از سال 1341 ش به بعد پهلوی دوم با نام «خمینی» به مبارزه برخاسته بود. این مبارزه شیوههای مختلفی را میطلبید؛ از حمله به مدرسه فیضیه تا دستگیری امام (ره) و از زندان تا حصر.
امام(ره) در همه این مقاطع از خود صبوری نشان داد و رژیم بیش از پیش مستأصل شد. تصمیمهای مختلف حکومت درباره ایشان این استیصال را به خوبی نشان میدهد.
رژیم گاهی چنگ و دندان نشان میداد و هرازگاهی نیز از در آشتی برمیآمد. همه این اقدامات از آن سو بود که نمیدانست با موضوع نهضت «خمینی» چگونه بایستی رفتار کند. از سویی ژست دمکراسی میگرفت و از سوی دیگر به اعمالی دست میزد که از مدتها پیش در بسیاری از جوامع بشری منسوخ شده بود.
این سردرگمی، پس از دستگیری حضرت امام (ره) فزونی یافت. رژیم نه قادر به نگاهداشتن ایشان در زندان بود و نه جرأت میکرد وی را آزاد بگذارد. براین اساس از 11 / 5 / 1342 از امام در حصر ـ منزلی در تهران ـ مراقبت میکرد و همواره سعی در آرام کردن جامعه داشت. هدف رژیم در این دوره بازگرداندن آرامش به محیط بود که میتوانست نشان توافقات بین روحانیت؛ به ویژه امام (ره)؛ با حکومت قلمداد شود.
حکومت در 15 / 1 / 1343، در اوایل سال جدید که اوضاع را آرام یافت، محدودیتهای امام را کاست. عمدهترین این محدودیت حصر امام در تهران بود. ایشان در هجدهم فروردین 43 اجازه یافت تا به قم بازگردد. دولت نیز خواست از این رفع محدودیت، حداکثر بهرهبرداری را ببرد و در همان روز؛ روزنامه اطلاعات مقالهای مبنی بر رفع سوءتفاهم امام با حکومت و همگامی جامعه روحانیت و مردم در اجرای برنامه انقلاب «شاه و مردم» منتشر کرد. ورود حضرت امام (ره) به قم شادمانی و شادابی را به این شهر بازگرداند و چراغها و تزئینات را در سرتاسر این شهر نشاند.
دو روز بعد از ورود امام در بین ملاقاتهای فراوان مردمی، ایشان با ؛ جواد صدر ـ وزیر کشور ـ نیز در قم با امام دیدار کرد. دیدارها و ملاقاتهای عوامل رژیم برای جلب نظر امام و اخذ حداقل رضایت وی برای سکوت بود، اما حوادث روزهای بعد چنین امیدی را از رژیم گرفت.
امام خبر روزنامه اطلاعات را برنتافت و سه روز پس از ورود به قم و در دیدار خود با جمعی از مردم و دانشجویان؛ به این مقاله اعتراض کرده و پرده از دروغگوییهای حکومت برداشت. ایشان در این باره چنین گفتند :
«در این روزنامه کثیف اطلاعات تحت عنوان اتحاد مقدس، در روزنامه نوشته بودند که با روحانیت تفاهم شده و روحانیون با انقلاب سفید شاه و ملت موافق هستند. کدام انقلاب؟ کدام ملت؟ این انقلاب مربوط به روحانیت و مردم نیست. آقایان که در دانشگاه هستید به همه برسانید که روحانیت با این انقلاب موافق نیست. ما که وسیله انتشاراتی نداریم [...] اگر روزنامه اطلاعات جبران نکند، با عکسالعمل شدید ما مواجه خواهد شد. خمینی را اگر دار هم بزنند تفاهم نخواهد کرد [...]»
این سخنان باز رژیم را در موضع انفعال قرار داد. در روز 21 / 1 / 1343؛ مردم در قطعنامه جشنی که به مناسبت آزادی و ورود امام به قم برگزار شد؛ خواستار اجرای قوانین اسلامی به صورت کامل، احیای سنتهای ترک شده دینی، انحلال مجلسین غیرقانونی، قطع ایادی استعمار و عمال صهیونیست از مملکت و جلوگیری از ظلم و فساد شدند.
چند روز بعد، امام در سخنانی در مسجد اعظم قم؛ ضمن انتقاد شدید از دولت؛ تصمیم شاه را در مورد تشکیل دانشگاه اسلامی؛ نوعی فریب و خدعه دانست. امام(ره) در واقع با این سخنان آب پاکی را روی دست رژیم ریخت و رژیم را از آشتی با خود نا امید ساخت.
امام (ره) در بخشی از این سخنرانی چنین گفت : «این دانشگاه اسلامی که میخواهند درست کنند، نه اینکه خیال کنند با اسلام آشتی کردهاند، بلکه قضیه، قرآنی است که در مقابل امیرالمؤمنین سلامالله علیه سر نیزه کردند. معاویه با حربه قرآن امیرالمؤمنین را شکست داد. [...] غلط میکند آن وزارت فرهنگی که در امر دیانت و اسلام دخالت کند. مگر ما میگذاریم این مطالب بشود [...]»
اوضاع و احوال این دوره، به ویژه سخنان امام و نزدیک شدن به ماه محرم که با تجلی احساسات مذهبی مردم همواره برای حکومت خطرآفرین مینمود؛ همچنین نزدیک شدن به سالگرد واقعه 15 خرداد 1342؛ رژیم را نگران میساخت. این نگرانی از اخبار آن روز؛ به ویژه در ستاد به جای مانده از نهاد امنیتی حکومت ـ ساواک ـ بسیار گویاست. عمده مراقبت مأمورین ساواک از امام و پیرامون او بود. آنها میدانستند که کانون این فعالیتها ایشان است. دستورات و بخشنامههای صادره از سوی شهربانی کل کشور مبنی برکسب اجازه قبلی برای برگزاری مراسم عزاداری و ممنوعیت اعمالی چون تعزیه خوانی نیز از این دست اقدامات است.
فرا رسیدن محرم سال 1384 ق. و عزاداریها و نوحهها مردم را برای ادامه قیام مصمم میساخت. اعلامیهای هم که در آستانه این ماه انتشار یافت برالتهاب این دوره افزود. این اعلامیه پس از تأیید و امضاء چند تن از مراجع وقت منتشر شد. در این اعلامیهها روزهای پانزدهم خرداد، مصادف با دوازدهم محرم «روز عزای ملی» اعلام شد. در بخشهایی از این اعلامیه که به امضاء روحاللهالموسویالخمینی، محمد هادیالحسینی میلانی، شهابالدین النجفی المرعشی و حسن طباطبائی القمی» رسیده بود چنین میخوانیم :
«[...] واقعه پانزده خرداد ننگ بزرگی برای هیأت حاکمه به بار آورد. این واقعه فراموش شدنی نیست؛ تاریخ آن را ضبط خواهد کرد [...] تبلیغات دینی و بیان قانون شکنیها، ارتجاع سیاه شناخته شده و ممنوع گردید [... ]دستجات عزاداری بر حضرت سیدالشهدا ـ علیه صلوهوالسلام ـ باید محدود و ممنوع باشد!
آیا برای مملکت کهنسالی مثل ایران ننگ نیست که دولت اسرائیل بگوید، ما حمایت از ایران میکنیم. ایران بزرگ تحتالحمایه اسرائیل است؟ [...] ما روز دوازدهم محرم را عزای ملی اعلام میکنیم، بگذار ما را مرتجع بخوانند، کهنهپرست بدانند [...] ما در موقع خود، به خواست خدای تعالی از هیچگونه فداکاری دریغ نمیکنیم [...]»
با انتشار این اعلامیه، اطلاعیههای متعددی توسط گروهها و افراد مختلف در حمایت از آن و حرکت امام (ره) منتشر شد. مراسم عزاداری محرم با نوحههای انقلابی همراه شد و مردم در دوازدهم محرم به راهپیمایی و تظاهرات دعوت شدند.
در تهران عدهای در مقابل مجلس شورای ملی ـ بهارستان گرد آمدند و پس از آن به سمت دانشگاه تهران حرکت کردند. نیروهای پلیس ویژه «شهربانی و تعدادی از نیروهای رژیم در لباس غیرنظامی، مردم را محاصره و سرکوب کردند. این درگیری مدتی به طول انجامید و با دستگیری و جراحت عدهای از مردم به پایان رسید. در چند شهر دیگر نیز چنین اقداماتی رخ داد.»
سالگرد واقعه 15 خرداد، نشان از آشتیناپذیری «خمینی» داشت و رژیم را مترصد فرصتی ساخت تا با دور ساختن وی از ایران مقدمات فراموشی نام او را فراهم سازد.
خوابی که پریشان بود و هیچگاه تعبیر نیافت.