صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: اعدام محمدحسین ابوالعیس

تاریخ سند: 27 اسفند 1341


موضوع: اعدام محمدحسین ابوالعیس


متن سند:

بطوریکه ضمن اخبار رادیو در ساعت 7 روز 20 /12 /41 درباره عراق شنیده شد محمدحسین ابوالعیس عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست عراق که بعد از کودتای 8 فوریه 1962 دستگیر شده بود اعدام گردید.
محمدحسین ابوالعیس از کمونیستهایی بوده که در زمان دولت نوری سعید به ایران فرار نموده بود و بعد از کودتای 14 ژوئیه 1958 عراق به عراق مراجعت کرده و شغل وی وکیل دادگستری بوده است.
نامبرده از دوستان صمیمی دکتر رادمنش دبیر کل حزب منحله توده ایران بوده و بعد از کودتای 14 ژوئیه 1958 عراق و ورود کمونیستهای فراری ایرانی به آن کشور همکاری نزدیکی با سران فراری حزب توده نموده1 و دفتر دارالوکاله وی در بغداد آدرس مکاتباتی افراد حزب توده بوده که با اعضاء کمیته مرکزی مکاتبه داشته اند خلاصه محمدحسین ابوالعیس رابط افراد حزب منحله توده با اعضاء کمیته مرکزی حزب توده ایران مقیم کشورهای شرقی بوده است.
م.
م اصل در پرونده حزب کمونیست عراق.
این رونوشت در پرونده دکتر رضا رادمنش بایگانی شود.
تعداد نسخه: مدیریت کل اداره دوم جهت استحضار گیرندگان: مدیریت کل ادراه هفتم جهت استحضار

توضیحات سند:

1.
هنگام کودتای عبدالسلام عارف در عراق رضا رادمنش در آن کشور بسر می برد او چگونگی فرار خود از عراق را در آن ایام برای هوشنگ منتصری پسر خواهر خود چنین توضیح می دهد: در نتیجه کودتای ژنرال عبدالکریم قاسم و سقوط حکومت پادشاهی عراق که روابط بسیار دوستانه‌ای با شاه ایران داشت، شرایط مساعدی برای اینکه حزب پایگاه مطمئنی در بغداد داشته باشد و از آنجا فعالیتهای حزبی داخل ایران را هدایت کند فراهم گردید.
در اجرای این هدف، من به دفعات به عراق مسافرت کرده و هر بار چند ماه در بغداد اقامت می کردم.
در آخرین سفرم به بغداد کودتای ژنرال عبدالسلام عارف به وقوع پیوست و حزب کمونیست عراق که در زمان عبدالکریم قاسم فعالیت گستره‌ای در همه سطوح اجتماعی و سیاسی داشت منحل و غیر قانونی اعلام گردید.
در دنباله آن، دستگیری کادرهای فعال و اعدام‌های روزانه سران حزب آغاز شد.
من که به عنوان دبیرکل حزب توده ایران در کلیه محافل سیاسی عراق فرد شناخته شده‌ای بودم و حتی هنگام کودتا در منزل یکی از کادرهای بالای حزب کمونیست عراق که بعداً دستگیر و اعدام شد سکونت داشتم، با دخالت سازمان یافته سفارت شوروی در بغداد به یک خانه کاملاً مجهز از جهت وسایل زندگی که خالی از سکنه بود انتقال یافتم.
در این محل امن مدت شش ماه مخفی شدم تا اینکه با هدایت سفارت توانستم از کشور عراق خارج شوم.
موضوع جالب اینکه در بحبوحه دستگیری ها و اعدام ها چند بار عکسهای مختلفی از من در تلویزیون بغداد نشان داده شد تا مرا شناسایی کنند و اداره استخبارات عراق را که همان دستگاه امنیتی بود مطلع سازند.
من از مخفیگاه خود این جریانات را از تلویزیون مشاهده می کردم.
رابط من یک عرب اهل بیروت و مقیم بغداد بود، که در یکی از خیابانهای مرکزی شهر مغازه بزرگ کتاب فروشی داشت و زبان فرانسه را نسبتاً فصیح تکلم می کرد.
او که قاعدتاً از مامورین مورد اعتماد دستگاه اطلاعاتی شوروی بود خود را به نام خالد معرفی کرده بود و هر شب به خانه مخفیگاه من که در کوچه بن بست و کم سکنه‌ای قرار داشت سرکشی می کرد و برایم علاوه بر لوازم زندگی و غذا که بیشتر به صورت کنسرو بود، کتاب و روزنامه های خارجی می آورد و ترتیب شستشوی رخت و لباسم را در خارج از منزل می داد.
بالاخره شبی خالد پیغام آورد که صبح فردا باید از عراق خارج شوم و یک گذرنامه لبنانی با اسم جعلی "جعفر مجتهدی" ولی با عکس خودم و یک بلیط هواپیما در مسیر بغداد – بیروت- صوفیه در اختیارم گذاشت.
در تاریک و روشن سحرگاه خالد با اتومبیل خود آمد و متفقاً رهسپار فرودگاه بغداد شدیم.
در انجا من پیاده شدم و او بعد از خداحافظی رفت.
در فرودگاه با کیف دستی خود از قسمت تشریفات گذشته و پس از دریافت کارت مخصوص سوار شدن به هواپیما در صف عبور از مقابل باجه پلیس مرز هوایی ایستادم.
در این هنگام اتفاق غیر منتظره‌ای رخ داد یک مرد خیلی چاق با سر تراشیده که قیافه کشتی‌گیران حرفه ای را داشت و زنجیر کلفتی به گردن خود آویخته بود، در حالی که ساک بزرگ و سنگینی را حمل می کرد شتابزده صف مسافران را شکافت و به بهانه اینکه در سوار شدن هواپیما به مقصد کویت تاخیر کرده است، بی‌ادبانه با تنه زدن به دیگر مسافران، خود را به مقابل باجه پلیس رساند.
نفهمیدم ناگهان چطور شد که در آن محل سرو صدا راه انداخت و با یکی از مسافران گلاویز شد.
افسر پلیس از باجه بیرون آمد و با خشم به او اعتراض کرد ولی وی با داد و فریاد و دشنام افسر پلیس را عصبانی کرد بطوری که او ناچار شد ماموران فرودگاه را خبر کند تا او را کشان کشان با خود ببرند و به دنبال او، افسر پلیس مسئول باجه که به او توهین شده بود برای پیگیری قضیه محل کار خود را ترک کرد.
حرکات نامعقول این شخص که همه مسافران ازجمله خود من را نارحت کرده بود موجب شد که حدود نیم ساعت نظم آن قسمت فرودگاه مختل گردد.
بلندگوهای فرودگاه مرتباً مسافرین هواپیمای ما را دعوت به سوار شدن در هواپیما می کردند.
افسر پلیس دیگری که معلوم بود تازه وارد است در داخل باجه نشست و با عجله گذرنامه‌های مسافران معطل شده و ناراحت را مهر خروجی زد! از بغداد به بیروت و سپس با تعویض هواپیما به صوفیه پایتخت بلغارستان وارد شده و با پایان یافتن ماجراهای غیر قابل پیش بینی غیبت شش ماهه که اغلب رفقای حزبی و حتی خانواده ام نیز گمان می کردند که من در جریان حوادث مربوط به کودتای عراق سر به نیست شده ام نفس راحتی کشیدم.
جالب‌ترین قسمت این سرگذشت آن بود که تقریباً یک سال بعد که برای شرکت در کنگره حزب کمونیست چکسلواکی به پراگ رفته بودم، یکروز که در سالن هتل محل اقامت صبحانه می خوردم که ناگهان همان مرد چاق را در مقابل خود دیدم که با چهره‌ای خندان به من سلام کرد و در حالی که دستم را می‌فشرد گفت: رفیق رادمنش به خاطر عبور راحت شما از خط مرز هوایی عراق من یک هفته در بغداد به اتهام آشوب و توهین به پلیس زندانی بوده و با پرداخت جریمه آزاد شدم، بالاخره معلوم شد که حادثه ناراحت کننده آن روز فرودگاه بغداد یک صحنه سازی سازمان یافته برای اینکه من در آن غوغای ساخته شده بدون جلب توجه پلیس مرزی از کشور عراق خارج شوم بوده است.
(سایت راه توده )

منبع:

کتاب چپ در ایران - حزب توده در آلمان شرقی به روایت اسناد ساواک صفحه 87

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.