مطبوعات به عنوان فرهنگ مکتوب هر جامعه آینه عصر و زمان انتشار خویش و بیانگر تأثیرات خود در تحولات سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى در زمان خود هستند.
این کتاب قصد دارد با انتشار اسناد مربوط به یکى از این نشریات و شناساندن چهره فردى از به اصطلاح روزنامهنگاران رژیم منفور پهلوى به نسل جوان، افشاگر همدستى و هم زبانى این گونه افراد با دشمنان اسلام و ملت ایران باشد. هم چنین امید است این جریده گامى مؤثر در جهت یارى رساندن به محققین و مورخین براى ثبت و ضبط هرچه واقعىتر حوادث و رویدادهاى تاریخى در این زمینه بسیار مهم بردارد.
از انتشار اولین نشریه تا وقوع انقلاب شکوهمند اسلامى حدود یک قرن و نیم مىگذرد و در این فاصله 4376 [1] نشریه منتشر شده است. با یک نگرش کلى مىتوان 143 سال تاریخ مطبوعات ایران رابه پنج دوره تقسیم نمود.[2]
ـ دوره اول سالهاى 1211 ـ 1285 ه ش
ـ دوره دوم سالهاى 1285 ـ 1300 ه ش
ـ دوره سوم سالهاى 1300 ـ 1320 ه ش
ـ دوره چهارم سالهاى 1320 ـ مرداد 1332 ه ش
ـ دوره پنجم از آن پس تا پایان سال 1356 ه ش
تا پیش از مشروطیت روزنامه نویسى به معنا و شکل کنونى معمول نبوده و دولت منحصرا اوراقى را به نام روزنامه منتشر مىکرده است. این دوره با تحول بزرگ صنعتى در انگلستان و اروپا، انقلاب کبیر فرانسه و شکوفایى نظام سرمایهدارى در اروپا همراه بود و تفکر نفوذ هرچه بیشتر این ممالک در ایران و هند و مصر را رواج مىداد.
با وجود همه این جنبشها و تحولات عظیم در زمینههاى اقتصادى، صنعتى، علمى، فرهنگى، سیاسى و اجتماعى در آن سوى مرزها، گرچه رفت و آمدهاى هیأت نمایندگى این ممالک به ایران رواج پیدا کرده بود اما مردم ایران و دربار قاجار هم چنان راه و رسم دیرینه خود را ادامه دادند و تحت تأثیر این اتفاقات قرار نگرفتند. تا اینکه با ظهور نهضت تجّددخواهى از آذربایجان که با روسیه و عثمانى هم مرز و به اروپا نزدیکتر بود، کمکم شاگردانى جهت آموختن علوم و فنون جدید به کشورهاى انگلستان و روسیه اعزامشدند که از جمله این شاگردان مىتوان از«میرزا صالح شیرازى»[3] پدید آورنده اولین روزنامه به زبان فارسى نام برد. وى به دستور عباس میرزا در سال 1230 ه ق به لندن رفت و در آنجا با زیرکى خاص به فراگیرى زبانهاى انگلیسى، فرانسه و لاتین و هم چنین فنون شیشه سازى، ساختن مرکب چاپ و تهیه حروف مقطعه و حکاکى و غیره پرداخت. وى در مراجعت به ایران با عنوان مهندس مأموریتهاى سیاسى متعددى به عهده گرفت.
با در گذشت عباس میرزا و فتحعلى شاه و به سلطنت رسیدن محمد شاه و پیش آمدن نابسامانیهاى شدید در آن دوران، حکومت استبداد براى تبلیغ و تشدید اقدامات خود و به خاطر موجه نشان دادن پایگاه خویش امکانات نشر روزنامه را فراهم نمود و بالاخره در تاریخ 25 محرم 1253 ق اولین روزنامه با نام «کاغذ اخبار»[4] توسط میرزا صالح منتشر گردید. کاغذ اخبار با قطع 40 سانتى متر طول و 24 سانتىمتر عرض در دو صفحه با خط نسخ در تیترها و خط نستعلیق در متن با چاپ سنگى بدون درج نام و عنوان چاپ مىشد در بالاى صفحه یکم علامت شیر و خورشید نقش شده بود و اخبار ممالک شرقیه را شامل مىشد و صفحه دوم محل درج اخبار ممالک غربیه بود.[5] کاغذ اخبار نشریهاى دولتى بود یعنى کل مطالبى که در آن به چاپ مىرسید، زیر نظر دقیق مدیریت وابسته به دستگاه حاکم انتخاب و ممیزى و کنترل مىشد علىایحال این روزنامه ـ با اطلاعاتى که در دست است ـ تا سه سال (1256 ق)[6] منتشر شد.
در سومین سال سلطنت ناصرالدین شاه در زمان صدارت امیر کبیر با اقدامات ارزشمند او و با گسترش امکانات چاپ در ایران دومین روزنامه به زبان فارسى منتشر گردید. این روزنامه به دستور مستقیم میرزا تقى خان و زیر نظر شخص او در تاریخ پنجم ربیعالثانى 1267 ه ق مطابق با 7 فوریه 1815 م. انتشار یافت که شماره اول آن با نام «روزنامچه اخبار دارالخلافه تهران» منتشر گردید و از شماره دوم به بعد به روزنامه «وقایع اتفاقیه» تغییر نام داد و به مدت ده سال 471 شماره از آن منتشر گردید.[7]
اگر چه شخص امیر خواهان ترقى بود ولى این روزنامه نیز مانند کاغذ اخبار منعکس کننده افکار دربار و نظام حاکم آن زمان بود. این روزنامه با عزل امیر کبیر نظام خود را از دست داد و از شماره 472 به نام روزنامه «دولت علیّه ایران» تغییر نام یافت و با این عنوان از تاریخ 5 صفر 1277 تا 120 شماره منتشر گردید.[8]
از دیگر نشریات این دوره مىتوان به نمونههاى زیر اشاره نمود:
روزنامه دولتى بدون تصویر، روزنامه دولتى مصور، روزنامه ملتى (ملت سنیه ایران)، روزنامه علمى، شرف، روزنامه نظامى که به روزنامه علمیه و ادبیه تغییر نام داد، وقایع عدلیه، ایران، اطلاع، کشور، فارس، وطن، مریخ که ادامه همان روزنامه نظامى است ـ دانش ـ روزنامه ناصرى و انواع شبنامههاى فکاهى و همچنین دو روزنامه اقلیت دینى غیر دولتى به نامهاى زاراریت باهرا و مدنیت. در همین زمان در خارج از کشور نیز روزنامهها و مجلاتى منتشر مىگردید که بعضى به زبان فارسى و بعضى به زبان کشورى که در آن چاپ مىگردید بودند مانند:
اختر در اسلامبول ـ قانون در لندن به مدیریت میرزا ملکم خان ـ حکمت در قاهره به مدیریت میرزا مهدى خان تبریزى ـ حبلالمتین در کلکته به مدیریت مؤیدالاسلام ـ ثریا و پرورش هم در قاهره که همگى این نشریات به زبان فارسى بودند و نشریه ارشاد در باکو، به زبان ترکى و عروهالوثقى در پاریس به مدیریت سید جمالالدین اسدآبادى نیز منتشر مىگردید هم چنین نشریه فکاهى مخفى شاهسون نیز در اسلامبول منتشر مىگردید.
با طلوع مشروطیت در سال 1285 ش. روزنامه و روزنامه نویسى عمومى و ملى باب شد و روزنامههاى بسیارى در تهران و شهرستانها انتشار یافت و روزبروز بر تعداد آنها افزوده شد.[9] در زمان مظفرالدینشاه، سه روزنامه رسمى شرف ـ اطلاع و ایران به کار خود ادامه دادند و بقیّه به حالت تعطیل در آمدند، امّا نشریات جدیدى هم به خانواده مطبوعات پیوستند که به موارد زیر مىتوان اشاره نمود:
تربیت به مدیریت محمد على خان فروغى (ذکاءالملک)، الحدید و احتیاج که در تبریز منتشر مىشدند؛ معارف، ادب به مدیریت ادیب الممالک فراهانى که 14 شماره در مشهد منتشر شد و بعد از آن در تهران، کمال، طلوع و مظفرى که هر دو فکاهى بودند و در بوشهر منتشر مىشدند، معرفت، نوروز، گنجینه فنون، الاسلام، دعوهالحق، مجموعه اخلاق، مکتب، عدالت، خلاصه حوادث، شرافت، فلاحت مظفرى، شاهنشاهى، روزنامه ایران که قبل از مشروطه نیز منتشر مىشد در این زمان بنام ایران سلطانى تغییر نام داد. از جمله نشریات برون مرزى این زمان نیز مىتوان از ثریا منتشره در قاهره، پرورش در مصر و آزاد در کلکته یاد نمود.
ذکر این نکته ضرورى است که اولین روزنامه آزاد ملى بعد از مشروطیت «جریده ملى»[10] بود که ناشر آن مجلس ملى تبریز بود و در سال 1324 ه ق تحولى عظیم در تاریخ مطبوعات ایران بوجود آورد و روزنامه بعدى «روزنامه مجلس» بود که دستور[11] انتشار آن مستقیما از طرف مظفرالدین شاه صادر شد. مبتکر اصلى این روزنامه یحیى دولتآبادى بود امّا به صاحب امتیازى آقامیرزا محسن و مدیریت آقا میرزا محمد صادق به ترتیب داماد و فرزند سید عبداللّه بهبهانى منتشر شد.
بعد از کودتاى محمد على شاه و بمباران مجلس روزنامهها همه تعطیل شدند. پس از فرار محمدعلى شاه و جلوس احمد شاه به تدریج آزادیخواهان و مدیران جراید که به خارج از کشور رفته بودند مراجعت کردند و مجددا شروع به کار کردند و دو مرتبه بازار جراید رونق گرفت.
در مدت ده سالى که از محرم 1330 ق (دى ماه 1290 ش) و برانداختن مجلس دوم تا کودتاى اسفند 1299 گذشت، روزنامهها غالبا در حال توقیف به سر مىبردند. از جمله در اسفند 1296 که کابینه مستوفى الممالک بر سرکار بود کلیه جراید به طور دسته جمعى توقیف شدند و تنها روزنامه نیمه رسمى «ایران» دایر بود. یکى از ویژگیهاى خاص مطبوعات این دوران انتشار نشریه با مسلک خاص بود؛ احزاب و جمعیتها براى خود روزنامه به خصوص ارگان قرار داده و افکار و نظریات خود را به وسیله جراید منتشر مىنمودند. چنانکه دموکراتها روزنامه ایران نو را تأسیس کردند و جمعیت اعتدالیون جریده شورى و حزب اتفاق و ترقى شرق هم روزنامه استقلال ایران را به معرض انتشار گذاردند.[12]
پس از انحلال دوره دوم مجلس، باز دوره انحطاط و خمود جراید پیش مىآید و براى مدتى جراید متوقف مىمانند تا دوره سوم و افتتاح مجلس که دوباره بر تعداد جراید افزوده مىشود.
دوره فترت یعنى مدتى که از انحلال دوره سوم مجلس شروع و به افتتاح دوره چهارم ختم مىشود و قریب ده سال 40ـ 1330 ق به طول انجامید، تحولات عظیمى در وضع جراید و مجلات پیش آمد و در حقیقت دوره بلوغ جراید فارسى در همین مدت است این دوره از ادوار مهم تاریخ مطبوعات ایران به شمار مىرود. جراید مهم و عمده این دوره عبارتند از:
ستاره ایران، ایران، رعد، برق، عصر جدید، کوکب ایران، نوبهار، میهن، بهارستان، حیوة جاوید[13]، کار، حقیقت، مرد آزاد، قانون، رهنما، شمس، بدر، جنت، توفیق، نسیم شمال، گل زرد و زنبور.
روزنامههاى ولایات نیز عبارت بودند از:
پرورش، فکر جوان، نداى گیلان، ترغیب و معیشت در رشت. عرفان، راه نجات، اخگر در اصفهان. بهار، مهر منیر، استقامت، چمن و آزادى در مشهد. گلستان، عصر آزادى، استخر، تخت جمشید و بهار آزادى در شیراز. سهند، عنکبوت، تبریز و شاهین در تبریز.[14]
دوره چهار ساله از کودتا تا تأسیس سلسله پهلوى پرشورترین و جنجالیترین ادوار روزنامه نویسى ایران بود.
سید ضیاءالدین طباطبائى که خود روزنامه نویس بود و به اهمیت جراید وقوف داشت از فرداى روز زمامدارى خویش یعنى از صبح روز چهارم اسفند 1299 عدهاى از جراید مهم پایتخت از قبیل گلشن ـ حلاّج و ستاره ایران را توقیف کرد و در آن میان حتى روزنامه رعد نیز که دارنده آن خود سید بود دچار تعطیلى شد و تنها روزنامه ایران از روز 12 اسفند مجددا شروع به انتشار نمود.[15]
امّا پس از برافتادن حکومت نود روزه سید ضیاء و روى کار آمدن دولت قوام السلطنه نه تنها این روزنامهها از توقیف بیرون آمدند بلکه جراید تازه دیگرى نیز از قبیل ناهید، اتحاد، قرن بیستم، طوفان، اقدام، قانون، خلق، ایران آزاد، سیاست، حقیقت و شفق سرخ به جمع آنها پیوستند.[16]
در همین زمان رضاخان میرپنج که پس از کودتاى سوم اسفند 1299 قدرت زیادى در حکومت بدست آورده بود و در کابینههاى سید ضیاء و قوامالسلطنه و مشیرالدوله و مستوفى الممالک همه کاره شده بود، مطرح گردید. وى که در کلیه امور حتى مطبوعات نیز دخالت مىکرد، در 14 مهر 1301 به علت انتقادات شدیدى که از طرف مطبوعات به مجلس و دولت و وزیر جنگ (رضاخان) مىشد از وزارت جنگ استعفا داد. امّا با تظاهرات و طرفدارى گسترده نظامیان در تهران و شهرستانها بار دیگر در پست خود ابقاء گردید و به همین علت روز به روز بر نفوذ و قدرتش افزوده گردید تا اینکه در مهر 1302 بر اثر کارشکنیها و تحریکات وى، مشیرالدوله از مقام رئیسالوزرائى استعفا داد و پس از او جمعى از جراید سردار سپه را سرلوحه برنامه خود قرار دادند تا سرانجام روز سوم آبان احمد شاه فرمان نخستوزیرى رضاخان را امضا نمود و خود براى همیشه به عنوان معالجه به اروپا رفت.
سردار سپه بلافاصله پس از رسیدن به صدارت، تصویبنامهاى صادر کرد که راه هرگونه شکایت از طریق جراید را مسدود مىساخت. این تصویبنامه قدرت و نفوذ مطبوعات را براى همیشه ـ در دوره زمامدارى سردار سپه و نیز بعد از آن به کلى از میان برد.[17]
در اسفند 1302 نغمه جمهوریخواهى ساز شد و بعضى از مطبوعات مانند روزنامه کوشش که مدیر آن شکراللّه صفوى بود، تجدد، ناهید، گلشن، جارچى ایران و به خصوص میهن و ستاره ایران و شفق سرخ به این مقوله دامن زدند. ولى نشریات مخالف جمهورى نیز بیکار نبودند و علیه این طرح مطالب فراوانى نوشتند. از جمله روزنامههاى فکاهى و کاریکاتورى نسیم صبا ـ روزنامه هفتگى قرن بیستم که آن را میرزاده عشقى مىنوشت و خود نیز یکى از قربانیان همین مخالفتها شد.
امّا بالاخره در آبان 1304 مجلس پنجم احمد شاه را از سلطنت خلع نمود و راى به سلطنت رضاخان داد. رضاخان نیز که آزادى مطبوعات را به زیان نقشهها و اندیشههاى خود مىدید در برابر آنها مقاومت نمود و سرانجام بر حریفان سیاسى و مطبوعاتى خود چیره شد و دستگاهى بوجود آورد که مطیع اراده او بود.
در آغاز تغییر سلطنت و چند سال بعد از آن رفتار دولت نسبت به جراید چندان شدید و خشونتآمیز نبود و روزنامههایى از قبیل اطلاعات، حصار عدل، تجدد ایران، آزادگان، آینده ایران، اوقات، ستاره جهان و غیره در تهران منتشر مىشدند[18] ولى کم کم بدبینى رضاخان به جراید بیشتر شد به قسمى که در سال 1310 جز تعداد معینى روزنامه در تهران و شهرستانها منتشر نمىشد.
در تمام دوره سلطنت رضاشاه، شهربانى مستقیما و کاملاً در مندرجات جراید نظارت مىکرد و تنها روزنامههایى مىتوانستند به انتشار خود ادامه دهند که نه تنها در نوشتههاى خود جانب حزم و احتیاط را رعایت نمایند بلکه از اعمال و افعال دولت پشتیبانى و جانبدارى کنند.[19]
و بالاخره همه این شدت عملها و خشونتها در شهریور 1320 به پایان رسید و رضاشاه مجبور به ترک ایران گردید. در نخستین سالهاى پس از شهریور 1320 صدها نشریه به تعداد جراید کشور افزوده شد و دهها روزنامه و مجلّه و ماهنامه با تیراژ زیاد در شهرهاى مختلف کشور توزیع گردید. امّا در کنار بسیارى از روزنامههاى روشنگر و هدفمند و ملى و مذهبى و ناشر افکار آزادیخواهانه و مترقى، عدهاى فرصت طلب و کهنه کار استعمار و دیکتاتورى مانند عباس مسعودى و شکراللّه صفوى و یا تازهواردان کهنه کار چون گردانندگان اصلى روزنامههاى رعد، وظیفه، اراده ملى، نداى عدالت، کشور، فرمان، آتش و... به انتشار روزنامههاى به اصطلاح سیاسى و رنگین نامههاى جنجالى و سکسى که سراپا مروج افکار شاهنشاهى و مبلغ نیات پلید استعمار رسوا شده انگلیس و آمریکا بودند، پرداختند و گروهى از زندانیان سیاسى آزاد شده چپ و روشنفکران کم تجربه هم به نشر چندین روزنامه و دهها مجله هفتگى و ماهانه و فصلنامه پرداختند که مطالب ترجمه شده آنها غالبا از نشریات خارجى و در جهت وابستگى به مکتب مارکسیسم بود.
یکى از رویدادهاى مهم مطبوعاتى در این دوره توقیف 43 روزه[20] همگانى مطبوعات در سراسر ایران از روز 7 آذر 1321 به دستور قوامالسلطنه و با اعلام حکومت نظامى زیر نظر سپهبد احمدى بود. در این دوره فقط یک نشریه بامدادى از جانب اداره تبلیغات وابسته به نخستوزیرى و در جنب رادیو ایران، زیر نام «اخبار روز» منتشر مىشد که بیشتر نسخههایش بطور رایگان توزیع مىشد و در واقع یک نشریه دولتى و ناشر نظرات شخص احمد قوام (قوامالسلطنه) بود.
با آغاز سال 1329 با گسترش فعالیت جبهه ملى ایران به رهبرى دکتر مصدق و انتشار و توزیع وسیع جراید وابسته به این جبهه از جمله روزنامههاى باختر امروز، شاهد، نیروى سوم، شورش، روزنامه ارگان حزب ایران،[21] سپهبد رزمآرا به نخستوزیرى رسید و فشار بر این جراید در این حکومت خاصه به منظور ممانعت از ملى شدن صنعت نفت زیادتر شد و روزنامههایى که زبان نمایندگان اقلیت مجلس شوراى ملى بودند مورد حمله عوامل وابسته به دولت رزمآرا قرار گرفتند و چند چاپخانه که روزنامههاى مذکور در آنها چاپ مىشد غارت گردید.
به دنبال ترور رزمآرا و روى کار آمدن دکتر مصدق وى به شهربانى کل کشور دستور مىدهد: «در جراید ایران آنچه راجع به شخص اینجانب نگاشته مىشود هرچه نوشته شود و هر کس نوشته باشد نباید مورد اعتراض و تعرض قرار گیرد.»[22]
به همین دلیل در حکومت ملى دکتر مصدق مطبوعات از آزادیهاى سیاسى و اجتماعى نسبى برخوردار بودند. در همین دوره بود که روزنامههاى چپگرا مانند بسوى آینده، شهباز، مصلحت، جوانان دمکرات و... با مطبوعات ملى همگام شدند و در تأیید نهضت ملى شدن صنعت نفت و تقویت حکومت دکتر مصدق در تظاهرات و میتینگها شرکت مىکردند.[23]
روزنامههاى ملى و ضد استعمارى در این دوره افشاگر بسیارى از توطئههاى ضد مردمى درباریان و کارشکنان نهضت ملى ایران بودند. لکن با سقوط دولت مصدق پس از کودتاى ننگین 28 مرداد 1332 فشار بر مطبوعات بیشتر شد و روزنامه نویسان مورد ستم واقع شدند و گروه کثیرى بازداشت و شکنجه شدند از جمله دکتر حسین فاطمى مدیر روزنامه باختر امروز. دوباره با شکست نهضت، مطبوعات ایران به طور کلى در محاق استبداد گرفتار آمدند یا به زیر سیطره دربار و اربابان تازه آمریکایىاش رفتند و درست همین زمان نویسندگان مطبوعات این کودتا را معجزه قرن[24] توصیف کردند.
در 28 اسفند 1333 دولت فضلاللّه زاهدى سقوط کرد و علاء روز اول فروردین 1334 تشکیل کابینه داد. در دهم مرداد 1334 قانون به اصطلاح موقتى را[25] به اجرا گذاردند که به موجب آن صدها نشریه امتیازدار امکان تجدید امتیاز نیافتند و به تعطیلى کشانده شدند و نیز کسانى امتیاز انتشار روزنامه و مجله کسب کردند که از تمام جهات رژیم به آنها اعتماد داشت و دستگاه امنیتى رژیم بر آنها مهر تأیید زده بود.
جراید کشور در سالهاى 39 تا 41 تا حدودى مىتوانستند برخى مطالب انتقادى را با اجازه خود درج کنند ولى با روى کار آمدن دولت علم این آزادى نیم بند هم سلب شد و مطبوعات دچار سانسور شدید شدند.
در سال 1342 یورش بزرگ به مطبوعات به بهانه کم تیراژى آنها روى داد و جهانگیر تفضلى وزیر مشاور و معاون تبلیغات دولت علم به دستور محمدرضا حدود 75 روزنامه و مجله[26] را توقیف کرد و این عمل نه تنها از طرف مطبوعات دیگر محکوم نگردید بلکه از سوى اصلىترین آنها یعنى روزنامههاى اطلاعات و کیهان از آن حمایت گردید و این خبر را با شادى هوادارانهاى چاپ کردند.
ویژگى اصلى و عمده مطبوعات از آغاز سال 42 تا اوجگیرى انقلاب اسلامى خاموش ماندن آنهاست امّا به یک سرى از ویژگیها به قرار زیر نیز مىتوان اشاره نمود :[27]
ـ یکدستى و هم سوئى همه مدیران و صاحبان امتیاز و کارفرمایان مطبوعات در باجگیرى از دولت و دولتمردان وقت، آنان همه به طور دربست در خدمت رژیم آمریکا بودند و از چاپلوسترین مدافعان دربار به شمار مىآمدند.
ـ تسلط بى رقیب ساواک بر مطبوعات و مال و جان آنان با مباشرت وزارت اطلاعات و جهانگردى.
ـ تشدید همه جانبه سانسور.
ـ رواج بى حد و حصر چاپلوسى از رژیم و دستگاه سلطنت و دولتیان و مجلسیان طراز اول.
ـ افول مطالب انتقادى تا حد نازلترین نوشتههاى طنز و تفریحى.
ـ پرداختن تقریبا تمام مطبوعات به موضوعهایى که در زندگى اجتماعى اهمیت چندانى نداشت.
ـ رونق جو روزنامهنگارى به حدى که غالب دست اندرکاران فاقد اصول و معیارهاى مطبوعاتى رو به سوى تجارت قلم نهادند.
ـ حساسیت شدید همه دولتمردان، از هویدا (نخستوزیر) گرفته تا رئیس یک اداره دولتى، در برابر حتى کوچکترین خردهگیرى و عیب نمایى.
تعداد این نشریات از سال 43 تا 53، 212 روزنامه، هفته نامه، ماهنامه، فصلنامه به زبانهاى فارسى، انگلیسى، آلمانى، عربى و غیره بود که از این تعداد 138 نشریه در پایتخت و بقیه در شهرستانها منتشر مىشدند.[28] این نشریات با خط گرفتن از ساواک به قلم فرسایى جهت اهداف رژیم مىپرداختند و تا آنجا پیش رفته بودند که امام راحل (ره) از آنان با عنوان «قلمهاى استعمارى»[29] یاد کردهاند.
یکى از این قلمها در دست على اصغر امیرانى صاحب امتیاز مجله خواندنیها بود که پیوسته در جهت القاى تفکرات رژیم به مردم و مسخ افکار عمومى قلمفرسایى مىنمود.
على اصغر امیرانى در سال 1294 در شهرستان بیجار به دنیا آمد[30] و فعالیت مطبوعاتى خویش را از اواخر سلطنت رضاخان آغاز کرد و به عنوان نویسنده به تحریریه روزنامه اطلاعات و نسیم صبا پیوست.
امتیاز مجله خواندنیها را در سال 1319 بدست آورد و اولین شماره آن را در شهریور ماه همان سال انتشار داد.[31] ترتیب انتشار مجله خواندنیها ابتدا ماهانه بود سپس هفتگى شد و از سال 1326 شمسى هر هفته دو شماره انتشار مىیافت. محمد صدر هاشمى مؤلف تاریخ جراید و مجلات ایران درباره مجله خواندنیها مىنویسد:
«مجله خواندنیها ابتدا نشریه بنگاه زربخش بود و بعدا به مدیرى و صاحب امتیازى على اصغر امیرانى در تهران تأسیس ومنتشر شد، قسمت اعظم ترقى این مجله مربوط به دوره بعد از شهریور 1320 است».[32]
امیرانى از ابتداى فعالیت مطبوعاتى خود تنها در اندیشه منافع شخصى بود و در راستاى این خصوصیت دست به هر کارى مىزد و به هر اقدامى تن مىداد، حمایت از دربار، خدمت به نیروهاى خارجى مستقر در ایران، وابستگى به سفارتخانههاى خارجى، گرفتن رشوه، خبرچینى و فروش اطلاعات و در یک کلام هر کارى که مىتوانست او را به ثروت و قدرت برساند. وى به خاطر خصوصیات خاص اخلاقىاش فردى بود که به قول معروف نان را به نرخ روز مىخورد و در هر شرایطى مطالب نشریهاش را مطابق با همان شرایط تنظیم و منتشر مىنمود یکى از روزنامهنگاران با توجه به همین خصوصیت امیرانى مىگوید:
«امیرانى به تعداد نخستوزیران این مملکت تملق بافته و دو برابر آن در پس هر کدامشان بد و بیراه تحویل داده است.»[33]
او به معناى دقیق کلمه عنصرى فرصت طلب بود و مطالب و اخبار خواندنیها را هم منطبق با شرایط و اوضاع و احوال منتشر مىساخت. زمانى که محمدرضا شاه در موضع ضعف قرار داشت و حرکتهاى ضد استعمارى ملت ایران و جریان ملى شدن نفت روز به روز مطرح مىشد، امیرانى به دربار پشت کرد و علیه شاه و خاندان سلطنتى مطالبى نوشت.[34]
امّا به محض اینکه کودتاى 28 مرداد به وقوع پیوست و امپریالیسم آمریکا دوباره محمدرضا شاه را بر اریکه قدرت برگرداند، امیرانى هم خود را در صف جان نثاران سلطنت قلمداد کرد و به طور مستمر به بهرهبردارى از آن پرداخت. او حتى مدعى شد در دوران سقوط از 25 تا 28 مرداد حکم اعدام او نیز صادر شده بود و فقط به اجراى آن 24 ساعت مانده بود که اوضاع عوض شد...[35]
امیرانى روابط خاصى با سفارتخانههاى غربى به ویژه سفارت انگلیس و آمریکا داشت. وى در تمام سالهاى پس از کودتاى 28 مرداد تا سپیده دم انقلاب اسلامى، بیشترین رابطه با غرب به ویژه مأموران اعزامى از سوى سازمان جاسوسى سیا را داشت. پس از پیروزى انقلاب اسلامى و تسخیر لانه جاسوسى آمریکا، بسیارى از اسناد ارتباط اشخاص با سیا از جمله امیرانى کشف گردید و در یکى از این اسناد که داراى طبقهبندى سرّى و داراى تاریخ 9 سپتامبر 1967 برابر با 18 شهریور 1346 بود با عنوان آخرین توصیهنامه در مورد رابطین چنین توصیفى در مورد امیرانى آمده است:
«على اصغر امیرانى چون انگلیسى را اصلاً بلد نیست و فرانسهاش هم ضعیف است مذاکرات با او به زبان فارسى بوده است... امیرانى شایسته پرورش است، او خوى بازیگوشى دارد و مایل است بادکنکها را سوراخ کند و موازیهاى دور و درازى برقرار نماید و به طور کلى به عنوان یک خرمگس رام رفتار کند. بنابراین باید گذاشت که او حرف خود را بزند ولى بعد از اینکه حرفهایش را زد گوش فرا خواهد داد... او مرد با شهامتى نیست ولى در پز شهامت متخصص است بدون اینکه مایهاى داشته باشد.... [36]
امیرانى موجودى کینهتوز بود و بر سر جزئىترین موضوعى که ممکن بود به منافع او لطمه بزند خویشتن دارى را از دست مىداد و دیگران را مورد حمله و آماج ناسزاهاى خویش قرار مىداد. به طور قطع و یقین مىتوان گفت که هیچ نشریه یا مدیر نشریهاى نبوده است که امیرانى با او اختلاف پیدا نکرده باشد و به او فحش و ناسزا نگفته باشد. وى به هر مناسبتى با هم کیشان خود درگیرى قلمى پیدا مىکرد و به همه نشریات از جمله اطلاعات، مهر ایران، زن روز، آژنگ، فرمان و غیره حمله کرده است به همین دلیل لقب «چاقو کش قلمى»[37] را به خود اختصاص داده است.
موضعگیرى امیرانى در قبال انقلاب نیز مورد توجه است. او بعد از فاجعه 17 شهریور 57 و درست زمانى که قلوب ملت مملو از خشم و نفرت نسبت به رژیم بود، با مقالهاى تحت عنوان «حساب شاه از سایرین جداست» نوشت : «تنها دشمنان ایران مىخواهند که بدیهاى دیگران را به حساب شاه بگذارند... اکنون اعلیحضرت عقیده دارند که عدهاى نالایق بدکاره و خودخواه تخم نارضایتى را کاشتهاند. باید مردم دست در دست شاهنشاه علیه طبقه فاسد مبارزه کنند»[38]
از دیگر فعالیتهاى او برخلاف جریان انقلاب مردم، قرار دادن صفحهاى در اختیار عبدالعلى ادیب برومند عضو شوراى مرکزى جبهه ملى ایران و از لیبرالهاى بعد از انقلاب بود و او نیز این نشریه را محلى براى مدیحه سرایى شاه کرد و به خاطر همین چاپلوسیها و مدیحه سرائیها موفق به دریافت نشان درجه اول همایون[39] از دست محمدرضا شد.
لازم به ذکر است امیرانى نیز بخاطر همین خوش خدمتیها موفق به اخذ نشان همایون، تاجگذارى و اصلاحات ارضى گردیده بود و این موضوع یکى از دلایل مباهات و افتخار وى گردیده بود.[40]
امیرانى در کنار این اقدامات براى جدا کردن مردم از روحانیت انقلابى و حضرت امام خمینى رضواناللّه تعالى علیه دست به جوسازىهاى گوناگون زد و با هدف عمده کردن نقش مراجعى چون شریعتمدارى به تبلیغ در اطراف آنها پرداخت و اخبار و مطالب مربوط به او را در صدر مطالب خواندنیها قرار داد.
او در اوجگیرى انقلاب و اعتصاب افراد یکایک کارگران و کارکنان چاپخانه را تحت نظر قرار داد و کوچکترین حرکت آنها را به ساواک گزارش مىنمود حتى خود با خشنترین رفتار از اعتصاب آنها جلوگیرى مىنمود.[41] پس از اعتصاب نویسندگان مطبوعات و پیوستن آنها به مردم، امیرانى همچنان به اعمال خود ادامه داد و قصد انتشار خواندنیها را داشت که با عکسالعمل نویسندگان مواجه شد و آنها با انتشار اعلامیهاى اسامى افرادى را که قصد شکستن اعتصاب را داشتند اعلام نمودند که از جمله آنها امیرانى مدیر مجله خواندنیها بود اما وى همچنان در مسیر خیانت پیش مىرفت و به قول خودش «در راهى که مىرفت اربابى جز شاهنشاه آریامهر نداشت.»[42]
او حتى با وقاحت تمام پس از بازگشت امامخمینى به میهن دست از افکار و اعمال پلید خود برنداشت و در مقالهاى در خواندنیها مورخ هفتم بهمن 57 گفت : «صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت.»[43]
سرانجام پس از پیروزى شکوهمند ملت ایران به رهبرى قائد عظیمالشأن جهان اسلام، دست پلید این خود فروختگان و خائنین به ملت و مملکت قطع گردید و حکومت اسلامى زمام امور را به عهده گرفت و در همین راستا امیرانى در روز 21 اسفند 57 دستگیر شد. بازداشت او مدت هفت ماه به طول انجامید و در این مدت همفکرانش دست از فعالیت برنداشتند و با نوشتن مقالاتى در روزنامههاى خود، خواهان آزادى او گردیدند و سرانجام او در تاریخ 1 / 7 / 58 آزاد گردید. لکن پس از آزادى دست از فعالیتهاى خائنانه و ضد انقلابى خود برنداشت و همچنان در خدمت دشمنان قسم خورده ایران اسلامى به ضربه زدن ادامه داد تا اینکه مجددا در تاریخ 9 / 6 / 59 بازداشت شد و در دادگاه انقلاب اسلامى به ریاست آیتاللّه محمدى گیلانى به اتهام وابستگى و همکارى نزدیک با خانواده سلطنتى و تقویت رژیم منفور پهلوى، همکارى نزدیک با رژیم اشغالگر قدس و اعلام پشتیبانى از آن و همکارى با ساواک منحله، اختفاى بى سیم و دستگاههاى گیرنده و فرستنده حساس و نگهدارى چند دستگاه بى سیم با طول موج اختصاصى، محکوم به اعدام گردید و حکم صادره در سحرگاه 1 / 4 / 60 به مرحله اجرا درآمد.[44]
نشریه خواندنیها هر هفته دوبار منتشر مىگردید با این وجود فاقد تشکیلات تحریریه به روال دیگر جراید و نشریات بود. هر نشریهاى براى انتشار مناسب و مورد پسند و روزآمد از همکارى چندین نفر خبرنگار، نویسنده، عکاس، مترجم سود مىبرد امّا خواندنیها خود را از این قاعده مستثنى کرده بود. تمام کادر تحریرى مجله خواندنیها از دو نفر تشکیل مىشد یک نفر به عنوان سردبیر و یک نفر به عنوان نویسنده که وظیفه خبرنگارى، تنظیم خبر و نمونه خوانى و تصحیح متنهاى چاپى را نیز به عهده داشت.[45] از آنجا که امیرانى براى انتشار خواندنیها فعالیت تولیدى انجام نمىداد و مقالات دیگر نشریات را نقل مىکرد، همکاران مطبوعاتى به او لقب «سارق الجراید»[46] را داده بودند.
خواندنیها در طول چهل سال فعالیت مطبوعاتى و انتشاراتى خود از همکارى افراد زیر به عنوان سردبیر و نویسنده و غیره سود برده است:
ـ امیرهوشنگ عسگرى با بیش از پنج سال فعالیت در پست سردبیرى، او از رهگذر این سمت خود را به مرکز قدرت رژیم نزدیک کرد و توانست امتیاز مجله خوشه را بگیرد.
ـ عباس فروتن که پس از برکنارى از سردبیرى به نمایندگى مجلس رسید.
ـ نصراللّه شیفته که بعد از رها کردن خواندنیها به مدارج بالاى رژیم پهلوى رسید از جمله چندین مرتبه معاونت نخستوزیرى را به عهده گرفت و مدتى نیز معاون وزیر اطلاعات گردید. وى مدت سه سال سردبیر خواندنیها بود.
ـ ایرج نبوى که پس از شیفته در این سمت قرار گرفت وى اهل زد و بند و اخاذى بود و از این راه درآمد زیادى را براى امیرانى به ارمغان آورد.
ـ محمود طلوعى که پس از نبوى به مدت ده سال بر این مسند تکیه زد وى نیز پس از کنارهگیرى از خواندنیها به نمایندگى مجلس شوراى ملى رسید.
ـ یکى دیگر از همکاران امیرانى ذبیحاللّه منصورى بود که به خاطر تسلط به چند زبان، سخت مورد توجه امیرانى بود و به علت اعتیاد به مواد مخدر و الکل و نداشتن خانه و کاشانه در پناه امیرانى قرار گرفت و مدت زیادى با این نشریه همکارى داشت.
ـ خسرو شاهانى نیز که هر هفته صفحهاى به نام کارگاه نمدمالى را منتشر مىکرد با استفاده از طنز در جهت منافع امیرانى قلم مىزد.
ـ کریم رشتىزاده نیز از جمله افرادى بود که با خواندنیها همکارى نزدیک داشت. وى که عضو سردبیرى مجله مبتذل «این هفته» بود در گزینش مطالب با امیرانى همکارى مىکرد. رشتىزاده از جمله روزنامهنگارانى بود که با تمام وجود در خدمت اشاعه فساد و ابتذال قرار داشت. وى پس از انقلاب به حکم دادگاه انقلاب به اعدام محکوم گردید.
علیرغم ادعاى امیرانى مبنى بر تعدد توقیف مجله خواندنیها به خاطر روحیه مبارزه جو و عدم سازشکارانهاش! این نشریه تنها در سال 1324 به مدت یک ماه توقیف شد و پس از آن بطور مستمر تاپیروزى انقلاب اسلامى منتشر گردید.[47]
والسلام
[1] . نشریه گنجینه اسناد ـ شماره 29 و 30 ـ بهار و تابستان 77 ـ ص 3
[2] . همان ـ ص 4
[3] . تاریخ سانسور در مطبوعات ایران ج 1 ـ گوئل کهن ـ نشر آگاه ـ ص 11
[4] . همان ـ ص 18
[5] . همان ـ ص 23
[6] . همان ـ ص 18
[7] . همان ـ ص 31
[8] . همان ـ ص 44
[9] . ر.ک : تاریخ سانسور در مطبوعات ایران ـ ج 2ـ گوئل کهن ـ نشر آگاه، ص 83
[10] . همان ـ ص 40
[11] . همان ـ ص 49
[12] . تاریخ جراید و مجلات ایران ج 1ـ محمد صدر هاشمى ـ انتشارات کمال ـ ص 25
[13] . این عنوان، همان حیات جاوید است که توسط سید میرزا آقا فلسفى چاپ و منتشر مىگردید.
[14] . همان ـ ص 25
[15] . از نیما تا روزگار ما، ج 3 ـ یحیى آرین پور ـ انتشارات زوار ـ ص 57
[16] . همان ـ ص 58
[17] . همان ـ ص 60
[18] . از نیما تا روزگار ما، ج 3 ـ یحیى آرین پور ـ انتشارات زوار ـ ص 63
[19] . همان ـ ص 63
[20] . مجله رسانه، شماره 2 ـ تابستان 72 ـ ص 43
[21] . همان ـ ص 45
[22] . همان ـ ص 46
[23] . نشریه رسانه ـ شماره 2 تابستان 72 ـ ص 46
[24] . همان ـ ص 47
[25] . همان ـ ص 48
[26] . همان ـ ص 500
[27] . نشریه رسانه ـ شماره 4 ـ زمستان 72 ـ صص 72 ـ 73
[28] . مطبوعات ایران، 53 ـ 1343 ـ مسعود برزین ـ کتابخانه بهجت ـ 1354 ـ ص 7
[29] . صحیفه امام ـ ج 2 ـ ص 323
[30] . پرونده انفرادى ساواک
[31] . روزنامه کیهان ـ شماره 16284 ـ 12 / 5 / 77 ـ ص 8
[32] . تاریخ جراید و مجلات ایران، ج 1 ـ محمد صدر هاشمى ـ انتشارات کمال ـ ص 259
[33] . مجله فردوسى 14 فروردین 47
[34] . مجله خواندنیها دوره سیزدهم شمارههاى 91 ـ 93 ـ 94
[35] . خواندنیها 26 / 10 / 51
[36] . اسناد لانه جاسوسى ج 17 : رابطین خوب آمریکا ـ نشر مرکز اسناد لانه جاسوسى ـ صص 9 ـ 8
[37] . مجله فرمان 25 / 10 / 46
[38] . خواندنیها، سال 28 ـ شماره 51
[39] . چهره مطبوعات معاصر ـ غلامحسین صالحیار ـ پرس اجنت، ص 150
[40] . همان ـ ص 6
[41] . روزنامه کیهان ـ شماره 16287 ـ 15 / 5 / 77 ـ ص 8
[42] . مجله خواندنیها ـ شماره 51 ـ 1357
[43] . مجله خواندنیها ـ 7 / 11 / 57
[44] . روزنامه کیهان ـ شماره 16289 ـ 18 / 5 / 77 ـ ص 8
[45] . روزنامه کیهان ـ شماره 16286 ـ 14 / 5 / 77 ـ ص 8
[46] . مجله فردوسى ـ شماره 782 ـ 21 / 5 / 47
[47] . مطبوعات ایران از 1320 ـ حسین ابوترابیان ـ ص 78