مقدمه - کتاب حمیدرضا پهلوی به روایت اسناد ساواک

سرگذشت حکومت‌ها و تحولات جوامع همواره یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های مورخان بوده است. تلاش برای شناخت ماهیت حکومت‌ها و مناسبات حاکم بر آن، کاری سهل و ممتنع است. زیرا از یک سو انبوهی مدارک و مستندات از گذشته به یادگار مانده و از سویی دیگر برقراری ارتباط بین این اسناد، کار چندان آسانی نیست. به ویژه در سده‌های اخیر که بر حجم اسناد و مدارک افزوده شده، لذا گزینش و چینش این اسناد، برای شناخت حقیقت امری ضروری و لازم است. حکومت پهلوی در طی 50 سال سلطنت بر ایران از زوایای مختلف قابلیت بررسی دارد. در نگاه نخست ماهیت این حکومت و رفتارهای آن کاملاً قابل شناخت و تحلیل است؛ به ویژه اینکه ما هنوز از آن دوران فاصله‌ی زیادی نگرفته و لذا قضاوت‌هایی در ذهن اکثریت جامعه نسبت به گذشته وجود دارد. بی‌تردید این شیوه از قضاوت و داوری برای اثبات علمی و تاریخی ماهیت این حکومت کفایت نمی‌کند، بلکه باید با جمع‌آوری اسناد و مدارک متقن، واقعیت تاریخی را آن‌گونه که بوده است نشان داد. از این منظر جستجو در مدارک و تدوین آنها امری ضروری و لازم است.

هر حکومتی از اجزاء و لایه‌های مختلف تشکیل شده است و متناسب با تعاملاتی که بین این اجزاء وجود دارد، ماهیت آن نیز قابل تحلیل است. حکومت پهلوی حکومتی خویشاوند سالار و متکی بر چهره‌ها و اشخاص محدودی است. که بازیگران اصلی عرصه‌ی سیاست، قدرت و ثروت به شمار می‌روند، از این رو شناخت بازیگران می‌تواند به شناخت بهتر کلّیت و مجموعه‌ی این حکومت منجر شود. البته رابطه‌ دو سویه در این میان برقرار است. یعنی هم‌زمان باید ماهیت و ساختار آن را نیز در نقش آفرینی افراد مورد توجه قرار داد. به عبارت دیگر ساختار حکومتی و بازیگران بر روی یکدیگر اثر می‌گذارند و از یکدیگر اثر می‌پذیرند. انتشار اسناد موجود برای درک و شناخت این مقوله حائز اهمیت می‌باشد. لذا این کتاب به عنوان مقدمه‌ای بر کارهای مهم‌تر بعدی در زمینه‌ی نظریه‌پردازی و تبین کلیت حاکم بر حکومت پهلوی می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد .

دربار، یکی از مؤثرترین و مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار در تحولات جامعه‌ی ایران در دوران حکومت پهلوی‌ها بوده است. دربار به عنوان مجموعه‌ای از افراد صاحب نفوذ و اعضای خانواده‌ی خاندان سلطنتی که به دلیل ساختار معیوب و هم‌چنین فساد اداری و قانون‌گریزی حاکم بر آن، نقش ویژه‌ای در معادلات سیاسی و اقتصادی ایران را بر عهده داشت و به نوعی سایر نهادها و مجموعه‌های موجود در ساختار را بی‌خاصیت و ناکارآمد می‌کرد. بررسی زندگی هر یک از بازیگران دربار می‌تواند به عنوان یک مطالعه موردی (case study) جهت شناخت مناسبات حاکم بر ساختار سیاسی و اقتصادی سودمند باشد. مجموعه‌ی این روابط می‌تواند نظریه‌ی وجدانی و شهودی را که نسبت به ساختار حکومت وجود دارد تأیید یا ردّ نماید، که البته در اینجا بی‌تردید تأییدکننده‌ی انحرافاتی است که در وجدان عمومی جامعه نسبت به حکومت پهلوی وجود دارد. یعنی افراد وابسته به دربار حکومت به صورت سلسله مراتبی می‌توانستند از رانت قدرت برای پیشرفت و نقض قوانین بهره برند. با توجه به نکات پیش گفته، شناخت زندگی شاهزاده حمیدرضا پهلوی می‌تواند نقش مهمی در شناخت حکومت پهلوی داشته باشد. او نیز مانند سایر فرزندان رضاخان (شاهپورها) و افراد دربار دائماً در صدد بهره بردن از جایگاه خویش و ظلم و ستم بر دیگران و قانون‌شکنی بود. البته نیازی به گفتن دوباره نیست که این مهره‌ها در درون ساختار معیوب، چنین اجازه‌‌ای و بسط یدی پیدا می‌کردند. تلاش می‌شود تا با تکیه بر اسناد موجود در صفحات آینده، بخش‌هایی از رفتار و کردار حمیدرضا پهلوی به شکل مستند و در چارچوب ساختار سیاسی حکومت پهلوی ارائه شود.

 

1- تولد، دوران کودکی و نوجوانی حمیدرضا پهلوی

حمیدرضا پهلوی آخرین فرزند رضاخان در سال 1311 ه‍.ش. در تهران متولد شد. مادرش «عصمت‌الملوک» سومین همسر رضاخان دولتشاهی بود. دوران کودکی وی، مصادف با اواخر حکومت رضاخان و نهایتاً سقوط وی شد. او همزمان با تحولات شهریور سال 1320 ه‍.ش. همراه پدرش به جزیره‌ی موریس رفت. بعد از ورود انگلیسی‌ها به ایران و تلاششان برای انتخاب پادشاه و جانشینی برای رضاخان، حمیدرضا نیز یکی از این گزینه‌ها به حساب می‌آمد. در این دوران انگلیسی‌ها تلاش داشتند تا فردی ضعیف و کاملاً وابسته را بر مسند پادشاهی بنشانند تا بتوانند منافع خود را راحت‌تر پیگیری کنند. هر یک از فرزندان رضاخان می‌ توانستند، چنین نقشی را ایفا کنند، اما آنان به دنبال بهترین گزینه بودند. حمیدرضا کوچکترین فرزند خانواده‌ی پهلوی بود و می‌توانست دست‌ نشانده‌ی مناسبی برای انگلستان قلمداد شود. محمدرضا که از زن دیگر رضاخان بود نیز به لحاظ ویژگی‌های شخصیتی‌ همین نقش را می‌توانست ایفاء کند. این در حالی بود که محمدرضا در ابتدا به طرفداری از آلمان شهرت یافته و حتی مقاله‌ای که در روزنامه‌ی اطلاعات در همان ایام علیه متفقین نوشته شده بود را به وی نسبت می‌دادند و این می‌توانست شانس وی را برای تصدی سلطنت کم رنگ کند، با این وجود نهایتاً در فرآیند انتخاب جانشین برای شاه معزول، محمدرضا توانست اعتماد دول خارجی را جلب و به این ترتیب دیگر رقبا از جمله حمیدرضا را از میدان خارج و بر تخت پادشاهی ایران بنشیند.

متأسفانه دولت‌های خارجی مانند بسیاری از دوران‌های گذشته نقش اساسی را در تحولات سیاسی ایران در دوره‌ی پهلوی‌ها ایفا می‌کردند. ماجرای دخالت آنان به ویژه در انتخاب جانشین رضاخان بسیار جالب و درس‌آموز است. شرح این ماجرا در کتاب «ظهور و سقوط»[1] به تفضیل آمده است. «ریدر ویلیام بولارد»، سفیر انگلیس در ایران، در تاریخ 19 شهریور در 1320 در مذاکراتی که با سفیر شوروی در ایران داشته است، در این مورد می‌نویسد :

« من به جزء ابلاغ این عقیده بسیاری از ایرانیان به سفیر شوروی که سومین پسر [شاه] هم به علت شخصیت و هم به این دلیل که مادرش قاجاری است – هرچند نه از دودمان سلطنتی- برای ولیعهدی ارجحیت دارد، کار دیگری انجام نداده‌ام. یکی از بزرگترین مشکلات ما عدم وجود راه‌حلی است که مورد تأیید اکثریت یا حتی بخش قابل ملاحظه‌ای از ایرانیان باشد. آنها فقط با این موافقند که دومین پسر، غیر قابل قبول خواهد بود. عده‌ای فکر می‌کنند که چهارمی از همه بهتر است، گروهی دیگر می‌گویند که همه‌ی آنها لوس و تباه شده‌اند و تنها با اعطای سلطنت به پسر پنجم و یا ششم (به ترتیب پانزده ساله و نه ساله) تحت نظر یک نایب‌السلطنه می‌تواند جلوی زوال را گرفت.»[2]

حمیدرضا چند صباحی را در تبعید به سر ‌برد تا اینکه با استقرار حکومت برادرش و بازگشت آرامش نسبی مجدداً به تهران بازگشت. او دوران ابتدایی تحصیل خویش را در ایران سپری کرد. مسئله تحصیل او نیز به نوعی بازگوکننده‌ی وضعیت دربار و خاندان سلطنتی است. همانطور که قبلاً نیز گفته شد ساختار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی سلطنت پهلوی چنان در یکدیگر تنیده شده است که مطالعه‌ی هر بخش می‌تواند تکمیل‌‌کننده‌ی فهم ما از ساختار حکومت باشد. گزارش‌هایی که از وضعیت تحصیلی فرزندان رضاشاه موجود است، نشان می‌دهد که آنان با تکیه بر قدرت و نفوذ خاندان سلطنتی مدارج را طی و با حمایت‌های متعدد در داخل و خارج توانسته‌اند اخذ مدرکی نمایند. حمیدرضا نمونه‌ای مناسب از وضعیت تحصیل فرزندان دربار است. غرور و نخوت این شاهپور مانع از تلاش و کوشش وی برای ارتقاء تحصیلی‌اش می‌شد. در نظام آموزشی آن دوران که توجه ویژه‌ای به فرزندان درباریان می‌شد و امکانات مادی فراوانی در اختیارشان قرار می‌گرفت، همچنان شاهد بی‌انگیزه‌ای و عدم موفقیت در میان آنها هستیم. در سند 21 آبان 1322 ه‍.ش. که بیان گفته‌های رئیس دبستان فیروزکوهی خطاب به آقای وحید، کفیل وزارت فرهنگ است، راجع به حمیدرضا آمده است :

«... با آنکه در سال جاری منتهای مراقبت از طرف آموزگاران و رئیس این دبستان به منظور پیشرفت تحصیل معظم‌له به عمل آمده و اوامر مؤکد جنابعالی هم در این خصوص پیوسته به موقع اجرا گذارده شد. تاکنون در درس‌های اساسی کلاس پنجم (حساب، دیکته و انشاء فارسی) برنامه‌ی تدریس شده را کاملاً فرا نگرفته‌اند ... با تقدیم این گزارش برای کمک در پیشرفت تحصیل والا حضرت تعیین معلّم خصوصی را لازم می‌داند...»[3]

حمیدرضا براساس سنتی که به نوعی در دربار نهادینه شده بود برای ادامه‌ی تحصیل به خارج از کشور رفت و در بیروت تحصیلات خود را پیگیری نمود. پیشینه‌ی خانوادگی، محیط فاسد دربار و آزادی‌هایی که در خارج از کشور در اختیار وی گذاشته‌ شده بود زمینه را برای انحراف بیشتر وی که مستعد آن بود فراهم کرد در واقع ادامه‌ی تحصیل در خارج از کشور پوششی برای تحقق خواهش‌های نفسانی این شاهزادگان بود. دکتر «قاسم غنی» که هم‌زمان با حمیدرضا در بیروت تحصیل می‌کرده است به وضعیت نامتعادل وی اشاره کرده و نشان می‌دهد که او تا چه میزان از موقعیت، قدرت و ثروت خویش بهره‌های نا به‌جا می‌برده است .[4]

شخصیت حمیدرضا در محیطی شکل گرفت که وی را مستعد فساد می‌کرد، نگاهی گذرا به دربار در دوران محمدرضا از فسادهای آشکار و پنهان در میان درباریان حکایت می‌کند. از شخص اول مملکت تا رده‌های پایین دربار متاسفانه گرفتار مسائل اخلاقی و زد و بندهای سیاسی و اقتصادی بودند. بسیاری از این در افراد تلاش بودند تا با ظاهرسازی بسیاری از روابط خود را در زرورق روابط مدرن پیچیده تا مانع از رسوایی آشکار گردند، هر چند که امکان پنهان کردن این مفاسد در طولانی مدت وجود نداشت. با این وجود افرادی مانند حمیدرضا بودند که حداقل‌های موردنظر دربار را نیز رعایت نمی‌کردند به همین دلیل در میان درباریان فاسد او افسدتر و نامتعادل‌ترین آنها بود. این سوء رفتار چنان بود که خانواده‌ی سلطنتی نیز از رفتار او احساس خطر می‌کردند. دربار برای افزایش فشار بر حمیدرضا و کنترل ظاهری رفتار او نهایتاً در هفتم خرداد ماه سال 1341 ه‍.ش. یعنی زمانی که او سی ساله بود، طی اقدامی تمام القاب و امتیازات سلطنتی را از او گرفتند. شاه خطاب به او چنین نوشت: « با اینکه مکرر به شما ابلاغ و خاطرنشان شده است از رفتار زشت و نامتناسب حذر کنید. متأسفانه باز مشاهده می‌کنم تغییری در رویه‌ی شما حاصل نشده و رفتار ناپسند را به حدی رسانده‌ای که قابل اغماض و چشم‌پوشی نیست. چون ادامه‌ی رویه نامطلوب شما دون مقام و شئون خاندان سلطنتی می‌باشد،... از این تاریخ کلیه‌ی القاب و امتیازات و مزایای عضویت در خاندان سلطنت از شما سلب می‌شود.»[5] متعاقب این دستور به »سرتیپ اویسی« فرمانده گارد دستور داده می‌شود: « حمیدرضا حق ورود به هیچ یک از کاخ‌های سلطنتی را ندارد و از کاخ نیاوران نیز اخراج می‌شود.»[6] البته از آنجا که این دستورات صوری و به دور از واقعیت موجود در دربار بود چندان دوام نیاورد و حمیدرضا هم‌چنان تحت حمایت دربار بود، اگرچه به صورت رسمی در آنجا حضور نداشت .

محمدرضا کفالت دو فرزند او یعنی »بهزاد« و »نازک« را بر عهده گرفت و هزینه‌های گزافی را صرف زندگی آنان نمود. اسناد موجود گویای آن است که حمیدرضا هم‌چنان مبالغی از دربار به صورت ماهیانه و هم‌چنین عیدی سالیانه دریافت می‌کرده و از طریق زدوبند با دربار و انجام اعمال خلاف کارانه‌ی خویش بهره‌های زیادی می‌برده است. برای شناخت بهتر حمیدرضا پهلوی به عنوان بخشی از دربار می‌توان اقداماتی را که او در سالهای حکومت برادرش محمدرضا انجام داده، بررسی کرد. در تقسیم‌بندی کلان می‌توان شرح اقدامات او را در 2 دوره‌ی پیش و پس از اخراج از دربار، بررسی و تحلیل نمود.

 

1- فعالیت‌های حمیدرضا قبل از اخراج از دربار

اگرچه زندگی حمیدرضا تقریباً در تمام دوران از یک آهنگ مشخص پیروی می‌کند و پیش و پس از اخراج از دربار دارای یک سبک زندگی است، اما برای فهم بهتر موضوع و شناخت رفتار دیگر درباریان که مشابه وی عمل می‌کرده‌اند، فعالیت‌های او را در 3 بخش: 1-1 مسائل اخلاقی، 2-1 مردم آزاری، 3-1 سوء‌استفاده‌های مالی و زدوبندهای اقتصادی و قاچاق مواد مخدر بررسی می‌نماییم .

 

1- 1 مسائل اخلاقی:

تجارب بشری نشان داده‌ است یکی از مهم‌ترین پایه‌های ثبات شخصیت و تداوم زندگی سالم دوری گزیدن از هوسرانی و داشتن روابط سالم زناشویی است، مسئله‌ای که در دربار پهلوی فقدان آن به خوبی احساس و حتی شاه نیز بنا به گواهی اسناد و خاطرات به جا مانده، در آن نامتعادل بوده است حمیدرضا به خاطر اقامت در خارج از کشور و هم‌چنین زندگی در محیط فاسد دربار به لحاظ اخلاقی بسیار تنزل یافته و حریم اخلاقی را پاس نمی‌داشت. مادرش »عصمت‌الملوک« تمایل نداشت که فرزندش کاملاً در هرزگی و فساد اخلاقی غوطه‌ور شود، از این رو گمان می‌کرد با انتخاب همسری برای او می‌تواند هوس‌رانی‌اش را مهار کند. از این رو در سن 19 سالگی دختر عموی خویش، »مینو دولتشاهی« را به عقد وی درآورد.[7]

همسر حمیدرضا یعنی مینو دولتشاهی بیش از یک سال در کنار حمیدرضا نماند و بعد از مدتی با دیپلماتی در پاریس به نام »روزنبرگ« ازدواج و در 21 / 9 / 33 از حمیدرضا جدا گردید .[8]

این جدایی در کنار سایر زمینه‌های موجود در جامعه و دربار، حمیدرضا را هر چه بیشتر به سوی فساد اخلاقی و ناهنجاری‌های اجتماعی سوق داد. اسناد موجود گواه آن است که در این سالها رفتار او بسیار لاابالی و دور از هنجارهای اخلاقی جامعه بوده است. شاید اشاره به بخشی از روابط او بتواند، گوشه‌ای از زندگی حمیدرضا را نشان دهد. بعد از طلاق مینو دولتشاهی، حمیدرضا در جریان رفت و آمد به مجالس لهو و لعب و شراب‌خواری با زنی به نام »هما خامنه« آشنا و سپس با وی ازدواج می‌کند. گزارش‌های ساواک نشان‌دهنده‌ی انحرافات زیاد همسر حمیدرضا است، مسئله‌ای که خود وی نیز از آن اطلاع داشته است. حمیدرضا سومین شوهر رسمی »هما خامنه« محسوب می‌شد. این دو به هرویین اعتیاد داشته و به گفته‌ی ساواک: « ]هما[ زن شرعی والاحضرت نبوده و هر دو بچه‌ی فعلی آنها به اسم بهزاد و نازک به طور غیر رسمی به دنیا آمده‌اند و تنها وقتی که خواسته آنها را به لندن بفرستند یک کلاه شرعی درست کرده‌اند برایشان شناسنامه گرفته‌اند.»[9] با توجه به شهرتی که هما خامنه در محافل خاص تهران داشت و از روابط خود با دربار سوء‌استفاده می‌کرد، محمدرضا شاه درصدد بود تا به نوعی مانع تداوم روابط این دو نفر گردد. اما حمیدرضا موافق نبود زیرا: «... هما وسیله‌ای است برای تأمین نظریات وی اعم از تهیه هروئین فراوان و جمع کردن زنان زیبا به دور خود.»[10]

اما از آنجا که حمیدرضا به شدت وابسته به حمایت‌های مالی دربار و شخص محمدرضا بود لاجرم تحت تأثیر فشار زیادی قرار گرفت. محمدرضا معتقد بود «... خانمی که عنوان همسری والاحضرت را دارد شایستگی و لیاقت پیوستگی به خاندان سلطنت را ندارد.»[11] از این رو دستور داد بلادرنگ این خانم را مطلقه کند و تأکید کرد: « چنانچه در انجام متارکه و اجرای طلاق تأخیر و تعلل شود، امر به خروج والاحضرت از کاخ نیاوران و تخلیه‌ی آنجا خواهند فرمود و حقوقی هم که ماهیانه به والاحضرت مرحمت می‌شود، امر به قطع آن خواهند داد.»[12]

در این زمان مطالب زیادی پیرامون روابط غیراخلاقی حمیدرضا و همسرض در سطح جامعه پیچیده بود و همین مسئله نگرانی دربار را افزایش می‌داد؛ زیرا مردم به درستی رفتار حمیدرضا را نشانه‌ای از رفتار حاکم بر دربار استنباط می‌کردند. حتی هما خامنه براساس گزارشی از ساواک در جریان یک دادرسی قضایی: «... خود را رفیقه‌ی شاهنشاه معرفی کرده و دو نفر متهمین دیگر منجمله پری غفاری درباره‌ی روابط جنسی شاهنشاه و نحوه‌ی ورود قاچاق الماس و مواد مخدر از طرف خانواده سلطنتی مطالبی بیان نمودند که مهرنیا (بازپرس) اجباراً از ادامه‌ی بازپرسی و حتی از نوشتن نام شاهنشاه و اقاریر متهمین در اوراق بازجویی خودداری می‌کند...»[13]

انتشار مطالبی از این دست قطعاً برای دربار خوشایند نبود چرا که آنان حساسیت مردم مسلمان ایران نسبت به روابط شرعی و حفظ حریم خانواده را می‌دانستند، از این رو تلاش می‌کردند تا اخبار چنین رفتارهایی به بیرون درز نکند و صرفاً در حلقه‌های بسته‌ی دربار باقی بماند. با وجود این سختگیری‌ها هما خامنه و حمیدرضا به دلیل اعتیاد شدید به مواد مخدر و هم‌چنین پیشینه‌ی هما خامنه و ارتباطش با زنان تهران باعث می‌شد تا اخبار به سرعت در سطح شهرمنتشر شود. بی‌تردید دلیل عمده‌ی فشار شاه بر حمیدرضا برای طلاق همسرش این مسئله بوده است به ویژه رابطه‌ای که هما با «فروغ حکمت» همسر سابق سرلشکر «افشار طوس» داشت حساسیت شاه را بیشتر برمی‌انگیخت.

به دنبال اخراج حمیدرضا از دربار و قطع مقرری وی در 1328.[14] نهایتاً حمیدرضا برای جلوگیری از قطع امتیازاتش تن به مسئله‌ی جدایی از هما خامنه داد:.[15] با طلاق هما خامنه، حمیدرضا مجدداً در قصر ساکن شد، اما همچنان ارتباط خود را با همسر سابقش حفظ کرد.

حمیدرضا هرگز از محافل عیاشی‌اش که هما برایش فراهم می‌کرد. متمع نمی‌شده و، گاهی اوقات با زور زنان دیگر را برای تشفی عرایضش با خود همراه می‌ساخت.[16] اوج فساد اخلاقی و انحراف حمیدرضا را می‌توان در ماجرای روابط نامشروعش با زنی به نام «ایران حاج میرزا آقاسی» معروف به «فلور» مشاهده کرد. این ماجرا به به دلیل حساسیت شدید دربار هرگزکاملاً قابل بازگویی نخواهد بود. اما به دلیل حادثه‌ی مورد نظر در سال 1339 ه‍.ش از چنان شهرتی برخوردار بود که به مطبوعات و جراید آن روزگار نیز کشیده شد.[17] نهایتاً با دخالت دربار و بدون نتیجه‌ی خاصی به پایان رسید. مروری بر اسناد دوره پهلوی به خوبی نشان می‌دهد که چگونه دربار و رجال متنفذ در دادگستری نفوذ کرده و مانع از محکومیت جرم‌هایی مشابه شده‌اند، برای نمونه می‌توان به «مهندس خرم» از شرکاء و دوستان حمیدرضا اشاره کرد که به گفته‌ی اسناد: «... شخصی را با اتومبیل زیر گرفته که منجر به مرگ آن گردیده ولی بلافاصله از طرف دربار شاهنشاهی تلفنی به آقای وزیر دادگستری و توسط وزیر به بازپرس مربوطه دستور داده شده که مهندس خرم را آزاد نمایند و دادستان تهران نیز به حکم اجبار پرونده را به یکی از شعب بازپرسی که رئیس آن شخص ناصالحی است ارجاع و پرونده مختومه می‌گردد.»[18] زیرا خرم شوهر تاج‌الملوک پهلوی ـ مادر محمدرضا شاه ـ بوده است .

این موارد تنها بخش کوچکی از قانون‌گریز‌های دربار و شخصیت‌های با نفوذ رژیم بوده است، در دوره‌ی پهلوی قدرت و ثروت در خدمت نفسانیات و خواسته‌های شاه و شاهزادگان بود و تمام امکانات شبه قانونی و فراقانونی نیز در خدمت سرپوش نهادن بر رفتار و اعمال ایشان به کار می‌رفت، تا آنجا که قتل نفس نیز امری پیش پا افتاده و طبیعی جلوه می‌نموده.

 

2- 1 مردم آزاری:

همچنان که در صفحات قبل گفته شد ساختار فاسد حکومت، زمینه‌ی سرکشی و سوء‌استفاده‌ی افراد وابسته به حکومت را فراهم کند؛ زیرا اراده‌ی جدّی برای نفی نابه‌سامانی‌ها و ناهنجاری‌ها وجود ندارد و در نظر گرفتن منافع افراد همواره یکی از دغدغه‌های چنین ساختارهای سیاسی فاسدی است، از این رو تحلیل زندگی اشخاصی که در ارتباط با حکومت پهلوی قرار داشتند فارغ از این مسئله امکان‌پذیر نخواهد بود.

در بخش قبل اجمالاً به ماجرای قتل فلور به دست حمیدرضا اشاره شد، این شاهپور که سرمست از غرور و جایگاه خویش بود، مانند بسیاری دیگر از رجال پهلوی به دنبال نشان دادن جایگاه و موقعیت خویش بر افراد فرودست جامعه بود، پرونده‌های این افراد به کرات از شکنجه‌ و آزار و اذیت مردم به دست آنها حکایت می‌کنند. اسنادی که در این مجموعه ارائه شده‌اند، گوشه‌ای از این حس دیگر آزاری را که اصطلاحات «سادیسم» نامیده می‌شود را نشان می‌دهند، که در تحلیل روحیه‌ی بسیاری از رجال دوره‌ی پهلوی سودمند می‌باشد. یکی از جلوه‌های بارز اذیت و آزار افراد که در کاباره‌ها و عشرتکده‌ها به وقوع می‌پیوست، متأسفانه به دلیل ماهیت حکومت پهلوی برخی از افراد جامعه نیز به سمت این مسائل گرایش پیدا کرده بودند. بی‌تردید حکومت‌ها نقش بسیار مهمی در فرهنگ‌سازی جامعه بر عهده داشته و تفکر حاکم بر آن نیز در میزان رفتارهای اخلاقی و یا غیر اخلاقی افراد تأثیر خواهد گذاشت. فضای حاکم بر کاباره‌ها مملو از درگیری، عیاشی، بد‌دهنی و زورگیری بود، حمیدرضا نیز به عنوان پای ثابت اماکن از این رفتارها مستثنی نبود. او به مانند دیگر میگساران به دنبال کامیابی بیشتر بود، و لذا در موارد بسیاری پس از مست شدن به تحقیر و آزار و اذیت دیگران می‌پرداخت. به عنوان نمونه در فروردین ماه سال 1339 ه‍.ش حمیدرضا در «کاباره نیلوفر» بعد ازعیاشی تصمیم می‌گیرد که یکی از همراهانش را به نام «کاشانی» مورد ضرب و شتم قرار دهد، به گفته‌ی اسناد: «... با اشاره‌ی والاحضرت کتک مفصلی به کاشانی زده می‌شود و حتی خود والاحضرت هم چند کشیده به او می‌زند که در نتیجه یکی از دندانهایش شکسته است...»[19]

بعد از این کتک‌کاری حمیدرضا با اطرافیانش به کاباره‌ای دیگر رفته و ماجرای جالبی رخ می‌دهد که نشان‌دهنده‌ی احساس حقارت افراد خاندان پهلوی نسبت به خارجی‌ها است: در کاباره مورد نظر حمیدرضا به گمان این که زن میز مقابل از هنرپیشه‌گان سینما است: «...دستور می‌دهد که زن مزبور به سر میز والاحضرت بیاید، لکن نامبرده از آمدن امتناع نموده و بالنتیجه به پاسبان کاباره دستور می‌دهند که آن دو نفر را به نام اهانت به والاحضرت به کلانتری جلب نماید. و سپس یکی از اطرافیان والاحضرت به کلانتری رفته و چون متوجه می‌شود که آن دو نفر توریست بوده‌اند، لذا به رئیس کلانتری اظهار می‌دارد آنها را مرخص کند و به همین ترتیب نیز عمل می‌گردد.»[20]

این سند و سندهای مشابه که در این کتاب و سایر منابع آمده نشان می‌دهد که چگونه با تکیه بر کلانتری یا دستگاه قضایی و بالاتر از همه قدرت دربار، حمیدرضا و امثال او دست به قتل و غارت و آزار و اذیت مردم زده و از تحقیر دیگران لذت می‌برده‌اند. متأسفانه شرایط حاکم چنان وحشتناک بود که مردم جرأت مخالفت با این تحقیرها را نیز نداشتند و سند زیر به خوبی این فضای ارعاب و تحقیر را نشان می‌دهد: « صبح روز 29 / 11 / 1337 تعدادی چاقوکش با دو کامیون، 7 باب مغازه‌ی نوساز واقع در خیابان شهناز روبه‌روی کارخانه برق، جنب گرمابه‌ی خرّم را که متعلق به سبزواری‌ها بود به نام والاحضرت شاهپور حمیدرضا تصاحب نمودند و کلانتری 14 چون نام والاحضرت در کار بوده از تعقیب چاقوکش‌ها خودداری و دخالتی ننموده است.»[21]

این سند کوتاه حکایت مفصلی از وضعیت جامعه و مناسبات حاکم بر آن است. هرگاه نام یکی از درباریان در میان بود، کسی نمی‌توانست حق خود را مطالبه نماید، بی‌تردید یکی از ریشه‌های سقوط حکومت پهلوی در چنین برخوردها با مردم نهفته است.

 

3- 1 زد و بندهای مالی و قاچاق مواد مخدر

موقعیت استثنایی درباریان و وابستگی آنها به خاندان سلطنتی این  امکان را می‌داد تا آنان در راستای منافع مالی خویش و اطرافیانشان سو‌ء‌استفاده‌های کلانی نمایند. همین مسئله سبب می‌شد تا فعالین بخش‌های خصوصی برای کسب سود بیشتر و دور زدن قانون، خود را با افراد صاحب نفوذ در رژیم پیوند دهند. نگاهی به بنگاه‌های کوچک و بزرگ نشان‌دهنده‌ی این موضوع است که اگر این افراد با دربار کنار نمی‌آمدند، مشکلات عدیده‌ای برای آنان بوجود می‌آمد. باید توجه داشت که در دوران پهلوی نفت و درآمدهای نفتی مهم‌ترین ابزار سلطه و استمرار استبداد بود و پول نفت این امکان را به رژیم می‌داد تا با تزریق آن به اقتصاد و جامعه هر چه بیشتر بخش‌‌های مختلف را در سیطره‌ی خود قرار دهد. در چنین شرایطی امکان رقابت برای بخش‌ خصوصی موجود نبود و از سوی دیگر منافع مالی بی‌شماری در پیوند با دربار بوجود می‌آمد. اسناد موجود نشان می‌دهد که پول نفت به تنهایی عطش ثروت‌اندوزی درباریان را فرو نمی‌نشانده است و به همین خاطر بسیاری از آنها وارد عرصه‌هایی چون قاچاق می‌شده‌اند. پوشش وابستگی به دربار در داخل و گذرنامه‌های دیپلماتیک در سطح بین‌الملل، این امکان را برای این افراد فراهم می‌کرد تا بدون دغدغه به امر قاچاق در عرصه‌های مختلف که در رأس آنها مواد مخدر بود بپردازند.

مروری گذرا در اسناد نشان می‌دهد که حمیدرضا پهلوی در هر دوی این امور نقش مهمی داشته و از موقعیت خود برای کارچاق کنی و زد و بندهای مالی بهره می‌برده است. پیش از شرح برخی از اسناد که روایتگر این بخش از زندگی او هستند اشاره‌ایی به شیوه‌های زد و بند مالی در رژیم پهلوی می‌تواند روشنگر باشد. زد و بندها معمولاً به چند صورت انجام می‌گرفت؛  نخست مشارکت مستقیم و علنی با افراد سرمایه‌دار. در این روش فرد سرمایه‌دار بخشی از دارایی‌های خود را به عنوان شراکت به نام فرد صاحب نفوذ می‌کرد و در مقابل او نیز چون خود را شریک درآمدها می‌دانست تمام زمینه‌های سوءاستفاده را فراهم و از کارشکنی‌ها جلوگیری می‌کرد. در روش دوم کارگزاران حکومت پهلوی بعنوان «مَرد سایه» نقش بازی می‌کردند، یعنی با توافقی که با صاحبان سرمایه داشتند به تقسیم‌ کار می‌پرداختند و بدون اینکه به صورت علنی ردّپایی از آنان باشد، اداره‌ی بسیاری از امور را بر عهده می‌گرفتند. این شیوه در بسیاری از موارد بهترین کار از نظر دربار بود. زیرا حاشیه‌های کمتری می‌توانست داشته باشد. در نوع سوم افراد به کارچاق‌کنی و دلالی می‌پرداختند، یعنی با وعده‌‌هایی هم‌چون تسهیل امور و دور زدن قانون به صورت موردی با افراد به توافق می‌رسیدند. البته این بخش مربوط به افراد درجه دوم دربار بود. آخرین و شاید شایع‌ترین مسئله در میان کارگزاران حکومت پهلوی در رده‌های مختلف مسئله‌ی زمین‌خواری بود. با توجه به ساختار حکومت پهلوی و فساد اداری که در سرتاسر این حکومت تنیده شده بود و هم‌چنین عدم وجود اسناد و مدارک معتبر برای بسیاری از زمین‌ها، این امکان فراهم می‌شد تا افراد به زمین‌خواری پرداخته و به تصرف زمین‌های مردم و منابع طبیعی اقدام کنند.

اسناد گرد آمده در این مجموعه نشان می‌دهد که حمیدرضا تقریباً در تمام سطوح فوق فعالیت داشته و البته بعد از اخراج از دربار و از دست دادن بخشی از اعتبار خود بیشتر به کارچاق‌کنی و زمین‌خواری و در موارد متعدد نیز به کلاهبرداری اقدام می‌کرده است. برای نشان دادن مشارکت حمیدرضا در شراکت با دیگران ذکر دو نمونه می‌تواند راهگشا باشد. یکی از شرکت‌های مهمّی که حمیدرضا بخشی از آنان را تصاحب کرده بود شرکت «آسفالت راه» متعلق به فردی به نام «مهندس خرّم» بود. اسناد نشان می‌دهد که این فرد با استفاده از حمیدرضا مقاطعه‌کاری‌های بسیاری را تصاحب کرده و با عدم اجرای تعهدهای خود به طور کامل منافع سرشاری را بدست آورده است. در سندی در این مورد آمده است :

«... در مورد دخالت و شرکت والاحضرت شاهپورها در شرکت‌ها و مقاطعه‌کاری‌ها طبق اطلاع اخیراً خرّم مدیر شرکت آسفالت راه به وسیله‌ی والاحضرت شاهپورها حمیدرضا (از سهامداران شرکت مذکور) با والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی ارتباط حاصل نموده و برای نظریات و پیشرفت کار خود و استفاده از نفوذ معظم‌الیها یک دستگاه اتومبیل کادیلاک مشکی مدل 57 مجهز به تمام وسایل مدرن (کولر- یخچال- رادیوگرام) و 500 هزار ریال وجه نقد به والاحضرت شاهدخت هدیه نموده است. شرکت مذکور اخیراً توانسته مقاطعه آسفالت راه کنار همدان را بگیرد و تصمیم دارد با استفاده از نفوذ والاحضرتها و تأسیس شرکت دیگر با شرکت حمیدیه، نماینده‌ی مجلس شورای ملّی، دو نفر بازرگان و یکی دو نفر از مدیران کلّ وزارت راه، مقاطعه‌های دیگر بگیرد. و این موضوع موجب عدم رضایت و اعتراض سایر شرکت‌های مقاطعه کاری شده. ممکن است به زودی عکس‌العمل آن به صورت حمله به شرکت آسفالت راه در جراید و یا به طریق دیگر ظاهر شود.»[22]

این سند و پرونده‌ی این شرکت به تنهایی گواه بسیاری از مسائل خواهد بود. پیگیری فعالیت‌های این شرکت، مسائلی هم‌چون گریز از پرداخت‌های مالیاتی با تکیه بر حمایت دربار را می‌توان مشاهده کرد.

«یکی از کارمندان اداره‌ی مالیات بر درآمدهای وزارت دارایی می‌گفت شرکت آسفالت راه که تاکنون در قبال وجوه دریافتی و استفاده‌های خود به علت وابستگی به والاحضرت شاهپورها از پرداخت‌های مالیات بر درآمد مصون مانده‌اند. حتی از پرداخت مالیات وجوهی که جهت آسفالت خیابانها از شهرداری تهران اخذ می‌نماید خودداری و حتی چند روز قبل نیز که از طرف شهرداری 2 میلیون تومان جهت آسفالت خیابانها به حساب شرکت مذکور پرداخت و قصد کسر در دو میلیون ریال مالیات این مبلغ را داشته‌اند بر اثر توصیه‌ی والاحضرت شاهپورها حمیدرضا و دخالت عقیلی معاون شهرداری از این اقدام صرف‌نظر و وجه مذکور در یک جا به شرکت آسفالت راه پرداخت شده است.»[23]

سایر اسناد نیز نشان‌دهنده‌ی سوءاستفاده‌های این شرکت و حمیدرضا در شهرداری‌های مختلف است. باید اشاره کرد که این افراد تلاش زیادی برای نفوذ در شهرداری‌های شهرهای بزرگ انجام می‌داده‌اند که خود می‌تواند موضوع پژوهشی مستقل در مورد باندها و افراد صاحب نفوذی باشد که برای انتخاب شهردارها تلاش می‌کرده‌اند.[24] این باند با نفوذی که در شهرداری داشت مانع از پیگیری حقوقی شرکت‌ها شده و شهرداری مجبور به همکاری با آنان بود.[25] شرکت دیگری که در اسناد از مشارکت حمیدرضا در آن یاد شده است شرکت دارویی B.K است که با مدیریت یکی از دانشگاههای علوم پزشکی تأسیس و با اتکاء به نفوذ دربار سود هنگفتی از آن عاید گردید. این شرکت با استفاده از نفوذ دربار بخش عمده‌ای از واردات دارو را بر عهده داشت و دائماً نیز این مسئله را یادآوری می‌کرد که این کار را با حمایت شاهپورها انجام ‌می‌دهد.[26] رواج این گونه کارها در میان درباریان و بازتاب منفی آن در سطح جامعه باعث گردید که شاه برای ظاهرسازی در سال 1337 دستوری مبنی بر منع دخالت درباریان در شرکت‌ها و مقاطعه‌کاری‌ها صادر کند. این دستور علی‌الظاهر برای تقویت بخش خصوصی و جلوگیری از حرف و حدیث‌های پیرامون دربار بود، اما از آنجایی که نگاه او به تحولات همه جانبه نبوده و ساختار فاسد اداری را نادیده گرفته بود، در این خصوص نیز هیچ‌گونه توفیقی بدست نیامد. تحولات دو دهه‌ی بعد در حکومت پهلوی نشان داد که در بر همان پاشنه‌ی قبل می‌چرخد و خود شاه به عنوان بزرگترین معامله‌گر در بسیاری از زد و بندها حضور داشته و تحت نظارت مستقیم خود وی صورت می‌گیرد. پس از ابلاغ این دستور شاه بعضی از افراد ظاهراً سخن شاه را رعایت کردند، اما در باطن همان راه سابق را ادامه می‌دادند. مثلاً به شکل صوری اموال و سهام خود را به دیگری منتقل می‌کردند اما در واقع در نقش دیگر که از آن به عنوان مَرد سایه یاد کردیم، حضور داشتند. سند زیر به خوبی این وضعیت را نشان می‌دهد:

«با اینکه پس از صدور اعلامیه‌ی دربار شاهنشاهی دایر بر منع مداخله‌ی اعضای خاندان جلیل سلطنتنی در امور مقاطعه‌کاری و معاملات دولتی، والاحضرت شاهپورها و شاهدخت‌ها رسماً سرمایه‌های خود را از شرکت خارج و به اشخاص دیگر واگذار کردند و به اصطلاح خود را کنار کشیده‌اند، مع‌هذا اخیراً چند نفر از والاحضرت شاهپورها و شاهدخت‌ها مِِن‌جمله والاحضرت شاهپورها حمیدرضا و محمودرضا پهلوی مِِن غیر مستقیم در امور مقاطعه‌کاری و معادلات دولتی دخالت می‌کنند. کما اینکه خرم مدیر شرکت آسفالت راه اخیراً با پشتیبانی والاحضرت شاهپورها حمیدرضا پهلوی 40 درصد از ساختمان فرودگاه آبادان را به مقاطعه برداشته و والاحضرت شاهپورها محمودرضا نیز به طور غیر مستقیم در امر خرید دستگاه تهویه‌ی مجلس سنا دخالت و به وسیله‌ی سناتور محسن صدر، رئیس مجلس سنا، مهندس بهبهانیان رئیس شرکت جنرال مکانیک را برنده‌ی مناقصه اعلام و صدی دهِ مورد معامله را به عنوان پورسانتاز: از مهندس بهبهانیان دریافت داشته است.»[27]

در کنار زد و بندهای مالی حمیدرضا باید به دو نکته دیگر نیز اشاره کرد، یکی مسئله‌ی زمین‌خواری و دیگری قاچاق مواد مخدر. زمین‌خواری پدیده‌ای عام در حکومت پهلوی از زمان رضاخان بود که پس از افزایش درآمدهای نفتی و گسترش شهرنشینی، باعث شد تا زمین‌خواری خصوصاًً در تهران و شهرهای بزرگ به پدیده‌ای رایج و سودآور تبدیل گردد. بسیاری از نمایندگان مجلسین و رجال و امرای ارتش در بورس خرید و فروش اراضی بودند. با توجه به اینکه تمام اطلاعات و قدرت در اختیار آنان بود، سعی می‌کردند با سوءاستفاده از قوانین و یا تغییر آنان بر منافع خود بیفزایند. در یکی از اسناد می‌خوانیم:

«مدیران بنگاه‌های معاملات ملکی می‌گویند چون عده‌ی کثیری از رجال و امرای ارتش و نمایندگان مجلسین و حتی چند نفر از والاحضرت شاهپورها از بورس خرید و فروش اراضی بایر استفاده سرشاری برده و دراین امور دخالت دارند، سعی می‌نمایند با محدود کردن نقشه‌ی مالیاتی تهران اراضی مهم داخل بورس معاملات را از پرداخت مالیات معاف ساخته و رکود بازار خرید و فروش اراضی را از بین ببرند...، هم‌چنین این اشخاص در نظر دارند به کمک نمایندگانی که وارد در بورس زمین هستند از طرح و تهیه‌ی لایحه‌ای که معاملات اراضی بایر را از بین ببرد جلوگیری نمایند...»[28]

حمیدرضا یکی از معروف‌ترین افراد در معامله و تصاحب زمین‌ بود، او زمین‌های زیادی را از شاه دریافت کرده بود، به‌طور مثال در شهریور سال 1337 طی نامه‌ای از شاه می‌خواهد تا بخشی از اراضی دشت میشان از طرف بنگاه خالصجات به ایشان واگذار شود، شاه نیز دستورات لازم در این خصوص را صادر می‌کند[29] شاه در سال 48 ه‍.ش تیر 100 هکتار از اراضی مرغوب و قابل کشت جلگه‌ی دانیال را به طور رایگان در اختیار حمیدرضا گذاشت.[30] در سال 53 ه‍.ش به فرمان شاه در همان محل (بجنورد) 120 هکتار دیگر به وی اختصاص داده شد، چرا که درآمد 100 هکتار برای حمیدرضا ناکافی می‌نمود.[31] حمیدرضا نه تنها تلاشی برای کشت و زراعت در این زمین‌ها نمی‌کرد بلکه با دریافت وام‌های بانکی صرفاً از آنها برای منافع خویش بهره برد و هر ساله هزینه‌های زیادی را بر دربار تحمیل می‌کرد .[32] همان‌گونه که گفته شد زمین‌خواری درباریان تقریباً به سراسر ایران کشیده شده بود و هر کجا که زمین مرغوب و یا روستای آبادی وجود داشت از تعرض این افراد مصون نبود .[33]

قاچاق مواد مخدر دیگر عرصه‌ی فعالیت حمیدرضا بود. نکته‌ای که اشاره به آن بی‌فایده نیست این است که افراد نزدیک به دربار عموماً در چند بخش فعال بودند. به عبارت دیگر فاسد آنان تک بعدی نبود و کلکسیونی از اقدامات مجرمانه را در بر‌می‌گرفت. قاچاق مواد مخدر یکی از اشتغالات درباریان بود، بویژه قاچاقچیان بزرگ و بین‌المللی مواد مخدر سعی می‌کردند تا هر چه بیشتر به دربار نزدیک شوند. زیرا به این وسیله می‌توانستند پوشش و حاشیه‌ای برای فعالیت‌های خود دست و پا کنند. اسناد - از ارتباط قاچاقچیان با حمیدرضا- حکایت دارد. برای نمونه می‌توان به ارتباط برادران رویایی از قاچاقچیان معروف مواد مخدر با حمیدرضا اشاره کرد.[34]

یکی از نقش‌هایی که حمیدرضا در این ماجرا ایفا می‌کرد انتقال مواد مخدر به وسیله‌ی اتومبیل شخصی خود بود و از آنجا که جزء خاندان سلطنتی بود مأموران اجازه‌ی بازرسی خودروی او را نداشتند و حتی در پاره‌ای از مواقع به اسکورت خودروی ایشان اقدام می‌کردند.[35]

فعالیت حمیدرضا در عرصه‌ی قاچاق مواد مخدر را باید در مجموعه‌ای بزرگتر از درباریان و کارگزاران حکومت پهلوی تحلیل کرد. زیرا یکی از منابع مهم درآمد برای آنان ترانزیت مواد مخدر در داخل و عرصه‌ی بین‌المللی بود.[36]

2- زندگی و اقدامات حمید‌رضا بعد از اخراج از دربار:

همانطور که در صفحات نخستین این مقدمه گفتیم اعمال و اقدامات حمید‌رضا به ویژه در عرصه‌ی امور غیراخلاقی باعث شد تا خاندان سلطنتی برای جلوگیری از رسوایی بیشتر ارتباطش با دربار را قطع نماید. خروج حمید‌رضا از دربار تأثیر چندانی بر رفتار و اخلاق او نداشت و تقریباً همان مسیر گذشته را طی کرد. در عرصه‌ی اخلاقی بحران‌ها و مشکلاتش عمیق‌تر شد و در عرصه‌ی اقتصادی نیز زد و بندهایش را ادامه داد و اما دیگر آن نفوذ و قدرت سابق را نداشت. از این رو بیشتر نقش کار‌چاق‌‌کن را بر عهده داشت و از نام دربار برای کلاهبرداری‌هایش استفاده می‌کرد. از شرح زندگی خانوادگی او نیز در این مدّت اطلاعات زیادی در دسترس نیست ولی پس از طلاق هما با خواهر او «حوریه» ازدواج می‌کند، اما همچنان به انجام اعمال منافی عفتش به شکل وسیعی ادامه می‌دهد. در سال 1353 شایعه‌ای در مطبوعات خارجی منتشر ‌گردید مبنی بر اینکه حمید‌رضا قصد دارد با هنرپیشه‌ای آلمانی به نام «دوریس توماس» ازدواج کند[37] و در این خصوص داستان پردازی‌هایی نیز صورت گرفت. ناگفته نمایند که حمید‌رضا در این میان به ابزاری برای تبلیغ آن هنرپیشه‌ی آلمانی مورده اشاره تبدیل گردید. پول نفت و ثروت افسانه‌ای چنین ماجراهای عاشقانه‌ای را پدید می‌آورد و بیش از آنکه نشان‌دهنده‌ی روابط عمیق انسانی باشد حاکی از فساد و انحرافی است که ساختار حکومت را فراگرفته بود. اگرچه به لحاظ تبلیغی با اخزاج حمیدرضا از دربار قصد جلوگیری از آبروریزی از خاندان پهلوی را داشتند ولی با اقداماتی بی‌ضابطه حمیدرضا مجبور بودند او را تحت حمایت دربار قرار دهند و مثل گذشته او را از مزایای گوناگون درباریان بهره‌مند شود.

حمید‌رضا به هرو‌ئین اعتیاد شدید داشت و با کمک برخی از افراد سودجو مانند« سرهنگ عقیلی ـ پیشکار» ـ مردم را برای تهیه هزینه‌های اعتیادش چپاول می‌کرد. که نمونه‌هایی از آن در اسناد آمده است. ماجرای فردی به نام «عباس آریان‌پور» ساکن شهرستان درود از موارد قابل توجه است. وی با راه‌اندازی کارخانه‌‌ی یخ در این شهرستان تلاش می‌کند برای رفع گرفتاری‌های مالی خود مبلغ 000 / 600 تومان از بانک صنعتی استقراض نماید. سرهنگ عقیلی مبلغی پول در قالب چک از وی می‌گیرد و در کاغذ مارک تاج سلطنتی نوشته‌ای به او می‌دهد که چک‌ها بابت قرارداد می‌باشد که با ختم عمل قابل پرداخت خواهد بود. اما عقیلی همراه با شاهزاده چک‌ها را در بازار می‌فروشند و هرگز کاری برای آریان‌پور انجام نمی‌شود.[38]

در اسناد دیگر نیز چنین رفتارهایی را از سوی حمیدرضا و همکارانش مشاهده می‌کنیم.[39]

مجموعه اقدامات حمید‌رضا باعث شد تا شاه دوباره نظری به او داشته و بخشی از مشکلات مالی او را رفع کند. همین مسئله نشان می‌دهد که رژیم به جای برخورد با عناصر فاسد تلاش می‌کرد تا بر رفتار آنان سرپوش نهد. از این رو از سال 48 مجدداً حمایت‌های مالی از حمید‌رضا از سوی دربار برقرار ‌گردید. تحلیل این مسئله که چرا شاه از این زمان چنین کاری را انجام می‌دهد خود نکته‌ای مهم است، اگر به رفتارشناسی محمد‌رضا پهلوی توجه داشته باشیم او از اواسط دهه‌ی 40 احساس قدرت فراوان و اعتماد به نفس کاذبی کرده و به نظر می‌رسد خود را در نقش یک قهرمان بیند. از این رو عضو رانده شده‌ای از دربار را دوباره تحت حمایت خود گرفت تا این شایعه که او از ترس قدرت‌گیری شاهزادگان به طرد آنها مبادرت می‌کند را از بین ببرد. در هر صورت اسناد گویای آن هستند که در این سالها حمایت مالی خوبی از حمید‌رضا توسط دربار انجام می‌شده و بیش از 200 هکتار زمین در بجنورد به وی داده شده است. اقساط بدهی‌های او به بانک پرداخت و مقرری ماهیانه و سالیانه به او داده می‌شود.[40] از فرزندان او در این سالها نیز اطلاعات زیادی در دست نیست بر طبق اسناد آنان به خارج از کشور فرستاده می‌شوند امّا سرنوشتی بهتر از پدر و مادر خویش پیدا نمی‌کند. علاوه بر آن دچار مسائل غیراخلاقی نیز می‌شوند. و دردسرها و هزینه‌های مالی بسیاری را بر دربار تحمیل می‌کنند.[41]

 

1- 2 فرزندان حمید‌رضا ( دیوانه‌های دربار پهلوی)

خانواده اولین و کوچکترین واحد اجتماعی است که بنیاد جوامع بزرگتر بر آن شکل می‌گیرد. در طول تاریخ تمام جوامعی که راه رشد و توسعه و پیشرفت را طی نموده و تمدن‌ساز شده‌اند کانون خانواده در آن جوامع مستحکم بوده است. اگر روابط مستحکم و سالم اجتماعی در جامعه‌ای شکل گرفته باشد بدون شک در آن جامعه خانواده محل اعتنا بوده و روابط سالم و گرم در خانواده چراغ فروزان آن فرهنگ و جامعه بوده است. به همین نسبت اگر کانون خانواده از استحکام و صلابت لازم برخوردار نباشد جامعه نیز دچار ناهنجاری شده و مشکلات و معضلات عدیده‌ای را پدید می‌آورد.

مکانیزم نظام سیاسی و حکومتی نیز مثل خانواده عمل می‌نماید اگر دولتمردان حکومتی اخلاق را محور سیاست‌های مادی و معنوی خود قرار دهند و در مسائل مختلف جاری و ساری نمایند، شاهد جامعه‌ای مطلوب خواهیم بود که سرمشق و الگویی برای دیگر جوامع انسانی خواهند شد. در جوامع اسلامی در طول تاریخ از ظهور اسلام تا عصر حاضر، شاهد حکومت‌های گوناگونی بوده‌ایم که در فراز و نشیب روزگار، به میزان توجه به معیارهای انسانی و اخلاقی، دوام داشته و در قضاوت تاریخ نسبت به آنان نیز این مهم مدنظر بوده است.

شاهان دوران پهلوی با در پیش گرفتن حکومتی استبدادی و شهوت محور بر آن بودند تا هر چه بیشتر بر قدرت و ثروت خود بیفزایند و از این ره‌گذر بهره حداکثری ببرند. رضا‌خان چهار زن داشت و محمد‌رضا سه بار ازدواج کرد امّا زندگی زناشویی سالمی نداشت و به تمام معنا عیاش بود. سایر افراد خاندان پهلوی بیش از یک‌بار ازدواج کرد، تمامی فرزندان رضا‌خان به استثنای علیرضا که عمرش محدود بود و عبد‌الرضا که یکبار ازدواج کردند بقیه دو یا چند بار ازدواج نموده‌اند. شمس، اشرف و فاطمه – خواهران شاه- هر کدام چندین بار شوهرانشان را طلاق دادند. امّا حمید‌رضا در این بین اگرچه سه بار ازدواج رسمی داشت ولی به لحاظ اخلاقی به تمام معنا فاسد بود که در بخش‌های قبلی نیز به آن اشاره شد. قطعاً در چنین فضای آلوده و شهوت مداری فرزندانی که تحویل جامعه داده می‌شوند براساس همان هنجارها رشد کرده و بطور طبیعی عمل‌شان اگر بدتر و افسار گسیخته‌تر از پدران نباشد حداقل بهتر نخواهد بود. زندگی بهزاد و نازک از این منظر محل اعتنا و مطالعه است که به هیچ مرزی از ناهنجاری‌ها محدود نبود، هر دوی آنان معتاد به انواع مواد مخدر بودند و به جای تشکیل زندگی هر روز را با فردی می‌گذراندند. اینان که تحت سرپرستی شاه بودند و نیازهای آنان از طرف دربار پهلوی تأمین می‌شد، و گاهی در ایران و زمانی در پانسیون‌های خارجی بسر می‌بردند، رفتار عیاشانه و غیرقابل کنترل این دو نفر هنگام اقامت در اروپا نمایندگی‌های ایران در آنجا را به ستوه آورده بود و در ایران نیز مسئولین دربار پهلوی را عاصی می‌کرد، و روزی نبود که خبری از آنان درز پیدا نکرده و افتضاحی روی ندهد، به همین جهت اسدا.. علم به اینان دیوانه‌های دربار پهلوی لقب داده بود.

در ادامه سندی در رابطه با بهزاد ارائه می‌شود که ابعاد شخصیتی وی را کاملاً نشان می‌دهد:

جناب آقای پرویز خوانساری – سفیر شاهنشاه آریا‌مهر

احتراماً عطف به تلگرام شماره 264 مورخ 7 / 8 / 1352 باستحضار میرساند:

متأسفانه موتور سیکلت والا‌حضرت بهزاد پهلوی که بیش از یک هفته از خرید آن نگذشته بود مفقود شده و با وجود کوشش و تجسس پلیس و اولیای کالج منلو تاکنون نشانی از آن بدست نیامده است. والا‌حضرت همانطور که به جنابعالی اطلاع داده‌اند اظهار میدارند 150 دلار پول توجیبی را که در تاریخ 29 اکتبر دریافت فرموده‌اند گم کرده‌اند که طبق دستور جنابعالی مجدداً حضورشان پرداخت شد.

سه روز قبل والا‌حضرت اطلاع دادند چون از پیروان گورومها راجی جی (پیغمبر نوظهور هندی) شده‌اند لذا برای دیدار این شخص به شهر هوستون ـ تگزاس- مسافرت خواهند کرد و اضافه کردند که موافقت جنابعالی را نیز دریافت داشته‌اند. پس از تماسی که بلافاصله اینجانب بوسیله تلفن با جنابعالی گرفتم و دریافتم که این مسافرت به صلاح نیست به والا‌حضرت توضیح دادم که از این مسافرت صرفنظر فرمایند.

والا‌حضرت پس از آن اکنون مدت دو روز است که در خوابگاه دانشکده و محیط کالج نیستند. و بطوریکه دانشجویان ایرانی اظهار می‌دارند ممکن است والاحضرت به مسافرت مذکور اقدام کرده باشند. وضع تحصیلی والاحضرت هر چند از هفته‌های اول بهتر شده است ولی مطابق استاندارد دانشکده نیست و مشاور ایشان آقای WALTER WICKETT نهایت سعی را به کار می‌برد. استاد شیمی حضور والاحضرت را در کلاس درسش منع کرده و همچنین نام والاحضرت از کلاس نقشه‌کشی بنا به درخواست خود ایشان حذف شده است. (می‌فرمایند این درس را در دبیرستان نظام خوانده‌اند). اکثر نمرات تاکنون در ردیف‌های پایین است معهذا اولیای دانشکده قبول کرده‌اند حداکثر یک سیمستر دیگر به والاحضرت مهلت بدهند.

ضمناً یک تبعه‌ی سعودی مشغول تحصیل در کالج منلو (آقای وفا زواوی) اظهار می‌دارد والاحضرت با تلفن خصوصی او با تهران مکالمه کرده‌اند که حدواد 170 دلار وجه آن شده است و مطالبه آن را دارد. صورت‌حساب هزینه‌های پرداخت شده مربوط به والاحضرت و قبوض هر یک از اقلام آن تا این تاریخ به ضمیمه تقدیم است. به طوریکه ملاحظه می‌فرمایند والاحضرت مبلغ 53 / 200 دلار بدهی دارند که از حساب سرکنسولگری شاهنشاهی پرداخت شده است. والاحضرت مصراً تقاضا دارند یک آپارتمان خصوصی و یک اتومبیل فِراری برایشان تهیه شود به اضافه لااقل ششصد دلار پول توجیبی ماهیانه. نامه‌ای که در این خصوص برای جنابعالی نوشته‌اند به ضمیمه تقدیم است.

مستدعی است دستور فرمایند مبالغی را که باید از این تاریخ مصرف هزینه‌های والاحضرت تا سه ماه آینده بشود حواله نمایند و چنانچه مطالبات دانشجوی سعودی نیز قابل پرداخت است امر به ارسال فرمایند. موجب نهایت امتنان می‌باشند. [42]

در تجزیه و تحلیل سند فوق موارد ذیل قابل استنتاج است:

1ـ احتمالاً موتور مورد نظر مفقود نشده و بهزاد شخصاً به دلیل نیاز مالی آن را فروخته و بی‌جهت اظهار داشته گم شده است.

2ـ بر همین اساس 150 دلار پول جیبی او نیز گم نشده بلکه آن را خرج مواد مخدر که در اروپا گران بوده، نموده و به دروغ اظهار کرده که مفقود شده است.

3ـ بهزاد نه اینکه مسلمان نبوده و در حد ظاهر نیز به آن اعتقادی نداشت بلکه پیرو گورومها راجی‌جی پیغمبر به اصطلاح نوظهور؟! هندی بوده است.

4ـ همیشه از کالج و پانسیون فراری بود.

5- درس نمی‌خواند و تمام وقت خود را صرف بی‌بند و باری و عیاشی می‌کرد به همین دلیل ورودش به کلاس‌ها ممنوع بود و نهایتاً با اصرار مسئولین سیاسی نمایندگی ایران به بهزاد یک ترم دیگر فرصت داده‌اند تا هزینه بیهوده نماید.

6- دستبرد به اموال دیگران نیز نتیجه هزینه‌های گزاف او بود و با تمام شدن پولهایش خود را بر دیگران  تحمیل می‌کرد و با تلفن تبعه سعودی 170 دلار صحبت کرده و وجه مورد نظر را نپرداخته است.

7ـ هزینه‌های گوناگون، بدهی‌های سنگینی بر دوش او تحمیل کرده بود که توان پرداخت آن را نداشت و کنسولگری برای جلوگیری از آبروریزی دربار پهلوی مجبور به پرداخت آن شده است.

8- با این همه، مطالبات والاحضرت بی‌پایان و برای آزادی هر چه بهتر و انجام هر عملی در خارج از پانسیون نیاز به آپارتمانی خصوصی و ماشینی برای تفریح داشته است.

 

نیتجه‌گیری

اگر بخواهیم جمع‌بندی مختصری از زندگی حمیدرضا داشته باشیم باید بگوییم شاید مجموعه‌ی اسناد و مطالب گرد آمده چند سخن کلّی و کلیدی را در بردارد. حمیدرضا به عنوان بازیگری درجه چندم در دربار به تنهایی قابلیت تحلیل ندارد؛ اما بررسی زندگی او و سایر کارگزاران و درباریان تحولات تاریخ ایران به ویژه از منظر دربار و ساختار حکومت را روشن می‌سازد. از این رو تلاش گردید تا در این مقدمه‌ی کوتاه این ارتباط و تعامل چند سویه بین فرد، حکومت، دربار و مناسبات اداری و قضایی مورد توجه هم زمان قرار گیرد و نشان داده شود که فردی چون حمیدرضا با شخصیت ضعیف و غیر مؤثری که داشت تا چه اندازه می‌توانست در ساختاری که دچار تباهی بود نقش‌آفرینی و بازیگری کند، در نهایت نیز وقتی مجموعه‌ی این اعمال و رفتارها و شواهد را در کنار یکدیگر می‌گذاریم می‌توانیم قضاوتی بهتر و دقیق‌تر نسبت به فروپاشی و اضحلال رژیم پهلوی داشته باشیم.

 

سرانجام حمیدرضا

حمیدرضا پهلوی با سقوط رژیم پهلوی، با توجه به ویژگی لمپنی خود بعد از انقلاب متواری نمی‌شود و پس از مدتی زندانی شدن به جرم خرید و فروش مواد مخدر در سال 1370 ه‍ ش در تهران فوت کرد.[43]                                                                                                                                                                                                                                                       والسلام

پی‌نوشت‌ها:

[1] . برای اطلاع بیشتر ر. ک: حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول، 1369

[2] . جلال اندرمانی‌زاده و مختار حدیدی ـ پهلوی‌ها، خاندان پهلوی به روایت اسناد ج 2 (فرزندان رضاخان) ـ تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر و مرکز چاپ و انتشارت وزارت خارجه، چاپ اول 1378، ص 428

[3] . رجوع شود به سند مورخ 28 / 8 / 1322

[4] . خاطرات دکتر قاسم غنی، انتشارات کاوش، تهران، 1361، صص 185 و 186

[5] . رجوع شود به سند مورخ 7 / 3 / 1341

[6] . اسناد همین کتاب بدون تاریخ

[7] . پهلوی‌ها، ص 430

[8] . همان. همچنین رجوع شود به سند مورخ 13 / 12 / 1338

[9] . رجوع شود به سند مورخ 17 / 6 / 1341

[10] . همان

[11] . رجوع شود به سند مورخ 18 / 7 / 1388

[12] . همان

[13] . رجوع شود به سند مورخ 3 / 12 / 1338

[14] . رجوع شود به سند مورخ 10 / 7 / 1338

[15] . رجوع شود به سند مورخ 9 / 9 / 1338

[16] . رجوع شود به سند مورخ 6 / 12 / 1337

[17] . رجوع شود به سند مورخ 16 / 12 / 1339

[18] . رجوع شود به سند مورخ 5 / 7 / 1337

[19] . رجوع شود به سند مورخ 29 / 1 / 1339

[20] . رجوع شود به سند مورخ 29 / 1 / 1337

[21] . رجوع شود به سند مورخ 29 / 1 / 1339

[22] . رجوع شود به سند مورخ 12 / 4 / 1336‌

[23] . رجوع شود به سند مورخ 25 / 6 / 1337

[24] . رجوع شود به سند مورخ 2 / 4 / 1337

[25] . رجوع شود به سند مورخ 27 / 5 / 1336

[26] . رجوع شود به سند مورخ 16 / 9 / 1337 و هم‌چنین سند مورخ 23 / 9 / 1337

[27] . رجوع شود به سند مورخ 8 / 4 / 1338

[28] . رجوع شود به سند مورخ 17 / 6 / 1337

[29] . رجوع شود به سند مورخ 27 / 6 / 1337

[30] . رجوع شود به سند مورخ 10 / 4 / 1348

[31] . رجوع شود به سند مورخ 27 / 8 / 1353

[32] . رجوع شود به سند مورخ 4 / 7 / 1349

[33] . رجوع شود به سند سال 14 / 1 / 1356

[34] . رجوع شود به سند مورخ 20 / 1 / 1356

[35] . نشریه 15 خرداد، سال پنجم، شماره‌ی 24، ص 160

[36] . در رابطه با قاچاق مواد مخدر و نقش درباریان و رجال حکومت پهلوی اسناد فراوانی وجود دارد که جداگانه در مجموعه‌ای به چاپ رسیده است. به عنوان نمونه می‌توان به کتاب فرهنگ مواد مخدر، آلن کوهن مراجعه نمود .

[37] . رجوع شود به سند  مورخ 29 / 1 / .1353.

[38] . سند بدون تاریخ است.

[39] . برای اطلاعات بیشتر مراجعه شود به اسناد مورخ 17 / 6 / 1341 و 6 / 3 / 1350

[40] . برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به اسناد مورخ 18 / 9 / 1349، 4 / 7 / 1349، 10 / 4 / 1348

[41] . رجوع شود به اسناد 25 / 5 / 1346، 22 / 12 / 1351، 7 / 8 / 1352، 24 / 11 / 1352، 29 / 3 / 1352

[42] . رجوع شود به سند مورخ، 7 / 8 / 1352

[43] . همان، پهلویها، ص 438

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.