صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

سخنى با دانشجویان ایرانى در خارج

سخنى با دانشجویان ایرانى در خارج


متن سند:

سخنى با دانشجویان ایرانى در خارج

بدنبال نامه سرگشاده‌اى که چندى پیش براى دوستم نیکخواه نوشتم، از آنجا که من هم زمانى جزو دانشجویان ایرانى در خارج بوده‌ام و در میان آنها فعالیت داشته‌ام و با مایه‌ها و پایه‌هاى فکرى و فرهنگى‌شان آشنا هستم، اکنون لازم است که مطالبى هم مستقیماً درباره وضع و موقعیت آنها مطرح کنم
باید بگویم که از چگونگى فعالیت‌هاى دانشجویان در خارج و وابستگیهاى آنها مسلماً اطلاع دقیقى ندارم. با این حال، با تمام دلبستگى‌یى که نسبت به آنها دارم، پاره‌اى از روشها و شعارهایشان را که جسته گریخته خوانده یا شنیده‌ام تأیید نمى‌کنم ـ مخصوصاً آنهایى را که باعث مى‌شود تا فعالیت دانشجویان مستقیماً در مقابل تحولات ایران قرار گیرد. به نظر من قرار گرفتن در مقابل این تحولات در درجه‌اول ناشى از ارزیابى نادرست واقعیات و کم آشنا بودن با شرایط امروزى ایران و طرز برخورد مردم با این شرایط است. و مى‌دانیم که هر شعار یا مشیى که زیربنایى از آشنایى دقیق و کافى با شرایط درونى یک جامعه (البته در صحنه روابط و موقعیت‌هاى جهانى) و جهت حرکت آن و نقش توده‌ها در آن نداشته باشد، اگر از جانب نیروهایى بزرگ و با نفوذ مطرح شود مى‌تواند ضایعاتى عظیم به بار بیاورد (چنان که دیده‌ایم)، و اگر از جانب «مرجعى» مطرح شود که در مقایسه با کلّ جامعه و دامنه حرکت آن «نیرو»ى چندانى باشد (مثل دانشجویان فعال در خارج) و ترکیب کادرهایش نامتجانس و نامتداول باشد (مثل دانشجویان فعال در خارج) و در عمل از متن زندگى توده‌ها و جامعه جدا باشد (باز مثل‌دانشجویان فعال در خارج) در این صورت زیانش ابتدا به خود آن «مرجع» خواهد خورد (به صورت مهجور شدن) و بعد هم به جامعه: به صورت بازیهاى پشت پرده در بهره‌برداریهایى که قدرتهاى خارجى مى‌توانند بکنند، و به صورت سرخوردگیهاى فردى و اثرات آن، تفرقه‌هاى جمعى و اثرات آن، و در این میان ه‍در رفتن نیروهاى بالقوه سازنده. این نیروهاى ه‍در رفته را نباید دست کم گرفت ـ مخصوصاً در این دوران تحول و سازندگى و احتیاج به نخبگان.
جوانان ما در خارج باید منصفانه بپذیرند که نمى‌توانند با واقعیات امروز جامعه متحول ایران آشنایى دقیق و کافى براى طرح شعارهاى مهم سیاسى داشته باشند. زیرا چه آنهایى که تازه از ایران رفته‌اند و چه آنهایى که از ده ـ دوازده‌سال پیش (و اینها معمولاً سمت رهبرى را در سازمانها دارند)، هنگام عزیمت چه بوده‌اند؟: معمولاً دانش آموخته‌اى ه‍ژده [هیجده] ـ بیست سال. و مى‌دانند و مى‌دانیم که نه محیط ما و نه مدارس ما و نه وسایل جمعى ما از قبیل سینما و روزنامه و مجله و غیره (که تأثیراتى عمیق از فرهنگ دوران پوسیدگى فئودالیسم و فرهنگ سوداگرى غرب داشته‌اند) داراى چنان کیفیتى نیستند که به این جوانان یک آشنایى نسبتاً جامع با فرهنگ و جامعه‌شان و مسایل آن، و مصونیت و قدرت انتخاب در مقابل تهاجم فرهنگ یک محیط بیگانه ببخشند. در ضمن، بیشتر خارج روندگان از قشرهاى مرفه‌تر شهرى هستند و بهمان نسبت معمولاً احساسشان در آن سنین از مسایل واقعى کلّ جامعه گسسته‌تر است.
(چقدر خوب بود اگر در مقابل این همه مزایایى که براى تحصیل کردگان خارج فراهم است، اجازه رفتن به خارج براى تحصیل مشروط مى‌شد به مثلاً گذراندن خدمت سپاهیگرى یا حداقل دو سال کار در خارج از مدرسه!)
جوانى که با این حالت فرهنگ‌پذیرى وارد یک کشور بیگانه مى‌شود، چند سال بعد که بواسطه شور و وجدان اجتماعى و براى تعیین شعار و مشى خودش یا گروه وابسته‌اش بفکر مطالعه در وضعیت کشور خود مى‌افتد، طبیعى است که معیارهایش براى ارزیابى و قضاوت نمى‌تواند معیارهایى باشد ناشى از تماس نزدیک با زندگى جامعه و کشورش ـ آن هم جامعه و کشورى که در غیاب او در مسیر تحولات اساسى قرار گرفته است.
از مظاهر تحولات و کلیّترین خصوصیات کنونى جامعه ایران حتى‌المقدور در نامه سرگشاده نام برده‌ام و نتیجه گرفته‌ام که نظام نوخاسته ایران داراى یک پویندگى و دینامیسم درونى است که همه طبقات را با خود مى‌کشاند، اما خود نیز به طور روزافزونى از آنها اثر مى‌پذیرد ـ و از شرایط جهانى نیز. پیش از سال 41 چنین نبود. جامعه ایران، طى سیر انحطاطى خود در دوران پوسیدگى فئودالیسم، به رخوت و بن‌بستى رسیده بود (یاداشت مى‌رسید) که ناگزیر در فراسوى آن بر سر یک دوراهى قرار مى‌گرفت. بى‌آن که در چگونگى جزئیات بحث کنیم. مى‌بینیم که در میان تناسب نیروها و شرایط آن روز و با ابتکار عمل شاهنشاه، جامعه ما در راهى قرار گرفت که ما را به اینجا رسانده است. خواه کسانى این را بپسندند خواه نپسندند، جامعه ما این راه را طى کرده و در طى آن سرعت گرفته، از درون پویندگى یافته، بنا به مقتضیات درونىِ نظامِ نوخاسته‌اش تأثیرات متقابل روزافزونى را بین حیطه‌هاى مختلف چه از جمله بین خواستهاى توده‌ها در شرایط جهانى و قواى اجرایى و رهبرى کشور به وجود آورده، و مثلاً سیاستها را از حالتِ یکجانبگى در آورده و در جهت تأمین منافع ملى از جوانب مختلف قرار داده است. (نمونه بارز این تأثیرات متقابل روز افزون، «سیاست مستقل ملى» است که بعد از 41 اعلام شد. بعقیده من آن تأثیرات متقابلى که با برخوردارى از یک رهبرى قاطع توانسته است «سیاست مستقل ملى» را تکوین دهد، مى‌تواند. باز با برخوردارى از یک رهبرى قاطع، زیربناى استحکام‌بخش این سیاست را که «اقتصاد مستقل ملى» باشد نضج دهد. نطق شاهنشاه در جلسه افتتاحیه اخیر مجلسین نوید دیگرى است در همین زمینه.)
بهرحال، جامعه ما در اینجایى است که هست: نظام نوخاسته‌اى بر آن مسلط است که پویندگى درونى بالنده‌اى دارد، از امکانات استفاده مى‌کند و امکانات تازه‌اى مى‌آفریند. مادام که این پویندگى با آن تأثیرات متقابل روزافزون همراه باشد جنبه مترقى آن مسلط است و ایستادن در مقابل آن عملى است ارتجاعى (زیرا که در نهایت معنایش این است که «برگردیم تا شاید از آن راه دیگر برویم») مادام که این پویندگى از آن تأثیرات متقابل روزافزون برخوردار باشد نیروى تعیین کننده جهت حرکت جامعه ما خواهد بود. در این حال هیچ نیروى دیگرى اثر تعیین کننده بر حرکت جامعه ما نمى‌تواند بگذارد، ولى اثر «تنظیم کننده» چرا. بدیهى است که جنبه عمده این اثر «تنظیم کننده» باید عبارت باشد از کوشش به خاطر تقویت جنبه‌ها و پدیده‌هاى مترقى نظام‌نوخاسته بر اساس خواستهاى قشرهاى وسیع جامعه و پالودنِ آن از نارساییهاى ارتجاعى میراث فئودالیسم و مشکلاتِ عظیمِ ناشى از نوخاستگى و از سودجویى برخى گروه‌هاى نوپا. من نه موقعیت و نه توانایى آن را دارم که همه راههاى ممکن براى اعمال این اثر «تنظیم کننده» را بنمایانم. ولى اعتقاد دارم که در این زمینه نهادهاى ره‌آورد منشور ششم بهمن، که عامل مهم و انگیزنده پویندگى امروز جامعه ما بوده‌اند، ابزارى بسیار مهمّند ـ مخصوصاً که مردم آنها را پذیرفته‌اند (آن هم نه صرفاً کنش پذیرانه) و به آنها محتواى اصیل مى‌بخشند، و این نهادها مى‌روند که نقش تاریخى خود را در ارتقاء فرهنگ و آگاهى توده‌ها بازى کنند.
مقابله با نارساییها و تحکیم و «تنظیم» نهادها و مشى‌هاى تازه در جهت مترقى، به کار و پشتکار همه جانبه نیاز دارد. باید به کار خلاّقه و سازنده پرداخت (که امکانات آن موجود است و قواى اجرایى هم مى‌کوشند که ضمن برطرف کردن بیش از پیش موجبات نگرانی‌هاى جوانان خارج از کشور در مورد بازگشت به وطن، این امکانات را گسترش دهند). و اگر در متن زندگى جامعه قرار نداریم، باید خود را مطابق با نیازهاى فورى آن و براى وارد شدن به آن به خاطر کار خلاّقه و سازنده تربیت و آماده کرد. اما پیش از همه، باید از قرار گرفتن در مقابل تحولات و پویندگى جامعه ایران پرهیخت. باید آمد و دید که چگونه از روشنفکر شهرى گرفته تا برزگر روستایى بشیوه‌هاى مختلف عملاً در این تحولات و پویندگى شرکت دارند و از امکانات آن استفاده مى‌کنند و خود امکانات تازه‌اى مى‌آفرینند. باید واقع بینانه پذیرفت که امروز همین پویندگىِ همه‌گیر و نهادهاى عمده‌اى چون سپاهیگرى، حقوق زنان، شوراهاى بهداشت و آموزش منطقه‌اى شوراهاى داورى، خانه‌هاى انصاف، شرکتهاى زراعى، نهضت تعاون و غیره ـ اینها هستند که قشرها را درعمل در مسیر همبستگى ملى قرار داده‌اند، نه شعارهاى تفرقه‌اندازِ خارجى‌پسند و باب طبع قدرتهاى جهانى معلوم و قدرت نمایان منطقه‌اى مشکوک. و بر پایه همینها و همبستگى و قدرت ملىِ ناشى از اینهاست که امروز مى‌توان سیاست مستقل ملى و اقتصاد مستقل ملى را نضج داد و همان طور که شاهنشاه اخیراً باز هم اشاره کردند «منابع طبیعى کشور را بصلاح کشور و در راه تأمین ترقى و توسعه اقتصادى کشور بر اساس حق حاکمیت ملى» مورد استفاده قرار داد، و در راه تحقق بخشیدن به منافع ملى و خواستهاى ملى در مقابل مطامع جهانخواران گام برداشت نه بر پایه جنگ‌هاى طبقاتى‌اى که در جهان امروز قواى مادى جامعه را سخت تحلیل مى‌برد و ملت را قطبى مى‌کند و کشور را مآلاً به وابستگى به این یا آن قطب جهانى مى‌کشاند.
سخن آخر این که: باید از حاشیه به متن حرکت جامعه رفت و تلاشى اصیل و سازنده را قوت بخشید.
منصورى


منبع:

کتاب ترور شاه / حادثه کاخ مرمر به روایت اسناد ساواک صفحه 406







صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.