهه ملی را به عنوان آخرین برگ برندهی خود به کمک آمریکاییها وارد میدان کرد. به این ترتیب محمدرضا پهلوی در تاریخ 26 دی ماه 1357 ایران را ترک کرد و امام خمینی(ره) در 12 بهمن 1357 به ایران بازگشت. در 22 بهمن همان سال با سقوط کابینه بختیار، عمر 53 ساله حکومت پهلوی به پایان رسید. آیتالله لواسانی در بازگشت تاریخی امام(ره) به ایران در فرودگاه مهرآباد، جزو مستقبلین ایشان حضور داشت.[92] آیتالله لواسانی در جریان نهضت امام(ره) علاوه بر فعالیتهایی که به آنها اشاره شد ذیل بسیاری از اعلامیههایی که علیه رژیم و در حمایت از امام(ره) منتشر می شد را امضاء کرده است. از جمله مهمترین اعلامیههای امضاء شد به وسیله ایشان میتوان به: اعلامیه علماء و روحانیون تهران درباره تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی،[93] اعلامیه درباره اعلام عزا در نوروز 1342،[94] اعلامیه در محکومیت تجاوز صهیونیستها به سرزمین فلسطین در سال 1346[95]، و چندین اعلامیه دیگر اشاره کرد.
آیتالله لواسانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی
آیتالله لواسانی یار دیرین امام(ره)، پس از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان ارتباطش را با امام خمینی(ره) حفظ، و هفتهای دو بار با ایشان ملاقات میکرد.[96] وی در این مورد گفته است:
«در طول 10 سال انقلاب، من هر هفته یک بار یا دوبار حضرت امام(ره) را ملاقات میکردم و قبل از رحلت امام(ره) نیز یک بار توفیق دیدار ایشان را پیدا کردم»[97]
حجتالاسلام سید محمدرضا لواسانی، فرزند آیتالله لواسانی نیز به این موضوع اشاره و در مورد ملاقاتهای هفتگی آیتالله لواسانی با امام(ره) مینویسد:
«هرگاه به واسطهی عذری نمی توانستند به دیدار امام بروند، حضرت امام توسط «حاج احمد آقا» از حال وی جویا شده و علت نیامدنش را تفحص میکردند.»[98]
حجتالاسلام حاج سید احمد خمینی نیز پیرامون همین موضوع مینویسد:
«با اینکه او نمایندهی تامالاختیار حضرت امام بود، هرگز از زندگی زاهدانه اش دست نکشید و تا آخر در همان منزل که قریب 50 سال پیش خریده بود، زندگی کرد و در آخر عمر با آنکه تمامی دوستانش او را به زندگی بهتر فرا میخواندند، ولی او با خدای خود عهد کرده بود چون محرومین و پابرهنهها زندگی کند. او هفتاد سال با خمینی بود و برای همهی کسانی که او را میشناختند بوی امام را میداد. هر هفته در تمامی مدت بعد از انقلاب یک روز از آن، ملاقات او با امام بود و او در برف و سرما هم این ملاقات را ترک نکرد آخر دل امام به او خوش بود.»[99]
مقام معظم رهبری حضرت آیتالله العظمی خامنهای نیز آنگونه که در کتاب«شرح اسم» آمده است به ارتباط نزدیک و عاطفی میان امام(ره) و آیتالله لواسانی اشاره کرده و یادآور میشود:
«گرفتگی، سکوت و در خود فرو بودن آقای خمینی وقتی برطرف میشد که یکی از رفقای خود را میدید؛ سر شوق میآمد و شکفته میشد. سید علی آقا به یاد آورد لحظهای را که آقای سید محمد صادق لواسانی وارد مجلس نوحه شد؛ «[امام]آنچنان شتابزده و بیصبرانه بلند شدند، خندیدند خندهای شیرین … و رو بوسی کردند. … پهلوی خود نشاندند، مشغول صحبت شدند … که گویی این شخص همان صاحب مجلس چند لحظه پیش نیست.»[100]
ارتحال آیتالله سید محمد صادق لواسانی
ارتحال امام خمینی(ره) در خرداد 1368 تأثیر عمیقی بر آیتالله لواسانی گذاشت و اندکی بعد، وی نیز با یک بیماری سخت دست به گریبان شد. آیتالله لواسانی در فاصلهی زمانی 1364 تا 1367، چندین بار دچار سکتهی قلبی شد، به طوری که به دستور امام(ره) و پزشک معالجشان به استراحت پرداختند.[101] سرانجام آیتالله لواسانی یار دیرین و دوست قدیمی امام(ره) که به گفتهی آیتالله مسعودی خمینی: «از حدود 10 الی 18 سالگی با امام خمینی رفاقت داشت»[102] در هشتم مهرماه 1369 ﻫ ش در هشتاد و نه سالگی، روی در نقاب خاک کشید و به دیدار معبود شتافت. پیکر پاک ایشان پس از تشییع با شکوهی از تهران به حرم حضرت معصومه(س) در قم منتقل و در آنجا به خاک سپرده شد. در بخشی از پیام حجتالاسلام حاج سیداحمد خمینی به مناسبت ارتحال ایشان آمده است:
بسمالله الرحمن الرحیم
«با قلبی خسته و پراندوه خبر عروج ملکوتی یار وفادار امام، زاهدی عالیقدر، پارسایی مبارز و پرهیزکاری عزیز، حضرت آیتالله سید محمدصادق لواسانی را شنیدم. او به حق در زمان تبعید امام (قدس سره الشریف) پدری دلسوز و مربی صادق برایم بود.
محبتهای خالصانه او در تنهاییهایم موجب دلگرمی بود. در طول مدت تبعید و زندان امام در مقابل طاغوت و طاغوتیان ایستاد و از امام دفاع کرد.
در زمانی که نام امام مساوی با زندان و اعدام بود، یک تنه مسئولیت نمایندگی علیالاطلاق حضرت امام را پذیرفت و مسئول شهریه در قم و تهران و سایر حوزهها شد و با شهامت تا دم مرگ از این مسئولیتها دفاع کرد و پذیرای زندان و شکنجه و تبعید و دربهدری شد.
او کسی بود که امام بارها گفته بود دست او دست من است؛ او رفیق بیبدیل من است؛ توهین به او توهین به من است و او به راستی چنین بود. در زمان تبعید امام به دست شاه خائن، او راهی ترکیه شد. از این شهر به آن شهر تا اینکه یارش را بیابد، ولی دونصفتان نامرد به هیچوجه به او یاری نکردند که با دلی آکنده از درد و رنج از ترکیه مراجعت کرد. [103] طوبی له و حسن مآب
پینوشتها:
[1]. شریف رازی، محمد، گنجینهی دانشمندان، جلد 9، تهران، انتشارات اسلامیه، 1352، ص 296
[2]. همان، جلد4، ص550
[3]. در مورد زندگی «آیتالله العظمی حائری» رجوع شود به محمد شریف رازی، آثارالحجه، ج اول، قم، 1338. ص 51. گنجینهی دانشمندان جلد 1، پیشین، ص 79 و ص216 و سعید عباسزاده، شیخ عبدالکریم حائری نگهبان بیدار، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1373،ص20
[4]. گنجینهی دانشمندان، پیشین، ج1، ص51
[5]. از دیگر شاگردان آیتاللهالعظمی حائری که به همراه ایشان به قم آمدند میتوان به آیات عظام: سید احمد خوانساری، سید محمدرضا گلپایگانی و شیخ محمدعلی اراکی اشاره کرد.
[6]. محمدرضا لواسانی، کیهان، 17 / 7 / 1369. برای اطلاع بیشتر از زندگی و آثار حضرات آیات فوق، رک؛ رضا مختاری، سیمای فرزانگان، ج3، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیهی قم، 1369 ص88
[7]. گنجینه دانشمندان، پیشین،ج7، ص75 و ج3، ص54
[8]. روزنامهی رسالت، مصاحبه با آیتالله لواسانی،20 / 4 / 1368
[9]. ستوده، امیررضا، گفتهها و ناگفتهها از زندگی امام خمینی، ج4، تهران نشر پنجره، 1374، ص129
3. روزنامه رسالت، مصاحبه با آیتالله لواسانی، 20 / 4 / 1368
[11]. آیتالله لواسانی دراین مورد می گوید: «حدود سال 1350قمری با یاری مادر من، دختر آقای حاج محمد ثقفی به عقد امام امت در آمد» مصاحبهی آیتالله لواسانی با روزنامهی رسالت20 / 4 / 1368 همچنین نگاه شود به: خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، تدوین جواد امامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، صص184-182
[12]. مصاحبه آیتالله لواسانی با روزنامهی کیهان 17 / 8 / 1369
[13]. گنجینه دانشمندان، پیشین، ص256
[14]. مصاحبه دکتر محمدتقی لواسانی با روزنامه رسالت، 20 / 4 / 1368
[15]. ستوده، پیشین، ص 129
[16]. فصلنامهی یاد، سال سوم، زمستان1366، ص 51 . همچنین ر.ک: یحیی فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، ج 1، تهران، موسسهی چاپ و نشر عروج، 1384، ص 52
[17]. مدنی، جلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر، ج 1، تهران، دفترانتشارات اسلامی، 1361، ص 375
[18]. روحانی، حمید، نهضت امام خمینی، ج3، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، صص، 31، 49، 52
[19]. اسناد انقلاب اسلامی، ج3، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، صص 22 و 54
[20]. ر.ک: صحیفهی امام، مجموعه آثار امام خمینی، جلد 1، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی
[21]. پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، ترجمهی شهریار ماکان، تهران، انتشارات سهراب، 1371، ص141
[22]. محمد جاسمی و بهرام جاسمی، فرهنگ علوم سیاسی، جلد 1، تهران، انتشارات گوتنبرگ، 1358 صص 129- 128
[23]. صحیفهی نور، ج1، موسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، صص52-51
[24]. منصوری، جواد، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص 342
[25]. خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، پیشین، ص 248
[26]. نجاتی، غلامرضا، تاریخ بیست و پنج ساله ایران، ج1، تهران، انتشارات رسا، 1371، صص 5 - 224
[27]. دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، جلد 3 و 4، تهران مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص 226
[28]. ناگفتهها، خاطرات شهید حاج مهدی عراقی، به کوشش محمود مقدسی و دیگران، تهران، موسسهی خدمات فرهنگی رسا، 1370، صص 159 ـ 156. این ماجرا با اندکی تفاوت در کتابهای دیگری نیز آمده است. برای نمونه ر ک:کوثر، مجموعه سخنرانیهای امام خمینی، موسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج1، 1371، ص56
[29]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد حسین فردوست، جلد 1، تهران، موسسه اطلاعات، صص 514 ـ 513
[30]. قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، 9جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی
[31]. علی دوانی، پیشین، صص 386-387
[32]. خاطرات 15 خرداد، بازار، دفتر سوم، به کوشش علی باقری، (خاطرات محسن لبافی)، تهران، حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1375، ص190
[33]. خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، مصاحبهها از حمید روحانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، صص57 - 56
[34]. خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، پیشین، صص 151ـ 150
[35]. مصاحبه حجتالاسلام محمدرضا لواسانی با روزنامه کیهان، 17 / 8 / 1369
[36]. خاطرات 15 خرداد، پیشین، ص81
[37]. سند مورخه 5 / 10 / 1343 از همین مجموعه
[38]. سند مورخه 7 / 10 / 1343 از همین مجموعه
[39]. این کتابها عبارت بودند از مفاتیحالجنان و تاریخ تمدن اسلامی در 5 جلد. ر.ک: اسناد مورخه: 17 / 10 / 1343، 10 / 1 / 1344، 17 / 1 / 1344 از همین مجموعه
[40]. سند مورخه 7 / 10 / 1343 از همین مجموعه. امام(ره) مدتی بعد در نامهای به تاریخ 23 / 3 / 1344 ضمن تشکر از ارسال کتاب از سوی آیتالله لواسانی دریافت آنها را به اطلاع ایشان رسانده است:
«...خدمت ذیشرافت جناب مستطاب سیدالاعلام و حجتالاسلام آقای لواسانی
به عرض عالی می رساند مرقومه شریف وکتابهای ارسالی واصل و موجب تشکر گردید سلامت وسعادت جناب عالی را از خداوند تعالی خواستارم. حال این جانب بحمداله تعالی خوب است از خداوند تعالی توفیق اخلاص و خدمت خواهانم. امید است انشاءاله تعالی حال مخدره مکرمه خوب شده باشد از خداوند تعالی عافیت ایشان را خواستارم. به آقازادههای محترم سلام برسانید خدمت همهی احبه و دوستان سلام برسانید» صحیفهی امام، ج1، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 442
[41]. سند مورخه 21 / 12 / 1344 از همین مجموعه
[42]. سند مورخه 21 / 2 / 1350 از همین مجموعه
[43]. آیتالله عبدالرسول قائمی در انتقال این افراد از خوزستان به عراق نقش مهمی داشت. ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله عبدالرسول قائمی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1393
[44]. سند مورخه 17 / 12 / 1344 از همین مجموعه
[45]. سندمورخه 27 / 4 / 1347 از همین مجموعه
[46]. سند مورخه 7 / 4 / 1345 از همین مجموعه .برای آگاهی از نام افرادی که در ارسال پول به عراق برای امام خمینی(ره) نقش داشتهاند رک: سیر مبارزات امام خمینی در آینهی اسناد به روایت ساواک، ج 16، تهران، موسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول 1386، صص 35و36
[47]. سند مورخه 27 / 4 / 1347 از همین مجموعه
[48]. سند مورخه 21 / 5 / 1347 از همین مجموعه
[49]. برای اطلاع بیشتر از چگونگی و شیوههای جمع آوری و ارسال وجوه برای امام خمینی (ره) رک: سیر مبارزات امام خمینی در آینهی اسناد به روایت ساواک، ج 18، پیشین، صص 47 – 40
[50]. سند مورخه 9 / 5 / 1347 از همین مجموعه
[51]. سند مورخه 13 / 6 / 1344 و همچنین سند مورخه 9 / 9 / 1344 از همین مجموعه
[52]. سند مورخه30 / 8 / 1345 از همین مجموعه
[53]. سند مورخه 28 / 1 / 1344 از همین مجموعه
[54]. سند مورخه 15 / 8 / 1346 از همین مجموعه
[55]. سند فاقد تاریخ بوده و در همین مجموعه آمده است.
[56]. برای آگاهی از هزینههای صورت گرفته در این جشن ر.ک: جشن تاجگذاری به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1385
[57]. سند مورخه 22 / 7 / 1346 از همین مجموعه
[58]. منظور از طرح سیمرغ تجهیز منزل ایشان به وسائل استراق سمع است.
[59]. سند مورخه 3 / 5 / 1347 از همین مجموعه
[60]. سند مورخه 17 / 12 / 1344 از همین مجموعه
[61]. سند مورخه 2 / 11 / 1351 از همین مجموعه
[62]. علی دوانی، پیشین، ص 412
[63]. یاران امام به روایت اسناد ساواک، حجت الاسلام محمدتقی فلسفی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ص 528
[64]. خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، پیشین، ص83
[65]. از جمله کسانی که تلاش زیادی در همین زمینه انجام دادند باید به حجتالاسلام سیدمحمدحسین لنگرودی اشاره کرد. سند مورخه 5 / 12 / 1351 از همین مجموعه
[66]. خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، پیشین، ص86
[67]. سند مورخه 17 / 2 / 1351، جلد 2 از همین مجموعه. در سند دیگری آمده است: «خواهشمند است دستور فرمائید با تهیه طرح لازم با استفاده از وجود (اصغر) نسبت به دستبرد دفاتر مورد بحث در گزارش خبر معطوفی اقدام تا مورد بهرهبرداری قرار گیرد. نتیجه اقدامات اعلام شود.» سند مورخه 2 / 10 / 1350 از همین مجموعه
[68]. سند مورخه 27 / 9 / 1352 از همین مجموعه
[69]. سند مورخه 20 / 9 / 1352 از همین مجموعه
[70]. سند مورخه 11 / 9 / 1352 شماره 9307 / 312 از همین مجموعه
[71]. سند مورخه 11 / 9 / 1352 شماره 9306 / 312 از همین مجموعه
[72]. سند مورخه 16 / 11 / 1352 از همین مجموعه
[73]. سند مورخه 19 / 1 / 1353 از همین مجموعه
[74]. سند مورخه 23 / 2 / 1353 از همین مجموعه
[75]. سند مورخه 10 / 10 / 1352 از همین مجموعه
[76]. سند مورخه 26 / 1 / 1352 از همین مجموعه
[77]. سند مورخه 26 / 2 / 1352 از همین مجموعه
[78]. همان
[79]. در این مورد ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتاللهالعظمی محمد فاضل لنکرانی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1393
[80]. سند مورخه 16 / 3 / 53 از همین مجموعه
[81]. علی دوانی، پیشین، ج 6، ص213
[82]. صحیفهی امام، پیشین، ج3، ص40
[83]. روزنامه رسالت، مورخه 8 / 7 / 1369
[84]. سند مورخه 10 / 2 / 1354 از همین مجموعه
[85]. مصاحبه حجتالاسلام محمدرضا لواسانی با روزنامه کیهان، 17 / 8 / 1368
[86]. مرحوم علی دوانی سن آیتالله لواسانی هنگام تبعید را 71 سال نوشته است.
[87]. خاطرات حجتالاسلام سید حسین موسوی تبریزی (حماسهی 19 دی قم 1356)، به کوشش علی شیر خانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377ص 168
[88]. برای اطلاع از چگونگی ماجرا و بازتابهای آن در سراسر کشور ر.ک: 19 دی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382
[89]. خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی، تدوینگر، محمد جواد مرادی نیا، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص351
[90]. سند مورخه 9 / 6 / 1357 از همین مجموعه
[91]. ستوده، پیشین، ص131. همچنین رک: مصا حبه با روزنامهی رسالت 20 / 4 / 1368
[92]. کوثر، (مجموعهی سخنرانیهای امام خمینی )، ج3، تهران، موسسهی تنظیم ونشر آثار امام خمینی، 1377، ص 14
[93]. اسناد انقلاب اسلامی، جلد سوم، پیشین صص 21 و 52
[94]. همان، ص 58
[95]. همان، ص 207
[96]. راجع به دیدارهای هفتگی آیتالله لواسانی با امام رجوع شود به؛ محضر نور، تهران، موسسهی تنظیم ونشر آثار امام خمینی، جلدهای 1و2، دیدارهای 1709 و2307
[97]. ستوده، پیشین، ص131
[98]. مصاحبه حجتالاسلام محمدرضا لواسانی با روزنامه کیهان، 17 / 8 / 1369
[99]. بخشی از پیام مرحوم حاج احمد آقا به مناسبت ارتحال آیتالله لواسانی، روزنامهی رسالت، 8 / 7 / 1369
[100]. شرح اسم، زندگینامه آیتالله سید علی حسینی خامنهای، به کوشش هدایتالله بهبودی، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1390، ص 98
[101]. مصاحبه با روزنامهی رسالت، 20 / 4 / 1368
[102]. خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، پیشین، ص145
[103]. روزنامه رسالت، 8 / 7 / 1369