تولد
آیتالله شیخ محمد کفعمی خراسانی در سال 1280 هـ ش در خانوادهای روحانی، در محله عیدگاه مشهد مقدس به دنیا آمد.
پدرش، آیتالله حاج شیخ رجبعلی محدثی خراسانی[1]، از معمّرین علمای خراسان و اولین وکیل دعاوی مشهد و مدرس مدرسهی ابدالخان و از روحانیونی بود که از راه کشاورزی تأمین معاش میکرد و مادرش، زنی متدینه و عالمه[2] به شمار میآمد که ثمرهی ازدواجش با شیخ رجبعلی «محمد» بود.
تحصیلات
محمد در کودکی، قرآن را نزد مادر و خالهی فاضلهاش آموخت و سپس مقدمات صرف و نحو عربی را از محضر پدر فراگرفت.
شیفتگی و علاقه به فراگیری علوم اسلامی موجب شد تا وارد حوزه علمیهی مشهد شود و در نوجوانی به مدرسهی علمیهی ابدالخان مشهد[3] رفت و زندگی طلبگی را در حجرهای آغاز کرد.
وی در این برهه از زندگی، به دلیل فقر حاکم بر جامعهی ایران، با ریاضت به تمام معنی در کمغذایی، کمخوابی و عدم برخورداری از یک زندگی عادی (بهطوری که گاه شبانهروز را با یک نان میگذراند)، به تحصیل علم پرداخته و با جدیت هر چه تمامتر آن را دنبال میکرد.
شیخ محمد، در مدرسهی علمیهی ابدالخان با جدیت و تلاش شبانهروزی به تحصیل مشغول بود و از محضر بزرگواران ادیبی همچون حاج شیخ عبدالجواد ادیب نیشابوری، شیخ محمد تقی ادیب ثانی، حاج محقق قوچانی، مرحوم شمس و میرزا احمد مدرس یزدی و بهخصوص آیتالله حاج شیخ کاظم دامغانی کسب فیض میکرد.
او بر ادبیات عرب تسلط کافی یافته و بسیاری از قواعد نحو و اشعار سیوطی را حفظ نموده بود. البته این تلاشها و فعالیتهای علمی مورد رضایت پدرش نبوده، بهطوری که در گفتگویی، پدر به وی اظهار میدارد:
«این همه کتابهای داییات (شیخ حسن عیدگاهی از علمای زاهد و پرهیزگار مشهد که شاگردان فراوانی داشت) را نگاه داشتهام تا تو بخوانی و تو هنوز بسیاری از آنها را نخواندهای».
همین سخن بود که در درون او شوری افکند و به فکر افتاد که طرحی نو در اندازد و همین موضوع باعث شد مسیر زندگی وی تغییر کند.
هجرت به نجف اشرف
محمد عزم خود را جزم کرد تا به حوزهی مقدسهی نجف برود و به همراه چهار تن از طلبههای مدرسه، برای ادامهی تحصیل به نجف اشرف عزیمت نمود. برای تهیهی مخارج سفر، سرمایهاش را که یک قالیچه و یک ساعت بود، فروخت و راه سخت و پرمشقت دیار امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را در پیش گرفت. در این زمان، حکومت رضاخان از مسافرت ایرانیان به عتبات عالیات جلوگیری میکرد و مشتاقان بایستی این سفر را بدون اطلاع و به دور از چشمهای ماموران آشکار و نهان حکومت، به انجام میرساندند.
هنگام ورود به کرمانشاه، مردی سر راهشان ظاهر میشود و به آنها هشدار میدهد که ماموران در پی آنان هستند و آنها را به خارج از شهر راهنمایی میکند. در همان مسیر به شتربانی برخورد میکنند که آنان را میهمان نموده و از آنها پذیرایی میکند. پس از لختی استراحت، سوار بر شتر بخشی از مسیر را طی کرده و به مقصد نزدیک میشوند و مجدداً سواره و پیاده، پس از چند روز تحمل رنج و سختی، با پاهایی مجروح و تنی خسته و دلی مملو از عشق به خاندان رسالت و مولیالموحدین علیابن ابیطالب(ع)، چشمانشان به دیدن گنبد و بارگاه آن حضرت روشن و به یکباره تمام آن رنج و خستگیها را فراموش میکنند.
در زمان ورود ایشان به حوزهی مقدسهی نجف، این حوزه از کمترین امکانات برخوردار بود؛ روزانه یک چارک نان بدون هیچ خورشتی برای قوت روزانه به هر یک از طلاب داده میشد و چنانچه طلبهای پولی داشت، میتوانست تخممرغی تهیه و به قوتش اضافه کند.
مادر محمد، معمولا از خرج خانه پساندازی کرده و مقداری از آن را برای او میفرستاد. وی علاوه بر تلمذ در درس علما، سحرگاهان به زیارت امام و مولایش علی (ع) مشرف میشد و به نماز، دعا، تهجّد و شب زندهداری مشغول میشد و به خودسازی میپرداخت.
شیخ محمد، در نجف اشرف نزد اساتید بزرگی نظیر آیتالله حاج میرزا باقر زنجانی و آیتالله حاج سیدعلی نوری سطوح را به پایان رسانید و دروس خارج فقه و اصول را از محضر آیتالله سید ابوتراب عبدالعلی موسوی خوانساری، آیتالله میرزا حسن مشکینی و آیتالله سید ضیاءالدین عراقی فراگرفت و به محضر آیتالله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی راه یافت و در خدمت ایشان به درجهی اجتهاد نایل آمد.
آقا سید ابوالحسن، به شیخ محمد علاقهی خاصی داشت و ارتباط صمیمانهای بین ایشان به وجود آمده بود و هر روز این محبت و دوستی افزایش مییافت، تا جاییکه به او پیشنهاد ازدواج با دختر یکی از نزدیکانش را داد. اما از آنجا که وی قصد ماندن در نجف اشرف را نداشت و نیز به دلیل پیغامهای متعددی که برای بازگشت به وطن به شیخ محمد میرسید، آن پیشنهاد را نپذیرفت.
شیخ محمد کفعمی، علاوه بر آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی از مراجع عظام تقلید دیگری همچون آیتالله سید محمدهادی میلانی و آیتالله سید احمد خوانساری، اجتهادنامه دریافت نمود.
بازگشت به وطن
در حین تحصیل در عراق، خبرهای ناگواری از ایران به شیخ محمد میرسید. یورش حکومت خودکامه و ظالمانهی رضاخان به روحانیت و دین مبین اسلام، ایجاد محدودیت برای تشکیل مجالس عزاداری سیدالشهداء علیهالسلام، کشف حجاب و جریان یورش به مسجد گوهرشاد مشهد و خبر تبعید پدرش به روستای باخزر[4] و رنج غربت و بالاخره نامههای مادر که در آن با اشعار جگرسوز شاعران پارسی و عربی همراه بود، در وی موثر افتاد و تصمیم به بازگشت گرفت. این بود که تصمیم خود را با استاد و مرادش، آیتالله آقا سید ابوالحسن اصفهانی در میان گذاشت و اذن مرخصی طلبید. برای استاد، جدا شدن از چنین شاگرد وفاداری مشکل بود، اما درخواست مادر پیر شیخ محمد که مطرح شد، آقا سیدابوالحسن تحت تاثیر عظمت مقام مادر، اجازهی مرخصی داد.
بنابراین در حالی که 7 نفر از علما و مراجع نجف اجتهاد شیخ محمد را تائید کرده بودند، به کشور بازگشت و در این مسیر، مریدان آقا سید ابوالحسن اصفهانی از وی پذیرایی کردند تا اینکه به موطن خود رسید و مورد استقبال خانواده و علما و مومنین قرار گرفت.
شیخ محمد، زمانی به موطن خود بازگشت که از سه سال قبل، پدرش در تبعید و مادرش نیز در بستر بیماری افتاده بود.
وجه تسمیه شهرت کفعمی
ورود شیخ محمد به ایران با اجرای قانون انتخاب شهرت (نام خانوادگی) مقارن بود. مأمور ثبت احوال، برای انتخاب شهرت ایشان مراجعه میکند و چندین اسم توسط آیتالله کفعمی بیان میشود که چون این اسامی قبلاً توسط دیگران انتخاب شده بود، قابل پذیرش نبوده و سرانجام ایشان شهرت کفعمی را انتخاب میکند. وقتی علت را جویا میشوند، بیان میدارد:
«کفعم از قراء بعلبک شام بوده است که شیخ کفعمی، از راویان بزرگ اسلام و صاحب کتاب بلدالامین که در کتاب مفاتیحالجنان شیخ قمی فراوان از او نام برده شده، از آن دیار بوده، لذا به لحاظ ارادت به ایشان، شهرت او را برای خود برمیگزینم».
هجرت به سیستان و بلوچستان
آیتالله کفعمی خراسانی، پس از مراجعت به مشهد، چند روزی را به زیارت امام رضا (ع) و دیدار اقوام میگذراند و پس از آن جهت دیدار پدر و مادر راهی باخزر میشود. پس از مدتی اقامت، دوباره به مشهد بازگشته و مورد توجه اقوام زابلی خود که برای تجارت و زیارت به مشهد مقدس آمده بودند واقع شده و شخصیت وی، نظر آنان را جلب نموده و به شیخ محمد پیشنهاد ازدواج با دختری از خانوادهی خود را میدهند که با جواب مثبت ایشان مواجه میشوند.
مدتی بعد، شیخ محمد عازم زابل شده و در مسجدی که به همت محمدعلی ذخیرهداری، برادر همسرش، بنا شده بود به تبلیغ مشغول میشود (هماکنون این مسجد به نام «کفعمی» معروف است). پس از مدت کوتاهی، مسجدش مورد توجه جوانان و استقبال سایر مردم خونگرم آن دیار قرار گرفته و رونق مییابد و مریدان زیادی گِردش جمع و منشأ اثر فراوانی در منطقه میشود. چند سال بعد، همسر دیگری اختیار نموده و به مدت 6 سال، با دو همسر و 4 فرزند، در محرومیت کامل و بدون هیچگونه امکانات رفاهی، در زابل اقامت میگزیند؛ شهری که گرفتار بادهای 120 روزه بود و آب آن غیربهداشتی و به قول شاعر، «6 ماه خاک بر سر و 6 ماه پای در گِل».
مسجد کفعمی، اولین اثر از شیخ محمد است که در سالهای 25-1324 در زابل بنا نهاد و بعدها توسط اقوام ایشان توسعه یافت و تجدید بنا شد و در حال حاضر توسط خیّرین آن دیار اداره میشود.
عزیمت به زاهدان
پس از این مدت، بزرگان زاهدان و به ویژه یزدیهای مقیم زاهدان با توجه به شناختی که از شیخ محمد پیدا کرده بودند، از ایشان دعوت کردند تا به زاهدان برود.
آیتالله کفعمی، در سال 1325 شمسی به زاهدان سفر کرده و از نزدیک وضع مردم آن دیار را مشاهده نمود و آنجا بود که به غربت و استضعاف شیعیان پی برد. مومنین زاهدان نیز به محضر وی رسیده و از ایشان دعوت کردند که به زاهدان بیاید. شیخ محمد، با وجود پیوند سخت عاطفی که با مردم زابل پیدا کرده بود، در برابر خود وظیفهسنگینتری را احساس کرد و عاقبت دل به دریا زده، به همراه خانواده راهی زاهدان شد و در آنجا رحل اقامت افکنده و به رتق و فتق امور دینی مردم پرداخت. وی فعالیت بسیار گسترده و پردامنهای را در زاهدان آغاز کرده و با درک موقعیت آنجا با وجود ادیان و فرقههای مختلف مسیحی، زرتشتی، بودایی و سیک، وحدت شیعه و سنی و دیگر مذاهب اسلامی را سرلوحهی برنامهی سیاسی خود قرار داد و با دقت و ظرافتی خاص برنامهریزی کرد تا برای رشد فرهنگ اسلامی، بستری آرام و مناسب فراهم شود.
هوای منطقه، کویری؛ با زمستانهای بسیار سرد و خشک و تابستانهای بسیار گرم بود. آن هم در شرایطی که نه وسیلهای برای خنک کردن وجود داشت و نه یخچالی برای نگهداری گوشت و مواد غذایی. شوری آب با املاح زیاد گچ نیز مشکلی دیگر بود. آیتالله کفعمی، همهی این محرومیتها را با دلگرمی خدمت به مهاجرین مستضعف و غریب زاهدانی و کمک به نیازمندان و محبت به تشنگان دورمانده از دیار خویش، سودا نموده بود[5].
سیل زاهدان
در سال 1328ش، سیلی ویرانگر زاهدان را درنوردید و بسیاری را بیخانمان کرد. در این میان، آیتالله کفعمی ستاد کمکرسانی تشکیل داده و به کمک سیلزدگان شتافت. وی کودکانی را که خانوادهی خود را از دست داده بودند، شناسایی کرده و دارالایتامی تشکیل داد و از آنها نگهداری و سرپرستی نمود و با فراهم کردن زمینه تحصیل و کارآموزی، به زندگی آنان سر و سامان بخشید و بسیاری از آنها جذب کار و تحصیلات عالیه شدند. برای خانوادههای سیلزده نیز مقرری تعیین کرد.
خشکسالی در سیستان و بلوچستان
در سالهای 50 – 1349، آب هیرمند از جریان بازماند و دریاچهی هامون خشک شد. مردم آن سامان به طرز وحشتناکی دچار بیآبی و خشکسالی شده و گروه گروه از آن دیار به گرگان و ترکمنصحرا و سرخس و دیگر بلاد مهاجرت کردند. فقر و گرسنگی و تشنگی بیداد میکرد و سرتاسر زابل در خشکسالی و تشنگی و گرسنگی، جان انسانها را میسوزاند و به کام مرگ میکشید. آیتالله کفعمی، جهت کمک عازم روستاهایی شد که گویی خاکستر مرگ بر آنها پاشیده شده بود. اغلب چهارپایان از خشکسالی مرده و بسیاری از مردم نیز جان خود را از دست داده و سایرین نیز در انتظار سرنوشت نامعلوم خود بودند.
آیتالله کفعمی با کهولت سن و کسالتی که داشت، همراه با یکی از یارانش بر موتورسیکلت سوار میشد و جهت کسب اطلاع از وضعیت مردم، به دورترین روستاها روان میشد و به منظور کمک رسانی از محرومترین روستاها شروع میکرد.
وی اندک آب و غذایی را که همراه داشت، در میان مردم رنجدیده پخش میکرد و نسبت به جمعآوری اطلاعات و آمار اقدام مینمود تا پس از بازگشت، مراجع و علمای سایر بلاد را از واقعه مطلع کند. چه شبها که در این راه تا صبح بیدار بود و به رتق و فتق امور میپرداخت و در این اوضاع، به حال مردم محروم میگریست. مسئولان رژیم ستمشاهی پهلوی هم تنها به دادن شعار و بیان آمارها مشغول بودند و در این میانه تنها گروههای مردمی و در رأس آنها آیتالله کفعمی خراسانی بود که با همکاری مردم خیّر زاهدان و دیگر بلاد، به کمک مردم ستمدیده سیستان شتافت.
ماموران ساواک یکی از این کمکرسانیها را چنین گزارش میکنند:
«آقای حاج شیخ محمد کفعمی خراسانی پیشنماز اهل تشیع زاهدان به اتفاق آقای محلاتی و چند نفر دیگر از روحانیون در حدود 15000 ریال وجوه شرعیه را با نظر حاج محمد تقی طباطبائی ساکن زابل در قراء ورمال – سدکی – چلنگ – کوه خواجه – ادیمی و زهک توزیع و به هر نفر مبلغ یک صد ریال پرداخت نمودهاند.»[6]
کار به جایی رسید که ایشان ستاد کمکرسانی تشکیل دادند و به وسیلهی نامه، تلگراف و تلفن به آیات عظام و مراجع تقلید در نجف اشرف، قم، تهران و مشهد وضعیت تاسفبار و نابسامان مردم سیستان را اطلاع داده و درخواست کمک و یاری نمودند. بلافاصله نامههای مزبور به نوعی در اختیار رادیو عراق قرار گرفت و بارها قرائت شد.
رژیم شاه که سرگرم برگزاری جشنهای پرخرج شاهنشاهی بود، حساس شده و به مقامات امنیتی استان دستور داده بود که موضوع را بررسی کنند و آنها که عادت داشتند مشکلات مردم را کوچک جلوه دهند و همواره بگویند (خاطر خطیر همایونی آسوده باشد مملکت در امن و امان است)، از این حرکت مرحوم آقا برآشفتند و ایشان را در مجلس ترحیم یکی از صاحبمنصبان استان مورد سؤال قرار دادند که چرا مسئله را با ما در میان نگذاشتید و به نجف و شهرهای دیگر نوشتید.
در آن مجلس آقا به منبر رفتند و پس از بیان مطالب متداوله، خطاب به مقامات استان چنین بیان داشتند: «در سیستان قحطی بیداد میکند. روستاهائی از سکنه خالی شدهاند. مردم نه آب دارند و نه نان خشکی. دسته دسته مهاجرت میکنند. گوئی طاعون به سیستان حمله کرده است. جناب استاندار و آقایان مسئولین آیا سری به روستاهای زابل زدهاید تا سگهای گرسنه به سبب گرسنگی مفرط، به شما حمله کنند و انسانی نباشد که آنها را آرام نماید؟ آیا به خرابههای همین شهر زاهدان سری زدهاید تا با چشمهای خودتان ببینید عمق فاجعه را؟ ببینید مهاجرین گرسنه را که چگونه با لباسهای مندرس و شکمهای به پشت چسبیده و چشمهای بیفروغ دستهای کمکرسان را التماس میکنند ...». آنقدر گفت و وضعیت اسفبار را تشریح کرد که برخی از مقامات حاضر همراه با دیگر حاضران به گریه افتادند و اگر خود او قضیه را جمع نکرده بود، گمان آن میرفت که مردم تحریک شده به استاندار و مقامات همراهش زیانی وارد نمایند و موضوع امنیتی شود و بهانه بهدست رژیم برای سرکوبی دیگر. مجلس که ختم شد و آقا از منبر پائین آمدند، استاندار و چند تن از رؤسای ادارات بهطرف ایشان رفتند و با مظلومنمایی خواستند که نمونههائی از مواردی راکه بر منبر طرح کردند نشان دهند و آقا قبول نموده و فرمودند همین الآن میتوان اینکار را کرد. و به را ه افتادند، استاندار و همراهان به ناچار با او همراه شدند و برخی مومنین که احساس خطر کردند، آنها را تعقیب نمودند مباد صدمهای به آقا وارد شود. ولی آقا همراهان را به محلی برد که بهترین شاهد مدعا بود؛ 12 نفر زن و بچه در چادری مندرس از موی بز و شتر در زیر سقفی نیمهساز و مخروبه که در آنجا نه آبی بود و نه نشیمنی و باز موردی دیگر بدتر از اولی و همین طور سومی و چهارمی و استاندار که تظاهر به بیاطلاعی میکرد یعنی عذر بدتر از گناه، قول همکاری داد و آقا فرمودند شما دستور بدهید وسیله نقلیه در اختیار ما بگذارند و ستادهای کمکرسانی تشکیل بدهند و سریعا به داد این مردم برسند.
خدمت به محرومین
آیتالله کفعمی، اصلاح امور و خدمت به محرومین را وجههی همت خویش قرار داده و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد و تقرب به خداوند متعال را در خدمت به مردم میجست. برای همین در منزلش به روی همه باز بود و هر روز تا پاسی از شب، با مردم بود و با صبر و حوصله به درددلهایشان گوش میداد و در رفع مشکلات و گرفتاری مردم میکوشید.
در غم و شادی مردم همراهشان بود و در مجالس عقد و عروسی و عزایشان شرکت میکرد و در انجام این امور برای محرومان، بسیار مقید بود.
از محل رد مظالم و زکات و کمکهای مردمی، مایحتاج نیازمندان را در کیسههای مخصوص به میزان نیاز افراد (در 4 اندازهی متفاوت) تهیه کرده و شبها به در منزل آنها میبرد و پشت در گذاشته و پس از در زدن، محل را ترک میکرد که مبادا شناسایی شود و افراد خجالت بکشند. به بعضی افراد نیز به صورت ماهیانه کمک نقدی میکرد.
ایشان درآمد حاصل از منابر و سخنرانی در منازل مریدانش را نیز دو قسمت میکرد؛ نیمی را برای خود و نیمی دیگر را برای محرومان اختصاص میداد. وی بسیار رئوف و مهربان بود و لحظهای از یاد مردم محروم و ستمدیدهی سیستان و بلوچستان غافل نمیماند، به طوری که حتی برخی مواقع از سختی وضعیت معیشت مردم به گریه میافتاد.
فعالیتهای سیاسی
آیتالله کفعمی، در جریان ملی شدن صنعت نفت با آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی ارتباطی صمیمانه برقرار کرد و در جریان انتخابات دورهی هفدهم مجلس شورای ملی، میزبان نمایندهی مخصوص ایشان بود و با یکدیگر فعالیتهای تبلیغی را در زاهدان رهبری میکردند.
اولین سند پرونده، حکایت از دعوت ایشان از روحانیون مبارز برای روشنگری با تشکیلات ساخته و پرداختهی دولتهای استعمارگر نظیر بهائیت و وهابیت دارد که موجب درگیریهایی بین ایشان و ماموران رِِِژیم شاه شده است.
در خردادماه سال 1332، فردی در حالت مستی به ایشان توهین میکند که تحت حمایت ماموران رِِژیم قرار میگیرد. آیتالله کفعمی به همراه مردم و روحانیت شهر زاهدان، خواستار تأدیب فرد خلافکار میشوند که در این حالت، رئیس دژبان با جمعی از نظامیان برای تهدید آیتالله کفعمی وارد مسجد شده و اوضاع و احوال شهر به هم میریزند
پس از اطلاع، روحانیت مشهد از اقدامات آیتالله کفعمی اعلام حمایت کرده و اعلامیهای با امضای روحانیون و اصناف مشهد مقدس منتشر میشود:
«چنانچه سریعاً رفع نگرانی و اهانت از مقام شامخ روحانیت به عمل نیاید دستهجات مذهبی خراسان از هرگونه اقدام و فداکاری دریغ نخواهند کرد. در خاتمه از همت عالی و بذل مجاهدت مسلمانان غیور زاهدان که در این چند روزه کاملا از مقامات دینی پشتیبانی کرده و آثار ایمان خود را بروز داشتهاند، سپاسگذار و امیدواریم در این راه مقدس ثابت قدم بوده خدمات شایسته آنها به دین مبین اسلام مورد قبول خداوند قادر منان واقع شود.»[7]
سرانجام پس از اقدامات آیتالله کفعمی، رئیس دژبان عزل و در میدان شهر، بر توهین کننده حد شرعی جاری، و وی را تبعید مینمایند:
«آقای کفعمی نتیجه مذاکرات با آن جناب را مبنی بر اینکه ساعت 16 امروز حسن را در چهار راه عمومی شلاق زده و او را از این شهرستان تبعید مینمایند و سروان قهرمان نیز از شغلش بر کنار گشته، بیان و سپس اظهارات آقای کفعمی را آقای فرماندار زاهدان نیز تایید و اهالی با نظم و آرامش کامل به منازل خود رفتند.»
تسلط ایشان در مباحث اسلامی موجب شد که سازمان رادیو مجبور شود از وجود این عالم بزرگ برای تهیهی برنامههای مذهبی استفاده کند. ساواک سیستان و بلوچستان به مرکز چنین گزارش میکند:
«به استحضار میرساند که چون برای استفاده در برنامههای مذهبی رادیوی زاهدان نامبرده منحصر به فرد میباشد و از طرفی سخنرانیهای وی قبلا در نوار ضبط و مورد بررسی رئیس انتشارات قرار گرفته و سپس منتشر میگردد، در صورت موافقت نامبرده را احضار و به وی تذکرات لازم در مورد اعمال و رفتاری که سابقاً مرتکب بوده است داده شود که متوجه باشد ساواک به جزئیات زندگانی او وارد است و اگر با انتصاب او در رادیو زاهدان موافقت نموده روی ارفاق و حسن نظر بوده است و از ایشان تعهد گرفته شود در آتیه رفتار گذشته خود را عملاً جبران و خود یک عاملی برای سازمان باشد.»[8]
در سال 1338 در انتقاد از جلوگیری ماموران رژیم شاه از رفتن مردم به عتبات عالیات از نخستوزیر وقت انتقاد مینماید:
«شب 10 جاری، آقای کفعمی رئیس روحانیون در مسجد جامع از عمل دولت درباره منع رفتن ایرانیان به عتبات عالیات تنقید و تنفر و انزجار خود را از دولت اعلام و میگوید آن چه برای پشتیبانی دولت دکتر اقبال بگویند و بنویسند دروغ است.»[9]
با شروع نهضت امامخمینی(ره)، آیتالله کفعمی گمشدهی خود را در وجود ایشان یافت و در جهت اهداف امام(ره) به فعالیت پرداخت. وی در سال 1341، اقدام به ارسال تلگرافی خطاب به نخستوزیر در اعتراض به لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی نمود، به طوری که ساواک در این رابطه مینویسد:
«این تلگراف با توطئه و تحریک آقای کفعمی تهیه شده و دیگران هیچ گونه ایمان و اصراری برای این کار ندارند و نامبرده سوابقی هم در گذشته دارد.»[10]
آیتالله کفعمی نوارهای سخنرانی و اعلامیههایی را که از قم میرسید، تکثیر و توسط یارانش به پاکستان ارسال میکرد و به دست علاقهمندان امام (ره) میرساند که در این راه نیز عدهای دستگیر و زندانی شدند.
خانهی وی پناهگاهی امن برای طرفداران امامخمینی (ره) بود و اعلامیههای بسیاری، مخفیانه به ایشان میرسید و پس از تکثیر، در زاهدان و دیگر شهرهای سیستان و بلوچستان پخش میشد.
با قیام حضرت امام (ره) در سال1342، نوار سخنانشان در مدرسهی فیضیه همراه سفیران ایشان به زاهدان میرسید. آیتالله کفعمی نوار را در منزل گوش کرده و دستور تکثیر آن را میدادند و به دیگر شهرهای استان از جمله زابل و ایرانشهر و نیز به پاکستان میفرستادند که با برخوردهای شدید نیروهای امنیتی خصوصا ساواک، تعدادی از آنها جمعآوری و عدهای دستگیر شدند.
با دستگیری حضرت امام (ره) در جریان 15 خرداد 1342، آیتالله کفعمی خراسانی به کرمان و یزد رفته و همراه با شهید آیتالله محمد صدوقی(ره) و دیگر علما، راهی قم و سپس تهران شده و به جمع علمای مهاجر متحصن پیوستند واعلامیهای را در محکومیت اقدامات رژیم در تصویب انجمنهای ایالتی و ولایتی صادر کردند و آن را خلاف شرع خواندند، سپس با اشاره به دستگیری امامخمینی(ره) و جمعی دیگر از روحانیون، خواستار آزادی آنان شده و برگزاری انتخابات مجلسین را تا آزادی محبوسین، خلاف شرع نامیدند. در قسمتی از این اعلامیه چنین آمده است:
«جامعه روحانیت با تشکر از عموم مسلمین غیور ایران، خاصه زندانیان رشید، اعتراض خود را به این رویه به سمع مردم ایران و جهان میرساند و استخلاص محبوسین وقایع اخیره و آزادی انتخابات و اجتماعات و الغای حکومت نظامی را که بدون تصویب مجلس قانونیت ندارد، خواستار و اعلام مینماید که انتخابات با این آیین نامه و این اختناق و خفقان غیرقانونی است و قهراً مجلس و قوانین مصوبه آن نیز که متکی به این آیین نامه باشد، ارزش قانونی نخواهد داشت.»
آیتالله کفعمی پس از حدود 2 ماه و بعد از آنکه موجبات آزادی حضرت امام (ره) فراهم آمد، به زاهدان بازگشت.
آیتالله حاج سیدجواد علمالهدی در بیان خاطرهای در تشریح حمایت آیتالله کفعمی از نهضت حضرت امام (ره) چنین میگوید:
«اواخر سال 1341 بود که امام خمینی(ره) مبارزات را از مسجد اعظم به وسیله اعلامیهها شروع کرده بودند و نظر مبارکشان این بود که توسط نامه، علمای بزرگ شهرهای دور و مرزی کشور را آگاه سازند. چون من اهل مشهد بودم و در شهرهای خراسان تا شهرستان زاهدان روحانیها را به خوبی میشناختم، تعداد ده عدد نامه به علمای شهرهای مختلف ایران با خط خودشان مرقوم فرموده و در آن خطر قطعی آمریکا و ایادی آن در ایران را تشریح کرده بودند. شبی بود، ساعت ده برای آخرین بار برای دست بوسی استاد به منزل ایشان رفتم و نامههای زیادی راتحویل گرفتم. به من فرمودند: از مسافرت تو و کارت کسی آگاه نشود. شما مستقیماَ قبل از هرکاری در مشهد به محضر حضرتعلیبن موسیالرضا (ع) مشرف شوید و این جملات را به آن حضرت عرض کنید که «آقا، ما میخواهیم قدم بزرگی را برای اسلام و نجات مسلمین به طور وسیع برداریم. چنانچه مصلحت میدانید ما را تایید کنید» و این جمله را به کسی نگویید. این جانب قبل از ملاقات هر روحانی در مشهد، به حرم تشرف حاصل نموده و عین عبارت امام را پیش روی ضریح مطهر عرض نمودم. نامههایی را که در مشهد متعلق به روحانیون بود، تقدیم نمودم و موافقت کتبی علماء خراسان را دریافت کردم.
قرار چنین شد که اصناف بازار مشهد طوماری جهت پیروی از منویات جدی حضرت امام (ره) ترتیب دهند و خود طور مستقیم به منزل امام ارسال دارند. از مشهد به شهر تربت و از تربت به فردوس و از فردوس به بیرجند و از بیرجند به زاهدان رفتم. به زاهدان که رسیدم شب جمعه بود. آخرین نامه متعلق به مرحوم آیتالله کفعمی خراسانی عالم مبارز و مجاهد منطقه بلوچستان بود. ایشان از نامه امام استقبال فراوانی کرد و نامه را بوسید و چون ایشان با قاضی عبدالمجید قرار داشت که یک جمعه نماز جمعه را شیعیان در مسجد جامع اهل سنت زاهدان به امامت قاضی عبدالمجید برگزار کنند و هفته دیگر نماز جمعه به امامت آیتالله کفعمی خراسانی در مسجد جامع زاهدان برگزار شود. حسن اتفاق آن که فردای آن روز نوبت مسجد جامع زاهدان بود. آیتالله کفعمی خراسانی آن روز را استثناً کفن پوشیده و سلاح شمشیر به دست گرفت. قاضی عبدالمجید و سایر علمای منطقه در نماز شرکت کردند. در خطبه دوم نامه حضرت امام (ره) را بلند و آشکار قرائت کرد و با مقدمات تهیه شده قبلی از نمازگزاران خواست که طومار حاضر را در پایان نماز امضاء نمایند.»[11]
آیتالله کفعمی در بهمنماه سال 1342، از رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای جهت یک دهه سخنرانی دعوت به عمل آورد که به علت سخنرانیهای انقلابی، ایشان دستگیـر و آیـتالله کفعـمی مـورد تـهدید ساواک قرار گرفت:
«چون آقای کفعمی رعایت مقررات انتظامی ننموده و از آنجائی که بانی مجلس بوده، تذکر لازم به آقای سید علی حسینی خامنهای نداده و بر خلاف مقررات انتظامی مانع رفتن این گونه اشخاص ناراحت و ناشناس به منبر نشده لذا قرار شد که از طرف سازمان اطلاعات و امنیت اداره شهربانی مشارالیه احضار و متعهد گردد که در آتیه رعایت کامل مقررات انتظامی بنماید در غیر این صورت از برگزاری مجلس وعظ از طرف ایشان و رفتن او به مسجد جلوگیری شود.»[12]
در اردیبهشتماه 1343، آیتالله جهت دیدار حضرت امام خمینی(ره) عازم قم شد، از این رو رئیس ساواک سیستان و بلوچستان درخواست کنترل اطلاعاتی ایشان را نمود:
«آیتالله کفعمی امام جماعت زاهدان در ظرف این هفته به قم وارد و قرار است با آیتالله خمینی ملاقات به عمل آورد خواهشمند است اعمال و رفتار وی را کنترل و نتیجه را گزارش نمایند.» [13]
آیتالله کفعمی خراسانی پس از بازگشت، در سخنانی روی منبر ضمن بیان داستانی از هارونالرشید و ظلمهایش، به مردم اعلام کرد که وضع زندانها بسیار خراب و عدهای بیگناه و باگناه در کنار هم در این زندانها جای دارند که به هیچ وجه شایسته نیست اینطور باشد. چرا عدهای را که هیچ گناهی ندارند به زور در این زندانها نگه داشتهاند، که پس از این سخنرانی رئیس ساواک اعلام کرد:
«تذکرات لازم به آقای کفعمی داده شده است که در بالای منبر مطالب بر خلاف مصلحت نگوید.»[14]
حضرت امامخمینی(ره) به آیتالله کفعمی اعتماد داشتند و برخی از افرادی که توسط ایشان معرفی میشدند، از طرف امام اجازهی ورود در امور حسبیه و شرعیه را نیز داشتند.[15]
در گزارش ساواک نحوهی جمعآوری وجوهات توسط ایشان جهت ارسال به امامخمینی(ره) اینچنین ذکر شده است:
«برابر تحقیقات مجددی که از منبع موضوع گزارش خبر شماره معطوفی ساواک ایرانشهر به عمل آورده است آیتالله شیخ محمد کفعمی خراسانی به اتفاق دامادش شیخ علی مزاری تعدادی صندوق خیریه را در اماکن و مغازههای مختلف قرار داده و محتویات صندوقها را پس از جمعآوری به پنج قسمت تقسیم و یک قسمت آنها را به وسیله طلاب مدرسه علمیه خیرات خان مشهد که همه ساله جهت انجام مراسم حج به عربستان اعزام میگردند احتمالا در اختیار ایادی خمینی قرار میدهند. ضمناً محتویات اکثر صندوقهای خیریه سایر شهرستانهای تابعه نیز به صندوق مذکور ارسال و به همین روش تقسیم میگردد که یکی از صندوقها در خود مسجد جامع زاهدان که زیر نظر کفعمی میباشد قرار دارد.[16]
ایشان همچنین در طول سالهای نهضت اسلامی امامخمینی(ره)، با بیت ایشان در قم بهخصوص آیتالله سیدمرتضی پسندیده نماینده و برادر بزرگ امام(ره) ارتباط نزدیکی داشت.
ساواک از سال 1346، به منظور پی بردن به ارتباطات و فعالیتهای آیتالله کفعمی خراسانی، تلفن منزل و نامههای وارده و صادرهی ایشان را تحت کنترل خود قرار داد و تمام رفت و آمدهای وی را تحت نظر گرفت:
«نامبرده بالا از طریق منبع 9111 و سایر منابع تحت مراقبت بوده ..... مراقبت همچنان ادامه دارد در صورت حصول نتیجه مراتب به موقع به استحضار خواهد رسید.»[17]
«آقای کفعمی یکی از روحانیون طراز اول زاهدان بوده و داماد او حاجی مزاری و پسرانش ...... از کسانی هستند که علاقمند به خمینی میباشند ولی به علت نامناسب بودن منطقه و محیط تا کنون فعالیت حادی از جانب آنان مشاهده نشده.»[18]
وی پس از اطلاع از شهادت آیتالله حاجآقا مصطفی خمینی، فرزند ارشد امامخمینی(ره)، با توجه به تضییقات و محدودیتهای دستگاههای امنیتی و انتظامی رژیم، روحانیون را جهت اتخاذ موضع مشترک به منزل خود دعوت و سپس در منزل خود مجلس ختم برگزار و در ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ نیز در اعتراض به حوادث کشور و بهخصوص سرکوب قیام مردم قم، از شرکت در نماز جماعت خودداری کرد.
به دنبال تعطیلی بازارهای زاهدان به مناسبت تجلیل از شهدای قیام مردم تبریز و اعلام عدم برگزاری مراسم عید نوروز به دلیل اقدامات خلاف دینی رژیم پهلوی و تشدید فعالیتهای آیتالله کفعمی، در تاریخ 3 / 1 / 1357 شورای هماهنگی استان سیستان و بلوچستان با حضور استاندار و مقامات سیاسی، امنیتی، انتظامی تشکیل و ایشان را تهدید به تبعید نمودند:
«اعضاء شورا متعاقباً اظهار داشتند اصلح است آقای حاج محمد کفعمی خراسانی به وسیله ساواک احضار و عواقب وخیم ناشی از اظهارات بی جا و غیر معقول را به نامبرده متذکر و یادآور شوند در صورت مشاهده چنین مواردی در آینده به کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی تسلیم و تصمیم قانونی دربارهاش اتخاذ خواهد شد.»
وی در تاریخ 11 / 1 / 1357، در اعتراض به کشتار مردم شهرهای مختلف کشور سخنرانی شدیداللحنی در مسجد جامع زاهدان ایراد کرد و رژیم شاه را مورد انتقاد قرار داد.
افراد خانوادهی آیتالله کفعمی خراسانی در این راه با او همراه و همگام بودند، تا جاییکه در ابتدای سال 1357، یکی از آنها به علت شرکت در تظاهرات دستگیر و زندانی شد.
ایشان در چهلم شهدای حوادث یزد و جهرم در تاریخ 19 / 2 / 1357، مردم را به مسجد جامع زاهدان دعوت و مجلس ختمی برگزار کرد. در 6 / 7 / 1357 نیز مجلسی به مناسبت سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) در منزل خود منعقد کرد که در آن مجلس سخنرانان، رژیم را مورد انتقادات شدید قرار دادند.
با محاصرهی بیت امامخمینی(ره) در نجف اشرف توسط رژیم بعث عراق، آیتالله کفعمی همراه با روحانیون شهر، در مسجد جامع زاهدان تشکیل جلسه داد و در اعتراض به این عمل ضمن اعلام تعطیل عمومی، در سخنرانی خود، به رژیم منحوس پهلوی حمله کرد، که در سندی چنین بیان شده است:
«در تاریخ 7 / 7 / 57 غیر نظامی محمد کفعمی پیشنماز مسجد جامع زاهدان بعد از نماز ظهر ضمن اهانت به خاندان جلیل سلطنت حاضرین در مسجد را به طرفداری از روحالله خمینی دعوت نموده است.»[19]
او در همان مجلس اعلام کرد که به خاطر اتفاقات اخیر، نماز جماعت در مساجد اقامه نخواهد شد. همچنین به تبعیت از آیتالله العظمی سیدعبدالله شیرازی، روز 9 / 7 / 1357 را در اعتراض به اقدام رژیم بعث تعطیل عمومی اعلام کرد.
در 21 / 7 / 1357 ضمن سخنرانی در مسجد جامع شهر زاهدان، روز 24 / 7 / 1357 را در اعتراض به رژیم، تعطیل عمومی اعلام کرد و به مردم متذکر شد که در آن روز مغازهها را بسته و در مسجد جامع حاضر شوند. پس از پایان سخنرانی ایشان، تظاهرات مردمی در زاهدان برگزار شد که با دخالت نیرویهای امنیتی و پلیس پراکنده شدند.
پس از واقعه خونین هفده شهریور، مجلس ختمی به مناسبت چهلمین روز شهدای آن حادثه در مسجد جامع با حضور اقشار مختلف شهر برگزار نمود و در آن مسجد، اشعاری در محکومیت رژیم پهلوی و نیز حمایت از امامخمینی(ره) توسط داماد و پسر آیتالله کفعمی خوانده شد.
آیتالله کفعمی در 16 / 6 / 1357، در تظاهرات آرام مردم زاهدان حضور داشت که با درگیری مختصر مأموران انتظامی نیز همراه بود. تظاهراتکنندگان سپس در حسینیهی رضویهی شهر زاهدان اجتماع کردند، که یکی از شعارهای آن روز تظاهراتکنندگان خطاب به شاه این بود: «ای بیشرف حیا کن، سلطنت را رها کن».
خراسانی در 17 / 9 / 1357، ضمن سخنرانی در مسجد جامع زاهدان، هرگونه بیحرمتی به روحانیت بهخصوص مراجع عظام تقلید را محکوم و صراحتاً اعلام کرد که هرکس به امامخمینی(ره) توهین کند مرتد، نجس و کافر است.
در تاسوعا و عاشورای ۱۳۵۷، مقامات استان از جمله فرمانده شهربانی و ژاندارمری او را تهدید کردند که از برگزاری تظاهرات در آن روزها خودداری کند که البته تظاهرات پراکندهای در زاهدان برگزار شد. در آن روزها، به خاطر برگزاری تظاهرات ضدرژیم، برخی از طرفداران و عناصر فریبخورده رژیم به بیت ایشان حملهور شده و شیشههای بیت ایشان را شکستند.
ملجأ و مأوای تبعیدشدگان
رژیم شاه برای جلوگیری از فعالیت روحانیون و فعالان سیاسی، آنها را از محل زندگیشان به مناطق بدآب و هوا تبعید میکرد و استان سیستان و بلوچستان به دلیل دوری از مرکزیت جغرافیایی کشور و شرایط بد اقلیمی و حضور اقوام مختلف، مورد توجه رژیم قرار داشت تا بدین وسیله بتواند آنها را از راهی که انتخاب کرده بودند، نادم و پشیمان کند.
آیتالله کفعمی، به موازات اقدامات رژیم تا آنجا که در توان داشت به تبعیدشدگان و خانوادههایشان کمک میکرد و تا حد امکان در منزل از آنان پذیرایی و برای دیدار با بزرگانی نظیر مقام معظم رهبری آیتالله خامنهای، آیتالله سید محمود طالقانی، آیتالله ابوالقاسم خزعلی، آیتالله مکارم شیرازی، آیتالله پسندیده، حجتالاسلام راشد یزدی و ...، راهی شهرهای دوردست استان شده، امکانات لازم را برای آنها فراهم میکرد و پناهگاه و مأمنی برای تبعیدشدگان محسوب میشد:
«نامبرده بالا یکی از روحانیون ساکن زاهدان میباشد بعضا با معممین تبعیدی در سطح استان تماس برقرار نموده و خصوصا ضمن مذاکره حضوری مواردی از قبیل(هر کاری داشته باشید من و سایر دوستان در اختیار شما هستیم و خاطرتان از هر نظر جمع بوده و ما تماس خود را با شماها قطع نخواهیم نمود) عنوان مینماید. [20]
مشارالیه چنان چه شیخی به این استان تبعید گردد فوراً به دیدن وی رفته و کمکهائی هم میکند. رفتار و اعمال کفعمی باید تحت نظر باشد.»[21]
ساواک به خاطر حمایتهای آیتالله کفعمی از تبعیدشدگان، درخواست ایجاد محدودیت برای ایشان کرد:
«مقرر فرمایند در صورت تصویب اعمال و رفتار مشارالیه به وسیله ساواک محل تحت کنترل قرار گرفته و محدودیتهائی در این زمینه برایش به وجود آورند.»[22]
ساواک سیستان و بلوچستان در نامهای از ناحیهی ژاندارمری این استان چنین درخواست میکند:
«قرار است نامبرده فوق قبل از ظهر روز جاری به زابل عزیمت نماید خواهشمند است دستور فرمائید اعمال و رفتار و اقدامات وی را تحت کنترل قرار داده و از نتیجه این سازمان را آگاه سازند.»[23]
مبارزه با فرقهی ضالهی بهائیت
همانطور که بیان شد، زاهدان شهری جوان و نوپا و با ترکیب جمعیتی نامتجانس، تشکیل شده از مهاجرین شهرها و روستاهای دور و نزدیک بود که شهروندان ضمن عدم شناخت نسبت به همدیگر، انسجام کاملی نداشتند و لذا مأمنی برای گروهها و دستههای غیرقابل پذیرش شهرهای دیگر بود. به همین جهت بهائیها که در دیگر شهرها شناخته شده و از جوامع رانده شده بودند، این شهر را برای زندگی و تبلیغات خود بهترین مکان یافتند. مسلمین و خاصه مومنین، خطر حضور این فرقهی ضاله را کاملاً احساس کرده و با آن به مبارزه برخاسته بودند. عدهای، روشهای تندی را پیشه کرده، به مجالس و محافل بهائیها حمله میکردند و با برخوردهایی شدید و غیرمنطقی، آنها را به برخوردهای متقابل تحریک میکردند که خود موجب مظلومنمایی و اتحاد و جذب افراد بیشتری برای آنها میشد که ناخواسته ترویج این فرقه را به دنبال داشت.
آیتالله کفعمی خراسانی با این روشها مخالف بود و همین موضوع باعث انتقاد گروههای تندرو میشد که برخی از آنها پا را فراتر نهاده و با ایشان از در مخالفت برمیخاستند. وی معتقد بود که برخوردهای تند، بهائیها را از عقاید خود برنمیگرداند، بلکه باعث مظلومنمایی آنها و جذب جوانان بیانگیزه به طرف آنها میشود.
ایشان با ایجاد شناخت در جوانان و قشر آسیبپذیر، آنها را در مقابل وسوسههای تشکیلات بهائیت و مبلغین آن که ناجوانمردانه در کمین جوانان نشسته بودند، واکسینه میکرد و در پی همین روش، واعظی به نام (خلیلالواعظین) را به زاهدان دعوت کرد. این واعظ چنان مورد توجه قرار گرفت که همهی جوانان مجذوب وی شدند. او سخن میگفت و روشنگری میکرد و ساختگی بودن بهائیت به دست استعمارگران را برای مردم روشن مینمود. دستگاههای اطلاعاتی رژیم که به طور نامحسوس در حمایت از فرقه مزبور مأموریت داشتند، دسیسهای ساختند تا این واعظ را که در وعظ و خطابه بسیار توانمند بود، بترسانند و از زاهدان فراری دهند. از این رو یکی از باجگیران عربدهکش را اجیر کرده و در مسیر آیتالله کفعمی خراسانی که همراه با واعظ یادشده جهت صرف افطار عازم مجلس افطاری بودند، قرار دادند. باجگیر مزبور با حمله به صف مومنین، عربدهکشان چاقویی را به سمت آقا روانه داشت که یکی از مریدان ایشان با عصایش بر سر او کوبید و او را نقش بر زمین کرد و خود از نیش چاقوی وی زخمی شد. خلیلالواعظین را از معرکه خارج و آقا را در میان گرفتند تا آسیبی به ایشان نرسد. با زمین خوردن ضارب، مردم بر سر او ریختند و کتفبسته به کلانتری بردند و در اختیار قانون قرار دادند. شهربانی نیز برای تطهیر مامورین اطلاعاتی، چند روزی او را محبوس کرد.
در پی این حادثه عدهای از جوانان تندرو به محفل بهائیها ریخته و خسارات زیادی به آنها وارد کرده، امنیت را بر آنها دشوار ساختند که این خود موجب مخفیتر شدن فعالیتهای آنها شد.
آیتالله کفعمی در سال 1337 به مبارزهی علنی با شرکتهای وابسته به این فرقهی ضاله که در واقع شاهرگهای اقتصادی آنها بود پرداخت:
«در تاریخ 11 / 3 / 37 اطلاعیه واصل گردیده که آقای کفعمی تابلو تبلیغات پپسی کولا را از درب مغازهها پایین آورده و پاره کرده است و دستور منع فروش به فروشندگان صادر و ایجاد نارضایتی اهالی را فراهم نموده و اضافه نموده چون پپسی کولا به وسیله بهائیها تهیه و مبلغی از فروش آن به مصرف تبلیغ دین بهائی میرسد خوب نیست.»
بعدها تعداد زیادی از افراد فرقههای مختلف از جمله افراد مسیحی و در چند نوبت افرادی از فرقهی ضالهی بهائیت، به دست مبارک ایشان به اسلام گرویدند:
«در تاریخ 15 / 05 / 57 در مسجد جامع یک نفر مهندس مسیحی نزد شیخ کفعمی مسلمان گردید و عکسی از آنها گرفته شد.»[24]
مدیریت و سازماندهی راهپیماییهای دوران انقلاب
در آستانهی انقلاب اسلامی، مسجد جامع به عنوان پایگاه انقلاب، مرکز اجتماعات و سخنرانیهای انقلابی و ... شد و تحت نظر ماموران رژیم قرار گرفت:
«یک دستگاه خودرو جیپ شهربانی حامل چند نفر مامور مسلح با کلاهخود اکثراً در خیابانهای زاهدان مشغول گشتزنی میباشد و در مواقع مقتضی نیز در نزدیکی مسجد جامع در سر یکی از چهارراهها حدود 100 الی 150 متری مسجد جامع مستقر میشود.»[25]
در یکی از اولین راهپیماییهای دوران انقلاب که آیتالله کفعمی در زاهدان سازماندهی کرده بود، در حالی که خود پیشاپیش جمعیت حرکت میکرد و سیل جمعیت از مسجد جامع به خیابانسرازیر شده بود، با مخالفت مامورین شهربانی روبهرو شدند و وقتی ایشان علت را جویا شد، مامورین اظهار کردند ما از طرف شاه مأموریم؛ آیتالله کفعمی نیز اظهار نمود ما نیز از طرف امام زمان(عج) ماموریم، و به حرکت خود ادامه دادند.
ایشان با وجود بیماری و دشواری در راهرفتن، در راهپیماییها شرکت میجست و هرجا راه رفتن برایش سخت میشد، از اتومبیل استفاده میکرد. ساواک حضور ایشان را در اولین راهپیمایی در عید فطر سال 1357 چنین گزارش میکند:
«ساعت0800 روز 13 / 06 / 57 مردم از مساجد حسینی ، جامع صاحبالزمان، امام جعفر صادق، مسجد سجادیه و موسی بن جعفر زاهدان به طرف مصلی حرکت پس از عبور از خیابان پهلوی و چهار راه مهران وارد مصلی نزدیک قبرستان (شمال زاهدان) شدند، در چهار راه مهران در حالی که شیخ محمد کفعمی پیشاپیش جمعیت در حرکت بود دچار ناراحتی و حالت تهوع گردید که بلافاصله با خودرو شهربانی به محل مصلی انتقال و به دستور رئیس شهربانی دو نفر پزشک در محل حاضر و مشغول مداوا گردیدند که حالش بهتر شد.»[26]
ایشان با شروع ماه محرم، جلساتی را تشکیل و پس از آن مردم را به راهپیمایی علیه رژیم پهلوی تشویق میکرد:
«لیله مورخ 14 / 9 / 57 پس از سخنرانی یکی از وعاظ به نام اسدی (اخیراً از مشهد به زاهدان وارد گردیده) در مسجد جامع زاهدان حاضرین در حالی که آیتالله شیخ محمد کفعمی خراسانی و چند نفر از وعاظ زاهدان در پیشاپیش آنان حرکت میکردند از مسجد مذکور خارج شده و در نهایت نظم و دادن شعار به راهپیمائی پرداخته به حسینیه یزدیها[ی] مقیم زاهدان رفتند در حسینیه مذکور یکی از وعاظ زاهدان سخنرانی نموده سپس آیتالله کفعمی آنان را به نظم و آرامش دعوت و جمعیت متفرق گردیدند.»[27]
تظاهرات عظیم تاسوعا و عاشورای سال 1357 نیز زیر نظر ایشان سازماندهی و برنامهریزی شد که شهید حجتالاسلام شیخ علی مزاری، داماد آیتالله کفعمی، نقش مهمی در برگزاری آن داشت و با سخنرانی مهیج خود، مردم را علیه رژیم شاه برانگیخت که به اتهام اقدام علیه امنیت کشور دستگیر و روانهی زندان شد.
آیتالله کفعمی در این سال با وجود حکومت نظامی، عزاداری اباعبداللهالحسین علیهالسلام را با حضور دستههای مختلف عزاداری، با شکوه هرچه تمامتر برگزار نمود. چماقبهدستان و ماموران رژیم نیز پس از عاشورای حسینی در حمله به عزادارانی که در یکی از تکایای شهر به عزاداری مشغول بودند، قصد حمله و جسارت به ایشان را داشتند که موفق نشدند. آنگاه به منزل این عالم مبارز که خانوادهشان در آن حضور داشتند، هجوم برده و تمام در و پنجرههای منزل را وحشیانه شکستند.
در آخرین سند ساواک که در تاریخ 21 / 10 / 1357 تهیه شده و پس از آن ساواک منحل شد، شرکت آیتالله کفعمی خراسانی چنین گزارش شده است:
«قبل از ظهر روز جاری اجتماعی در مسجد جامع زاهدان تشکیل سپس حاضرین که حدود دو هزار نفر بودند، در حالی که آیتالله کفعمی و چند تن از روحانیون زاهدان پیشاپیش آنان حرکت میکردند مبادرت به راهپیمائی و دادن شعار به نفع خمینی و ضد ملی نموده و پس از طی چند خیابان مجدداً به مسجد مذکور مراجعت و پس از برگزاری نماز جماعت متفرق گردیدند.»[28]
در روزهای پایانی حکومت سلطنتی پهلوی و در اوج حکومت نظامی، آیتالله کفعمی در اعتراض به بسته شدن فرودگاه مهرآباد، اقدام به برپایی تحصن در مسجد جامع زاهدان کرده و ضمن رهبری اعتراضات، در پذیرایی از متحصنین به شخصه شرکت فعال داشتند.
درایت و دوراندیشی ایشان در سازماندهی تظاهرات مردم زاهدان موجب شد با کمترین خسارت، به پیروزی رسیده و بر مشکلات فائق آیند و گروههای منحرف به حاشیه رانده شوند.
با اعلام ورود حضرت امام(ره) به ایران، جهت استقبال با هیأتی از مردم زاهدان عازم تهران شدند که پس از بسته شدن فرودگاه توسط دولت بختیار، به عنوان اعتراض در مسجد دانشگاه تهران در جمع روحانیون متحصن تهران حضور یافته و پس از بازگشت حضرت امام(ره) به ایران، در جمع مستقبلین، در فرودگاه به دیدار حضرت امام(ره) رفته و در مراسم شرکت نمودند. ایشان پس از چند روز توقف در تهران و دیدار با حضرت امام(ره) در مدرسهی علوی، به زاهدان بازگشتند.
پیروزی انقلاب اسلامی
آیتالله کفعمی خراسانی با پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم ستمشاهی پهلوی، تا استقرار کامل نظم و امنیت، ادارهی امور شهر را بر عهده گرفت. در این زمان مقامات رژیم و ساواکیها را دستگیر و در مسجد جامع نزد ایشان میبردند و افرادی که بی گناه بودند با سپردن تعهد، آزاد و گناهکاران تحویل دادگاههای انقلاب میشدند. با وجود فعالیت ضدانقلاب در آن منطقه، آیتالله کفعمی با تلاش مضاعف ماجراجوییهای آنان را خنثی میکرد و با همکاری مردم به رتق و فتق امور میپرداخت.
در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی، ایشان در رأس کاروانی از مردم استان جهت تجدید بیعت با حضرت امام(ره) عازم قم شدند.
پس از پیروزی انقلاب و رسوخ ضدانقلاب و کمونیستها و منافقین در دانشگاه و تشدید فعالیت آنان علیه اسلام و انقلاب، آیتالله کفعمی مردم را بسیج کرده و پس از 7 کیلومتر راهپیمایی، وارد دانشگاه شدند و پس از درگیر شدن ضدانقلاب با راهپیمایان، غائله با پیروزی انقلابیون به پایان رسید.
با توجه به دور بودن زاهدان از مرکز و شرایط خاص قومی و مذهبی آنجا، سطح خاص فرهنگ و محدود بودن ارتباطات آن زمان، مدیریت مسائل انقلاب اسلامی کاری بسیار حساس و ظریف بود که در آن مقطع، با درایت و هدایت ایشان از بروز بسیاری از وقایع حاد جلوگیری شد.
ویژگیهای اخلاقی و سیرهی عملی
از بارزترین صفات آیتالله کفعمی میهماننوازی بود و همواره بر سر سفرهاش میهمان داشت. بسیار میهماندوست و مقید به انجام صلهی ارحام حتی به مدت پنج دقیقه بود. اهل سفر بود و در مسافرتها مقید به خرید سوغات برای اطرافیان و با دست خود به تکتک افراد هدیه میداد و در این راه سخاوتمندانه و در حد توان خود میبخشید و مالاندوزی نداشت و به همین جهت، پس از رحلت، از مال دنیا چیزی برجای نگذاشت.
خوشحال کردن دیگران برای ایشان بزرگترین تفریح بود و ناراحتی مردم، بزرگترین اندوه. برای شاد کردن دیگران وقت زیادی صرف میکردند، مردمداری ایشان غیرقابل توصیف بود و در کارهای خیر همواره پیشقدم میشدند.
زاهدان مسیر رفت و آمد به کشورهای شرق آسیا از جمله پاکستان، افغانستان و هند است. روحانیونی که برای تبلیغ عازم این کشورها میشدند، در زاهدان توقف داشتند و افرادی که با آیتالله کفعمی آشنا بودند، میهمان ایشان میشدند و کسانی را که آشنایی نداشتند به مسافرخانهها معرفی میکردند. آیتالله کفعمی به شرکتهای مسافربری سپرده بود هر گاه فردی روحانی وارد زاهدان میشود، او را به خانهی وی راهنمایی کنند و از این افراد حداقل یک وعده در منزل پذیرایی میکردند و از هدایا و سوغات شهر به عنوان بدرقه همراه میهمان نموده و کرایهاش را به شرکت مسافربری میپرداختند. احترام و اکرام ایشان باعث جذب تعداد زیادی از روحانیون به این منطقه بدآب و هوا شده بود.
از دیگر صفات ایشان، سخاوت بود. هر گاه پولی در اختیار وی قرار میگرفت، آرام و قرار نداشتتند و خیلی زود آن را بین فقرا و مستمندان به صورت نقدی یا جنسی تقسیم میکردند و سعی داشتند به بهانههای مختلف، به افراد مستضعف کمک کنند.
ایشان به کودکان زیاد محبت میکردند و از مصاحبت و بازیهای کودکانهشان لذت میبردند و با آنها همبازی میشدند و به بهانههای مختلف (سفر، درس، عبادات دینی و ...) به کودکان هدیه میدادند. به بزرگترها سفارش کودکان را میکردند؛ خصوصاً کودکانی را که به مسجد میآمدند، مورد عنایت و تشویق قرار میدادند.
از دیگر ویژگیهای ایشان رعایت مساوات و عدالت بود، بهطوری که فرق گذاشتن بین غنی و فقیر، خویش و بیگانه، دوست و ناآشنا و کوچک و بزرگ را از شاخصهای بیانصافی و بی عدالتی میدانستند.
علاوه بر رفع حوائج نیازمندان، افراد آبرومند را شخصاً مورد تفقّد قرار میدادند و شبانه در منازلشان آذوقه و لباس میبردند و پس از در زدن، جهت شرمنده نشدن افراد، از آنجا دور میشدند و به خانوادههایی که مقرری ماهیانه پرداخت میکردند، رعایت آبروی آنان را میکردند تا کسی مطلع نشود.
با خرافاتی که به وسیله افراد نادان بیان یا انجام میشد مخالفت میکردند. جز در مواقع ضروری زبان و قلم به نصیحت نمیگشودند و بیشتر سعی میکردند در عمل، کارها و اندیشههای صواب را به مخاطبین نشان دهند. در مورد روحانیون حساسیت بیشتری داشتند و صریحاً به آنان پدرانه تذکر میدادند. برای خانواده و فرزندان خود وقت میگذاشتند و با آنان مزاح و شوخی و سرگرمیهای دستهجمعی و ... انجام میدادند.
در حسابرسی وجوهات و خرج و مخارج مسجد جامع، بسیار دقیق بودند و بهصورت روزانه رسیدگی میکردند.
ایشان مقید بودند که نمازشان را در یکی از مساجد بخوانند و خصوصاً به مساجدی که رونقی نداشت و جمعیت کمتری در آن حاضر میشدند، میرفتند. ایشان به نظافت و زیبایی مسجد اهمیت میدادند و آن را یکی از عوامل مهم جذب جوانان و مردم میدانستند. اگر کسی از مومنین نمازگزار به مسجد نمیآمد، احوال او را جویا میشدند و در امور جاری مسجد نیز به خادم مسجد کمک میکردند.
آیتالله کفعمی از تواضع خاصی برخوردار بودند و هرگز فخرفروشی نمیکردند. هنگام پذیرایی از میهمانان در پایینترین محل اتاق مینشستند و با ورود میهمانان چه بزرگ و چه کوچک، از جای برمیخاستند و احترام میگذاشتند و هنگام بازگشت، میهمان را تا در منزل بدرقه میکردند. فروتنی ایشان همه را تحت تاثیر قرار داده بود، در سلام کردن پیشدستی مینمودند و حتیالامکان مقید به روبهقبله نشستن بودند.
حوصله به خرج دادن و کار کردن زیاد از خصوصیات ایشان در سفر بود. در انجام کارها از همه پیشی میگرفتند و بهویژه در کارهای خیر، همیشه پیشقدم میشدند.
در سفر حج که به عنوان روحانی کاروان حضور داشتند، در راهنمایی و هدایت حجاج برای انجام صحیح اعمال سعی وافر داشتند و به خدمه حج کمک میکردند.
به خاندان عصمت و طهارت عشق میورزیدند و نسبت به برپایی برنامههای عزاداری اهل بیت علیهمالسلام عنایت ویژهای داشتند. در تعظیم مقام امام حسین (ع) و عزاداری ایشان کوشا بودند و در مجالس و محافلی که به همین منظور تشکیل میشد، شرکت فعال داشتند و در این راه تمامی مشکلات و سختیهای آن را به جان میخریدند:
«چون ایام سوگواری محرم و صفر در پیش است و همه ساله در این ایام وعاظی از شهرستانهای قم، خراسان، اصفهان به این استان وارد و زیر نظر آقای کفعمی به شهرستانهای تابعه اعزام میگردد، از آقای کفعمی تعهد اخذ گردد که اگر چنانچه یکی از این وعاظ مطالبی بر علیه مصالح مملکت ایراد کند شخص ایشان مسئول خواهد بود.»[29]
در منابر خود، ضمن بیان یکی از مسائل شرعی، به یک حدیث کوتاه و اخلاقی و در پایان به ذکر اباعبداللهالحسین علیهالسلام میپرداختند و با وجود مدارج علمی بالا، روضهخوانی اباعبداللهالحسین علیهالسلام را برای خود افتخار میدانستند.
در منزل خویش، صبحهای پنجشنبه جلسهی وعظ و خطابهی مخصوص روحانیون برگزار میکردند. برای ایام شهادت بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه سلامالله علیها، مجلس میگرفتند و از خطبای برجستهی کشوری دعوت میکردند و در زمان خفقان رضاخان که اینگونه جلسات ممنوع بود، اقدام به برگزاری آن مینمودند. در همین دوران توسط نیروهای نظامی و انتظامی به یکی از مجالس ایشان حمله شد.
به همت ایشان چند کیلو طلا جهت اهدا به بارگاه حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام جمعآوری و به عتبات عالیات برده شد.
آیتالله کفعمی استراحت و خواب کمی داشتند و به عبادات اهمیت زیادی قائل بودند و بر خواندن قرآن تاکید مینمودند. مراجعات دینی و دنیوی آیتالله کفعمی خراسانی محدود به خطهی سیستان و بلوچستان نبود و افزون بر شهرهای دیگر کشور، مراجعاتی نیز از کشورهای همجوار داشتند.
مامور تحقیق ساواک در مورد خصوصیات اخلاقی ایشان چنین گزارش میکند:
«شخصی باسخاوت و مهمان دوست است و اکثر اوقات در منزلش مهمان دارد. چنانچه پولی داشته باشد به افراد مستمند و طلاب علوم دینی کمک مینماید.»[30]
فعالیتهای فرهنگی و کانون هدایت جوانان
آیتالله کفعمی خراسانی، مبارزه با رژیم ستمشاهی را با فعالیتهای فرهنگی عجین نموده بود. با همت ایشان کتابخانهی بزرگ مسجد جامع راهاندازی شد و مرکزی برای روشنفکری نسل جوان نسبت به اسلام انقلابی و جنایات رژیم منحوس پهلوی گردید و بدینوسیله تعدادی از جوانان حقیقتخواه به آن جذب شدند. در این کتابخانه، کتب انقلابی و اعلامیه به صورت مخفیانه به دست جوانان و علاقهمندان میرسید.
ساواک این فعالیتها را زیر نظر داشت و ماموران، جذب جوانان به مسجد را توسط آیتالله کفعمی خراسانی چنین گزارش میکند:
«برابر اطلاع واصله نامبرده بالا که یکی از روحانیون شهرستان زاهدان میباشد در شبهای پنج شنبه و دوشنبه و بعضی روزها ساعت 1300 تعدادی دانشجو و دانشآموز را دور خود جمع مینماید.»[31]
جهت تبلیغ اسلام و تشویق جوانان و مشتاقان به مباحث دینی از شخصیتها و روحانیون سرشناس دعوت و عدهای از روحانیون را نیز به شهرها و روستاهای استان اعزام مینمود.
تاسیس حوزهی علمیه
آیتالله کفعمی خراسانی از بدو ورود به زاهدان، در اندیشهی تربیت طلاب و مروجین مذهبی بود. به همین جهت اتاقهایی در ضلع غربی حیاط مسجد جامع احداث کرد تا هم جوانان داوطلب علوم دینی و قرآنی دارای جایگاهی باشند و هم محلی باشد برای استراحت روحانیونی که از سایر شهرها برای تبلیغ به استان میآمدند.
حوزه علمیهی مسجد جامع، یک پایگاه فرهنگی، دینی و سیاسی مهم بود که ایشان در آن به تدریس و تربیت طلاب مشغول شد و بسیاری، از محضر درس وی بهرهها بردند و صدها طلبهی فاضل را در دامان خود پروراند.
جهت رفاه حال طلاب و روحانیون، قطعه زمین بزرگی در یکی از مناطق زاهدان تهیه کرد و به آبادانی آن پرداخت و قسمت بزرگی از آن را جهت مصلی اختصاص داد و مابقی آن را بین طلاب تقسیم کرد و با حداقل امکاناتی که در اختیار داشت، آنها را در تکمیل منازلشان یاری رساند و از آنجا که علاقهای خاص نسبت به سادات داشت، نام خیابان اصلی آن را سادات گذاشت.
مسجد جامع زاهدان پایگاه انقلاب
مسجد جامع زاهدان، مرکز فعالیتهای آیتالله کفعمی خراسانی و بزرگترین کانون تبلیغات و مهمترین پایگاه مذهبی استان سیستان و بلوچستان بود که غیر از موقوفات، کتابخانهی بزرگی داشت و بسیاری از کتابهای ممنوعهی آن زمان در آن یافت میشد. حمام خصوصی و عمومی، دفتر ثبت ازدواج و طلاق و مدرسهی علمیهی طلاب، مغازهها و خانههای مختلف از جمله بناهای جانبی آن بودند. مدیریت و ادارهی این پایگاه عظیم معنوی از اقامهی نماز جمعه و خطبههای پرشور آن، اقامهی نماز جماعت، برگزاری جلسات سخنرانی در ایام محرم و صفر و ماه مبارک رمضان، برگزاری جلسات تعلیم قرآن و آموزش عقاید در فصل تابستان برای نوجوانان و جوانان و پرورش طلاب در مدرسهی علمیه و امور دیگر از جمله کمک به ایتام و فقرای شهر، شخصاً زیر نظر آن بزرگوار انجام میشد.
با توسعهی مسجد، در ضلع جنوب غربی آن مدرسهای ساخته شد با 10 اتاق، مجهز به آشپزخانه و سرویسهای لازم و کتابخانه و اتاق درس و حیاطی در میان که طلاب بسیاری را پرورش داد و پایگاهی برای حوزه علمیهی امام جعفر صادق(ع) زاهدان شد.
آیتالله کفعمی 40 سال متمادی به توسعهی مسجد و مرمت آن و اضافه کردن مستحدثات جانبی چون کتابخانه، حمام، میهمانخانه، مدرسهی علمیه و مستغلاتی چون آپارتمان و مغازههای متعدد جهت تامین مخارج تعمیرات مسجد مبادرت داشت.
مساجد دیگری چون مسجد حسینی و مسجد حضرت علیابنابیطالب(ع) زاهدان و مساجدی در حسینآباد رزاقزاده، خاش، ایرانشهر، چابهار و دیگر شهرهای استان با کمک و زیر نظر ایشان بنا شد.
آنچه در زاهدان قبل از انقلاب، مسجد، حسینیه، خیریه، درمانگاه، صندوق قرضالحسنه، دارالایتام، حوزه علمیه و ... ساخته شده، یا مستقیماً با همت و دخالت آیتالله کفعمی بوده است یا تحت نظارت، هدایت و حمایت ایشان.
منادی وحدت شیعه و سنی
به سبب موقعیت جغرافیایی و تاریخی زاهدان و حضور پیروان مذاهب و مرامهای مختلف مانند شیعه، سنی، اسماعیلی، صوفی و دراویش، هندو، ارامنه، یهود و زرتشتی در آن، این شهر به شهر 72 ملت تبدیل شده بود که همگی در کنار هم زندگی مسالمتآمیزی داشتند و چون جمعیت فائق، شیعه و سنی و باهم متحد بودند، سایرین صلاح را در این میدیدند که جانب احتیاط را نگه دارند و آیتالله کفعمی نقش بسیار مهمی در مدیریت آن داشتند.
رژیم پهلوی سعی داشت با اختلاف و رو در رو قراردادن مردم منطقه، جو را به نفع خود تغییر داده و از آن بهرهبرداری کند، اما تیزبینی و درایت و نفوذ عمیق معنوی آیتالله کفعمی خراسانی که از بدو ورود به زاهدان فکر این روزها را کرده بود، موجب شد تا با اتخاذ تدابیر شایسته واقدامات به موقع، این ترفند طاغوت نیز نقش بر آب شود.
آیتالله کفعمی خراسانی محور وحدت بود و با اعمال سیاستهای خاص خود از جمله اخوت و برادری و ارتباط نزدیک با مولوی عبدالعزیز، امام جماعت اهل سنت زاهدان و اجرای برنامههایی چون دید و بازدید و رفت و آمد و ایجاد انس و الفت بین برادران شیعه و سنی همچون عزیمت شیعیان در روز عید قربان به مصلای اهل سنت و بالعکس، تبریک اهل سنت به شیعیان در عید فطر و شرکت در برنامههای جمعی یکدیگر و حتی شرکت در نماز جماعت (که در هیچیک از نقاط دیگر نظیر نداشت)، هرگونه اندیشه و دسیسهی شیطانی را از مخالفین وحدت اسلامی ساقط کرده و نام خود را به عنوان سمبل وحدت شیعه و سنی در تاریخ منطقه جاودانه نمود.
هر گاه گمان میرفت اتحاد شیعه و سنی خدشهدار خواهد شد، مناسبتی را که بیشتر اعیاد و ولادتها بود، بهانه قرار میداد و به همراه عدهای از نمازگزاران، از مسجد جامع شیعیان به مسجد جامع اهل سنت رفته و تألیف قلوب کرده و از هرگونه تفرقه و سوءاستفادهی مغرضان جلوگیری مینمود و متقابلاً مولوی عبدالعزیز هم که با آیتالله کفعمی کاملا همفکری داشت، برای رفع مشکلات اینگونه عمل میکرد. آن دو بزرگوار مترصد اتفاق یا موضوعی بودند تا بهانهای بهدست آید و همدیگر را ملاقات کنند و آن هنگام که این فرصت دست میداد، یکدیگر را در آغوش میگرفتند؛ گویی دو برادر سالها در فراق یکدیگر بودهاند. اگر هریک از آنها به سفر میرفت در بازگشت، میزبان دیگری بود که با یاران و اصحاب خود، به دیدارش میشتافت.
رمز ماندگاری این اتحاد را میتوان در صداقت و صراحت میان آنها یافت. ایشان علاوه بر روحانیون و طلاب، مبلغین واردشده به استان را جهت حفظ وحدت توجیه میکردند.
حوادث بسیاری در طول 40 سال خدمتگزاری آیتالله کفعمی خراسانی در زاهدان رخ داد که هریک از آنها میتوانست این وحدت و اخوت را دچار چالش کند، اما تدابیر آن بزرگوار یکایک آنها را خنثی میکرد.
در منابر و محافل، هرگز اجازه بیاحترامی و حرمتشکنی نسبت به مقدسات آنها را ندادند و آنان را احترام میکردند، تا جایی که پس از رحلت ایشان، بسیاری از آنها در مرگ ایشان با اندوه بسیار گریستند.
اخوت میان پیروان دو مذهب بزرگ اسلامی چنان بود که دو رهبر شیعه و سنی گاه ساعتها با هم مباحثهی علمی داشتند و از مسائل و اخبار جهان اسلام و انطباق آن با احادیث و روایات، سخن میگفتند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عدهای از کمونیستها که هم در بین شیعیان و هم در بین اهلسنت نفوذ کرده بودند، اسبابی را فراهم کردند که بین شیعه و سنی درگیری ایجاد کنند که پس از حدود 20 روز درگیری، با درایت روحانیون غائله پایان یافت.
در توطئهای که برای برهم زدن امنیت و اتحاد مسلمین طراحی شده بود، آیتالله کفعمی هنگام پیاده شدن از اتومبیل مورد سوءقصد قرار گرفته، ولی خوشبختانه جان سالم بهدر بردند. مولوی عبدالعزیز که به دیدار وی آمده بود و از اتفاق افتاده ابراز انزجار میکرد، بهطور مشترک از طریق رادیو اطلاعیه داده و مردم را به آرامش دعوت نموده و هشدار دادند که حوادث کار ضدانقلاب بوده و ارتباطی با شیعه یا سنی ندارد، لذا نباید شایعات تفرقهافکنان را گوش کنند. همین امر مانع ازاختلاف و درگیری و کشته شدن مردم و ایجاد کینه و تلافی شد که دسیسهسازان انتظارش را داشتند. مولوی عبدالحمید، امام جمعهی اهل تسنن زاهدان در مراسم تجلیل از آیتالله کفعمی ضمن تعریف و تمجید از سجایای اخلاقی آن بزرگوار، اعلام کرد:
«اگر مرحوم آیتالله کفعمی خراسانی در مسجد جامع فاتحهخوانی داشتند، ما در آن شرکت میکردیم و بالعکس اگر مرحوم عبدالعزیز در مسجد چهارراه عزیز مراسمی داشت، مرحوم آیتالله کفعمی خراسانی در آن مجلس حضور مییافت. آنها به خانهی یکدیگر میرفتند. به طور مثال، اگر مرحوم عبدالعزیز به منطقهی جنوب (سرباز) میرفتند و برمیگشتند، آیتالله کفعمی خراسانی به دیدار او میشتافتند و هنگامی که آقای کفعمی خراسانی از مشهد مراجعت میکردند، ایشان به استقبال او میشتافت و با هم صحبت و شوخی میکردند.
آیتالله کفعمی خراسانی به عنوان الگوی وحدت اصولی با اهل تسنن در طول تاریخ باقی خواهد ماند.»
مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای در سفر به زاهدان و در شرفیابی خانوادهی مرحوم آیتالله کفعمی و جمعی از مسئولین استان در تاریخ 7 / 12 / 1371 در مورد نقش ایشان در وحدت شیعه و سنی فرمودند:
«خدا مرحوم آیتالله کفعمی روحانی غیور و فاضل را رحمت کند، آن وقتی که زاهدان این شهر فعلی نبود، آن موقع اینجا خیلی محروم بود. وقتی در سال 42 به زاهدان آمدم مرحوم آیتالله کفعمی مشغول خدمات خود بود و من دیدم که ایشان عاقلانه سعی در ایجاد وحدت و همدلی دارد، پرسیدم روابط شما با اهل سنت چطور است؟ گفتند: با مولوی عبدالعزیز روابط خوبی داریم و همکاری و همدلی داریم.»
نماز جمعه و اعیاد قربان و فطر
در ارتباط با نماز جمعه، مرحوم آیتالله کفعمی خراسانی در پاسخ مصاحبه با یکی از روزنامههای اول انقلاب که پرسیده بود در ملاقات با حضرت امام(ره) چه مطالبی به عرض ایشان رسید، چنین بیان داشتند:
« ملاقات با حضرت امام اولاً جنبه عبادت داشت، ثانیاً برای اجازه که در زاهدان نمازجمعه برگزار کنیم. البته اینجانب 18 سال است که نماز جمعه را در زاهدان اقامه مینمایم و اکثر مراجع و علماء هم نظر داده بودند که نماز برگزار شود.»
نمازگزاران در روز عید فطر بعد از تجمع در مسجد جامع، به صورت دستهجمعی حرکت میکردند. مرحوم کفعمی خراسانی در حالی که بهترین لباسها را به تن میکردند، پای برهنه جلو و مردم پشت سرشان با شعار اللهاکبر، لاالهالاالله و... به سوی مصلی به راه میافتادند و این حرکت در زمان سلطنت و حکومت پهلوی جالب و جذاب بود. فاصلهی مسجد جامع و مصلی بیش از چند کیلومتر بود و شعار نمازگزاران در خیابانهای زاهدان طنینانداز میشد و مصلی مملو از جمعیت. خطبهها نیز بهطور باشکوهی خوانده میشد و همهی اهالی مسلمان زاهدان یعنی شیعیان از زن و مرد در نماز عید فطر شرکت میکردند؛ کاری که حدود 40 سال آیتالله کفعمی خراسانی در شهر زاهدان به عنوان یک سنت حسنه به یادگار گذاشت.
نماز باصلابت آیتالله کفعمی خراسانی واقعاً در آن دوران خفقان و در آن شهر هفتاد و دو ملت، منحصربهفرد بود؛ تا اینکه ایشان در سالهای آخر عمر شریف خود، به علت بیماری که به سبب تلاش بسیار در جهت مدیریت امور استان و شرکت مستمر در فعالیتهای دوران انقلاب اسلامی بر شدت آن افزوده شده بود و با توجه به کهولت سن و وخامت اوضاع مزاجی، از سمت امامت جمعه کنارهگیری کرده و روحانی فاضل و پرهیزگار و آگاه به زمان، آیتالله عبادی را برای تصدی این منصب به حضرت امام(ره) پیشنهاد نمودند که مورد قبول قرار گرفت.
رحلت
آیتالله کفعمی خراسانی در تیرماه 1362 برای مداوای بیماری، عازم مشهد مقدس شد که در آنجا بیماریاش شدت یافت و ایشان را به بیمارستان منتقل کرده و تحت عمل جراحی قرار دادند. با وجود تلاش شبانهروزی اطرافیان، ناگهان صبح روز سوم وضعیت جسمانی ایشان وخیم شد و در حال احتضار، آیتالله عبادی بالای سر ایشان شروع به خواندن قرآن کردند و زمانی فرارسید که لبخند رضایت بر لبان این عالم وارسته و مجاهد نقش بست و ندای «ارجعی الی ربک» را لبیک گفته و جان به جان آفرین تسلیم نمودند. در 30 تیرماه 1362، پس از تشییع باشکوه مردم مشهد و زاهدان و در حالی که صحن آزادی مملو از جمعیت شده بود، آیتاللهالعظمی سید عبدالله شیرازی بر جنازهی ایشان نماز خواندند و پیکر مطهرشان در غرفهی شماره 6 شمال غربی صحن آزادی حرم ثامنالحجج علیابن موسیالرضا علیهالسلام دفن شد.
در بزرگداشت مقام و منزلت این عالم و مجاهد وارسته، مجالس متعددی در خراسان و سیستان و بلوچستان برگزار شد.
مخلص کلام اینکه آنچه موجب شد تا نام ایشان تابان و درخشان بر تارک تاریخ بماند، اخلاص، صفای باطن، سیرهی عملی، مجاهدتهای خالصانه و خدمات اجتماعی او بود. برگزاری باشکوه یادوارهی بیستمین سالگرد ارتحال آن عالم بزرگ در مرداد82 در مسجد جامع زاهدان، نشان داد که تا چه اندازه نام ایشان زنده و یادش نزد مردم قدرشناس گرامی است.
در نگاه دیگران
حضرت امامخمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران(ره) در سال 1358 خطاب به عدهای از مردم استان سیستان و بلوچستان: من از شما تشکر و از آقای کفعمی زیادتر تشکر میکنم و امیدوارم که در آنجا از فیوضات ایشان (آیتالله کفعمی) مستفیض بشوید.
حضرت آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی: زحمات طولانی و مستمر ایشان در زاهدان فراموشنشدنی و مأجور است. زمانی که زاهدان شهر برخورداری نبود و مرحوم آیتالله کفعمی در این منطقه مشغول خدمت بودند، با هدایت عاقلانهی خود نسبت به کنترل اوضاع و حفظ وحدت شیعه و سنی همت مینمودند.
جامعهی مدرسین حوزه علمیهی قم: وی در راه به ثمر رساندن انقلاب اسلامی در مقاطع مختلف تلاش پیگیر داشت و در زمینهی تألیف قلوب مسلمانان آن منطقه نقش بسزایی را ایفا نمود.
محمد شریف رازی، صاحب کتاب ارزشمند گنجینه دانشمندان: ایشان حقاً عالمی عامل و عابدی زاهد و دانشمندی مجاهد و خدمتگزار در منطقهی سیستان و بلوچستان است که وجود بسیار مغتنم و موثری است و در واقع مرزبان کشور اسلام و تشیع است.
آیتالله عبادی، امامجمعه فقید زاهدان و مشهد مقدس: مرحوم آیتالله کفعمی یک شخصیت استثنایی بود؛ یعنی ذوق و سلیقه و ابتکارات خاصی داشت، مصیبت بزرگ فقدان حضرت آیتالله کفعمی برای ما بازماندگان، سخت تکاندهنده و زجرآور بود، اما عظمت مصیبت را بزرگی عنایات و الطاف مردان راه خدا و رهروان راه حضرت رسالت و یاران نزدیک و صدیقان راه امام بر ما آسان ساخت.
آیتالله سید حسین مطهری فرد، داماد آن بزرگوار: آیتالله کفعمی در سرزمین سیستان و بلوچستان نقش وحدتآفرینی داشتند.
آیتالله سیدجواد علمالهدی: مرحوم آیتالله کفعمی عالم مبارز و مجاهد منطقهی سیستان و بلوچستان بود.
آیتالله سلیمانی، امام جمعهی زاهدان و نمایندهی ولی فقیه در استان سیستان و بلوچستان: مرحوم آیتالله کفعمی با اینکه حوزه علمیهی مشهد از او استقبال کرد، اما او در این استان در نهایت سادگی زندگی و 40 سال خدمت کرد. کدام زمین، کدام مستغلات، کدام مستحدثات مال اوست؟!
مولوی عبدالعزیر، امامجمعهی اهل سنت زاهدان: مرحوم آیتالله کفعمی بزرگوار بوده و دید وسیعی داشتند.
حجتالاسلام راشد یزدی: آیتالله کفعمی در مرکز دروازهی هند و پاکستان قرار گرفت و شجاعتها و شهامتها نشان داد، تمام فشارها را تحمل کرد و هستهی مرکزی مذهب شیعه را حفظ نمود و زحماتی کشید و اسلام را شناساند.
[1] . آیتالله حاج شیخ رجبعلی محدثی خراسانی در پنجم ماه رجب 1302 ق، در مشهد مقدس متولد شده، تحصیلات مقدماتی، ادبیات و سطح را از مرحوم آشیخ عبدالجواد، ادیب بزرگ و فاضل بسطامی، آقا شیخ محمد حسن قائنی، آقا شیخ محمد قوچانی و آقا شیخ حسن برسی فرا گرفته و دروس خارج فقه و اصول را نزد آیتاللهالعظمی حاجآقا حسین قمی، آیتالله آقا میرزا محمد آقازاده کفائی و آیتالله حاج شیخ مرتضی آشتیانی تلمذ نمود. وی در جریان انقلاب مشروطیت، از رهبران مشروطهطلب خراسان بود که در این راه، برای مبارزه با استبداد خاندان قاجار به همراه مجاهدین مشروطه تفنگ به دست گرفت و فعالانه در آن شرکت جست. حاج شیخ رجبعلی پس از پیروزی مشروطهخواهان و انحراف مشروطه به دست رضاخان میرپنج، به مبارزه با وی برخاست و در جریان قیام مردم در مسجد گوهرشاد شرکت داشت و پس از به خاک و خون کشیده شدن قیام، دستگیر و به یکی از روستاهای تربت جام به نام باخزر تبعید شد. وی تا آخر عمر در آنجا به ارشاد و تبلیغ دین مقدس اسلام مشغول بود و پس از وفات، پیکر مطهرش در همان روستا، مقابل مسجد شیعیان دفن و مرقدش ملجأ شیعیان شد.
[2] . وی خواهر عالم بزرگ زمان و مدرس بنام حوزه علمیهی مشهد، شیخ حسن عیدگاهی از مبارزان تاثیرگذار مشروطهی خطهی خراسان بود. او مقدمات صرف و نحو عربی را فراگرفته و بسیاری از سورههای قرآن و ادعیة را از حفظ بود و در بعضی مسائل، با همسرش آیتالله حاج شیخ رجبعلی به مباحثه میپرداخت.
[3] . مدرسهی ابدالخان در یکی از کوچههای پایین خیابان جنب مقبرهی پیر پالاندوز، در مشهد مقدس واقع شده بود. مطلعالشمس آن را ابدالخان نامیده و در لوح سنگی که جنب در ورودی مدرسه از داخل نصب شده، نام واقف اعتضادالسلطنه ذکر شده بود. این مدرسه در جریان توسعهی فلکهی حضرت در سال 1354ش، تخریب و جزئی از فلکه شد.
[4] . اکنون به صورت شهری درآمده و مرکز شهرستان باخزر میباشد.
[5] . زاهدان جمعیت بومی نداشت و اولین هستهی جمعیت را سیکها و کارگران هندی راهآهن و سپس یزدیها تشکیل داده بودند. آنها تجارت از طریق دریا را به راهآهن زاهدان – هند که مسیر داد و ستد را نزدیکتر کرده بود، انتقال و رو به سوی زاهدان نهادند و سیستانیها، برای تامین خدمات و تهیهی مایحتاج روزمره چون گندم و محصولات دامی، به بازار این شهر نوپا روی آوردند و بهواسطهی بازار کار و کالایی که ایجاد شده بود، بسیاری از بلوچها از نقاط مختلف بلوچستان بدان روی آورده و جمعیت قابلتوجهی از اهل سنت را تشکیل دادند. بدین ترتیب اولین بافت جمعیتی را هندوان و سپس یزدیها و سیستانیها و پس از آن، بلوچها تشکیل دادند. لذا ادیان و مذاهب با هم وارد زاهدان شد و چون همه مهاجر بودند، به اعتقادات و مذهب و مرام یکدیگر احترام می گذاشتند و لذا نوعی امنیت عقیدتی برای پیروان مذاهب و مرامهای گوناگون پدید آمد. با این وجود و با استقرار پادگان ارتش و دیگر ادارات دولتی، جمعیت زیادی از شیعیان به آنجا مهاجرت کردند. از این رو اکثریت جمعیت شهر را مسلمانان شیعه و بزرگترین گروه شیعیان را سیستانیها و پس از آن یزدیها، بیرجندیها و اهالی شهرهای دیگر ایران تشکیل میدادند. ن.ک: ذبیحالله ناصح، 1345، بلوچستان، انتشارات فرانکلین.
[6] . سند مورخه 15 / 4 / 50 ش، شماره : 2241 / 11 / ﻫ از همین مجموعه
[7] . سند اعلامیهی مردم مشهد
[8] . سند مورخه 19 / 10 / 1338، شماره: 5163 / 7الف، از همین مجموعه
[9] . سند مورخه 10 / 1 / 38 ـ شماره: 116 از همین مجموعه
[10] . سند مورخه 12 / 9 / 1341 ـ شماره 8451 / 7الف3 از همین مجموعه
[11] . فضیلتهای ماندگار، قاسم کفعمی خراسانی، 1384، صص 117-116
[12] . صورتجلسه کمسیون امنیت استان، مورخه 12 / 11 / 42
[13] . سند مورخه 5 / 2 / 43 - شماره: 117 از همین مجموعه
[14] . سند مورخه 25 / 2 / 1342 از همین مجموعه
[15] . صحیفه امام، ج ۱، ص ۵۰۴
[16] . سند مورخه 11 / 8 / 54 ـ شماره: 2382 / 11 / ﻫ از همین مجموعه
[17] . سند مورخه 21 / 08 / 57 ـ شماره: 12607 / 11ﻫ از همین مجموعه
[18] . سند مورخه 8 / 8 / 1356 – شماره 10420 از همین مجموعه
[19] . سند مورخه 12 / 07 / 57 - شماره: 188 / 4 / 66 / 401 از همین مجموعه
[20] . سند مورخه 3 / 12 / 36 - شماره: 3650 / 11 / هـ / الف از همین مجموعه
[21] . سند مورخه 26 / 4 / 51 - شماره: 9463 / 11 / هـ از همین مجموعه
[22] . سند مورخه 30 / 11 / 46 - شماره: 12215 / 9هـ از همین مجموعه
[23] . سند مورخه 20 / 4 / 50 - شماره: 2278 / 11 / هـ از همین مجموعه
[24] . سند مورخه 17 / 05 / 1357 - شماره: 11338 / 11ﻫ از همین مجموعه
[25] . سند مورخه 28 / 05 / 57 - شماره: 11466 / 11ﻫ از همین مجموعه
[26] . سند مورخه 16 / 06 / 57 - شماره: 11225 / 11ﻫ از همین مجموعه
[27] . سند مورخه 15 / 9 / 57 - شماره: 12921 / 11ﻫ از همین مجموعه
[28] . سند مورخه 21 / 10 / 57 - شماره: 13256 / 11ﻫ از همین مجموعه
[29] . سند مورخه 19 / 1 / 46 - شماره: 78 / 11 / ﻫ از همین مجموعه
[30] . پرونده انفرادی شماره 99 ساواک زاهدان
[31] . سند مورخه 10 / 03 / 1357 - شماره: 20 / 116 / 01 / 511 / 90 از همین مجموعه
مآخذ و منابع:
1. پرونده انفرادی آیتالله شیخ محمد کفعمی خراسانی در ساواک
2. زنگنه، ابراهیم (1382)، مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ج ۱، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی
3. شریف رازی، محمد (1353)، گنجینه دانشمندان، ج 5، قم، چاپ پیروز
4. صحیفه امامخمینی، ج ۱ و ۱۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی،۱۳۷۸
5. کاظمینی، میرزا محمد (1384)، دانشنامه ائمه جمعه سراسر کشور، ج ۲، بنیاد پژوهشی ریحانةالرسول یزد، تهران، برگ رضوان
6. کفعمی خراسانی، قاسم (1384)، فضیلتهای ماندگار، انتشارات هلیا توس
7. مزاری، عادل، خاطرات یک زاهدانی
8. مزاری، عبدالرضا، مقاله نوه آیتالله کفعمی
9. محمودی، محمدعلی، ایوب عشق (زندگینامه روحانی جلیلالقدر شهید حجهالاسلام حاج شیخ علی مزاری)
10. ناصح، ذبیحالله(1345)، بلوچستان، انتشارات فرانکلین
11. یادبودنامه آیتالله کفعمی خراسانی.