زندگینامه
حسنعلى منصور در سال 1302 / 1299 ه ش به دنیا آمد و شناسنامه وى در بخش 2 سجلاحوال تهران صادر شد.
پدرش رجبعلى منصورالملک (1265 ه ش ـ 1351 ه ش) در دوره سوم مدرسه علوم سیاسى که به منظور تأمین اعضاى وزارت امور خارجه، تشکیل شده بود، تحت تربیت اردشیر جى ریپورتر که از اساتید آن مدرسه بود، قرار گرفت و پس از فراغت از تحصیل، همزمان با نهضت مشروطیت، به وزارت امور خارجه راه یافت و در اداره انگلیس، تحت نظر ظهیرالملک رئیس، شروع به کار کرد و سرانجام پس از او ریاست آن اداره را به دست گرفت.
منصورالملک که از اعضاى اولیه لژ بیدارى ایرانیان بود و از ارکان فراماسونرى در ایران بشمار مىرفت، از عمّال درجه اوّل سیاست انگلیس در ایران بود و به غیر از ریاست ادارات مختلف وزارت امور خارجه، در دوران پهلوىها، سالیان مدید در مشاغل حساس جاى داشت، که از آن جملهاند :
ـ 1298 کفالت وزارت امور خارجه
ـ 1299 حکمران رضائیه
ـ 1301 معاون وزارت داخله
ـ 1302 کفالت وزارت کشور در کابینههاى مشیرالدوله و مستوفىالممالک
ـ 1306 استاندار آذربایجان شرقى
ـ 1308 وزیر کشور در کابینه مخبرالسلطنه
ـ 1309 وزیر طرق ]راه] در کابینههاى مخبرالسلطنه، فروغى و محمود جم
در 5 بهمن 1314 در حالى که وزیر طرق بود، به علت سوء استفاده و اختلاس مورد تعقیب و محاکمه قرار گرفت و به مدت سه سال شغلى نداشت.
ـ 1317 وزیر صناعت (پیشه و هنر) در کابینههاى محمود جم و متین دفترى
ـ 4 تیر ماه 1319 به جاى متیندفترى نخست وزیر شد و وزارت پیشه و هنر را نیز خود به عهده داشت.
ـ 5 شهریور 1320 استعفا داد و به جاى فتحاله پاکروان، براى استاندارى خراسان در نظر گرفته شد که با اصرار، تولیت آستان قدس رضوى را نیز توأمان به عهده گرفت و به مدت سه سال در این سمت بود. پس از آن به تهران احضار شد و تا سال 1325 شغل نداشت.
ـ 1325 استاندار آذربایجان شد که به علت مخالفتهاى مردمى، پس از چند ماه مجبور به ترک آنجا و منتظرالشغل شد.
ـ 1327 نماینده ایران در سازمان ملل در کنفرانس پاریس
وى در اواخر حکومت ساعد به ریاست شوراى عالى برنامه منصوب گردید و در فروردین 1329، مجددا نخست وزیر شد.
دولت او مستعجل بود و پس از سه ماه و اندى در تیر ماه به طور ناگهانى کنار گذاشته شد و سفیر کبیر ایران در ایتالیا گردید. در سال 1335 سفیر کبیر ایران در ترکیه شد و آخرین سمت او سفیر سیار در دول اروپائى بود که سال 1342 به این مأموریت رفت و مدت 4 سال در سوئیس استراحت کرد.
حسین فردوست در خاطرات خود در معرفى او مىگوید :
«رجبعلى منصور فرد بىشخصیتى که پرورش یافته انگلیسىها بود، از عناصر درجه اول شبکه اردشیر ریپورتر محسوب مىشد.»
و در رابطه با علت نخست وزیرى او در رژیم پهلوى اول چنین نقل مىکند :
«با شروع شکست آلمانها در جبههها، رضا خان دستپاچه شد و منصورالملک را که از مهرههاى انگلیس به شمار مىرفت، به جاى متین دفترى، نخست وزیر کرد. مذاکرات با متفقین، خصوص انگلیسىها را او انجام مىداد.»
و در بخشى از اعلامیهاى که در شهریور 1343 پخش شد، آمده است :
«منصورالملک پسر یک خشت مال تفرشى است و پسرش (حسنعلى منصور) در یک سخنرانى گفته است : پدرم از خانواده فقیرى برخاسته است. او در زمان وزارت طرق، مدتى به جرم دزدى زندان بود و در استاندارى آذربایجان و خراسان و سایر مشاغل میلیونها تومان به جیب زده است. در آذربایجان 7 میلیون تومان عطیه ملوکانه را خورده و با سه میلیون بقیه پُل قلابى درست کرده است. او در تبریز به دستیارى عبدالحسین مقتدر میلیونها تومان دزدى کرد.
در استاندارى خراسان از محل خرید تریاک و جمعآورى غله مبلغ زیادى دزدى کرد. در ایتالیا قاچاق سیگار و تریاک و مشروبات الکلى مىکرده است. و براى بار دوم که مىخواست سفیر ایران در ایتالیا شود، دولت ایتالیا شفاها گفته : آن دفعه که سفیر بود آنقدر سیگار، تریاک و مشروبات قاچاق آورد و برد که دیگر آبرویى ندارد. براى او پذیرش نمىدهیم.»
منصورالملک از همان هزار فامیلى بود که به روایتى سیاست ایران را در سده بیست همواره زیر نگین داشتند و یکى از مشهورترین عناصر نسل سیاستمداران پیشین بود.
در سال 1337 فردى بىاندازه متمول معرفى گردید که میزان ثروت او پنجاه میلیون تومان ارزیابى شد. او در سال 1351 درگذشت.
و مادر حسنعلى منصور ـ فاطمه رئیس ـ دختر ظهیرالملک رئیس بود که ریاست اداره انگلیس را در وزارت خارجه به عهده داشت. او اولین زنِ فارغالتحصیل مدرسه امریکائىها در ایران بود.
حسنعلى منصور، از دبیرستان ایرانشهر دیپلم و از دانشکده حقوق تهران در سال 1324 لیسانس حقوق سیاسى گرفت.
هر چند معلومات تخصصى او در امور اقتصاد عنوان و در فرم زندگینامه او در سال 1342 مدرک وى، دکتراى حقوق سیاسى و اقتصادى قید گردیده است ولى در گزارشى که به تاریخ شهریور 1343 در سوابق وى موجود مىباشد، آمده است :
«در دانشکده حقوق به شهادت تمام هم دورهاىهایش، با توصیه و سفارش نمره گرفته است.»
وى در سال 1324 پس از اخذ لیسانس به واسطه نفوذ پدرش به وزارت امور خارجه رفت و ابتدا در مشاغل ادارى به کار پرداخت ولى پس از چندى به مأموریت پاریس و پس از آن به همراه عبداللّه انتظام و امیرعباس هویدا به اشتوتگارت رفت. حضور در سفارت ایران در لندن، منشى وزیر خارجه، رئیس اداره چهارم سیاسى، از دیگر مشاغل او مىباشد.
برخى از مشاغل وى به این شرح است :
1330 ریاست دفتر نخست وزیر که کم دوام بود و مجددا به وزارت خارجه بازگشت.
1334 مجددا ریاست دفتر نخست وزیر را به عهده گرفت که این بار به مدت دو سال در این مقام بود.
1336 معاون وزیر بازرگانى و در سوم مرداد ماه به قائم مقامى دبیر کل شوراى عالى اقتصاد در کابینه منوچهر اقبال منصوب شد و پس از چهار ماه یعنى در تاریخ 10 / 9 / 36 با حفظ سمت قائم مقامى شوراى عالى اقتصاد به عنوان معاون نخستوزیر نصب گردید.
در گزارشى علت این رشد و ترقى، نفوذ رجبعلى منصور و مدیون بودن دکتر اقبال به وى عنوان و تصریح گردید که منصور با این انتصاب، مورد تنفر قاطبه جوانان قرار گرفت.
1337 در شهریور ماه با حفظ سمت معاونت نخست وزیر، دبیر کل شوراى عالى اقتصاد شد و در تاریخ 4 / 8 / 38 با عنوان وزیر کار، وارد کابینه منوچهر اقبال گردید و پس از حدود سه ماه در مورخه 10 / 11 / 38 وزیر بازرگانى شد که تا شهریور سال 1339 ادامه داشت و در اردیبهشت سال 1341 در حالى که مدیر عامل شرکت سهامى بیمه ایران بود، در یک ارزیابى ساواک، براى مشاغل اقتصادى و تشریفاتى مناسب تشخیص داده شد.
در تاریخ 7 / 7 / 42 نماینده مجلس شوراى ملى شد و پس از 15 روز با حکم محمدرضا پهلوى، به عضویت هیئت مدیره سازمان شاهنشاهى خدمات اجتماعى برگزیده شد و پس از 5 ماه حکم نخست وزیرى وى صادر گردید.
حسنعلى منصور ابتدا با یکى از دختران عبدالحسین تیمورتاش ازدواج کرد که این وصلت بیش از 6 ماه دوام نداشت و به طلاق انجامید و پس از چندى که تألمات روحى این شکست را پشت سر گذاشت با فریده امامى ـ دختر نظامالدین امامى خویى ـ ازدواج کرد. در حاشیه زندگى او، بجز ارتباطاتى که او با زنان دیگر داشت که در بخش مسائل اخلاقى این نوشته خواهد آمد، نام زن دیگرى به نام مهین آهى مطرح است که منصور در زمان تصدى ریاست بیمه با او ارتباط گرفته و از او نیز صاحب فرزندى مىشود.
این ازدواج تا زمان مرگ او، در پرده ماند و پس از آنکه مسئله انحصار وراثت مطرح گردید، پاى مهین آهى نیز، به ماجرا کشیده شد. حاشیه این ازدواج به شرح زیر در اسناد منعکس است :
«27 / 4 / 44 ـ منصور ماه قبل از ترور، بانو آهى، یکى از کارمندان شرکت بیمه را محرمانه به عقد خود در آورده و او هم سهم مىخواهد.»
«4 / 5 / 44 ـ منصور وقتى که مدیر عامل شرکت بیمه بوده با سکرتر خود نزدیک و بالاخره از او صاحب بچهاى مىگردد، حالا همان خانم و بچهاش به ژنو مىروند و تقاضاى نصف دارایى و ارثیه منصور را مىکنند. منصورالملک حاضر مىشود 000 / 500 تومان بدهد تا سکوت کند که حاضر نشده است. على منصور به او گفته : پسرم ثروتى ندارد. خانم مىگوید : پس آن 9 میلیون دلارى که بابت مصونیت کارشناسان امریکائى رشوه گرفت چه شد.»
«13 / 5 / 44 ـ روزنامه فرمان : یکى از معترضین به تقاضاى انحصار وراثت منصور، گویا خانم مهرى دبیر آهى مىباشد که طبق اطلاع تا نوروز امسال از بودجه محرمانه نخست وزیرى مبلغى حقوق دریافت مىداشته که به دستور هویدا، قطع شده است.»
«19 / 5 / 44 مهدى سمیعى رئیس کل بانک مرکزى : بالاخره دوستان منصور، بانو مهین آهى را راضى کردند یک میلیون تومان بگیرد و از حق ارث صرف نظر کند.»
در تیر ماه 1337، دو ماه قبل از اینکه حسنعلى منصور به معاونت نخست وزیر و ریاست شوراى عالى اقتصاد منصوب گردد، ساواک در یک ارزیابى، او را چنین معرفى کرد :
«بسیار خوشگل، صورتى سفید، چشم میشى و خیلى قشنگ، قد متوسط خوش قامت، به زن و مقام علاقهمند است. در مدرسه بچه خوشگل بود و رفقایى داشت.»
بدیهى است که عبارت «بچه خوشگل بود و رفقایى داشت» را مىبایست با توجه به گزارش 27 / 11 / 42 که توسط ساواک در شرح فرمان دانشکده افسرى درباره وى صادر شده است، تحلیل کرد.
در این سند آمده است :
«زمانى که منصور دوره احتیاط را در دانشکده افسرى طى مىکرد شبى وسیله دو نفر از دانشجویان همدوره خود، مورد تجاوز قرار گرفته و فاعلین به پنجاه ضربه شلاق تنبیه شدهاند.»
و این در حالى است که در اعلامیه شهریور 1343 نوشتهاند :
«حسنعلى منصور به علت فساد اخلاق از مدرسه نظام اخراج شد.»
و در ارزیابى مورخه 18 / 2 / 41 ساواک، یکى از نقاط ضعف وى، عیاشى ثبت شده است.
در رابطه با زن بارگى حسنعلى منصور، عباس میلانى، به نقل از نصیر عصار مىنویسد :
«هویدا و منصور ـ که به توصیه هویدا به اشتوتگارت آمده بود ـ خوشگذران بودند.»
و سپس درباره این خوشگذرانى توضیح مىدهد که :
«بخش قابل ملاحظهاى از مردان آلمانى در جنگ جان داده بودند و همین واقعیات [!؟] موقعیت منصور و هویدا را در شهر ممتاز مىکرد. گرچه در سالهایى که هویدا نخست وزیر بود، یکى از دستیارانش ـ پرویز راجى ـ در وصفش گفته بود : نه همجنس باز است.... نه اشتهاى جنسى فراوانى دارد و اگر چه منصور پیش از مرگش به زن بارگى شهرت یافته بود، اما انگار در روزهاى اشتوتگارت نقشهاى این دو در این زمینه درست وارونه بود... منصور در تمام دوران مأموریتش تنها با یک دختر جوان آلمانى رابطهاى نزدیک داشت.»
و در جائى دیگر مىنویسد :
«دوران مأموریت منصور در واتیکان در سال 1957 (1336) به سر رسید و او نیز بلافاصله به ایران بازگشت، در چند ماه اوّل اقامتش در تهران با دو زن مختلف سر و سرّى پیدا کرد. اوّلى هنرپیشهاى پر آوازه بود و دومى همسر یک دندانپزشک چکسلواکى الاصل.»
و فاطمه سودآور فرمانفرمائیان در گفتگو با عباس میلانى مىگوید :
«حسنعلى منصور به زن بارگى شهرت داشت.»
حسنعلى منصور، فردى بود که به واسطه نفوذ پدر، در مسیر رشد و ترقى قرار گرفته و در همین فرآیند بود که در شهریور سال 1337 پست معاونت نخست وزیر و ریاست شوراى عالى اقتصاد را از آن خود کرد. ساواک در ارزیابى تیر ماه 1337 در رابطه با خصوصیات وى مىنویسد :
«شخصیتى ندارد تا تمایلى داشته باشد، متواضع ولى بىشخصیت، افکار عالى به هیچ وجه ندارد و تمام ترقى او روى نفوذ پدرش مىباشد. کم مغز بى تجربه، عزیز بىجهت»
ولى در چهار سال بعد، یعنى در اردیبهشت 1341، نظریات خود را تعدیل کرده و مىنویسد :
«مدیریت دارد، رفتار با مرئوسین خوب، قدرت کار دارد، سرعت در اتخاذ تصمیم دارد. قدرت ایجاد تشکیلات متوسط، مؤدب و متواضع، رفیق باز و صمیمى است، به مقام و قدرت و پول زیاد علاقه دارد، جوان و کم تجربه.»
و فردى بنام مهندس کشتکار در این رابطه مىگوید :
«در بین طبقه تحصیل کرده به بیسوادى و بىاطلاعى معروف است و هیچ ارزش و احترامى بین این طبقه ندارد.»
و عباس میلانى پیرامون خصوصیات وى، چنین نگاشته است :
«حسنعلى جوانى مغرور بود. در عین حال اغلب نوعى تواضع مصلحتى نیز از خود نشان مىداد. خوش بر و رو بود. بلندپروازىهاى سیاسىاش حدى نمىشناخت. ذهنى کنجکاو داشت و تخصص تکنوکراتیک را ارج فراوان مىگذاشت. خوش صحبت بود و مدیر قابلى به شمار مىرفت. اهل سازماندهى بود. در ایجاد و حفظ روابط عمومى استاد بود. قادر بود نظرات گونهگون را بشنود و فصل مشترکشان را دریابد. سیاستمداران نسل پیش از خود را، در خلوت، انسانهایى تهى مغز و نادان مىدانست ولى در جلوت با همه با احترام برخورد مىکرد. به سخنورى شهره بود.»
و همو از گزارش دفتر اطلاعات و تحقیقات وزارت امور خارجه امریکا، نقل مىکند که :
«منصور، تکنوکراتى بلند پرواز بود.»
و از قول شاهپور بختیار مىنویسد :
«به گمانش دولت هویدا به مراتب بهتر از دولت منصور است... هویدا آدمى قابل اطمینانتر است و بر خلاف منصور وعدههاى تو خالى هم کمتر مىدهد.»
بدون شک، امیر عباس هویدا یکى از صمیمىترین دوستان و مشاوران حسنعلى منصور بود. در چگونگى ایجاد این دوستى عباس میلانى توضیح مىدهد که :
«منصور اواسط فروردین 1324 به کتابخانه وزارت امور خارجه آمد و با فریدون هویدا آشنا شد، این آشنایى پس از چندى به دوستى بدل شد. در آن زمان حسنعلى منصور مشغول تدارک پایان نامه تحصیلى خود در دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود و فریدون در تکمیل و تدوین این نوشته، منصور را یارى رساند. و حسن نظر فریدون به منصور، امیر عباس را نیز نسبت به او کنجکاو کرد. طولى نکشید که دوستى دیرپایى میانشان پدید آمد. در میان رفقاى هویدا، منصور از جایگاه ویژهاى برخوردار بود.»
و در جایى دیگر، ضمن نسبت دادن تحکیم این دوستى، به حضور هر دو در پاریس ـ که مىبایست ماجراى قاچاق آن را در فصلى مستقل بررسى کرد ـ مىنویسد :
«امیر عباس، نخست در تهران با منصور آشنا شده بود، هر دو کارمند وزارت امور خارجه بودند و مراوداتى محدود در حد دو همکار ادارى صرف داشتند. در پاریس این رابطه از لونى (رنگى) دیگر شد و به شکل رفاقتى ریشهدار بر آمد و تا پایان عمر منصور ادامه داشت.»
و همو از قول فاطمه سودآور فرمانفرمائیان نقل مىکند که :
«هویدا با منصور برخوردى منحصر به فرد داشت.»
همین دوستى باعث شد تا حسنعلى منصور، به توصیه هویدا به اشتوتگارت بیاید، تا به خوشگذرانى مشغول شوند. در اشتوتگارت «پس از آنکه فرانسه و انگلستان اطلاع دادند که در مناطق تحت اشغال آنها، ساختمان مسکونى براى تأسیس دفتر ایران نیست، آمریکایىها وعده کردند که در مناطق اشغالى خود، محل مناسبى براى دفتر کنسولى ایران خواهند یافت... هویدا و منصور همخانه شدند و از حق خرید در کمیسرى ارتش آمریکا برخوردار بودند و زندگىشان را حالتى تجملى بخشیدند.»
هر چند در اشتوتگارت، به علت اینکه منصور، عضو تازه کارتر بود، لاجرم زیر نظر هویدا کار مىکرد، ولى این مسئله، هیچ تأثیرى در صمیمیت این دو نداشت و گهگاه براى تفریح به پاریس سفر مىکردند. بدیهى است که ازدواج فریدون هویدا با نورى ـ خواهر حسنعلى منصور ـ در سال 1328 این دوستى را مستحکمتر نیز کرد.
از این پس بود که این دو در ارتباط با آمریکائىها قرار گرفتند و بارها با مقامات امریکائى سخن گفتند و آنان را در جریان وضع ایران قرار دادند و با همکارى نزدیک هویدا بود که منصور امریکائىها را متقاعد کرد که او بهتر از هر کس دیگرى، مىتواند مجرى سیاست آنان باشد.
پس از آنکه این منظور عملى شد، در دورانى که امیر عباس هویدا، در مأموریت سازمان ملل بود، منصور چندین بار به تاکید از هویدا خواست که از کار خود در سازمان ملل استعفا کند و به پست خود در وزارت امور خارجه ایران باز گردد. بارها به تصریح به هویدا مىگفت که رابطینش در میان امریکائىها وعده کردهاند که نوبت ما به زودى خواهد رسید.
تشکیل گروهى متشکل از تکنوکراتها که بعدها نام «کانون مترقى» بر آن نهاده شد، حاصل تلاش هویدا و منصور بود که امیر عباس هویدا، مهمترین نظریه پرداز آن به شمار مىرفت.
گراتیان یاتسویچ که رئیس دفتر سیا در ایران بود، در این رابطه مىگوید :
«هویدا را زیاد مىدیدم.... هویدا و منصور سالها با هم همکارى کردند تا بتوانند بدیل قابل قبولى در برابر جبهه ملى که [براى شاه و امریکا] غیر قابل قبول شده بود [!!؟] پدید آورند.... جلساتشان در منزلى که در همسایگى خانه من بود، تشکیل مىشد. گه گاه من هم وقت نهار در این جلسات شرکت مىکردم. به گمان من گرچه منصور به ظاهر ریاست گروه را بر عهده داشت، اما مغز متفکر جریان هویدا بود.»
در سال 1342، جولیس هولمز، سفیر وقت امریکا در ایران، پس از ملاقاتى که با منصور انجام داد، در حاشیه گزارش خود نوشت :
«امیرعباس هویدا که از مقامات عالى رتبه شرکت نفت است یار اصلى منصور در تشکیل کانون مترقى بوده است.»
این اظهار نظرها به گونهاى است که، احساس مىشود، واگذارى پست صدارت به حسنعلى منصور، به اعتبار حضور امیر عباس هویدا، بوده است. چرا که پس از آن اضافه مىکند :
«هویدا فعلاً در شرکت نفت باقى خواهد ماند، ولى آنجا مسئولیتها و وظایف ادارى کمترى به عهده خواهد گرفت تا از این راه بتواند وقت خود را بیشتر صرف کار تدارک یک حزب مترقى کند... به گمان من بعید بنظر مىآید که منصور بتواند از عهده رهبرى سیاسى برآید. چون به نظر من او از درایت کافى برخوردار نیست.»
این دوستى تشکیلاتى تا حدى پیش رفت که قرار شد امیر عباس هویدا با لیلا امامى ازدواج کند و باجناق حسنعلى منصور شود که به علتهایى این ازدواج تا سال 1346 به تأخیر افتاد ولى علىرغم آن، پایگاه هویدا در نزد فریده امامى، همسر حسنعلى، به حدى بود که علىرغم اینکه رجبعلى منصور در قید حیات بود، تصمیم گرفت، امیر عباس هویدا را به عنوان قیم فرزندانش، معرفى کند.
گزارش 12 / 5 / 44 که درباره درگیرى و اختلاف فریده امامى و رجبعلى منصور، از ژنو ارسال شده است، حاکى است :
«خانم منصور اصرار داشت که آقاى هویدا قیم فرزندان منصور باشد، پدرش مىگفت تا خودم هستم خودم قیم خواهم بود سپس جواد منصور و سپس دامادم تیمورتاش»
فریده امامى فرزند ملکه وثوق و نظامالدین امامى بود. مادرش دختر وثوقالدوله، یکى از سه بانى قرارداد شوم 1919 به شمار مىرفت و پدرش، از خانوادههاى پر قدرت و مشهور بود که اغلب مشاغلى حساس داشت و در بحبوحه درگیرى بحران نفت، نماینده ایران در دفتر شرکت نفت در لندن بود. از چگونگى ارتباط منصور با فریده امامى که منجر به ازدواج این دو گردید، اطلاعى نداریم ولى عباس میلانى معتقد است:
«فریده عاشق حسنعلى منصور شده بود.»
و سپس مىنویسد :
«شب عروسى منصور از یک جنبه دیگر جالب توجه است. سه نخست وزیر آینده در آن شب جزو مهمانان [!؟] بودند. علاوه بر منصور و هویدا، ذوالفقار على بوتو هم در آن ضیافت شرکت داشت. هر سه جوان بودند و هر سه به حمایت امریکا مستظهر و هر سه اصلاح طلب بودند و عُرفى مسلک.»
و همو از قول یک خبرنگار امریکائى که در بهمن سال 1343 به تهران آمده بود،
«فریده را یک زن زیباى ایرانى و وارث ثروتى هنگفت» معرفى مىکند، که با «مرگ شوهر سخت غمزده و افسرده بود، واهمههاى بیمارگونه داشت. با همه به شکلى سخت تلخ و گزنده و تحملناپذیر رفتار مىکرد. دائم به این و آن تشر مىزد. مرگ منصور حالت روحى او را منقلب کرد. چند وقتى به سلک هواداران چه گوارا پیوست. مدتى همدم دائمىاش شاپور ریپورتر بود که به قول سفارت امریکا در ایران، یکى از کار چاقکنهاى طراز اول تهران بود. ریپورتر نه تنها یکى از عمال انگلیس در ایران بود و این کار را از پدرش به ارث برده بود که به خاطر خدماتى که در این زمینه انجام داد از ملکه انگلستان لقب «سر» گرفت. ریپورتر در دوران دبیرستان، همکلاس منصور بود و همین نکته محبوبیتش نزد فریده را، کفایت مىکرد.»
پس از آنکه درگیرىهاى فریده امامى با منصورالملک در خصوص اموال و پولهاى باقیمانده از منصور، به آرامى گرائید، امیرعباس هویدا، لایحهاى را به مجلس شوراى ملى برد و با پافشارى آنرا به تصویب رساند که بر اساس آن، فریده امامى تا پایان عمر، تمام حقوق و مزایاى یک نخست وزیر را دریافت مىکرد.[1]
الف ـ ماجراى قاچاق در پاریس.
در دورانى که حسنعلى منصور به همراه امیر عباس هویدا در مأموریت پاریس بود. اتفاقاتى روى داد که در جراید ایران نیز، بازتاب داشت. عباس میلانى که مدعى است پرونده محرمانه این ماجرا را در وزارت امور خارجه فرانسه، به مطالعه نشسته است، در این باره مىنویسد :
«سفارت ایران در پاریس درگیر ماجرایى سخت جنجالى شد. حرص و آز محرک واقعى ماجرا بود. ویرانىهاى جنگ بسیارى از ساکنان پاریس را به خاک سیاه نشانده بود. در مقابل، شمارى از فرانسوىهاى مآل اندیش توانسته بودند به دور از چشم مقامات دولتى، بخش قابل ملاحظهاى از ثروت خود را به بانکهاى سوئیس منتقل کنند. با پایان جنگ، بسیارى از این افراد بر آن شدند که اموال خود را بدون پرداخت عوارض گمرکى و مالیاتهاى اغلب سنگین به فرانسه باز گردانند. در این شرایط طبعا کسانى که مىتوانستند بدون بازبینى چمدانها و اتوموبیلهاى خود از مرز عبور کنند در موقعیتى به راستى استثنائى و مطلوب قرار داشتند. بىگمان پیداست که این موقعیت ممتاز در وهله اول به دیپلماتها تعلق داشت. چنین شد که بسیارى از دیپلماتهاى کشورهاى گوناگون به دام این وسوسه افتادند. دیپلماتهاى ایرانى نیز از این قاعده مستثنى نبودند و برخى از آنان به صف سودجویان پیوستند.»
در این ماجرا که منجر به اعتراض دولت فرانسه و در نهایت بازگشت زینالعابدین رهنما ـ که سفیر کبیر ایران در پاریس بود ـ شد، نام افراد زیادى مطرح گردید که از آن جمله : امیر عباس هویدا و حسنعلى منصور بودند.
هر چند این مسئله نیز چون وابستگى به بیگانگان، ارثى بود که حسنعلى از پدرش، به یادگار داشت، چرا که او هم در زمان حضور در ایتالیا از مصونیت دیپلماتیک بهرهها برده بود و آنقدر سیگار، تریاک و مشروب قاچاق کرده بود که، دولت ایتالیا، براى بار دوم به او پذیرش نداد.
ب ـ سوءاستفادهها
در ارزیابى ساواک در تیر ماه سال 1337 آمده است :
«تموّل شخصى ندارد، خانه مسکونى شخصى، متعلق به پدرش مىباشد.»
اولین خبرها در خصوص سوءاستفادههاى وى مربوط به شهریور ماه 1343 مىباشد. در گزارشى که درباره وى، منتشر گردیده، آمده است که، در زمان ریاست شوراى عالى اقتصاد، از تجار و شرکتها و کارخانهها، رشوه مىگرفته و دلالهاى وى در این رابطه، شادمان، کشفیان و نیرومند بودهاند و براى مثال به کارخانه قند شاهرود، اشاره شده که 250 سهم سیصد تومانى گرفته است. در همین گزارش آمده است که، پول و سرمایه شرکت آسال که توسط منوچهر تیمورتاش ـ شوهر خواهر وى ـ اداره مىگردد، متعلق به منصور است.
و در ضمن آن قید گردیده :
«حسنعلى منصور 38 هزار متر از اراضى نیاوران را بنام خود ثبت کرده است.»
و پس از مرگ او، گزارشات ذیل در رابطه با دارائىها و سوء استفادههاى وى، توسط ساواک، به ثبت رسیده است :
5 / 12 / 43 ـ دکتر احمد روستائى : «بر اثر رسیدگى به حساب منصور، معلوم شده وى در بانکهاى مختلف آمریکا، قریب ده میلیون و پانصد هزار دلار موجودى دارد.»
27 / 3 / 44 ـ در محافل سیاسى گفته مىشود : «منصور در کشور سوئیس داراى ثروت هنگفتى است که اخیرا بر سر تقسیم آن، بین همسر او و منصورالملک اختلاف شده است.
12 / 4 / 44 ـ در بعضى محافل تهران شنیده مىشود : «بین همسر منصور و منصورالملک، اختلاف شدیدى در کشور سوئیس ایجاد شده است. همسر منصور مدعى شده که منصور مبلغ 000 / 000 / 6 دلار وجه نقد در یکى از بانکهاى سوئیس داشته و منصورالملک که مقیم سوئیس است، از بانک مربوطه پول را گرفته و حاضر نیست به همسرش مسترد کند.»
4 / 5 / 44 مهندس جودى :
«منصور وقتى که مدیر عامل شرکت بیمه بود، با سکرتر خود نزدیک و بالاخره از او صاحب بچهاى مىگردد. حالا همان خانم و بچهاش به ژنو مىروند و تقاضاى نصف دارایى و ارثیه منصور را مىکنند... على منصور به او گفته پسرم ثروتى ندارد. خانم مىگوید : پس آن 000 / 000 / 9 دلارى که بابت مصونیت کارشناسان امریکائى رشوه گرفت، چه شد.»
پدر وى ـ رجبعلى منصورالملک ـ از ارکان فراماسونرى در ایران و از اعضاى اولیه لژ بیدارى ایرانیان بود و حسنعلى منصور نیز بر اساس اسناد موجود حداقل از سالهاى 32 یا 33 به سلک فراماسونها پیوست و در لژهاى همایون و پهلوى عضویت یافت. و در آن سالها داراى درجه ماسونى 2 بود.
ارتباط او با فراماسونرى به گونهاى بود که در مهر ماه سال 1342، در مجلس شوراى ملى شایع شد که :
«حسنعلى منصور از ریشههاى اصلى فراماسونرى در ایران است.»
علىرغم اسناد موجود، عباس میلانى به نقل از اسماعیل رائین، مىنویسد :
«حسنعلى منصور هم مایل و شایق بود که به فراماسونرى بپیوندد، امّا تقاضاى عضویتش در لژ همایون رد شد. گویا همین دست رد، سبب شد که بعدها منصور بارها به زبانى سخت گزنده، ماسونها را به باد حمله گرفت.»
این ادعا، در حالى است که اسماعیل رائین در جلد سوم کتاب «فراموشخانه و فراماسونرى در ایران» که بنا بر ادعا در دسامبر 1968 در ایتالیا به چاپ رسیده و در تاریخ 24 / 11 / 47 با شماره 1248 در کتابخانه ملى ثبت شده است، پس از معرفى محمد خلیل جواهرى و چگونگى تأسیس لژ همایون، نام حسنعلى منصور را در ذیل معرفى اعضاى این لژ در صفحه 35، ثبت کرده است و ضمن تکرار این ثبت در صفحه 674 مىنویسد :
«در یکى از جلسات لژ فروغى که جواد منصور ـ هویدا و دیگر یاران حسنعلى منصور حضور داشتند، تقاضاى عضویت آن مرحوم مطرح شد ولى چون دو نفر از حضار با مهره کبود با عضویت او مخالفت کردند، مورد قبول واقع نشد.»
در این باره، احمد براتلو از استادان قدیمى ماسونها در تاریخ 5 / 6 / 1352 گفته است :
«در زمان نخست وزیرى منصور : «منصور را هویدا براى عضویت پیشنهاد کرد و من شخصا با عضویت او مخالفت کردم. آقاى گلشائیان، از این بابت بىنهایت از من ناراحت شد ولى من او را متقاعد کردم که منصور شایستگى پذیرش دستگاه ماسونى را ندارد.»
در سندى که به شماره 28712 / 20 ه 20 مورخه 25 / 3 / 48 در جلد دوم اسناد فراماسونرى در ایران صص 6 ـ 415 آمده است، مظفر بقائى در پاسخ اظهارات فردى بنام جواد صاحب اختیارى، مبنى بر رد عضویت منصور در فراماسونرى مىگوید :
«یکبار عضویت او را قبول نکردند ولى بار دوم قبول شد.»
حسنعلى منصور علاوه بر عضویت در فراماسونرى جهانى، در آبان ماه 39 با معرفى حسن امامى خوئى و هوشنگ فرخان به عضویت باشگاه عصر در آمد و در فروردین 1341 با معرفى دکتر معارفى به لاینز بینالمللى پیوست.
منصورالملک از تربیت یافتگان مدرسه علوم سیاسى بود که اردشیر ریپورتر در آن نقش اصلى را ایفا مىکرد. حسین فردوست درباره وابستگى این پدر و پسر مىگوید :
«على منصورالملک از مأموران انگلیس بود. پسرش مانند پدر پرورش یافته انگلیسىها بود ولى از آن گروه بود که به امریکائىها وصل شدند. او چه در اصل چهار و چه بعدها که نخست وزیر شد، از طرف آمریکا به شدت تقویت مىشد.»
حسنعلى منصور، به همراه جمشید آموزگار، عطاءاله خسروانى و.... در دبیرستان ایرانشهر درس خواند و در همین دوران بود که عضویت در تشکیلات جمعیت یاران دبیرستانى را تجربه کرد. بنابر نقل عباس میلانى، شاپور ریپورتر نیز از همکلاسان منصور بود و همین ارتباط بود که باعث صمیمیت همسر منصور بعد از مرگ او با شاپور ریپورتر شد.
پس از تغییر شرایط بینالمللى و جابجائى قدرتها، به تدریج در بسیارى از مواضع، انگلیسىها، جاى خود را به امریکائىها دادند و تعدادى از مأموران دستآموز خویش را نیز، به آنان معرفى کردند و منصور نیز که در ارزیابى سال 1339 توسط ساواک «طرفدار سیاست انگلستان» معرفى شده بود، شامل این جابجائى گردید.
راهیابى حسنعلى منصور به وزارت امور خارجه و حضور در مأموریتهاى پاریس و آلمان، موقعیت مناسبى بود تا ارتباطات فىمابین او با دوستان امریکائىاش تقویت گردد.
اسکان در منطقه تحت اشغال امریکائىها در اشتوتگارت، و حق خرید از کمیسرى ارتش امریکا، پس از آنکه فرانسوىها و انگلیسىها، براى تأسیس دفتر ایران، جائى به آنان نداده بودند، حسنعلى منصور و امیرعباس هویدا را به تشکر و قدردانى واداشت و آشنائى منصور با جان مک کلوى، که ریاست حکومت اشغالى آلمان را به عهده داشت و از مردان پر قدرت امریکا در سالهاى بعد از جنگ به شمار مىرفت و چندى نیز معاون وزارت دفاع بود، هدف را روشن و مشخصتر کرد و از همین دوران بود که بلند پروازىهاى سیاسى منصور بى حد و حصر مىنمود و از تماسهایش با امریکائىها، سخن مىگفت. گراتیان یاتسویچ با حضور در ایران و اجاره نشینى منصور، به یکى از نزدیکترین دوستان منصور، بدل شد و این دوستى آشکارا به رخ دیگران کشیده مىشد.
عباس میلانى در گفت و گوئى که با استوارت راکول ـ وزیر مختار وقت آمریکا در ایران ـ داشته، از قول او مىنویسد :
«بدون شک در سفارت [آمریکا] عدهاى بودند که نسبت به منصور نظر خوش داشتند و حمایتش مىکردند.»
و همین حمایتها بود که گذشته از ملاقاتهاى پنهانى منصور با امریکائىها، دیدار او با جولیس هولمز ـ سفیر امریکا در ایران ـ را به دنبال داشت ولى این گراتیان یاتسویچ بود که نقش اصلى را در صعود حسنعلى منصور ایفا کرد. در این رابطه، جلالالدین تهرانى که از کهنه کارهاى سیاست غرب در ایران بود،در تاریخ 12 / 11 / 42 گفته است :
«وزیر مختار سفارت امریکا که از مستأجرین حسنعلى منصور است و با او سر و سرّى دارد، علنا گفته که من منصور را به نخست وزیرى خواهم رساند، همانطور که على امینى را نخست وزیر کردم.»
و این در حالى بود که طرفداران انگلستان، از جمله : على دشتى، جمال امامى، عبدالرحمن فرامرزى و ابراهیم خواجه نورى نیز از وى تعریف و تمجید کرده و از او به عنوان کاندید نخست وزیرى، جانبدارى مىکردند، تا جایى که در تاریخ 12 / 10 / 42 به اظهار نظرى چنین مبادرت شد :
«بطور قطع انگلیسىها نسبت به زمامدارى منصور خوشبین هستند و طرحهایى دارند که باید به نفع انگلستان به دست مشارالیه انجام گیرد.»
و در همین رابطه در تاریخ 7 / 10 / 42 از قول اشخاص مطلع [!؟] گفته شد :
«حسنعلى منصور عامل انگلیس در ایران است و با نزدیک کردن خود به شاه و آمریکائىها، اقدامات خود را به نفع انگلیسىها و بدنام کردن امریکائىها و سیاست آنها در ایران به عمل مىآورد.»
در دورانى که فشار امریکائىها براى انجام اصلاحات، در ایران افزایش یافت، محمدرضا پهلوى، به فعالیتهاى شوراى عالى اقتصاد که متشکل از نخست وزیر، مدیر عامل سازمان برنامه، رئیس بانک مرکزى و تعدادى از وزراء و خودش بود، علاقه بیشترى نشان داد و حسنعلى منصور را در سال 1337 به عنوان دبیر این شورا، منصوب کرد.
حسنعلى منصور که در تماس با دوستان امریکائىاش از سیاستهاى آتى آنان در ایران، اطلاع یافته بود، در ابتدا با کمک امیرعباس هویدا ـ دوست جدا ناشدنى خود ـ گروه محدودى متشکل از 9 نفر از تحصیل کردههاى اروپا را تدارک کرد که در جلسات آن مباحث اقتصادى، مطمح نظر بود و پس از چندى، همین گروه محدود بود که تبدیل به کانون مترقى گردید.
عباس میلانى بر اساس گزارش سازمان سیا، مىنویسد :
«ریشه گروه، دورهاى بود که منصور در سال 1338 به راه انداخته بود. وجه اشتراک نُه عضو اولیه گروه همان تعلقات حرفهاى و اجتماعىشان بود. همه جوان بودند... در عین حال همه در پى منافع شخصى خود هم بودند. هشت نفرشان تحصیلکرده خارج بودند. چهار نفرشان فارغالتحصیل فرانسه بودند. بعد از حدود دو سال، دوره منصور به شکل کانون مترقى درآمد. هدف آن کندو کاو در زمینه مسائل سیاسى و اقتصادى مملکت بود. شمار اعضاى آن به تدریج به حدود 200 نفر رسید. اکثریت این افراد کسانى بودند که با منصور یا هویدا، پیوندى حرفهاى یا شخصى داشتند.»
هر یک از اعضاى گروه ماهانه 20 تومان به عنوان حق عضویت مىپرداختند. با استفاده از این درآمد، آپارتمانى را به عنوان مرکز کانون اجاره کردند. قبل از آن، جلسات کانون، همه در منزل منصور تشکیل مىشد که یکى از شرکتکنندگان آن نیز گراتیان یاتسویچ بود.
طریقه عضوگیرى کانون به این صورت بود که، نام هر نامزد جدید، در هیأت مؤسسان به بحث گذاشته مىشد و بعد از موافقت، این نام در اختیار ساواک قرار مىگرفت. تنها پس از بررسى و اجازه ساواک پیشنهاد پیوستن به کانون با فرد جدید، مطرح مىشد.
در گزارشى که به تاریخ 18 / 2 / 1341، در ساواک، تهیه شد، تشکیل کانون مترقى به توصیه و راهنمائى منصورالملک منتسب گردید.
جلسات عمومى کانون در روزهاى سهشنبه هر هفته از ساعت 18 الى 19، با حضور اعضاى رسمى تشکیل مىگردید و هر چند در ابتداى تشکیل کانون بحث پیرامون مسائل اقتصادى، محور جلسات بود ولى پس از چندى، موضوع بحثها، شامل مسائل مهم مملکتى گردید و با شروع انتخابات دوره 21 مجلس شوراى ملى، فعالیتهاى پارلمانى نیز در دستور کار کانون مترقى قرار گرفت.
محمدرضا پهلوى در سال 1342، فرمانى صادر کرد و در آن حمایت خود را از کانون مترقى ابراز کرد. این حرکت که «دست زدن به اقدامى نامتعارف» تعبیر شده است. موجب افزایش شمار کسانى که تقاضاى پیوستن به کانون مترقى را داشتند، شد.
این اقدام، در تحلیلهاى استوارت راکول ـ وزیر مختار وقت امریکا در ایران ـ که پس از نهضت 15 خرداد، با شاه ملاقات کرده و در جریان طرحهاى آینده پهلوى قرار گرفته بود، چنین گزارش شد :
«ما در اینجا به این نتیجه رسیدهایم که هسته اصلى سیاستهاى آتى شاه، منصور و کانون مترقى اوست. شاه مىخواهد مجلس آینده را به کمک همین گروه و با ترکیبى از کاردانان و صاحبان صنعت و سرمایه تشکیل دهد.»
پس از این اقدامات، منصور با همکارى هویدا و گروهى معدود از اعضاى اولیه کانون مترقى، سیاههاى از کاندیداهاى گروه، براى انتخابات آتى مجلس تدارک کردند. سپس کمیتهاى متشکل از علم و منصور و نمایندهاى از ساواک، ترکیب مجلس آینده را به بحث گذاشتند. در این جلسات حتى ترکیب رهبرى آینده مجلس هم به همین ترتیب تعیین شد و پس از بررسى، به تأیید محمدرضا پهلوى رسید و تمامى کاندیداها در انتخابات آزاد!!؟ بعدى به نمایندگى مجلس برگزیده شدند.
اسداله علم در خاطرات خود مىنویسد :
«منصور در شب انتخابات 1342 از خانه استوارت راکول به من زنگ زد و درخواست کرد که هر طور شده او را نماینده اول تهران اعلان کنند. به گمان علم، منصور کماکان، نوکر امریکائىها بود.»
پس از انجام انتخابات دوره بیست و یکم و شکلگیرى فراکسیون اکثریت مجلس به رهبرى حسنعلى منصور، ابتدا زمزمه تشکیل حزب مترقى مطرح شد و سپس تشکیل حزبى بنام «نهضت ششم بهمن» که نام فراکسیون اکثریت بود، شایع گردید و در نهایت در روز 28 / 8 / 42 در جلسه علنى مجلس شوراى ملى، حسنعلى منصور موجودیت «حزب ایران نوین» را اعلام کرد و محمدرضا پهلوى در این باره گفت :
«من از تشکیل این حزب پشتیبانى خواهم کرد و دستور خواهم داد همه گونه مساعدت و تسهیلات را فراهم نمایند.»
حسنعلى منصور از زمانى که در اشتوتگارت با جان مک کلوى ارتباط برقرار کرد، همواره از این ارتباطات سخن مىگفت و چندین بار با تاکید به هویدا گفته بود که :
«رابطینش در میان امریکائىها وعده کردهاند که نوبت ما به زودى خواهد رسید.»
او بىپروا پیوند خود با گراتیان یاتسویچ را به رخ دیگران مىکشید. آشکارا با تکنوکراتهاى برجسته ایران از روابطش با مقامات امریکائى سخن مىگفت. مىگفت :
«دوستان امریکائىاش وعده دادهاند که شاه را وادار به انجام اصلاحاتى در ایران خواهند کرد.»
مىگفت : «به من هم قول قطعى دادهاند که در آینده نخست وزیر ایران خواهم شد.»
در فروردین سال 1341 محمدرضا پهلوى براى دیدارى رسمى به امریکا رفت و پس از بازگشت، در تیر ماه همان سال، على امینى را ـ که نگران حمایتهاى بى رویه امریکا از او بود ـ بر کنار کرد و دوست و محرم اسرارش، اسداله علم را به مقام نخست وزیرى گمارد و در عین حال بنا بر تاکید امریکا مبنى بر ضرورت بر گماردن جوانان معتمد به مشاغل دولتى، حسنعلى منصور را براى احراز مقامات بالاتر آماده مىکرد.
حسنعلى منصور در مهر ماه سال 1342 در دیدارى با جولیس هولمز ـ سفیر امریکا در ایران ـ ادعا کرد که «به گمانش ظرف سه یا چهار ماه آینده وظیفه تشکیل دولت به او محول خواهد شد.» و یکى دو هفته بعد، مجددا به سفارت آمریکا رفت و برنامههاى آتى خود را در اختیار سفیر امریکا گذاشت و از یک ماه پیش از انتصابش به عنوان نخست وزیر، پستهاى کابینه را به اشخاص مختلف وعده داد.
در گزارشى که سفارت آمریکا، در شرایط آن روز تهیه کرده، آمده است :
«از سویى حسنعلى منصور و تیم او منتظر روزىاند که عنان امور دولت را به کف خواهند گرفت و از سوى دیگر، علم کماکان نخست وزیر است و ظاهرا از این حالت رنج مىبرد... اوضاع به نمایشى باسمهاى و غیر حرفهاى مىماند که در آن سکوتهاى بى جا فراوانند و همه منتظرند تا نوبت ورودشان به صحنه فرا رسد. شواهدى نشان مىدهد که همه کارهاى مهم دولت معوق مانده و تصمیمات به آینده موکول شدهاند.»
و عباس میلانى مىنویسد :
«نشریه توفیق در یکى از شمارههاى بهمن 42 خود، طرحى از حسنعلى منصور کشیده بود که اطرافش را ته مانده سیگارهاى کنت گرفته بود. او هم بىصبرانه صفحات تقویم را که یکى پس از دیگرى به زمین مىافتاد، نظاره مىکرد. زیر طرح آمده بود: انتظار اشد من الموت.»
سیر مراحل نخست وزیرى حسنعلى منصور از زبان برخى از اسناد موجود، به این شرح است :
25 / 4 / 42 ـ حسنعلى منصور به دوستان نزدیک خود گفته است :
«باید برنامهاى تهیه کرد تا اگر زمامدار شد برنامه اداره امور کشور را تنظیم شده داشته باشد. وى گفته : علاوه بر اینکه شخصا کاندیداى نخست وزیرى است، شاه نیز با این موافقت کرد تا عدهاى از دوستان ما از تهران و شهرستانها به مجلس بروند تا فراکسیونى در مجلس آینده براى اجراى برنامههاى خود تشکیل دهیم.»
7 / 7 / 42 ـ حسنعلى منصور رئیس کانون مترقى و نماینده انتخاب شده دوره فعلى، فعالیتهایى را جهت به دست آوردن کرسى ریاست مجلس شوراى ملى شروع نموده است. ضمنا طبق دستور نامبرده 70 صندلى به اسامى نمایندگان مورد نظر وى در یک قسمت از سالن مجلس چیده شده و اسامى نمایندگان روى هر یک از آنها نوشته شده است و اگر چه بیش از 39 نفر از نمایندگان عضو کانون مترقى نمىباشند و لیکن تا تعداد 70 نفر نسبت به ایشان، سمپاتى دارند و قرار است تشکیل یک جناح را در مجلس بدهند.
29 / 7 / 42 ـ حسنعلى منصور گفته است : موضوع نخست وزیرى من تمام شده است و این مسئله را با آمریکائىها هم حل کردهاند.
29 / 7 / 42 ـ حسنعلى منصور گفته است : بیش از 4 ماه دیگر در مجلس نخواهد بود.
13 / 8 / 42 ـ حسنعلى منصور در جلسه خصوصى مجلس گفته است : هنگام صحبت در مورد سیاست خارجى کشور، نباید نامى از کشور خارجى به میان آید.
11 / 9 / 42 ـ محمدرضا پهلوى، دو مرتبه به نصرتاله معینیان ـ سرپرست انتشارات و رادیو و وزیر مشاور ـ گفته : منصور را تقویت کنید.
12 / 9 / 42 ـ فریده امامى، همسر حسنعلى منصور گفته : اطمینان دارم که على، مدیر خوبى است ولى در موقع نخست وزیرى باید دید مشاورانش چه کسانى هستند.
5 / 10 / 42 ـ خبرگزارى آلمان، خبر نخست وزیرى او را مخابره کرده است.
8 / 10 / 42 ـ حسنعلى منصور به دوستان خود گفته است :
«نظر شاه این است که دیگر در دستگاه حاکمه مخصوصا مقامات عالى ادارات از ریاست اداره به بالا، کسانى که در دوره رضا شاه مصدر کار بودهاند، وجود نداشته باشد و طبقه جدیدى که متعلق به 20 سال اخیر است کارگردان دستگاه حاکمه کشور شوند.»
6 / 11 / 42 ـ پس از سخنرانى روز 6 بهمن منصور در تلویزیون، گفتهاند : این سخنرانى به صورت برنامه کار دولت آینده تنظیم شده بود.
8 / 11 / 42 ـ شایع است که شاه هنگام مسافرت به خارج به منصور گفته، مقدمات تشکیل دولت خود را فراهم سازد تا فرمان نخست وزیرى او صادر گردد.
29 / 11 / 42 ـ نطق شدیداللحن وزیر جنگ امریکا، مبنى بر اینکه : ملت ایران نارضایتى شدیدى از حکومت خود دارند و باید در رفع این نارضایتى کوشید، چون با این ترتیب، وضع ایران براى کمونیست شدن، از هر زمانى آمادهتر است.
امریکائىها مایل هستند دولت مقتدرى در ایران زمام امور را به دست گیرد و در اداره کشور کاملاً مستقل [!!؟ ]باشد و فعلاً متوجه حسنعلى منصور گردیدهاند.[2]
30 / 11 / 42 ـ یوسف مازندى خبرنگار ایرانى خبرگزارى یونایتدپرس، این خبر را درباره ایران مخابره کرده است:
«شاه در 15 / 12 / 42 هنگام بازگشت به تهران، حسنعلى منصور را به نخست وزیرى تعیین خواهد کرد.»
3 / 12 / 42 ـ منوچهر اقبال گفته است : روزى که شاه قصد سفر به اروپا داشت در فرودگاه مهرآباد به منصور گفته است، مطالعات خود را براى تشکیل دولت شروع کند.
6 / 12 / 42 ـ محمدرضا پهلوى در مصاحبه با خبرنگاران در ایتالیا : در مراجعت به ایران، دولت حزبى روى کار خواهیم آورد.
12 / 12 / 42 ـ حسنعلى منصور، بیوگرافى و یک قطعه عکس خود را به نشریات ارسال کرده است.
و بالاخره در تاریخ 17 / 12 / 42، حکم نخست وزیرى وى صادر شد.
عباس میلانى معتقد است :
«در واقع یکى از ارکان اصلى سیاست امریکا، جانبدارى از نیروها و دولتهاى مترقى میانه رو بود. مىخواستند از این راه زیر پاى جبهه ملى را خالى کنند. در واقع امریکائىها در فکر ایجاد حزب یا جنبشى بودند که بتواند طبقات متوسط شهرى، تکنوکراتها و روشنفکران را جلب و بسیج کند ؛ مىخواستند از این راه جانشینى براى جبهه ملى پدید آورند.» وى پس از آنکه یکى از مهمترین اهداف منصور را در چند هفته پیش از انتصابش به مقام صدارت، ایجاد ائتلافى دست کم با شمارى از عناصر جبهه ملى ـ که خود از مرتبطین با سفارت امریکا در ایران بودند ـ بر مىشمارد، مىنویسد :
«در مذاکرات منصور با جبهه ملى، هویدا نقشى فعال به عهده داشت. شمارى از رهبران جبهه ملى از جمله دکتر غلامحسین مصدق، جزو دوستانش به شمار مىرفتند. به ابتکار منصور و هویدا، واسطه اصلى این مذاکرات، محسن خواجه نورى که هم از نخستین اعضاى کانون مترقى و هم زمانى عضو جبهه ملى بود، به شمار مىرفت.»
و از قول گراتیان یاتسویچ نقل مىکند که :
«هویدا را زیاد مىدیدم، هویدا و منصور سالها با هم همکارى کردند که بتوانند بدیل قابل قبولى در برابر جبهه ملى که [براى شاه و امریکا] غیر قابل قبول شده بود، پدید آورند. مىخواستند از حمایت همان اقشار روشنفکر و تحصیلکردهاى برخوردار شوند که معمولاً طرفدار جبهه ملى بودند.»
بازتاب ارتباط حسنعلى منصور و هویدا با جبهه ملى ـ ضمن انتساب این ارتباط به منصورالملک ـ در سوابق موجود، به شکل زیر، منعکس است :
3 / 10 / 42 ـ به قرار اطلاع اخیرا در اثر وساطت حسنعلى منصور دبیر کل حزب ایران نوین، محمدعلى کشاورز صدر عضو شوراى مرکزى جبهه ملى با مقامات عالیه کشور نزدیک شده و حتى گفته مىشود که شرفیاب نیز گردیده است.... علت اینکه منصور واسطه این کار شده ظاهرا آن است که کشاورز صدر هنگام نخست وزیرى على منصور (پدر حسنعلى منصور) معاون نخست وزیر بوده و على منصور موقع عزیمت به محل مأموریت جدید خود به عنوان سفیر کبیر ایران در دفتر اروپائى ملل متحد، کشاورز صدر را به حسنعلى منصور سپرده است.
و در جایى دیگر آمده است :
«شایع است که حسنعلى منصور مدیر عامل شرکت سهامى بیمه ایران با برخى از سران جبهه ملى روابطى دارد و به همین دلیل پارهاى از عناصر منتسب به جبهه ملى را به شرکت بیمه منتقل کرده است.»
تصویب قانون مصونیت امریکایىها، دستهگلى بود که مىبایست حسنعلى منصور به دوستان امریکائىاش پیشکش کند، این لایحه در یکى از ساعات آخر شب در مجلس سنایى که اکثر اعضاى آن در حال خمارى بودند، به تصویب رسید و در مجلس شوراى ملى هم علىرغم مذاکرات پرتنشى که جریان یافت، با موافقت نمایندگان روبرو شد.
تصویر بخشى از این مذاکرات، در کتاب معماى هویدا، به شرح زیر است :
«در طول مذاکرات پر تنش، منصور در مجلس حضور داشت. در جواب مخالفان لایحه به این نکته اشاره مىکرد که طراح اصلى لایحه و از مدافعان اصلى آن، علم بود، به علاوه وقتى جلسه متشنج شد منصور به قصد آرام کردن فضا و ساکت کردن مخالفان، آشکارا و به عمد به آنان در مورد لایحه دروغ گفت. در این زمینه به روزنامهنگارانى که پرسشهایى در این باب طرح مىکردند، دروغ مىگفت. وقتى یکى از خبرنگاران از او پرسید که آیا طرح لایحه صرفا شامل حال مستشاران نظامى است یا آنکه خانواده آنان را نیز در بر مىگیرد، منصور وانمود کرد که سخت خشمگین شده و با لحن معترض و حق به جانب تاکید کرد که اینگونه شایعات، همه کار مغرضین و ستون پنجم بیگانگان است. در عین حال افزود که : «وابستگان و مستشاران غیر فنى شامل مصونیت نیستند و مهمتر از همه اینکه این مصونیتها، صرفا ناظر بر اقداماتى است که در طول ساعات ادارى انجام مىدهند... دروغهاى مصلحتى او سفارت آمریکا در ایران را یکسره نگران کرد... مسأله را از طریق رسمى با دولت ایران در میان گذاشتند و ناصر یگانه که در آن زمان وزیر مشاور بود، در پاسخ از طرف دولت منصور اعلان کرد که، دولت در مورد شمول و مفاد لایحه هیچ شک و تردیدى ندارد، امّا نخست وزیر به علل سیاسى، لازم دانست که در بیانات خود چنین وانمود کند که شمول لایحه محدود است.»
همین اقدام کافى بود تا حضرت امام خمینى (ره) در چهارم آبان ماه 1343، نطقى شورانگیز در مخالفت با این لایحه، ایراد کرده و بفرمایند :
«آیا ملت ایران مىداند در این روزها در مجلس چه گذشت؟.... مىداند مجلس، به پیشنهاد دولت، سند بردگى ملّت ایران را امضاء کرد.... به حسب این رأى ننگین، اگر یک مستشار امریکایى یا یک خادم مستشار امریکائى به یکى از مراجع تقلید ایران، به یکى از افراد محترم ملت، به یکى از صاحبمنصبان عالیرتبه ایران، هر جسارتى بکند، هر خیانتى بنماید، پلیس حق بازداشت او را ندارد، محاکم ایران حق رسیدگى ندارد. ولى اگر به یک سگ آنها تعرضى بشود، پلیس باید دخالت کند، دادگاه باید رسیدگى نماید...»
این مخالفت به تبعید آن حضرت در تاریخ 13 آبان به ترکیه و پس از آن به نجف اشرف انجامید. در این حال و هوا بود که معتقدان به مقام مرجعیت و روحانیت، دست به کار شدند، چند ماهى تلاش کردند و حاصل تلاش آنان، گلولههاى بود که از اسلحه شهید محمد بخارائى در اولین روز بهمن ماه 1343 در مقابل مجلس شوراى ملى شلیک شد و بر صدارت 314 روزه حسنعلى منصور خاتمه داد.
اولین گزارشى که درباره این اقدام انقلابى ثبت شد، به این شرح است :
«مقارن ساعت 1000 روز جارى 1 / 11 / 43 پسر بچهاى که تاکنون هویت وى روشن نگردیده، مقابل مجلس شوراى ملى نسبت به آقاى منصور نخست وزیر سوء قصد مىنماید که بلافاصله دستگیر مىشود. ضارب که ظاهرا لال به نظر مىرسد، تاکنون در این مورد اظهار نظر نکرده است.»
عباس میلانى در نقل این روایت، مىنویسد :
«ضارب محمد بخارایى نام داشت. هفده ساله بود و دانشآموز دبیرستان. یک جلد قرآن و تصویرى از [آیتاللّه] روحاللّه خمینى در جیب داشت... ضاربین منصور در دادگاه بىپروا در مورد انگیزه قتلش سخن مىگفتند. مدعى بودند منصور تقاص بى حرمتى به مرجع تقلیدشان، آیتاللّه خمینى را پس مىداد.»
در این ایام تلاش شد تا این حرکت، به سیاستهاى بیگانه منتسب گردد و نارضایتى از رژیم پهلوى در محاق بماند، ولى اظهارات صریح دستگیر شدگان، طراحان این توطئه را نیز ناکام کرد که انعکاس آن در اسناد ساواک به شرح زیر ثبت گردیده است :
5 / 11 / 43 ـ در محافل مذهبى شهرت دارد که از طرف مقامات انتظامى و دولت به وعاظ توصیه شده که در مجالس سوگوارى ایام ماه مبارک رمضان براى سلامت آقاى نخستوزیر دعا کنند ولى چون اکثریت مردم عامى که معمولاً در این قبیل مجالس شرکت مىکنند با دولت نظر موافق ندارند اکثریت وعاظ از دعا کردن در این مجالس خوددارى مىنمایند.
آیتاللّه عاملى از روحانیون معروف تهران مىگفت : توقع دولت از وعاظ، عاقلانه نیست براى اینکه در دو سال اخیر روحانیت را کاملاً تضعیف کردهاند و دعا کردن براى عاملین این تضعیف کار صحیحى نیست.»
8 / 11 / 43 ـ سناتور رضا جعفرى مىگفت : «ترور منصور را نمىتوان به سیاستهاى خارجى مربوط دانست. اگر دولت ضمن اجراى برنامههاى انقلاب شاه و مردم، رابطه خود را با روحانیت نیز حفظ مىکرد، چنین واقعهاى صورت نمىگرفت.»
9 / 11 / 43 ـ دکتر محمود حسابى گفته است : «منصور مقصر نبود لکن مردم ناراضى هستند و از دستگاه عقده دارند.»
و شجاع شفتى مىگوید : «آنچه مسلم است این کار بدون دخالت سیاست خارجى و صرفا به دست عناصر متعصب مذهبى انجام شده است.»
در شب ششم بهمن ـ با عنایت ـ وزرا به جلسهاى فوقالعاده دعوت شدند، این جلسه در ساعت دو و نیم صبح تشکیل شد و بیانیه مرگ منصور، تصویب و در ساعت سه و نیم صبح از رادیو پخش شد.
پینوشتها:
[1]* - متن لایحه به این شرح است :
ماده دوم) هیئت دولت مأمور اجراى این قانون هستند.
به تاریخ یازدهم خرداد ماه 44
شماره 1264 ـ 18 / 3 / 44 دفتر مخصوص شاهنشاهى
قانون برقرارى حقوق وظیفه درباره وراث مرحوم حسنعلى منصور نخست وزیر فقید ایران
ماده واحده ـ به پاس خدمات شادروان حسنعلى منصور نخست وزیر فقید که در موقع انجام وظیفه و به مناسبت آن به شهادت رسیده است به وزارت دارائى اجازه داده مىشود علاوه بر حقوق وظیفه قانونى که به وراث آن مرحوم تعلق مىگیرد از تاریخ هفتم بهمن ماه 43 ماهیانه معادل حقوق و مزایاى قانونى نخست وزیر وقت به اشخاص مفصلهالاسامى زیر به تساوى با رعایت مقررات قانونى مربوط به حقوق وظیفه قانونى پرداخت نماید :
1ـ بانو فریده منصور همسر
2ـ دوشیزه فاطمه و آقاى احمدعلى فرزندان آن مرحوم تا سن بیست و پنج سالگى و چنانچه تحصیلات آنها خاتمه نیافته باشد تا خاتمه تحصیلات
اعتبار مزبور هر سال در بودجه وزارت امور خارجه منظور خواهد گردید.
قانون بالا مشتمل بر یک ماده پس از اظهار ملاحظات مجلس سنا در تاریخ روز دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ماه یک هزار و سیصد و چهل و چهار شمسى در جلسه روز پنجشنبه ششم خرداد ماه یک هزار و سیصد و چهل و چهار شمسى به تصویب مجلس شوراى ملى رسید.
رئیس مجلس شوراى ملى
مهندس عبداله ریاضى
اصل فرمان همایونى و قانون در دفتر نخست وزیر است نخست وزیر
[2]- امریکائىها که در قبال کشتار مردم در 15 خرداد 1342، از حامیان رژیم پهلوى بودند، در این زمان نیز تمایل به دولتى مقتدر و مستقل!؟ داشتند تا تصویب قانون کاپیتولاسیون را بر عهده آن بگذارند.