تاریخ مبارزات مردمی در ایران، به ویژه مبارزه علیه حکومت پهلوی، افراد بسیاری به خود دیده است. شمار فراوانی از این افراد هنوز در گمنامی به سر میبرند وعدهای نیز به دلیل سمتهایی که بعد از انقلاب گرفتند، در زمره رجال و شخصیتهای مشهور زمانه درآمدند.
در این میان افرادی بوده و هستند که نه به خاطر اشتهارشان در پستهای دولتی، بلکه به دلیل ویژگیهای خاص خود، تأثیر بسیاری در پیرامونشان و نسلی که با آن روبرو بودهاند، داشتند. فخرالدین حجازی از این دست افراد است. در اوایل حکومت پهلوی دوم، او را با عنوان «خطیب فرهنگ و معلم» شناختند و اواخر این دوره به عنوان «سخنرانی برجسته که توان تحریک و تهییج نیروهای مردمی را دارد.»
فخرالدین به سال 1308 در خانوادهای روحانی[1] در سبزوار دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را در مدارس قدیمی شهر، چون حاج ملاهادی سبزواری (اسرار) آغاز کرد و معلم وی در دبستان حاج شیخ حسن داورزنی بود. پس از پایان دبستان، در 1320 شمسی وارد دبیرستان شد، اما پس از یک سال و نیم تحصیل به دلیل سختی معاش و نیاز به کسب درآمد، به ناچار، دبیرستان اسرار سبزوار را ترک گفت و به بازار کار در تجارتخانههای معمارزاده، زوار و اسکویی سبزوار روی آورد. پس از مدتی ـ در دورههای مختلف ـ ادامه تحصیل داد و به صورت متفرقه دیپلم گرفت. در همین دوره بود که هم از محضر ادیب سبزواری، ادبیات عرب میآموخت و هم از حجج اسلام شیخ عبداللّه نورانی و فاضلی بهره میجست.
فعالیتهای سیاسی - فرهنگی
در سال 1320 زمانی که کشور پس از تبعید رضاخان، آزادیهای نسبی را تنفس میکرد، حجازی قلم به دست گرفت و مطالبی را در روزنامه «اسرار شرق»[2] نگاشت.
همچنین در سال 1324 شمسی در حالی که شانزده سال بیشتر نداشت به عضویت شاخه غرب حزب دمکرات قوامالسلطنه درآمد لیکن اسناد، در جای دیگر این دوره را دوره عضویت در حزب آزادی مردم، وابسته به جبهه ملی میداند.
او پس از آنکه مدتی در دبستان ملی پهلوی سبزوار به تدریس پرداخت، در 1328 شمسی به استخدام وزارت فرهنگ درآمد.[3]
همزمان با اوجگیری فعالیت جمعیت فدائیان اسلام، فخرالدین حجازی با این گروه آشنا و جذب آنان شد. در 1330 ش و پس از بازداشت و محاکمه فدائیان اسلام،به تهران سفر کرد و بر مزار شهید سید حسین امامی علیه حکومت پهلوی به ایراد سخن پرداخت. حجازی همچنین قصیدهای در مدح فدائیان اسلام و نکوهش حکومت سرود که در روزنامه نبرد ملت به چاپ رسید. در همین روزها بود که به فکر تأسیس روزنامه افتاد، اما از آنجا که سن او به لحاظ قانون آن زمان برای دریافت مجوز نشر روزنامه به حد نصاب لازم نرسیده بود، امتیاز را به نام پدرش شیخ محمد گرفت.این روزنامه که با همکاری عباسعلی محمودی سبزواری و عزیزاللّه نوایی راهاندازی شد، «جلوه حقیقت» نام گرفت.
نخستین شماره «جلوه حقیقت» در سی و یکم تیر 1331 و در دو صفحه منتشر شد. در این شماره فخرالدین در مقالهای آورده است: «مرام ما اسلام و حرف ما سعادت جامعه است و سیاست ما سیاست اسلامی میباشد؛ چون با خدای خویش پیمان بستهایم که در راه او از نثار جان خود دریغ ننماییم».
شماره دوم نشریه، چهار صفحه داشت و حجازی در سرمقاله آن چنین نوشت: «وقت آن است که به حساب مزدوران داخلی رسیدگی شود». در این شماره همچنین مقالاتی در باره قیام امام حسین (ع) و ضرورت درسآموزی از دانشگاه عالی آن حضرت و ایستادگی در برابر دسیسه، فریب و حیلهگری دولت بریتانیا درج شده است.
حجازی در اکثر شمارههای «جلوه حقیقت» مقالات حماسی مینوشت که برخی از این مقالات یک صفحه کامل از روزنامه را شامل میشد. این روزنامه به مقتضای حال و مقام آن روزگار به موضوعات گوناگونی چون: حمایت از مبارزات ضد استعماری ملت ایران علیه توطئههای حزب توده، دربار، انگلیس، استعمار فرانسه و... میپرداخت و همان گونه که پیشتر نیز گفته شد، مرام و اندیشه آن اسلامی بود و به فراخور روز و مناسبتهای آن، عیدها و سوگواریها، مقالات و اشعاری درج مینمود.
جالب توجه آن که این روزنامه هم از مبارزات دولت و شخص دکتر مصدق دفاع میکرد و هم با عباراتی مانند: «با اشاعه مرام مقدس اسلام برای همیشه ریشه نفوذ اجانب را قطع کنید» به دولتمردان تذکر میداد. در شماره شانزدهم ـ 27 / 9 / 1331 ـ در باره نهضت ملی شدن صنعت نفت و علل موفقیت مردم در این مبارزه خطاب به دولت آمده است: «اگر نهضتهای مقدس دینی و اجتماعات شگرف مذهبی در مساجد و معابد مملکت نبود و اگر هماهنگی پیشوایان اسلامی و بیانات گویندگان دینی و ادعیه خالصانه مسلمانان به درگاه حضرت یزدان نمیبود، شما هرگز نمیتوانستید دست به کار بزرگ تاریخی زده و با امپراطور قهار بریتانیا که سالیان دراز چنگال خونآلودش به پیکر مسلمین رنج دیده جهان فرو رفته است، دست و پنجه نرم کنید».
در شماره شانزدهم بهمن 1331 که مصادف با سالگرد تأسیس دانشگاه در ایران بود، ضمن شرح سیر تأسیس و کارنامه آن، از این که دانشگاه در تزکیه و تهذیب اخلاق و عادات فرهنگی موفق نبوده و بیگانگان در آن محیط رخنه کردهاند، اظهار نگرانی شده است. آخرین شماره جلوه حقیقت که موجود است، عدد 32 و تاریخ 3 / 2 / 1332 را بر پیشانی دارد؛ اما شواهد نشان میدهد که این نشریه تا اواخر مرداد 1332 به کار خود ادامه داده و بساط آن به دست کودتاچیان بیست و هشت مرداد برچیده شده است. این عده با حمله به محل روزنامه، اموال آن را غارت کردند.
در پی تعطیلی «جلوه حقیقت»، فخرالدین حجازی شبانه از سبزوار گریخت و با پای پیاده از مسیر کوههای «علیک» و «باغجر» خود را پس از چند روز به مشهد رساند. در مشهد استاد محمدتقی شریعتی به کمک وی شتافت و فخرالدین موفق شد از اوایل آبان 1332 فعالیت خود را در اداره فرهنگ مشهد از سر گیرد. با حضور فخرالدین حجازی در مشهد، پدرش نیز به این شهر نقل مکان کرد و خانهای در کوچه منبر گچی خرید. در این خانه بود که فخرالدین با خانم روحانگیز ظهور سعادت ـ آموزگار دبستان ـ ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد.
فخرالدین حجازی در 1336 ش و با افتتاح دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد، به اتفاق دکتر علی شریعتی وارد این دانشکده شد و در 1339 ش با اخذ کارشناسی ادبیات، فارغالتحصیل گردید.
او در کنار حرم امام رضا (ع) به سخنرانیها و دیگر فعالیتهای خود ادامه داد به طوری که دراین دوره به «خطیب فرهنگ» مشهور شد. در 21 / 9 / 1332 به اتهام طرفداری از نهضت دکتر مصدق، توسط شهربانی مشهد بازداشت ولی بلافاصله پس از یک روز آزاد گردید.
در اواخر دهه 30 شمسی مدیریت مجله آستان قدس رضوی به وی واگذار شد که با وجود فراز و فرودهای بسیار مدت شش سال در این سمت باقی ماند. مطالبی که درباره قرآن و معارف اسلامی در این مجله مندرج است، تراوشهای قلم اوست. همکاران حجازی در مجله آستان قدس، استاد محمدتقی شریعتی، سیدغلامرضا سعیدی، حجتالاسلام خراسانی، حجتالاسلام سیدهادی خسروشاهی و علی شریعتی بودند. او همچنین مدتی کوتاه رئیس تبلیغات آستان قدس رضوی شد.
فخرالدین حجازی در مشهد علاوه بر تدریس در دانشکده معقول و منقول، به مدت پنج سال با روزنامه خراسان و کانون نشر حقایق اسلامی همکاری کرد. آن کانون در نزدیکی تلفنخانه چهارباغ مشهد و به دست مرحوم استاد محمدتقی شریعتی راهاندازی شده بود.
فخرالدین حجازی علاوه بر بازداشت یک روزه، در مشهد با مشکلات متعددی نیز روبرو شد که مراقبت مستمر ساواک از وی ـ از 1340 ش به بعد ـ گویای این مطلب است. حجازی در مشهد با سه استاندار استان خراسان همدوره بود: سید جلال الدین تهرانی، سپهبد باتمانقلیچ و سپهبد عزیزی. در دوره استانداری باتمانقلیچ، حجازی با وی اختلاف پیدا کرد و همین امر منجر به صدور حکم تبعید وی در 30 / 2 / 1341 شد. اصرار باتمانقلیچ در خصوص پذیرش نمایندگی مجلس شورای ملی و امتناع حجازی، عامل اصلی این اختلاف بود. حکم تبعید فخرالدین با فعالیت آیتاللّه العظمی سیدمحمدهادی میلانی که از پشتیبانان وی به شمار میرفت، با تغییر استاندار ملغی شد و وی در خراسان ماند.
در اثر فعالیتهای مداوم فخرالدین حجازی در مشهد و گزارشهای مستمر ساواک، رأی به خروج وی از مشهد صادر و او اوایل شهریور 1345 عازم تهران شد و از ابتدای سال تحصیلی به عنوان دبیر دبیرستان مروی تهران آغاز به کار کرد. ورود حجازی به تهران دریچه تازهای به روی وی گشود و به فعالیتش انتظام و استمرار بیشتری بخشید. اولین خبر ساواک درباره فخرالدین در تهران ، چاپ نشریهای است توسط انجمن دینی دبیرستان مروی با قلم وی و با نام «شمشیر انتقام». حجازی علاوه بر ایراد سخنرانی در مسجدها و هیئتهای مذهبی چون: بازار تهران، حسینیه زرگنده قلهک، مسجد جامع نارمک، مدرسه برهان، حسینیه بنی فاطمه، دانشسرای عالی، مدرسه عالی اقتصاد کرج، مدرسه عالی کشاورزی همدان، مسجد قبا و...، به دعوت مؤسسان حسینیه ارشاد، به تدریس در کلاسهای آموزش قرآن نیز همت میگماشت. این کلاسها با استقبال عموم به ویژه جوانان روبرو شد و حضور شخصیتهایی چون استاد مطهری، استاد محمدتقی شریعتی، دکتر علی شریعتی محیط مناسبی برای فعالیتهای وی فراهم ساخت.
سخنرانیها و کلاسهای درس حجازی تا اواخر آبان 1347 در حسینیه ارشاد ادامه داشت و در این تاریخ به دلیل اختلافی که با هیئت امنای این حسینیه ـ به خاطر سخنرانیهای تندش علیه حکومت پهلوی- پیدا کرد، از ادامه برنامه در آن مکان بازماند. در این سال علاوه بر تدریس در دبیرستان دارالفنون با کمک مرحوم آیتاللّه العظمی سید محمدهادی میلانی و تنی چند از افراد خیّر، مؤسسه انتشارات علمی و اسلامی بعثت را در خیابان شاهرضا (انقلاب) روبروی سینما رویال (سینما فردوسی فعلی) ساختمان الوند - شماره 51، بنیان نهاد. پاسخ استعلام از ساواک در باره عضویت حجازی در هیئت مدیره این مؤسسه منفی بود و به همین دلیل وی مدیر افتخاری آن لقب گرفت و در همین زمان با هماهنگی آیتاللّه میلانی به مناطق زلزله زده خراسان سفر کرد.
فعالیتهای انتشارات بعثت، به دلیل حضور حجازی از سوی ساواک مراقبت میشد؛ لذا از مراودت این مرکز با ایرانیان داخل و خارج کشور گزارشهای بسیاری تهیه گردید.
انتشارات بعثت در نوع خود اولین بود. این کتابفروشی به سبک و سیاق امروزی کتابهایی با محتوای اسلام و مسایل سیاسی آن را چاپ و منتشر میکرد و مأمنی بود برای آمد و شد نسل جوان و تجمع نیروهای اصیل فرهنگی و نیز پوشش مناسبی برای فعالیت مبارزان. افزون بر موارد پیش گفته، این مرکز تازه تأسیس توانسته بود امکان فعالیت تبلیغی در داخل و خارج کشور و نیز ارتباط با ناشران جهان اسلام و جهان عرب را فراهم کند.
ساواک نیز این موضوع را دریافت و به همین دلیل هم، از چاپ و یا تجدید چاپ بعضی از کتابهای این مؤسسه جلوگیری کرد و هم، با ارسال کتابهای آن به مراکز و انجمنهای اسلامی اروپا، امریکا، لبنان و افغانستان مخالفت کرد.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، انتشارات بعثت بیشتر، آثار بزرگانی چون مرحوم آیتاللّه طالقانی، آیتاللّه مکارم شیرازی، استاد محمدتقی شریعتی، دکتر علی شریعتی، مرحوم علامه محمد تقی جعفری، مرحوم سید غلامرضا سعیدی، شهید دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی، مرحوم احمد آرام، مرحوم مهندس بازرگان و ترجمه آثاری از نویسندگان جهان اسلام و جهان عرب را منتشر میکرد و همکاران حجازی در این مؤسسه شهید سید جواد شرافت شوشتری، آیتاللّه سید ابوالفضل مجتهد زنجانی، آیتاللّه حاج شیخ عبداللّه نورانی خراسانی بودند. این مؤسسه که ساختمان فعلی آن در خیابان سمیه تهران واقع است به فعالیت فرهنگی خود ادامه میدهد.
با بررسی پرونده فخرالدین حجازی در ساواک معلوم میشود که مجموع رفتارها و فعالیتهای وی شامل کلاسهای درس، جلسات سخنرانی و چاپ کتاب و مقاله بوده که از دید آنان دور نمانده و عمده برگهای پرونده وی شامل گزارش سخنرانیهای اوست. این سخنرانیها حول چندین محور کلی قابل طبقه بندی است.
ـ تکیه بر موضوع فلسطین و اسرائیل ؛ دفاع از مردم فلسطین
ـ توجه به مفاسد اجتماعی، رسانههای عمومی، سیاست حکومت در گسترش فساد.
ـ اعتراض به سستی و کم توجهی مردم نسبت به مسئولیتهای فردی و اجتماعیشان.
ـ انتقاد از افراد مرفه جامعه به خاطر عدم توجهشان به سرنوشت سیاسی، اجتماعی، فکری و اقتصادی کشور.
ـ توجه به مفهوم غربگرایی، غرب زدگی و غرب پذیری.
ـ توجه به سرنوشت جهان اسلام
ـ مبارزه فکری علیه کمونیسم، مارکسیسم و ماتریالیسم.
ـ تکیه بر روشنگری نسل جوان با استفاده از روشهای نوین وعظ و خطابه.
ـ تأکید بر عدم تضاد بین دین و علم.
ـ انجام امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک وظیفه شرعی.
ـ بررسی تاریخ جهان استکباری و استعماری و توصیه به عبرت آموزی از آن با ذکر شاهد مثالهای تاریخی.
ـ تکیه بر قرآن، حدیث و منابع اصیل شیعی - اسلامی در سخنرانیها.
ـ دفاع از روحانیت مبارز و مترقی
تأکید بر اتحاد مسلمین.
از ویژگیهای فخرالدین حجازی این بود که اولاً برای سخنرانی پول نمیگرفت و ثانیا به دلیل وجود شور و حرارت خاص در سخنرانیها و محتوای مطالبش، اکثر برنامههای او بیش از یکی دو شب دوام نمییافت و از سوی حکومت تعطیل میشد. این قبیل اقدامات هر از گاهی به منع وی از سخنرانی و یا خروجش از کشور میانجامید.
مراقبتهای ساواک از فعالیتها و رویه وی باعث شد تا در دی ماه 1346 به ساواک شمیرانات احضار و از او تعهد گرفته شود تا دیگر سخنی کنایهآمیز و خلاف، بر زبان نراند، اما گزارشهای ساواک حاکی است که این احضار و احضارهای بعد مؤثر واقع نشد تا اینکه مأموران انتظامی در 28 / 9 / 1347 او را در مسجد جمعه شمیران دستگیر کردند. این دستگیری چندان دوام نیافت و وی پس از آزادی، مجددا فعالیتش را از سر گرفت.
سخنرانی حجازی در عاشورای 1351 ش و قطعنامهای که علیه اسرائیل و هویدا در بازار تهران قرائت شد دستگیری مجدد وی را در بیست و پنجم بهمن ماه همان سال رقم زد. این بازداشت حدود یک ماه به طول انجامید، تا اینکه سکته قلبی، در زندان انفرادی قزل قلعه او را در تاریخ 19 / 12 / 1351 راهی بیمارستان کرد و دو روز بعد هم یعنی بیست و یکم اسفندماه 1351 آزاد گردید.
فخرالدین در کنار درگیری با حکومت با برخی از روحانیان نیز اختلافاتی داشت. این اختلافات عمدتا از نگرانی جمعی از روحانیان سنتی ناشی میشد که سخنرانیهای مذهبی فردی غیر روحانی را به ویژه در محافل و مساجد برنمیتابیدند و به آن با دیده تردید مینگریستند. برخی سخنان مرحوم حجتالاسلام فلسفی که در اسناد ساواک منعکس است و در این کتاب نیز مشاهده میشود، از این دست اعتراضات است. در این میان ساواک نیز میکوشید تا این جرقههای اختلاف را با دامن زدن به شعلههای فروزان بدل کند؛ اما حمایت همه جانبه بزرگانی چون: مرحوم آیتاللّه میلانی و مرحوم آیتاللّه طالقانی که بیشتر نقش میانجی صلح را ایفا میکردند، مانع از موفقیت ساواک در این قبیل کارهای شیطنتآمیز میشد.
فخرالدین همچنان به فعالیتهای خود ادامه داد تا این که در 15 / 7 / 1356 به همراه همسرش در تجمعی که در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (س) برگزار شده بود، و در آن برای بازگشت امام خمینی (ره) دعا میکردند، بازداشت و روانه کمیته مشترک ضد خرابکاری شد و پس از مدتی نیز آزاد گردید[4].
حجازی پیش از بازداشت اخیر خود، در 15 / 4 / 1356 برای معالجه ناراحتی قلبی تقاضای صدور گذرنامه کرد که ساواک آن را به ارائه گواهی پزشکی متخصص قلب منوط ساخت. این گواهی را دکتر سید حسن عارفی صادر کرد، لذا فخرالدین توانست در 21 / 6 / 1356 از ساواک مجوز اخذ گذرنامه دریافت کند و در اواخر فروردین 1357 از کشور خارج شود. او در این سفر، هم به درمان قلب خود میپرداخت و هم سخنرانیهایش را پی میگرفت. در بسیاری از کشورهای اروپایی و همچنین شهرهای ایالات متحده امریکا برای دانشجویان ایرانی سخنرانی کرد و در یکی از سخنرانیهای معروف خود که در شهر کپنهاک پایتخت دانمارک در 18 / 9 / 1357 انجام شد، اعلام کرد: «اگر ایالات متحده در مبارزات ملت ایران مداخله کند، آنها با ویتنام تازهای روبرو خواهند شد». این سفر چند ماهی به طول انجامید و با حضور امام (ره) در پاریس، وی نیز به دیدار ایشان شتافت. وی در روزهای پایانی عمر حکومت پهلوی، به کشور بازگشت و به سخنرانیهای خویش ادامه داد تا این که پیروزی انقلاب اسلامی فصل دیگری از زندگی وی را رقم زد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز روش تبلیغی و فرهنگی را برگزید. همین انتخاب، وی را با وجود داشتن مسئولیتهای سیاسی همچنان در مقام سخنوری برجسته و آشنا به امور دینی قرار داد. سه دوره اول مجلس شورای اسلامی بر کرسی وکالت مجلس تکیه زد و در دور اول با 000 / 200 / 1 رأی وکیل اول مردم تهران بود. آزادی عمل فخرالدین حجازی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به همراه شور و شعف ناشی از پیروزی، به سخنرانیهای وی شتاب و حرارت بیشتری بخشید.او با سفرهای مختلفی که به داخل و خارج نمود دامنه سخنرانیهای خود را گسترش داد. ملاقاتش با پاپ دوم ژان پل و سفرش به هند از سفرهای به یادماندنی خارجی اوست. در میان سخنرانیهای داخلی وی نیز میتوان از سخنانش در مقابل لانه جاسوسی ایالات متحده و نیز سخنرانی علیه تحرکات حزب جمهوری خلق مسلمان و کودتای قطب زاده را از برجستهترین برنامههای اجرا شده او دانست.
حجازی در این دوره در مطبوعات مقاله مینوشت و پس از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در بین بسیجیان حضور مییافت؛ لذا سخنرانیهایش در یگانهای مختلف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مناطق عملیاتی، طرفداران بسیاری داشت.
در اوایل 1359 ش که با پیروزی انقلاب اسلامی مرزبندیهای بین نیروهای پیرو امام خمینی (ره)، و سایر گروههای اندک حاضر در جریانات انقلاب مشخصتر شد، وی نیز بسان شخصیتهایی چون شهید دکتر بهشتی از تخریب شخصیت به دور نماند. شاهد این مدعی اطلاعیهای است که با امضای نامشخص و در شمارگان بسیار در تهران توزیع شد. در این اعلامیه تهمتها و دشنامهای بسیاری به حجازی نسبت داده شده بود. وی در پاسخ به این حرکات، طی نامهای به رئیس جمهور وقت، رئیس مجلس شورای اسلامی و دادستان کل انقلاب اسلامی خواستار پیگیری و بازداشت عاملان تهیه و توزیع این شبنامه شد.
یکی از خاطرات حجازی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ملاقاتش با امام خمینی (ره) است. در این دیدار، حجازی شعری را که در مدح بسیجیان سروده بود خواند. امام (ره) از او سؤال کرد که در ازای این شعر چه هدیهای انتظار دارد، وی در پاسخ، به هدیهای که دعبل شاعر عرب از امام رضا (ع) درخواست کرد، اشاره نمود. امام (ره) نیز فردای آن روز پیراهن خود را برای وی به رسم هدیه ارسال کرد. حجازی نیز وصیت کردهاست که از این پیراهن به عنوان کفنش استفاده کنند.
روز پنجشنبه 26 اردیبهشت 81 دانشگاه تربیت معلم سبزوار نکوداشتی از هفت دهه فعالیتهای فخرالدین حجازی برگزار نمود که در آن جمعی از دوستان و همرزمان وی به سخنرانی پرداختند و حجتالاسلام والمسلمین سید محمدخاتمی ـ رئیس جمهور ـ نیز پیامی ارسال کرد. در بخشی از پیام رئیس جمهور چنین آمده است: «استاد فخرالدین حجازی سهمی بزرگ در ارائه چهره جذاب و پویا و زندگی بخش دین به جوانان کشور داشتهاند ... حضور حجازی در عرصههای اندیشههای مذهبی، فرهنگ، ادب، شعر و دفاع مقدس حضوری مؤثر و کارساز بود ... بی شک نسلهای تشنه و حقیقتجوی ما، نام و یاد معلم اندیشمند و درد آشنایی را به حافظه قدردان خویش سپردهاند که صمیمیت سخن و زیبایی قلم او، بیش از نیم قرن بر مدار دینداری و حق جویی و مردم گرایی چرخیده است».
چندی است فخرالدین حجازی هشتمین دهه عمر خود را آغاز کرده و از کهولت سن و بیماری در رنج است با این حال گهگاه در انتشارات بعثت که به واقع تأسیس، دوام و بقای آن ثمره زحمات امثال اوست حاضر میشود و به نظاره نشر آثار گفتاری و نوشتاری خود ـ که هنوز مخاطب خاص دارد ـ مینشیند.
آثار تألیف و منتشر شده او بسیار است لذا تنها به ذکر تعدادی از آنها بسنده میکنیم.
آثار
ـ نقش پیامبران در تمدن انسان، با مقدمه مهندس بازرگان و با تأیید شهید مطهری و علامه جعفری جزو اولین کتابهای انتشارات بعثت است. 1349 ش
ـ پژوهشی در باره قرآن و پیامبر- تحقیقات سالهای 1344 - 1338.
ـ زندگی امام حسین (ع)، دو جلد، ترجمه باقر شریفالقرشی
ـ هفت حصار (کنفرانسهایی برای دانشجویان دانشگاههای تبریز و کرج) شامل توحید، نبوت، معاد، رهبری، نبرد، نیایش، پاکی عمل.
ـ بلال سخنگوی نهضت پیامبر (ص)، ترجمه و نگارش علی منتظمی، با مقدمه فخرالدین حجازی، تهران، بعثت، 1354، 152 صفحه.
ـ فتح فاو
ـ شگفتیهای نهجالبلاغه، جرج جرداق ترجمه و مقدمه مفصل از فخرالدین حجازی.
ـ امامت و امت .
ـ استعمار امریکا و حکومتها .
ـ جلوهای از قرآن .
ـ سی مقاله (مجموعه مقالهها و اشعار در مدح رزمندگان به جز اشعاری که در مطبوعات به چاپ رسیده).
ـ جنگ از دیدگاه نهجالبلاغه.
ـ سه سخن (سخنرانیهای قبل از انقلاب، برتریهای اسلام، معراج و امتیازات اقتصادی اسلام)
ـ سرود اقبال (در باره محمد اقبال لاهوری).
ـ سفرنامه فرنگ، عمده سفرهای او به اروپا، 1362.
ـ نقش و نفوذ صهیونیسم در اروپای غربی .
ـ قرآن و پیامبر (ص) .
ـ پنج مقاله (هنگامه بعثت، بلال، مرگ ناصر، نقش یهود در پیدایش کمونیسم، حماسه فلسطین، 1355).
ـ دعاهای هفته (امام سجاد (ع))، ترجمه فخرالدین حجازی .
ـ چهار بنیان (سخنرانیها در دانشکده کشاورزی همدان در سال 1351 این اثر در1352 به چاپ رسیده است. ـ چهاربنیان: پایه تکوین، نقش تکوین در عنصر انسان، تقدیر، تقنین، تکمیل.
ـ شمشیر انتقام، چاپ انجمن دینی دبیرستان مروی، چاپ اول 1386 قمری.
ـ مصلح آسمانی، بعثت ـ جیبی، 1389 قمری.
ـ انقلاب، جنگ، صلح .
ـ توحید، انقلاب اسلامی ایران در برابر امریکا.
ـ چهرهها در قرآن .
[1] . پدرش، شیخ محمد از روحانیان مبارز منطقه بود که در برابر متحدالشکل کردن رضاخان ایستاد و مدتى را به اتهام پاره کردن عکس رضاخان و محمدرضادر زندان گذراند و همواره علاوه بر آنکه از آخوندهاى دربارى کناره مىگرفت، روایتى را نیز نقل مىکرد که: «در آخرالزمان زندیقى از قزوین برمىخیزد و پرده حرمت اسلام را مىدَرَد» او پس از پیروزى انقلاب اسلامى و وقوع جنگ تحمیلى بارها به مناطق عملیاتى سفر کرد و سرانجام در سال 1371 باسنى حدود یکصد سال چشم از جهان فروبست.
[2] . این روزنامه را که فردى به نام صهبا منتشر مىنمود بعدها ساواک به عنوان نشریهاى داراى افکار تند و وابسته به افراطیون جبهه ملى معرفى کرد.
[3] . از فعالیتهاى فخرالدین حجازى در این دوره تأسیس انجمن تبلیغات اسلامى در سبزوار است. البته پیش از این،انجمنى به همین نام در تهران به همت مرحوم دکتر عطاءاللّه شهابپور راهاندازى شده بود که پس از آن، این دو انجمن همکارىهایى با هم داشتند.
[4] . فخرالدین آزادىهاى خود را از زندان پهلوى مرهون تلاشهاى مرحومان آیات عظام سید محمد هادى میلانى و سید حسین قمى مىداند .