زندگینامه
آیتالله حاج شیخ حسین نوری همدانی[1] در سال 1304ش[2] در شهر همدان دیده به جهان گشود. پدرش مرحوم حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ ابراهیم انواری همدانی، از علمای وارسته شهر و با آیتالله العظمی آخوند ملاعلی همدانی(ره) معاصر و هم حجره بود.
تحصیلات
ایشان در دوران خردسالی آموختن را آغاز نمود. در شرایطی که پدر بزرگوارش در جریان دینزدایی و روحانیتستیزی رضاخان در مشقت قرار داشت، ادبیات فارسی، گلستان سعدی، انشاء، و دیگر دروس معمول حوزوی را تا معالمالأصول در محضر ایشان فراگرفت.
پس از سرنگونی خفتبار رضاخان در شهریور 1320ش، باوجود اینکه بخش قابل توجهی از کشور در اشغال بیگانگان قرار داشت، برنامههای ضددینی رضاخانی نیز رو به افول نهاد و مراسم دینی و جلسات مذهبی رونق گرفت و حوزههای علمیه نیز که برخی از آنها به تعطیلی کشانده شده بودند، فعالیتهای خود را آغاز کردند و گسترش دادند.
در سال 1321ش، در حالی که آیتالله نوری همدانی جوانی 17 ساله بود، ادامهی تحصیل در مدرسه آیتالله آخوند همدانی(ره) را برگزید و مدت یکسال و نیم از محضر اساتید آن حوزه به ویژه آخوند همدانی(ره) بهره برد و پس از آن، درحالی که در آستانه بیست سالگی قرار داشت، راهی شهر مقدس قم شد.
در این زمان، حوزه علمیه قم، مرکز بزرگ تدریس علوم دینی و مبارزه با انحرافات مذهبی، سیاسی، اجتماعی و اخلاقی بود. حضور آیات عظام: بروجردی(ره). محقق داماد(ره). علامه طباطبایی(ره). حجت کوهکمری(ره) و امام خمینی(ره) درخشندگی خاصی به این مرکز آموزش اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام داده بود.
آیتالله نوری همدانی در خصوص آن روزها و چگونگیِ بهرهگیری از محضر اساتید بزرگوار خود و توصیفِ آنان، میفرماید:
«یکی دیگر از اساتید مهم ما، مرحوم آیتاللهالعظمی سید محمد داماد میباشد که حدود 12 سال در درس فقه و اصول معظمله شرکت نمودم. چند نفر بودیم در حوزه که به شاگردان داماد معروف بودیم. ایشان مرد بسیار دقیقی بود و دقت نظر ایشان انصافاً خیلی خوب بود. در تربیت شاگرد و عنایت به شاگرد هم ممتاز بود. نوشتههایی از درس آن مرحوم را بنده دارم. من درسهای ایشان را مینوشتم و بعداً خدمت ایشان میدادم، مطالعه میکردند و با دقت در حاشیهاش چیزهایی مینوشتند که اکنون وقتی نگاه میکنم برای من یک یادگار آموزنده و مهمی است.
در تواضع، اخلاص و سادهزیستی کمنظیر بود. این را فراموش نمیکنم یک روز درس میگفتند، در مسئله وضو به اینجا رسیدند که در موقع گرفتن وضو باید انسان خودش آب بریزد و خودش وضو بگیرد و کسی کمک نکند. البته کمک هم مراتب دارد؛ بعضی مراتبش باطل میکند و بعضی مراتبش مکروه است. روایتی خواندند از «وسائل» که حضرت امام رضا(ع) زمانی که به مجلس مأمون وارد شدند و مأمون در حال وضو گرفتن بود، بدین نحو که یک نفر آب میریخت در مشت او و او وضو میگرفت. حضرت امام رضا(ع) به مأمون فرمودند: «لا تشرک بالله یا امیرالمؤمنین». این کلمه را که ایشان خواندند، که حضرت رضا به مأمون، امیرالمؤمنین گفته باشد؛ در اثنای بحث این کلمه، (امیرالمؤمنین)، ایشان را منقلب کرد به طوری که به شدت گریه کرد و نتوانست آنروز درس بگوید. متأسف شد که وضع طوری باشد که امام رضا(ع) به مأمون بگوید امیرالمؤمنین! اخلاصش را دارم میگویم، که آنروز با گریهاش همه را منقلب کرد و نتوانست درس بگوید؛ عبایش را بر سرش گرفت و جلسه را ترک کرد.
از جمله کسانی که باز پیش آنها درس خواندم، آیتالله آقای علامه طباطبایی بود که پنج سال بنده به درس اسفار ایشان رفتم. البته عظمت و بزرگواری آیتالله علامه طباطبایی از لحاظ اخلاق، کمال و معلومات و تربیت شاگرد، معلوم است و نیاز به توضیح ندارد.
یکی دیگر از اساتید بزرگ ما حضرت آیتالله العظمی آقای سید محمد حجت کوهکمری بود. من در درس ایشان مدتی شرکت میکردم. درس معظمله، در آن زمان در قم ممتاز بود. استادی بسیار بزرگ و خیلی خوشبیان بودند. در درس گفتن سلیقه خوبی داشتند. مطالب را دستهبندی میکردند. دستهبندی مطالب بگونهای بود که نوشتنش خیلی راحت بود. روش آن مرحوم باید برای ما درس باشد که مطالب را تنظیم کنیم. مثلاً بیع فضولی که میگفت، در بیع فضولی چند تا مبناست: مبنای مرحوم شیخ انصاری، مبنای مرحوم آخوند خراسانی که از حاشیه آخوند بر مکاسب استفاده میشود، مبنای مرحوم سید محمدکاظم یزدی، مبنای مرحوم شیخ محمدحسین کمپانی اصفهانی و مبنای خودش، پنج شش تا مبنا بود از اول بیع فضولی تا آخر، هر روز مطلب هرکس را روی مبنای خودش، به طوری تنظیم میکرد که انسان از این بیان و دستهبندی تعجب میکرد. درس را به این ترتیب میگفت و مقتضای مبنای هر کس را در مسأله، بیان میکرد، یا در صحت و نفوذ بیع فضولی و در بحث اجازه مثلاً در نقل و اقسام کشف و ... تقسیمبندی بسیار جالبی داشت.
|
یکی دیگر از اساتید بنده حضرت آیتالله العظمی بروجردی بودند. بنده از روزی که ایشان به قم تشریف آوردند تا روزی که از دنیا رحلت کردند، یعنی: در حدود 15 سال در تمام درسهای ایشان افتخار شرکت کردن را داشتم و مقدار زیادی از درسهای فقه و اصول آن استاد بزرگ (اعلیالله مقامه) را نوشتهام و در ضمن شرکت در درس،گاهی مطالبی در رابطه با درس مینوشتم و در درس به محضر مبارکشان تقدیم میکردم، معظمله آن را میخواندند و گاهی هم با بزرگواری خاصی که داشتند مورد تشویق قرار میدادند. آیتالله بروجردی، از لحاظ سخاوت و کرم دارای امتیاز خاصی بودند. برای نمونه، یک وقت ایشان در بیرونی نشسته بودند، زنی وارد شد و آقا آن زن را دید. به پیشخدمت خود فرمودند: ببینید این زن چه میخواهد. پیشخدمت گفت: این زن علویه است، پول یک چادری میخواست، پنجاه تومان به ایشان داده شد. آقا تا اسم علویه را شنیدند، فرمودند: علویه و پنجاه تومان ؟ گویی ایشان، پنجاه تومان را برای علویه توهین دانستند. در حالی که در آن زمان، پنجاه تومان کم پولی نبود. فرمودند: اقلاً چهارصد، پانصد تومان به آن زن بدهید. به طور کلی، همیشه اشخاصی که نزد ایشان میآمدند، ایشان بیش از آن مقداری که اشخاص توقع داشتند به آنان عنایت میکردند.
یکی از اساتید بزرگ ما، حضرت امام خمینی (رحمهاللهعلیه) بودند. راجع به حضرت امام، باید عرض کنم، اولین وسیله آشنایی من با ایشان، در ابتدای ورودم به قم، سال هزار و سیصد و شصت و دو قمری، در درس اخلاق ایشان بود، که روزهای جمعه عصرها تقریبا یک ساعت به مغرب مانده در مدرسه فیضیه، زیر کتابخانه درس اخلاق میفرمودند. بعد توسط حضرت آیتالله العظمی خوانساری، نماز جماعت اقامه میشد. بنده هم در درس اخلاقی، عرفانی و علمی ایشان، شرکت میکردم. این درس، بسیار سازنده و کامل بود. آیات و احادیث آمیخته با برداشت علمی، اخلاقی با بیان بسیار رسا و کافی از دل برمیخاست و بر دل مینشست. تحولی عمیق در شنونده ایجاد میکرد. مدرسه، مملو از جمعیت میشد. صفا و معنویت اعضای مجلس را فرامیگرفت. در همان موقع هم ایشان یکی از علمای بزرگ و مشهور بودند و در تیزبینی و ژرفاندیشی و واقعنگری و وسعت نظر ممتاز بودند. یکی از چیزهایی که در معرفی فکر ایشان، خیلی مؤثر بود کتاب (کشفالاسرار) ایشان بود؛ که آن موقع این کتاب چاپ شده بود و در دسترس بود. البته هنوز هم این کتاب بسیار ارزشمند و عالی است. شخصیت ایشان، دارای ابعاد مختلفی است. یکی از جهت بعد فلسفی که شاید الآن مثل ایشان، کسی را سراغ نداریم. اگر چه در آن زمان در تهران مرحوم آشتیانی را داشتیم؛ علامه طباطبایی آن موقع در نجف بودند.
همچنین، استاد معقول حضرت امام، مرحوم آیتاللهالعظمی آقا سیدابوالحسن قزوینی، معروف به علامه رفیعی بودند که چند ماهی قم تشریف آوردند و درس معقول میفرمودند و بنده هم درس ایشان میرفتم.
درباره شخصیت ایشان از جهات مختلفی میشود صحبت کرد، که از نظر بنده، آنچه مهم است، مسأله شناخت زمان است. در متون دینی ما هست که عالم، باید عارف به زمان باشد. ایشان، از لحاظ شناخت جریانات و مقتضیات زمان، دارای امتیاز خاصی بودند و در میان علماء بزرگ، هر یک از آنان که فکر و فعالیتشان، با زمان هماهنگ بوده است، توانسته است تحولی ایجاد کند.»[3]
دوران مبارزه و فعالیتهای سیاسی
آیتالله نوری همدانی از روز اولِ حضور در حوزه علمیه قم، با امام خمینی(ره) آشنا شد و از آغاز نهضت اسلامی در جریان مخالفت امام(ره) با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، به صف مبارزین پیوست:
«من از جمله کسانی هستم که توفیق داشتم چند سالی در مکتب پرفیض حضرت آیتالله العظمی امام خمینی، درس بخوانم و علاوه بر مطالب علمی، از سجایای اخلاقی ایشان نیز بهره ببرم. در طول این سالیان، با توجه به متون و موازین اسلامی، دریافته بودم که مسئولیت روحانیت، خلاصه در درس خواندن و درس گفتن نمیشود. به این جهت از آن روز که حضرت ایشان انقلاب و تحول را آغاز کردند؛ من سعی کردم که پشت سر ایشان، به قدر توانم گام بردارم.
در آن زمان، جلسات مرتبی با رفقای همفکر خود داشتیم که در آن، نسبت به مسائل جاری گفتگو میشد و برای پیشبرد امور تصمیماتی اتخاذ میگردید. گاهی اعلامیههائی علیه رژیم و شاه امضاء میکردیم. البته متن بعضی از آن اعلامیهها را نیز گاهی من تنظیم میکردم. در نشر و توزیع آنها نیز، همکاری نزدیک داشتم. افرادی را به این منظور به نقاط مختلف کشور میفرستادیم.»[4]
اولین سندی که در سوابق مبارزاتی ایشان بایگانی است، مربوط به حدود 8 ماه پس از واقعهی خونین 15 خرداد 1342 و درباره سخنرانیهای وی در بهمن ماه در مسجد ارک تهران میباشد، که در آن آمده است:
«شیخ حسین نوری که از طلبههای مقیم شهرستان قم و از دوستان بسیار نزدیک ناصر مکارم و سید محمود طالقانی و عضو هیئت تحریریه مجله مکتب اسلام که در قم به چاپ میرسد، میباشد و عمامه سفید به سر میگذارد و عینک میزند و سنش در حدود 35 و 40 سال میباشد؛ هر روز از ساعت 1300 الی 14:30 در مسجد ارک به منبر میرود. روز 2 / 11 / 42 در مسجد مزبور به منبر میرود و ضمن صحبت در اطراف مسائل دینی ... اضافه مینماید تمام گرفتاریهای مردم و گرفتاریهای این مملکت، به علت منحرف شدن از راه دین میباشد و کسانی هستند که از انتقاد ناراحت میشوند، درحالی که انتقاد بسیار کار خوبی است و انتقادات و آزادی زبان باعث میشود که اولیاء امور قدری به خودشان بیایند و در فکر چارهاندیشی جهت خطاهای خودشان باشند و همچنین میگوید در مملکتی که عدالت و دادگستری نباشد، آن مملکت محکوم به فنا است و زمامداری که برای حکومت چندروزهاش مردم را فدای امیال نفسانیش میکند، ظالم است.»[5]
در این موقع، توجه مجامع روشنفکری دینی، خصوصاً دانشجویان مذهبی، به سخنرانیهای ایشان قابل توجه بود تا جایی که این استقبال مورد حساسیت ساواک قرار گرفت.[6]
آیتالله نوری همدانی نیز به رسم مألوف دیگر سخنرانان انقلابی و با توجه به شرایط دشواری که در جریان مبارزه وجود داشت، با بهرهگیری از امثال و حِکَمِ تاریخی، از عملکرد شاه و دربایان انتقاد مینمود:
«در زمان خلیفه عباسی، وزیری بود به نام خاقانی و فرمانداری کوفه را به نوزده نفر فروخت و آن نوزده نفر بین خود قرار گذاشتند و آن کسی که از همه پول بیشتری داده بود، فرماندار کوفه گردید و این قبیل موضوعات در زمان بنی امیه و بنی عباس به دست یک عده اراذل و اوباش انجام میگرفت و علت سقوط بنی عباس و بنی امیه این بوده که یک عده بی سروپا را حاکم بر مردم کرده بودند. کارمندان دولت باید حافظ بیتالمال مسلمین باشند، اما چندی قبل در روزنامهای خواندم که مبلغ چهارصد و هفتاد میلیون تومان در بنگاه راهآهن و مبلغ بیست و یک میلیون تومان در شرکت گوشت حیف و میل شده است. تمام این جریانها علتش این است که افراد پاک و درستکار به سر کار نمیگذارند.»[7]
«سلطنت یزید و معاویه با آن همه قدرت از بین رفت و یزید و معاویه فکر میکردند تا دنیا باقی است سلطنتشان پایدار خواهد ماند اما با وجود اینکه چندین قرن است از سلطنت علی میگذرد، مردم سر تعظیم در مقابل عدالت آن حضرت فرود میآورند.»[8]
انتقادات صریح و گزنده، موجب گردید تا دستور احضار ایشان داده شود؛ احضاری که در نتیجهی آن نوشته شد:
«نامبرده احضار و به وی تفهیم گردید که در موقعیت کنونی صلاح نیست در این مورد صحبت شود.»[9]
براساس همین فعالیتها بود که اداره کل سوم که در آن زمان ریاست آن را سپهبد ناصر مقدم به عهده داشت، تصمیم به تکمیل سوابق ایشان نمود و دستور داد:
«بدین وسیله یک نسخه طرح بیوگرافی به پیوست ارسال میگردد. خواهشمند است دستور فرمائید آن را در مورد نامبرده بالا تنظیم و به انضمام دو قطعه عکس وی اعاده نمایند.»[10]
در جریان مبارزات با رژیم شاهنشاهی، امام خمینی(ره) که با صراحت در مخالفت با تصویب لایحه کاپیتولاسیون در دولت حسنعلی منصور صحبت نموده و آن را «سند بردگی ملت ایران» نامیده بود، در 13 آبان ماه سال 1343ش به ترکیه و پس از آن به عراق تبعید شد.
آیتالله نوری همدانی یکی از فعالین این عرصه مبارزاتی بود که پس از گذشت پنج سال از این ماجرا، در جلسهای از آن یاد نمود و گفت:
«خمینی در منزل خود راجع به کاپیتولاسیون مثالی زد و گفت که اگر یک آمریکایی شاه ما را زیر بگیرد، مسئولیت ندارد، ولی اگر یک ایرانی، سگ آمریکایی را زیر بگیرد، محاکمه میشود؛ واقعاً تشبیه خوبی نمود (حین گفتن تشبیه خوب، میخندید)»[11]
تبعید امام خمینی(ره) که در فضایی خفقانآور صورت گرفته بود، نگرانی شدید مجامع روحانی و حوزههای علمیه را در پی داشت و به تعطیلی دروس حوزههای علمیه و تعطیلی نمازهای جماعت منجر شد. در این شرایط، روز سوم دی ماه درحالی که پنجاه روز از این اتفاق سپری شده بود، گروهی از روحانیون و طلاب، در مدرسه فیضیه تجمع نمودند. نیروهای امنیتی که قبل از این تجمع در جریان اخبار آن قرار گرفته بودند، برای مقابله با این حرکت، ضمن ممانعت از ورود افراد به مدرسه فیضیه، «عدهای مأمور مسلح به پشت بام مدرسه» فرستادند. در این اجتماع، که مدت 2 ساعت به طول انجامید، یکی از سخنرانان، آیتالله نوری همدانی بود.[12]
از این پس، مطرح نمودن نام امام خمینی(ره)، به جرمی نابخشودنی تبدیل شد و یاران ایشان، برای اینکه فضای انقلابی مجالس مذهبی را آکنده از یاد و خاطرهی او نمایند، به شیوههای مختلف این اقدام را عملی میکردند.[13] اقدامی که همواره مورد حساسیت ساواک و خبرچینهای او قرار داشت تا عباراتی چون: «خدایا خودت وسیله نجات مرجع تقلید ما را فراهم کن» که در سخنرانی ایشان در مسجد ارک تهران ادا شده بود را به سلسله مراتب عملیاتی گزارش نمایند.[14]
تغییر محل تبعید امام خمینی(ره) از ترکیه به عراق در شهریور ماه سال 1344ش، موجب شد تا اعلامیهای تحت عنوان «نامه سرگشاده حجج اسلام و فضلاء و محصلین حوزه علمیه قم به پیشگاه مرجع تقلید مسلمانان حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی» که اولین امضای آن متعلق به آیتالله نوری همدانی بود، تهیه و توزیع شود. انتشار این اعلامیه موجب شد تا دستور احضار و بازجویی از ایشان برای بار دیگر صادر گردد:
«با توجه به اینکه نامبرده یکی از امضاءکنندگان اعلامیه است، ضمن احضار وی تحقیق شود اعلامیه منظور در کجا و به تحریک چه کسانی تهیه شده است»[15]
این دستور به علت مسافرت تبلیغی ایشان به شهرستان تنکابن[16] با تأخیری یک ماه و نیمه عملی شد:
«نامبرده در ساواک حاضر و با وی مصاحبه به عمل آمد. اظهار میدارد اصل نامه سرگشاده را امضاء ننموده و اسم او را بدون اطلاع وی گذاشتهاند.»[17]
این پاسخ برای اداره کل سوم قانعکننده نبود و در دستوری برای احضار مجدد ایشان نوشت:
«با اعلام اینکه نامبرده بالا کتمان حقیقت نموده است، میبایست ضمن بازجوئی، بهرهکشی کاملی از وی نسبت به عاملین تهیه و محل چاپ و همچنین موزعین اعلامیه مزبور به عمل میآمد... با توجه به اینکه یادشده یکی از گردانندگان مکتب اسلام در قم میباشد... با استفاده از وجود منابع مربوطه در جریان فعالیتهای وی بوده و به محض مشاهده عمل خلاف و مشکوکی مراتب را منعکس نمایند.»[18]
ایشان برای بار دیگر به ساواک احضار شد و براساس قرار مرسومی که بین امضاءکنندگان نامه سرگشاده بود، باز هم این مسئله را تکذیب نمود.[19]
هنوز چند روزی از این بازجویی و تکذیب امضای اعلامیه سپری نشده بود که نه تنها «جزو عاملین و محرکین پخش اعلامیه»[20]و دست داشتن در «تهیه مینوت اعلامیه»[21] معرفی شد که درباره سخنرانی وی به مناسبت عید غدیر در آران کاشان گزارش گردید:
«در این اجتماع که قریب یکهزاروپانصد نفر زن و مرد شرکت داشته اند، حاج حسین نوری واعظ ضمن سخنرانی مذهبی... در خاتمه برای سلامتی خمینی دعا میکند. سخنان واعظ مذکور با بلندگو پخش میشده و عکس خمینی هم در بالای تکیه به دیوار نصب بوده است.»[22]
در این موقع بود که احضار مجدد ایشان در دستور کار قرار گرفت.[23] به گونهای که ساواک قم در ذیل دستور اداره کل سوم نوشت:
«فوراً این شخص را احضار کنید و اگر نیامد، دستگیرش کنید.»[24]
و در همان روز، دستور تبعید ایشان به همراه ده نفر دیگر از مدرسین و طلاب حوزه علمیه قم صادر گردید.[25]
شش روز پس از این دستور، ضمن دستگیری، منزل مسکونی آیتالله نوری همدانی مورد بازرسی قرار گرفت، که این بازرسی مدت یکساعت و نیم به طول انجامید و تعدادی کتاب، نشریه، نوشته و عکسهای ایشان به غارت برده شد.[26]
در این بازجویی، ایشان به نوشتن اعلامیه تبریک به امام خمینی(ره) برای حضور در نجف اشرف اعتراف نمود و باوجود اینکه دوباره برخی از امضاهای خود در ذیل اعلامیهها را انکار نمود، ساواک قم نوشت:
«چون به نظر این ساواک نامبرده برای فرار از مجازات حاضر به این عمل شده، لذا با پرونده متشکله و اوراق مکشوفه اعزام تا اقدامات مقتضی معمول، مقرر فرمائید از سرانجام کار مشارالیه این ساواک را مطلع نمایند.»[27]
ساواک با هدف «صدور قرار تأمین» و با اتهام «اقدام بر ضد امنیت داخلی مملکت»، این پرونده را به دادرسی ارتش ارجاع داد.[28] که پس از این اقدام، آیتالله نوری همدانی به زندان قزل قلعه تحویل داده شد.[29]
آیتالله نوری همدانی درباره زندان قزل قلعه و شرایط حاکم بر آن میفرماید:
«بعد از این که حضرت امام را به ترکیه تبعید کردند؛ اعلامیههایی که علیه رژیم از قم صادر میشد، امضای من را نیز داشت. به همین جهت در آن زمان چند نفر مأمور از طرف ساواک به منزل ما ریختند، به طور دقیق همه جا را گشتند. حتی یادم هست که کتابها را نیز ورق میزدند. مقداری از کتابها را برداشتند بردند و مرا نیز دستگیر کردند و به ساواک قم، که در خیابان راهآهن بود، بردند. شبی را آنجا به سر بردیم؛ بعد منتقل شدم به تهران، زندان قزلقلعه. قزلقلعه یکی از زندانهای رژیم شاه بود که افراد را در آن زمان به آنجا میبردند. در زندان متوجه شدم که آقایان دیگری نیز آنجا هستند؛ البته همگی ما در سلولهای انفرادی بودیم و فقط روزی سه مرتبه صبح، ظهر و شام درب سلول را باز میکردند و ما حق داشتیم برای تجدید وضو از آن خارج بشویم. هنگامی که مرا برای دستشویی میبردند، از دور این آقایان را دیدم و فهمیدم که این آقایان هم آنجا هستند. داخل سلول لامپ نبود؛ تنها از روزنه کوچکی که بالای درها وجود داشت، شعاع کمسوئی از روشنائی داخل سالن به درون سلول میتابید. این سلولها به اندازهای کوچک بود که اگر دستهایمان را باز میکردیم به دیوارهای دو طرف میرسید. کف سلولها را با آجرهای ناهموار فرش کرده بودند، به گونهای که موقع خوابیدن پشت و کمر انسان را به سختی میآزرد.
|
فعالیتهای صورت گرفته، به میزانی آشکار بود که ساواک نتوانست برای متهم نمودن ایشان، «دلایل کافی بر اثبات اتهام انتسابی» ارائه نماید و به همین علت، آیتالله نوری همدانی به «قید التزام عدم خروج از حوزه قضائی به وجه التزام بیست هزارریال» از زندان آزاد شد.[31]
هنوز کمتر از سه ماه از آزادی ایشان سپری نشده بود که باز دستور احضار وی به ساواک داده شد.[32] از چگونگی این احضار و بازجویی صورت گرفته، سندی در سوابق موجود نیست، ولی دو ماه پس از آن، که ایشان قصد عزیمت به شهسوار برای سخنرانی را داشت، معلوم شد که ممانعت از منبر رفتن وی در دستور کار قرار گرفته است که با نامهای که به ساواک نوشت، این مسئله منتفی گردید:
«با توجه به اینکه استفاده وی از منبر تا موقعی که در منابر و مجالس سخنان تحریکآمیز و خلاف مصالح کشور ایراد ننماید، بلامانع خواهد بود. خواهشمند است دستور فرمایید به نحو مقتضی از جریان سخنرانیهای او مطلع و نتیجه را اعلام دارند.»[33]
در این ایام، بیت امام خمینی(ره) در قم، یکی از کانونهای اصلی فعالیت یاران امام به شمار میرفت و یکی از اقدامات آن، سازماندهی امور مالی از طریق نمایندگان ایشان بود. آیتالله نوری همدانی نیز در این زمان، از آن جمله بود:
«شیخ حسین نوری، یکی از طرفداران خمینی محسوب میشود و چون هر روز یا لااقل دو روز یکبار به منزل خمینی میروم، شخص مزبور را در منزل خمینی میبینم. فردی است در نظر طلاب مقدس و زاهد، در ضمن یکی از مدرسین و فضلای حوزه علمیه قم میباشد. با اشخاص بازاریها زیاد دیده میشود... در قم منبر میرود و برای تبلیغ به شهرستانهای شمال مسافرت مینماید و اکثراً با اشخاصی چون کلانتر. مروارید که گویندگان معروف ناراحت هستند، مشاهده میشود. فرد مزبور در مسافرتهایی که میرود، سهم امام و امثاله را برای خمینی میآورد و آنطور که خودش میگفت در هر جایی که برود مسئله از خمینی میگوید و مردم را به طرف خمینی میکشاند.»[34]
در فروردین ماه سال 1346ش، جنگ بین اعراب و رژیم اشغالگر قدس آغاز شد و این موقعیت، فرصت مناسبی بود تا پیوستگی و وابستگی رژیم شاهنشاهی ایران به اسرائیل، مورد انتقاد جدی قرار گیرد:
«وعاظ منبررو، بدون استثناء در مورد مسئله روز(جنگ اسرائیل و اعراب) اظهاراتی میکنند.»
آیتالله نوری همدانی نیز یکی از آنان بود که در سخنرانی خود در مسجد اعظم قم، ضمن پرداختن به این مسئله، خطاب به زواری که پای منبر ایشان بودند، گفت:
«آقایان مسافرین، اگر یهودیان غالب شوند، خانه خدا از بین خواهد رفت. قبر مطهر امام رضا و مقبره مطهر حضرت معصومه را از بین خواهند برد. باید مسلمانان از برادران خود دفاع کنند. در خاتمه ضمن دعا گفت: خدایا هر کسی به یهودیان کمک میکند، محو و نابود فرما و هر کس مسلمانان را یاری مینماید، مقام وی را بلند کن.»[35]
در این زمان، آگاهی و مشخص نمودنِ چگونگیِ ارتباط آیتالله نوری همدانی با آیتالله شهید سیدمحمدرضا سعیدی(ره) و آیتالله سیدمحمود طالقانی(ره) نیز یکی از حساسیتهای ساواک بود[36] که انتشار «کتاب انقلاب حسین و فلسفه انقلاب» توسط ایشان، این حساسیت را مضاعف نمود:
«در این کتاب به پشتیبانی از هدف خمینی دولت را غاصب و زمامداران را خودسر معرفی کرده است.»[37]
به همین علت بود که حدود 45 روز بعد که در جلسه مکتب الحسین علیه السلام در تهران سخنرانی داشت، ضمن آنکه در دعای پایان جلسه با صراحت نام امام خمینی(ره) را مطرح نمود، گفت:
«اخیراً کتابهای بیدینی چاپ و منتشر شده و کسی از آن جلوگیری نمیکند؛ ولی اگر یکی از روحانیون کتابی به طبع برساند، فوراً جلوگیری و توقیف میشود. این است آزادی قلم و دموکراسی.»[38]
ارتباط نزدیک آیتالله نوری همدانی با جوانان، مخصوصاً دانشجویان، موجب شد تا برای سخنرانی در حسینیه ارشاد که در این زمان یکی از مراکز پر طرفدار مباحث دینی در بین جوانان تحصیلکرده بود نیز دعوت شود. در این جلسه هم، مبنای سخنان ایشان، ظلمستیزی و مقابله با بیعدالتی بود:
«حضرت محمد(ص) میفرماید اگر شخصی که مورد ظلم دیگری واقع شد و برای او امکان دفاع از حقش وجود دارد دست روی دست بگذارد از حقش چشمپوشی نماید در روز قیامت مسئول خواهد بود. ما مسلمانان باید متحد شویم و در برابر ظلم و بیعدالتی اسرائیل ایستادگی نماییم.»[39]
سخنرانیهای انتقادی در جلسات و هیئتهای مختلف دینی، مانند جلسه مکتب الرضا علیهالسلام در تهران که شاه را در ملاقات با یحیی خان، رئیس جمهور وقت پاکستان، دروغگو نامیده و گفته بود: «اگر به جای یحییخان یک نفر بهائی به ایران آمده بود، شاه بلافاصله از مذهب او تعریف و تمجید میکرد و خود را با او هم عقیده میخواند»؛ ضمن اینکه «از افراد انتقادی و داغ» معرفی گردید،[40] احضار مجدد ایشان را نیز به دنبال داشت.[41]
رحلت آیتالله حکیم(ره) و مرجعیت امام خمینی(ره)
در روز دوازدهم خردادماه سال 1349ش، آیتالله سید محسن حکیم(ره) که از مراجع عالیقدر شیعیان بود، در نجف اشرف از دنیا رفت. در این موقع، یکی از اقدامات اساسی یاران امام(ره)، تلاش برای هدایت مردم به سوی مرجعی جامع الشرایط بود. از این رو، اعلامیهای تحت عنوان «نظریه اساتید بزرگ و حجج اسلام حوزه مقدسه علمیه قم درباره مرجعیت عام حضرت آیتالله العظمی خمینی» تنظیم و به دست انتشار سپرده شد. ساواک قم که بنا به دستور، در پی دستگیری دو نفر از امضاءکنندگان این اعلامیه، آیتالله منتظری(ره) و آیتالله ربانی شیرازی(ره) بود، برای دستگیری دیگر امضاءکنندگان، که یکی از آنها آیتالله نوری همدانی بود نیز، تقاضای نظریه نمود[42] و در روز بعد، اداره کل سوم پیشنهاد نمود:
«با عرض اینکه منتظری دستگیر گردیده، در صورت تصویب، بقیه از منطقه قم طرد و در منطقهای که دارای پادگان نظامی است تحت نظر قرار گیرند.»[43]
این پیشنهاد، منجر به دستور زیر شد:
«اشخاصی که ذیل طومار را امضاء کردهاند، کمیسیون امنیت اجتماعی محل تشکیل و به زابل تبعید و نتیجه را اعلام دارند.»[44]
ساواک قم در پاسخ به این دستور نوشت:
«به مجرد دستگیری حسینعلی منتظری، عدهای از افراد امضاءکننده ذیل طومار مورد نظر، با اطلاع از موضوع، از قم خارج و در بازرسی ساعت 1300 جاری از منازل کلیه آنان، دو نفر به اسامی شیخ ابوالقاسم خزعلی و غلامرضا صلواتی که در محل بودند دستگیر و نسبت به دعوت و تشکیل کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی در روز 26 / 3 / 49 اقدام و جهت تبعید و اعزام نامبردگان مقدمات امر فراهم و اوامر صادره در مورد افراد دیگر که به تدریج به قم باز میگردند اجرا و نتیجه آن متعاقباً به عرض خواهد رسید.»[45]
در پیگیریهایی که برای دستگیری و تبعید آیتالله نوری همدانی صورت گرفت، گزارش شد که:
«حسین نوری که یکی از نویسندگان مکتب اسلام قم میباشد، از جمله کسانی بود که مرجعیت خمینی را تأیید کرد و روی همین است که فعلاً تحت تعقیب قرار گرفته و در حال حاضر متواری میباشد و در حوالی اصفهان به سر میبرد.»[46]
باوجود پیگیریهای نیروهای امنیتی، از دیگر سو، علماء و روحانیون، از جمله حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی(ره) نیز برای پیشگیری از اجرای این حکم، تلاش میکردند؛ این تلاشها منجر به نتیجه گردید و به ساواک قم دستور داده شد:
«شیخ حسین نوری روز 6 / 5 / 49 به قم عزیمت خواهد نمود؛ با توجه به اینکه در مرکز تذکرات لازم به وی داده شده، در محل دقیقاً تحت مراقبت باشد و نتیجه را اعلام نمایند.»[47]
باوجود این دستور، آیتالله نوری همدانی 45 روز بعد وارد قم شد و بلافاصله تدریس خود را در مسجد اعظم و مدرسه فیضیه آغاز نمود.[48] و به مسافرتهای تبلیغی خویش نیز ادامه داد.[49] و بدون ترس و واهمه از احضار و دستگیری، به همان سبک و سیاقی که داشت، به بحث و گفتگو مشغول گردید:
«نامبرده در مسجد الجواد به منبر رفت و اظهار داشت دنیای غرب هر چقدر از نظر مادی پیشرفت کند، قدرت معنوی خود را از دست میدهد. بعد اشاره به تبعیضات نژادی نمود و گفت... قدرت معنوی دنیا آنقدر ضعیف است که نمیتواند جلوی زورگوییهای اسرائیل را بگیرد.»[50]
و در روز دیگر که محور سخنان خود را به «شانس» و باور داشتن به آن اختصاص داده بود، گفت:
«یک ملت در سایه تلاش و کار و کوشش و اتحاد و امر به معروف سعادتمند میشود. اگر امر به معروف نکردید و اجتماع فاسد شد، به حساب شانس نیست و اگر ما مسلمانان اتحاد نداشتیم و اسرائیل آمد و زمینهای اعراب را تصرف نمود و به هیچ عنوان تخلیه نکرد آیا این به حساب شانس است؟»[51]
همین اظهارات، موجب گردید تا دستور داده شود: «شیخ حسین نوری احضار و تذکرات لازم در زمینه اظهارات خلافش به وی داد شود.»[52]
از این پس، به علت فشارهای فراوانی که وجود داشت، سخنرانیهای ایشان در مسجد پرچم، مسجد صادقیه و مکتب الرضا(ع) در تهران پیرامون مسائل اجتماعی بود تا اینکه در بهمن ماه سال 1351ش، در شهرستان بروجن، سیاستهای فرهنگی رژیم شاه و ابتذال و بی بندوباریهای جامعه را مورد پرسش و انتقاد قرار داد و زمانی که در همانجا به ساواک احضار شد، برای آنکه نیروهای امنیتی را متوجه هدف خود نماید، با صراحت گفت:
«من ترسی ندارم، چون که مدت دو ماه در ساواک تهران در سلول بدون نور و بدون ملاقات زندان بودهام.»[53]
در اداره کل سوم، پس از دریافت این گزارش، ممنوع المنبر نمودن ایشان را در دستور کار قرار گرفت؛ که پرویز ثابتی، با آن موافقت نمود.[54]
پس از گذشت حدود 3 ماه از ابلاغ این دستور، سخنرانی ایشان در حسینیه همایونشهریهای آبادان مورد سئوال بود که رئیس ساواک آبادان نوشت:
«شخصاً به اینجانب تعهد اخلاقی دادهاند که روی منبر فقط به ذکر مصیبت اکتفا نماید.»[55]
علیرغم اینکه در گزارشهای بعدی تهیه شده از سخنرانی ایشان، مطلبی نوشته نشده بود، در روز دوم مردادماه سال 1352ش برای بار دیگر به ساواک احضار شد و ضمن بازجوئی، درباره سخنرانی انتقادآمیز به ایشان گفته شد:
«انتقاد باید به نحوی صورت بگیرد که شامل یک نکته و مورد خاص شود، نه آنکه مطالب انتقادی طوری عرضه شود که آمادگی آن را داشته باشند که شنونده(ناآگاه) آن را به دستگاه و رژیم مرتبط سازد.»[56]
از این پس، کنترل جلسات سخنرانی آیتالله نوری همدانی بیشتر شد تا جائی که هر زمان برای سخنرانی به یکی از شهرهای کشور دعوت میشد، اولین اقدام، احضار ایشان به ساواک و گرفتن تعهد و دادن تذکرات تند امنیتی بود.[57] ولی این تهدیدها هرگز موجب نشد تا وی از پرداختن به برنامهها و مسائلی که بنیان مذهب را هدف گرفته بود، پرهیز نماید، کما اینکه در بنای فاطمیه شیراز گفت:
«مردم در انتظار صلحی هستند که سازمان ملل متحد و شورای امنیت نمیتواند برای آنها انجام میدهد. این سازمانی[است] که با وتوی یک دولت، رأی کلیه نمایندگان باطل میشود، آیا معنی عدل واقعی این است. جای تعجب است که ملتی زبان و لباس و تمدن خود را فراموش کند و از غرب تقلید نماید. چرا جوانان ما ده سال پیش هیپی نبودند. چرا فیلمهای مخصوص کشورهای بی دین و ایمان باید در این کشور نمایش داده شود. مسلمانان خیلی سست شدهاند. همین سستی و بیقیدی باعث شکست حتمی اسلام است.»[58]
این سخنرانیها علی رغم اینکه به صورت ساده و با بهرهگیری از مسائل تاریخی و در قالب تمثیل بیان میشد، باز هم به احضار مجدد ایشان به ساواک منجر گردید و پرویز ثابتی دستور داد:
«اخیراً ضمن سخنرانی و تشکیل جلسات مذهبی در شیراز، به سؤالات حاضرین پاسخ داده و طی آن، در پوشش علل قیام امام حسین، حاضرین را به طور غیرمستقیم به وضع کنونی کشور بدبین و سپس تحصیل در دانشگاههای کشور را مختص فرزندان ثروتمندان قلمداد نموده و از طرفی در زمینه مالیاتهائی که از جانب کارکنان یا اصناف پرداخت میگردد و یا مالیاتهای غیرمستقیم را که توسط دولت اخذ میگردد خلاف دستورات اسلامی عنوان نموده است... مشارالیه احضار و ضمن اخذ توضیحات لازم و تذکر شدید، در مورد چگونگی مسافرت یادشده به شیراز تحقیقات لازم معمول و به وی تفهیم گردد چنانچه در آتیه نیز در رفتار و بیاناتش تجدید نظر ننماید، در این صورت دستگیر و تحت تعقیب قانونی قرار خواهد گرفت.»[59]
باوجود این احضار و تذکرات شدیدی که داده شد، حدود دو ماه بعد از شهرستان دماوند گزارش رسید که:
«حسین نوری پیرامون عوامل مؤثر در ساختن شخصیت انسان و اینکه زمامداران نیز عامل مؤثری در شخصیت انسان میباشند و اگر زمامدار صالح بود اجتماع صالح میشود و اگر فاسد بود مردم فاسد میشوند و حتی اثر اعمال و رفتار و کردار زمامدار در مردم بیشتر از اثر اعمال و رفتار و کردار پدر میباشد سخن گفت... یادشده علت قیام حسین بن علی و خطبههای آن حضرت را در مکه و بین راه خواند و گفت حسین دید که قوه قضاییه و قوه مجریه و قوه مقننه هم در اختیار یزید است و هر کس به میمون و سگ یزید تعظیم نکنند او را زندانی میکنند یا به دار میآویزند نخلستانهای مدینه همه چوبه دار مردان آزاد گردیده حکومتی که شرابخواری را رواج داده و اشعار یزید را دستگاه به همه بلاد مسلمین رسانیده و اباذرها را تبعید میکند لذا قیام کرد که نشان دهد با مرگ سرخ هم میتوان احیای دین و حق و مساوات کرد.»
در ذیل این گزارش نوشته شد: «این شخص، افراطی صحبت کرده، با دایره بررسی وضع وی بررسی و تصمیم گرفته شود.»[60] که احضار و بازجویی دوباره ایشان در تاریخ 15 / 11 / 1353 را به دنبال داشت:
«نامبرده بالا احضار و پیرامون مفاد امریه از مشارالیه تحقیقات لازم معمول و در این زمینه تذکرات شدیدی نیز به وی داده شد.»[61]
در رابطه با ادامه سخنرانیهای وی نیز نوشته شد:
«با توجه به اینکه مشارالیه در فرصتهای مناسب مطالب گمراهکنندهای عنوان مینماید... ضمن مراقبت از اعمال و رفتار او، متن سخنرانیهای واعظ مزبور را بر روی نوار ضبط و به روی فرم گزارش خبر پیاده نموده و نتایج حاصله را اعلام دارند.»[62]
شهادت آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی(ره) و فراگیر شدن انقلاب اسلامی
در آغازین روز آبان ماه سال 1356ش، آیتالله حاج آقا مصطفی، فرزند ارشد امام خمینی(ره) که او را «آمید آینده اسلام میدانست.» به طور ناگهانی و به صورتی کاملاً مشکوک از دنیا رحلت کرد. اولین اعلامیه برگزاری مراسم بزرگداشت ایشان، که دستنویس بود، با شرحی کوتاه بر دیوار نصب شد:
«ارجعی الی ربک. با کمال تأسف، فرزند برومند بزرگ مرجع عالیقدر حضرت آیتاللهالعظمی خمینی دام بقائه جناب حاج آقا مصطفی دعوت حق را لبیک گفت. شب مسجد اعظم»[63]
در این مجلس که به دعوت آیتالله گلپایگانی(ره) بعد از نماز مغرب و عشاء برگزار شد، شعار «درود بر خمینی» یکی از اصلیترین شعارها بود و پس از آن، اینگونه مراسم در سراسر کشور و با شعارهای مختلف و پخش اعلامیه، ادامه یافت.[64]
در روز پنجشنبه 5 / 8 / 1356 بعد از نماز مغرب و عشاء، در زیرزمین مسجد امام در شهر قم، مراسمی برپا شد که سخنران این مجلس، ضمن دعوت علماء و روحانیون و مردم به اتحاد، گفت:
«خمینی از اسلام و مسلمین دفاع میکرد. او زندگی خود و خاندانش را وقف شما نمود. او رهبر بزرگ عالم تشیع ایران و جهان است. او زیر بار ظلم و ستم و نامردی نرفت. او خواست جاودانه و مردانه زندگی کند.»[65]
اینگونه مجالس که با شور و التهاب و شعارهای صلوات مکرر مردم با شنیدن نام امام خمینی(ره) و تظاهرات همراه بود، نیروهای امنیتی شاه را به وحشت انداخته بود؛ تا جایی که دستور داده شد:
«به سازمان قم ابلاغ شود با شهربانی کل تماس گرفته از وجود پرسنل انتظامی بیشتر استفاده کامل نمایند.»[66]
در این شرایط، آیتالله نوری همدانی، «یکی از محرکین جریانات مسجد امام» معرفی شد که در تعطیل نمودن دروس حوزه علمیه نقش داشته[67] و پس از آن نیز، سازماندهی شرکت طلاب حوزه علمیه قم برای شرکت در مجلس مسجد ارک در تهران نیز به ایشان نسبت داده شد.[68]
در روز نهم آذرماه، که مصادف با عید غدیرخم بود، گروهی از طلاب برای عرض تبریک به بیت ایشان رفتند. چون این روز، مصادف با ایام چهلمین روز درگذشت آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی(ره) بود، خطاب به طلاب گفت:
«امروز عید غدیر است و باید شیرینی به مجلس بیاوریم، ولی چون روز چهلم درگذشت مصطفی خمینی است، از آوردن هر نوع شیرینی خودداری میشود.»[69]
رژیم محمدرضا پهلوی که از گستردگی این مراسم و مقبولیت عمومی امام خمینی(ره) غافلگیر شده بود، در عکسالعملی عجولانه، در روز هفدهم دی ماه، نسبت به انتشار مقالهای با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات اقدام نمود که در آن، به روحانیت و امام خمینی(ره) توهینهایی صورت گرفته بود. در واکنش به این مقاله، دروس حوزه علمیه قم تعطیل شد و تظاهراتی با شعارهای «درود بر خمینی. مرگ بر حکومت استبدادی» به سوی میدان آستانه و حرم حضرت معصومه سلامالله علیها شکل گرفت.[70] این تظاهرات، در روز نوزدهم دی نیز با حرکتِ تظاهرکنندگان به سمت بیوت علماء ادامه یافت. این حرکت در ساعت چهار بعد از ظهر به منزل آیتالله نوری همدانی رسید، که ایشان در سخنرانی خود در جمع تظاهرکنندگان گفت:
«اگر در جراید این قبیل حرفها تکرار شود، مراجع تصمیم جدی خواهند گرفت.»[71]
پس از پایان سخنان آیتالله نوری همدانی، تظاهرکنندگان به خیابان بازگشتند که در چهارراه ارم، تیراندازی پلیس به سوی آنان آغاز گشت و حادثهی خونین قیام مردم در 19 دی، به نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی ایران بدل گشت.
ایشان در نقل خاطرات آن روز تاریخی، میفرماید:
«انتشار این مقاله، خشم آقایان اساتید و فضلای حوزه قم را برانگیخت. به همین مناسبت جلسهای در منزل این جانب برگزار شد که در آن آقایان: مشکینی و وحید خراسانی نیز حضور یافتند. در آن جلسه تصمیم گرفته شد که به عنوان اعتراض به انتشار چنین مقالهای، در اولین گام، حوزه و بازار قم تعطیل شود. حوزه قم و بازار تعطیل شد. فضلای حوزه و آقایان بازاریها به منزل مراجع و اساتید بزرگ میرفتند، که در آنجا جلسات سخنرانی در اعتراض به رژیم برگزار میشد. روز 19 دی، که قبل از ظهر آقایان به منزل بعضی از اساتید رفته بودند، قرار گذاشته بودند که بعد از ظهر در منزل ما اجتماع کنند. این قرار در نماز جماعات هم اعلام گردیده بود. از حدود ساعت یک بعد از ظهر عدهای آمدند و چندین بلندگو داخل منزل و کوچه نصب کردند. رفته رفته جمعیت میآمد داخل حیاط و پشت بامها و کوچه از جمعیت متراکم شده بود؛ به گونهای که جمعیت به خیابان رسیده بود. نخست داماد اینجانب، آقای سید حسین موسوی تبریزی سخنرانی کردند، سپس بنده وظیفه خود دانستم که صحبت کنم و جنایات رژیم ستمشاهی را به صراحت بیان کنم؛ لذا سخنرانی جامع و تندی علیه جنایتهای رژیم شاه انجام دادم.
در آن سخنرانی، من لازم دانستم که انگشت روی مرکز و منبع اصلی جنایتها بگذارم؛ از این رو مرکزیت را هدف قرار داده و در مقایسه حرکت نجات بخش حضرت امام، که از اسلام و قرآن و روش اهل بیت عصمت نشأت میگرفت، با عکس العملی که از استکبار جهانی و دستنشاندگان آن صادر شد؛ این اشعار را خواندم:
مه فشاند نور و سگ عو عو کند هر کسی بر طینت خود میتند
چون تو خفاشان بسی بینند خواب کاین جهان ماند یتیم از آفتاب
کی شود دریا ز پوز سگ نجس کی شود خورشید از پف منطمس
در شب مهتاب مه را بر سماک از سگان و عوعو ایشان چه باک
کارک خود میگذارد هر کسی آب نگذارد صفا بهر خسی
ای بریده آن لب و حلق و دهان که کند تف سوی ماه آسمان
خس، خسانه میرود بر روی آب آب صافی میرود بیاضطراب
مصطفی مه میشکافد نیمه شب ژاژ میخاید ز کینه بولهب
آن مسیحا مرده زنده میکند آن جهود از خشم سبلت میکند
مردم از این صحبت جامع و منطقی و کوبنده شارژ شدند و با شعارهای تند از منزل حرکت کردند. من خود نیز، لازم دانستم که با مردم حرکت کنم. آمدیم بیرون، از کوچه که گذشتیم وارد خیابان شدیم. ابتدای جمعیت به چهارراه مقابل کلانتری رسیده بود. در اینجا مزدوران رژیم، مردم را به گلوله بستند و با سلاح گرم به مردمی که هیچگونه وسیله دفاعی نداشتند حمله کردند. عدهای از مردم شهید شدند؛ عدهای مجروح و زخمی و عدهای هم توانستند جان سالم بدر برند. همین جریان، موجب حرکت و قیام مردم در دیگر شهرهای مختلف ایران شد. به مناسبت بزرگداشت شهدای این روز، قیام فراگیر ملت ایران از تبریز آغاز و رفته رفته تمام ایران را فرار گرفت.
به همین مناسبت، کوچه ما، کوچه قیام نامگذاری شد و وقتی حضرت امام(رحمهاللهعلیه) به قم مشرف شدند. به منزل ما نیز تشریف آوردند.»[72]
منادی وحدت در دوران تبعید
متعاقبِ قیام خونین مردم قم در نوزدهم دی ماه سال 1356ش، در صبح روز بیست و یکم دی ماه، «کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی شهرستان قم» تشکیل جلسه داد و فرماندار قم گفت:
«با توجه به اقدامات خرابکارانه عدهای ماجراجو که در روزهای 18 و 19 و 20 دی ماه جاری، که منتهی به زدوخورد و کشته شدن 5 نفر خرابکار و از بین رفتن یک دانشآموز بیگناه گردید و به علت فوریت و اهمیت موضوع کمیسیون با تلفن دعوت شده است تا بنا به تقاضای مقامات انتظامی و امنیتی، افرادی که محرک اصلی واقعه بوده و با جمع کردن افراد و رهبری عملیات اخلالگرانه، نظم و آسایش عمومی را مختل و موجب قتل یک طفل بیگناه شدهاند، باید برای حفظ مصالح عمومی و اعاده نظم بر شهر، به اقامت اجباری در شهرهای دیگری که کمیسیون مقتضی بداند محکوم شوند.»[73]
نام آیتالله نوری همدانی در ردیف چهارم این لیست ده نفره قرار داشت که «محکوم به سه سال اقامت اجباری در خلخال» گردید[74] و روز بیست و ششم دستگیر[75] و روز بیست و هفتم به محل تبعید اعزام شد.[76]
در این رابطه، پرویز ثابتی به ساواک آذربایجان شرقی نوشت:
«نامبرده یکی از وعاظ ناراحت و از مسببین وقایع اخیر در قم بوده که بنا به تصمیم کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی شهرستان قم به سه سال اقامت اجباری در خلخال محکوم گردیده است... چنانچه یادشده در منطقه مستقر گردید، نسبت به مراقبت دقیق از مشارالیه اقدام و هرگونه فعل و انفعال در وضعش به موقع به این اداره کل اعلام گردد.»[77]
آیتالله نوری همدانی به این رأی اعتراض نمود[78] و باوجود اینکه توسط نماینده وزارت کشور شاهنشاهی، رأی محکومیت به تبعید ایشان «برخلاف قانون» تشخیص داده شد؛ ولی با این استدلالِ ساواک قم که «چنانچه قرار باشد وزارت کشور در این زمینه مدعی خصوصی باشد، عنقریب پرونده این افراد در دادگاه استان رسیدگی و رأی صادره لغو و نیز موجب گستاخی و تجری تبعیدشدگان و سایر همفکران آنان خواهد شد.» مؤثر واقع نگردید.[79]
آیتالله نوری همدانی در خصوص چگونگی دستگیری و تبعید خویش به خلخال میگوید:
«بعد از جریان این سخنرانی در روز 19 دی، در انتظار این بودم که ساواک دنبالم بیاید و دستگیرم کند؛ به این جهت در تهران کاری داشتم رفتم که آن را انجام دهم. وقتی به تهران رفته بودم، شبانه به منزل ما ریخته و همه جا را گشته بودند. وقتی از تهران برگشتم و جریان را به من گفتند، خودم را بیشتر آماده کردم و بعد از خداحافظی و آماده شدن، به ساواک تلفن زدم و گفتم: اگر با من کاری دارید از تهران برگشتهام. حدود نیم ساعت بعد آمدند و مرا به شهربانی قم بردند و از آنجا مرا به خلخال تبعید کردند.»[80]
پس از گذشت 35 روز از حضور آیتالله نوری همدانی در محل تبعید، شهربانی کل کشور در نامهای مستند به گزارش شهربانی خلخال، مبنی براینکه «وجود شیخ مذکور مثل بشکه باروت است که فقط منتظر جرقههایی است»،[81] ضمن توضیح این مطلب که:
«وجود شیخ موصوف، که از محرکین واقعه قم بوده و به آن شهرستان تبعید گردیده، با توجه به تماس دائم نامبرده با شیخ هیبتالله یکتایی (یکی از روحانیون شرور و متعصب محل) و پسرانش، که بارها مورد تعقیب آن سازمان قرار گرفتهاند و یکی از آنها نیز مدتی در زندان ضدامنیتی بوده و شیخ احمد سبحانی (ممنوعالمنبر) و مریدان و روحانیون و طلابی که از قم، تهران و تبریز برای ملاقات مشارالیه شبانه و مخفیانه به خلخال وارد میشوند و شایعاتی که در مورد تحریکات بین بازاریان و مردم بیسواد شهر شنیده شده و مسافرت دائمی عیال و داماد نامبرده بین خلخال و قم، امکان هرگونه فعالیت مضره از ناحیه نامبردگان وجود دارد.»
تقاضای انتقال ایشان به «شهرستان سقز، که اکثریت مذهبی آن با برادران اهل تسنن میباشد» را مطرح نمود.[82]
آیتالله نوری همدانی در زمان حضور در خلخال، با دقت نظر بالایی که نسبت به شرایط سیاسی، اجتماعی کشور داشت، ضمن آنکه در جریان آگاه نمودن مردم اقداماتی داشت، در ایجاد وحدت بین روحانیونِ شهر و منطقه، که به دلیل اختلاف نظرهایی از هم فاصله گرفته بودند نیز مؤثر بود. همین اقدامات بود که شهربانی و نیروهای امنیتی خلخال را از حضور ایشان در شهر وحشتزده نموده بود:
«شیخ محمود عابدی اظهار داشته که این چهار نفر (شیخ محمد مسائلی. سید غنی اردبیلی. شیخ ابوذر بیدار و بیوک خلیلزاده معروف به مروج) برای رفع اختلاف و آشتی دادن عابدی و یکتایی آمده بودند و از اتحاد اسلامی حرف میزدند و تأکید داشتند که اگر آشتی بین این دو نفر (عابدی و یکتایی) برقرار نشود، دین در خلخال در معرض خطر است و باید پس از آشتی، برای نوروز امسال عزای عمومی اعلام و طبق دستورات مقامات مذهبی عمل نمایند.»[83]
همین فعالیتها موجب شد تا «کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی شهرستان خلخال» پس از موافقت اداره کل سوم ساواک، انتقال ایشان به شهرستان سقز را تصویب[84] و در تاریخ 6 / 2 / 1357 وی را به شهرستان سقز منتقل نماید.[85]
ایشان در چگونگیِ انتقال خود به سقز میگوید:
«یک روز صبح که برای امضا دفتر رفته بودم؛ به من گفته شد که دیگر به منزل برنگردم؛ چون میخواستند مرا به سقز ببرند. هر چه اصرار کردم که بروم و حداقل خبر بدهم، پذیرفته نشد. مرا به همراه چند مأمور به سقز منتقل کردند.»[86]
ساواک سقز در آغاز ورود ایشان، به شهربانی دستور داد:
«مقررات مربوط به محکومین اقامت اجباری به مشارالیه تفهیم و ضمن جلوگیری از خروج یادشده از شهر، وی را موظف نمایند که روزانه خود را به آن شهربانی معرفی و نتیجه را با مشخصات افرادی که به نحوی با وی ملاقات مینمایند مستمراً به این سازمان اعلام نمایند.»[87]
در این موقع که انقلاب اسلامی به نقطههای اوج خود نزدیک میشد، گروه تبعیدیهای مقیم سقز شامل آقایان: شهابالدین حسینی، سید علیمحمد دستغیب، شیخ علی تهرانی، سید محمد احمدی فروشانی و آیتالله نوری همدانی، تماس با روحانیون اهل تسنن و برقراری ارتباط با مردم شهر را در دستور کار قرار دادند که بهترین مکان برای این اقدام مسجد جامع و شرکت در نماز جماعت اهل تسنن بود که به امامت آقای ملاعبدالله محمدی اقامه میشد.[88]
پس از این اقدام وحدت آمیز، که در نوبتهای بعد نیز ادامه یافت و پیرامون آن نوشته شد: «به طوری که استنباط میگردد، آخوندهای تبعیدی قصد دارند با مراجعه به مساجد شهر سقز، ذهن روحانیون و طلبههای دینی منطقه سقز را مشوش و علیه دولت تحریک و بدبین نمایند.»؛[89] تشکیل جلسات سخنرانی در حسینیه شهر دیگر اقدامی بود که صورت گرفت و تصمیم گرفته شد تا به صورت نوبتی، هر شب یکی از آقایان عهدهدار اقامه جماعت و ایراد سخنرانی شود.[90]
در این حرکت، نوبت سخنرانی آیتالله نوری همدانی شامگاه 22 / 3 / 1357 بود که پیرامون خداشناسی صحبت نمود. در ذیل همین گزارش بود که دستور داده شد:
«نامهای کلی به شهربانی بنویسید که به روحانیون مزبور تفهیم نمایند که اجازه سخنرانی ندارند.»[91]
و رئیس ساواک نیز، پس از آگاهی از این گزارشات، نوشت:
«تبعیدیها تلاشهای نامناسب میکنند و به نظر میرسد مراقبت از آنها به عمل نمیآید. بفرموده با همکاری مراجع انتظامی محل و یا با استفاده از منابع انسانی و 9111 از مراودات. مکاتبات و ترددهای آنها در محل، نسبت به کنترل دقیق این افراد اقدام و هرگونه موارد مشکوک و خلاف را سریعاً اعلام [نمایند.]»[92]
این دستور موجب گردید تا شهربانی از حضور روحانیون تبعیدی در حسینیه سقز ممانعت نماید، از این رو، در دوازدهم تیرماه، نماز جماعت در حاشیه خیابان اقامه شد و پس از آن نیز تظاهراتی صورت گرفت که با حضور رئیس و پرسنل شهربانی سقز، پایان یافت.[93]
آیتالله نوری همدانی که از میزان وحشت سردمداران حکومت شاهنشاهی نسبت به وحدت شیعه و سنی آگاهی داشت، باز هم برای نماز جماعت به مسجد جامع رفت و با ملاعبدالله محمدی گفتگو نمود و با طلاب اهل تسنن ملاقات کرد و ضمن تشریح موقعیت، به آنان گفت:
«چرا میترسید؛ باید مانند روحانیون و طلاب تشیع شهامت و در مقابل هر کاری ایستادگی داشته و از هیچ کسی باکی نداشته باشید و در راه دین فداکاری تا موفق باشید و مثل ما نتیجه مطلوبی بگیرید.»
به دلیل همین تلاش بود که ضمن گزارش درباره فعالیتهای ایشان، تغییر مجدد محل تبعید وی درخواست شد:
«روحانی فوق که از روحانیون افراطی و تندرو میباشد از بدو ورود به سقز به اتفاق و همکاری سایر روحانیون تبعیدی مقیم سقز همیشه در صدد بوده با روحانیون و طلاب علوم دینی و طبقات مختلف مردم منطقه سقز ملاقات و با ایراد سخنرانی خلاف عقاید، ذهن مردم را با روش خاص خود مشوش و علیه دولت و قوانین مملکتی بدبین و آنان را وادار به قیام و اقدام خرابکارانه مینماید و روحانی یادشده که از امکانات مالی برخوردار میباشد اغلب نیز پیشنهاد مساعدت و کمک به طلاب کُردزبان نموده و بعید نیست که در این زمینه هم اقداماتی نموده باشد. و از طرف دیگر نامبرده ملاقاتکنندگان زیادی دارد و از نقاط مختلف کشور شب و روز به دیدار وی میآیند و ساختمانی را به طور دربست در خیابان دخانیات جاده سقز بوکان ماهیانه به مبلغ حدود سه هزارتومان اجاره و در طبقه تحتانی کلاس درس دایر و مشغول تدریس به طلاب علوم دینی و افرادی که به ملاقات وی میآیند میباشد و سایر روحانیون تبعیدی سقز نیز از پیشنهادات و راهنماییهای مشارالیه پیروی و شخص مذکور که خود را نزد مردم مجتهد معرفی نموده از هیچگونه اقدامی در جهت نفوذ عقاید خود به روحانیون و طلاب دینی سقز فروگذار نمیباشد و با توجه به کوچکی شهر سقز امکان دارد چنانچه مشارالیه در این شهر ماندگار شود ذهن مردم را مشوش و موجبات ناراحتی و درگیری فراهم نماید. علیهذا با توجه به مراتب فوق پیشنهاد میشود هرچه زودتر تصمیمات مقتضی پیرامون تغییر محل تبعید روحانی فوقالذکر از سقز به شهر دیگری که ضرورت دارد گرفته شود.»[94]
این درخواست، بلافاصله در دستور کار قرار گرفت و شهرستان جیرفت به عنوان محل تبعید بعدی ایشان در نظر گرفته شد.[95]
باوجود این تصمیم، به علت شرایط حاکم بر کشور، این اقدام صورت نگرفت و در شهریور ماه که جعفر شریف امامی با شعار عوامفریبانه آشتی ملی در جایگاه نخستوزیری قرار داشت، مرخصی یک ماهه آیتالله نوری همدانی، به علت بیماری و نیاز به جراحی نیز مورد بررسی قرار گرفت.[96] و این درحالی بود که ارتباط سازمانیافته[97] ایشان با نیروهای انقلابی شهرستان سقز گزارش شده بود:
«روحانی مذکور، با عدهای از آموزگاران و محصلین شهر سقز، از جمله قادری نام، آموزگار، ملاقات و به قرار خبر در منزل روحانی یادشده اوراق و اعلامیههای مضره و مواد منفجره موجود میباشد.»[98]
ساواک کردستان، پس از دریافت این گزارش، دستور بازرسی و دستگیری آیتالله نوری همدانی را در دستور کار قرار داد.[99] و اداره کل سوم نیز انتقال ایشان به انارک اصفهان را در نظر گرفت.[100]
هنوز این تصمیم اجرایی نشده بود که گزارش شد:
«برابر خبر مندرج در روزنامه کیهان مورخ 30 / 7 / 57 این شخص در دادگاه استان تبرئه شده است.»[101]
که ساواک قم نیز پیرو این خبر نوشت:
«فرمانداری قم به استناد نامه فرمانداری سقز اعلام داشته که نامبرده بالا طبق رأی صادره از دادگاه استان مرکز از اتهام انتسابی تبرئه شده است.»[102]
آیتالله نوری همدانی در تاریخ 4 / 8 / 1357 سقز را ترک نمود و برای ادامه فعالیتها راهی قم شد.[103]
ادامه فعالیتهای ایشان در ماههای پایانی عمر رژیم شاهنشاهی، در کلام وی به شرح زیر است:
«از آخرین تبعیدگاه خود، یعنی سقز کردستان، که آزاد شدم، امام خمینی (رضواناللهعلیه) در پاریس (نوفل لوشاتو) بودند. پس از چند روز در قم، به پاریس رفته، در نوفل لوشاتو به محضر مقدس امام (رضوان الله علیه) شرفیاب و چند روز در جلساتی که در محضر آن پرچمدار نهضت اسلامی و استاد بزرگ تشکیل میشد، شرکت مینمودم و چند دفعه با معظم له ملاقات خصوصی داشتم و در هنگام حرکت برای ایران، به بنده ورقهای که با خط مبارک خود نوشته و مطالبی که درباره حکومت اسلامی بعد از سقوط رژیم ستمشاهی در آن مرقوم داشته بودند، دادند که بنده آنرا با آقایان دکتر بهشتی و استاد مطهری مورد مذاکره قرار بدهم و نتیجه را به نوفل لوشاتو گزارش بدهم که انجام دادم.»[104]
فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی
آیتالله نوری همدانی از جمله افرادی بود که پرداختن به امور فرهنگی و آگاهیبخشی به سطوح مختلف جامعه را یکی از اهداف اصلی خود قرار داده بود؛ که از جملهی آن، عضویت در هیئت تحریریه مجله «درسهایی از مکتب اسلام» و نوشتن مقالاتی در آن نشریه بود.[105] به همین علت بود که در سخنرانیهای انتقادی خود، به مقایسه تعداد مشروب فروشیها و کتابخانهها میپرداخت و میگفت:
«در تهران که شهر مذهبی است، روزنامه کیهان نوشته 800 شرابخانه دارد و دویست کتابخانه و سالی دویست و سی و شش میلیون تومان شراب در این مملکت مصرف میشود. حالا باید دید که چقدر شراب از خارج وارد میشود. در این مملکت تعداد شرابخانهها از کتابخانهها بیشتر است.»[106]
بهرهگیری از شیوهی پرسش و پاسخ در جلسات سخنرانیهای رسمی، یکی از ویژگیهای آیتالله نوری همدانی بود؛ شیوهای که موجب شده بود تا «عده زیادی از افراد مختلف» و «دانشجویان دانشگاه و دانشآموزان دبیرستانها» را به پای منبر ایشان بکشاند.[107] و برای سخنرانی در شهرستانهای مختلف کشور دعوت شود.[108]
بهرهگیری از این شیوه به میزانی تأثیرگذار بود که ساواک در جمعبندی بازجویی ایشان در سال 1345 نوشت:
«چندین سال است در جلساتی که به منظور درس و بحث و تحقیقات علمی در مسجد اعظم و مسجد فاطمیه و مسجد امام و مدرسه فیضیه و مدرسه خان در قم تشکیل میگردد، به شغل تدریس اشتغال دارد و اخیراً نیز به منظور بالا بردن سطح افکار عمومی طلاب، جلسات پرسش و پاسخ ترتیب داده که این جلسات ساعت 1030 روزهای پنجشنبه در مسجد فاطمیه تشکیل میشود، که مشارالیه مدرس و مسئول جلسات است و دو شماره از نتایج بحثهای معموله در جلسات موصوف تاکنون به صورت جزوه چاپ و در دسترس عامه قرار گرفته و اضافه مینماید تشکیل این جلسات یک ابتکار و خدمت بیسابقه در حوزه علمیه قم میباشد و تا به حال به غیر از وی هیچکس مشکلات طلاب را بدین نحو مرتفع ننموده است.»[109]
از دیگر اقدامات فرهنگی ایشان در مسافرتهای تبلیغی، ایجاد تشکلهای دینی، فرهنگی بود تا از طریق آن، مقابله با رژیم شاهنشاهی سازمانیافتهتر صورت پذیرد:
«در آران کاشان، کانونی به نام ولی عصر، به ابتکار آقای حاج شیخ حسین نوری (برادر شیخ حسن نوری مقیم قم) به وجود آمده است. گردانندگان این کانون آقایان شیخ صادق شیدائیان، معمم ساکن آران سبزه میدان و شهاب تشکری فرزند محمد شغل دبیر دبیرستان نظام وفا در آران و شیخ حبیبالله قاسمی شغل معمم ساکن آران کوی چهارسوق بوده و اعضاء این کانون را اغلب دانشآموزان دبیرستان تشکیل میدهند.»[110]
«حسین نوری یکی از روحانیون افراطی مقیم قم، طی نامهای به عنوان کانون جوانان اسلامی کتابهای بنیاد. انواع و آخرین فرضیه تکامل تألیف آقای حسین حقانی را به اطلاع آنان رسانیده است... فعالیتهای مذهبی عدهای از اهالی بروجن، ضمن افراطی بودن، اخیراً نیز گسترش یافته، لذا به ساواک بروجن در مورد پوشانیدن کامل هدف مزبور گوشزد لازم گردیده است.»[111]
بهرهگیری از ظرفیت مجالس عزاداری و مراسم سینهزنی برای حضرت امام حسین(ع)، با روش صحیح و دور از تحریف، یکی از شیوههایی بود که آیتالله نوری همدانی به ترویج آن مشغول بود:
«به اهالی سفارش کرد که هنگام حرکت دستجات، شعرهایی که ذلت و بیچارگی و خفت و اهانت برای حسین و یاران او داشته باشد، مطلقاً نخوانند. مکتب حسین مکتب جامعی است که درس عبرت و حریت و شجاعت و شهامت و فداکاری و قیام در برابر ظلم میدهد.»[112]
تألیفات
آیتالله نوری همدانی در کنار تدریس و تبلیغ، نوشتن را یکی از فعالیتهای اصلی خود قرار داد و آثار فراوانی را در زمینه موضوعات مختلف به رشته تحریر و تألیف درآورد که تعدادی از آن چاپ شده و برخی در آستانه چاپ و آمادهسازی جهت چاپ میباشد.
کتابهایی که تاکنون به زیور چاپ آراسته شده اند، عبارت است از:
«الخمس. مسائل من اجتهاد و تقلید. امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه اسلام (عربی). امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه اسلام (فارسی). اسلام مجسم(شرح حال علمای بزرگ اسلام). جایگاه بانوان در اسلام. جهاد (فارسی). ربا. دانش عصر فضا. شگفتی های آفرینش. جهان آفرینش. انسان و جهان. خوارج از دیدگاه نهجالبلاغه. یک حرکت انقلابی در مصر. داستان باستان. ما و مسائل روز. بیتالمال از دیدگاه نهجالبلاغه. اقتصاد اسلامی. منطق خداشناسی. جمهوری اسلامی. رساله توضیحالمسائل. آمادگی رزمی و مرزداری در اسلام. هزار و یک مسئله فقهی(استفتائات ج 1 و 2). مناسک حج (عربی). مناسک حج(فارسی). منتخبالمسائل (عربی)»[113]
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
آیتالله نوری همدانی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان «نماینده امام خمینی(ره) در اروپا» راهی سفرهای تبلیغی شد. نقل این فعالیتها در کلام ایشان به این شرح است:
«من در سال 58 و 59 که نماینده حضرت امام در اروپا بودم و به آن دیار رفت و آمد داشتم، در ظرف این دو سال، در موقع تحصیل در قم اشتغال به تدریس داشتم؛ ولی در موقع تعطیلی حوزه، به کشورهای اروپا از قبیل: انگلستان، فرانسه، آلمان، اطریش، ایتالیا، سوئد، بلژیک، هلند، دانمارک، سوئیس، نروژ، فنلاند، اسپانیا، یونان، و ترکیه مسافرت میکردم و در طی ملاقاتها و مصاحبه و تشکیل مجالس، حقایق اسلام و عظمت انقلاب اسلامی را بیان میکردم و به سؤالات علمی و مذهبی، با توفیق خداوند پاسخ میدادم و سفرهایی به پاکستان و یک سفر هم به تایلند، بنگلادش و هندوستان رفتهام و در این سفرها، علاوه بر معاشرت با فرقههای گوناگون و بیان معارف و مبانی اسلام، توجه بیشتر به بیان مزایای انقلاب اسلامی ایران و نشان دادن چهره استکبار جهانی بود.»[114]
محضر درس آیتالله نوری همدانی، از آغاز تدریس، همواره مورد استقبال طلاب علوم دینی بود و اینک نیز به عنوان یکی از مراجع معظم تقلید، قریب سی سال است که به تدریس درس خارج مشغول میباشند؛ که حدود یکهزار نفر از فضلاء و علمای برجسته از محضر ایشان کسب فیض مینمایند.
پایان
پینوشتها:
[1]. ایشان در بازجویی مورخه 24 / 2 / 45 شهرت خویش را «انوری» مشهور به نوری و سال تولد خود را 1303 ش ذکر نموده است.
[2]. در برگ بیوگرافی و برخی دیگر از اسناد، سال تولد ایشان 1308 نوشته شده، که به نظر میرسد اشتباه نوشتاری باشد.
[3]. پایگاه اطلاعرسانی آیتالله نوری همدانی
[4]. پایگاه اطلاعرسانی آیتالله نوری همدانی
[5]. همین مجموعه، سند شماره: 696 / 321 - 3 / 11 / 42
[6]. همین مجموعه، سند شماره: 708 / 321 - 5 / 11 / 42
[7]. همین مجموعه، سند شماره: 728 / 321 - 12 / 11 / 42
[8]. همین مجموعه، سند شماره: 734 / 321 - 15 / 11 / 42
[9]. همین مجموعه، سند بدون شماره - 16 / 11 / 42 و سند شماره: 736 / 321- 16 / 11 / 42
[10]. همین مجموعه، سند شماره: 5034 / 321- 12 / 1 / 43
[11]. همین مجموعه، سند شماره: 3450 / 21- 15 / 8 / 48
[12]. همین مجموعه، سند شماره: 21477 / 20 الف - 6 / 10 / 43
[13]. همین مجموعه، سند شماره: 2098 / س ت3- 4 / 11 / 43
[14]. همین مجموعه، سند شماره: 22462 / 20 الف - 19 / 10 / 43
[15]. همین مجموعه، سند شماره: 6165 / 2 ﻫ - 17 / 9 / 44 و سند شماره: 45364 / 316- 5 / 10 / 44
[16]. همین مجموعه، سند شماره: 1992 / ت س3 - 21 / 10 / 44
[17]. همین مجموعه، سند شماره: 2287 / ق م - 14 / 11 / 44
[18]. همین مجموعه، سند شماره: 64149 / 316 - 10 / 12 / 44
[19]. همین مجموعه، سند شماره: 79 / ق م - 14 / 1 / 45
[20]. همین مجموعه، سند شماره: 3400 / 316 - 1 / 2 / 45
[21]. همین مجموعه، سند شماره: 3451 / 316 - 5 / 2 / 45
[22]. سند تلفنگرام - 21 / 1 / 45
[23]. همین مجموعه، سند شماره: 364 / ق م - 8 / 2 / 45
[24]. همین مجموعه، سند شماره: 3627 / 316- 18 / 2 / 45
[25]. همین مجموعه، سند شماره: 3648 / 316 - 18 / 2 / 45
[26]. همین مجموعه، سند صورت مجلس بازرسی - 24 / 2 / 45 و سند بازجویی - 24 / 2 / 45
[27]. همین مجموعه، سند شماره: 594 / ق م - 25 / 2 / 45
[28]. همین مجموعه، سند شماره: 3788 / 316 - 26 / 2 / 45
[29]. همین مجموعه، سند شماره: 21296 / 46 - 27 / 2 / 45 و سند شماره 78- 28 / 2 / 45
[30]. پایگاه اطلاعرسانی آیتالله نوری همدانی
[31]. همین مجموعه، سند شماره: 41058 / 46 - 18 / 4 / 45 و سند شماره: 1163 / 21 - 16 / 4 / 45 آیتالله شهید سعیدی(ره) در بازجویی مورخه 16 / 5 / 1345 درباره این آزادی نوشته است: «رفتم خدمت آقای آیتالله خوانساری و فلسفی و چهلستونی که توسط کنند پیش دولت، تا اقدامی به عمل بیاید و سبب خلاصی آقایان بشوند و نتیجه آن این بود که چند روز پیش آقایان نوری و قدوسی و حقانی و جنتی را آزاد کردند. یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب اول، ص 48.
[32]. همین مجموعه، سند شماره: 3649 / 5 - 17 / 7 / 45
[33]. همین مجموعه، سند شماره: 53398 / 316 - 19 / 9 / 45
[34]. همین مجموعه، سند گزارش مورخه 20 / 2 / 46
[35]. همین مجموعه، سند شماره: 1060 / 21 - 21 / 3 / 46
[36]. همین مجموعه، سند شماره: 33917 / 20 ﻫ 3- 9 / 11 / 46 و سند شماره شماره: 4833 / ﻫ 2 - 8 / 2 / 47
[37]. همین مجموعه، سند شماره: 5201 / 20 ﻫ 3 - 16 / 2 / 47
[38]. همین مجموعه، سند شماره: 12039 / 20 ﻫ 3- 6 / 4 / 47
[39]. همین مجموعه، سند شماره: 37386 / 20 ﻫ 3 - 23 / 10 / 47
[40]. همین مجموعه، سند شماره: 3450 / 21 - 15 / 8 / 48
[41]. همین مجموعه، سند شماره: 3373 / 21 - 8 / 8 / 48
[42]. همین مجموعه، سند شماره: 1196 / 21- 20 / 3 / 49
[43]. همین مجموعه، سند بدون شماره - 21 / 3 / 49
[44]. همین مجموعه، سند شماره: 1342 / 316- 24 / 3 / 49
[45]. همین مجموعه، سند شماره: 1242 / 21 - 25 / 3 / 49
[46]. همین مجموعه، سند شماره: 15945 / 20 ﻫ 3 - 21 / 4 / 49
[47]. همین مجموعه، سند شماره: 2236 / 316 - 5 / 5 / 49
[48]. همین مجموعه، سند شماره: 3007 / 21 - 24 / 6 / 49
[49]. همین مجموعه، سند شماره: 14830 / ﻫ - 12 / 8 / 49
[50]. همین مجموعه، سند شماره: 15376 / 20 ﻫ 3 - 28 / 1 / 50
[51]. همین مجموعه، سند شماره: 9495 / 20 ﻫ 12 - 14 / 4 / 50
[52]. همین مجموعه، سند شماره: 9404 / 20 ﻫ 12- 15 / 4 / 50 و سند شماره: 3559 / 312 - 26 / 4 / 50
[53]. همین مجموعه، سند شماره: 3609 / 19 ﻫ ب - 26 / 11 / 51
[54]. همین مجموعه، سند بدون شماره - 19 / 12 / 51 و سند شماره: 13203 / 312 - 24 / 12 / 51
[55]. همین مجموعه، سند شماره: 48459 - 17 / 2 / 52
[56]. همین مجموعه، سند بدون تاریخ - 3 / 5 / 52
[57]. همین مجموعه، سند شماره: 10590 / ﻫ 1 - 24 / 6 / 53
[58]. همین مجموعه، سند شماره: 1573- 29- 57 - 30 / 6 / 53
[59]. همین مجموعه، سند شماره: 6975 / 312 - 7 / 9 / 53
[60]. همین مجموعه، سند شماره: 1910 / 20 / ﻫ / د - 5 / 11 / 53
[61]. همین مجموعه، سند بازجویی – 15 / 11 / 1353 و سند شماره: 5741 / 21 - 20 / 11 / 53
[62]. همین مجموعه، سند شماره: 2749 / 312 - 30 / 4 / 54
[63]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 1
[64]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 3
[65]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 31
[66]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 4
[67]. همین مجموعه، سند شماره: 362 / 21 - 6 / 8 / 2536
[68]. همین مجموعه، سند شماره: 6047 / 21 - 18 / 8 / 36
[69]. همین مجموعه، سند شماره: 422 / 21ﻫ - 1 / 10 / 2536
[70]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 1
[71]. همین مجموعه، سند شماره: 8003 / 21 - 20 / 10 / 36
[72]. پایگاه اطلاعرسانی آیتالله نوری همدانی
[73]. سند صورتجلسه کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی شهرستان قم
[74]. همین مجموعه، سند شماره: 5674 / 21 ﻫ - 21 / 10 / 36
[75]. همین مجموعه، سند شماره: 5724 / 21 ﻫ - 26 / 10 / 36
[76]. همین مجموعه، سند شماره: 5759 / 21 - 2 / 11 / 36
[77]. همین مجموعه، سند شماره: 7669 / 312 - 4 / 11 / 36
[78]. همین مجموعه، سند شماره: 1871 - 21 / 11 / 36
[79]. همین مجموعه، سند شماره: 5903 / 21 - 23 / 11 / 36
[80]. پایگاه اطلاعرسانی آیتالله نوری همدانی
[81]. همین مجموعه، سند شماره: 1121 - 9 / 12 / 2536
[82]. همین مجموعه، سند شماره: 5919 / 1 / 657 - 2 / 12 / 36
[83]. همین مجموعه، سند شماره: 11993 / 3 ﻫ الف - 21 / 12 / 36
[84]. همین مجموعه، سند شماره: 9030 / 3 ﻫ 1 - 6 / 1 / 37
[85]. همین مجموعه، سند شماره: 316 / 5 - 8 / 3 / 2537
[86]. پایگاه اطلاعرسانی آیتالله نوری همدانی
[87]. همین مجموعه، سند شماره: 1348 - 15 / 3 / 37
[88]. همین مجموعه، سند شماره: 379 / 5 - 20 / 3 / 2537
[89]. همین مجموعه، سند شماره: 1428 / 12 ﻫ س - 5 / 4 / 37
[90]. همین مجموعه، سند شماره: 385 / 5 - 22 / 3 / 2537
[91]. همین مجموعه، سند شماره: 392 / 5 - 24 / 3 / 2537
[92]. همین مجموعه، سند شماره: 5203 / 12 ﻫ - 2 / 4 / 37
[93]. همین مجموعه، سند شماره: 449 / 5 - 12 / 4 / 2537
[94]. همین مجموعه، سند شماره: ..... - 9 / 5 / 2537
[95]. همین مجموعه، سند شماره: 5167 / 312 - 9 / 5 / 2537 و صورتجلسه کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی شهرستان قم - 12 / 5 / 2537
[96]. همین مجموعه، سند شماره: 380 / م - 16 / 6 / 1357 و گواهی بهداری شهرستان سقز
[97]. همین مجموعه، سند شماره: 1830 / 12 ﻫ س - 17 / 7 / 57
[98]. همین مجموعه، سند شماره: 766 / 5 - 28 / 6 / 57
[99]. همین مجموعه، سند شماره: 6853 / 12 ﻫ - 12 / 7 / 57
[100]. همین مجموعه سند مورخه 18 / 7 / 57 و سند صورتجلسه کمیسیون امنیت اجتماعی شهرستان قم مورخه 29 / 7 / 57
[101]. همین مجموعه، سند شماره: 12060 / 21 ﻫ - 1 / 8 / 57
[102]. همین مجموعه، سند شماره 12372 / 21 ﻫ – 27 / 8 / 57
[103]. همین مجموعه، سند شماره: 1945 / 12 ﻫ س - 13 / 8 / 57
[104]. پایگاه اطلاعرسانی آیتالله نوری همدانی
[105]. همین مجموعه، سند شماره: 1814 / ق م - 15 / 9 / 44 و سند بیوگرافی سال 1345
[106]. همین مجموعه، سند شماره: 21272 / 20 الف - تاریخ: 21 / 10 / 43
[107]. همین مجموعه، سند شماره: 768 / 321- 28 / 11 / 42
[108]. همین مجموعه، سند شماره: 1992 / ت س3 - 21 / 10 / 44
[109]. همین مجموعه، سند خلاصه گزارش بازجویی – 11 / 4 / 1345
[110]. همین مجموعه، سند شماره: 1202 / 21 - 21 / 3 / 46
[111]. همین مجموعه، سند شماره: 2389 / 19 ﻫ ب - 18 / 7 / 52
[112]. همین مجموعه، سند شماره: 1910 / 20 / ﻫ / د - 5 / 11 / 53
[113]. پایگاه اطلاعرسانی آیتالله نوری همدانی
[114]. پایگاه اطلاعرسانی آیتالله نوری همدانی