مقدمه - کتاب شهید آیت‌الله عطاءالله اشرفی اصفهانی به روایت اسناد ساواک

ولادت 

شهید محراب آیت‌اللّه‌ اشرفى اصفهانى در شعبان المعظم سال 1322 هجرى قمرى برابر با 1281 هجرى شمسى در سده (خمینى شهر) اصفهان در خانواده‌اى روحانى و عالم متولد گردید.

 

اعقاب و نسب

ایشان یگانه فرزند ذکور مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین میرزا اسداللّه‌ نوه مرحوم حجت‌الاسلام میرزا محمد جعفر از علماى معروف سده بود. جد اعلاى ایشان از علماى جبل عامل بوده‌اند. شهید اشرفى اصفهانى خود در این باره مى‌گوید:

«نسب بنده منتهى مى‌شود به یکى از علماى جبل عامل که اینها در صدر اسلام از برکت حضرت ابوذر، اسلام را اختیار کردند و بعد از آمدن در، سده و تا آنجا که در نظرم هست، اجداد پدرى ما، همیشه از علماى معروف محل بودند».[1]

پدر ایشان از ائمه جماعات و اهل منبر و داراى کمالات علمى و تقوایى بود. وى در سن هفتاد و پنج سالگى فوت نمود.

مادر شهید اشرفى نیز از سادات و علویات معروف اصفهان از خانواده مویدى از سادات صحیح النسب بود. جد مادرى ایشان از ساداتى بود که به داشتن کرامات بسیار معروف مردم اصفهان بود.

 

مراحل تحصیل 

شهید اشرفى تحصیلات ابتدایى و مقدماتى را در سده (خمینى شهر) نزد مرحوم سید مصطفى گذراند. ایشان استعداد فراوان و حافظه قوى داشت به طورى که در نه سالگى کتاب نصاب الصبیان را از حفظ مى‌دانست. در سن دوازده سالگى جهت ادامه تحصیل راهى اصفهان شد و طى حدود ده سال دروس ادبیات و سطح فقه و اصول، هم‌چنین یک دوره درس خارج اصول را در محضر اساتید به‌نام این شهر آموخت. بعضى از اساتید معروف ایشان در شهر اصفهان عبارت بودند از : آیت‌اللّه‌ سیدمهدى درچه‌اى برادر آیت‌اللّه‌ سیدمحمد باقر درچه‌اى استاد بزرگ آیت‌اللّه‌ بروجردى، آیت‌اللّه‌ سیدمحمد نجف‌آبادى، مرحوم فشارکى و مرحوم مدرس.

شهید اشرفى اصفهانى طلبگى خود را با نهایت عسرت و مشقت اقتصادى گذراند. در مدت ده سالى که در حوزه اصفهان بود در هفته با دو قران گذران زندگى مى‌کرد و هر هفته فاصله میان اصفهان و زادگاهش را که دوازده کیلومتر بود پیاده طى مى‌کرد. خود مى‌فرمود :

«دوشنبه خوراکم تمام مى‌شد، سه شنبه دو ریال پولم را خرج مى‌کردم، چهارشنبه را که آخرین روز تحصیل بود بدون پول و غذا مى‌گذراندم».[2]

شهید اشرفى در توصیف شرایط تحصیلشان در اصفهان مى‌گوید:

«زمانى در حجره‌اى با سه نفر دیگر در مدرسه نوریه اصفهان زندگى مى‌کردیم. بسیارى از روزها نه چاى داشتیم ، نه نفت و قند.

براى مطالعه در شب از نور چراغ نفتى توالتهاى مدرسه استفاده مى‌کردم. در روزهاى جمعه به یکى از مساجد دورافتاده اصفهان مى‌رفتم و از صبح تا عصر در آن مسجد درسهاى یک هفته را دوره مى‌کردم. در مدت دوازده ساعتى که آنجا مطالعه مى‌کردم، غذاى من فقط مقدارى دانه ذرت برشته بود. چیز دیگرى نداشتم».[3]

 

هجرت به حوزه علمیه قم

شهید محراب در سال 1302 ه ش (1343 ه ق) در سن بیست سالگى جهت ادامه تحصیل و نیل به مقامات عالیه علمى و دینى رهسپار قم گردید. ابتدا مدت یک سال در مدرسه رضویه اقامت گزید. پس از آن در معیت آیت‌اللّه‌ حاج شیخ عبدالجواد جبل عاملى به مدت دو سال در مدرسه فیضیه در حجره فوقانى سکونت کرد. سپس به حجره شماره 21 منتقل و مدت بیست سال متوالى از عمر خود را در همین حجره گذراند. در تمام طول مدت بیست و سه سال اقامت در قم، ایشان تنها سه یا چهار ماه با خانواده خود و بقیه این سالها را تنها و مجرد سپرى کرد.[4]

حجت‌الاسلام حسین اشرفى اصفهانى فرزند شهید محراب در توصیف این دوران چنین مى‌گوید:

«بنده در سن 7 سالگى بودم که پدرم براى ادامه تحصیلات از اصفهان به قم آمدند و در حجره کوچکى در مدرسه فیضیه اقامت گزیدند.  من و برادر کوچکترم که بعدا به قم آمدند. در آن حجره کوچک در معیت ایشان بودیم. وضع زندگى ما به نحوى بود که فقط هفته‌اى یک بار مى‌توانستیم غذاى گرم بخوریم و آن غذاى گرم حلوایى بود که اصفهانى‌ها به آن «شل شلى» مى‌گویند. معمولاً به همراه گزهایى که از اصفهان به عنوان سوغات براى ما مى‌آوردند، مقدارى آرد بود که پدرم شبهاى جمعه آن را با مقدارى خاکه قند که بر اثر ماندن سیاه شده بود، مخلوط نموده و حلوا درست مى‌کردند. و این تنها غذاى گرم و مطبوع ما بود. گاهى هم با برنج‌هاى گرده معروفى که از اصفهان آورده بودند دمپختک درست مى‌کردند. اما مقدار آن به اندازه‌اى بود که ما هیچوقت سیر نمى‌شدیم و شاید از یک کیلو برنج تا 4 ماه استفاده مى‌شد. تا به روز آخرى که مرحوم آیت‌اللّه‌ بروجردى پدرم را در سن 52 سالگى به باختران اعزام نمودند، ایشان در مدرسه فیضیه زندگى مى‌کردند. مادرم مى‌گفتند که ظرف 30 سال که از ازدواج ما مى‌گذشت تا آمدن به باختران یک ماه به طور دائم و پشت سرهم نشد که من پدر شما را ببینم»[5]

شهید آیت‌اللّه‌ اشرفى تقریبا یک سال در جلسه درس آیت‌اللّه‌ حائرى شرکت نمود و پس از رحلت ایشان، چند سالى از محضر آیات ثلاث (آیت‌اللّه‌ حجت، آیت‌اللّه‌ سیدمحمدتقى خوانسارى و آیت‌اللّه‌ سیدصدرالدین صدر) بهره‌مند شد و بیشتر مطالب دروس این سه بزرگوار را نوشته و موجود است. شهید اشرفى پس از ورود به حوزه علمیه قم مورد توجه خاص فضلا و علما بخصوص آیات و مراجع ثلاث قرار مى‌گیرد و با توجه به شرایط خاص سیاسى ـ اجتماعى آن زمان که ناشى از فشارهاى گوناگون از طرف رژیم رضاخان بود، تمام مشکلات را تحمل نمود و با استقامت بى‌نظیر خود به تحصیل ادامه داد.

شهید اشرفى اصفهانى با همه مشکلات و مسائل آن زمان، در تحصیل علوم اسلامى و دینى جدیت به خرج مى‌داد و پس از اندک زمانى از فضلا و مدرسین نامى و برجسته حوزه علمیه قم بشمار آمد.

بدنبال این توجه و اعتماد و عنایت خاص ایشان است که شهید اشرفى در سن چهل سالگى اجازه اجتهاد خود را که اولین اجازه نامه اجتهاد آیت‌اللّه‌ خوانسارى است دریافت مى‌کند. البته پیش از آن نیز چندین اجازه نامه در امور حسبیه از ایشان و دیگر مراجع دریافت داشته بود.[6]

پس از ورود آیت‌اللّه‌ بروجردى به حوزه علمیه قم و شروع درس فقه و اصول، شهید اشرفى به نحوى شیفته درس و بیان ایشان شد که مى‌فرمود :

«من پس از اندک زمانى ناگزیر دروس دیگر مراجع تقلید را رها کردم و جدیت و کوشش نمودم که مطالب آیت‌اللّه‌ بروجردى را جمع‌آورى و مطالعه کنم».

لذا طى مدت دوازده سال که آیت‌اللّه‌ اشرفى در محضر ایشان حضور مى‌یافت، تمام دروس آن مرحوم را مى‌نوشت و این نوشته‌ها هنوز هم موجود است.

شهید محراب پس از اندک زمانى با مرحوم آیت‌اللّه‌ بروجردى مناسبات نزدیک یافت طورى که مرتب به دیدار ایشان مى‌رفت و هر وقت شهید اشرفى به اصفهان مى‌رفت و بازمى‌گشت آیت‌اللّه‌ بروجردى به دیدار شاگرد خود به حجره او در مدرسه فیضیه مى‌رفت.

در سال 1330 که از سوى آیت‌اللّه‌ بروجردى براى تشویق محصلین حوزه علمیه قم، برنامه امتحانات عمومى در نظر گرفته شده بود، شهید محراب به همراه برخى فضلا و علما دیگر مأموریت یافت تا به عنوان ممتحن امتحانات دروس سطح خارج فقه و اصول نقش ایفاء نماید و تقریبا به مدت سه سال و تا زمان اعزام به باختران در برگزارى این امتحانات شرکت داشت.

 

دوران اقامت شهید در قم 

شهید آیت‌اللّه‌ اشرفى اصفهانى مدت بیست و سه سال به طور دائم در حوزه علمیه قم اقامت داشت. در طول این مدت به تعلیم و تربیت اشتغال داشت و شاگردان فاضل و لایقى را نیز تربیت کرد. عمده توجه ایشان در حوزه علمیه قم حضور در جلسات درس و مباحثه و نوشتن مطالب اساتید خود بود. ایشان حدود دوازده سال متوالى از محضر آیت‌اللّه‌ بروجردى کسب علم کرد. خوشبختانه دست نوشته‌ها و یادداشت‌هاى ایشان از دروس اساتید و علماء، موجود است و امید است در آینده منتشر و در دسترس علاقمندان و طلاب و محققین قرار گیرد.

 

اعزام به کرمانشاه 

در سال 1335 ه ش شهید اشرفى اصفهانى بنا به دستور مرحوم آیت‌اللّه‌ بروجردى جهت تبلیغ و نشر معارف و احکام دین و تقویت بنیه دینى و مذهبى اهالى کرمانشاه به آنجا اعزام و رحل اقامت افکند. در سال اول شهید اشرفى به همراه فرزندشان در مدرسه آیت‌اللّه‌ بروجردى زندگى مى‌کرد تا این که آیت‌اللّه‌ بروجردى دستور دادند تا خانه‌اى اجاره نماید و به همراه خانواده در آنجا زندگى کند. شهید اشرفى اصفهانى بارها از آیت‌اللّه‌ بروجردى تقاضاى مسافرت و بازگشت از باختران را کرد که هر بار با مخالفت ایشان مواجه مى‌شد و مى‌فرمودند :

«وجود شما در کرمانشاه بسیار نافع است و من اجازه نمى‌دهم».

شهید محراب هم چون فوق‌العاده به استاد خود علاقه‌مند بود مایل نبود بدون اذن ایشان مسافرت کند.شهید محراب پس از ورود به کرمانشاه در مدرسه آیت‌اللّه‌ بروجردى به تدریس رسائل و مکاسب و کفایتین براى طلاب پرداخت و حوزه علمیه آن شهر را رونق خاصى بخشید و طلاب و شاگردان بسیارى را جذب حوزه علمیه کرمانشاه نموده و برخى از آنان در جریان مبارزات شهید اشرفى در منطقه، کمک‌هاى شایان توجهى نمودند.

 

فعالیت‌هاى سیاسى شهید اشرفى اصفهانى 

از زمان حضور امام خمینى (ره) در قم، شهید اشرفى با ایشان در ارتباط بودند حتى زمانى که ایشان به باختران اعزام شدند این ارتباط قطع نشد. آیت‌اللّه‌ اشرفى در این باره مى‌فرماید :

«در زمانى که ایشان در قم بودند وجوهى را که بود مقید بودم که به وسیله بانک بفرستم تا به دستگاه وانمود کنم که ما به ایشان ارادت داریم. و آن موقع هم که امام در نجف مشرف بودند ما مقید بودیم به این که وجوه ى را که داده مى‌شد به ایشان برسانیم و قبض رسیدش را هم مى‌گرفتیم. و آنهایى که پول مى‌دادند با ترس و وحشت به اینجا مى‌آمدند و جرأت نمى‌کردند که قبض رسید را بگیرند...».[7]

پس از حادثه 15 خرداد 42 و دستگیرى حضرت امام، شهید اشرفى فعالیت‌هاى دامنه‌دارى را در استان کرمانشاه آغاز نمود و پس از اینکه خبر دستگیرى ایشان را شنید، به تهران آمد و به مراجع بزرگى که از قم و دیگر شهرها آمده بودند گفت:

«امروز روزى نیست که ما بخواهیم در مقابل این رژیم جنایتکار سکوت بکنیم، ما نباید در ارتباط با دستگیرى آقاى خمینى آرام بنشینیم».

از همان زمان شهید اشرفى اصفهانى فعالیت‌هاى سیاسى خود را به طور پنهانى و آشکار شروع نمود. با آزادى امام خمینى(ره) از زندان، وى به اتفاق چند تن از علما به قم عزیمت کرده و با معظم‌له دیدار و با کسب اجازه کتبى وکالت و اجازه مطلق در امور حسبیه و شرعیه از جانب امام (ره)، نماینده تام‌الاختیار ایشان در استان کرمانشاه مى‌شود. در طول اقامت در کرمانشاه فعالیت عمده خود را صرف تثبیت و معرفى امام خمینى(ره) به عنوان مرجع نمود و علیرغم کارشکنى‌ها و غرض‌ورزیها و بدخواهى‌هایى که اعمال مى‌شد در این مسیر ثابت قدم بود و بارها به فرزندشان مى‌گفت:

«تقویت امام تضعیف کفر و تضعیف امام تقویت کفر است».

در زمان حیات مرحوم آیت‌اللّه‌ حکیم نیز شهید محراب در کرمانشاه مقدمه مرجعیت امام را فراهم نمود و در ایام محرم و رمضان از گویندگان و مبلغینى که از شاگردان امام و فعالان نهضت ایشان بودند، دعوت به عمل مى‌آورد که به منطقه بیایند و در مسجد آیت‌اللّه‌ بروجردى کرمانشاه سخنرانى کنند و ضمن آشنا کردن مردم با مسائل اسلامى، به مسئله مرجعیت امام نیز اشاره کنند. در آن زمان دعوت از شخصیتهایى همچون شهید هاشمى‌نژاد از بهترین و کارآمدترین ابزارهاى مبارزه علیه رژیم بود. در این راستا ساواک مکررا گویندگان و مبلغین دعوت شده را دستگیر و بازداشت مى‌کرد و یا با سخنرانى و منبر رفتن آنان مخالفت به عمل مى‌آورد.

در آن مقطع تاریخى انعکاس اینگونه برخوردهاى رژیم باعث توجه و گرایش مردم به اهداف وآرمانها و فعالیت‌هاى شهید اشرفى اصفهانى مى‌گردید.

کارشکنیهاى برخى افراد مغرض که مخالف مرجعیت امام بودند از یک سو و فشار و مخالفت رژیم پهلوى از سوى دیگر، آیت‌اللّه‌ اشرفى را تحت فشار شدید و تهدید قرار  مى‌داد. ولى هر چه بیشتر فشار مى‌آوردند، شهید محراب استوارتر و راسخ‌تر هدف خود را تعقیب مى‌کرد .علیرغم اینکه هرگوینده و سخنران مذهبى که به شهر مى‌آمد، فورا به ساواک یا شهربانى احضار و از او تعهد گرفته مى‌شد که یا شهر را ترک کند و یا اینکه حق ندارد ولو به کنایه نام «آیت‌اللّه‌ خمینى» را ببرد، با این حال این سخنرانان شجاع هم مسئله مرجعیت امام را عنوان مى‌کردند و هم براى سلامتى امام دعا مى‌کردند.

رژیم پهلوى براى جلوگیرى و خنثى کردن فعالیت‌هاى شهید اشرفى از دو جبهه وارد شد : اول از راه تهدید و ارعاب تا جایى که چند بار ایشان را در اوایل مبارزه به ساواک بردند. یکبار هم قصد تبعید ایشان را داشتند که بر اساس مصالحى که در نظر گرفتند از جمله احتمال اعتراض و شورش مردم، از آن منصرف شدند. دوم از راه ترور شخصیت ایشان. به این ترتیب که عوامل رژیم و ساواک توسط برخى افراد که همواره با شهید محراب مخالفت مى‌کردند، سیل تهمت‌ها و افتراها را متوجه ایشان نمودند و بزرگترین شکنجه‌ها و عذابهاى روحى را به این عالم بزرگوار وارد ساختند».[8]

با اقدامات و تلاش‌هاى شهید اشرفى، پس از رحلت آیت‌اللّه‌ حکیم زمینه مرجعیت و زعامت حضرت امام خمینى(ره) در استان کرمانشاه کاملاً فراهم بود، به حدى که اکثر علماى باختران با شهید محراب در موضوع اعلمیت امام هم عقیده بودند.

علاقه آیت‌اللّه‌ اشرفى اصفهانى به امام (ره) به وضوح در کلام شهید مشاهده مى‌شد و از امام به عنوان: «کسى که از او ترک اولى سر نمى‌زند و ذره‌اى هواى نفس ندارد، رهبر انقلاب، مرجع تقلید جامع‌الشرایط، اعلم، اورع و ولى‌فقیه» نام مى‌برد. آیت‌اللّه‌ مؤمن در خصوص این موضوع داستانى را نقل مى‌کنند:

«کسانى که با مرحوم آیت‌اللّه‌ اشرفى ـ قدس سره ـ آشنا بودند مى‌دانند که ایشان عالمى عارف و زاهد بود و بى‌اعتنایى به دنیا و توجه به خدا در وجنات و اعمال و رفتارش مشهود بود. آن مرحوم در زمان مرحوم آیت‌اللّه‌العظمى بروجردى ـ قدس سره ـ و به امر ایشان براى احیاء و اداره حوزه علمیه باختران همراه جمعى دیگر از اعاظم به آن دیار عزیمت نمودند و اگر چه همراهان معظم‌له به قم مراجعت فرمودند ولى ایشان تا هنگام شهادت در آن شهرستان ماندند و به انجام وظیفه الهى اشتغال داشتند. اینجانب در سفرى که بعد از وفات مرحوم آیت‌اللّه‌ حکیم ـ قدس سره ـ در راه زیارت عتبات مقدسه ائمه صلوات‌اللّه‌ علیهم اجمعین به باختران داشتم، خدمت دوستان فضلاء باختران رسیدم، آنان نقل کردند که آقاى اشرفى به ما دستور داده‌اند که تنها حضرت آیت‌اللّه‌ العظمى خمینى مدظله العالى را به عنوان مرجع تقلید به مردم معرفى کنیم و اگر مأموران انتظامى و یا ساواک طاغوت پرسیدند که چرا شما معظم‌له را به مرجعیت تقلید معرفى مى‌کنید بگوئیم آقاى حاج آقا عطاءاللّه‌ اشرفى به ما چنین دستور داده‌اند، فلذا برادران افاضل باختران چنین رویه‌اى را انتخاب نموده بودند. بدنبال این قصه شبى را خدمت آن شهید بزرگوار بودم از محضر مبارکشان جویاى این مطلب شدم. آن را تصدیق فرموده و اضافه کردند من بعد از فوت آقاى حکیم دیدم که دارد حق این سید بزرگوار «امام خمینى» مدظله تضییع مى‌شود فلذا دامن همت بالا زدم و درصدد معرفى ایشان به مرجعیت عامه تقلید برآمدم و روزى سازمان امنیت مرا تهدید به اخراج و تبعید به قم کرد. گفتم : «شما خیال مى‌کنید من از برگشتن به قم ناراحتم که مرا به آن تهدید مى‌کنید، من از عشقى که به قم دارم هر شب به سمت قم مى‌خوابم». این بنده خدمتشان عرض کردم : «آیا این ارجاع جنابعالى به حضرت امام از باب این است که معظم‌له یکى از علمایى هستند که تقلیدشان جائز است و یا اینکه ایشان را اعلم مى‌دانید؟». فرمودند : دو نفر عادل اهل خبره به اعلمیت ایشان شهادت داده‌اند : 1ـ آقاى حاج آقا اسداللّه‌ مدنى یعنى عارف و عالم بزرگوار شهید محراب حضرت آیت‌اللّه‌ مدنى ـ قدس سره الشریف. 2ـ آقاى حاج آقا حسین خادمى یعنى مرحوم آیت‌اللّه‌ خادمى اصفهانى ـ قدس سره الشریف ـ که این دو بزرگوار نزد من به اعلمیت معظم‌له از دیگر مراجع شهادت داده‌اند».[9]

مدت بیست و هفت سال اقامت ایشان در شهر باختران، پیوسته همراه با ناراحتى، تهدید و کارشکنى بود. این دوران مبارزه براى احیاء اسلام راستین و پیروى از خط مبارزاتى حضرت امام (ره) و معرفى ایشان به مردم مسلمان منطقه چنان روحیه نستوه و بزرگى از شهید اشرفى ساخته بود که در برابر امواج سهمگین مخالفین چون کوه استوار بود و در اوج مظلومیت و تنهایى پرچم مبارزه را همواره برافراشته نگهداشت. مظلومیت و تنهایى ایشان در ضمن برخى درددل‌هاى ایشان به همسرشان جلوه مى‌کرد و مى‌گفت:

«پس از مرگ من برایم زیاد گریه کنید زیرا من خیلى مظلوم قرار گرفته‌ام» و یا «هر چه فکر مى‌کنم چه کرده‌ام که این چنین مورد حمله این افراد قرار گرفته‌ام، فکرم به جایى نمى‌رسد. تنها جرم من حمایت از امام و مرجعیت ایشان است و اینها تمام همّشان این است که من این شهر را ترک کنم تا آنها به آمال خودشان برسند و حق امام را ضایع کنند که در نتیجه به اسلام ضربه بزنند و رژیم طاغوت را نگهدارند. ولى هیهات، من این آرزو را بر دل آنها خواهم گذارد و این شهر را ترک نخواهم کرد مگر بعد از آنکه اطمینان پیدا کنم که اینها دیگر کارشان تمام شده و نمى‌توانند توطئه خود را پیاده کنند».

با آغاز حرکت توفنده نهضت امام خمینى و بدنبال انتشار مقاله توهین‌آمیز روزنامه اطلاعات در هفدهم دى 1356 و اعتراض گسترده و فراگیر مردم انقلابى ایران، شهید محراب آیت‌اللّه‌ اشرفى نیز در این حرکت توفنده نقش عظیمى داشت. در رابطه با مقاله روزنامه اطلاعات و جریان نوزدهم دى و شهادت گروهى از مردم مؤمن و مسلمان قم و سپس شهداى تبریز و یزد که در چهلم‌هاى شهداى هر یک از شهرستانهاى ذکر شده نیز جمعى از مردم به دست دژخیمان پهلوى قتل عام شدند، در استان باختران­علیرغم فشارها و اختناق شدید دستگاه طاغوتى ، آیت‌اللّه‌ اشرفى  با همکارى  بعضى از علما و روحانیون شهر مجالس  متعددى  بهعنوان بزرگداشت شهدا و اعتراض به رژیم منعقد کردند که در پایان هر یک مردم به خیابانها مى‌ریختند و مراکز فساد و فحشا و منکرات را منهدم مى‌کردند.

عمده‌ترین مراسمى که تا آن تاریخ سابقه نداشت و در واقع جرقه‌اى بود در جهت شعله‌ور شدن یک آتش عظیم در این منطقه، مجلس بزرگداشت شهادت آیت‌اللّه‌ حاج سید مصطفى خمینى بود که بنا به دعوت و اطلاعیه آیت‌اللّه‌ اشرفى در مسجد آیت‌اللّه‌ بروجردى منعقد گشت. در مجلس سخنرانیهاى پرهیجان و انقلابى مطرح شد و ساواک با وجود بسیج تمام نیرو و قواى خود براى دستگیرى و کارشکنى در مراسم موفق نشد و به طور مخفیانه سخنرانان از شهر خارج شدند.

در رابطه با برگزارى این مجلس بزرگداشت از طرف شهید آیت‌اللّه‌ اشرفى اصفهانى، نامه‌اى از سوى امام خمینى(ره) از نجف اشرف خطاب به آن شهید فرستاده شد:

«6 محرم 98 ـ بسمه تعالى به عرض عالى مى‌رساند از قرار مسموع در این حادثه مرقومات و تلگرافهایى شده است و غالبا نرسیده و نیز معلوم مى‌شود که جنابعالى مجلسى داشته و تحمل زحمات نموده‌اید. لازم شد از جنابعالى و سایر آقایانى که اظهار عطوفت نموده‌اند تشکر کنم. از خداوند تعالى سلامت و سعادت همه را خواستارم. امید است موفق شویم در راه اهداف مقدسه اسلامى این چند روزه باقى را بگذرانیم. امید دعاى خیر از جناب عالى و سایر آقایان دارم. مستدعى تشکر اینجانب را به دوستان و اهالى محترم ابلاغ فرمائید.

والسلام علیکم و رحمه‌اللّه‌ و برکاته ـ روح‌اللّه‌ الموسوى الخمینى»

آیت‌اللّه‌ شهید اشرفى اصفهانى در یکى از تظاهراتى که به صورت آرام در تاریخ 11 / 7 / 57 علیه رژیم شاهنشاهى انجام شد در حالى که پیشاپیش مردم حرکت مى‌کرد مورد هجوم مأموران گارد و ساواک قرار گرفت. در این حمله چند تن شهید و مجروح گردیدند و ایشان نیز آسیب دیدند. بدنبال وقوع این حمله و آسیب‌دیدگى ایشان، سیل تلفنها و تلگرافها از سراسر کشور جهت احوالپرسى و اطلاع از قضایا سرازیر شد. پس از چند روز از این حادثه، مأمورین ساواک با حمله به منزل شهید اشرفى، او را دستگیر و با عجله به تهران منتقل و در کمیته شهربانى زندانى کردند و چند روزى را در سلول انفرادى گذراند. فرزند آن شهید جریان دستگیرى ایشان را چنین بیان مى‌دارند:

«... در اواخر ساعات شب ناگهان صداى زنگ منزل به صدا درآمد. بعضى در خواب و بعضى بیدار بودند. به گمان اینکه شاید مسافرى از اصفهان آمده در را گشودیم. ناگهان یک افسر و دو مأمور شهربانى و دو مأمور ساواک بدون اجازه با شتاب خود را به داخل منزل انداختند. آنها ابتدا تلفن منزل را قطع کردند آن گاه داخل اتاق رفتند و در حالى که بچه‌ها و زنها در خواب بودند دست شهید محراب را در بستر گرفتند و گفتند «بفرمایید برویم شهربانى، فقط چند دقیقه از شما بازجویى مى‌شود، سپس شما را رها مى‌کنیم». شهید محراب وضو ساختند و چون تازه صبح شده بود خواستند نماز صبح را بجا آورند امّا مأمورین نپذیرفتند و ایشان را با عجله به اتومبیل سوار کردند و پس از بازجویى مختصرى به همراه آقاى عراقى به تهران برده در کمیته شهربانى زندانى نمودند. در زندان کمیته پس از بازجویى، ایشان را در سلول تاریک جاى دادند. بعدها مى‌فرمودند : «در این چند روزه که در زندان بودیم نمى‌فهمیدیم چه وقت شب است، چه وقت روز، براى انجام نمازهاى واجب نمى‌توانستیم اوقات را تشخیص بدهیم. مأمورین اوقات نماز را از پشت در زندان اعلام مى‌کردند که الآن ظهر است یا شب یا صبح. براى وضو گرفتن هم باید در زندان را مى‌زدیم تا مأمورین زندان بیایند در را باز کنند. موقع رفتن به دستشویى یک پارچه بر سر ما مى‌انداختند تا در وقت ایاب و ذهاب همدیگررا نبینیم».[10]

بدنبال اعتراضات شدید مردم و بعضى از مراجع تقلید و ترس از اغتشاش در شهر و منطقه، رژیم مجبور شد ایشان را آزاد کند و وى مجددا توانست رهبرى قیام و حرکت مردمى منطقه را به عهده بگیرد. شهید آیت‌اللّه‌ اشرفى اصفهانى در تمام راهپیماییها و تظاهرات مردم باختران شرکت داشت و در اکثر مواقع با وجود کبر سن تا پایان مقصد همراه مردم پیاده مى‌رفت. اولین راهپیمایى عمومى که به دعوت ایشان صورت گرفت، راهپیمایى روز عید فطر بود که در پى آن راهپیماییها و تظاهرات زیادى انجام شد که یکى از مهمترین آنها در روز تاسوعاى سال 1357 برگزار شد که یک راهپیمایى سراسرى در سطح کشور بود و با اینکه یکى از مقامات ساواک به وسیله تلفن، ایشان را تهدید به قتل کرده و گفته بود :     

«چنانچه در راهپیمایى روز تاسوعا شرکت کنید شما را به قتل خواهیم رساند و خونتان بر عهده ما نیست»، شهید محراب در پاسخ بیان داشته بود : «ما آماده هستیم، شما قدرت دارید، هر چه خواستید بکنید، ما هم در راهپیمایى شرکت خواهیم کرد».

بدنبال این تهدید، شهید محراب در روز تاسوعا در صف اول تظاهرکنندگان و راهپیمایان حرکت کرد و تا مقصد پیاده رفت و تا پایان مراسم هم حضور داشت.

یکى دیگر از جنبه‌هاى مبارزاتى شهید اشرفى در دوران اوج‌گیرى مبارزات امام خمینى(ره) و مردم مسلمان ایران علیه رژیم جنایتکار پهلوى، انتشار اعلامیه‌اى مشترک به همراه آیات عظام مدنى، دستغیب،صدوقى و طاهرى و ... مبنى بر خلع شاه از اریکه قدرت بود. در این اعلامیه، غیرقانونى بودن حکومت شاه اعلان و خلع وى از قدرت اعلان گردید. انتشار این اعلامیه بارقه‌اى از نور الهى و ایمان در قلوب مردم مسلمان تاباند و اراده مستحکم مردم مسلمان و انقلابى را در راه مبارزه با رژیم شاه استوارتر ساخت.[11]

شهید اشرفى اصفهانى در دوران حکومت غیرقانونى بختیار در جمع روحانیون متحصن در مسجد دانشگاه تهران حضور یافت و اعتراض خود را نسبت به ممانعت بختیار از ورود امام خمینى(ره) به میهن ابراز داشت و بدینوسیله نشان داد که تا چه حد به رهبر انقلاب اسلامى دلباخته و آماده فداکارى و بذل جان در راه آرمانها و اهداف والاى وى مى‌باشد.

 

شهید محراب و امامت جمعه باختران 

یکى از اقدامات ارزنده امام خمینى(ره) که نقش مهمى در ثبات و تداوم انقلاب اسلامى و خنثى کردن توطئه‌هاى ضدانقلاب و گروهکهاى وابسته به غرب و شرق و هم‌چنین منسجم نمودن و در صحنه نگهداشتن امت انقلابى ایران داشت، برپایى نماز سیاسى ـ عبادى جمعه بود. بر این اساس به فرمان امام، ابتدا در تهران و سپس در شهرهاى بزرگ و بدنبال آن در اکثر شهرهاى ایران نمازهاى جمعه اقامه گردید. در تاریخ 14 ذیقعده سال 1399 ه ق مصادف با مهرماه 1358 ه ش طى حکمى از سوى امام خمینى(ره)، آیت‌اللّه‌ اشرفى به عنوان امام جمعه کرمانشاه منصوب شد و تا روز جمعه 23 / 7 / 1361 در این سنگر مقدس به حفظ و حراست از دستاوردهاى انقلاب اسلامى اشتغال داشت.

 

متن حکم امام خمینى (ره) بدین شرح مى‌باشد :

بسمه تعالى

جناب مستطاب شیخ‌الاعلام و حجت‌الاسلام آقاى حاج عطاءاللّه‌ اشرفى اصفهانى دامت افاضاته امید است وجود شریف از بلیات محفوظ و به انجام وظایف الهى مشغول باشید. ضمنا طومارى به امضاى آقایان محترم علماى اعلام کرمانشاه واصل گردید که درخواست نموده بودند جناب عالى فریضه نماز جمعه را در آن شهر اقامه فرمایید و با توجه به وضع زمان و احتیاج مسلمانان به اینگونه اجتماعات مذهبى، مناسب است دعوت آقایان محترم را بپذیرید و بدین وسیله جناب عالى به امامت نماز جمعه منصوب مى‌شوید تا انشاءاللّه‌  هر چه باشکوهتر این فریضه الهى را در آن شهر اقامه نمایید. از خداى تعالى ادامه توفیقات جناب عالى در راه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم

والسلام علیکم و رحمه‌اللّه‌

روح‌اللّه‌ الموسوى الخمینى

خطبه‌هاى نماز جمعه شهید اشرفى اصفهانى نشانگر حساسیت و توجه ایشان به بیان موضوعات مورد نیاز مردم مسلمان و تشریح مواضع انقلاب و امام خمینى (ره) بود. ارائه مطالب مربوط به ولایت فقیه، موضوع جنگ و ضرورت حضور مردم در جبهه‌ها و یا کمک و پشتیبانى رزمندگان و از همه مهمتر تبیین خط امام و مقابله با منحرفین و خیانتکاران، عمده‌ترین محورهاى مباحث ایشان به شمار مى‌رفت. نقش و حضور ایشان درجریان افشاء خطرانحرافى بنى‌صدر وصدوراعلامیه دررابطه باعزل وى از مقام ریاست جمهورى و در آن مقطع تاریخى انقلاب اسلامى از اهمیت ویژه‌اى برخوردار بود که حاکى از تطابق دقیق مواضع فکرى و سیاسى ایشان با رهبر انقلاب اسلامى بود.

 

نقش شهید محراب در دوران دفاع مقدس 

با آغاز جنگ تحمیلى و بسیج همه‌جانبه مردم و قواى مسلح براى حضور در جبهه‌ها و پشتیبانى جبهه‌هاى جنگ، آیت‌اللّه‌ اشرفى نیز با مهم توصیف کردن مسئله جنگ، در مدت 25 ماه در تمام خطبه‌هاى نماز جمعه و مصاحبه‌ها و پیامهایشان به حضور مردم در جبهه‌ها تأکید مى‌ورزید. شهید محراب با حضور در جبهه‌ها به دیدار رزمندگان مى‌شتافت و مقید بود که برایشان سخنرانى کند و با آنان به گفتگو مى‌نشست و مى‌فرمود:

«وقتى به جبهه مى‌روم تا مدتى روحیه‌ام قوى مى‌شود».

علیرغم کهولت سن و ممانعت مقامات امنیتى و حفاظتى، مسافتهاى طولانى و راههاى صعب‌العبور را به عشق دیدار دلاورمردان جبهه‌هاى نبرد، با وسایل نقلیه نظامى در شرایط دشوار مى‌پیمود. بارها در جبهه‌هاى ایلام، قصر شیرین و پادگان ابوذر، گیلانغرب، نوسود، بستان، آبادان، خرمشهر و سومار حضور یافت و با سخنرانیهاى دلنشین خود به سپاهیان اسلام روحیه بخشید. پس از آزادى قصر شیرین به آن شهر سفر کرده و با خواندن دو رکعت نماز شکر در مسجد این شهر، سپاسگزارى خود را به درگاه خداوند بجاى آورد.

حضور در مناطق عملیاتى سبب دلگرمى رزمندگان و باعث شور و شوق بسیار در آنها مى‌گردید. یک بار پس از عزیمت به منطقه جنوب، عازم شهر آزاد شده بستان گردید و زیر بمباران وحشیانه دشمن وارد شهر شد و از آنجا عازم آبادان گردید. هنگام آغاز عملیات فتح‌المبین در دوم فروردین 1361، در قرارگاه حضور یافت و پیشنهاد نمود تا عملیات به نام حضرت زهرا(ع) نامگذارى شود.

در دومین سفر خود به خوزستان پس از آزادى خرمشهر، عازم اهواز گردید و به همراه مردم این شهر نماز شکر بجا آورد. بعدازظهر همان روز علیرغم مخالفت فرماندهان، وى و امام جمعه اهواز عازم منطقه خرمشهر شدند و پس از ورود به شهر، در مسجد جامع در جمع رزمندگان حضور یافته وفرمودند:

«امروز یکى از روزهاى مهم اسلامى و یوم‌اللّه‌ است و از جمله آرزوهاى من فتح خرمشهر بود که بحمداللّه‌ من زنده ماندم و این روز را دیدم».

در شب جمعه ، هشتم مهر 1361 در منطقه غرب، عملیات مسلم‌بن‌عقیل با حضور آیت‌اللّه‌ اشرفى و تنى چند از مقامات کشورى و لشگرى آغاز شد ایشان درآن شب حال عجیبى داشت ویک لحظه آرام نداشت و تا صبح به دعا و مناجات مشغول بود و لحظه‌اى هم به استراحت نپرداخت. نزدیکیهاى صبح بود که گلوله توپى در نزدیکى چادر ایشان اصابت کرد. فرماندهان براى ترک آن محل اصرار کردند امّا ایشان نپذیرفت و فرمود:

«من از این محل نمى‌روم و آماده هرگونه مسئله‌اى هستم، زیرا خون من رنگین‌تر و جان من عزیزتر از این عزیزان رزمنده نیست. من باید تا پایان عملیات اینجا باشم».

سرانجام با اصرار شهید محلاتى ایشان حاضر به ترک منطقه شد.

شهید آیت‌اللّه‌ اشرفى اصفهانى در پشت جبهه نیز فعالیت‌هاى چشمگیرى داشت. از جمله دیدار بامجروحین جنگى و عیادت از آنان در بیمارستانها و مراکز درمانى و بدینوسیله از آنان تفقد و دلجویى مى‌کرد و باعث تقویت روحیه صبر و بردبارى آنان مى‌گشت. شهید محراب هم چنین در مراسم تشییع جنازه شهدا در باختران، اصفهان و خمینى شهر شرکت مى‌کرد و بعضا چنانچه تعداد شهدا زیاد بود اعلامیه‌اى مبنى بر تعطیلى عمومى منتشر مى‌کرد و بدین وسیله ارزش و مقام شهدا را ارج مى‌نهاد وموجبات افزایش روحیه و همبستگى با خانواده شهدا مى‌گردید.

شهید محراب به علاوه حسابى در بانک براى جمع‌آورى کمک‌هاى نقدى به جبهه‌ها و حساب دیگرى نیز جهت کمک به مهاجرین جنگ تحمیلى و حسابى نیز جهت بازسازى منطقه گیلانغرب که به استان کرمانشاه محول شده بود، افتتاح نمود.

حجم وسیع فعالیت‌هاى ایشان در رابطه با جنگ تحمیلى نمایانگر توجه و حساسیت ایشان به این امر خطیر بود و به حق مى‌توان ادعا نمود که این شهید بزرگوار، دین و وظیفه خود را در این راه ادا نمود.[12]

 

فعالیت‌هاى فرهنگى و اجتماعى شهید اشرفى اصفهانى 

در تمام دوران حضور شهید اشرفى اصفهانى در کرمانشاه، فعالیت‌هاى گسترده‌اى توسط ایشان جهت معرفى اسلام، تربیت طلاب علوم دینیه و خدمات اجتماعى به عمل آمد که هر یک در جاى خود بسیار باارزش و منشأ برکات بوده است. اهم اقدامات و فعالیت‌هاى شهید محراب به قرار زیر است:

     1ـ تجدید بناى مسجد ولى عصر (ع) در خمینى شهر با مساحت بیش از 300 متر مربع با سبک جدید.

     2ـ ساختن مسجد امام حسین (ع) در خمینى شهر به مساحت 200 متر مربع در جنب سپاه پاسداران انقلاب اسلامى که در سال 1361 افتتاح گردید.

     3ـ ساختمان مکتب‌الزهرا (س) جهت تربیت خواهران و تدریس معارف اسلامى، علوم فقه و عربى که در سالروز شهادت حضرت زهرا (س) در سال 1361 افتتاح گردید و با شروع به کار آن بیش از 300 خواهر مشغول تحصیل علوم دینى شدند.

      4ـ تأسیس حوزه علمیه امام خمینى در کرمانشاه که در تاریخ 20 / 1 / 1360 افتتاح گردید و در آغاز 50 طلبه داشت.

     5ـ مسؤولیت امور تبلیغى روحانیون و مبلغین در استان که از سوى امام خمینى به ایشان واگذار شده بود.

     6ـ تألیفات، تحقیقات و تقریرات. شهید اشرفى اصفهانى داراى تألیفات زیادى در علم فقه، تفسیر، اخلاق، اصول عقاید، غیبت امام زمان (ع) و ... مى‌باشد که متأسفانه به زیور طبع و نشر نرسیده است.

     7ـ تلاش براى وحدت بین تشیع و تسنن. شهید محراب در رابطه با وحدت بین دو قشر شیعه و سنى زحمات فراوانى را متحمل شد و در طول مدت امامت جمعه، سمینارهاى متعددى مرکب از ائمه جمعه سنى و شیعه در مرکز استان و شهرهاى اهل سنت استان باختران تشکیل داد.

 

ویژگیهاى اخلاقى شهید آیت‌اللّه‌ اشرفى اصفهانى 

حضور در محضر اساتید بزرگ حوزه علمیه قم و کسب فیض از آنان در کنار تهذیب نفس و توجه به ملکات اخلاقى و تقواى الهى از شهید اشرفى اصفهانى انسانى عارف و وارسته و نمونه عینى از انسان کامل ساخته بود. ویژگیها و خصوصیات اخلاقى شهید محراب را مى‌توان در چند مورد خلاصه نمود :

اول ـ تواضع و فروتنى آن شهید بود. هیچ‌گاه از خود ادعایى نداشت و در برابر همه افراد خود را پایین‌تر مى‌دانست و اگر گوینده‌اى از ایشان در مجامع عمومى تعریف مى‌کرد سخت ناراحت مى‌شد و پس از اتمام سخنرانى به گوینده مى‌فرمود:

«آنچه گفتى در من نبود و من راضى نبودم این کلمات را براى من بگویى».

در اعلامیه‌هایى که در زمان انقلاب به اتفاق علماى باختران صادر مى‌شد هیچ‌گاه اول و مقدم بر همه امضا نمى‌کرد. در تصمیم‌گیریها به آراء اکثریت، رأى مثبت مى‌داد و در مجالسى که وارد مى‌شد اول مجلس مى‌نشست و دیگران را بالاى دست خود قرار مى‌داد. مراجعین به منزل را خود شخصا پاسخ مى‌داد و شخصا از میهمانان و مراجعین پذیرایى مى‌کرد. مشابه چنین برخوردهاى فروتنانه و متواضعانه‌اى در سیره شهید اشرفى به وفور یافت مى‌شود و از این نظر مورد احترام و اقبال مردم بود.

دوم ـ حسن خلق. اخلاق حسنه در وجود این شهید بزرگوار به حد وافر بود. به طورى که انسان را مجذوب مى‌کرد .هیچ‌گاه حتى با زبان کسى را  نمى‌رنجاند .اگر کسى از ایشان تقاضایى داشت در صورتی که در توان ایشان بود آن را برآورده مى‌ساخت و اگر در توانشان نبود با خلق خوش و زبان شیرین به او پاسخ مى‌داد.

سوم ـ حلم. حلم آیت‌اللّه‌ شهید به قدرى بود که باعث اعجاب همگان مى‌شد بارها با صحنه‌هایى از کارشکنى و توطئه مواجه شده بود، ولى با کمال آرامش همه را تحمل کرد و هیچ‌گاه درصدد انتقام و تلافى برنیامد. آزارها را به خدا واگذار مى‌نمود و در نماز و دعا شکایت پیش خدا مى‌برد.

چهارم ـ زهد و پارسایى. شهید محراب اگر در این جهت بى‌نظیر نبود لااقل کم‌نظیر بود. بیست و سه سال در حوزه علمیه قم و ده سال در اصفهان به دور از خانواده در حجره‌اى مى‌زیست. ساده زندگى مى‌کرد و غذایش اغلب نان بود و گاه پنیرى در کنار آن. در دوران بیست و هفت ساله اقامت در باختران نیز زندگى زاهدانه‌اى را در پیش گرفت و هرگز میل به زخارف دنیوى در وجود مبارک ایشان پیدا نشد و با وجود در اختیار داشتن وجوه شرعیه هیچ‌گاه براى مصارف شخصى خود بدون اذن امام تصرف نمى‌نمود و حتى علیرغم اجازه حضرت امام (ره) جهت تهیه منزل مناسبى براى ایشان، آن شهید تا آخر عمر در منزل ساده و کوچک قبلى خود سکونت داشت و خانه جاودان ابدى را بر خانه موقت دنیوى ترجیح داد.

پنجم ـ محبت شهید محراب نسبت به خاندان عصمت. شهید محراب فوق‌العاده به خاندان عصمت و طهارت علاقه‌مند بود. در اکثر گرفتاریها توسل به حضرت فاطمه زهرا (س) مى‌جست. هر سال در ماه مبارک رمضان یک ختم قرآن جهت چهارده معصوم (ع) تلاوت مى‌کرد و همیشه مى‌فرمود که براى رفع گرفتاریها و مسائل مهم اجتماعى متوسل به ائمه معصومین شوید.

از اعمال بسیار مهم شهید محراب، خواندن زیارت عاشوراى امام حسین (ع) بود.

زیارت جامعه کبیره را حفظ بود و در اعتاب مقدسه و زیارت مشهد مقدس این زیارت و زیارت امین‌اللّه‌ را مى‌خواند. دعاى کمیل را نیز از حفظ مى‌خواند و چندین سال در ایامى که در اصفهان بود و هم‌چنین چندین سال در باختران در مسجد آیت‌اللّه‌ بروجردى این دعا را مى‌خواند و تا زنده بود دعاى کمیل ایشان تعطیل نشد. علاقه فوق‌العاده شهید به شرکت در مراسم عزادارى و سوگوارى امام حسین (ع) و توسل به اهل بیت پیامبر اسلام به اندازه‌اى بود که در ایام عاشورا حال و هواى دیگرى مى‌یافت و همیشه ذکر ایشان یااللّه‌ و یاحسین بود و لذا در آخرین لحظات زندگى چندین بار نام مقدس حسین را به زبان آورد.

 

شهادت آیت‌اللّه‌ اشرفى اصفهانى

از زمانى که منافقین وارد فاز نظامى شده و علیه انقلاب اسلامى دست به اسلحه بردند، ترور شخصیتها و رجال سیاسى ـ مذهبى در دستور کار این گروهک قرار گرفت و سرلوحه اقدامات تروریستى خود را ترور ائمه جمعه استانهاى مهم و حساس کشور قرار دادند. بر این اساس شهادت آیت‌اللّه قاضى آیت‌اللّه‌ مدنى و آیت‌اللّه‌ صدوقى توسط منافقین انجام گرفت و نام شهید اشرفى نیز در لیست ترور آنان گنجانده شد. اولین بار در سال 1359، منزل ایشان هدف یک بمب صوتى قرار گرفت.

در دومین اقدام منافقین، در تیرماه 1360 هنگامى که آیت‌اللّه‌ اشرفى براى اقامه نماز ظهر عازم مسجد بروجردى کرمانشاه بود و قصد ورود به مسجد را داشت ناگهان سه مهاجم مسلح از داخل یک اتومبیل به سوى وى آتش گشودند که گلوله‌ها به وى اصابت نکرد. مهاجمین در حین فرار نارنجکى به سوى او پرتاب کردند که به ایشان آسیبى نرسید ولى تعدادى از مردم بى‌گناه شهید و مجروح شدند.

سومین اقدام در روز جمعه 23 مهر 1361 بود. هنگامى که خطبه اول نماز را آغاز کرده بود ناگهان یک نفر به طرف وى هجوم آورده، ایشان را در آغوش گرفت و بر اثر انفجار نارنجک، شهید اشرفى در حالى که به صورت سجده به زمین افتاده بود به شهادت رسید. و بدین ترتیب  محراب خونین کرمانشاه محل عروج فقیهى بارع، عالمى مجاهد و امام جمعه‌اى زاهد گردید. او گل‌واژه‌اى سرخ از گلشن عالمان دین و از تبار سجده‌گرانى بود که در نماز خونین عشق سر به سجده ابدیت و شهادت رساند. عاش سعیدا و مات سعیدا.

در روز تشییع، شهر کرمانشاه یکپارچه تعطیل و در سراسر کشور عزاى عمومى اعلام گردید. جنازه آن بزرگوار پس از تشییع باشکوه و حضور انبوه مردم مسلمان شهر کرمانشاه بنا به وصیت ایشان به اصفهان انتقال و در گلستان شهداى آن شهر به خاک سپرده شد.

در پى شهادت این عالم مجاهد، امام خمینى (ره) طى پیام مهمى ضمن تجلیل از شخصیت شهیدمحراب آیت‌اللّه‌ اشرفى اصفهانى، اقدام منافقین را محکوم نمود.

 

پیام امام خمینى (ره):

بسم‌اللّه‌ الرحمن الرحیم

انا للّه‌ و انا الیه راجعون

چه سعادتمندند آنان که عمرى را در خدمت به اسلام و مسلمین بگذرانند، و در آخر عمر فانى به فیض عظیمى که دلباختگان به لقاءاللّه‌ آرزو مى‌کنند نایل آیند. چه سعادتمند و بلنداخترند آنان که در طول زندگانى خود کمر همت به تهذیب نفس و جهاد اکبر بسته، و پایان زندگانى خویش را در راه هدف الهى با سرافرازى به خیل شهداى در راه حق پیوستند. چه سعادتمند و پیروزند آنان که در نشیب و فرازها و پست و بلندیهاى حیات خویش به دامهاى شیطانى و وسوسه‌هاى نفسانى نیفتاده، و آخرین حجاب بین محبوب و خود را با محاسن غرق به خون خرق نموده و به قرارگاه مجاهدین فى سبیل‌اللّه‌ راه یافتند. چه سعادتمند و خوشبخت‌اند آنان که به دنیا و زخارف آن پشت پا زده و عمرى را به زهد و تقوا گذرانده و آخرین درجات سعادت را در محراب عبادت و در اقامه جمعه با دست یکى از منافقین و منحرفین شقى، فائز و به والاترین شهید محراب که به دست جنایتکار اشقى‌الاشقیا به ملأ اعلا شتافت، ملحق شدند.

و شهید عزیز محراب این جمعه ما از آن شخصیتهایى بود که اینجانب یکى از ارادتمندان این شخص والامقام بوده و هستم. این وجود پربرکت متعهد را قریب شصت سال است مى‌شناختم.

مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین حاج آقا عطاءاللّه‌ اشرفى را در این مدت طولانى به صفاى نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالى از هواهاى نفسانى و تارک هوى و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح مى‌شناسم، و در عین حال مجاهد و متعهد و قوى‌النفس بود. او در جبهه دفاع از حق از جمله اشخاصى بود که مایه دلگرمى جوانان مجاهد بود و از مصادیق بارز رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوااللّه‌َ عَلَیْه بود. و رفتن او ثلمه بر اسلام وارد کرد و جامعه روحانیت را سوگوار نمود.

خداوند او را در زمره شهداى کربلا قرار دهد و لعنت و نفرین خود را بر قاتلان چنین مردانى نثار فرماید. ننگ ابدى بر آنان که یک چنین شخص صالحى را که آزارش به مورى نرسیده بود از ملت ما گرفتند و خود را در پیشگاه خداوند متعال و در نزد ملت فداکار، منفورتر و جنایتکارتر از قبل معرفى کردند. این بزرگوار مثل سایر شهداى عزیز ما به جوار رحمت حق پیوست، و ملت مجاهد و قواى مسلح سلحشور ما با عزمى راسختر به پیشبرد انقلاب ادامه مى‌دهند. و آنان که به ادعاى واهى خود کوس طرفدارى از خلق را مى‌زنند و با خلق خدا آن مى‌کنند که همه مى‌دانند، در این جنایت عظیم چه توجیهى دارند؟ و با به شهادت رساندن عالمى خدمتگزار و پیرمرد بزرگوار هشتاد ساله چه قدرتى کسب مى‌کنند و چه طرفى مى‌بندند؟ و آنان که در سوگ این جنایتکاران اشک تمساح مى‌ریزند و از جریان حکم خدا درباره آنان شکایت دارند، چه انگیزه‌اى دارند؟ آیا انتقام از جمهورى اسلامى به شهادت رساندن یک عالم پارساست، و به آتش کشیدن یک عده کودک و زن و مرد و توده‌هاى رنجکش است؟! آیا راه به حکومت رسیدن و قدرت را به دست آوردن، این نحوه جنایات است؟!

بارالها، ملت مجاهد ما در این برهه زمان با چه حوادثى و با چه چهره‌هایى مواجه است. عصرى که حکومتهاى مسلمین آنچنانند، و رسانه‌هاى گروهى آنچنان، و ابرقدرتها اینچنین. عصرى که باطل را به صورت حق به خورد مردم مى‌دهند و جنایات را به صورت صلح‌طلبى. عصرى که دشمنان اسلام ومسلمین با ملتهاى مستضعف، آن مى‌کنند که چنگیز نکرد، و اکثر حکومتهاى مسلمانان در جنایاتى که بر ملتهاى خود مى‌رود از جانیان طرفدارى مى‌کنند. عصرى که در خانه امن خدا از دشمنان اسلام و جنایتکاران به مسلمین نمى‌شود شکایت کرد. عصرى که فریاد مرگ بر اسرائیل و امریکا برخلاف اسلام تلقى مى‌شود. و عصرى که براى استقرار حکومت اسلامى و پیاده کردن احکام اسلامى در یک کشور، مدعیان اسلام به ستیز نظامى و تبلیغاتى با آن برمى‌خیزند و با اسلام عزیز به اسم اسلام مى‌جنگند.

بارالها، ملت مجاهد ایران در این عصر جاهلیت و تاریک مظلومند، و به جز اتکال به درگاه تو و اعتماد به عنایات تو پناهى ندارند، و از پیشگاه مبارک تو استمداد مى‌کنند. و در راه حق به راه خود ادامه مى‌دهند، و از این وحشیگرى هراسى به خود راه نمى‌دهند. و عزتى که براى تو و رسول تو و مؤمنین است، براى زندگى عاریت چند روزه از دست نمى‌دهند.

بارالها، از تو رحمت براى شهداى عزیز و به ویژه شهید محراب این هفته، و سلامت و سعادت و صبر براى ملت به ویژه بازماندگان شهدا و اهالى محترم باختران، و شفاى عاجل براى آسیب‌دیدگان و انتقام از دشمنان اسلام را خواستارم.

درود به روان پاک عزیزان شهید.

درود بر بازماندگان شهدا.

سلام بر آسیب‌دیدگان و صلوات و سلام خداوند و مقربان درگاهش بر حضرت بقیه‌اللّه‌ ـ ارواحنا لمقدمه الفداء

والسلام على عباداللّه‌ الصالحین.

                                                                                     روح‌اللّه‌ الموسوى الخمینى

 

پی‌نوشت‌ها:


[1]- ر. ک : محراب خونین باختران، محمد اشرفى اصفهانى، سروش، تهران، 1362، ص 25

[2]ـ ر. ک : پیشین، ص 18.

[3]ـ ر. ک : پیشین، ص 18

[4]ـ علت تنهایى ایشان و دورى همسر و فرزندانشان براى این مدت طولانى، تنگدستى و فشار زندگى بود که حتى توانایى اجاره کردن یک اتاق را نداشت. زیرا ورود شهید بزرگوار به قم مصادف بود با حیات مرحوم آیت‌اللّه‌ عبدالکریم حائرى، مؤسس حوزه علمیه قم ـ و ایشان به طلاب جدیدالورود شهریه نمى‌دادند و در واقع شرایط به نحوى بود که امکان پرداخت شهریه براى اینگونه طلاب فراهم نبود. پس از فوت آیت‌اللّه‌ حائرى و ریاست مراجع و آیات : خوانسارى، حجت و صدر هم به علت شهریه مختصرى که مى‌دادند و مجموعا هشت تومان در ماه مى‌شد، نمى‌توانستند خانواده خود را به قم بیاورند. در زمان آیت‌اللّه‌ بروجردى نیز که شهریه طلاب فاضل و متأهل به مبلغ چهل و پنج تومان رسید باز هم این مبلغ زندگى پانزده روز یک خانواده را تأمین نمى‌کرد. لذا آیت‌اللّه‌ اشرفى در مدرسه فیضیه باقى ماند و هر چند  ماه چند روزى  جهت دیدار فرزندان و خانواده  خود  به اصفهان  مى‌رفت. کتاب محراب  خونین  باختران، ص 19

[5]ـ ر. ک : پاسداران اسلام، مهدى مشایخى، انتشارات موسوى، 1367.

[6]ـ تصویر برخى از اجازات شهید اشرفى در بخش ضمائم آمده است.

[7]ـ ر. ک : محراب خونین باختران، ص 27

[8]- ر. ک : محراب خونین باختران، ص 70

[9]ـ ر. ک : زندگانى حضرت على ع ضمیمه یادواره شهید محراب، آیت‌اللّه‌ حاج شیخ عطاءاللّه‌ اشرفى اصفهانى، ناشر دانشگاه انقلاب، 1369

[10]ـ ر. ک : محراب خونین باختران، ص 79

[11]- ر. ک : محراب خونین باختران، محمد اشرفى اصفهانى، ص 86

[12]ـ جهت آگاهى از جزئیات حضور و فعالیت‌هاى شهید اشرفى در رابطه با جنگ تحمیلى به کتاب «محراب خونین باختران»، ص 96 مراجعه شود

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.