زندگینامه
14 مرداد سال 1310 شمسى روستاى کن در دو فرسخى شهر تهران نظارهگر تولد پنجمین فرزند حاج اسداللّه کنى[1] بود. «محمدرضا» نام زیبایى بود که با مشورت همسرش فاطمه خانم[2] بروى نهادند. البته فرزندان دیگر نیز از نامهاى زیبایى چون: مرتضى، حسن، حسین، محمدباقر (مهدى)، بتول، سکینه و ربابه برخوردار بودند. اداره این خانواده نسبتا پر جمعیت تلاش و کوشش فراوانى را مىطلبید. دستان پینه بسته حاج اسداللّه کنى از زحمت و مشقت فراوان وى در کسب روزى حلال براى آنان حکایت مىکرد :
«شغل اولى پدرم کشاورزى بود. بعد هم به اعتبار اینکه توسعه پیدا کرد به کار تجارت نیز پرداخت. سطح زندگى متوسطى داشتیم.»[3]
محمدرضا پس از آن که دوران سرتاسر پاکى و زیبایى کودکى را در دامان پر مهر پدر و مادر گذراند وارد دبستان شد:
«بنده دبستان را که شش کلاس بود در کن گذراندم و 13 ساله بودم که از کن آمدم بیرون و با فاصله یک تابستان طلبه شدم. دو چیز انگیزه من براى طلبگى بود. یکى اینکه پدرم علاقه داشت به علما و این برخورد براى ما یک ایجاد علاقهاى کرده بود و از بچگى علما و روحانیون را مىدیدم و مادرم در مرحله بعدى تشویق مىکرد.»[4]
در سال 1324 شمسى به همراه پدر ـ براى ادامه تحصیل ـ عازم تهران شد و براى شروع، مدرسه سپهسالار «مدرسه عالى شهید مطهرى» را انتخاب نمود. براى فراگیرى جامعالمقدمات در حلقه درس شیخ حسین کرمانى نشست ولى پس از دو هفته، چون جو حاکم بر محیط مدرسه را با روحیات خود سازگار ندید، آنجا را ترک کرد :
«علىایحال من از آن مدرسه چون ناراحت بودم به پدرم گفتم که برویم یک جاى دیگرى؛ شنیده بودم که آقاى «برهان»ى[5] هست توى مدرسه لرزاده و ایشان تازه طلبه قبول مىکنند و مىپذیرند و مرد خوبى است هم از نظر معنوى و هم تربیت طلاب. این بود که پدرم مرا بردند پیش ایشان و از آنجا شروع کردم.»[6]
محمدرضا مدت سه سال در مدرسه لرزاده به فراگیرى مقدمات علوم اسلامى ـ که همان زبان و ادبیات عرب است ـ پرداخت، ضمن اینکه از فیوضات معنوى استاد خویش مرحوم حاج شیخ علىاکبر برهان نیز بهرهمند گردید. وى اساتید مقدمات خود را در مدرسه لرزاده چنین معرفى مىکند :
«صرف میر را نزد شیخ جواد، انموزج را نزد شیخ کاظم مستفید که بعدها طبیب شد، بخشى از سیوطى، چند باب مغنى و مطول را نزد پیرمرد ملایى به نام سلماسى، قسمتى از سیوطى را نزد آیتاللّه قاضى امام جمعه دزفول و مابقى مغنى را نزد مرحوم برهان خواندم.»[7]
دوران تحصیل در مدرسه لرزاده سرشار از خاطرات، وقایع و جریانات مختلف است اما از دو واقعه نمىتوان چشم پوشید: اولى ماجراى معمم شدن است :
«به یاد دارم عوامل ملامحسن مىخواندم که [آقاى برهان] گفت: باید معمم بشوید! پدرم موافق نبود، مىگفت هنوز زود است و شما به مسایل شرعى آشنا نیستید، مردم از شما مساله مىپرسند و شما نمىتوانید پاسخ دهید با این حال آقاى برهان بر معمم شدن من اصرار داشتند و من هم از ایشان اطاعت کردم و در عید غدیر در مراسم جشنى که در مدرسه برگزار شد با عبا و قبایى که ایشان به من عاریت داده بود و با عمامهاى که خود تهیه کرده بودم ملبس به لباس روحانیت شدم.»[8]
ماجراى دوم مربوط به رفتار، سلوک حسنه و روش تربیتى آقاى برهان است. ایشان اعتقاد عمیق به ائمه اطهار علیهمالسلام و توسل به آن ذوات مقدسه و زیارت آنان داشت. از اینرو در فرصتهاى مناسب طلاب را به زیارت مىبرد:
«ایشان، طلبههاى مدرسه را بهطور دسته جمعى به عتبات مقدسه برد، در این سفر که دو ماه طول کشید برنامه ویژهاى براى ما گذاشت. ده شب به مسجد کوفه ما را برد که در آنجا بیتوته و اعتکاف کردیم. در نجف برنامهاش این بود که هر روز ما را به دیدار یکى از علما و مراجع مىبرد. این سفر از نظر معنوى سفر بسیار خوبى بود.»[9]
پس از فراگیرى مقدمات علوم اسلامى در تهران در سال 1327 ش براى ادامه تحصیل راهى شهر مقدس قم گردید تا در جوار حرم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام ضمن کسب فیوضات معنوى، از اساتید برجسته این حوزه مقدسه بهرهمند گردد. ابتدا مدرسه فیضیه را بهعنوان محل سکونت برگزید. پس از سه سال به مدرسه حجتیه قم رفت. طى این مدت در محضر درس اساتید متعدد و برجستهاى حاضر شد. بخشى از کتاب معالمالاصول را نزد آیتاللّه حاج شیخ جعفر سبحانى و بخش دیگر را نزد حاج سید جواد حسینى، مطول را نزد آیات عظام سیدرضا صدر، شیخ على مشکینى و نعمتاللّه صالحى نجفآبادى،قوانین را نزد شیخ یوسف شاهرودى، بخشى از رسائل و کفایه را نزد شیخ عبدالجواد خمینى (سدهى)، قسمتى از مکاسب و کفایه را نزد آیتاللّه محمد مجاهدى، بخش دیگر مکاسب و رسائل را نزد آیتاللّه سید محمدباقر سلطانى و مقدارى از کفایه را نزد آیتاللّه سید شهابالدین مرعشى نجفى فرا گرفت.
تلمذ در محضر اساتید یاد شده، 6 سال به طول انجامید. با پایان یافتن دوره سطح، آیتاللّه محمدرضا مهدوى کنى خود را آماده شرکت در حوزه درسى بزرگان و استوانههاى فقه و فقاهت دید. پنج سال از محضر آیتاللّه سیدمحمدحسین طباطبایى بروجردى، مدت نه سال در درس خارج فقه و اصول امام خمینى، مدتى در کلاس درس فقه و فلسفه آیتاللّه ابوالحسن رفیعى قزوینى و برخى اساتید دیگر شرکت نمود.
همزمان دروس کلامى نظیر شرح تجرید را نزد آیتاللّه مرتضى مطهرى و فلسفه و تفسیر قرآن کریم را نزد علامه سید محمدحسین طباطبایى فرا گرفت:[10]
«غیر از مرحوم برهان که در شکلگیرى اولى طلبگى من تأثیر گذارده سه تن از اساتید بزرگوار که من از محضرشان استفاده بردهام بیش از همه در شخصیت من اثر گذاردهاند. هرکدام از جهتى. در جهتگیریهاى فقهى و روش برخورد با مسائل فقهى، مرحوم آیتاللّه بروجردى زیرا ایشان در فقه و علم اصول صاحب سبک بود... از نظر سیاسى و اخلاقى امام بیش از همه در شخصیت من اثر گذارده است. از نظر فلسفه و آشنایى با قرآن و افکار و اندیشههاى نو، مرحوم علامه طباطبایى در من بسیار اثر گذارده است.»[11]
آیتاللّه مهدوى کنى در سال 1338 ش در حالى که به درجه اجتهاد نائل گردیده بود با دختر آیتاللّه حاج شیخ زینالعابدین سرخهاى یکى از علماى معروف تهران ازدواج نمود.[12] پس از ازدواج دو سال دیگر در قم ماند:
«تا سال 1340 ش در قم بودم و بسیار علاقهمند بودم که در قم بمانم. ولى مشکلات خانوادگى و اصرار پدرم بر آمدنم به تهران مانع از آن شد که در قم ماندگار شوم. از اینرو پس از رحلت آیتاللّه بروجردى به تهران آمدم.»[13]
پس از عزیمت به تهران در منزلى که متعلق به پدرش بود در خیابان زریننعل، ضلع شمالى میدان شهدا ساکن شد.[14] براى تدریس آموختههاى خود مدرسه علمیه مروى تهران را انتخاب نمود و در کنار تدریس در درس آیتاللّه ابوالحسن رفیعى قزوینى نیز شرکت نمود :
«در درس آقاى رفیعى شرکت مىکردم و با آقا رضى [شیرازى] بحث داشتم و یک سال هم در قزوین خدمت آقاى رفیعى درس خواندم.»[15]
در اواخر 1341 ش امناى مسجد تازه تأسیس جلیلى تهران[16] از آیتاللّه مهدوى کنى براى اقامه جماعت در این مسجد و نشر و اشاعه فرهنگ و معارف اسلامى دعوت به عمل آوردند:
«بنده از قم که آمدم تقریبا اواخر سال 40 بود. این مسجد تازه بنا شده بود و امامى ـ قبلاً ـ نداشت و از بنده دعوت کردند که در آنجا امامت کنم. البته واسطه این دعوت هم آیتاللّه سرخهاى بود که ابوالزوجه بنده بودند که متولى آن مسجد بودند. البته مسجد جلیلى آن موقع بالاشهر تهران حساب مىشد و معمولاً کسانى که اطراف مسجد بودند مسجدى نبودند قهرا از جاهاى دیگر در مسجد شرکت مىکردند.»[17]
مبارزات و فعالیتهاى سیاسى
پیش از نهضت امام خمینى
اولین برگ از پرونده فعالیتهاى سیاسى آیتاللّه مهدوى کنى در ماجراى انتقال جنازه رضاخان به ایران رقم خورده است. محمدرضا پهلوى، براى تثبیت حکومتش در 17 شهریور سال 1329 تصمیم گرفت جنازه پدرش را از مصر به ایران منتقل کند که با برخى مخالفتها مواجه شد:
گرفت جنازه پدرش را از مصر به ایران منتقل کند که با برخى مخالفتها مواجه شد:
«پس از آنکه وارد حوزه علمیه قم شدم در جمع طلاب تهرانى قرار گرفتم که در آن زمان در مسایل سیاسى شاخص بودند. از اینرو با نخستین حرکت سیاسى آن زمان که مرحوم نواب صفوى در مخالفت با دفن رضاخان در شهر مقدس قم به راه انداخت که موفق هم شد، ما هماهنگ بودیم و از هواخواهان ایشان به شمار مىرفتیم. این تفکر سیاسى و ضد دین بودن دستگاه پهلوى مرا بر آن داشت تا در هر فرصت مناسبى که پیش مىآمد مخالفت خود را ابراز کنم و با کسانى که علیه دستگاه حرکتى انجام مىدادند، هماهنگ باشم. همین روحیه سبب شد که در اولین سفر تبلیغى از دست عمال رژیم کتک بخورم و تبعید شوم. هیجده سالم بود که به اتفاق یکى از دوستان: آقایان سید جلال حسینى که اهل کجان اردستان بود و هماکنون به امامت و تبلیغ و ترویج مشغول است و چند نفر از طلاب، به اردستان رفتم. آن سال، دهه فاطمیه، با ایام نوروز، مصادف شده بود، بهائیان در اردستان خیلى فعال بودند. تصمیم گرفتیم به بهانه دهه فاطمیه مجالسى را برپا کنیم. خودمان مجلس روضهخوانى گرفتیم. اولین روز، بنا شد آقاى سید جلال حسینى صحبت کند. عدهاى هم جمع شده بودند. بهائیان، رئیس ژاندارمرى را تحریک کرده بودند که مانع برگزارى مجلس روضهخوانى ما شود. از طرف رئیس ژاندارمرى، مأمورى آمد و گفت: رئیس ژاندارمرى گفته است که فردا باید اینجا را ترک کنید. آقاى سید جلال حسینى گفت: رئیس ژاندارمرى بىخود کرده که چنین گفته است. فرداى آن روز رئیس ژاندارمرى آمد، مرا خواست. من رفتم. به من گفت: فورا این جا را ترک کن. گفتم: به چه دلیل مىگویى این جا را ترک کن. بین من و او بگومگویى شد. یک سیلى به من زد. ما را بردند ژاندارمرى، در ژاندارمرى بین رئیس و بین آقاى سید جلال حسینى بگومگویى شد و آقا سید جلال، خیلى تند با رئیس ژاندارمرى برخورد کرد. این بگومگوها، بخصوص که بخشى از آن در پیش مردم اتفاق افتاده بود، رئیس ژاندارمرى را خیلى خشمگین کرده بود. از اینرو دستهاى ما را بستند و بسیار کتک زدند که در آن بین از همه بیشتر آقاى سید جلال کتک خورد. آقا سید جلال را به اصفهان فرستادند بهعنوان زندانى، تا محاکمه شود و مرا هم به قم فرستادند... جریان دیگر سیاسى که من در آن فعالیت داشتهام مربوط مىشود به دوران نهضت ملى شدن صنعت نفت. در آن زمان مسأله انتخابات مجلس شوراى ملى مطرح بود. آیتاللّه کاشانى و آیتاللّه سید محمدتقى خوانسارى اعلامیه داده بودند بر لزوم شرکت عموم مردم در انتخابات. از اینرو ما طلاب هم فکر و هم عقیده شرکت فعال داشتیم و مردم را به شرکت در انتخابات فرا مىخواندیم. در فیضیه اطلاعیه این دو بزرگوار را از دیوار کنده بودند. شب متنى را مبنى بر لزوم شرکت در انتخابات، به فتواى این دو بزرگوار نوشتم و به دیوار زدم و تهدید کردم: اگر کسى آن را پاره کند تنبیه مىشود.»[18]
قیام پانزده خرداد
حمله دژخیمان و کماندوهاى رژیم شاه به طلاب مدرسه فیضیه در دوم فروردین سال 1342 با اعتراض و مخالفت بسیارى مواجه شد. امام خمینى (ره) طى سخنرانى شدیداللحنى اعتراض و ناراحتى خود را اعلام نمود. عوامل رژیم در اقدامى شتابزده در 15 خرداد همان سال به منزل امام یورش برده، ایشان را دستگیر و به تهران منتقل نمودند:
«در تهران بودم که حادثه پانزده خرداد رخ داد. خبر دستگیرى امام به ما رسید. پس از تحقیقات و اطمینان به درستى خبر، به دوستان مسجد زنگ زدم و جریان را گفتم. از دوستان خواستم که از مغازهداران اطراف مسجد بخواهند که مغازهها را از باب اعتراض به دستگیرى امام ببندند و خودم به مدرسه مروى آمدم، دیدم طلبهها جمع شدهاند. در این جا بود که در خیابانهاى اطراف بین مردم و نیروهاى انتظامى درگیرى به وجود آمد و آن قضایاى غمانگیز به وقوع پیوست.»[19]
فعالیت در مسجد جلیلى
مسجد جلیلى یکى از مساجد سیاسى تهران بود و سیاسى شدن مسجد نیز مرهون تفکر و عملکرد سیاسى آیتاللّه مهدوى کنى بود. وى از هنگام تصدى امامت آنجا تلاش کرد مسجد را از حالت سکون و رکودى که بسیارى از مساجد به آن مبتلا بودند، خارج کند. فعالان سیاسى مسجد هدایت تهران پس از تعطیلى آن مسجد به مسجد جلیلى روى آورده و آنجا را پایگاه فعالیتهاى سیاسى خود قرار دادند. حتى برخى سخنرانان مذهبى در سخنرانى خود این مسجد را به عنوان پایگاهى براى فعالیت سیاسى معرفى نموده و افراد را به آنجا ارجاع مىدادند:[20]
«گزارشات رسیده نشان مىدهد که مسجد جلیلى تهران پایگاه عناصر متعصب مذهبى وابسته به گروهها و دستجات برانداز و مضره شده است. بعد از تعطیلى مسجد هدایت تهران و حسینیه ارشاد، کانون تجمع افراد منحرف به مسجد مذکور منتقل شده است.»[21]
گذشته از کارهاى صرفا سیاسى که در مسجد انجام مىگرفت بسیارى از فعالیتهاى فرهنگى ـ اجتماعى نیز در آنجا صورت مىگرفت که علاوه بر ماهیت خدمترسانى و فرهنگى خود، پوشش مناسبى براى فعالیتهاى سیاسى نیز بود. آیتاللّه مهدوى کنى ضمن تأیید دو وجهى عمل کردن مسجد معتقد بود: «اسلام هم کمک به محرومین را دارد و هم کمک به نهضت را؛ منتها این براى ما پوشش خوبى بود که به عنوانکمک به محرومین این کارها را مىتوانستیم انجام دهیم.»[22]
کانون هدایت جوانان:
روش و شیوه آیتاللّه مهدوى کنى در برنامههاى مختلف مسجد به گونهاى بود که مورد توجه جوانان به خصوص دانشجویان قرار گرفت و در واقع یکى از عوامل موفقیت ایشان ارتباط و پیوندش با جوانان بود:
«از همان ابتدا که از قم به تهران آمدم این عقیده را داشتم که باید براى جوانان کار فرهنگى بکنم و جوانان را با اسلام آشنا سازم. بر همین اساس مسجد جلیلى را پایگاهى قرار دادم براى جوانان. برنامههاى آنجا مورد توجه جوانان قرار گرفت. براى هر چه قوىتر کردن بنیههاى فکرى جوانان از اساتیدى چون شهید مطهرى دعوت مىکردم براى سخنرانى...»[23]
براساس این تفکر و اندیشه ایشان اقدام به تأسیس و راهاندازى مرکزى تحت عنوان «کانون هدایت جوانان» نمود:
«در ساعت 30 / 19 روز 20 / 5 / 46 جلسه کانون هدایت جوانان در مسجد جلیلى در خیابان ایرانشهر تشکیل گردید. ابتدا دو نفر از جوانان به اسامى مظفرى و گلافشانى چند آیه از قرآن مجید را تلاوت و ترجمه نمودند و... بعد شخصى به نام محمدرضا دانائیان [توانائیان] شروع به سخن نمود و اظهار داشت امروزه ما مىدانیم که در گوشه و کنار این مملکت چهقدر فساد مىشود و جوانان ما چگونه سرگرمند. در برابر این همه فساد نباید دست روى دست گذاشت و ناامید بود... بعد محمدرضا مهدوى پیشنماز مسجد جلیلى در تأیید بیانات دانائیان [توانائیان] شروع به صحبت نمود و گفت: امروزه فساد اجتماع به خوبى دیده مىشود، تعداد سینماها و مشروبفروشىها چقدر زیاد شده...»[24]
دعوت از وعاظ انقلابى
یکى از نکاتى که پیوسته مد نظر آیتاللّه مهدوى کنى بود، موضوع دعوت از سخنرانان و روحانیونى بود که با طرح مباحث مفید و روشنگر مخاطبان خود را نسبت به وضع جامعه آگاه مىنمودند. دعوت از فضلا و علماى برجستهاى نظیر شهید آیتاللّه مرتضى مطهرى، شهید آیتاللّه سید عبدالکریم هاشمىنژاد،[25] حجتالاسلام شهید دکتر محمدجواد باهنر[26] حجتالاسلام علىاصغر مروارید[27]، آیتاللّه امامى کاشانى، شیخ جعفر شجونى و... که هریک به نوبه خود با ایراد سخنانى پر محتوا و انقلابى باعث جذب اقشار مختلف به مسجد مىشدند.
اداره کل سوم ساواک طى گزارشى به ریاست ساواک تهران درباره سخنرانان مسجد جلیلى اظهار مىدارد:
«بررسى سخنرانىهاى آنان نشان مىدهد که این سخنرانان با بىپروایى بیشترى مسایل مورد نظر خود را که از هر لحاظ جنبه انقلابى دارد براى حاضرین در مسجد تشریح و افراد مذهبى را براى شرکت در فعالیتهاى خرابکارانه آماده مىسازند.»[28]
فعالیتهاى فرهنگى
به منظور رشد فکرى و تقویت بنیه اعتقادى نوجوانان و جوانانى که در مسجد حاضر مىشدند لازم بود برنامههاى متعدد و متنوعى ارائه گردد. این امر یکى از دغدغههاى فکرى آیتاللّه مهدوى کنى بود، لذا همواره با ارائه خدمات آموزشى علاوه بر پرورش فکرى جوانان، از آن بهعنوان پوششى مناسب براى فعالیتهاى سیاسى نیز استفاده مىکرد. یکى از اقدامات اساسى و ریشهاى تأسیس کتابخانه و تشویق و ترغیب افراد به کتابخوانى بود:
«اصولاً در آن زمان کتابخانه در مساجد نبود و خیلى انگشت شمار بود. شاید مسجد ما دومین مسجدى بود در تهران که کتابخانه منظمى داشت. به خاطر اینکه بتوانیم جوانها را جذب کنیم، این کتابخانه را تأسیس و کتابهایى را که به درد جوانها مىخورد تهیه کردیم.»[29]
برپایى جشن کتاب در هر سال از دیگر برنامههاى مسجد بود. افراد عضو کتابخانه پس از مطالعه هر کتاب، مطالب آن را به شکل مقاله ارائه مىکردند و در مراسم جشن به بهترینها جوایزى اهدا مىگردید:[30]
«از ساعت 1920 روز جمعه 25 / 5 / 47 طبق دعوت قبلى به مناسبت برگزارى جشن قرعهکشى کتاب در مسجد جلیلى واقع در خیابان ایرانشهر مجلس جشنى تشکیل که در حدود 250 نفر از افراد مختلف اعم از ادارى، بازارى، دانشجو و دانشآموز و غیره در آن شرکت نموده بودند.... بعد از پایان قرعهکشى محمدرضا مهدوى به صحبت پرداخت... و گفت مسجد مهدوى براى برگزارى چنین جشنى باید از سازمانهاى انتظامى اجازه بگیرد ولى هزاران اعمال فسق و فجور که در این مملکت نمودار است انجام مىگیرد و کسى به آنها چیزى نمىگوید...»[31]
برپایى کلاسهاى آموزش قرآن و زبان عربى یکى دیگر از عرصههاى جذابى بود که متولیان مسجد بر آن همت داشتند.
به تدریج آموزش دروسى نظیر ریاضیات، فیزیک، شیمى و... نیز در غالب کلاسهاى تقویتى ایجاد گردید. دروس مذکور ـ در کنار معارف دینى به صورت رایگان ـ آموزش داده مىشد. این شیوه موجب ایجاد و یا تقویت روحیه دینى در دانشآموزان مىگردید.[32]
برگزارى جلسات هفتگى تفسیر قرآن، دعاى ندبه و دعاى کمیل بخشى از برنامههاى آموزشى ـ عبادى مسجد جلیلى بود. جلسات صبح جمعه (دعاى ندبه) در منازل افراد به شکل سیار برگزار مىشد. برگزارى مراسم جشن یکى دیگر از برنامههاى فرهنگى بود که در اعیاد مذهبى برپا مىشد. آیینهاى مربوط به عید فطر، قربان، غدیر، مبعث و جشن میلاد ائمه اطهار (ع) از جمله این جشنها بود:[33]
«روز چهارشنبه 1 / 5 / 54 از ساعت 8 الى 10 بعدازظهر مجلس جشنى به مناسبت روز ولادت حضرت على(ع) در مسجد جلیلى طبق معمول سنواتى تشکیل و شعارهاى حاد دینى مانند جشنهاى قبلى به دیوارهاى مسجد الصاق گردیده بود. از جمله شعارها از این قرار بود «اسلام یعنى تحرک، مسلمان سکوت یعنى چه و آیه فضلاللّه المجاهدین علىالقاعدین اجرا عظیما از قرآن بهطور حاد ترجمه و به خط درشت نوشته و به دیوار و روى مسجد الصاق کرده بودند.»[34]
علاوه بر فعالیتهاى مذکور که غالب آنها در مسجد برگزار مىگردید، آیتاللّه مهدوى کنى مرکزى به نام «مکتب مطالعات و تبلیغات صادقیه» تشکیل داده بود. جلسات این مکتب در خانهاى که توسط فرد خیرى در اختیار آنها قرار داده بود، برپا مىشد. در این جلسات جوانان و نوجوانان از دختر و پسر حضور یافته و با معارف اسلامى آشنا مىشدند :[35]
«موضوع : مکتب مطالعات
جلسه هیأت مذکور در تاریخ 9 / 7 / 50 در خیابان رى اواسط کوچه آب منگل انتهاى کوچه صادقیه پلاک 88 تشکیل گردید. پس از نماز جماعت مهدوى به منبر رفت و اظهار داشت: امید است حکومت امام زمان دنیا را پر از عدل و داد نماید وگرنه این حکومتهاى متعدد هر چه بیشتر توسعه یابند و ترقى کنند ظلم و جور آن بیشتر مىشود و هیچکدام از آنها ارمغانى تازه به بار نیاوردهاند.
مشارالیه سپس یهودیان را نفرین کرد و گفت این اختلافى که بین مسلمین وجود دارد یهودیان باعث آن هستند...»[36]
اجراى تآتر، نمایشنامه و نمایش فیلمهاى سینمایى با محتواى انتقادى نسبت به برنامههاى فرهنگى رژیم از دیگر اقداماتى بود که در راستاى مبارزه با رژیم صورت مىپذیرفت:[37]
«از ساعت 2130 روز 30 / 7 / 51 جلسه مجمع علمى تحقیقات صادقیه در خیابان رى خیابان آبمنگل به مناسبت تولد امام حسن مجتبى تشکیل شد. این جلسه خصوصى بود و افرادى که کارت در دست داشتند شرکت مىکردند. در ساعت 2030 نمایشنامهاى به نام فرق بین فرزندان مسلمان با غیرمسلمان شروع شد که سوژه آن علیه تلویزیون و سینما و تآتر و دکترها و وکلاى دادگسترى بود که هرکس در منزلش تلویزیون داشته باشد کلیه مفاسد را به آن منزل مىبرد...»
[38]امور خدماتى
آیتاللّه مهدوى کنى ضمن فعالیتهاى آموزشى در مسجد به برخى امور خدماتى نیز تأکید فراوان داشت. این حیطه از فعالیت ایشان شامل کمکرسانى به اقشار کم درآمد، آسیبدیدگان از سیل و زلزله و مردم رنج کشیده فلسطین[39] بود. یارى به مستمندان بخش مهمى از فعالیتهاى مسجد بود که در ابعاد وسیع صورت مىگرفت. به همین منظور گروه «مددکاران بیماران مستمند» در سال 1349 تشکیل شد. هدف این گروه دستگیرى از بیمارانى بود که امکان مداواى خود را نداشتند. آنان بیماران مستمند را به پزشکانى که معالجه مجانى بیماران را قبول کرده بودند معرفى مىکردند. عیادت بیماران از دیگر وظایف گروه بود که با سرکشى به بیمارستانهاى بوعلى، فیروزآبادى، مسلولین شاهآباد و کهریزک، کتابهاى جیبى مذهبى و مواد خوراکى و لباس بین آنان توزیع مىکردند.[40]
راهاندازى صندوقهاى امداد از دیگر فعالیتهاى مسجد بود. صندوقهایى که روى آنها نوشته شده بود «بیماران را دریابید» این صندوقها در مراکز درمانى اختصاصى، مطبها، درمانگاهها، برخى مغازهها و شرکتهایى که متعلق به افراد متدین بود، نصب شده و درآمد حاصله از آن صرف درمان بیماران بىبضاعت مىشد.[41]
خانوادههاى تحت پوشش مسجد، علاوه بر دریافت خرج تحصیلى فرزندان خود، موقع ازدواج آنها نیز از امکاناتى که مسجد براى تهیه جهیزیهشان فراهم کرده بودند بهرهمند مىشدند.[42] تأسیس صندوق تعاونى خیریه اجتماعى از دیگر فعالیتهاى مسجد بود.[43]
سخنان روشنگر
آیتاللّه مهدوى کنى، خود از سخنرانان اصلى مسجد جلیلى بود که پس از برپایى نماز جماعت درخصوص مسایل مختلف به سخنرانى مىپرداخت. همچنین در جلسات شبهاى شنبه که مدتها به صورت مرتب در مسجد تشکیل مىشد و در جلسات دعاى ندبه که به شکل سیار در منازل، برپا مىگردید، به ایراد سخن مىپرداخت. مهمترین محورهایى که وى در سخنان خود به آنها اشاره مىکرد عبارت بودند از :
1ـ یاد و خاطره امام خمینى: یکى از بیشترین حساسیتهاى ساواک طرح نام امام خمینى در منابر بود و با این مسئله به شدت برخورد مىکرد. از سوى دیگر یاران و شاگردان امام به این حساسیت پى برده، به شیوههاى گوناگون در صدد زنده نگه داشتن یاد و خاطره امام بودند.
آیتاللّه مهدوى کنى در این باره مىگوید :
«قبل از دستگیرى چند بار بنده را ساواک احضار کرد. هم کلانترى محل یکى دو بار مرا بردند و هم آمدند در مسجد چند بار اخطار کردند. یک بار مرا به ساواک بردند و باز اخطار دادند. مسئله، طرفدارى امام، نهضت امام و حتى بردن نام امام بود... ساواک من را چندین بار خواست که تو چرا اسم ایشان را مىآورى، نباید اسمش را بیاورى. فشار که آوردند بعد از مدتى بنده به جاى نام امام مىگفتم آقا. باز بنده را خواستند....»[44]
ساواک تهران در مورخ 22 / 10 / 49 طى گزارشى به اداره کل سوم اعلام نمود:
«سرهنگ محبعلى کریمى در یک صحبت دوستانه اظهار داشت چندى قبل آیتاللّه مهدوى پیشنماز و واعظ مسجد جلیلى واقع در شاهرضا نرسیده به میدان فردوسى مرتبا از فتوى و دستورات خمینى صحبت نموده و به مردم تجویز مىنماید و با اینکه چندین بار به کلانترى جلب شده و تعهداتى سپرده لکن از رویه خود دست برنداشته است...»[45]
2ـ انتقاد از رژیم : انتقاد از تصمیمات اتخاذ شده و اقدامات سوء دستگاه حاکمه بخشى از سخنان وى را تشکیل مىداد:[46]
«... ناطق سپس [درباره] علل عقبماندگى ملتها و نقش گردانندگان امور، درمملکت در جهت مشوب کردن افکار آنان صحبت نموده، گفت: این عمل در اصطلاح بازى کردن با فکر مردم و از جمله نسل جوان که اکثریت هر مملکت را تشکیل داده و گردانندگان چرخهاى این مملکت مىباشند، است و هیچگاه نمىگذارند این نسل آنى درست فکر کند و وقت فکر کردن را داشته باشد و به هر عنوان و وسایلى که باشد آنان را بهعنوان تفریح و ورزش و غیره سرگرم [مىکنند]...
نظریه منبع: این جلسات وارد مراحل جدى شده و در آن از وضع دستگاه انتقاد و به هیأت حاکمه حملاتى مىشود و هر هفته افراد بیشترى به این جلسات مىآیند...»[47]
3ـ مظلومیت مردم فلسطین: دفاع از حقانیت مردم فلسطین و موضعگیرى در قبال رژیم صهیونیستى اسرائیل، تحریک و تشویق مردم به نخریدن کالاهایى که سود آن به جیب بهائیان و یهودیان مىرود،[48] یکى دیگر از محورهایى بود که به آن پرداخته مىشد[49]:
«... اینها در جریانات جنگها و پیروزیهاى اخیر خود و جریان آتش زدن مسجدالاقصى گفتهاند که این اعمال به کیفر اعمال مسلمانان در غزوه خیبر مىباشد. یهودیان دنبال سرزمین موعود خود مىگردند که عبارت از نیل تا فرات مىباشد...»[50]
4ـ مقابله با دستگاه حاکمه: تحریک، تحریض و تشویق مردم به مقابله و رویارویى با اقدامات ناصواب دستگاه حاکمه، از جمله نکاتى بود که وى بدان پرداخته و گزارشگران ساواک آن را مدنظر داشتند:
«... شما مردم باید هرکدام وظیفه داشته باشید در هر کجا، یا در محل کارگرى یا در محل اداره یا مقام وزارت، خلاصه در هرکجا باید تبلیغ خداپرستى و دین بنمایید؛ بهطورى که مشاهده مىکنید در حال حاضر در اثر روش غلط دولتها و آزادى مردم و توسعه سینما و خوردن مشروبات الکلى مردم بهخصوص جوانان در معرض نابودى قرار گرفتهاند. شما اگر چنانچه مبارزه و تبلیغ صحیح قرآن را واگذار به ما عمامه به سرها کنید ما به تنهایى نمىتوانیم کارى انجام دهیم. خلاصه ما را هم زبانمان را بستهاند و عدهاى را به زندان کشیدهاندبنابراین من به شما تأکید مىکنم تا آنجا که مىتوانید مردم را از عواقب وخیم فساد آگاه کنید.
نظریه منبع : محمدرضا مهدوى معروف به کنى سخنان خویش را حادتر نموده و جنبه تحریک به آن داده است.»[51] به دنبال سخنان فوق، ساواک طى دستورالعملى براى شهربانى خواستار جلوگیرى از سخنرانى آیتاللّه مهدوى کنى گردید.[52]
5ـ مطبوعات وابسته: حمله شدید به مطبوعات وابستهاى که به عنوان بلندگوهاى تبلیغاتى رژیم پیوسته در صدد تبلیغ و ترویج و توجیه عملکرد دستگاه حاکمه بودند :[53]
«... سپس انتقاد شدیدى به روزنامههاى مختلف و قانونگذاران کرد و اضافه نمود روزنامهنگاران و دولتها در حالى که خودشان در عمل ریشه فساد هستند و مردم را وادار به راههاى غیرانسانى مىکنند ادعا دارند که با فساد مبارزه مىکنند و تا زمانى که اساس کار روى پایه اصولى و صحیحى نباشد روزبهروز مردم بدبخت[تر ]و بىچارهتر خواهند شد...»[54]
6ـ قانون حمایت از خانواده: در اوایل سال 1343 ش گروهى مرموز که وابسته به مراکز صهیونیستى بودند زمزمه طرحى را در حمایت از حقوق زنان مطرح کردند.[55] در حالى که در واقع براى براندازى عفت و اخلاق زنان و هرزه نمودن آنان برنامه ریخته و درصدد بودند تا با پوشش حقوق زنان جامعه را از تقوى بدور نگهدارند و در نتیجه کسى در برابر غارتگرىهاى آنان نایستد. رژیم مدتى از طریق مطبوعات روى این طرح تبلیغ کرد و نهایتا در سال 1345 این لایحه را جهت تصویب راهى مجلس کرد. آیتاللّه مهدوى کنى در جلسات متعددى مخالفت خود را با این موضوع اعلام داشت:[56]
«... در این جلسه آقاى مهدوى ضمن بحث درباره نبوت و انتقاد از قانونگذاران به نقل از روزنامه پیغام امروز درباره طرحى که نمایندگان مجلس سنا درباره خانواده به امضا رسانیده بیانات مشروحى ایراد و اضافه نموده این پیشنهادها در این کشور، سطح فساد را بالا برده و مىخواهند رنگ قانونى به آن بدهند....»[57]
پس از گزارش سخنرانى مزبور ساواک تهران خواستار مشخصات کامل آقاى مهدوى کنى و شرکتکنندگان در جلسه شد.
7ـ جشنهاى 2500 ساله شاهنشاهى :گردانندگان رژیم شاه مدتها در پى برگزارى جشنهاى 2500 ساله شاهنشاهى بودند. تا سرانجام در سال 1350 ش این تصمیم خود را عملى ساختند و با اسراف و تبذیر فراوان و با هزینههاى گزاف جشن 2500 ساله شاهنشاهى را برگزار کردند این در حالى بود که فقر و فلاکت در سراسر مملکت وجود داشت اما رژیم شاه در سوداى جشنهاى پرهزینه بود از این رو این اقدام با مخالفتهاى بسیارى مواجه گردید. آیتاللّه مهدوى کنى از جمله مخالفینى بود. که طى دستورى از سوى ساواک به مناسبت برگزارى جشنها تحت مراقبت و کنترل ویژه قرار داشت.[58] ساواک در گزارشى درباره سخنرانى آیتاللّه مهدوى کنى مىنویسد :
«هفته گذشته آقاى مهدوى پیشنماز مسجد جلیلى واقع [در] جنب میدان فردوسى پس از اقامه نماز به منبر رفته و با حضور جمعى، مخالفت شدید خود را با برگزارى جشنهاى شاهنشاهى بیان داشته؛ ضمنا از آیتاللّه خمینى [نیز] تمجید نموده است.»[59]
8ـ طرح مباحث اقتصادى: آیتاللّه مهدوى کنى در اواسط دهه چهل بنا به ضرورت به طرح مباحث اقتصادى در برخى جلسات سخنرانى خود پرداخته[60] و آنها را به صورت جزوه در اختیار مستمعین قرارداد[61]:
«شبهاى شنبه من در آن جا یک جلسه براى جوانها داشتم که آن مقدارى که الان یادم هست بحثهایى که داشتیم یک قسمتى بحث اقتصاد اسلامى بود، در حدى که بنده مىتوانستم در این مسایل مطالعه داشته باشم و صحبت بکنم. بحثهایى بهعنوان مسایل اقتصادى. البته علت شروع بحث هم این بود که مىدیدیم مارکسیستها جوانها را منحرف مىکردند و از آن طرف، اوضاع مملکت اوضاعى بود که جوانها را به سوى بى بندوبارى و فساد مىکشید و از آن طرف جوانهایى که علاقه به مبارزه داشتند معمولاً جذب چپىها و کمونیستها مىشوند و به این جهت بنده مصلحت را بر این دیدم...»[62]
جلسات روحانیت مبارز
از همان آغاز حرکت اسلامى، امام خمینى توصیههایى به روحانیون و علما داشتند که هر هفته دور هم جمع شوند و جلساتى داشته باشند. در اواخر دهه چهل جلساتى منظم هفتگى در این راستا تشکیل گردید که آیتاللّه مهدوىکنى یکى از اعضاى اصلى آن بوده و در آن مشارکت جدى داشت [63]:
«این گروه جلسههاى هفتگى داشتند که در منازل افراد گروه تشکیل مىشد، تحت پوشش میهمانى! در این جلسهها در حد توان درباره مسایل سیاسى تصمیمگیرى مىشد و براى مراسمها و مناسبتها، برنامههایى ریخته مىشد و این که در منبرها، چه مطالبى گفته شود و بیشتر اینان بارها بازداشت شدند و ماهها در سلولهاى مخوف به سر بردند و شکنجه شدند. این پیوند و رفتوآمدهاى طبیعى و دوستانه ادامه داشت. هر چه به پیروزى انقلاب اسلامى نزدیکتر مىشد، تلاشها و حرکت، شتاب بیشترى مىگرفت، تا اینکه یک سال پیش از پیروزى انقلاب اسلامى این ارتباط روحانى نام «جامعه روحانیت مبارز» به خود گرفت.»[64]
بازداشت، احضار و تذکر
مسجد جلیلى به دلیل فعالیتها و اقدامات ذکر شده و برخى موارد دیگر نظیر چاپ و توزیع اعلامیه،[65] توزیع و فروش رساله امام خمینى[66] و تردد بسیارى از فعالان سیاسى به آنجا همواره تحتنظر دستگاه امنیتى رژیم بود.[67] گاه در برخى جلسات سخنرانى چند مأمور حضور داشته و هرکدام جداگانه مطالب جلسه را گزارش نمودهاند. آنچه مسلم است، این است که آیتاللّه مهدوى کنى بهعنوان امام جماعت مسجد و کسى که داراى نمایندگى از طرف امام خمینى بوده[68] محور اصلى این فعالیتها بود و اسناد موجود حاکى از حضور پیوسته مأمورین ساواک در کنار ایشان است. اداره کل سوم ساواک در نامهاى به ساواک تهران چنین آورده است :
«مجموع بررسىها نشان مىدهد که تجمع افراد وابسته به گروهها و دستجات برانداز مذهبى در این مسجد معلول جهات روشنى مىباشد. وجود مهدوى کنى در سمت امام جماعت این مسجد و کارگردانى آن و سوابق فعالیت او در پیروى از خمینى و ارتباط با عناصر وابسته به گروههاى برانداز مانند جمعیت به اصطلاح نهضت آزادى عامل عمدهاى در جذب این افراد در مسجد مورد بحث است.»[69]
اسناد ساواک نشان از آن دارد که آیتاللّه مهدوى کنى اولین بار در اواخر سال 1349 ش به دلیل ایراد سخنان حاد و انتقادى توسط ساواک احضار و فرم بیوگرافى تنظیم شده از سوى ساواک را پر نموده است.[70] برگزارى مستمر و پىدرپى جلسات سخنرانى که بسیارى از آنان جنبه انتقادى نسبت به دستگاه حاکمه را داشته منجر گردید تا اداره کل امنیت داخلى ساواک طى نامهاى به ساواک تهران با موضوع «جلسه بحث و انتقاد در مسجد جلیلى» اعلام دارد:
«خواهشمند است دستور فرمایید به نحو غیر محسوس پیرامون چگونگى فعالیت گردانندگان این جلسه و وابستگى آنان و جلسه مورد بحث به سایر دستجات افراطى مذهبى و با جناحهاى مخالف تحقیق و نتیجه را ضمن تعیین مشخصات کامل مؤسسین و افراد درجه یک و دو که در این جلسه شرکت دارند اعلام نمایند.»[71]
ادامه فعالیتهاى مسجد در اشکال گوناگون هیچگاه از چشم مأموران امنیتى رژیم مخفى نبود. همین امر منجر شد تا ساواک طى دستورالعملى خواهان مراقبت و دقت بیشترى در خصوص گردانندگان و مجریان فعالیتهاى مسجد شود[72] و نهایتا در تاریخ 7 / 7 / 47 طى دستورى به شهربانى کل کشور اعلام دارد :
«نامبرده بالا در جلسات هفتگى بحث و انتقاد این مسجد ضمن استفاده از منبر مطالب خلاف مصالح و انتقادآمیز ایراد مىنماید و از طرفى مسجد مزبور به صورت پایگاهى جهت اجتماع و فعالیت عناصر افراطى وابسته به جناحهاى مخالف در آمده است. علیهذا باتوجه به اینکه ادامه اظهارات یاد شده و همچنین فعالیت این عناصر در مسجد مزبور به مصلحت نمىباشد، خواهشمند است دستور فرمایید از فعالیتهاى مضره مشارالیه و همچنین عناصر مزبور در مسجد مورد بحث به نحو مقتضى جلوگیرى و از نتیجه اقدامات معموله، این سازمان را نیز مطلع نمایند.»[73]
متعاقب این دستورالعمل از تشکیل کلیه جلسات مسجد حتى جلسه قرائت قرآن کریم جلوگیرى و آیتاللّه مهدوى کنى نیز ممنوعالمنبر گردید.[74] این وضعیت بیش از یک سال ادامه داشت ولى به مرور با دعوت از برخى سخنرانان و تشکیل مراسم جشن و برنامههاى متفاوت دیگر، کمکم مسجد به حالت عادى برگشت. طى این مدت بیشتر فعالیتهاى آیتاللّه مهدوى کنى به خارج از مسجد منتقل شده و در غالب سخنرانى در جلسات دعاى ندبه، و هیئتهاى مذهبى ارائه گردید. اگر چه بعضا در مسجد نیز به ایراد سخن مىپرداخت. سرانجام ساواک در مورخ 10 / 7 / 51 با رفع ممنوعیت از منبر وى موافقت کرد.[75] از این پس دامنه روشنگرىهاى وى گسترش بیشترى پیدا نمود.
ساواک که هیچگاه از فعالیتها، تماسها و اقدامات وى غافل نبود، دو ماه بعد توسط کمیته مشترک ضد خرابکارى در مورخ 16 / 9 / 51 ایشان را دستگیر و مدت یک هفته تحت بازجویىهاى طاقتفرسا و طولانى مدت قرارداد.[76] در گردش کار تنظیم شده از سوى بازجوى کمیته مشترک آمده است:
«برابر گزارشات رسیده نامبرده یکى از دوستان رحیم خانیان مدیر شرکت فرگاز بوده که با توصیه این شخص عدهاى که داراى فعالیت مضره بودهاند در شرکت مزبور مشغول به کار شدهاند.»[77]
قرار بازداشت وى در تاریخ 24 / 9 / 51 به قرار عدم خروج از حوزه قضایى تهران به قید التزام به مبلغ یک صد هزار ریال تبدیل و آزاد گردید. اظهارات آیتاللّه مهدوى کنى در مواقع مختلف بخصوص سخنرانى وى در تاریخ 19 / 4 / 52 در مسجد جلیلى[78] منجر به احضار مجدد وى به ساواک گردید :
«خواهشمند است دستور فرمایید به نحو مقتضى نامبرده بالا را احضار و ضمن دادن تذکر، به وى تفهیم نمایند که در دستگیرى اخیر او که متعاقبا آزاد شده از برخى از فعالیتهاى خلاف او چشمپوشى شده و به وى ارفاق گردیده است ولى در صورتى که بخواهد مجددا رویه خلاف خود را دنبال کرده و با نتیجهگیرى از تاریخ اسلام و تسرى غیر منطقى آن به اجتماع کنونى ایران در سخنرانىهاى خود متعصبین مذهبى را علیه رژیم تحریک و بهطور تلویحى مطالب و موضوعات غیر واقعى بر روى منبر عنوان نماید، به هیچوجه در مورد او اغماض نشده و تصمیمات شدیدى در مورد او اتخاذ خواهد شد...»[79]
بنابر نامه ذکر شده وى در تاریخ 1 / 7 / 52 در یکى از ساختمانهاى ساواک احضار و ضمن تذکر شدید مجددا فرم بیوگرافى ساواک را پر کرد.[80] از آنجا که ساواک سعى بر احاطه به کلیه تحرکات و تماسهاى مبارزین داشت، تلفن منزل بسیارى از آنان را نیز استراق سمع مىنمود. تماس تلفنى آیتاللّه مهدوى کنى با منزل آیتاللّه سیدمحمود طالقانى حساسیت ساواک را برانگیخت. به همین جهت و به منظور پى بردن به نوع رابطه این دو با یکدیگر تیم تعقیب و مراقبت ساواک در مورخ 10 / 8 / 52 به مدت یک روز وى را تحت تعقیب قرار داد.[81] مأمور ساواک در گزارش خود اذعان داشته به دلیل هوشیارى مهدوى کنى و اینکه مرتب پشت سر خود را چک نموده وى را در همان ساعات اولیه گم نموده است.[82] در اسفند ماه سال 1353 یعنى شانزده ماه بعد اداره کل امنیت داخلى ساواک طى نامهاى با امضاى پرویز ثابتى مدیرکل اداره سوم دستور احضار مجدد آیتاللّه مهدوى کنى را به ساواک تهران داد: «... لذا بدین منظور خواهشمند است دستور فرمایید محمدرضا مهدوى را احضار نموده و به وى تفهیم گردد تا به حال به پارهاى از فعالیتهاى خلاف او در گذشته به دیده اغماض نگاه شده و او از این موضوع سوءاستفاده کرده است و تصور نموده که اگر در خفا فعالیتهاى خلاف گذشتهاش را با جمعآورى عناصر منحرف در مسجد و دعوت از روحانیون افراطى براى سخنرانى دنبال کند، دستگاه مانند گذشته به اغماض، به فعالیتهاى خلاف او خواهد نگریست. براى مدت یک ماه فرصت دارد که عناصر منحرف را که در این مسجد حضور پیدا مىکنند به هر طریقى که خودش مىداند از حضور در مسجد باز دارد و از روحانیون افراطى نیز براى سخنرانى دعوت به عمل نیاورد و خودش نیز در لفافه مطالب خلاف بازگو نکند. چنانچه ظرف این مدت نتواند و یا نخواهد این کار را به انجام برساند، آن وقت تصمیم براى این عمل را دستگاه اتخاذ و به مورد اجرا خواهد گذاشت.»[83]
در پى این نامه، ساواک تهران در تاریخ 13 / 12 / 53 آیتاللّه مهدوى کنى را به ساختمان شماره 7 ساواک احضار و تهدید و اولتیماتوم ثابتى را به وى گوشزد نمود؛[84] اما وى همچون گذشته توجهى به این تذکرات ننموده و در اوج اختناق و سرکوب به مبارزه و فعالیت خود ادامه داد. شش ماه بعد تهدیدات ساواک عملى شده و نصیرى رئیس ساواک با ارسال نامهاى به وزارت کشور دستور داد تا کمیسیون امنیت اجتماعى تشکیل و نسبت به تبعید آیتاللّه مهدوى کنى اقدام گردد.[85] بلافاصله جلسه کمیسیون امنیت اجتماعى تهران در تاریخ 6 / 6 / 54 در فرماندارى تهران تشکیل و ایشان را به اتهام اخلال در نظم و امنیت اجتماعى به سه سال اقامت اجبارى در شهرستان بوکان تبعید نمودند.[86] وى در خاطراتش در این باره مىگوید:
«سفر آخرى که بنده را گرفتند در ماه رمضان آخرى به من گفتند تو چرا مىگویى آقا؟ گفتم من اسم کسى را نمىگویم، گفتند مخاطبین مىدانند تو چه کسى را مىگویى، بعد گفتم حضرت استاد[87] باز در دفعه آخر آن سرهنگ ساواک که اسمش یادم نیست که بعد از انقلاب نمىدانم بود یا نبود، به هر حال به من گفت: آقاى شیخ اگر از این کارت دست برندارى، مىبرمت آنجا که عرب نى بیندازد، ولى باز ماه رمضان هر روز بین دو نماز مسئله مىگفتم و حضرت استاد را مىگفتم تا شب 21 ماه رمضان همان سال که دعا خواندیم و صحبت کردیم. در آنجا هم براى بازگشت امام دعا کردیم،[88] البته نه با اسم بلکه با اشاره و کنایه که مىگفتم خدایا توخودت مىدانى که ما چه مىخواهیم. با همین بیانات اجمالى مىگفتیم و مردم هم آمینهاى بلند و عجیب غریب مىگفتند. یادم هست که در آن شب مرحوم آیتاللّه طالقانى هم در مسجد ما بودند و در احیا بودند، بالاخره منبر که تمام شد و بیشتر مردم رفتند، آقاى حاج اسماعیل دیانتزاده که مسئول امور مسجد ما بود و حالا ایشان مرحوم شده، گفتند: آقاى معاون کلانترى 7 که خیابان آیتاللّه طالقانى که قدیم تخت جمشید مىگفتند بود، گفته که به حاج آقا بگویید: چند دقیقهاى به کلانترى بیاید.[89] گفتم: این موقع شب ما مىخواهیم سحرى بخوریم. گفتند: دو سه دقیقه من فهمیدم که مىخواهند مرا بازداشت کنند. چیزهایى که در جیبم بود به ایشان دادم و خانوادهمان هم اتفاقا مسجد بودند و بچههایمان کوچک بودند. مىخواستیم برویم، آنها آن طرف خیابان منتظر من بودند که اینها من را با ماشین کلانترى بردند. ما رفتیم کلانترى و از آنجا ما را تبعید کردند کردستان به بوکان...»[90]
آیتاللّه مهدوى کنى در تاریخ 8 / 7 / 54 به همراه مأمورین ناحیه یک ژاندارمرى روانه بوکان گردید. جاى خالى وى در مسجد به شدت احساس و موجب تأثر و ناراحتى دوستان گردید. نمازگزاران وى را اباذرى مىدانستند که به خاطر مبارزه و مجاهدت با حکومت روانه تبعیدگاه ربذه شده است.[91] برخى از آنان تاب تحمل دورى وى را نداشته به دیدارش رفتند.[92] ساواک اعلام نمود به جهت اینکه مسافران ممکن است حامل پیامهایى براى مهدوى باشند از مسافرت و ملاقات افراد با وى شدیدا جلوگیرى شود.[93] آیتاللّه مهدوى کنى در بوکان در حسینیه آذربایجانىها که شیعیان آنجا را تشکیل مىدادند ساکن شد و علیرغم بیمارى[94] دست از تبلیغ و ترویج معارف اسلامى برنداشت و توانست با ساکنین سنى مذهب آنجا نیز ارتباط صمیمانهاى برقرار نماید :
«مردم آنجا خیلى به من احترام مىکردند من در هر مغازهاى مىرفتم تا چیزى بخرم، اگر قصابى بود و صف بود، یا دو سه نفر ایستاده بودند، همان قصاب مىگفت ماموستى میهمان است و احترام او واجب است، اجازه بدهید اول ایشان را رد کنیم تا معطل نشود. در هر مغازهاى که مىرفتیم صندلى مىگذاشتند و چاى مىآوردند.»[95]
علیرغم دستور رئیس شهربانى بوکان مبنى بر حضور هر روزه در شهربانى براى امضاى دفتر حضور و غیاب تبعیدىها او هیچگاه تن به این دستور نداده و در شهربانى حضور نیافت. این امر موجب درگیرى شدید لفظى وى با رئیس شهربانى و بازداشت چند ساعته وى در شهربانى بوکان گردید.
اعترافات وحید افراخته[96] از اعضاى اصلى سازمان مجاهدین خلق (منافقین) باعث گردید عوامل امنیتى رژیم دو ماه پس از تبعید آیتاللّه مهدوى کنى، وى را مجددا دستگیر و در تاریخ 8 / 9 / 54 روانه زندان کمیته مشترک ضد خرابکارى در تهران نمودند:[97]
«رودخانهاى در بوکان بود که من عصرها به کنار آن مىرفتم و قدم مىزدم. آن روز که من را گرفتند، آماده شده بودم به رودخانه بروم که دیدم یک عده در مسجد را محکم با لگد مىزنند و بالاخره در را باز کردند و گفتند: مهدوى کنى تو هستى؟ گفتم : بله. یکى کنار من ایستاد و بقیه به اتاق من رفتند و هر چه بود زیرورو کردند و گفتند ما باید شما را ببریم، که به مهاباد رفتیم در مهاباد یک شب در زندان مهاباد بودیم که از آنجا بنده را آوردند تهران و فقط گفتند شما را احضار کردهاند. با دستبند بنده را در ماشین گذاشتند؛ حتى نمىگذاشتند نماز بخوانم....»[98]
آیتاللّه مهدوى در رابطه با علت دستگیرى و بازداشت در کمیته مشترک ضد خرابکارى ساواک چنین مىگوید :
«ابتدا نمىدانستم براى چه مرا به زندان آوردهاند. بعد که اطلاع یافتم همزمان با آوردن من به تهران، آقایان طالقانى، لاهوتى و هاشمى رفسنجانى را هم گرفتهاند، دانستم که در ارتباط با یک پرونده مشترک باید باشد و محتواى آن پرونده عبارت بود از: کمک مالى به خانواده زندانیان سیاسى و دادن پول براى اسلحه، که البته این دومى، دست کم نسبت به من یک اتهام بود.[99] زیرا من به مشى مسلحانه عقیده نداشتم. ولى این کار از طریق آقاى لاهوتى انجام گرفته بود که به عکس بنده، ایشان به مشى مسلحانه عقیده داشت و کارهاى فرهنگى را انحراف از خط مبارزه مىدانست. از آنجا که آقاى لاهوتى با ما در کارهاى دیگر مشترک بود، بهطور طبیعى این اتهام در پرونده ما هم آمده بود....»[100]
مدت دو ماه وى را در سلول انفرادى زندان کمیته مشترک ضد خرابکارى بازداشت و تحت شدیدترین شکنجهها قرار دادند:
«عرض کردم به خاطر آن پرونده و گرفتن اقرار خیلى شکنجه شدم. از جمله شکنجههایى که مىکردند و بسیار دردناک و کشنده بود، آویزان کردن از سقف بود، چشمهایم را بسته بودند و از دو دست از سقف آویزانم کرده بودند. با کابل مىزدند و مىچرخاندند. خون از پاهایم زیاد آمده بود، گاهى که پاهایم به زمین مىرسید، احساس مىکردم، زیر پاهایم نرم است و پاهایم، با چیز نرمى تماس مىگیرد. بعدها فهمیدم، آن چیز نرمى که پاهایم به آن مىخورده، خون بوده که از دیگر شکنجه شدهها آن جا ریخته و روى هم انباشته شده و بسته است. در حالى که از سقف آویزان شده بودم و بازجو مرا مىچرخاند و مىزد، شمارش معکوس مىداد و مىگفت: چرا خودت را به کشتن مىدهى، به زودى قلبت را از کار مىاندازم. هر چه زودتر اقرار کن و خودت را از این گرفتارى نجات بده... هم شکنجههاى جسمى بود مثل شلاق و آویزان کردن از سقف و فحشها و همجنبههاى روحى مثل فحشهاى ناموسى و گاهى تهدیدهاى ناموسى هم در کارشان بود. دو تا منوچهرى در زندان بود یک منوچهرى به نام ازغندى بود که منوچهرى اصل بود و یک منوچهرى هم بود که خودش را شبیه او کرده بود و مىگفت منوچهرى اصل من هستم، بازجوى من این منوچهرى دوم بود که با یک اسدى نامى از من بازجویى مىکردند. قریب دو ماه قضیه شکنجه و فشار ادامه داشت. یادم هست تا پنجاه روز نمىتوانستم حمام بروم و پاى خود را بشورم، چون زخمها زیاد بود و هر روز مىبردند پانسمان مىکردند و مىآوردند...»[101]
پس از بازجویىهاى مکرر و شکنجههاى بىرحمانه در زندان کمیته مشترک ضد خرابکارى وى را به زندان اوین انتقال دادند:
«شب بود که چشممان را بستند و سوار ماشین کردند. وقتى چشمانم را باز کردم، دیدم در یک اتاقى آقایان تشریف دارند، که آقاى منتظرى بودند، آقاى هاشمى بودند و آقاى مرحوم ربانى شیرازى بودند و آقاى لاهوتى و آقاى انوارى و آقاى طالقانى که آن شب بعد از نزدیک دو ماه که ما در سلول انفرادى بودیم، خیلى خوش گذشت که آن شب در بهدارى اوین بود. چند روزى در همان بهدارى بودیم بعد منتقلمان کردند به بند...»[102]
سرانجام پس از مراحل مختلف بازجویى و تکمیل پرونده آن را به اداره دادرسى ارتش احاله و آنها نیز وى را به چهار سال حبس محکوم نمودند. بیشتر بازداشت وى در زندان اوین گذشت. وى درباره خاطرات زندان مىگوید:
«... بنده در زندان اصول فلسفه مىگفتم، قسمتى اسفار بود، قسمتى اصول فلسفه بود و قسمتى هم همین درسهایى که من درباره اقتصاد در بیرون زندان گفته بودم، آنها را باز تکمیل کردم که الان نوشتههاى زندان را دارم که آنجا مىنشستم و مطالعه مىکردم و فکر مىکردم و آنها را تکمیل مىکردم...»[103]
آیتاللّه مهدوى کنى پس از تحمل دو سال زندان از محکومیت چهار ساله در تاریخ 3 / 8 / 56 به همراه تعدادى دیگر از زندانیان سیاسى مورد عفو واقع شده و از زندان آزاد شد.
در آستانه انقلاب اسلامى
آزادى وى از زندان مقارن با ایام شهادت فرزند بزرگ و نابغه امام خمینى(ره) شهید آیتاللّه حاج آقا مصطفى خمینى بود. حبس و شکنجه هیچ خللى در اراده فرزندان راستین امام خمینى در مسیر مبارزه به طاغوت ایجاد نکرد. لذا در اولین حرکت سیاسى پس از آزادى از زندان به همراه جمعى از علما و بزرگان اقدام به برپایى مجلس ختم براى حاج آقا مصطفى نمود.[104] نمازگزاران مسجد جلیلى با سلام و صلوات آزادى وى را جشن گرفته و روح امید در دلهاى آنان دمیده شد.[105] منابع ساواک در مسجد جلیلى مجددا فعال شده و گزارش جلسات مسجد براى ساواک ارسال شد. ساواک از تاریخ 20 / 9 / 56 به مدت بیست روز کلیه مکالمات تلفنى وى را کنترل کرد[106]، ولى به چیزى دست نیافت. با اوجگیرى تظاهرات و حرکتهاى مردمى، حضور آیتاللّه مهدوى کنى در امر ساماندهى و تشکیل مجالس و محافل مختلف به نحو چشمگیرى افزایش یافت. بار دیگر ساواک از تاریخ 26 / 5 / 57 به مدت بیست روز مکالمات تلفنى وى را تحت نظر گرفت.[107] سرانجام مأموران کمیته مشترک ضد خرابکارى در تاریخ 15 / 7 / 57 به منزل وى یورش برده و ضمن بازرسى منزل، وى را دستگیر و روانه بازداشتگاه کمیته مشترک نمودند. علت دستگیرى اقدام علیه امنیت کشور و تحریک و تشویق مردم به تظاهرات و ایجاد بلوا و آشوب عنوان گردید. بازجوى ساواک وى را از عوامل اصلى اعلامیه دعوت مغازهداران و بازاریان به اعتصاب عمومى در اعتراض و ابراز انزجار نسبت به رفتار حکومت عراق به امام خمینى دانسته و خواستار معرفى سایر دستاندرکاران و محل چاپ و انتشار اعلامیه بود.[108]
تشدید خیزشهاى عمومى و فشار همهجانبه بر رژیم مانع از طولانى شدن مدت بازداشت شده، لذا ظرف مدت کمتر از یک هفته ایشان آزاد گردید،[109] ولى این آزادى دوام چندانى نداشت.
براى چندمین بار مأموران امنیتى رژیم بهطور وحشیانه در ساعت 11 شب 18 / 10 / 57 به منزل ایشان هجوم برده و ضمن بازرسى و تفتیش، وى را دستگیر و روانه زندان کمیته مشترک نمودند.[110] این بار بهانه دستگیرى وى پناه دادن به درجهداران و سربازانى بود که به فرمان امام خمینى از پادگانها فرار کرده بودند.[111] آخرین اوراق پرونده آیتاللّه مهدوى کنى متن گزارش بازجویى ایشان در این مورد است. با وارد شدن به بهمن ماه سال 1357 رژیم شاه نیز وارد روزهاى پایانى عمر خود گردید. آیتاللّه مهدوى کنى بهعنوان یکى از عناصر اصلى و محورى تشکیلات روحانیت در تهران به همراه سایر روحانیون بلندپایه به تصمیمگیرى درخصوص چگونگى مبارزه و سازمان دادن به اعتصابات و تظاهرات سراسرى پرداخت زمانى که شاپور بختیار اعلام کرد از ورود امام خمینى به ایران جلوگیرى مىکند وى به همراه سایر روحانیون در مسجد دانشگاه تهران دست به تحصن زده و خواهان بازگشایى فرودگاه براى ورود امام به کشور شدند.[112] وى از اعضاى کلیدى و شاخص شوراى انقلاب بود که به فرمان امام خمینى مقدمات انتقال حکومت از رژیم شاهنشاهى به افراد انقلابى را فراهم نمودند.[113]
از آغاز نهضت امام خمینى تا پیروزى انقلاب اسلامى اعلامیهها، اطلاعیهها، بیانیهها، پیامها و تلگرافهاى متعددى از سوى جوامع روحانى در حمایت از نهضت امام و محکومیت اقدامات رژیم و... تهیه، چاپ و منتشر گردید.
بسیارى از این اعلامیهها با عناوین کلى برخى جوامع روحانى به چاپ مىرسید که آیتاللّه مهدوى کنى از اعضاى اصلى آنها بود. در ذیل بسیارى از اطلاعیهها امضاى ایشان به چشم مىخورد که مهمترین آنها به شرح ذیل است:
1ـ اعلامیه علما و روحانیون تهران درباره تصویب نامه انجمنهاى ایالتى و ولایتى (1 / 9 / 1341)[114]
2ـ تلگرام روحانیان تهران به امام در پى ارتحال آیتاللّه العظمى حکیم (مرداد / 1349)[115]
3ـ نامه جمعى از روحانیان تهران به مراجع تقلید درباره اهانت روزنامه اطلاعات به امام خمینى (20 / 10 / 1356)[116]
4ـ نامه جمعى از روحانیان به علماى تبریز درباره فاجعه 29 بهمن تبریز (3 / 11 / 1356)[117]
5ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران به مناسبت عید نوروز سال 1357 (اسفند / 1356)[118]
6ـ اعلامیه جمعى از علما و روحانیون به مناسبت چهلمین روز شهداى 29 بهمن تبریز (فروردین / 1357)[119]
7ـ اعلامیه جمعى از روحانیون تهران درباره اوضاع ایران و اعلام برگزارى مجلس بزرگداشت شهداى یزد (17 / 2 / 1357)[120]
8ـ نامه جمعى از علماى تهران به مراجع تقلید قم درباره حمله مزدوران رژیم شاه به منازل آنان (اردیبهشت / 1357)[121]
9ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران به مناسبت سالگرد 15 خرداد (خرداد / 1357)[122]
10ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره حوادث ایران و اعلام عزاى عمومى (25 / 3 / 1357)[123]
11ـ اعلامیه روحانیان تهران درباره برگزارى جشنهاى نیمه شعبان (25 / 3 / 1357)[124]
12ـ اعلامیه روحانیان تهران درباره فاجعه سینما رکس آبادان در 28 مرداد 57 (شهریور / 1357)[125]
13ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره محاصره منزل امام در نجفاشرف (5 / 7 / 1357)[126]
14ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره محاصره منزل امام در نجفاشرف (11 / 7 / 1357)[127]
15ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره هجرت امام به فرانسه (15 / 7 / 1357)[128]
16ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره فاجعه مسجد جامع کرمان (مهر / 1357)[129]
17ـ اطلاعیه جمعى از روحانیان تهران در تکذیب یک اعلامیه جعلى (7 / 8 / 1357)[130]
18ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره حادثه 13 آبان دانشگاه و تشکیل دولت نظامى (آبان / 1357)[131]
19ـ اعلامیه جمعى از روحانیون تهران درباره دولت نظامى و اعتصابات سراسرى (آبان / 1357)[132]
20ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره حمله مزدوران رژیم شاه به حرم مطهر حضرت امام رضا (ع) (2 / 9 / 1357)[133]
21ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره پشتیبانى از اعتصاب کارکنان صنعت نفت (1 / 9 / 1357)[134]
22ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره فراخوانى مردم براى شرکت در راهپیمایى روزهاى تاسوعا و عاشورا (16 / 9 / 1357)[135]
23ـ اعلامیه جمعى از روحانیون تهران درباره اعلام عزاى عمومى (23 / 9 / 1357)[136]
24ـ اعلامیه جمعى از روحانیون تهران در پشتیبانى از اعتصاب کارکنان صنعت نفت (5 / 10 / 1357)[137]
25ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره اعتصابات و وضع بازار تهران (5 / 10 / 1357)[138]
26ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران در پاسخ به بیانیه مسئولان شرکت نفت (7 / 10 / 1357)[139]
پیروزى انقلاب اسلامى
آیتاللّه مهدوى کنى پس از پیروزى شکوهمند انقلاب اسلامى، همچون گذشته از هیچ کوششى در مسیر به ثمر رساندن اهداف بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران دریغ نکرد و با قبول مسئولیتهاى حساس و پرمخاطره بر این ادعا صحه نهاد. مهمترین سمتهاى وى پس از پیروزى انقلاب اسلامى تاکنون بدین شرح است:
1ـ سرپرست کمیتههاى انقلاب اسلامى: در اولین روزهاى پیروزى نهضت اسلامى، جوانانى که در انتظامات تظاهراتها، کمکرسانى به منازل شهداى انقلاب و زندانیان سیاسى در مساجد فعالیت مىکردند، تشکلهاى خودجوشى تحت نظارت روحانیت شکل دادند. بلافاصله پس از پیروزى انقلاب اسلامى به منظور ایجاد نظم و امنیت به کشور آیتاللّه مهدوى کنى از سوى امام خمینى مأمور سازماندهى این تشکلها شده و کمیتههاى انقلاب اسلامى شکل گرفت.
2ـ عضو فقهاى شوراى نگهبان: امام خمینى طى حکمى در مورخ 1 / 12 / 58 آیتاللّه مهدوى کنى را بهعنوان یکى از فقهاى شوراى نگهبان منصوب نمود. وى در تاریخ 27 / 6 / 59 به جهت تصدى وزارت کشور از عضویت در شوراى نگهبان استعفا نمود. مجددا براى بار دوم در تاریخ 16 / 12 / 60 از سوى امام خمینى به عضویت در این شورا منصوب شد.
3ـ وزیر کشور: آیتاللّه مهدوى کنى پس از استعفاى دولت موقت بازرگان مدتى از سوى شوراى انقلاب به عنوان وزیر کشور و سپس در دولت شهید رجایى به سمت وزیر کشور از مجلس شوراى اسلامى رأى اعتماد گرفت. در تاریخ 22 مرداد سال 1360 از سوى شهید دکتر محمدجواد باهنر نخستوزیر جمهورى اسلامى ایران بار دیگر به عنوان وزیر کشور به مجلس معرفى شد. مجلس شوراى اسلامى در تاریخ 26 / 5 / 1360 به ایشان راى اعتماد داد. عمر این دوره از وزارت ایشان 12 روز بیشتر طول نکشید. در حادثه انفجار دفتر نخستوزیرى در 8 شهریور 1360 شهید باهنر به شهادت رسید. امام خمینى در دیدار با اعضاى کابینه شهید باهنر فرمودند:
«... وزارت کشور از وزارتخانههاى وسیع است و بحمداللّه رأسش هم آقاى مهدوى واقع شدهاند که خوب ما از سابق به ایشان ارادت داشتیم و حالا هم ارادت داریم و بعدها هم ارادت خواهیم داشت به ایشان...»[140]
4ـ نخستوزیر موقت : پس از شهادت شهیدان محمدعلى رجایى رئیس جمهور و محمدجواد باهنر نخستوزیر از طرف شوراى موقت ریاست جمهورى، آیتاللّه مهدوى کنى بهعنوان نخستوزیر موقت تعیین شد. علت انتخاب ایشان این بود که طبق اصل 130 قانون اساسى در صورت فوت، کنارهگیرى یا بیمارى بیش از دو ماه یا عزل رئیس جمهور، شوراى موقت ریاست جمهورى مرکب از رئیس دیوان عالى کشور، رئیس مجلس و نخستوزیر تشکیل و تا انتخاب رئیس جمهور بعدى وظایف او را انجام مىدهد. اما چون علاوه بر رئیس جمهور، نخستوزیر هم به شهادت رسیده بود، مسئله با امام در میان گذاشته شد و ایشان فرمودند: «با دو نفر حاضر شورا را تشکیل دهند» آن دو نفر نیز بعد از نشستى آیتاللّه مهدوى کنى را به مجلس معرفى کردند و مجلس با رأى بالا به ایشان رأى اعتماد داد.[141] وى در تاریخ 17 / 7 / 1360 زمان تنفیذ حکم ریاست جمهورى آیتاللّه خامنهاى ـ از سوى امام ـ داوطلبانه از نخستوزیرى استعفا داد تا رئیس جمهور دستش باز باشد و دولت دلخواه خود را به مجلس معرفى نماید.
5 ـ نماینده امام در هیئت حل اختلاف : با تشدید اختلاف بین ابوالحسن بنىصدر رئیس جمهور وقت از یک سو و شهید آیتاللّه دکتر سید محمد حسینى بهشتى از سوى دیگر، امام خمینى طى حکمى در تاریخ 12 / 1 / 1360 آیتاللّه مهدوى کنى را به نمایندگى از جانب خویش در هیئت حل اختلاف تعیین نمودند.[142] آیتاللّه یزدى از سوى دولت و آیتاللّه اشراقى نیز از سوى بنىصدر تعیین شده بودند.
6ـ ستاد انقلاب فرهنگى : به منظور رشد و شکوفایى فعالیتهاى علمى کشور و بازگشایى دانشگاهها امام خمینى طى حکمى در تاریخ 2 / 10 / 1360 ایشان را به عضویت در ستاد انقلاب فرهنگى منصوب نمود.[143]
7ـ ستاد کمکرسانى به مردم مناطق بمباران شده: با آغاز جنگ تحمیلى و حوادث ناگوار ناشى از حملات موشکى و بمباران مکرر مناطق مسکونى شهرها و روستاها به وسیله عوامل استکبار جهانى و حزب بعث عراق، امام خمینى طى حکمى در تاریخ 14 / 7 / 1362 آیتاللّه مهدوى کنى را مأمور تشکیل ستادى جهت کمکرسانى و امداد فورى به مردم مصیبتزده و داغدار این مناطق نمودند.[144]
8ـ شوراى بهزیستى کشور: امام خمینى در تاریخ 21 اردىبهشت 1360 در پاسخ به درخواست وزیر مشاور و رئیس سازمان بهزیستى کشور مبنى بر عضویت آیتاللّه مهدوى کنى در شوراى بهزیستى کشور مرقوم فرمودند:
«ایشان مورد تأیید و اعتماد مىباشند، از خداوند متعال توفیق آقایان را خواستارم.»[145]
9ـ صندوق ملى خسارات: پس از پیروزى انقلاب اسلامى به منظور کمکرسانى به افرادى که در جریان انقلاب دچار خسارت و زیان مادى شده بودند، صندوقى با عنوان مذکور تأسیس شد. اعضاى تشکیلدهنده این صندوق، پس از رحلت آیتاللّه طالقانى ـ که سرپرست صندوق به شمار مىآمدند ـ ضمن گزارش به محضر امام خمینى خواستار تعیین سرپرست جدید شدند. امام هم آیتاللّه مهدوى کنى را معرفى نمودند.[146]
10ـ دبیرکل جامعه روحانیت مبارز تهران: با تشکیل جامعه روحانیت مبارز تهران اعضاى این جامعه ابتدا آیتاللّه انوارى و پس از مدتى آیتاللّه مهدوى کنى را به عنوان دبیرکل انتخاب نمودند.
11ـ شوراى بازنگرى قانون اساسى: پس از ده سال تجربه عینى و عملى اداره کشور، برخى نواقص و اشکالات در قانون اساسى جمهورى اسلامى دیده شد که لازم به ترمیم آنها بود. به همین منظور امام خمینى طى حکمى در 4 اردىبهشت 1360 عدهاى را مسئول بررسى و تدوین متمم قانون اساسى نمود.[147] آیتاللّه مهدوى کنى عضو کمیسیون تمرکز در مدیریت قوه مجریه شوراى بازنگرى قانون اساسى بود.
12ـ حوزه علمیه مروى تهران: پس از رحلت آیتاللّه میرزا باقر آشتیانى امام خمینى با صدور حکمى در مورخه 26 / 6 / 1363 خطاب به آیتاللّه مهدوى کنى مرقوم فرمودند:
«با حسن تدبیر و مدیریت و وثاقت و امانت که در جنابعالى محرز است، مناسب دیدم براى تصدى امور مدرسه مروى با تمام متعلقات آن از موقوفات و غیرها به جنابعالى زحمت دهم. لهذا جنابعالى را به سمت متولى مدرسه مروى و موقوفات و کتابخانه و آنچه متعلق به آن است منصوب نمودم...»[148]
13ـ دانشگاه امام صادق (ع): از جمله فعالیتهاى ارزنده و ماندگار آیتاللّه مهدوى کنى تأسیس و راهاندازى دانشگاه امام صادق (ع) است. این دانشگاه در سال 1361 با هدف تحقق عملى پیوند حوزه و دانشگاه و تربیت دانشجویانى متعهد و متخصص در علوم دانشگاهى و حوزوى تأسیس گردید. سعى ایشان در این دانشگاه ضمن تربیت دانشجویان متعهد و متخصص، بر استخراج علوم انسانى از معارف دینى و اسلامى است. هیئت مؤسس این دانشگاه از میان شخصیتهایى چون آیتاللّه خامنهاى رهبر معظم انقلاب اسلامى، آیتاللّه على مشکینى، آیتاللّه امامى کاشانى و آیتاللّه امینى و آیتاللّه منتظرى و افراد خیّر و نیکوکار تشکیل شد. ایشان هم اکنون ریاست این دانشگاه را عهدهدار است.
14ـ مرکز رسیدگى به امور مساجد: به منظور رسیدگى و نظارت بر نحوه فعالیت مساجد و ایجاد رابطه مساجد باهم، انتخاب و تعیین ائمه جماعات و... مرکز مزبور تأسیس گردید. آیتاللّه مهدوى کنى که از مؤسسین این مرکز بوده، مدتها ریاست آن را نیز عهدهدار بود.
15ـ مجمع تشخیص مصلحت نظام: امام خمینى در تاریخ 17 بهمن 1366 با صدور فرمانى مجمع تشخیص مصلحت نظام را به منظور رسیدگى به موارد اختلاف بین مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان تأسیس فرمودند. هنگامى که قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران در سال 1368 مورد بازنگرى قرار گرفت پس از بحثهاى مشروح درباره جایگاه این مجمع، وظایف یازدهگانهاى برعهده این مجمع قرار گرفت تا به عنوان حلقه تکمیلى در نظام جمهورى اسلامى و در شرایط مختلف ایفاى نقش کند. اعضاى این مجمع برخى شخصیتهاى حقوقى و حقیقى مىباشند. آیتاللّه مهدوى کنى به عنوان یکى از شخصیتهاى حقیقى مجمع در سالهاى 1380 ـ 1368، دو دوره در این نهاد عضویت داشت.
و ماالتوفیق الا باللّه
[1]- مرحوم حاج اسداللّه کنى در سال 1354 ش در سن 77 سالگى درگذشت.
[2]- خانم فاطمه فتاحى در سال 1372 ش در سن 94 سالگى بدرود حیات گفت.
[3]- مصاحبه با آیتاللّه مهدوى کنى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ش. پ: 1321
[4]- همان.
[5]- آیتاللّه حاج شیخ علىاکبر برهان در نجف درس خوانده و در سیر و سلوک عرفانى تحت تأثیر عالم ربانى، مرحوم حاج سیدعلى آقاى قاضى بودند. وى در سال 1320 ش با این نیت که تأسیس مدرسه و تربیت طلاب براى ایران ضرورى است، از نجف به تهران آمدند و مدرسه لرزاده در خیابان خراسان را که در آن زمان نقطهاى پرت و دور افتاده و محصور در بیابان بود تأسیس کرد. در سالهاى دهه 20، وى حدود 70 الى 80 طلبه داشت. آن چیزى که از نظر ایشان براى تربیت طلاب مهم بود عبارت بود از: 1ـ اصل درس خواندن یعنى سنتى درس خواندن و خوب درس خواندن به همان شکل سابق طلبهها 2ـ مسایل معنوى و تقید به عبادات و نوافل. (خاطرات حجهالاسلام شیخ حسین انصاریان، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 20)
[6]- مصاحبه با آیتاللّه مهدوى کنى همان
[7]- مجله حوزه، شماره 73ـ 74، ص 17
[8]- مصاحبه با آیتاللّه مهدوى کنى، همان
[9]- مجله حوزه، همان، ص 16
[10]- همان، ص 20
[11]- همان
[12]- ثمره این ازدواج سه فرزند به نامهاى محمد سعید، مهدیه و مریم است.
[13]- مجله حوزه، همان، ص 28
[14]- بعدها پدرم این منزل را به من بخشید و تا یک سال قبل از زندان رفتنم در آنجا بودم و بعد از آن به خیابان سرباز روبروى پادگان ولىعصر رفتم (مصاحبه با آیتاللّه مهدوى کنى، همان)
[15]- مصاحبه با آیتاللّه مهدوى کنى، همان
[16]- زمان دقیق شروع ساخت مسجد جلیلى مشخص نیست البته احتمال مىرود شروع بنا در سال 1335 ش باشد. ولى پایان بناى آن در سال 1339 است. این مسجد به نام بانىاش سید مهدى جلیلى فرشچى، نام گرفت. البته به مسجد فرشچى نیز معروف است. این مسجد در خیابان ایرانشهر جنوبى از خیابانهاى پیرامون میدان فردوسى واقع است. تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى
[17]- مصاحبه با آیتاللّه مهدوى کنى، همان
[18]- مجله حوزه، همان، ص 29
[19]- مجله حوزه، همان، ص 32
[20]- خاطرات محمدرضا اعتمادیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 36
[21]- سند مورخ 4 / 12 / 53 شماره 9095 / 312
[22]- مصاحبه با آیتاللّه مهدوى کنى، همان
[23]- همان
[24]- سند مورخ 21 / 5 / 46 شماره 8472 / 20 ه2
[25]- سند مورخ 20 / 8 / 49 شماره 64815 / 20 ه 3
[26]- سند مورخ 28 / 6 / 49 شماره 17184 / 20 ه 3
[27]- سند مورخ 20 / 3 / 49 شماره 15259 / 20 ه 3
[28]- سند مورخ 4 / 12 / 53 شماره 9095 / 312
[29]- مصاحبه با آیتاللّه مهدوى کنى، همان
[30]- سند مورخ 28 / 6 / 49 شماره 17184 / 20 ه 3
[31]- سند مورخ 26 / 5 / 47 شماره 17830 / 20 ه 2
[32]- سند مورخ 25 / 3 / 50 شماره 16549 / 20 ه 3
[33]- سند مورخ 8 / 7 / 51 شماره 14707 / 20 ه 12
[34]- سند مورخ 11 / 5 / 54 شماره 27539 / ه 12
[35]- مجله حوزه، همان، ص 39؛ سند مورخ 14 / 3 / 51 شماره 11823 / 20 ه12
[36]- سند مورخ 15 / 7 / 50 شماره 12437 / 20 ه 12
[37]- سند مورخ 25 / 8 / 51 شماره 16144 / 20 ه 12
[38]- سند مورخ 8 / 8 / 51 شماره 15646 / 20 ه 12
[39]- تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 52
[40]- سند مورخ 28 / 3 / 52 شماره 2701 / 20 ه 12
[41]- تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، همان، ص 80؛ سند مورخ 15 / 2 / 50، شماره 15785 / 20 ه 3
[42]- همان، ص 82
[43]- سند مورخ 3 / 11 / 49 شماره 10803 / 20 ه 3
[44]- مصاحبه با آیتاللّه مهدوى کنى، همان
[45]- اسناد مورخ 22 / 10 / 49 شماره 24486 / 20 ه 3؛ 6 / 8 / 50 ـ 12966 / 20 ه 12؛ 8 / 8 / 51 ـ 15644 / 20 ه12
[46]- اسناد مورخ 6 / 6 / 46 شماره 18603 / 20 ه 2؛ 24 / 7 / 48 ـ 16548 / 20 ه 12؛ 2 / 8 / 45 ـ 17081 / 20ه 2 ؛ 12 / 12 / 49ـ 12050 / 20 ه 3؛ 28 / 1 / 53 ـ 15527 / 20 ه 12
[47]- سند مورخ 22 / 12 / 44 شماره 31527 / 20 الف
[48]- سند مورخ 31 / 3 / 50 شماره 10104 / 20 ه 12
[49]- اسناد مورخ 17 / 4 / 50 شماره 9574 / 20 ه 12؛ 8 / 9 / 50 ـ 13878 / 20 ه 12
[50]- سند مورخ 25 / 3 / 50 شماره 16551 / 20 ه 3
[51]- سند مورخ 30 / 5 / 45 شماره 11978 / 20 ه
[52]- همان
[53]- اسناد مورخ 14 / 7 / 45 شماره 39571 / 316؛ 2 / 8 / 45 ـ 16594 / 20 ه2
[54]- سند مورخ 7 / 7 / 45 شماره 16118 / 20 ه 2
[55]- رژیم شاه چنین وانمود مىکرد که با اجراى قانون حمایت از خانواده بسیارى از تبعیضات نارواى خانوادگى از بین مىرود. این در حالى بود که این قانون با برخى از مسلمات فقهى در تناقض بود. ر. ک: نهضت امام خمینى ـ سید حمید روحانى، ج 2، ص 285
[56]- اسناد مورخ 13 / 9 / 45 شماره 21275 / 20 ه 2 ؛15 / 8 / 45 ـ 18053 / 20 ه 2؛ 22 / 8 / 45 ـ 18891 / 20 ه 2؛ 6 / 1 / 46ـ 32976 / 20ه 3
[57]- سند مورخ 23 / 8 / 45 شماره 47449 / 321
[58]- اسناد مورخ 22 / 4 / 50 شماره 9717 / 20 ه 12؛ 8 / 9 / 50 ـ 13878 / 20 ه 12؛ 9 / 5 / 50 ـ 10335 / ه 12
[59]- سند مورخ 26 / 5 / 50 شماره 22378 / 20 ه 21
[60]- اسناد مورخ 26 / 10 / 46 شماره 31145 / 20 ه 3 ؛ 9 / 12 / 46 ـ 37666 / 20 ه 3؛ ـ 17 / 12 / 46 ؛ 37945 / 20 ه 3؛ 23 / 12 / 46 ـ 41307 / 20 ه 3
[61]- سند مورخ 9 / 2 / 47 شماره 5102 / 20 ه 3
[62]- مصاحبه با آیتاللّه مهدوى کنى، همان
[63]- گزارش بسیارى از این جلسات در بخش اسناد همین کتاب آمده است.
[64]- مجله حوزه، همان، ص 36
[65]- همان
[66]- همان، ص 38
[67]- تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، همان، ص 64
[68]- سند مورخ 13 / 10 / 50 شماره 14925 / 20 ه 12
[69]- سند مورخ 4 / 12 / 53 شماره 9095 / 312
[70]- سند مورخ 13 / 10 / 44 شماره 1993 / 20 الف 2
[71]- سند مورخ 5 / 7 / 45 شماره 39480 / 316
[72]- سند مورخ 12 / 1 / 47 شماره 10080 / 316
[73]- سند مورخ 7 / 7 / 47 شماره 67271 / 316
[74]- اسناد مورخ 5 / 8 / 47 شماره 27666 / 20 ه 3؛ 28 / 8 / 47 ـ 29792 / 20 ه 3؛ 15 / 10 / 47 ـ 37266 / 20 ه 3
[75]- سند مورخ 10 / 7 / 51 شماره 14827 / 20 ه 12
[76]- سند مورخ 2 / 10 / 51 شماره 17349 / 20 ه 12
[77]- سند ص 262 همین کتاب
[78]- سند مورخ 19 / 4 / 52 شماره 3416 / 20 ه 12
[79]- سند مورخ 17 / 5 / 52 شماره 4892 / 312
[80]- سند مورخ 1 / 7 / 52 بدون شماره ؛ سند مورخ 3 / 7 / 52 شماره 5679 / ه 12
[81]- سند مورخ 17 / 8 / 52 شماره 7441 / 20 ه 12
[82]- سند مورخ 19 / 8 / 59 بدون شماره
[83]- سند مورخ 4 / 12 / 53 شماره 9095 / 312
[84]- سند مورخ 15 / 12 / 53 شماره 23874 / 20 ه 12
[85]- سند مورخ 2 / 6 / 54 شماره 3698 / 312
[86]- سند مورخ 6 / 6 / 54 شماره 27972 / 20 ه 12
[87]- اسناد مورخ 7 / 2 / 54 شماره 25670 / ه 12؛ 12 / 3 / 54 ـ 2649 / 20 ه 12
[88]- اسناد مورخ 11 / 7 / 54 شماره 28863 / 20 ه 12؛ 16 / 7 / 54 ـ 28774 / 20 ه 12
[89]- سند مورخ 13 / 7 / 54 شماره 34906 / 3
[90]- مصاحبه با آیتاللّه مهدوى کنى، همان
[91]- سند مورخ 22 / 7 / 54 شماره 28877 / ه 12
[92]- سند مورخ 22 / 7 / 54 شماره 28879 / ه 12
[93]- همان
[94]- سند مورخ 25 / 8 / 54 شماره 29575 / ه 12
[95]- مصاحبه با آیتاللّه مهدوى کنى، همان
[96]- سند صفحه 419
[97]- سند مورخ 17 / 9 / 54 شماره 12995 / ه 12
[98]- مصاحبه با آیتاللّه مهدوى کنى، همان
[99]- سند مورخ 17 / 2 / 56 شماره 3092 / 2231 / 384
[100]- مصاحبه با آیتاللّه مهدوى کنى، همان
[101]- مصاحبه با آیتاللّه مهدوى کنى، همان
[102]- همان
[103]- همان
[104]- خاطرات حجهالاسلام قربانعلى درى نجفآبادى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 176
[105]- سند مورخ 19 / 8 / 56 شماره 23913 / 20 ه 12
[106]- سند مورخ 17 / 9 / 56 شماره 24458 / ه 12
[107]- سند مورخ 29 / 5 / 57 شماره 24197 / ه 12
[108]- سند ص 203 ؛ اسناد انقلاب اسلامى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى ج 4، ص 387
[109]- سند مورخ 22 / 7 / 57 بدون شماره
[110]- سند مورخ 18 / 10 / 57 شماره 755 / 08 / 713
[111]- سند ص 258
[112]- شهید دکتر محمدجواد باهنر، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 146
[113]- همان، ص 129
[114]- اسناد انقلاب اسلامى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ج 2، ص 55
[115]- همان، ص 223
[116]- همان، ص 236
[117]- همان، ص 242
[118]- همان، ص 255
[119]- همان، ص 266
[120]- همان، ص 283
[121]- همان، ص 289
[122]- همان، ص 309
[123]- همان، ص 314
[124]- همان، ص 324
[125]- همان، ص 370
[126]- همان، ص 388
[127]- همان، ص 391
[128]- همان، ص 739
[129]- همان، ص 416
[130]- همان، ص 417
[131]- همان، ص 423
[132]- همان، ص 430
[133]- همان، ص 437
[134]- همان، ص 455
[135]- همان، ص 469
[136]- همان، ص 486
[137]- همان، ص 500
[138]- همان، ص 514
[139]- همان، ص 517
[140]- صحیفه امام خمینى، ج 15، ص 124
[141]- خاطرات محمدرضا اعتمادیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 130
[142]- در بخشى از حکم امام خمینى چنین آمده : «جناب حجهالاسلام آقاى شیخ محمدرضا مهدوى کنى ـ دامت افاضاته ـ جنابعالى را به نمایندگى خویش تعیین نمودم تا با نمایندهاى که جناب آقاى بنىصدر و نماینده دیگرى که جناب حجهالاسلام آقاى بهشتى و جناب حجهالاسلام آقاى هاشمى رفسنجانى و جناب آقاى رجایى تعیین مىنمایند موارد تخلفات از حقوق قانونى هر یک رسیدگى بنمایید...» صحیفه امام خمینى، ج 14، ص 248
[143]- همان، ج 15، ص 444
[144]- همان، ج 18، ص 180
[145]- همان، ج 14، ص 334
[146]- خاطرات محمدرضا اعتمادیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 96
[147]- صحیفه امام خمینى، ج 21، ص 363
[148]- همان، ج 19، ص 71